موضوع : پژوهش | مقاله

دینداری نسل‌های قدیم و جدید


آیا به راستی نگرانی‌ها و دل مشغولی‌هایی که درباره دینداری نسل جدید و جوانان و نوجوانان مطرح می‌شود، جدی است؟ آیا به طور کلی جوانان تعلقات دینی دارند یا خیر؟ اگر دارند به چه صورتی و اگر در مواردی این تعلقات وجود ندارد در چه زمینه‌هایی است. در این باره بر اساس شواهد، پاسخی اجمالی و نیز پاسخی تفصیلی مطرح خواهد شد. در ابتدا لازم است اشاره کنم موضوع دینداری یا اصولاً پرداختن به بحث دیندار بودن یا نبودن جامعه یا افراد، بحثی است که از جهت سابقه به دهه‌های 1950و 1960 در آمریکا باز می‌گردد. درست با همان دغدغه‌هایی که امروز ما با این سؤال روبرو هستیم، در آنجا هم متخصصان رشته جامعه‌شناسی، پژوهشگران اجتماعی و گاهی هم مدیران به این موضوع می‌پرداختند. می‌دانیم که جامعه آمریکا جامعه‌ای با سنت‌های دینی قوی بود و کماکان هم چنین است. در این جامعه با تحولاتی که رخ داده بود و بر اثر صنعتی شدن فزاینده و مدرن شدن هر چه بیشتر و مهاجرت‌های وسیع و مجموعه تحولات اقتصادی - اجتماعی، مدرنیته‌ای عظیم شکل گرفت. در نتیجه، این سؤال پیش آمد که مدرنیته با ایمان چه خواهد کرد؟ آن را تقویت می‌کند و یا تضعیف؟ مردم دیندارتر شده‌اند یا برعکس؟ عمدتاً نیز جامعه‌شناسان دینی که سابقه کار در کلیسا و دغدغه‌های مذهبی داشتند به این موضوع پرداختند.
این موضوع، مقدمه بحث‌هایی شد که حدود دو دهه در میان صاحبنظران علوم اجتماعی و جامعه‌شناسان و تا حدی روانشناسان وجود داشت. این مطلب که سنجه‌های دینداری چیست؛ آیا می‌توان سنجه‌ای برای دینداری ساخت؛ چه سنجه‌ای باید ارائه شود که براساس آن بتوانیم در مورد دینداری افراد و جامعه قضاوت کنیم؟ توجه به این موضوع در دوره‌ای افول پیدا کرد اما بار دیگر از دهه 1980 به خصوص اواخر 1980 به بعد دوباره موضوع دینداری و سنجش گرایش‌های دینی، هم در مغرب زمین و هم در جوامع دیگر به طور جدی مطرح شد و جامعه‌شناسان دین هم به آن پرداختند. بر اثر تحولاتی که رخ داده بود، این ذهنیت که "دین موجود فعالی در صحنه اجتماع نیست" به تدریج با سؤالاتی جدی روبرو شد و کسانی که نظریه‌های سکولار شدن را مطرح کرده بودند، درستی این نظریه را زیر سؤال بردند. معروف‌ترین آنها، یکی از جامعه‌شناسان آمریکا به نام برگر است که آثاری از او به فارسی هم ترجمه شده است. او در دهه‌های 1960 و 1970 در شمار نظریه‌پردازان برجسته نظریه سکولار شدن بود و استدلال می‌کرد که مدرنیته به سکولار شدن هر چه بیشتر جامعه منجر خواهد شد.
اما از دهه 80 به بعد آرام آرام این موضوع زیر سؤال رفت و در 1997 وی ابتدا مقاله‌ای در یک سمینار ارائه کرد که چندی بعد، آن را در کتاب "افول سکولاریزم" بسط داد.(1) در آنجا صریحاً به این موضوع اذعان کرد که تصور پیشین ما درست نبوده و امروزه دنیا و جامعه - به غیر از استثناهایی - همان قدر دینی است که در گذشته بوده است. اگر بخواهیم وارد این بحث شویم که آیا واقعاً برای دینداری می‌شود سنجه‌ای ارائه کرد و بر اساس معرف‌هایی در مورد دینداری قضاوت کرد یا خیر؟ بحث بسیار پردامنه‌ای فرا روی ماست. به عبارت دیگر بحث‌هایی که در این زمینه وجود دارد به چند دلیل عمده به سرانجامی نرسیده است. یکی از دلایل این است که درباره تعریف دین اجماع وجود ندارد، در نتیجه قضاوت درباره دینداری افراد و جوامع بسیار مشکل است. با وجود این می‌توان معیارهای قابل قبولی برای دینداری ارائه کرد. به هر حال هر دینی همراه است با مجموعه‌ای از اعتقادات و محوری‌ترین اعتقادات دراین زمینه اعتقاد به وجود خداوند و نقش خداوند در هستی است. براساس گفت‌و‌گوهایی که فقهای ما مطرح می‌کنند نیز شروع دینداری، اعتقاد به خداوند است. این موضوع معیاری است برای رسیدن به این سؤال که گروه خاصی که مورد نظر ما هستند دینداریشان تا چه حد است؟
دوم اینکه هر دینی با مناسکی همراه است و در مورد اسلام انجام فریضه نماز یکی از محورهای مهم در دینداری است. اگر همین دو محور را در نظر بگیریم باید ببینیم که یافته‌هایی که براساس تحقیقات پیمایشی صورت گرفته از چه چیزی حکایت می‌کنند؟ آیا این یافته‌ها حاکی از این است که ما با نسلی بی‌اعتقاد روبه‌رو هستیم یا خیر؟ از اوایل دهه 70 به تدریج این سؤال در جامعه ما مطرح شد که دینداری چگونه است؛ و این موضوع منجر به انجام پژوهش‌هایی پیمایشی شد. ابتدا در سطح دانش‌آموزان و دانشجویان و اخیراً براساس پژوهش‌هایی که وزارت ارشاد انجام داده(2) سؤال‌هایی در مورد دینداری در سطح کل جامعه مطرح شده است. در این باره به کاری که اخیراً آقای طالبان انجام داده اشاره می‌کنم.(3)
در این کار حدود 12 پژوهش پیمایشی که بیشتر در مورد دانش‌آموزان و نیز دانشجویان بود، بررسی شده‌اند. در مورد اعتقاد به خداوند هم به این نتیجه رسیده‌اند که حداقل بیش از 90 درصد از پاسخگویان به نوعی اظهار داشته‌اند که به خداوند اعتقاد دارند و درصد کسانی که اظهار بی‌اعتقادی به خداوند کرده‌اند، کمتر از 10 درصد بوده است. در مورد مناسک فردی هم به همین ترتیب بوده است، به خصوص اگر نماز را معرف مناسک فردی در نظر بگیریم، کسانی که اظهار داشته‌اند به ندرت نماز می‌خوانند یا اصلاً نماز نمی‌‌خوانند در بیشترین حالت 20 درصد بوده‌ که این رقم هم فقط در یکی از پژوهش‌ها به دست آمده است. حدود 10 درصد گفته‌اند اصلاً نماز نمی‌خوانند یعنی حدود 80 تا 90 درصد به نوعی نماز می‌خوانند. "اصلاً نمازنخواندن" به تعبیری که در ادبیات دینی ما هست معرف فرد تارک‌الصلوه است. به این ترتیب و به اجمال نتیجه می‌گیریم ، به راحتی و با قاطعیت نمی توان عنوان کرد که جوانان یا نسل جوان دیندار نیستند و یا التزام و تقید دینی ندارند، زیرا یافته‌های پژوهشی همه مغایر این ادعا هستند. اما اگر موضوع دینداری جوانان را بخواهیم به تفصیل مورد توجه قرار دهیم، تحقیقات زیادی وجود دارد. یکی از کارهایی که در مورد دانش‌آموزان در سال 1375 انجام شده است، کاری است که در مجله نمایه پژوهش تحت عنوان "دینداری نوجوانان تهرانی و دلالت‌های آن برای نظریه سکولار شدن" آمده است، و چون در مورد گذشته است به آن استناد نمی‌کنم.(4) کارهای مشابهی را آقای طالبان انجام داده که در برخی از مجلات چاپ شده است،(5) اما یافته‌هایی را که مطرح می‌کنم در مورد دانشجویان است و تحقیق نسبتاً جدیدی است که در حال انتشار است. تحقیق در سال 1380 در 20 دانشگاه کشور با نمونه 1522 نفره با نمونه‌گیری تصادفی انجام شده است.(6) یافته‌هایی که بیان می‌شود گرچه دانشجویی است ولی با یافته‌های دانش‌آموزی نیز قابل مقایسه است.
ابتدا از هویت دینی صحبت کنیم و اینکه این افراد چه‌قدر دارای هویت دینی هستند و خودشان را دیندار معرفی می‌کنند. در این زمینه سؤال اول این بوده‌ است که به عنوان یک مسلمان به مسلمان بودن خود چه قدر افتخار می‌کنید؟ کسانی که پاسخ بسیار افتخار می‌کنم یا کاملا افتخار می‌کنم و افتخار می‌کنم داده‌اند 82 درصد بوده‌اند و کسانی که اظهار نوعی نارضایتی کرده‌اند درصد ناچیزی بوده‌اند. سؤال دوم در مورد میزان مذهبی بودن خود و خانواده آنهاست و پاسخ‌های آنها از این جهت جالب است که خود آنان هویت دینی و میزان تقید دینی خود را مشخص کرده‌اند. البته پاسخ در یک طیف 10 قسمتی بوده است. آنهایی که خودشان را از نظر مذهبی ضعیف یا غیرمذهبی تعریف کرده‌اند 16 درصد بوده‌اند. در مورد پدر و مادر هم به همین ترتیب یعنی آن‌هایی که پدر خودشان را غیر مذهبی یا از نظر مذهبی ضعیف تعریف کرده‌اند 11 درصد بوده‌اند. تفاوت میزان مذهبی بودن پدر و مادر با انتظارات و توقعات ما همخوان است. در مورد خود افراد درصد‌ها نشان دهنده این است که دین در تعریف هویت این‌ها نقش مهم و تعیین کننده‌ای دارد.
درچارچوب هویت دینی وقتی که از اهمیت نقش خداوند در زندگی صحبت شده، 80 درصد آن را بسیار مهم دانسته‌اند و 13 درصد نیز آن را مهم ارزیابی کرده‌اند. نکته دیگری که به درک هویت دینی افراد کمک می‌کند، این است که بدانیم آنها در عین این که خود را دینی تعریف می‌کنند، چه نوع دینی مورد علاقه آن‌‌هاست و یا هویت دینی خود را با چه نوع از انواع دین که می‌شناسیم همخوان و هماهنگ می‌دانند. 43 درصد خود را مسلمان عادی تعریف کرده‌‌اند، 28 درصد نواندیش، 16 درصد انقلابی و 5/2 درصد شناسنامه‌ای. اگر "مسلمان شناسنامه‌ای" را نشانه کمترین علاقه به دین و مسلمانی بگیریم، می‌بینیم که درصد ناچیزی هستند. نکته جالب دیگر این که آن دو نوع (نواندیش و انقلابی) که معرف دو نوع دینداری ایدئولوژیک در جامعه ماست، کمتر از نصف افراد را در برمی‌گیرد و حدود 43 درصد خودشان را مسلمان عادی می‌دانند. آنچه تاکنون مرور شد به خوبی نشان می‌دهد که گروه دانشجویان که بسیار متهم هستند به این که گرایش‌های دینی‌شان کم است، به میزان قابل توجهی هویت خودشان را با دین و دینداری پیوند می‌دهند.
در مورد دینداری بحثی مطرح شده که دینداری ابعادی دارد و جلوه‌های این ابعاد و التزام و پایبندی افراد به دینداری در همه این ابعاد به یک میزان و صورت نیست. یکی از تقسیم‌بندی‌هایی که خیلی هم مورد استفاده قرار می‌‌گیرد، تقسیم‌بندی گلاک و استارک است که برای دین چهار وجه مطرح می‌کنند، به این صورت که هر دین صرفنظر از مضمون آن، دارای یک بعد اعتقادی است، همچنین مناسکی دارد (مناسک فردی و جمعی) و بر محور آن موجود یا موجودات مقدسی که در دین معرفی می‌شوند عواطف و احساساتی در پیروان آن دین ایجاد می‌شود. وجه چهارم پیامد یا کاربست مضامین دینی در زندگی روزمره یا جلوه‌های اجتماعی باورهای دینی و احکام و قواعد دینی در زندگی روزمره است.(7) اگر به این چهار بعد توجه کنیم، براساس کارهای صورت گرفته (که می‌توان گفت جهانی است) در دو بعد اعتقادی و عواطف و احساسات دینی میزان تقید و التزام دینی بسیار بالاست. در مورد عواطف و احساسات دینی می‌توان به احساس نیاز به خدا، ترس از خدا، توبه و احساس معنوی که با حضور در برخی از اماکن دینی مثل امامزاده‌ها و حرم‌ها صورت می‌گیرد، اشاره کرد. در این زمینه‌ها اطلاعاتی که وجود دارد نشان‌دهنده این است که در دو بعد اعتقادی و تجربی میزان التزام و پایبندی دینی خیلی بالاست. در مورد اعتقاد به خدا، کاملاً موافق و موافق 97 درصد؛ قرآن کلام خدا و راهنمای سعادت بشر است 95 درصد کاملاً موافق و موافق، روز جزا و بهشت و دوزخ حقیقت انکارناپذیر است 91 درصد، ظهور امام مهدی(عج) و این که این یک وعده تخلف‌ناپذیر الهی است 88 درصد. در بعد تجربی هم اگر نگاه کنیم این که همواره خدا را حاضر و ناظر در زندگی می‌بینند 87 درصد موافق بودند. این که گاهی اوقات از خداوند برای جبران بعضی از خطاها کمک خواستند 80 درصد نظر موافق داده‌اند. بنابراین، تحقیقاتی که در ایران و حتی در کشورهای دیگر انجام شده نشان می‌دهد دو بعد عقاید دینی و عواطف و احساسات دینی در اکثر افراد جامعه وجود دارد و به این ترتیب با توجه به میزان تعلق و دلبستگی افراد به دو بعد اعتقادی و تجربی نمی‌توان نتیجه گرفت که گرایش دینی افراد کم شده است.
اما وقتی که به ابعاد مناسکی نظر می‌کنیم، دو تفکیک وجود دارد: یکی مناسک فردی است و دیگر مناسک جمعی. در مورد مناسک فردی آماری که وجود دارد نشان‌دهنده التزام و تقید بالایی است. 71 درصد دانشجویان گفته‌اند هر روز نماز می‌خوانند. 10 درصد آنها نیز گفته‌اند بیشتر روزها و تنها ده درصد گفته‌اند به ندرت یا اصلاً نماز نمی‌خوانند. 73 درصد دانشجویان گفته‌اند همه روزهای ماه رمضان را روزه می‌گیرند و این نشان‌دهنده این است که در بعد مناسک فردی هم وضع غیرمتعارفی وجود ندارد. اما در مورد مناسک جمعی یعنی شرکت در نماز جماعت وضع کاملاً متفاوت است. نسبت کسانی که اظهار داشته‌اند به ندرت در نماز جماعت شرکت می‌کنند یا اصلاً شرکت نمی‌کنند 57 درصد بوده است. در مورد نماز جمعه این رقم به حدود 85 درصد می‌رسد. یک تحقیق دانش‌آموزی هم که در سال 75 انجام شده بود به همین یافته‌ها دست پیدا کرده بود، یعنی در مورد نماز جمعه حدود 90 درصد گفته بودند اصلاً شرکت نمی‌کنند یا به ندرت شرکت می‌کنند. در نماز جماعت درصدی پایین‌تر از این گفته بودند شرکت نمی‌کنند ولی نسبت‌ها در همین حدود بود. این جا تفسیری که وجود دارد این است که تفاوتی بین مناسک جمعی و فردی وجود دارد و درمورد کاربست باورهای دینی در زندگی روزمره نسبت‌های التزام‌ و تقید کمتر می‌شود اما نه به آن میزانی که بسیار نگران کننده باشد. مثلاً در مورد امر به معروف و نهی از منکر به عنوان یکی از جلوه‌های حضور دین در زندگی اجتماعی، نسبت کسانی که با این امر موافق بوده‌اند به 60 درصد تقلیل پیدا کرده است. با این عبارت که روابط اجتماعی باید براساس دین تنظیم شود، حدود 60 درصد موافق بوده‌اند. در واقع در مقایسه با بعد اعتقاد و عواطف و احساسات که 80 تا 90 درصد در آن مشارکت دارند، در بعد پیامدی به درصدهای پایین‌تری می‌رسیم و می‌توانیم چنین نتیجه بگیریم که در دو بعد لطیف‌تر دین که به آن جنبه‌های فردی‌تر و عواطف و احساسات و عقاید برمی‌گردد و تا حدی هم مناسک فردی، با میزان بالایی از تقید و التزام روبرو هستیم. اما در دو بعد مناسک جمعی و کاربست دین در زندگی روزمره با میزان‌های پایین‌تری از تقید و التزام به دین مواجه می‌شویم.
به دو یافته دیگر در تحقیقات تجربی اشاره می‌کنیم. اول مقایسه‌ای است بین سال 53 و سال 79. سال 53 اولین تحقیق از نوع پیمایش‌های ملی در سطح کشور، به وسیله مرحوم علی اسدی انجام شد و قرار بود هر پنج سال یک بار تکرار ‌شود که متوقف ماند.(8) و آن چیزی که اکنون در وزارت ارشاد به نام پیمایش ارزش‌ها و نگرش‌های ایرانیان در حال انجام شدن است به نوعی سنگ بنایش در سال 53 گذاشته شده است هر چند که ابعاد طرح فعلی بسیار وسیع‌تر است. تحقیق سال 53 در واقع تنها پژوهش پیمایشی است که حاوی اطلاعاتی درباره ویژگی‌های اجتماعی جامعه ایران در آن دوره است و انصافاً مجموعه خوبی است و نشان می‌دهد که در آن دوره کار علمی و کارشناسانه خوبی انجام شده است. در مورد نماز بد نیست که بین یافته‌های‌ آن سال و سال 79 مقایسه‌ای صورت گیرد. در مورد نماز خواندن در سال 53، کسانی که اظهار داشته‌‌اند همیشه نماز می‌خوانند 80 درصد بوده‌اند. سال 79 نیز که اولین موج پیمایش ارزش‌ها و نگرش‌های ایرانیان انجام شده تقریباً همین نسبت وجود دارد یعنی کسانی که همیشه نماز می‌خوانده‌اند کمی بیش از 80 درصد بوده‌اند. در هر دو سال مورد نظر از نظر انجام نماز به عنوان یک فریضه فردی، تغییری در جامعه دیده نمی‌شود. اما تفاوت چشمگیری در مورد نماز جماعت دیده می‌شود. کسانی که اظهار داشته‌اند همیشه در نماز جماعت شرکت می‌کنند در سال 53، 26 درصد بوده‌اند اما در سال 79به 6 درصد تقلیل پیدا کرده‌اند. مقایسه این دو مقطع از یک جهت جالب است: در سال 53 دولتی حاکم بر جامعه است که همه هدفش معطوف به مدرنیزاسیون غربی است و تأکید ویژه‌ای بر سکولار کردن جامعه دارد. این موضوع اگر چه آشکارا تبلیغ نمی‌شد اما در عمل این برنامه‌ها دنبال می‌شده است. اما سال 79 برعکس است. یعنی دولتی در جامعه حاکم است که تلاش خود را بر دینی کردن هر چه بیشتر جامعه معطوف کرده است. در مورد انجام فریضه نماز دریافتید که از لحاظ فردی هیچ تغییری رخ نداده است. اما در مورد نماز جماعت دقیقاً افتی رخ داده است که جای بررسی و تحقیق دارد.
مسئله دیگری هم در مورد تفاوت جوانان و بزرگسالان وجود دارد. بین جوانان و بزرگسالان چه تفاوت‌هایی وجود دارد؟ این تفاوت را فقط براساس تحقیقات پیمایش ملی می‌توانیم بررسی کنیم. برای مقایسه دینداری جوانان و بزرگسالان گروه سنی 24-15 و 55 به بالا را براساس یافته‌های طرح ملی ارزش‌ها و نگرش‌های ایرانیان مقایسه می‌کنیم. 58 درصد گروه سنی 15 تا 24 سال اظهار داشته‌‌اند همیشه نماز می‌خوانند که در گروه سنی 55 سال به بالا این عدد به 87 درصد می‌رسد. در مورد نماز جماعت و جمعه هم همین تفاوت تا حدی وجود دارد. به عنوان مثال 56 درصد افراد در رده سنی 15 تا 24 سال اظهار کرده‌اند به ندرت در نماز جماعت شرکت می‌کنند و درگروه سنی 55 سال به بالا 41 درصد چنین نظری داشته‌اند. در مورد نماز جمعه نیز آنهایی که گفته‌‌اند به ندرت شرکت می‌کنند در گروه سنی 24-15، 83 درصد و در گروه سنی 55 سال به بالا 67 درصد بوده‌اند. بقیه موارد هم به همین ترتیب است یعنی تفاوتی حدود 20 درصد وجود دارد. (البته آیتم‌های متفاوت کم و زیاد می‌شود) این تفاوت را چگونه می‌شود تحلیل یا ارزیابی کرد و دلالت این امر برای نظریه سکولار شدن چیست؟ یافته‌هایی که در مورد دینداری وجود دارد، به عنوان پدیده‌ای جهانی، تفاوت بین گروه‌های جوان و بزرگسال را نشان می‌دهد. (این تفاوت در جاهای مختلف کم و زیاد می‌شود) یعنی جوان‌ترها کمتر التزام، تقید، باور و اعتقاد به دین دارند تا بزرگسال‌ها. برای این تفاوت دو تبیین می‌توان مطرح کرد. برخی این تفاوت را ناشی از تفاوت سنی می‌دانند یعنی به تعبیری قائل به این هستند که نسل جوان در این وضعیت باقی نخواهد ماند. پایین‌تر بودن اعتقاد دینی به این علت است که در سنین جوانی هستند و وارد سنین میانسالی و بزرگسالی که می‌شوند به تدریج به سمت عواطف و احساسات دینی و مناسک دینی روی می‌آورند. این تفاوت ناشی از چرخه زندگی و طبیعی است و همواره وجود هم دارد، اما اینها نسل بزرگسال خواهند شد و اعتقادات دینی آنها مثل اعتقادات بزرگسالان امروز خواهد شد.
برخی هم می‌گویند این تفاوت نشانه تغییر در زمانه است، یعنی جوانان امروز، نسلی هستند که متفاوت با بزرگسالان خود جامعه‌پذیر شده‌اند. شاید وقتی به سن بزرگسالی برسند علائق و عواطف دینی بیشتری پیدا کنند، اما به هر حال هیچ وقت مثل بزرگسالان امروز نخواهند شد. به نظر می‌رسد که باید هر دو تبیین را تا حدودی قبول کرد یعنی هر دو عامل، تأثیرگذار هستند. اما اگر به یافته‌های قبلی توجه کنیم، این تفاوت کمتر در عرصه باورها و عواطف و احساسات دینی دیده می‌شود. یعنی براساس دیدگاهی که "برگر" هم مطرح می‌کند، دین به نیازی در بشر پاسخ می‌دهد که هیچ نهاد و پدیده دیگری نمی‌تواند به این نیاز پاسخ دهد و آن به نوعی معنا بخشی است به زندگی و آمادگی ایجاد کردن در افراد برای مواجهه با پدیده‌هایی که ناکامی‌های بزرگ به همراه دارد، به خصوص پدیده مرگ. در واقع کارکرد بزرگ و اصلی دین را در این عرصه می‌دانند و این امر نیازی اصیل و جاودانه برای بشر است. تا زمانی که ساختار روانی بشر این چنین است که هست و بعید هم هست که در آینده نزدیک این ساختار روانی تغییر کند، این موارد جزو نیازهای اصیل بشر هستند و این نیازها را افراد در اعتقادات و مناسک تا حدی فردی و عواطف و احساسات خاص می‌توانند پاسخ دهند. در نتیجه شما علیرغم اینکه می‌بینید در حوزه مناسک فردی مثل تقید به نماز به صورت فردی از سال 53 تا 80 تغییری دیده نمی‌شود، اما در حوزه مناسک جمعی تغییراتی دیده می‌شود و با کاهش انجام مناسک جمعی رو‌به‌رو هستیم. اما آن بخشی که به عواطف و احساسات باز می‌گردد و تا حدی هم ممکن است جلوه‌هایی در روابط اجتماعی پیدا کنند، بازنمای نیاز اصیل و غیرقابل چشم‌پوشی در همه افراد است. به همین دلیل در همه جوامع حتی جوامع غربی هم (مثل جامعه آمریکا که در وضعیت "فوق مدرنیته" است) جنبه‌های اعتقادی و عواطف و احساسات دینی فردی در حد قابل توجهی وجود دارد.
آخرین نکته‌ای که مایلم در این بحث مطرح کنم نقش اقتدار و قدرت سیاسی و تأثیری است که ممکن است بر نگرش‌های دینی داشته باشد. این بحث را با بهره‌گیری از یافته‌های سال 53 و سال 79 مطرح می‌کنم. در هر دو پیمایش سال 53 و 79 سؤالی با این عنوان وجود داشته که آینده را تا چه حد دینی می‌بینید؟ نکته بسیار جالبی که وجود دارد این است که اگر این پاسخ را به تفکیک سن نگاه کنیم در سال 53، 38 درصد از کسانی که در گروه سنی 15 تا 24 سال بوده‌اند آینده‌ را مذهبی‌تر دیده‌اند. اما برای کسانی که در گروه سنی بالاتر بوده‌اند این نسبت به 20 درصد رسیده است. یعنی جوانان در آن دوره نگاهشان به آینده این بوده است که جامعه دینی‌تر خواهد شد. اما سال 79 برعکس است. یعنی در گروه سنی 15 تا 24 سال، حدود 10 درصد گفته‌اند که در آینده جامعه دینی‌تر خواهد شد اما نسبت این افراد در سنین بالاتر حدود 20 درصد هستند.
من می‌خواهم این تفاوت را به نوعی با مسأله اقتدار سیاسی و دین و موضع جوانان نسبت به این مسأله ارتباط دهم. گروه جوان و نوجوان هر جامعه معمولاً جزو قشر معترض به وضع موجود هستند، یعنی معترض‌ترین اقشار نسبت به وضع موجود در هر جامعه‌ای و هر دوره‌ای جوانان هستند و گروه‌های سنی بالاتر کم‌تر اعتراض دارند و راحت‌تر به وضع موجود رضایت می‌دهند. موضعی که این گروه نسبت به اقتدار سیاسی جامعه پیدا می‌کنند، ممکن است ناشی از عملکردهای آن مجموعه سیاسی باشد. اما این موضع مخالف به راحتی به نمادها و ارزش‌هایی که آن مجموعه نمایندگی می‌کند و ادعا می‌کند که نمایندگی آنها را برعهده دارد، تسری پیدا می‌کند. شاید آن موج‌ گرایش به دین که در سال 53 و دهه پنجاه به خصوص در میان جوانان در جامعه ایران ظهور کرد و بعد هم تبعاتی داشت و به نوعی گسترده‌تر شد و به انقلاب سیاسی و اجتماعی هم رسید، آن گرایشی که در میان جوانان نسبت به ارزش‌های دینی در این دوره مشاهده می‌شد، یا امیدی که به آینده داشتند، نوعی بازنمای نگرش خودشان نسبت به دین بود و در مخالفت با همه ارزش‌هایی که آن اقتدار سیاسی آن را نمایندگی و معرفی می‌کرد. یعنی در مواجهه با آن اقتدار سیاسی به ارزش‌‌هایی روی آوردند که به نوعی دینی بود. به همین دلیل جوانان در آن دوره بیشتر از بزرگسالان آینده جامعه را دینی می‌دیدند و شاید برداشت آنها حکایت نفس خودشان باشد.
اما سال 79 برعکس است، یعنی در این سال اقتدار سیاسی نماینده ارزش‌های دینی است و این مخالفت و چالشی که بین حکومت و جوانان معترض به اقتدار سیاسی ظاهر می‌شود، به ارزش‌هایی که این اقتدار سیاسی مدعی نمایندگی آن است تسری پیدا می‌کند، به همین دلیل در سال 79 جوانان، بسیار کمتر از سال 53 (تقلیل پیدا کرده به حدود یک سوم و یک چهارم) و در حدود 10 درصد آینده را دینی پیش‌بینی می‌کنند، اما نگاه بزرگسالان به همان ترتیب گذشته است. در چالش‌ با اقتدار سیاسی به نظر می‌رسد که بخش‌هایی از جوانان ما با ارزش‌هایی که اقتدار سیاسی آن را نمایندگی می‌کند نیز به منازعه و چالش می‌پردازند و آنها را زیر سؤال می‌برند. اما اینجا با پدیده‌ای به نام دین مواجه هستیم که بر اساس تحقیقات انجام شده صورت‌های حداقلی آن که همان اعتقادات و عواطف باشد جزو نیازهایی است که به راحتی نمی‌توان آنها را کنار گذاشت. اما صورت‌های حداکثری آن را آسان‌تر می‌توان انکار کرد. نتیجه آن که نقش اقتدار سیاسی در گرایش نداشتن یا کم توجهی بعضی از جوانان به ارزش‌های دینی خود را چندان در باورها و عواطف دینی نشان نمی‌دهد زیرا آن را از مجاری و نهادهای دیگری مثل خانواده می‌گیرند. اما در مورد مناسک جمعی که به خصوص امروزه به شدت رنگ و لعاب سیاسی به خود گرفته، می‌توان آن را مشاهده کرد. این موضوع در مورد برخی از جنبه‌های پیامدهای دینی هم خود را نشان می‌دهد. نتیجه نهایی اینکه اگر ما سکولار شدن را به معنی سست شدن دین به طور کلی بدانیم و آن را به اعتقادات و عواطف دینی هم تسری بدهیم، یافته‌های موجود نشان می‌دهد که جامعه ایران اصلاً سکولار نیست و در جهت سکولار شدن هم به معنی حذف باورها و اعتقادات دینی پیش نمی‌رود. اما اگر بحث را به خصوصی‌تر شدن دین باز گردانیم، احتمالاً یافته‌های موجود نشان می‌دهد که گرایش جامعه به این سمت است، یعنی همین کاهش تقید به عبادات جمعی را می‌توان نشانه‌هایی دانست از سکولار شدن جامعه. البته اگر سکولار شدن را به معنی فردی‌تر و خصوصی‌تر شدن دین بدانیم و در صورتی که فرض مذکور را بپذیریم می‌توان گفت گرایش‌ها و زمینه هایی برای تقویت این فرایند در جامعه ایران شکل گرفته است و رابطه دین با اقتدار سیاسی هم این گرایش‌ها را تشدید می‌کند.

پی‌نوشت:
* مقاله فوق متن سخنرانی ویراسته شده دکتر سید حسین سراج‌زاده است که در هفتمین گردهمایی علمی- کاربردی سالانه دفتر انتشارات کمک آموزشی وزارت آموزش‌وپرورش بیان کرده است.
1- نگاه کنید به، برگر، پیترال (1380) افول سکولاریزم: دین خیزش‌گر و سیاست‌ جهانی، افشار امیری، تهران: پنگان، و همچنین برگر، پیتر ال (1383) "برخلاف جریان: نقد نظریه سکولار شدن"، در سراج‌زاده، سید حسین، چالش‌های دین و مدرنیته: مباحثی جامعه‌شناختی در دینداری و سکولار شدن، تهران: طرح نو ص 42- 57 .
2- دفتر طرح‌های ملی (1381) ارزش‌ها و نگرش‌های ایرانیان، تهران: دفتر طرح‌های ملی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی.
3- طالبان، محمدرضا (1382) افول دین و معنویت در ایران: توهم یا واقعیت، مجله حوزه و دانشگاه، سال نهم، شماره 35: 53-35 .
4- نگاه کنید به، سراج‌زاده، سید حسین (1383) "نگرش‌ها و رفتارهای دینی نوجوانان تهرانی و دلالت‌های آن برای نظریه سکولار شدن" در سراج‌زاده، سیدحسین، چالش‌های دین و مدرنیته: مباحثی جامعه‌شناختی در دینداری و سکولار شدن، تهران: طرح نو ص 164- 197.
5- نگاه کنید به طالبان، محمدرضا (1377) سنجش دینداری و گرایش جوانان دانش‌آموز نسبت به نماز، تهران: اداره آموزش و پرورش منطقه 5 و طالبان، محمدرضا (1378) دینداری و بزهکاری در میان جوانان، تهران: اداره آموزش و پرورش منطقه 5.
6- نگاه کنید به سراج‌زاده، سید حسین و فاطمه جواهری (1382) نگرش‌ها و رفتار دانشجویان، تهران: دفتر مدیریت فرهنگی و برنامه‌ریزی اجتماعی وزارت علوم، تحقیقات و فن‌آوری.
7- برای آگاهی از ابعاد دینداری در مدل گلاک و استارک، نگاه کنید به سراج‌زاده، سید حسین و مهناز توکلی (1380) بررسی تعریف عملیاتی دینداری در پژوهش‌های اجتماعی، نامه پژوهش، سال پنجم، شماره 20 و 21 .
8- نگاه کنید به اسدی، علی (1353).

* حسین‌سراج‌زاده- عضو هیأت علمی دانشگاه تربیت معلم


منبع: / هفته نامه / فرهنگ و پژوهش / 1383 / شماره 169 ۱۳۸۳/۰۸/۲۶
نویسنده : حسین سراج زاده

نظر شما