اندیشه جامعه مطلوب از دیدگاه قرآن (1)
جامعه ها و تمدّن هاى بشرى داراى مسایل و موضوعات بى شمار، ابعاد متنوع و جنبه ها وجلوه هاى گوناگونى هستند، و این ویژگى از تنوّع و چندگانگى ابعاد بسیار پیچیده وجود انسان ودنیاى پر اسرار و تماشایى و زندگى تفکرانگیز او سرچشمه مى گیرد.
این مسایل، از موضوعات بلند و سرنوشت ساز فراطبیعى و حقایق معنوى آغاز مى شود و تا واقعیّت هاى محسوس و ملموسى چون: اقتصاد، سیاست، مدیریت، تربیت، هنر، فرهنگ، امنیّت، آزادى، عدالت، دفاع، برابرى، حقّ زندگى، ساعات فراغت، ورزش، تفریح و بهداشت و... و مسایلى که علوم و فلسفه هاى رنگارنگ و روش هاى دیروز و امروز بشرى، پس از قرن ها تلاش وتفکّر و ژرف نگرى و ژرف اندیشى هنوز نتوانسته اند براى انبوهى از آن ها پاسخ صحیح و راه حلّ انسانى و اسلامى بیابند، گسترش پیدا مى کند.
جامعه انسانى اسلام
جامعه و تمدّن و دنیاى دل انگیز و مورد نظر قرآن نیز، انسانى است و بسان دیگر جامعه ها وتمدّن ها داراى همین مسایل بى شمار و ابعاد متنوّع و جنبه هاى گوناگونى است و هر بُعد وجلوه اى از این مجموعه ـ که نام آن را جامعه مى نامند ـ افزون بر جنبه هاى مشترک دیگر جامعه ها و تمدّن هاى انسانى، شرایط و ویژگى هاى خود را دارد.
جامعه مطلوب و مورد نظر قرآن، جامعه بینش و اندیشه و فرهنگ است.
جامعه باور و عقیده به حقایق و واقعیت هاى جهان هستى است.
جامعه گرایش و ایمان آگاهانه و مسئولانه است.
جامعه پرستش و نیایش و زیباترین جلوه هاى عشق به سرچشمه جمال و کمال است.
جامعه اخلاص و ارزش هاى والاى انسانى و اخلاقى است.
جامعه حق جو، حق طلب، حق محور، حق گرا و رعایت کننده حقوق انسان و مهر به مردم است.
جامعه قانون گرا، قانون مدار و فرمان بردار مقررات و قوانین عادلانه و بشردوستانه است.
جامعه اصلاح طلبان، اصلاح شدگان، اصلاح پذیران، و اصلاح گران راستین و هماره است.
جامعه مشورت و مشارکت و حاکمیت بر سر نوشت است.
جامعه نظارت بر روند کارها و دلیل و برهان خواهى و چون و چرا و محاسبه از خود، امانت داران و برگزیدگان و مدیران خویش است.
جامعه تنوع، تکثر، چندصدایى، تشکیلات، نهادهاى مدنى، تشکل هاى خیرخواه، انجمن هاى دفاع از حقوق بشر، و جامعه تنوع احزاب، مطبوعات زنده و پویا و شجاع، رسانه هاى خبرى و اطلاع رسانى بالنده، مستقل، متنوع، راستگو، روشن اندیش، و درست کردار براى نظارت بر روند جامعه و تاریخ و بینش ها، گرایش ها و عملکردهاست.
جامعه آزادى بیان و قلم، نقد و روشنگرى، دلیل خواهى و چون و چرا، سنجش و مقایسه دیدگاه ها و گزینش بهترین هاست.
جامعه روشنفکران، نو اندیشان، فرهیختگان، دانشوران، و ارج گزاران به قلم و نویسندگان وفرهنگ سازان و فرهنگبانان و صاحب نظران است.
جامعه منطق و سخن، اندیشه و گفت و گو، قلم و بیان، خرد و عاطفه، مهر و گذشت، عدل وانصاف است.
جامعه جست وجوگر و کنجکاو، خلاّق و مبتکر، جامعه دلیل و برهان و بسیار فراتر از بت سازى از چهره ها و دنباله روى از آنان و کیش شخصیت است.
جامعه تعادل و توازن و دورى از افراط و تفریط و اسراف و تبذیر است.
جامعه مدیریّت و تدبیر، نظم و تشکیلات مترقّى و پیشرفته و مردمى و انسانى است.
جامعه عدالت، آزادى، امنیّت، هدف هاى والا و بهروزى و بهسازى است.
جامعه اقتصاد و شکوفایى اقتصادى و برخوردارى و غنا و بى نیازى است.
جامعه دانش و صنعت، کشف نیروهاى طبیعت و استخدام و بهرهورى توانمندانه از آن ها در راه تعالى و توسعه و بالندگى است.
جامعه تربیت، سازندگى، تزکیه، برازندگى فکرى، فرهنگى، اخلاقى، فردى، خانوادگى، اجتماعى و سیاسى است.
جامعه بهداشت جسمى و روانى، پاکیزگى درون و برون، آراستگى ظاهرى و باطنى وزیباسازى زمین و زمان است.
جامعه عمران و آبادانى، رفاه و سازندگى عصرها و نسل هاست.
جامعه اى است که رابطه اش با آفریدگار و تدبیرگر امور هستى بر اساس آگاهى و ایمان وعشق، با خویشتن بر اساس خودسازى و آراستگى به ارزش ها و جمال و کمال معنوى، با طبیعت بر اساس آبادانى و بهرهورى به عنوان وسیله رشد و نردبان کمال، و با همنوع بر اساس عدالت واحسان، مهر و بشردوستى، مردم خواهى و رعایت حقوق انسان ها و بسیار فراتر از آن، و آن گاه در هر چهار محور بر اساس رعایت حقوق و مهر و ایثار عمل مى کند. راستى که به دور از هر نوع شعار و مبالغه و گزافه گویى جامعه مطلوب و آرمانى قرآن ـ نه مسلمانان ـ جامعه اى است شایسته ودوست داشتنى و انسانى و جاى زندگى و بهشت نیک بختى و آزادگى و امنیت و بسان دنیایى آکنده از گل ها و لاله ها با رنگ هاى متنوع و عطرها و خواص مختلف است.
جامعه اى است با ویژگى هاى انسانى به مفهوم حقیقى و آزادمنشانه و مترقى آن، در قلمرو بینش، گرایش، کنش، و هدف.
واژه جامعه و مفهوم علمى آن
واژه دلپذیر و آشناى «جامعه» ـ که مرادف آن، در فرهنگ جدید عرب «مجتمع» مى باشد ـ از مادّه وریشه جمع است و معنى آن در فرهنگ واژه شناسان عبارت است از گردآوردن، فراهم ساختن، فراهم نمودن و برهم افزودن، و هنگامى که در قالب اسم فاعل آن، یعنى «جامعه» ظهور و بروز مى نماید، به مفهوم گردآورنده، فراهم سازنده، دربرگیرنده و بر هم افزاینده آمده است.
در مفهوم لغوى و عرفى این واژه آشنا و پرماجرا، به ظاهر نقطه ابهام و ناشناخته اى به چشم نمى خورد، اما معنى اصطلاحى و علمى آن با ابهام ها و مشکلات بسیارى همراه است؛ چرا که واژه «جامعه» از کلّى ترین و پرابهام ترین واژه ها در میان دانشمندان جامعه شناس است و به تنهایى دربرگیرنده ابتدایى ترین، ساده ترین و عقب مانده ترین، تا پیشرفته ترین و مترقّى ترین جامعه هاست و کاربرد آن نیز رفته رفته تا جایى گسترش یافته است که به جاى ملّت، کشور وتمدّن نیز به کار مى رود و با این واژه ها هم معنا و هم ردیف است. [1]
جامعه در ترازوى تعریف
تعریف ساده و سربسته و کلّى از جامعه، کار ممکن و آسانى است، امّا اختلاف دیدگاه دانشمندان علوم اجتماعى نسبت به ماهیت جامعه و نیز تفاوت دیدگاه هاى آنان در قیدها و ویژگى هاى مورد نیاز در تحقق یک جامعه، باعث اختلاف و ابهام بسیار در تعریف و وصف و مفهوم جامعه شده، و در نتیجه، تعریف هاى گوناگونى از سوى جامعه شناسان رسیده است؛ براى نمونه:
1ـ برخى دیدگاه ها در جامعه شناسى، جامعه را همانند پدیده فیزیکى و مرکب طبیعى[2]ارزیابى کرده و بر این باورند که: انسان، ملکول جامعه است و پیوستگى و گرایش به جمع، تجلّى قانون جاذبه عمومى در زندگى اجتماعى است؛ به همین جهت انسان در زندگى، ناگزیر به نزدیک شدن به همانندهاى خود است.
2ـ برخى دیدگاه ها، جامعه را همانند «ارگانیسم» و موجود زنده اى ـ که داراى همه خصایص زنده است ـ نگریسته و مى گویند: جامعه، موجود زنده اى است که داراى تمام خصایص «موجود زنده»، همانند: تکثیر، رشد، سوخت و ساز و مرگ و حیات مى باشد. [3]
3ـ دیدگاه دیگرى، «جامعه» را تنها مجموعه اى از انبوه انسان هاى گردآمده و به هم پیوسته ارزیابى مى کند و مى گوید: جامعه، بر آمده از انبوه افرادى است که بر اثر سُنن و آداب و رسوم وشیوه هاى زندگى و فرهنگ مشترک به هم پیوسته اند. [4]
4ـ دیدگاه دیگر در جامعه شناسى، جامعه را به صورت واقعیتى اصیل مى نگرد و مى گوید: جامعه، موجود زنده اى است که داراى حیات خاصّى است و نمى توان آن را صرف گرد آمدن ساده اجزاى خود دانست؛ بلکه داراى روح و وجدان ویژه اى است که افراد را به یکدیگر پیوند مى دهد. روح افراد در اثر به هم پیوستن و در هم رفتن و به هم آمیختن، به موجودى هستى مى بخشد که اگر بخواهیم، مى توانیم آن را موجود روانى بنامیم.... [5]
5ـ در کتاب جامعه شناسى از جامعه این گونه تعریف شده است: «جامعه» به گروهى از مردم گفته مى شود، که به صورت مشترک زندگى مى کنند و مى کوشند تا به اتفاق، وسایل و امکانات زندگى خویش را تأمین کنند و نسل خود را ادامه دهند. [6]
وى سپس تعریف یکى از جامعه شناسان را آورده است که مى گوید: جامعه به گروهى از مردم گفته مى شود، که براى نیل به هدفى «جامعه شمول» یا عام المنفعه در حال تعاون وهمکارى است. [7]
6ـ «ساموئل کنیگ» پس از آوردن تعریف هاى متعدد از جامعه شناسان در مورد جامعه، نوشته است:
«شاید براى تصریح بیشتر این دیدگاه هاى متنوع، بتوان گفت که: جامعه گروهى از مردم هستند، که بر اثر سنت ها، عادت ها، آداب و رسوم و شیوه زندگى همانند وفرهنگ مشترک، به یکدیگر پیوسته و هر یک چنین احساس مى کند که به آن گروه تعلق خاطر و پیوند دارد. »
بر این باور شاید بتوان در جملاتى کوتاه و فشرده، جامعه را بدین صورت تعریف کرد:
7ـ جامعه، مجموعه اى از افراد انسانى است که با نظام و آداب و سُنن و قوانین خاصّى به یکدیگر پیوند خورده، و زندگى نظام اند و دسته جمعى دارند. [8] به عبارت دیگر، جامعه عبارت است از مجموعه اى از انسان ها که در چنبر جبر یک سلسله نیازها و تحت نفوذ یک سلسله باورها و آرمان ها در یکدیگر ادغام شده و در یک زندگى مشترک غوطهورند.
این تعریف ها از جامعه، صرف نظر از تفاوت و تضادّ دیدگاه ها، هیچ کدام تعریف دقیق وجامعى از جامعه به دست نمى دهد، بلکه به نظر ما هر کدام نوعى جامعه زیستى را، ـ که برخى از جانداران نیز به طور غریزى از آن برخوردارند و در برابر جامعه فرهنگى و فکرى و انسانى است ـ انعکاس مى بخشد؛ در حالى که به باور ما، تعریف از جامعه انسانى باید چگونگى روابط انسانى ونوع آن، انتخابى بودن راه و رسم زندگى گروهى و شیوه ها و اشتراک در آرمان ها و هدف ها وسرنوشت ها و تمایز آن با زندگى فردى را انعکاس بخشد، به همین جهت ما این تعریف را مى پسندیم:
«جامعه، انبوهى از انسان ها هستند که در چهارچوب قوانین و شیوه هاى خاصّ وآرمان وهدف انتخابى خویش، به هم پیوند داده شده و با نوعى نظام و حکومت واستقلال با هم زندگى گروهى داشته و داراى سرنوشت مشترک اند. »
با این بیان، جامعه در برابر فرد، و زندگى اجتماعى، در برابر زندگى انفرادى است و ملاک ومشخّصات زندگى اجتماعى عبارت است از: نظام و برنامه حکومت و آداب و سنن، تقسیم کارها و مدیریّت ها، توزیع برخوردارى ها و محرومیّت ها، تعاون و همکارى، تلاش مشترک به منظور نبرد با مشکلات و برداشتن بار از دوش همنوعان از یک سو، و از دیگر سو عبارت است از همسویى در هدف، اشتراک در سرنوشت و احساس مسؤولیّت و حقوق متقابل. این ها از مهم ترین ویژگى هاى اجتماعى است که ما را در تعریف جامعه و شناخت آن یارى مى کند.
ضرورت و اهمیّت شناخت جامعه
همان گونه که شناخت درست و همه جانبه ابعاد وجود انسان، کلید خودسازى و نردبان اوج گرفتن به پرفرازترین قلّه سعادت و سلامت و کمال و جمال و رشد و رستگارى است، شناخت همه جانبه و درست جامعه نیز، پیش از ورود به مسایل اجتماعى و تلاش هاى اصلاحى وسازندگى و دخالت در مهندسى و مدیریت جامعه، شرط اساسى کامیابى و موفقیّت در زندگى فرهنگى و برنامه هاى تربیتى، اجتماعى و سیاسى است.
به همین دلیل است که از دیرباز در کنار رشته هاى گوناگون علمى همچون: زیست شناسى، علوم پزشکى، روان شناسى، ادبیّات و علوم انسانى، الهیّات، فلسفه، تاریخ، حقوق و اخلاق، شناخت علمى جامعه نیز به دست متفکّران و جامعه شناسان و اصلاح گران تأسیس شده است؛ چرا که ساختن جامعه مترقّى و آراستگى آن به ارزش هاى مادّى و معنوى و مجهّز ساختن آن به راز و رمز صعود و تعالى و شکوفایى و ماندگارى و پیراستگى اش از آفت هاى گوناگون، همه و همه در گرو شناخت صحیح و علمى جامعه است و هرگز با سلیقه هاى سنگواره اى، تجربه هاى شخصى سودمند و موفق و حتى تجربه هاى خانوادگى و گروهى نمى توان بسنده کرد و جامعه را به غرقاب بدبختى و فروپاشى سوق داد.
قرآن و دسته هاى بیست گانه آیات در مورد شناخت جامعه
قرآن، پیام خدا به انسان است و برنامه نیک بختى فرد، خانواده و جامعه؛ از این رو، هم به شناخت فرد بهاى بسیارى مى دهد و هم به شناخت جامعه و مسایل و روابط و مناسبات اجتماعى.
این حقیقت ظریف و سرنوشت ساز از انبوه آیاتى دریافت مى شود که به نوعى از جامعه سخن به میان آورده است. این آیات به دسته هاى متنوّعى قابل تقسیم و بررسى است که در این جا تنها به دسته هاى گوناگون آن ها اشاره مى شود:
1ـ گروه نخست آیاتى است که از آفرینش و فرود نخستین انسان و تشکیل نخستین جامعه کوچک بر روى این سیاره خاکى و آموزش او و نسل وى، و نیز درگیرى در میان برخى از اعضاى آن جامعه کوچک گزارش مى دهد. [9]
2ـ آیاتى که تاریخ زندگى و مبارزات قهرمانانه فکرى، عقیدتى و اجتماعى پیام آوران بزرگ و تاریخ سازان و جامعه پردازان و اصلاحگران بزرگ و آگاه و بشردوستى را ترسیم مى کند که نقش مهمّى در تمدّن و ترقّى انسان ها و تحوّل مطلوب جامعه ها داشته اند؛ پیام آوران بزرگى چون: نوح، ابراهیم، شعیب، هود، صالح، سلیمان، داوود، موسى، عیسى و محمّد(صلى الله علیه وآله وسلم).
این گروه از آیات را، در کران تا کران قرآن، از جمله در سوره هاى انبیاء، طه، مؤمنون، شعراء، قصص و... به فراوانى مى توان دید و درس ها گرفت.
3ـ آیاتى که از شرایط اجتماعى و سیاسى و فکرى و عقیدتى و اقتصادى نامطلوب جامعه هاى مشخّصى سخن دارد؛ از جامعه هایى چون: جامعه عصر نوح، جامعه عصر هود، جامعه عصر صالح، جامعه عصر لوط، جامعه عصر فرعون، جامعه بنى اسرائیل، جامعه قریش و... و نیز از علل سقوط آن ها درس هاى عبرت انگیز و عبرت آموز و بسیار آموزنده و اوج بخشى مى دهد.
4ـ آیاتى که از برخى جامعه ها و تمدّن ها، همچون: تمدّن «سبأ» و راز و رمز ترقّى و شکوفایى و علل نزول و سقوط و غروب غم بار آن ها پیام دارد. [10]
5ـ آیاتى که سیماى پیشوایان نور، ویژگى هاى آن ها، نقش سازنده آنان را در افکندن طرح جامعه ها و تمدّن هاى خردورز، دانش دوست، جامعه هاى باز، آزاد، شایسته و در خور شأن انسان و شیوه و برنامه انسانى و رفتار و کردار آزادمنشانه آنان را ترسیم مى کند. [11]
6ـ آیاتى که چهره نفرت انگیز سردمداران ستم، نقش تخریبى آنان را در تحمیل آفت هاى مرگبار انحصار و استبداد و اختناق و خودسرى به جامعه ها، به هیچ انگاشتن مردم و پایمال ساختن حقوق و آزادى و امنیت آنان و آن گاه ره آورد شوم این سیاست را ـ که انهدام جامعه ها وتمدّن ها و سقوط سلسله ها و هلاکت ملّت ها در گذر تاریخ بوده است ـ نشان مى دهد و درس ها مى آموزد و عبرت ها مى انگیزد. [12]
7ـ آیاتى که در آن ها واژه هایى هم معنى و مترادف با واژه جامعه به کار رفته است؛ واژه هایى همانند: قوم، شعب، قبیله، قبائل، ناس، اُناس، اُمّت، ملّت، طائفه، قریه و...
8ـ آیاتى که انسان ها را به جهانگردى، هجرت و سیاحت علمى، شناخت آثار و بقایاى جامعه هاى گذشته و درس آموزى از سرنوشت آن ها دعوت مى کند. [13]
9ـ آیاتى که گروه ها و دسته هاى متعدّدى را با صفات و ویژگى هایشان نشان مى دهد؛ گروه هایى چون: مؤمنان، راستگویان، پارسایان، پرواپیشگان، هجرت کنندگان، دعوت گران به ارزش ها، هشداردهندگان از ضدّارزش ها، یاد آورندگان هماره خدا یا ذاکران، فروتنان، فراموش کنندگان خدا، اعراض کنندگان از حق، دروغ پردازان، منافقان، غافلان، گمراهان، اسراف کاران، تجاوزکاران، افراط کاران، تفریط کاران، امّت معتدل، و دیگر گروه هاى جامعه، که شناخت آن ها و ویژگى ها و منطق و بینش و روش هاى آنان در راه زندگى، ما را در شناخت جامعه و برنامه ریزى و اداره موفق آن یارى مى کند.
10ـ آیاتى که از گرایش اجتماعى انسان سخن دارد. [14]
11ـ آیاتى که از قانونمندى سیر جامعه و حرکت تاریخ پیام دارد و پندار موهوم تصادف واتفاق و شانس و اقبال را در فراز و فرودها و ظهور و سقوط جامعه ها و فروپاشى نظام ها وحکومت ها نفى مى کند. [15]
12ـ آیاتى که از سنّت هاى تاریخى و قوانین حاکم بر جامعه و تاریخ خبر مى دهد. [16]
13ـ آیاتى که راز و رمز صعودها و شکوفایى هاى جامعه ها و تمدّن ها و عوامل مهمّ و اساسى رشد و ترقى آن ها را ترسیم مى کند؛ عواملى چون: جهان بینى صحیح و ایمان عمیق، دانش وفرهنگ، پروا از قانون شکنى یا تقوا و اخلاص و راستى، تلاش و عمل شایسته، همگرایى ویکپارچگى، عدالت و دادگرى، آزادى و آزادگى، امنیّت فردى، اجتماعى، سیاسى و...، برابرى وبرادرى، فضاى باز و توسعه همه جانبه و احساس مسؤولیّت اجتماعى، اندیشه امانت وامانت دارى در اداره امور، مشارکت ملى و مشورت خواهى و مشورت دهى، یا مدیریت باخرد وتجربه جمعى، نقد خواهى، نظارت پذیرى و محاسبه جویى صادقانه قدرت و....
14ـ آیاتى که عوامل سقوط و عقب ماندگى جامعه هارا نشان مى دهد.
15ـ آیاتى که به سیر و سیاحت در زمین و زمان، به جهانگردى و نگرش عبرت آموز ومحقّقانه به آثار و اسناد بر جاى مانده از قرون و اعصار و جامعه ها و تمدّن ها فرا مى خواند، تا انسان از سویى با این گردش و سیاحت علمى، ارزش هاى فرهنگى و فکرى جامعه ها را نقل وانتقال دهد و از دیگر سو بر تجربه خویش بیفزاید. از اسرار آفرینش آگاهى بیشترى یابد و از سقوط تمدّن هاى فاسد و ستمکار و رژیم هاى خودکامه و نقدناپذیر عبرت ها گیرد. [17]
16ـ انبوه آیاتى که از جامعه کوچک خانه و خانواده سخن دارد؛ از فرمان تشکیل آن، از وظایف و حقوق متقابل اعضاى آن، از اخلاق انسانى حاکم بر آن، از تدابیر شایسته واساسى براى استحکام و پایدارى آن، و در صورت بروز کشمکش، از چگونگى رفع و حلّ آن و نیز از چگونگى تربیت نسل شایسته و عدالتخواه و آزادمنش در آن.
بیشتر این دسته از آیات را مى توان در سوره هاى بقره، نساء، نور، مؤمنون، احزاب، طلاق وتحریم جست وجو و بررسى کرد.
17ـ آیاتى که از روابط عادلانه و انسانى میان برادران و خواهران حقیقى و دینى پیام دارد. [18]
18ـ آیاتى که روابط، مناسبات، حقوق، و وظایف متقابل خویشاوندان را ترسیم مى کند ومسایلى همچون رعایت حال ارحام، صله رحم، هشدار از قطع رحم، مهر به آنان، احسان به آنان، اداى حقوق آنان، انفاق به آنان و هشدار از پایمال کردن حقوق و حرمت آنان سخن دارد. [19]
19ـ آیاتى که از چگونگى رابطه با همسایگان دور و نزدیک سخن مى گوید. [20]
20ـ آیاتى که از چگونگى رابطه با محرومان، در راه ماندگان، بینوایان و یتیمان پیام دارد. [21]
21ـ آیاتى که حقوق متقابل جامعه و فرد و مسؤولیّت هاى هر طرف را ترسیم مى کند.
22ـ آیاتى که حقوق متقابل دولت و مردم را بیان مى کند. [22]
23ـ آیاتى که زندگى مسالمت آمیز با همنوعان و نیکى به همه ملت ها و جامعه هاى خواهان زندگى انسانى، عادلانه و مسالمت آمیز را ترسیم مى کند. [23]
اگر همه این دسته هاى متنوع آیات از قرآن استخراج شود، حجم عظیمى را تشکیل مى دهد و روشن است که تحلیل و تفسیر و تأویل آن ها به وسیله اندیشه هاى باز و آگاه، ما را در شناخت جامعه ها، راز و رمز ظهورها و سقوط ها و ساختن جامعه اى آباد و آزاد، توسعه یافته، پیشرفته و مترقى، مردمى و شایسته سالار و بامعنویت، جامعه اى تضمین کننده حقوق بشر، دنیایى مطلوب و مورد نظر قرآن و عترت یارى مى کند.
عوامل سازنده شخصیّت
شخصیّت هر انسانى که مورد نظاره و مطالعه پژوهشگرانه و محقّقانه شما قرار مى گیرد، ساخته وپرداخته یک عامل و یک قالب نیست، بلکه محصول عوامل متعدّدى است که دست به دست هم داده و آن شخصیّت پویا و مثبت، یا منفى و مخرّب و ناموفّق را پدید آورده اند؛ عوامل مهمّ وسرنوشت سازى چون: عامل سرشت و طبیعت انسان، عامل وراثت، عامل تغذیه جسم، عامل تغذیه روح و خرد و عواطف، عامل خانه و خانواده و تربیت، عامل فرهنگ و نظامِ آموزشى، عامل رفاقت و هم نشینى و گروه، عامل حکومت و آداب و رسوم و مذهب و...، عامل محیط طبیعى، اراده تاریخ ساز و تحوّل آفرین انسان، و شاید از همه بیشتر و شدیدتر و کارسازتر، محیط اجتماعى به مفهوم جامع و کامل آن، که از خانه تا جامعه و جهانى که انسان در آن زندگى مى کند، همه را شامل مى شود.
از این زاویه است که اهمیت شناخت جامعه و نقش سرنوشت ساز آن روشن مى شود و نیز زیبایى و ضرورت اندیشه جامعه سالم و مطلوب براى داشتن و ساختن دنیاى آباد و آزاد وبرخوردار از امنیت و رفاه و تضمین گر حقوق و کرامت انسان و پاک و پاکیزه از بلاى استبداد وفساد نمایان مى گردد.
شخصیّت چندبُعدى انسان
بى تردید انسان علاوه بر بُعد فردى و زندگى شخصى اش، موجودى جامعه گرا و اجتماعى است. از آغازین روزهاى زندگى خویش، راه را براى زندگى با جامعه آغاز مى کند و به تدریج به جامعه ومحیط اجتماعى ـ که بوستان رشد وبستر تکامل وآموزش وپرورش وشکوفایى شخصّت وهویّت اوست ـ گام مى سپارد ودر آن جاست که ساخته وپرداخته وشکوفا مى شود و به گل و میوه مى نشیند.
محیط و جامعه به مفهوم کامل آن، در او اثر مى نهد و در حدّ بسیارى شخصیّت فکرى وعقیدتى، اخلاقى وانسانى، روانى و عاطفى، اجتماعى وسیاسى... او را مى سازد و او نیز گاه در جامعه اثر مى گذارد و گاه آن را دگرگون مى سازد و با اراده قاطع و تاریخ ساز خویش جامعه ومحیط را گاه به راه دلخواه خویش مى برد. [24] درست همان گونه که در پرتو آگاهى و پنجه نیرومند اندیشه ودانش و به برکت اراده اى استوار مى تواند محیط طبیعى را دگرگون سازد.
اثرگزارى جامعه بر فرد
با این بیان جامعه تنها عامل سازنده و پردازنده شخصیّت انسان نیست و عوامل مؤثّر و پرتوان دیگرى چون: سرشت و طبیعت، عامل وراثت و اراده فعال و آزاد و تاریخ ساز انسان را به هیچ وجه نباید از نظر دور داشت؛ امّا واقعیّت این است که فرد بر اثر زندگى اجتماعى، سخت تحت تأثیر ونفوذ عمیق و همه جانبه جامعه قرار مى گیرد و در همه ابعاد حیات از محیط اجتماعى اثر مى پذیرد و شرایط و وضعیّت جامعه و محیطى که فرد در آن دیده به جهان مى گشاید و رشد مى یابد، پدیدآورنده شیوه هاى عمل و عکس العمل، آرا و دیدگاه ها، علوم و اندیشه ها، شکل گیرى خودآگاهى و سازمان دهنده جهت گیرى هاى اوست.
فرد چنان تحت تأثیر جامعه و جوّ غالب قرار مى گیرد که در همه ابعاد بــینش، گـرایش، عواطف، جهت گیرى ها و مهرورزى و بى مهرى ها ازجامعه خط مى گیرد و نه تنها شایستگى وناشایستگى دیگران، که شخصیّت خویش را نیز ناخودآگاه بر اثر قضاوت جامعه ارزیابى مى کند وهمه را در آیینه جامعه نظاره مى نماید.
براى دریافت درست این اثرگذارى عمیق جامعه در فرد کافى است که انسان صفات وویژگى هاى خویشتن و موضع گیرى و رفتار خود نسبت به دیگران را فهرست نماید و پس از آن با تعمّق و انصاف در آن بنگرد، آن گاه درخواهد یافت که کدامین آن ها از عینک و موضع جامعه وکدام یک از موضع عمیق و اساسى و مستقلّ خویش است، که تازه آن ها را هم به نوعى از جامعه گرفته است.
راه هاى اثرگذارى
جامعه و عوامل گوناگون اجتماعى از دو شاهراه وسیع و دو کانال عظیم به سوى فرد سرازیر مى گردد و در شکل گیرى اندیشه، عقیده و رفتار او به شدّت اثر مى گذارد و به تدریج بذر ارزش هاى مورد نظر خویش را در مزرعه وجود فرد افشانده و آن ها را به شکوفه و گل و میوه مى نشاند و فرد را به رنگ دلخواه و راه و رسم مورد نظر خویش سوق داده و آن گونه که مى خواهد او را مى پرورد. این دو کانال عظیم عبارت اند از: روابط گوناگون اجتماعى از یک سو، و از دگرسو باورهاى مشترک حاکم بر جامعه.
1ـ روابط گوناگون اجتماعى
منظور از روابط گوناگون اجتماعى، جاذبه ها و کشش هایى است که در میان برخى از انسان هاى هر جامعه با برخى دیگر وجود دارد و همین ها کانال وسیع و گسترده اى براى اثرگذارى جامعه در فرد است. روابطى همانند: روابط دوستانه اعضاى یک خانواده، روابط صمیمانه میان خویشاوندان و بستگان، روابط مودّت آمیز میان دوستان و آشنایان، صفاى حاکم بر روابط استاد وشاگرد و مرید با مراد، جاذبه شخصیّت هاى اخلاقى، اجتماعى، سیاسى، علمى، فرهنگى، هنرى، دینى، حقوقى و... در میان پیروان خویش.
رابطه الگوهاى پذیرفته شده جامعه با الگوپذیران، و عوامل دیگرى نظیر: شرایط منطقه اى، جغرافیایى، خانوادگى، برخوردارى ها یا محرومیّت هاى ظاهرى و باطنى، پیوند با عقیده و مذهبى خاصّ، گرایش هاى سیاسى، داشتن ارزش هاى انسانى و اخلاقى یا فقدان آن ها و... این ها همه از ارتباطات اجتماعى محسوب مى گردند و جامعه و محیط اجتماعى از این راه ها به شدّت در فرد و شکل دادن بینش و گرایش و عملکرد او اثر مى گذارد.
2ـ باورهاى مشترک
هر جامعه و تمدّنى داراى بینش و گرایش و ارزش ها و مقرّرات خویش است. این ها هستند که از سویى خطوط زندگى جامعه را ترسیم مى کنند و از دگرسو معیار و میزان سنجش درستى ها ونادرستى ها شناخته مى شوند. از سویى رفتار و عملکرد فرد به وسیله این معیارها سنجیده مى شود و بر اساس آن ها مورد قضاوت قرار مى گیرد و از دگرسو، این مجموعه فرهنگ و سنن ملّى و مذهبى از چنان عمق و ارج و اصالت و قداستى برخودار است که از نسلى به نسل دیگر به ارمغان مى رسد و فرد هنوز دیده به جهان نگشوده، این مجموعه ارزش ها و اندیشه ها حضور دارند وآماده هستند تا او را بر اساس طرح و مدل و برنامه خویش شکل داده و شخصیّت او را آن گونه که مى خواهند، بسازند.
3ـ آرمان ها و هدف ها...
هر جامعه اى داراى هدف و آرمان است و از کرانه هاى دور تاریخ انسان تاکنون جامعه اى بدون هدف و آرمان بر کره خاکى نزیسته است. تنها چیزى که هست تفاوت و گاه تضادّ آرمان ها وهدف هاست.
برخى جامعه ها هدف و آرمانشان این جهانى و مادّى است و در اندیشه آب و نان، مسکن وبهداشت، لذّت جویى و خواسته هاى جسم اند و اگر هم از ارزش ها و حقوق و مقرّرات دم مى زنند، یا بدان حسّاسیّت نشان مى دهند، همه را در خدمت تن مى نگرند و برخى دیگر آرمانشان انسانى و خدایى و این جهانى و آن جهانى است.
اینان هم در اندیشه دنیاى شایسته و مطلوب وارزش هاى مادّى و غنا و بى نیازى اند و هم در اندیشه توحیدگرایى، تقواپیشگى، عدالت، آزادگى به مفهوم راستین آن، تا ارزش هاى مادّى ونیروى جسمى تحت حاکمیّت خرد و اندیشه باشند وانسان از ظلمات به سوى نور و از استبداد وحقارت دنباله روى و واپسگرایى به اوج آزادى وشکوه و استقلال و ابتکار پر کشد؛ و این آرمان مشترک جامعه نیز کانال دیگرى در اثرگذارى جامعه ومحیط اجتماعى بر فرد است.
به همین دلیل است که جامعه شناسان و متفکّران بر این اندیشه اند که جامعه از سه شاهراه مهم: روابط اجتماعى، ایمان و باورهاى مشترک، و آرمان واحد فرد را آموزش مى دهد، به او الگو ونمونه ارائه مى کند، او را به راه مى اندازد، مى پرورد و به او شخصیّت و شکل و قواره مى بخشد.
آرى، بیشترین قسمت شخصیّت فرد ساخته و پرداخته جامعه است، آن هم بیشتر از این راه ها.
بنابراین، دلسوزان جامعه و دردمندانى که از استبداد وفساد و تباهى دامن گستر روزگار مى نالند و هشدار مى دهند، باید از این راه ها، آن هم با درایت وتدبیر و برنامه ریزى درست وخردمندانه وارد عمل شوند و باور کنند که با تندى و تیزى راه به جایى نخواهند برد.
ادامه دارد ...
منبع: / فصلنامه / فرهنگ جهاد / شماره 28
نویسنده : علی کرمی
نظر شما