نگاهی به حافظه و فراموشی در روانشناسی
«حافظه» به عنوان یکی از استعدادهای خدادادی، برای ثبت و ذخیره اطلاعات و در صورت لزوم، یادآوری آنهاست؛ ولی بسیاری از مواقع، مطالب به ذهن سپرده شده به هنگام نیاز، به یاد نمیآیند و به انسان فراموشی دست میدهد. در این مقاله، به مفهوم «حافظه» و انواع آن و مفهوم «فراموشی» پرداخته شده است. همچنین مراحل حافظه مورد بررسی قرار گرفته و به روشهای سنجش حافظه نیز اشاره گردیده، و در پایان، به علل فراموشی و راههای تقویت حافظه و راههای پیشگیری از فراموشی اشاره گردیده است.
در عصر اطلاعات، هرچند پیشرفت فناوری اطلاعات، رفاه هرچه بیشتر انسان را به ذهن متبادر میسازد، ولی تبعات روحی و روانی حاصل از آنها، از مشکلات شایع روز شده است. یکی از این مشکلات، بحث «حافظه و فراموشی» است. انبوه اطلاعات، مسائل روزمرّه زندگی انسانها، افزایش جمعیت، درگیریهای شغلی ـ اجتماعی و مانند آن و فقدان شناخت کافی نسبت به شیوههای صحیح حفظ نمودن و به ذهن سپردن اطلاعات، انسانها را با مشکل «فراموشی» روبهرو نموده و چه بسیار افرادی که از این مسئله در رنج هستند. در مقاله حاضر به این موضوع توجه کرده، ابتدا به تعاریف و توضیحات لازم درباره حافظه و تحقیقات صورت گرفته در این زمینه پرداختهایم، آنگاه انواع حافظه، مراحل و سنجش آن را موردبحثقرارداده و سپس بحث «فراموشی» و نظریههای مربوط به آن، تمرکز حواس، و در نهایت، نکاتی درباره بهخاطرسپاری بهتر را تجزیه و تحلیل کردهایم.
الف. حافظه
حافظه به عنوان ثبت اطلاعات در ذهن، اساس و پایه یادگیری را تشکیل میدهد. اگر حافظه را از زندگی انسان حذف کنیم قادر به انجام هیچ کاری، حتی عمومیترین رفتارهای اختیاری، مثل غذا خوردن، لباس پوشیدن، سخن گفتن و مانند آن نخواهد بود. بدون یاری حافظه، شما نمیتوانید درباره خودتان بیندیشید؛ زیرا همین مفهوم «خود» مستلزم نوعی احساس پیوستگی است که تنها حافظه میتواند برای شما فراهم کند.
از «حافظه» تعاریف گوناگونی به عمل آمده است؛ از جمله: حافظه بهخاطرسپاری رویدادها و اطلاعات و همچنین یادآوری آنهاست. حافظه کنشی است کهتجارب گذشته را دربر میگیرد. حافظه رویدادهای حال را نگهداری میکند و خاطرات گذشته را به یاد میآورد. 1
تاریخچه حافظه
ابینگهاوس (Ebbinghaus) اولین کسی بود که به طریق عملی درباره حافظه آزمایشهای منظمی انجام داد. او فهرستی از هجاهای بیمعنای2 زبان آلمانی را مشخصکرد و کوشش نمود آنها را حفظ کند. او در پژوهشهای خود، توجه خاصی به قانون «فراوانی» (بسامد) داشت؛ یعنی هر چه یک تجربه بیشتر رخ دهد آسانتر به یاد میآید. بنابراین، برای آزمون این نظریه، او به موادی نیاز داشت که با تجربههای قبلی ارتباطی نداشته باشد تا بتوان تجربههای قبلی را کنترل کرد. به همین دلیل، هجاهای بیمعنا را به کار برد.
نتایج به دست آمده از تحقیقات ابینگهاوس به شرح ذیل هستند:
1. هرقدر مواد آموختنی زیادتر گردد زمان لازم برای به خاطر سپردن آن مطالب به صورت تصاعدی افزایش مییابد. البته این نسبتها ثابت نیستند؛ یعنی اگر فهرست 7 کلمهای 30 ثانیه وقت بگیرد، فهرست 10 کلمهای 52 ثانیه، فهرست 12 کلمهای 82 ثانیه و فهرست 16 کلمهای 196 ثانیه وقت خواهد گرفت.
2. ابینگهاوس میزان کوشش صرف شده با نگهداری آن مطالب در حافظه را با یکدیگر مرتبط دانست، به گونهای که افراد اگر وقت بیشتری برای یادگیری بگذارند و کندتر بیاموزند و برای آموختن، مطالب را چندین بار بخوانند دیرتر فراموش میکنند تا کسانی که به حافظه خود متّکی هستند و کوشش کمتری مینمایند. البته نوع مطالب آموختنی مهم است.
3. فراموشی در ساعات اولیه یادگیری بیشتر است؛ بدینگونه که پس از 20 دقیقه 42 درصد مطالب، پس از 9 ساعت 64 درصد و پس از 31 روز 79 درصد فراموش شدهاند.
4. یادگیری مطالب با تقسیم وقت، بهتر صورت میگیرد تا اینکه مطالب یکدفعه خوانده شوند. او فهرستی متشکّل از 12 کلمه بیمعنا را 68 بار خواند تا توانست حفظ کند. روز دوم 7 بار خواند تا حفظ شد، ولی فهرست دیگری مثل فهرست اول را به مدت 3 روز خواند و با 38 بار خواندن طی سه روز، مطالب را حفظ کرد (یعنی با تقسیم وقت در 3 روز)، تقریبا 50 درصد صرفهجویی در وقت شد.
5. آموختن مطالب به صورت کلی بهتر از آموختن جزء به جزء است؛ مثلاً برای یادگیری کتاب روانشناسی تربیتی، ابتدا باید آن را یک بار مطالعه کرد تا شناختی کلی به دست آوریم، بعد آن را جزء به جزء بخوانیم. 3
انواع حافظه
الف. حافظه حسّی4
در این حافظه، اطلاعات حسّی ذخیره میگردند. محرّکهای فیزیکی خارجی مثل، حرارت، نور، صوت، و مانند آن به وسیله اندامهای حسّ بینایی، شنوایی، و مانند آن دریافت میشوند و قریب یک تا سه ثانیه یعنی در مدت زمان کمی در حافظه حسّی ذخیره میشوند. البته در زندگی روزانه، به بسیاری از مسائل توجه نداریم. از اینرو، آن را به حافظه نمیسپاریم. حافظه حسّی نخستین مرحله خبرپردازی بوده و مهمترین دلیل فراموشی اطلاعات از حافظه حسی بیتوجهی به آن است. 5
نورمن (norman) مثالهای ذیل را از حافظه حسّی توضیح میدهد: دستتان را در مقابل صورت خود تکان بدهید. ردّ ضعیفی که پس از کنار رفتن دست باقی میماند ـ یعنی آثار رویداد اتفاق افتاده ـ گواه مشخصی بر وجود یک نظام حافظه حسّی است. دست خود را مشت کنید، به سرعت دو تا از انگشتانتان را باز کنید، دوباره با حداکثر سرعت ممکن دستتان را مشت کنید. اگر به دقت نگاه کنید ردّی از انگشتانتان را خواهید دید که آنقدر دوام میآورد تا آنها را شمارش کنید. دستانتان را به موازات هم در جهت مخالف هم حرکت بدهید. یک بار آنها را به سرعت در مقابل چشمانتان حرکت دهید، به احساس ظریف و مبهم حرکت وابسته به هر یک از ردها توجه کنید. این احساس واقعی است. فرض کنید یک تصویر پیچیده متشکّل از تعداد زیادی اشیا در مقابل چشمان شما قرار دارد که بعضی از آنها در جهت حرکت عقربههای ساعت و بقیه برخلاف جهت عقربههای ساعت میچرخند. تصویر محو میشود و یک پیکان به جایی در محل قبلی تصویر اشاره میکند. شما قادر خواهید بود جهتی را که شیء در آن مکان خاص حرکت میکرد مشخص کنید. ردّ تصویر برای چندصد هزارم ثانیه پس از محو شدن تصویر فیزیکی، باقی میماند.
ب. حافظه کوتاه مدت6
اگر اطلاعات مورد توجه و دقت قرار گیرند به حافظه کوتاه مدت وارد میشوند و برای حداکثر 30 ثانیه ذخیره میشوند. اطلاعات در این نوع حافظه به صورت رمز درمیآیند. آنها رمزهای صوتی، دیداری یا معنایی هستند؛ بدین معنا که رمز صوتی یا شنیداری به صدا و رمز دیداری به تصویر ذهنی7 و رمز معنایی به معنای حرکات وابستههستند. 8 البته رمز شنیداری به معنای اینکه مطالب تکرار و مرور ذهنی شوند از رمزهای دیگر غالبتر است. اگر بخواهیم از فراموشی در حافظه کوتاه مدت جلوگیری کنیم باید اطلاعات را مرتب تکرار کنیم؛ زیرا گنجایش حافظه کوتاه مدت محدود است و همین امر علت فراموشی است؛ زیرا اطلاعات جدید جای مطالب قبلی را میگیرند.
صاحبنظران گنجایش حافظه کوتاه مدت را 2+7 (هفت به علاوه، منهای دو) میدانند؛ یعنی دستکم 5 حرف یا عدد و حداکثر 9 با میانگین 7. گرچه مهمترین علت فراموشی در حافظه کوتاه مدت این است که با ورود اطلاعات جدید، به دلیل گنجایش کم آن، اطلاعات قبلی فراموش میشود، اما عدهای از محققان معتقدند: گذشت زمان هم خود به خودموجبازبینرفتناطلاعاتمیگردد.
با توجه به اینکه گنجایش حافظه کوتاه مدت محدود است، زمانی که این گنجایش تکمیل میشود، اطلاعات قبلی باید از آن خارج گردند تا اطلاعات تازهای وارد آن شوند. به این پدیده «جانشینی اطلاعات» میگویند. بنابراین، عامل مهم فراموش شدن مطالب از حافظه کوتاه مدت جانشین شدن مطالب جدید با آن مطالب است. از اینرو، اگر بخواهیم مطلبی را برای مدتی در حافظه کوتاه مدت نگه داریم، باید آن را تکرار کنیم. این تکرار از ورود مطالب تازه به این حافظه جلوگیری به عمل میآورد و مانع جانشینی مطالب جدید با مطالب موجود در حافظه میشود.
روشی که موجب افزایش ظرفیت حافظه کوتاه مدت میگردد روش «تقطیع»9 نام دارد. «تقطیع» به معنایقطعه قطعه کردن اطلاعات و دستهبندی آنهاست؛ مثلاً، اگر بخواهیم این حروف را به حافظه بسپاریم به دلیل زیاد بودن آن با مشکل مواجه هستیم. به فرض، حروف «ی، م، ا، ل، س، ا، د، ا، ز، آ، ه، ا، گ، ش، ن، ا، د». حال اگر تمام این حروف را به طور معکوس به سه قطعه دستهبندی کنیم کلمات دانشگاه آزاد اسلامی به دست میآید؛ یعنی 16 حرف را در سه قطعه قرار دادهایم، در حالی که اگر این کار را انجام نمیدادیم قادر به خواندن آنها نبودیم. بنابراین، ظرفیت حافظه کوتاه مدت را به مقدار بالایی افزایش دادهایم. یا برای حفظ آثار نظامی گنجوی، کلمه «ملخها» را میتوان به کار برد که شامل حروف اول (مخزن الاسرار، لیلی و مجنون، خسرو و شیرین، هفت پیکر، اسرارنامه) است. یا برای به یاد آوردن دورههای پادشاهی پیش از اسلام تا اسلام، واژه «مهساسا» که حروف اول، «مادها، هخامنشیان، سلوکیان، اشکانیان، ساسانیان و اسلام» است کاربرد دارد.
با عنایت به مطالب مطرح شده، بهتر است معلمان به دانشآموزان فرصت دهند تا آنها بتوانند مطالب درسی را مرور و تکرار نمایند تا آموختهها دوام و ثبات لازم را به دست آورند، وگرنه ارائه مطالب جدید در حافظه کوتاه مدت، مطالب قبلی را محو میکند.
به حافظه کوتاه مدت، حافظه «فعّال» هم میگویند؛ زیرا این حافظه با اطلاعاتی که به طور فعّال در ذهن وجود دارند برای انتقال به حافظه دراز مدت سرو کار دارد. این حافظه را میتوان حافظه «هوشیار» نامید؛ زیرا فرد از تمام محتوای آن آگاه است.
ج. حافظه دراز مدت10
مطالبی که به حافظه کوتاه مدت انتقال داده میشوند اگر تکرار گردند به حافظه بلند مدت انتقال مییابند، وگرنه در مدت زمان کمی فراموش میشوند. البته تکرار صرف مدّنظر نیست، بلکه منظور از تکرار نوعی ارتباط مطالب جدید با مطالب از قبل آموخته شده است. بنابراین، رمزگردانی در حافظه بلند مدت به صورت رمز معنایی است، برخلاف حافظه کوتاه مدت که رمزگردانی به صورت رمز دیداری و شنیداری است. برای حافظه بلند مدت، هیچ محدودیتی وجود ندارد و هیچگاه حافظه بلندمدت پر نمیشود، تا مثل حافظه کوتاه مدت نیاز به آن باشد که برای ورود مطالب جدید لازمهاش این باشد که مطالب قبلی حذف گردند.
دانشمندان معتقدند: چیزی به نام «فراموشی» در حافظه بلند مدت وجود ندارد، بلکه باید علل به یاد نیامدن را جستوجو کنیم. لفتوس (Loftus) در رابطه با اهمیت حافظه بلند مدت میگوید: ما همه آگاهیم که انسانها میتوانند مقادیر هنگفتی اطلاعات، کلمات، نامها، صورتها و مکانها را به طور دایم یا نیمه دایم در مخزن درازمدت خود ذخیره کنند. بدون مخزن درازمدت، چیزی وجود نخواهد داشت؛ نه کتاب، نه تلویزیون، نه یادگیری و نه ارتباط؛ زیرا توانایی یادآوری گذشته است که به ما امکان میدهد تا به شکلی پویا با محیط خود کنش متقابل داشته باشیم. 11
برخی از مطالب به دلیل داشتن ارزش زیاد، بدون تکرار و تمرین، رمزگذاری شده، در حافظه بلندمدت نگهداری میشوند؛ مثلاً، وقتی انسان خبر ارزشمندی را یکباره میشنود، هرگز احتیاج به تکرار این خبر برای جایگزین شدن آن در حافظه بلندمدت ندارد، بلکه صرف شنیدن خبر، خود عامل جای گرفتن آن در حافظه بلندمدت است.
بیشتر رویدادهای مهم، که در زندگی تکرار میشوند، به حافظه درازمدت انتقال مییابند و بنابراین، میتوان از این حافظه برای تفسیر، طبقهبندی و پاسخ دادن به تجارب روزانه سود برد.
تحقیقات انجام شده نشان میدهند که اطلاعات موجود در حافظه درازمدت هرگز فراموش نمیشوند؛ زیرا افرادی که به خواب مصنوعی رفتهاند خاطرات دوران کودکی فراموش شده خود را به یاد آوردهاند. بنابراین، فراموشی به این دلیل است که وقتی فرد میخواهد مطلبی را به یاد آورد نشانهها یا سرنخهای بازیابی لازم در اختیار فرد نیست.
در کتاب زمینه روانشناسی، تألیف اتکینسون (Atkinson) و همکاران، آزمایشی در این زمینه بیان شده است. در این آزمایش، از آزمودنیها خواسته شد تا فهرستی طولانی از کلمات گوناگون را حفظ کنند. بعضی از این کلمات نام حیوانات بودند؛ مانند سگ و گربه، و بعضی نام میوهها بودند؛ مانند سیب و پرتقال. در زمان یادآوری، آزمودنیها به دو گروه تقسیم شدند. به یک گروه از آنها (گروه آزمایشی) نشانههای بازیابی از قبیل حیوان و میوه داده شد و به گروه کنترل (گواه) این نشانهها داده نشد. گروه آزمایشی بیش از گروه کنترل کلمات را به یاد آوردند. در آزمون بعدی، وقتی به هر دو گروه نشانههای بازیابی را دادند، تعداد کلمات به یاد آمده در این دو گروه یکسان بود. بنابراین، اختلاف اولیه بین دو گروه، در یادآوری کلمات، به ناتوانی گروه گواه در بازیابی اطلاعات نسبت داده شد. 12
با توجه به مطالب عنوان شده، نتیجه میگیریم که چرا شاگردان در امتحانات تستی عملکرد بهتری دارند تا آزمونهای تشریحی؛ زیرا امتحانات تستی بازشناسی مطالبی هستند که فرد قبلاً مطالعه کرده؛ مثلاً، کدام گزینه درست است. او پیشتر گزینه درست را مطالعه کرده و در آزمون تستی زودتر به یاد میآورد تا هنگامی که امتحان تشریحی باشد و بخواهد مطالب قبلی را یادآوری کند؛ زیرا گزینه درستی در اختیار او نیست.
اطلاعات در حافظه دراز مدت برای ذخیرهسازی به سه صورت رمزگردانی13 میشوند:
1. حافظه معنایی: در این قسمت، معانی ذخیره میگردند. برای نمونه، هنگامی که در یک کتاب جملهای را میخوانیم معنای آن را حفظ میکنیم، نه کلمات یا ویژگیهای دستوری را که در آن جمله به کار رفتهاند.
2. حافظه رویدادی: این نوع حافظه مربوط به خاطرات فرد از تجارب شخصی خود است که شامل رخدادها و اتفاقاتی میشود که در زندگی فرد رخ داده و به زمان و مکان خاصی وابستهاند.
3. حافظه روندی: این نوع حافظه، که روند انجام کاری را شامل میشود، مربوط به فعالیتهای فیزیکی و جسمانی است که به صورت «محرّک ـ پاسخ» ذخیره میشوند. هرقدر عمل بیشتر تکرار گردد فعالیت خودکار بودن افزایش مییابد. برای نمونه، اگر برای مدتی طولانی کسی دوچرخه سواری نکرده باشد، به محض اینکه شروع به این کار میکند، محرّکها پاسخها را فرامیخوانند. وقتی دوچرخه به سمت چپ خم میشود او به طور خودکار، وزن خود را به سمت راست میدهد تا تعادل خود را حفظ کند. از اینرو، حافظه روندی به دانستن چگونه انجام دادن یک عمل گفته میشود. 14
مراحل حافظه
حافظه دارای سه مرحله رمزگردانی، 15 اندوزش، 16 وبازیابی17 است؛ بدین معنا که در مرحله اول، مطالب بهصورت رمز مورد قبول به حافظه سپرده میشوند. در
مرحله دوم، مطالب در حافظه ذخیره و نگهداری میشوند
و در مرحله سوم، هنگام نیاز، مطالب از مخزن حافظه فراخوانده میشوند.
رویکرد پردازش اطلاعات (خبرپردازی) جدیدترین دیدگاه در ارتباط با یادگیری است که یادگیری انسان را یک «فعالیت مستمر پردازش اطلاعات» میدانند. بدین منظور، راههایی را مطالعه میکنند که توسط آنها انسان معلومات را کسب، ذخیره و یادآوری میکند. این نظریه فرایند پردازش اطلاعات را به کامپیوتر تشبیه میکند؛ 18 همانگونه که در قرن هفدهم، ساعت و ماشینهای ساده به عنوان الگویی برای شناسایی جهان و ذهن آدمی به کار میرفتند. در نیمه اول قرن بیستم، با توجه به مطرح شدن دیدگاه رفتارگرایی و آزمایشهای گوناگونِ روانشناسان رفتارگرا بر روی حیوانات و تأکید بر رفتار انسان، مطالعه فرایندهایذهنیوفکری مورد توجه چندانی قرار نگرفت.
در نیمه دوم قرن بیستم، شباهت انسان به سایر حیوانات برای مطالعه فرایندهای پیچیده فکری و ذهنی گویا نبود. به همین دلیل، با توجه به پیشرفت فناوری و پیدایش رایانه، الگوی مناسبی برای توضیح و تبیین ذهن انسان بود.
هرگنهان (Hergenhan) در کتاب مقدّمهای بر نظریههای یادگیری در این زمینه چنین مینویسد: هم رایانه و هم انسان اطلاعات را از محیط میگیرند. رایانهها با استفاده از وسایل کارتخوانی، نوارخوانی و مانند آن این کار را انجام میدهند، در حالی که انسانها از اندامهای حسّی19 خود، برای این منظور سود میبرند. در درونرایانه، اطلاعات رسیده از محیط مورد دستکاری واقع میشوند، به رمز در میآیند و با اطلاعات دیگری که از قبل در رایانه ذخیره شدهاند، ترکیب میشوند. این کار توسط فعّال شدن ثبتکنندههای الکترونیکی انجام میگیرد. در درون انسان، اطلاعات مورد دستکاری واقع میشوند، به رمز درمیآیند و با اطلاعات دیگری که از قبل در انسان ذخیره شدهاند، ترکیب میشوند. این کار توسط فعّال شدن نورونها انجام میگیرد. در نهایت، رایانه اطلاعات را از طریق تدابیر بروندادی، همانند دورنویسها و چاپگرها، بیرون میدهد. عدهای دیگر از متخصصان میگویند: همانگونه که رایانه دارای سختافزار و نرمافزار است، انسان هم دارای چنین ویژگیهایی است. سختافزار رایانه عواملی مثل ترانزیستورها، مقاومتها، مدارهای الکترونیکی و مانند آن هستند. در انسان هم ماهیچهها، استخوانها، مدارهای عصبی سختافزار را میسازند. در رایانه، نرمافزار شامل برنامههایی است که از طریق آنها، عملیات مختلف را انجام میدهد. در انسان نرمافزار عبارت است از عملیاتی که از تجربه آموخته میشوند مثل صحبت کردن، نوشتن، رانندگی و مانند آن. 20
هایدن (Hyden) معتقد است: «RNA»21 مولکولیاست که احتمالاً نقش میانجی شیمیایی حافظه را ایفا میکند. برخی آزمایشها نشان دادهاند که «RNA» را میتوان از یک جاندار به جاندار دیگر انتقال داد. تزریق «RNA» از موشهای آموزش دیده به موشهای آموزش ندیده منجر به انتقال پاسخ آموخته شده از موشهای گروه اول به موشهای گروه دوم میشود. همچنین پنفیلد (Penfield) ضمن عمل جرّاحی بر روی مغز بیماران صرعی، 22 با تحریک اعصاب مغزی آنها، توانستماجراهای فراموش شده دوران کودکی را به یاد آنها بیاورد. بنابراین، فرض چنین است که در ضمن یادگیری، در ماهیت بیوشیمیایی سلولهای مغز تغییراتی رخ میدهند. 23
سنجش حافظه
برای ارزشیابی و اندازهگیری حافظه، میتوان از روشهای ذیل استفاده کرد:
الف. روش یادآوری
در این روش، از آزمودنی خواسته میشود تا فهرستی از نامها، ارقام، اشکال و تصاویر، موضوعها و مانند آنها را حفظ کند و پس از گذشت مدت مشخصی، آنها را به یاد آورد. تعداد مطالب به یاد مانده میتواند درجه حافظه را نشان دهد. البته لازم به ذکر است که این مطالب یاد گرفته شده باید برای اولین بار باشد که فرد با آن مواجه میگردد؛ زیرا اگر با مطالب قبلی یاد گرفته شده ارتباط داشته باشد پیوند مطالب قبلی با فعلی و کمک گرفتن از حافظه بلندمدت، یادآوری را ساده مینماید. بنابراین، از مطالب تازه و جدید استفاده میشود؛ مانند هجاهای بیمعنا که ابینگهاوس استفاده میکرد.
ب. روش بازشناسی24
در این روش، به آزمودنی مجموعهای از ارقام، نامها، کلمات، اشکال، تصاویر و مانند آن را نشان میدهند و پس از مدتی از او میخواهند در بین مطالب جدید، چیزهایی را که دیده است تشخیص دهد؛ مانند سؤالات تستی در امتحان که دانشجو باید گزینه درست را، که پیشتر مطالعه کرده است، از بین گزینههای غلط بازشناسی کند.
ج. روش حفظ کردن مجدّد
در روش «یادگیری مجدّد» از آزمودنی خواسته میشود مطالب یاد گرفته شده در گذشته را دوباره بخواند و آنها را به یاد آورد، گرچه ممکن است قبلاً مطالب را فراموش کرده باشد و به یاد نیاورد؛ ولی با مطالعه مجدّد آنها را به یاد میآورد. بنابراین، مدت زمانی که او صرف یادگیری مجدّد کرده به مراتب کمتر از زمانی است که برای اولین بار میخواست مطالب را بیاموزد. از اینرو، در مدت زمان صرفهجویی میشود؛ مثلاً، دانشجو مطالب امتحانی را طی یک نیمسال مطالعه کرده است، اما شب امتحان آنها را مرور میکند. مدت زمان صرف شده در شب امتحان، که حالت مرور کردن دارد بسیار کمتر از مرحلهای است که برای اولین بار میخواند. اگر او برای یادگیری فصل «هوش» کتاب روانشناسی ـ مثلاً ـ برای اولین بار هفت ساعت وقت صرف کرده بود، پس از گذشت مدت زمانی ـ فرضا چهار سال بعد ـ اگر او بخواهد امتحان کارشناسی ارشد بدهد، دیگر برای یادگیری مجدّد این فصل، نیازی به صرف هفت ساعت وقت نیست. او شاید با یک ساعت بتواند آن را به یاد آورد.
بنابراین، از طریق درصد مطالب فراموش شده، که طی مدت زمان به وجود آمده است، میتوان حافظه و فراموشی را سنجید. برای نمونه، شما برای یادگیری اشعاری آن را ده بار میخوانید تا کاملاً حفظ شوید. بعدا که دوباره میخواهید آنها را بخوانید و به یادآورید 2 بار میخوانید و کل مطالب را به یاد میآورید. بنابراین، مقیاس حفظ کردن شما 8 است و مقیاس فراموشی شما 2؛ یعنی 2 درصد مطالب یاد گرفته شده خود را فراموش کردهاید. 25
ب. فراموشی
عدهای از صاحبنظران اعتقاد دارند که اصلاً چیزی به نام «فراموشی» وجود ندارد، بلکه مطالب در حافظه دراز مدت به طور درست جای نگرفتهاند و ما توانایی یادآوری آنها را نداریم. ظرفیت حافظه یکی از موارد تفاوت بین انسان و حیوان است. حافظه انسان همچون ظرفی دارای خاصیت ارتجاعی بسیار زیاد و نامحدود است. در این ظرف، هر چیزی ریخته شود موجب افزایش حجم آن میشود و آنچه به «ضعف حافظه» معروف است، محدودیت ظرفیت حافظه نیست، بلکه ضعف یادآوری است. 26 بنابراین، اگر مطالب را به خوبی نیاموخته باشیم در یادآوری آنها مشکل خواهیم داشت.
نظریات مربوط به فراموشی
در ارتباط با فراموشی، نظریات گوناگونی وجود دارند که به اختصار، به چند نظریه معروف آن اشاره میشود:
الف. نظریه تداخل27
با توجه به این نظریه، مطالبی را که میآموزیم در یکدیگر تداخل نموده، سبب فراموشی میشوند. این نظریه از معروفترین نظریات مربوط به فراموشی است که یک یادگیری با یادگیری دیگر مخلوط میگردد.
تداخل دو نوع است: تداخل یادگیریهای قبلی در یادگیریهای بعدی که به آن «بازداری پیشگستر» یا «منع قبلی»28 میگویند؛ بدین معنا که یادگیریهای قبلی مانعیادآوری مطالب جدید میگردند. نوع دیگر، تداخل یادگیریهای بعدی در یادگیریهای قبلی است که در اصطلاح، «بازداری پسگستر» یا «منع بعدی»29 گفتهمیشود؛ یعنی یادگیریهای بعدی با یادگیریهای قبلی تداخل میکنند و سبب فراموشی مطالب آموخته شده قبلی میگردند.
برای جلوگیری از تداخل یادگیری، یکی از روشها رعایت توالی مناسب مطالب است. 30 بدین منظور، باید مطالب شبیه به هم را به دنبال هم یاد نگیریم. روش دیگر برای جلوگیری از تداخل مطالب، پرآموزی در یادگیری است؛ بدین صورت که یادگیری به حدّ سیری (اشباع) 31 برسد و به حدّی مطالب تکرار و مرور گردندکه دیگر تمرین اضافی نتواند موجب بهبود مطالب در یادگیری شود؛ یعنی دیگر تمرین اثری بر یادگیری آموختهها ندارد؛ زیرا به حدّ کامل و کافی مطالب یاد گرفته شده و نیازی به تمرین و تکرار اضافی نیست. از اینرو، جلوی تداخل گرفته میشود.
ب. نظریه «روانکاوی»32
طبق این نظریه، فرد خاطرات ناخوشایند را سرکوب میکند و آنها را به یاد نمیآورد و اصلاً دوست ندارد به یاد آورد؛ چراکه یادآوری آن رویدادهای ناخوشایند سبب ناراحتی او میگردد. بنابراین، روانکاوان از روش «تداعی آزاد»33 (بیان آنچه که به ذهن میرسد) استفاده میکنند. فروید میگوید: ما دوست داریم وقایع رنجآور و افکار غیرقابل قبول را از ذهن خود حذف کنیم؛ زیرا موجب احساس گناه اضطراب و ناراحتی ما میشوند. بنابراین، تجارب ناخوشایند را به قسمت ناخودآگاه میبریم تا به طریقی سرکوب شوند. فرض میکنیم شخصی در مکانی عملی را انجام داده که ناشایست و خلاف بوده است. به همین دلیل، سعی میکند از آن محل دور شود یا آن کار نادرست را فراموش کند که در این صورت، سرکوب مطالب به دلیل ناخوشایند بودن آنها، مشکلی برای بازیابی به وجود میآورد. 34
ج. نظریه مربوط به هیجان
هیجانات میتوانند به دو طریق مثبت و منفی در بازیابی اطلاعات از حافظه دراز مدت اثر بگذارند. هیجان مثبت موجب تقویت آموختهها و رویدادها میگردد و هیجانات منفی موجب فراموشی آنها میگردند؛ مثلاً، کسی که در سینما فیلمی را تماشا میکند، اگر در آن زمان سینما آتش بگیرد و همه آنجا را با هیجان خاصی ترک نمایند، این فرد آن فیلم و خاطره را همیشه در ذهن خواهد داشت؛ زیرا ممکن است آن را چندین بار برای افراد دیگر تعریف کرده باشد که همین تکرار، شرح و توصیف ماجرا، خود میتواند موجب عدم فراموشی گردد.
برخی مواقع هیجانات به صورت منفی هستند و اختلالی در یادآوری به وجود میآورند؛ مثلاً، دانشجویی که امتحان دارد و آمادگی لازم برای امتحان ندارد، وقتی با سؤال اول امتحان مواجه میگردد و آن را درک نمیکند دچار اضطراب35 میگردد. حال ممکن است سؤالبعدی چندان دشوار نباشد، ولی اضطراب قبلی بر روی او اثر منفی میگذارد و بدینسان، وحشتزدگی سراسر وجود او را میگیرد. در این صورت، هیجان منفی ایجاد شده بر حافظه دانشجو اثر میگذارد و حتی آن مطالبی را هم که میدانست ممکن است نتواند به یاد آورد و افکار نامطلوبی برای او به وجود میآیند و توانایی تمرکز36 رااز او میگیرند که در این صورت، تأثیر هیجان بر روی حافظه منفی است و موجب فراموشی مطالب میگردد.
د. آمنزیا (یاد زدودگی) 37
«زوال حافظه» در اصطلاح «آمنزیا» نامیده میشود که نقص عمیق در حافظهبهشمارمیآید. یاد زدودگی میتواند پایه زیستی یا روانشناختی داشته باشد. از اینرو، برخی مواقع مغز دچار اختلال میشود و برخی مواقع ریشه آن روانی است که در پردازش اطلاعات ـ یعنی رمزگردانی، اندوزش و بازیابی ـ اختلال به وجود میآید.
ه. نظریه «تحریف»38
بر اساس این نظریه، هنگامی که یادگیری صورت میپذیرد بر روی دستگاه عصبی اثر میگذارد و موجب تغییرات زیستی میگردد و علت فراموشی تحریفی است که در رد یا اثر حافظه به وجود میآید. فرض کنید داستانی برای افراد خوانده شود، سپس آنها آن را برای دیگران نقل کنند. مشاهده میکنیم که بسیاری از مطالب تغییر یافته است. عواملی از جمله؛ عدم دقت کافی، تمایلات و رغبتها میتوانند در تحریف حافظه دخالت داشته باشند. بنابراین، مطالب و اطلاعات زیادی که در متن اصلی داستان وجود داشتهاند به دلیل تعریف آنها، برخی مطالب فراموش میگردند.
و. گذشت زمان
یکی از قدیمیترین نظریههای فراموشی «گذشت زمان» است؛ به این معنا که وقتی چیزی آموخته میشود و به حافظه سپرده میشود، پس از مدتی چون به کار نرفته است، فراموش میگردد.
جابربن حیان از امام جعفر صادق علیهالسلامپرسید: چرا انسان در پیری کم حافظه میشود؟ امام صادق علیهالسلامفرمودند: این مسئله همگانی نیست. آنچه فراموشی میآورد به کار نینداختن نیروی یادسپاری است؛ زیرا نیروی یادگیری چون دیگر نیروهای بدن انسان، باید به کار گرفته شود تا توانمند گردد. جوان هم اگر حافظه خود را نشناسد و به خوبی از آن بهره نگیرد به ضعف حافظه دچار میگردد. 39
البته صِرف گذشتن زمان عامل فراموشی نیست؛ زیرا بسیاری از افراد بینا، که بعدتر نابینا گشتهاند، بدون آنکه از آموختههای بینایی خود استفاده نمایند، از فردی که نابینای مادرزاد است کاملاً قابل تشخیص هستند، به گونهای که اگر کودکی در دو سال اول زندگی بینایی طبیعی داشته باشد و سپس کور شود، همه آثار بینایی را، که پیشتر یاد گرفته است از دست میدهد و هنگام رشد، از یک نفر کور مادرزاد دیگر، قابل تشخیص نیست. بنابراین، یادگیری بینایی اولیه نقضپذیر است و فراموشی از طریق عدم استفاده از آثار حافظه، رخ میدهد. از نظر بالینی نیز معلوم شده است که وقتی آدمی حسّ بینایی خود را برای مدتی طولانی داشته باشد سپس اگر کور شود، اثرات آن از بین نمیرود. اگر کودک تا سن چهار یا پنج سالگی کور نشود، یادگیری جایگزین میشود و عدم استفاده از آنچه یاد گرفته شده است، اثر کمی دارد یا اصلاً اثری ندارد. در این شرایط، آزمودنی هرگز مانند کور مادرزاد نخواهد شد. 40 البته گذشت زمان به عنوان یک عامل فراموشی، باید مدّنظر قرار گیرد.
گِیج (Gage) و برلاینر (Berliner) در کتاب روانشناسی پرورشی خود، از «فراموشی» به عنوان یک حُسن بزرگ یاد میکنند. آنها معتقدند: فراموشی خود نعمت بزرگی است. بدون فراموشی، ذهنمان به طرزی وحشتناک، به صورت مخزنی پر از چیزهای درهم و برهم درمیآید. اما همه اطلاعاتی را که روزانه دریافت میکنیم، نمیخواهیم در حافظهمان نگه داریم. افراد برای ادامه حیات خود، لازم است بیشتر آنچه را در ابتدا پردازش میکنند، فراموش نمایند. این مسئله میتواند برای معلمان مشکلآفرین باشد؛ زیرا اگر فکر میکنیم اطلاعاتی را که آموزش میدهیم ارزش یادداری41 در ذهن را دارند، پس باید با جریان طبیعی فراموشی مبارزه کنیم. مشکل موقعی به وجود میآید که میخواهیم مطالبی را به یاد آوریم، اما از انجام آن ناتوانیم. البته بسیاری از مطالبی را که به یاد نمیآوریم به این دلیل است که به درستی از حافظه کوتاه مدت به حافظه دراز مدت رمزگردانی واندوزش نشدهاند.
به نظر روانشناسان «گشتالت»، هر تجربهای را که فرد کسب میکند یک «ردّ یاد» از خود به جای میگذارد و با اضافه شدن تجارب مشابه، این رد یاد نیرومند میشود. بنابراین، حافظه یک فرایند فعّال است که به واسطه تجربه تغییر میکند و تجربههای بعدی را تغییر میدهد. در ارتباط با فراموشی، تحقیقات وسیعی توسط روانشناسان انجام گرفته است که نتایج آن به اختصار، شامل موارد ذیل میشود:
1. مهارتهاوعادتهاییکه جنبه عملی42 و حرکتیدارند، نسبت به مطالب حفظی دیرتر فراموش میشوند.
2. فراموشی در ابتدا بسیار سریع است، ولی با گذشت زمان، از سرعت فراموشی کاسته میشود. البته این مسئله به ماهیت موضوع یادگیری، فهم و درک مطالب و روش حفظ کردن43 بستگی دارد.
3. بین افراد از نظر حفظ کردن، تفاوتهای فردی وجود دارد که موجب میگردد برخی به سرعت فراموش کنند و برخی دیگر با کندی و مقدار کم فراموش کنند.
4. موضوعاتی را که معنا و مفهوم خاصی برایمان داشته باشند دیرتر از مطالب بیمعنا فراموش میکنیم.
5. این طرز تفکر که افرادی زودتر فراموش میکنند که زودتر حفظ میکنند مورد قبول روانشناسان نیست؛ زیرا این مسئله به دقت، تمرکز و توجه افراد بستگی دارد؛ چه بسا کسانی زودتر حفظ میکنند، ولی ممکن است کمتر توجه و دقت داشته باشند و زیاد به حافظه خود اعتماد و تکیه کنند که این خود موجب میشود تکرار نکنند و در نتیجه، زودتر فراموش کنند. بعکس، کسانی که دیرتر حفظ میکنند از ترس فراموشی، بیشتر تکرار میکنند. بنابراین، ممکن است دیرتر هم فراموش کنند.
6. فعالیتی را که شخص پس از یادگیری آموختهها انجام میدهد میتواند در فراموشی دخالت داشته باشد؛ مثلاً، دانشجویی که پس از فارغالتحصیلی شغل مناسب با رشته خود را به دست نیاورد و شغل دیگری را که تناسبی با رشته تحصیلی او ندارد انتخاب کند، طبیعی است که مطالب یادگرفته شده قبلی را زودتر فراموش میکند.
7. پس از یادگیری، اگر فرد استراحت کند مطالب بهتر در ذهن او جای میگیرند تا فردی که بدون استراحت و پیوسته بخواهد مطالب را به ذهن خود بسپارد.
8. تازگی موضوع میتواند موجب یادآوری سادهتر گردد؛ مثلاً، افرادی را که جدیدا با آنها آشنا شدهایم زودتر به یاد میآوریم.
9. اگر مطالب دارای بار هیجانی مثبت باشند بهتر در ذهن جای میگیرند و دیرتر فراموش میشوند؛ مثلاً، دانشجو پس از گذشت سالها تحصیل، از درس «روانشناسی تربیتی» نمره بیست بگیرد!
10. گرایشها، افکار و تمایلات فرد دیرتر از معلومات و رویدادها فراموش میشوند؛ مثلاً، ممکن است دانشجو مطالب درسی را فراموش کند، اما نگرش مثبتی را که به دانشگاه دارد هرگز فراموش نکند؛ زیرا هنگامی که او میخواست وارد دانشگاه شود علاقه خاصی به وارد شدن در دانشگاه داشت و با ذوق و علاقه خاصی به دانشگاه راه یافت که هیچگاه آن نگرش مثبت را فراموش نمیکند؛ ولی ممکن است به دروس علاقه چندانی نداشته و به دلیل مشکلات عدیده، مطالب درسی را فراموش کرده باشد؛ اما خاطرات دوران دانشگاهی خود را هرگز فراموش نکند.
ج. تمرکز حواس
«تمرکز» حالتی است که در آن از میان آراء و افکار گوناگون شخص، یک فکر در مرکز قرار میگیرد و دیگر افکار و آراء او نسبت به آن فکر، جنبه پیرامونی دارند. بنا به تعریفی دیگر، «تمرکز حواس» یعنی توانایی ثابت نگه داشتن توجه و دقت روی موضوع یا کاری که به میل و اراده انتخاب شده است و مانع شدن از اینکه دقت و توجه به سوی موضوعات دیگر منحرف شود. بر این مبنا، از میان همه تصاویر و افکاری که ممکن است در ذهن شخص یافت شوند، او افکاری را انتخاب میکند که وی را به سوی موضوعات مطلوب هدایت میکنند و افکاری که او را ازموضوعمطلوب دور میکنند، کنار میگذارد. 44
عواملی از قبیل بیعلاقگی، دلزدگی، حواسپرتی، 45 و به خواب و خیال فرورفتن سببکاهش تمرکز حواس میشوند. تمرکز حواس نقشی کلیدی در مطالعه دارد و بدون آن ممکن است فرد ساعتها وقت بگذارد، مطلبی را مطالعه کند ولی چیزی از آن نفهمد، در حالی که با نیم ساعت تمرکز، شاید میتوانست مطالب را بیاموزد. کلید اساسی به وجود آمدن تمرکز حواس به کار گرفتن فنونی است که یاد گیرنده را در ضمن مطالعه فعّال میسازند و موجب ایجاد واکنش46 هنگام مطالعه میشوند. این فنون عبارتند از:
الف. سؤال کردن: یادگیرنده را هدایت میکند که از طریق آن، به جستوجو بپردازد و آن را به دست آورد.
ب. استنباط کردن: حاصل نتایج و بررسیهایی است که مطالعه کننده از مطالب میگیرد.
ج. تجسّم کردن: به کار بردن حواس مطالعهکننده که در حقیقت، به کلمات نویسنده جان میدهد.
د. علامتگذاری: 47 با علامتگذاری و حاشیهنویسی، یادگیرنده فعالیت میکند تا درباره ساختمان مطالب مورد مطالعه تصمیم بگیرد.
ه. ربط دادن: یادگیرنده در این قسمت، مطالب نویسنده را با مطالبی که از قبل مطالعه کرده است، ارتباط میدهد.
و. عبارتخوانی: فراگیر در این مرحله، با سرعت مطالب را میخواند که ذهن او از حالت فعّال بودن بازنماند تا احساس دلزدگی ایجاد نگردد.
حواس پرتی48
انواع حواس پرتی
دو نوع حواس پرتی را میتوان نام برد که هنگام مطالعه، یادگیرنده را با مشکل مواجه میسازند:
1. حواس پرتی درونی: این نوع حواس پرتی شامل افکار و اندیشههایی است که هنگام مطالعه ذهن فراگیر را به خود جلب میکنند ومانع مطالعه او میگردند؛ مثل نگرانی در مورد مشکلات شخصی، شغلی، اقتصادی، اجتماعی و انواع خیالپردازیها.
2. حواس پرتی بیرونی: عواملی که از بیرون مزاحم یادگیرنده هستند؛ مانند سر و صدا در محیط، نور کم یا خیلی زیاد، سردی یا گرمی نامناسب.
عوامل رفع حواسپرتی
برای رفع حواس پرتی، باید انگیزه کافی نسبت به مطالعه داشت و برای رفع مسائل و مشکلات درونی، برنامهریزی نمود؛ محیط مساعد و مناسبی را برای مطالعه انتخاب کرد؛ مانند محیط کتابخانه برای مطالعه، و حتما باید برنامهریزی نمود. در اتخاذ تصمیم و برنامه، باید عواملی را مدّ نظر قرار داد تا به اهداف رسید. عواملی که میتوانند در این زمینه راهگشا باشند عبارتند از:
الف. برنامهریزی واقعبینانه: مدت زمانی که برای انجام کاری در نظر میگیرید مناسب باشد؛ مثلاً، کار زیادی را برای وقت محدودی تنظیم نکنید که بعدتر بر اثر کمی وقت نتوانید آن را به انجام برسانید و بعد هم ناامید شوید.
ب. پیشبینی امور غیر منتظره: برخی مواقع ممکن است عوامل و کارهای ناخواستهای به وجود آیند که مانع تحقق اهداف فرد گردند. بنابراین، در برنامه مطالعه، حتما باید پیشبینی عوامل غیرمترقّبهای را نمود و وقتی را هم برای آن در نظر گرفت.
ج. تقسیم زمان: برای مطالعه از نظر زمان بندی، باید دقت لازم را به عمل آورد و وقت مطالعه را تقسیم کرد؛ مثلاً، به جای اینکه شش ساعت در یک شب مطالعه کنید، بهتر است در شش شب، هر شب یک ساعت مطالعه کنید.
د. عدم مطالعه مطالب مشابه: با توجه به اصول یادگیری، هرگاه مطالب مورد مطالعه به یکدیگر زیاد شباهت دارند، برای جلوگیری از اشتباه به خاطر شباهت مطالب، سعی شود آنها همزمان با یکدیگر مطالعه نشوند.
ه. استفاده از وقت مناسب: برای یادگیری، بهتر است از ساعات استفاده بهینه شود؛ مثلاً، ساعات اولیه پس از استراحت، برای یادگیری مناسبتر است تا آخر وقت که فرد خسته است.
نکاتی برای به خاطرسپاری بهتر
1. داشتن هدف: اگر هدف یادگیرنده مشخص و معلوم باشد، مطالب بهتر آموخته میشود؛ زیرا او میداند چه مطلبی را برای چه هدفی میآموزد. «هدف» به معنای نقطه پایانی، یعنی: غایت، نهایت، مطلوب، آرمان، آرزو، مقصد و مقصود میباشد. حال اگر فردی که مطلبی را میخواند هدف خاصی نداشته باشد خواندن او سطحی است؛ مانند اینکه روزنامه بخواند و زود رد شود. ولی اگر آن مطالب را بخواهد امتحان بدهد و هدفش یادگیری باشد با دقت، توجه و تمرکز خاصی مطالب را میخواند؛ زیرا هدفش امتحان دادن و موفق شدن است، پس مطالب را بهتر به ذهن میسپارد.
2. آمادگی: 49 فراگیر برای آموزش مطلب، باید از نظرجسمی و روانی آمادگی لازم را داشته باشد. این مسئله مورد تأکید پیاژه (Piaget) و ثراندایک (Thorndike) و دیگر روانشناسان است. ثراندایک قانون «آمادگی» را در کتاب ماهیت اصلی انسان50 به گونه ذیل بیان میکند:
الف. وقتی که شخص آماده است تا عملی را انجام دهد، انجام آن عمل موجب خشنودیاش میشود.
ب. وقتی که شخصی آماده است تا عملی را انجام دهد انجام ندادن آن عمل موجب ناخشنودیاش میشود.
ج. وقتی شخص آماده نیست تا عملی را انجام دهد، مجبور کردن او به انجام آن عمل، موجب ناخشنودیاش میشود.
بنابراین، یک کودک عقبمانده آمادگی ذهنی و روانی لازم را برای اینکه ریاضیدان شود، ندارد و تلاش در این زمینه بیهوده است؛ چراکهآمادگی روانی مدّ نظر قرار نگرفته است. یا اینکه یک نابینا بخواهد راننده ماهری شود، چون آمادگی جسمی لازم ندارد، این خواستهاش قابل تحقق نیست. پس برای آموختن و به خاطر سپردن، به آمادگی جسمی و روانی نیاز است.
3. انگیزه و علاقه: اگر فراگیر برای یادگیری میل و رغبت داشته و دقت، توجه و تمرکز بر روی مطالب داشته باشد، بهتر و سریعتر میآموزد. در غیر این صورت، اگر تمام امکانات تربیتی هم آماده باشند و او علاقهای نداشته باشد چیزی آموخته نمیشود.
4. اصل «فعالیت»: فراگیر برای آموختن مطالب، باید فعّال باشد و از حالت سستی، تنبلی و بیتفاوتی بیرون آید. معلم باید با فعّال نگه داشتن دانشآموزان، آنها را در فعالیتهای کلاسی مشارکت دهد و نظام تدریس را از حالت معلممدار به صورت متعلّممدار درآورد. حضرت علی علیهالسلاممیفرمایند: «ایّها الناس! اعلموا انّ کمال الدین طلب العلم و العمل به»؛ 51 ای مردم! بدانید کمال ایمان آموختن علم و عمل بدان است. بنابراین، اگر در آموختن مطالب، فعالیت و عمل کردن به آنها وجود نداشته باشد مطالب فراموش میگردند.
5. دقت و تمرکز: معلم باید دقت دانشآموزان را مورد توجه قرار دهد و فراگیر افکار خود را بر روی مطلب متمرکز سازد و حواس او معطوف به درس باشد. در غیر این صورت، شاگرد چیزی را به ذهن نسپرده و وقت او تلف گردیده؛ زیرا برای به خاطرسپاری، تمرکز حواس لازم و ضروری است.
6. ارتباط مطالب: اگر مطالب درسی با یکدیگر ارتباط داشته باشند فراگیر مطالب را بهتر میآموزد و این انسجام منطقی بین دروس کمکی است تا دانشآموز شناخت بهتری را به دست آورد. همچنین سعی شود بین مطالب جدید با معلومات قبلی ارتباط برقرار شود.
7. تمرین و تکرار: هرقدر مطالب بیشتر مورد تمرین قرار گیرند بهتر در ذهن جای میگیرند و دیرتر فراموش میشوند. قانون «تمرین و تکرار» یکی از قوانینی است که ثراندایک آن را مطرح نمود؛ زیرا تکرار مطالب موجب دوام و ثبات آموختهها میگردد.
8. اعتماد به نفس: برای رسیدن به اهداف در زندگی، باید به موفقیت ایمان داشت؛ زیرا شک و تردید نسبت به خود و بیان اینکه «حافظهام ضعیف شده»، «سنّم بالا رفته است»، «حافظهام یاری نمیکند» و مانند آن آغاز تنبلی و سستی است و شخص در این صورت، به خود تلقین میکند که از عهده انجام کاری برنمیآید. بنابراین، اولین قدم «اعتماد به نفس است» تا حافظه تقویت گردد.
9. استراحت: هنگامی که فرد میخواهد مطلبی را بیاموزد نباید خسته باشد. از اینرو، بسیاری از افراد معتقدند: وقتی از خواب بیدار میشویم و ذهن استراحت لازم را نموده، بهترین وقت مطالعه است. البته تفاوتهای زیادی بین افراد در این زمینه وجود دارد، ولی استراحت را نباید از یاد برد و حتی پس از مطالعه هم استراحت لازم است؛ زیرا یادگیری با فاصله طی تحقیقات به عمل آمده، بهتر از یادگیری فشرده و بدون استراحت است.
10. آرامش: برای به خاطر سپردن مطالب، دوری از تنش و اضطراب بسیار مهم است؛ زیرا اضطراب علاوه بر فراموشی، بهداشت روانی فرد را به خطر میاندازد. بنابراین، باید به دور از هیجان، به مطالعه پرداخت.
11. برنامهریزی: برای اینکه به مطالعه دقیق بپردازیم، باید از قبل برنامهریزی کنیم تا در وقتی مناسب و در مکانی مطلوب با دقت و تمرکز و آمادگی ذهنی، اقدام نماییم. نظم در مطالعهموجبمیشودمطالبرابهتربهذهنبسپاریم.
12. وسایل کمک آموزشی: با توجه به اینکه عموما یادگیری انسان از طریق دو حسّ «بینایی» و «شنوایی» صورت میگیرد، بخصوص اینکه حافظه بینایی بیشتر افراد از حافظه شنوایی قویتر است، بدینروی، مطلوب است از وسایلی که از طریق بینایی مطالب را به ذهن میسپارند بیشتر استفاده گردد؛ مثل فیلم، تصویر، نقشه و مانند آنها. برای به خاطرسپاری مطلوب، باید شاگردان را تحریک و تهییج کرد. رسانههای کمک آموزشی بهتر موجب انگیزه و جلب توجه شاگردان نسبت به درس میگردند. متعلّمان با صِرف شنیدن، مطالب درسی را خوب نمیآموزند؛ زیرا عوامل متعددی موجب حواسپرتی آنان میگردند. بنابراین، استفاده از وسایل و ابزارهای کمک آموزشی این امکان را به وجود میآورد که شاگردان علاوه بر شنیدن سخنان مربّی، به مشاهده عینی مطالب نیز بپردازند. بنابراین، استفاده از وسایل کمک آموزشی موجب دوام و ثبات آموختهها میگردد. 52
آنچه یک دیدن کند ادراک آنسالها نتوان نمودن با بیان.
13. تصویرسازی ذهنی: 53 هنگامی که مطالب خواندهمیشوند بهتر است برای به خاطرسپردن آنها، از «تصویرسازی ذهنی» استفاده گردد تا مدتهای زیادی آن مطالب در ذهن باقی بمانند؛ مثلاً، وقتی میخوانیم در جنگل حیوانات وحشی وجود دارند، تصور کنیم که در جنگل هستیم و یک حیوان وحشی را شکار نمودهایم و یا وقتی کلمه «شیر» را به کار میبریم شکل آن را در ذهن خود مجسّم کنیم.
14. استفاده از حواس گوناگون: هنگامی که میخواهید مطالبی را بیاموزید، صرفا از حسّ بینایی استفاده نکنید. به کار بردن چند حس موجب دوام آموختهها میگردد؛ مثلاً، با چشم بخوانیم، مطالب را با صدای بلند تکرار کنیم، و مطالب کلیدی را یادداشت کنیم.
15. فهمیدن به جای حفظ کردن: اگر مطالب را خوب درک کنیم بهتر میتوانیم آنها را به ذهن خود بسپاریم تا اینکه به صورت حافظه طوطیوار بخواهیم آنها را حفظ کنیم. از اینرو، درک و شناخت مطالب موجب میشود تا بهتر یادآوری شوند؛ زیرا رمزگردانی مطالب در حافظه بلندمدت به صورت معنایی است؛ یعنی هنگامی که معنای مطلب به خوبی درک نگردد به شکل درستی در حافظه بلندمدت، رمزگردانی و اندوزش نمیگردد و زود فراموش میشود. آزوبل (Ausubel) میگوید: «مطالب معنادار» به مطالبی گفته میشود که یادگیرنده بتواند بین آنها و مطالبی که قبلاً آموخته است، نوعی رابطه برقرار نماید. بنابراین، «درک فهم» یعنی: معنادار کردن مطالبی که موجب یادگیری بهتر در حافظه میگردند.
یادآوری میشود که اگر هدف از تحصیل صرفا به یاد سپردن اطلاعات برای اخذ مدرک یا گذر از پایهای به پایه دیگر باشد، چنین رویکردی به حافظه و اینگونه به یادسپاری مردود است. ولی اگر هدف این است که از اطلاعات به ذهن سپرده شده برای انواعی از عملیات ذهنی استفاده شود، چنین هدفی عاقلانه و منطقی است. عملیات ذهنی در انسان شامل عواملی است همچون: استدلال، تجزیه و تحلیل، استنباط، تفسیر و تحلیل، انتقال و مانند آن. افزون بر این، انسانها با سپردن اطلاعات به حافظه، زمنیههای خلّاقیت را ایجاد میکنند. پرورشدهندگان خلّاقیت بر این باورند که هر قدر انسان در حافظه خود، اطلاعات را بیشتر به صورت معنادار اندوخته باشد، بر میزان خلّاقیت او افزوده میشود. بنابراین، هدف اساسی فهمیدن مطالب و معنادار کردن اطلاعاتدریافتیدر حافظه و انتقال مطلوب آنهاست. 54
در متون اسلامی نیز برای تقویت حافظه و عدم فراموشی مطالب زیادی بیان شده است. برای نمونه، در مفاتیحالجنان، به بهداشت جسمی و روانی در این زمینه توجه خاصی شده است؛ مثلاً، برای افزایش حافظه در بعد روانی به خواندن قرآن و روزه گرفتن، و در بعد جسمانی، به خوردن عسل و عدس توصیه شدهاست. 55
نتیجهگیری
با عنایت به مطالب عنوان شده در زمینه حافظه و فراموشی، میتوان نتیجه گرفت که برای ثبت و ضبط اطلاعات در ذهن، سه مرحله صورت میگیرد: ابتدا مطالب رمزگردانی شده، بعد ذخیره میگردند و در نهایت، هنگام نیاز، بازیابی میشوند. برخی مواقع مطالب هنگام نیاز، به ذهن نمیآیند و فراموشی به فرد دست میدهد که میتواند به دلیل تداخل مطالب، گذشت زمان، هیجانات منفی، خاطرات ناخوشایند و یا زوال حافظه باشد. بنابراین، برای جلوگیری از فراموشی، باید به نکاتی توجه کرد؛ از جمله: داشتن هدف، آمادگی، انگیزه، فعالیت، دقت و تمرکز، ارتباط مطالب، تمرین و تکرار، اعتماد به نفس، استراحت، آرامش، برنامهریزی، استفاده از وسایل کمک آموزشی، تصویرسازی ذهنی، استفاده از حواس گوناگون، و فهمیدن به جای حفظ کردن. در ضمن، باید به بهداشت جسمی و روانی در جهت حفظ مطالب و جلوگیری از فراموشی عنایت داشت.
سایر منابع
ـ بختیار شعبانی، رویکردهای یاددهی، مشهد، آستان قدس رضوی، 1379.
ـ برلاینر گیج، روانشناسی تربیتی، ترجمه حسین لطفآبادی، مشهد، آستان قدس رضوی، 1383.
ـ پروین کدیور، کاربرد روانشناسی در آموزش، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، 1369.
ـ جریل اسپالدینگ، انگیزش در کلاس درس، ترجمه محمّدرضا نائبیان و اسماعیل بیابانگرد، تهران، مدرسه، 1377.
ـ خدایار ابیلی، آموزش تفکر انتقادی، تهران، سمت، 1374.
ـ عبّاس خورشیدی، راهبردهای یادگیری و یاددهی در کلاس، تهران، کیا، 1379.
ـ علی رئوف، یاد دادن برای یادگرفتن، تهران، مدرسه، 1378.
ـ منوچهر فضلیخانی، روشهای فعّال تدریس، تهران، تربیت، 1378.
پی نوشت ها:
1ـ حمزه گنجى، روانشناسى عمومى، چ دوم، تهران، بعثت، 1372، ص 148.
2. nonsense syllable.
3ـ علىاصغر احمدى و محمّدتقى فراهانى، روانشناسى عمومى، تهران، مرکز تربیت معلم، 1368، ص 143.
4. sensory memory.
5ـ بى. آر. هرگنهان، مقدّمهاى بر نظریههاى یادگیرى، ترجمه علىاکبر سیف، چ چهارم، تهران، دوران، 1377، ص 423.
6. short-term memory.
7. Image mental image.
8ـ ریتا. ال. اتکینسون، زمینه روانشناسى هیلگارد، ترجمه محمّدنقىبراهنى ودیگران، چدوم، تهران، رشد، 1375، ج1، ص 404.
9. segmentation.
10. long-term memory.
11ـ بى. آر. هرگنهان، پیشین، ص 433.
12ـ ریتا. ال. اتکینسون، پیشین، ص 421.
13. coding.
14ـ رابرت گانیه، شرایط یادگیرى، ترجمه جعفر نجفىزند، تهران، رشد، 1374، ص 114.
15. encoding.
16. storage.
17. retrieval.
18ـ ریتا. ال. اتکینسون، پیشین، چ دهم، ص 402.
19. sense organs.
20ـ بى. آر. هرگنهان، پیشین، ص 415.
21. ribonucleic acid.
22. epileptic.
23ـ علىاکبر سیف، روانشناسى پرورشى، چ چهارم، تهران، آگاه، 1368، ص 295.
24. recognition.
25ـ حمزه گنجى، پیشین، ص 148.
26ـ علىاصغر احمدى، فطرت بنیان روانشناسى اسلامى، تهران، امیرکبیر، 1362، ص 130.
27. interferenc.
28. proactive inhibition.
29. retroactive inhibition.
30ـ رابرت گانیه، پیشین، ص 70.
31. saturation.
32. psychoanalysis.
33. free association.
34ـ نرمان ل. مان، اصول روانشناسى، ترجمه محمود ساعتچى، چ هشتم، تهران، امیرکبیر، 1365، ج 2، ص 204.
35. anxiety.
36. centralization.
37. amnesia.
38. distortion.
39ـ مرکز مطالعات اسلامى استراسبرگ، مغز متفکر شیعه، چ شانزدهم، تهران، جاویدان، 1371، ص 584.
40ـ نرمان، ل. مان، پیشین، ص 199.
41. retention.
42. feasible.
43. concept.
44ـ عیناللّه خادمى، مطالعه روشمند، چ دوم، قم، پارسایان، 1380، ص 68.
45. distraction.
46. reaction.
47. mark.
48. distrcrtion.
49. readiness.
50ـ بى. آر. هرگنهان، پیشین، ص 86.
5151و52ـ حمید جعفریان، راهبردهاى تدریس و فنون معلمى، قم، گاهسحر، 1385، ص 10 / ص 35.
53. mental image.
54ـ محمّد احدیان و محرّم آقازاده، روشهاى نوین تدریس، تهران، آییژ، 1378، ص 227.
55ـ شیخ عبّاس قمى، مفاتیحالجنان، قم، پرتو، 1384، ص 1089.
منبع: / ماهنامه / معرفت / شماره 119، ویژه نامه روان شناسی
نویسنده : حسین کریمیان
نظر شما