موضوع : پژوهش | مقاله

علم نافع از دیدگاه امام کاظم(ع)


فرصت علم بس کوتاه است. این درحالی است که جهان پر از رمز و راز و انسان سرشار از نیاز است. در هیاهوی بازاربزرگ دنیا، هرکسی متاعی را می فروشد و برای آن فریاد بر می آورد. انسان در این هیاهو گم می شود و تبلیغات رنگارنگ تر است و دروغ، آدمی را سرگشته می سازد. این جاست که نیازمند راهنمایی است تا کالا و متاعی را برگزیند تا بیشترین سود و بهره را برد؛ زیرا وقت چنان اندک است که حتی نمی تواند نامهای این همه متاع را بداند و بشناسد تا چه رسد که از بخش کوچکی از آنها بهره مند شود.
اگر درکتابخانه ای با میلیون ها مجلد کتاب با میلیاردها صفحه مطلب مواجه شوید، چه می کنید؟ در اینترنت درهیاهوی اطلاعات رنگارنگ درست و نادرست چه می کنید؟ ابزارها و موتورهای جست و جو را برای چه به کار می گیرید و چرا با انواع قیدها، دایره اطلاعات خواسته خود را محدود می سازید؟ آیا مشکل شما محدودیت های عمر و وقت نیست؟ پس چرا درجهان پر از رازها و نیازها، راهنمایی نمی جویید؟
نویسنده دراین مطلب با مراجعه به آموزه های حیات بخش امام کاظم(ع) بر آن شده تا دانش مورد نیاز انسان از دیدگاه آن امام همام(ع) را شناسایی و معرفی کند تا آدمی در این هیاهوی بازار اطلاعات و علوم و دانش سرگشته نماند و راه به حقیقت مورد نیاز بجوید. با هم این مطلب را از نظر می گذرانیم.


محدودیت های انسانی و جهان بی نهایت
جهان با همه محدودیت هایش، چنان بزرگ و بی نهایت برای انسان است که نمی تواند همه کلمات وجودی خداوند را بشناسد و نام برد، چه رسد که از آنها استفاده ای هرچند محدود و حتی یک بار از آن داشته باشد. خداوند درباره کلمات وجودی و آفریده هایش می فرماید: بگو اگر دریا مرکب کلمات پروردگار من باشد پیش از آنکه کلمات پروردگارم تمامی گیرد دریا تمامی پذیرد و اگر همه آن چه در زمین است قلم شوند و هفت دریای دیگر نظیرآن را نیز به کمک آوریم باز هم کلمات خداوندی و آفریده هایش پایان نمی گیرد؛ زیرا خداوند عزیز و حکیم است.» (لقمان، آیه 27)
هم چنین در جایی دیگر می فرماید: «بگو اگر دریا مرکب کلمات پروردگار من باشد پیش از آنکه کلمات پروردگارم تمامی گیرد دریا تمامی پذیرد و گرچه نظیر آن را نیز به کمک آوریم.» (کهف، آیه 109)
بنابر این، با این بی نهایتی که برای آفریده های الهی است و با این محدودیت های چندگانه ای که برای انسان است، نمی توان امید داشت که حتی بخش کوچکی از این هستی را بشناسیم؛ چه رسد که از آن بهره گیریم و استفاده نماییم.
یادآور می شویم که برای واژه کلمه معانی چندی است که از جمله آنها، موجود است. (قاموس قرآن، ج 6، ص 141-146) از این رو خداوند در آیه45 سوره آل عمران حضرت عیسی بن مریم(ع) را به عنوان کلمه معرفی کرده و می فرماید: «ملائکه به مریم می فرمایند که خداوند تو را بشارت می دهد، به کلمه ای از خودش، که نامش مسیح عیسی پسر مریم است.»
علامه طباطبایی (رحمه الله) می فرماید: کلمه در قرآن کریم برموجودات و اعیان خارجی اطلاق شده، نه بر الفاظ و اقوال. (ترجمه المیزان، ج 1، ص 406) درهمان کتاب شریف ذیل آیه (فتلقی آدم من ربه کلمات»، مرحوم علامه طباطبایی می فرماید که : خدای تعالی با نکره آوردن لفظ کلمات، امر آن کلمات را مبهم گذاشت و فرمود: «فتلقی آدم من ربه کلمات»، و در قرآن کریم، لفظ کلمه، بر موجود عینی اطلاق می شود. (همان، ص224)
به هرحال، کلمات وجودی خداوند بی نهایت است و آگاهی از همه آنها برای آدمی به گونه ای محال عادی است؛ چه رسد که از آنها استفاده کند و نیازهایش را با آنها برآورده سازد.

دانش های مفید برای انسان
بر این اساس، لازم است تا انسان در این محدودیت های چندگانه اش، درپی دانشی برود که نیازهای اساسی او را برآورده سازد. از آن جایی که دانش های موجود در هستی باتوجه به بی نهایتی کلمات وجودی به نوعی بی نهایت است، می بایست جزئیات علوم را فروگذارد و در این میان کلیاتی را برگزیند که انسان را به هدف برساند و نیازهایش را برآورده نماید.
اگر شما در اینترنت در جست وجوی علم و دانش باشید، خود را لازم می بینید که از موتور جست وجو استفاده کنید تا در کمترین زمان ممکن، اطلاعات مفید و موردنیاز شما را شناسایی کرده و در اختیار شما بگذارد. در جهان بی نهایت نیز لازم است تا از یک راهنما برای شناسایی علوم مفید از دانشهای زیانبار و مضر بهره مند شوید. خداوند باتوجه به فلسفه و هدف آفرینش، کسانی را برای هدایت و راهنمایی مردم معرفی کرده که از آنان به پیامبران و اولیای الهی یاد می شود.
از جمله این انسانهای کامل و اولیای خداوند که راهنمای بشر به سوی اهداف آفرینش هستند، امام موسی کاظم(ع) امام هفتم است. سبک زندگی ایشان در سنت و سیره، سرمشق همه کسانی است که می خواهند حقیقت را بشناسند و متحقق به حقیقت شوند. یعنی آنانی که می خواهند صفات کمالی را بشناسند و اسمای الهی را در خود فعلیت بخشیده و متاله و خدایی شوند و به کمال مطلق و حقیقت تمام برسند.
آن حضرت(ع) در بیانی روشن به مهمترین وظیفه و مسئولیت هر انسان در قبال خودش اشاره کرده و می فرماید: وجدت علم الناس فی اربع: اولها أن تعرف ربک؛ و الثانیه أن تعرف ما صنع بک؛ و الثالثه أن تعرف ما أراد منک؛ و الرابعه أن تعرف ما یخرجک من دینک؛ دانش و علومی را که مردم به آن نیاز دارند، در چهار چیز یافتم: اول این که خدای خودت را بشناسی؛ دوم بشناسی که خداوند با تو چه کار کرده است؛ سوم بشناسی که خداوند چه چیزی از تو می خواهد؛ و چهارم بشناسی که چه چیزی تو را از دینت خارج می کند. (بحارالانوار، ج78، ص328).
بنابراین، دانش های مفید برای انسان، خداشناسی، خودشناسی، فلسفه آفرینش انسان و موانع موجود در راه هدف است. مولوی در شعری به بخشی از این علوم چهارگانه که بشر بدان نیاز دارد اشاره کرده و می فرماید: از کجا آمده ام، آمدنم بهر چه بود/ به کجا می روم آخر ننمایی وطنم.
براساس سخن امام همام امام موسی کاظم(ع) انسان می بایست افزون بر دغدغه شکم، دغدغه مهم تر و اساسی تری داشته باشد؛ زیرا برآورد نیازهای کوتاه مدت چون نیازهای غذایی و جنسی، هرچند لازم و ضروری است، ولی نمی بایست این نیازها او را از هدف اصلی دور سازد؛ زیرا این امور همانند ابزارهایی برای رسیدن به هدف اصلی نیست نه آن که اصالت یابد و اصل فراموش شود. بسیاری از مردم چنان سرگرم اشتغالات دنیوی و برآورد نیازهای مادی می شوند که اصل و هدف زندگی را فراموش می کنند. این همان چیزی است که در آموزه های وحیانی اسلام از آن به اصالت بخشی دنیا و یا حب و دوستی آن تعبیر شده است. انسان نمی بایست زندگی اصلی و هدف واقعی از بودن در جهان را که متاله و (خدایی) شدن است، فراموش کند و به زندگی محدود و خرد و پست دنیا اصالت دهد. این همانند این است که شخصی در اینترنت به هدف مطلبی از موتور جست وجو استفاده می کند ولی به جای این که در جست وجوی مطلب باشد، سرگرم زیبایی های موتور شود و وقت خود را بدان صرف کند. یا مانند کسی است که دستور زبانی را می خواند تا زبانی را یاد بگیرد و بدان سخن بگوید، ولی چنان محو در دستور زبان می شود که از اصل می افتد یا در علم منطق می ماند و فراموش می کند که علم منطق مقدمه علم فلسفه است یا علم اصول مقدمه ای برای علم فقه و استنباط می باشد.
از این رو لازم است انسان نیازهای خویش را با توجه به اصل بودن اهداف و فلسفه آفرینش سامان دهی کند و براساس آن حرکت زندگی خود را سامان دهد. پس برای شناخت حقیقت فلسفه آفرینش و دریافت هدف زندگی، لازم است تا معرفت الله و معرفت نفس پیدا کند. اینها از علوم و دانشهایی است که در اسلام به عنوان علم نافع از آن یاد شده است.

علم نافع
علم نافع همان حکمت است که بیان کننده اهداف آفرینش هستی و انسان می باشد. از این رو پیامبر(ص) می فرماید: کلمه الحکمه ضاله المؤمن فحیث وجدها فهو احق بها؛ حکمت، گمشده مؤمن است و هر کس که چیزی گم کرده آن را در هر نقطه که پیدا کند معطل نمی شود و برمی دارد. (بحارالانوار، ج2 ص. 99) پس انسان می بایست دنبال حکمت حتی در میان کافر و مشرک و منافق باشد. (نهج البلاغه، حکمت08؛ بحارالانوار، ج2 ص69) علم و دانش برای آن است که حق را بشناسید و از باطل جدا سازید و راه رسیدن به حقیقت را در آن بیابید و در چارچوب آن عمل کنید. بنابراین، لازم است که هدف را از طریق علم و حکمت شناخته و موانع را نیز دانسته و براساس آن عمل کنیم تا به هدف برسیم. این همان علم نافع است؛ زیرا همراه با عمل است.
امام رضا(ع) می فرماید: قال لقمان الحکیم: لاتتعلم العلم ممن لم یتنفع به فان من لم ینفعه علمه لاینفعک؛ علم را از کسی که نتوانسته است در زندگی خود از آن استفاده کند فرانگیر که علم او برای تو نیز فایده ای نخواهد داشت. (بحارالانوار ج2 ص99)
امام صادق(ع) نیز در این باره می فرماید: تعلموا ماشئتم ان تعلموا، فلن ینفعکم الله بالعلم حتی تعملوا به، لان العلماء همتهم الرعایه، والسفهاء همتهم الروایه؛ هر اندازه که دلتان می خواهد بیاموزید؛ اما (بدانید که) تا به علم عمل نکنید، خداوند هرگز از آن (علم) به شما سودی نمی رساند، زیرا که علما به عمل کردن اهتمام می ورزند و نادانان به روایت و نقل کردن» (بحارالانوار، ج2، ص73)
علم ادیان که به عنوان مهمترین علم از سوی پیامبر(ص) معرفی شده، علم شناخت هستی و انسان و راهنمایی به سوی اهداف آفرینش است. اگر در همین روایت از علم ابدان نیز سخن به میان آمده، به معنای علم ابزاری است؛ زیرا رسیدن به اهداف آفرینش ابزاری می خواهد که سلامت بدن از جمله آنهاست؛ زیرا انسان به سلامت و قوت بدن و تن است که می تواند بار سنگین نفس را به مقصد تجرد الهی برساند و متاله شود و در مقام ربوبیت قرار گیرد.

علم حصولی و علم حضوری
علم می بایست به گونه ای آموخته شود که جزو جوهر ذات انسانی شود و از علم حصولی به علم حضوری تبدیل شود. از این رو پیامبر(ص) می فرماید: ما العلم الاما حواه الصدر؛ علمی، واقعی و مفید است که در درون انسان لمس شود و فقط ذهنی نباشد. (بحارالانوار ج47 ص861) این همان علم شهودی و جوهری است که هدف زندگی آدمی را مشخص می کند و او را بدان سمت می برد و هرگونه موانع را از پیش رویش می زداید.
به سخن دیگر، علم و دانش با عمل به ثمر می نشیند (کافی، ج4، ص44) و هنگامی که به ثمر نشست از حالت علم حصولی و ذهنی به علم شهودی و باطنی تبدیل می شود. در این حالت است که علم حقیقی از باطن شخصی می جوشد و حقایق برای او کشف می شود امیرمؤمنان علی(ع) می فرماید: هجم بهم العلم علی حقیقه البصیره؛ با برقرار کردن ارتباط بین روح و سرچشمه های خلقت، علم و آگاهی به سوی آنها سرازیر شده است. (بحارالانوار ج32 ص44)
در حقیقت، علم شهودی، ارتباط انسان با سرچشمه علم یعنی خداوند است. از اینجاست که احاطه علمی همانند احاطه خداوندی برای او تحقق می یابد و او از چشم خداوند به جهان می نگرد، چنان که در زمانی خداوند از چشم او به هستی می نگرد که این آخر فنای عبد در خداوند است. (انفال، آیه 71)
برای رسیدن به چنین علم نافعی، امام موسی کاظم(ع) به علم دین توجه می دهد و می فرماید: تفقهوا فی دین الله فان الفقه مفتاح البصیره، و تمام العباده و السبب الی المنازل الرفیعه و الرتب الجلیله فی الدین و الدنیا و فضل الفقیه علی العابد کفضل الشمس علی الکواکب من لم یتفقه فی دینه لم یرض الله له عملا؛ در دین خدا، دنبال فهم عمیق باشید؛ زیرا فهم عمیق در دین، کلید بصیرت و کمال عبادت و سبب تحصیل مقام های والا و مراتب شکوهمند در امور دین و دنیاست؛ و برتری فقیه بر عابد، مانند آفتاب است بر کواکب و کسی که در دینش فهم عمیق نجوید، خداوند هیچ عملی را از او نپسندد. (تحف العقول، ص 140)
به سخن دیگر، علم دین، کیمیای حکمت است و آدمی را در مسیر شناخت حقیقت هستی و سیر و سلوک در آن قرار می دهد و اجازه می دهد تا آنچه را که اصل است از فرع بازشناسد و در مسیر درست گام برداشته و موانع را از پیش روی خود بردارد.
فقه به معنای فهم دقیق و عمیق است. چنین حالتی زمانی دست می دهد که انسان از پوسته و ظاهر دنیا و خواسته های آن بگذرد و ملکوت و باطن را ببیند و بشناسد. چنین علم و فهم ژرفی به انسان کمک می کند تا در مسیر متاله (خدایی) شدن گام بردارد و حکمت و فلسفه آفرینش را درک و بدان پای بند شود.
اما برخی از علومی که ما برای آن اصالت قائل می شویم، چیزی جز زیان برای آدمی نیست؛ زیرا فرصت کوتاه عمر را از او می گیرد و اجازه نمی دهد تا از این فرصت کوتاه استفاده کند چنین دانش و علمی جز لهو نیست؛ زیرا آدمی را به خود سرگرم کرده و از انجام کار مفید و سازنده باز می دارد. امام موسی کاظم(ع) ازپیامبر(ص) روایت می کند: دخل رسول الله المسجد فاذا جماعه قد اطافوا برجل.
فقال: ما هذا؟
فقیل: علامه
قال: و ما العلامه؟
قالوا: اعلم الناس بانساب العرب و وقائعها و ایام الجاهلیه وبالاشعار العربیه.
فقال النبی: ذاک علم لایضر من جهله و لاینفع من علمه.
رسول خدا وارد مسجد شد، دید عده ای گرد مردی جمع شده اند. فرمود: چه خبر است؟
عرض شد: علامه است.
فرمود: علامه یعنی چه؟
عرض کردند: او داناترین مردم است به انساب عرب و جنگ های ایشان و به روزگار جاهلیت و اشعار عربی.
پیامبر فرمود: اینها دانشی است که اگر کسی نداند به او زیانی نرسد و اگر کسی بداند او را سودی نبخشد. (امالی الصدق، 220، حدیث13)
بنابراین، انسان میان این همه علوم می بایست در اندیشه علم نافع و سودمندی باشد که او را با خدا و خود آشنا سازد و حقیقت و فلسفه آفرینش و وجودی اش را ترسیم و تبیین نماید و راه وچاه را به او نشان دهد. این علوم چهارگانه است که انسان می تواند از آن بهره گیرد و حقیقت علم چیزی جز این امور نیست. بنابراین، انسان پس از این که نیازهای ابتدایی و لوازم زندگی دنیوی را در حد زهد و به عبارت دیگر در حد رفع نیاز به دست آورد می بایست به همان مقدار بسنده کند و به جای تکاثر اموال و کنز آن، در اندیشه هدف آفرینش و خلقت خود برود و به تهذیب و خودسازی بپردازد و همه وقت کوتاه عمر خویش را صرف این مقوله کند. کسی که این گونه عمل نکرد بداند که خاسر و زیانکار واقعی در دنیا و آخرت است. بسیاری از مردم سر در آخور دنیا کرده اند و هرگز سر بر نمی آورند که غیر از آخور چیزی دیگر نیز در جهان است که قابل دیدن و بهره بردن است. از اینرو بسیاری از کلمات و سخنان و سنت و سیره انسان های کامل، هشدار و انذار و توصیه به کسب حقیقت است و در این راه افزون بر راهنمایی، به دستگیری خلق می پردازند، ولی بسیاری از مردم دست کمک این انسانهای کامل را رد می کنند و سرگرم آخور دنیا می شوند. باشد که این گونه نباشیم و با بهره مندی از موتور و راهنمای جست و جوگر حق و حقیقت، راه صلاح و رستگاری و خوشبختی ابدی را بیابیم و در این مسیر گام برداریم و عمر خویش را صرف آن نماییم.

 


منبع: / روزنامه / کیهان ۱۳۹۰/۴/۶
نویسنده : خلیل منصوری

نظر شما