مدارس امپراتوری عثمانی
پژوهشگران در بررسی تاریخ شکلگیری ساختار نظام مدرسه در بلاد اسلامی، آن را به مثابه نهادی شرعی در حوزة فقه اسلامی معنا و مطرح میکنند. در برنامه درسی رایج سازمان مدرسه، حق تقدّم به فقه و علوم مرتبط به آن داده شده است. نخستین هدف از تأسیس مدارس، آموزش "علم فقه" بود. در قرن پنجم هجری/یازدهم میلادی مدارس نظامیه صرفاً با هدف تربیت فقیه تأسیس گردیدند. در این مدارس، مدرسهها و استادان خاصی برای هر یک از مذاهب چهارگانه اهل سنت وجود داشت و نیز مدارسی جهت تدریس مذاهب مختلف فقهی یا گاه هر چهار مذهب ایجاد شده بودند. در اولین مدارس نظامیه، فقه و مباحث مختلف زبان عربی مانند صرف و نحو تدریس میشد؛ لیکن هیچ اطلاعی دربارة تدریس علوم عقلی در این مدارس وجود ندارد. در قرن هفتم / یازدهم در مصر و دمشق، علاوه بر مدارس فقه، مدارس دیگری مانند مدارس الحدیث، مدارس التفسیر و مدارس النحو تأسیس شد. نظام و تشکیلات مدرسه مانند دیگر نهادهای اجتماعی در جهان اسلام همچون مساجد، بیمارستانها، دارالضیافهها، کاروانسراها، بازارها و حمامها مبتنی بر نهاد وقف بود. از آنجا که همة این سازمانها جنبة مذهبی داشتند، موقوفات آنها براساس قوانین اسلامی (شرع شریف) بود.
اگر چه اطلاع زیادی درباره ماهیت آموزش و دروس و موضوعات آنها در مدارس سلجوقیان روم در دست نیست، اما آشکار است که فقه، معارف دینی و مباحث مختلف ادبی در این مدارس ارائه میگردید. از وقفنامههای این مدارس به دست میآید که کلاسهای درس در طول هفته به جز سهشنبه و جمعه برگزار میشد و دوره تحصیلی پنجساله بود. طلاب مدرسه فقیه نامیده میشدند، البته در آغاز دورة تحصیلی "مبتدی" و سپس "متوسط" خوانده میشدند و در اواخر دوره، که طلبه به نگاشتن نظرهای اجتهادی خویش [در مباحث فقهی] میپرداخت، "مستدلّ" نامیده میشد. غنا و ذخیرة عظیم علمی و آموزشی موروث از سلجوقیان در آناتولی، شالودة لازم برای پیشرفت عثمانی در این زمینه را فراهم آورد.
در مدارس پیش از عثمانی، هیچ نوع درجهبندی وجود نداشت. شهرت این مدارس به مدرسان آنها بستگی داشت. دانشآموزان پس از اتمام تحصیلات مقدماتی، برای گرفتن تخصص در زمینة خاصی، استادان مشهور در آن زمینه را انتخاب میکردند و پس از فراگیری دروس نزد استاد، "اجازه" دریافت میکردند. استاد رکن اصلی در اجازه بود. این مدرک، نوع تحصیل و شجرهنامه استادان صادر کننده آن را نشان میداد، اگر چه به نام مدرسه صادر میگردید. در مقابل، در دانشگاههایی که در قرن هشتم هجری/دوازدهم میلادی در اروپا تأسیس شدند، گواهینامه فارغالتحصیلان به نام دانشگاه محل تحصیل صادر میگردید؛ به عبارت دیگر، در مدرسه اهمیت با استاد و در دانشگاه با مؤسسه بود. بسیاری از دانشآموزانی که به این شیوة آموزشی از مدارس فارغ التحصیل میشدند، جامعة علمی جدیدی را در جهان اسلام تشکیل دادند. همزمان با چنین فعالیتهای علمی که در امپراتوری عثمانی شکوفا میشد، تداوم فعالیتهای مشابهی را نیز در دیگر دولتهای ترک آناتولی میتوان مشاهده کرد؛ برای مثال در قونیه ـ آق سرای در دورة حکومت قرمان اوغول لاری، تعالیم جمالالدین آق سرایی در مدرسة زینجیرلی[Zincirli madrasa] بسیار مشهور بود. در همین دوره، هنگامی که ملّا شمس الدین الفناری با سلطان بایزید اول اختلاف داشت، مورد احترام قرمان اوغلو قرار گرفت. با یزید برای بازگرداندن او به بورسا، تلاش زیادی کرد.
جذب دانشمندان از دیگر کشورها به آناتولی و فرستادن دانشجویان برای تحصیل به کشورهای دیگر در طول دورة عثمانی ادامه یافت. این قبیل سفرهای علمی نشان دهندة پویایی فرهنگی است؛ برای مثال اکمل الدین بابرتی (د. 85 ـ 1384) که در بیروت به دنیا آمد، برای فراگیری درس نزد سیفالدین اصفهانی ابتدا به حلب و سپس قاهره رفت و پس از آن به مقام استادی جامع الازهر در قاهره رسید و در آن جا به تعلیم دانش آموزان بسیاری پرداخت؛ از جمله دانشمندان مشهور عثمانی مانند حاجی پاشا (د. 1413 یا 1417)، شیخ بدر الدین(د. 1420) و ملّا فناری (د. 31 ـ 1430).
در دورة سلطنت مراد دوم، ملّایگان (د. 1436) از شاگردان اکمل الدین بابرتی، با ملّا گورانی در قاهره آشنا شد و او را با خود به دربار برد و به سلطان معرفی کرد. سلطان با احترام و گرمی زیادی ملّا گورانی را پذیرفت. هنگامی که ملاگورانی در خدمت حاکم مانیسا بود، سلطان مراد وی را به معلمی شاهزاده محمد (فاتح) برگزید.
مدارس اوایل دورة عثمانی را میتوان نهادهایی دانست که ادامه دهندة سنت آموزشی رایج از دورة پیش از عثمانی در شهرهایی مانند آماسیه، قونیه، قیصریه، قرمان و آق سرای بوده اند. این قبیل فعالیتهای آموزشی در آناتولی، با کمک دانشمندانی که از مراکز فرهنگی بسیار مهم آن زمان مصر، شام، ایران و ترکستان میآمدند، امکانپذیر شد.
نظام مدرسه که از ترکان سلجوقی به ارث رسیده بود با حمایت عثمانیها با توان بیشتری ادامه یافت. احداث مسجد و در کنار آن مدرسه، در سرزمینهایی که عثمانیها فتح میکردند. به سنتی تبدیل شد که جزء مکمل سیاست فتح بود. این سنت با هدف تأمین نیازهای مذهبی، علمی و آموزشی ضروری جامعه و دولت و نیز تربیت کادر اداری و قضائی، ایجاد شده بود. با استفاده از این روش، دولت عثمانی توانست کادری متخصص برای ادارة امور خود آماده کند. این افراد متخصص از آگاهی لازم در حوزة تخصصی خود برخوردار بودند و همزمان میتوانستند وظایفشان را در چهارچوب مقتضیات فقه اسلامی و عرف موسوم انجام دهند. این سنت موجب استحکام و استواری اداره مرکزی دولت گردید.
اولین مدرسه عثمانی به دست اورهان غازی پس از فتح شهر ازنیک (نیفیه) (31 ـ 1330م) تأسیس شد.
پس از اینکه اورهان بیک وقفهای مناسب را برای تأمین نیازهای مالی مدرسه اختصاص داد، مولانا داوود القیصری (د. 51 ـ 1350 م) را که در مصر تحصیل کرده بود، به عنوان استاد و متولی آن منصوب کرد. دانشمندان بزرگ این دوره مانند داوود القیصری و جانشین او تاجالدین الکروی و علاءالدین أسود (د. 1393) همه در این مدرسه تدریس میکردند.
اولین استادان مدارس عثمانی، یا متولد و تربیت یافته دیگر نقاط آناتولی بودند، یا اینکه در آناتولی متولد و در مراکز [عمدة] فرهنگ اسلامی مانند مصر، ایران و ترکستان تحصیلکرده و به آناتولی برگشته بودند و متولد و تحصیل کردة بیرون از آناتولی بودند و بعد به قلمرو عثمانی آمده بودند، تا اینکه فارغالتحصیلان مدارس عثمانی در موقعیت علمیای قرار گرفتند که توانستند به عنوان استاد انتخاب شوند. از 115 دانشمند و مدرس شناخته شده در فاصلة قرون (8 و 9 ه /14 و 15م) که در آناتولی یا دیگر کشورهای اسلامی تحصیل کرده بودند، ایران با 3/43 درصد در مکان اول، مصر با 4/23 درصد در مکان دوم، آناتولی با 7/14 درصد، ماوراء النهر با 6/8 درصد، شام با 8/7 درصد و عراق با 7/1 درصد در مکانهای بعدی قرار داشتند. با بررسی موطن مؤلفان 33 متن مختلف درسی که در مدارس عثمانی تدریس میشدند، روشن میشود که مراکز فرهنگ اسلامی متعددی منبع پیشرفت آموزشی عثمانی بودند. براساس یک پژوهش آماری که دربارة این موضوع صورت گرفته است، ایران با 3/39 درصد و مصر با 3/30 درصد باز هم در مکان نخست و دوم بودند و ماوراء النهر، عراق، خوارزم و فرغانه هر کدام 06/6 درصد و آناتولی و خراسان هر یک 03/3 درصد سهیم بودند.
به نظر میرسد آموزش در مدارس به طور کامل بر عهدة استادان بود که براساس سنت مرسوم، موظف بودند در چهارچوب شرایطی که واقف (بانیان وقف) مقرر کرده بود، عمل کنند؛ برای مثال، در وقفنامه مدرسه اورهان بیک ازنیک، به غیر از این توصیه که "آموزش باید به صورت روزانه به دانشآموزان ارائه شود"، شرط دیگری وجود ندارد. در وقفنامة مدرسة للَه شاهین پاشای بورسا، که در سال 1348 م. تأسیس شده، مقرر شده است که "استاد باید عالم فاضلی بوده و بیان فصیحی داشته باشد و به غیر از روزهای تعطیل، هیچ کلاسی را بدون عذر شرعی نباید تعطیل کند". علاوه بر جزئیات مشخص شده به وسیلة سلطان مراد دوم در ادرنه، دربارة نوع درسها در مدرسه دارالحدیث نیز اشاره شده است که استادان باید درسهایی در حدیث و مباحث مختلف [مرتبط آن] ارائه بدهند؛ امِا تاکید شده است که نباید به دروس فلسفی در کلاس بپردازند. در وقفنامة آق مدرسه که در سال 1415 م. به دست قرامان اوغلو علی بیک در نیقده بنا شده، مقرر شده است:
"این مدرسه بر عالمان و دانشجویان فقه (فقیهان و متفقهان) که مشغول خواندن دینی (علوم شرعیه) هستند و بر متأهلها، مجردها، دانشآموزان شبانه و دانشآموزان روزانهای که مشغول فراگرفتن تعالیم دینی به منظور کسب آمادگی برای مباحث مذهبی هستند و بر استادان و مربیان (معیدان) مذاهب فقهی حنفی و شافعی وقف شده است. معلم باید هر روز در مباحث مربوط به فقه و اصول فقه و نیز در موضوعات مرتبط با مسائل شرعی و دیگر دروس عالی به ایراد سخن بپردازد، حال آنکه معید هر روز باید دروس را با دانشآموزان تمرین و با آنها بحث کند.... ".
این عبارات برای روشن کردن ویژگیهای اساسی نظام سنتی مدرسه پیش از مدارس "صحن ثمان" که به دست محمد فاتح تأسیس شدند، حائز اهمیت است. از نمونههای یاد شد روشن میشود که آموزش در مدارس سلجوقی و مدارس پیش از دورة محمد فاتح براساس سنتهای مدارس نظامیه صورت میگرفت. هدف اصلی این مدارس تعلیم علوم مذهبی و بویژه ترویج علم فقه بود. با این حال، وجود بیمارستانها و نیز رصدخانههایی در کنار برخی مدارس سلجوقی نشان دهندة علاقه به طب ونجوم در این مدارس است. آموزش علوم فلسفی، ریاضیات و علوم طبیعی که با علوم مذهبی در یک طبقه قرار نمیگیرد، در دورة سلجوقی و دورة پیش از محمد دوم، در تداوم سنتی دیرین، در خانههای دانشمندان و بیمارستانها رواج داشت. شواهدی وجود دارد که برخی از این علوم به عنوان فعالیتهای فوق برنامه در مدارس سلجوقی آناتولی تدریس میشدند.
از آغاز قرن هشتم هجری / چهاردهم میلادی تا آغاز سلطنت محمد فاتح 42 مدرسه در شهرهای بزرگ وجود داشت. 25 مدرسه در بورسا، سیزده مدرسه در ادرنه و چهار مدرسه در ازنیک. در این دوره، در شهرهای کوچکتر هم چهل مدرسه وجود داشت. به طور خلاصه این واقعیت که بین سالهای 1331 ـ 1451 م ـ دورهای که آموزش عالی در امپراتوری عثمانی در مراحل اولیهاش بودـ جمعاً 82 مدرسه تأسیس شده بود که نمونه بارزی از چگونگی گسترش سریع زمینههای آموزشی و علمی در جامعه عثمانی است. وجود این مدارس بدین معناست که به طور متوسط هر سه سال، حداقل دو مدرسه تأسیس میگردید. از آنجا که تعداد مدارس در شهرهای خاصی افزایش یافت، نیاز به درجه بندی مؤسسات مرتبط به هم را نیز پدید آورد. درجهبندی مدارس براساس اهمیت آنها در دورة پیش از محمد دوم (فاتح) تفاوتهای موجود در این مؤسسات را آشکارتر کرد.
منبع: / روزنامه / رسالت ۱۳۸۹/۴/۲
مترجم : مهدی عبادی
نویسنده : اکمال الدین احسان اوغلو
نظر شما