موضوع : پژوهش | مقاله

علم و عمل


سیر جدایی نظر از عمل از فلسفه یونانی (که تقسیم بندی نظری و عملی را به علوم نسبت داد) شروع شد و در غرب مدرن به اوج رسید (در این باره به کتاب تمدن و تفکر غربی نوشته دکتر داوری اردکانی رجوع کنید): سقراط می گفت علم به فضیلت عین فضیلت مندی است و افلاطون با پیروی از او شناخت را با شدن همراه می کرد. اما ارسطو به سقراط انتقاد کرد که شناختن فضیلت کسی را صاحب فضیلت نمی کند. پس ارسطو شروع می کند به پاسخ به این سؤال : چگونه فضیلت را کسب کنیم؟ این سؤال آغاز رسمی جدایی نظر (تئوری) از عمل (پراکسیس) است. این خشت اول بعدها در غرب مدرن تکمیل شد: کانت گفت علم از اخلاق (عمل) جداست و هیوم گفت: از «هست» «باید» نتیجه گرفته نمی شود. سیر جدایی نظر از عمل با فهم جدید از علم و از عمل اتفاق افتاد. اگر علم را حضوری تلقی کنیم و عمل را صرفاً واقعه ای تکنولوژیک و مکانیکی ندانیم به وحدت علم و عمل نزدیک خواهیم شد.
علم یا حضوری است یا حصولی. علمی که معلوم آن بی واسطه نزد عالم است علمی حضوری است مثل ترس ها ، غم ها، شادی ها و نیز گفت و گو های همدلانه. هرگونه علم با واسطه علمی حصولی است مثل علم کتابها (و سایتها و وبلاگها!). علم حضوری یا علم شهودی یعنی علمی که با عمل یگانه شده است. علم حضوری علمی است که عمل نمی خواهد چون به محض دریافت آن سلوک انجام شده است. علمی که برای مفید بودن باید عمل شود علمی حصولی است.
ما دو دسته آدم کارگر ودانشمند نداریم وهر کسی به سهم خود درکار ودانشش سهیم است. مردمانی که برای عملی کردن حرفشان فکر می کنند ونقشه می کشند، وجود دو پاره دارند. به تعبیری هر که علمش از عملش جداست واز اولوالالباب نیست، شناخت زندگی اش شناخت افکارش نیست. خواندن بی واسطه زندگی نامه مردم و حتی بسیاری از اهالی علم ودانش می تواند حجاب فهمیدن افکار هم بشود! بسیاری از زندگینامه های خصوصی و عمومی را باید متشابهاتی دانست که به جای تحقیق و پژوهش بهتر است ستر شوند.
چگونه علم و عمل یکی می شوند؟ علم و عمل، معرفت و عبادت، فرمان و تبعیت ... دو معنی هستند که دراسلام (که همان تسلیم است) همسایه وبه تعبیری یکی شده اند. عقل همان است که با آن رحمان پرستیده می شود وبهشت کسب می شود (کافی، کتاب عقل). در تفسیر آیه «جن وانس را جز برای عبادت نیافریدیم» آمده که یعنی «جز برای معرفت نیافریدیم» (المیزان، ذیل آیه 56 ذاریات). این دو جمله نمی گویند که معرفت مقدمه یا شرط عبادت است بلکه می گویند که معرفت همان عبادت است! در تعریف اولوالالباب آمده است که: کسانی که قول را گوش می دهند وتبعیت به احسن می کنند (زمر/17و18). بین گوش دادن وعمل کردن فاصله ای نیست. اینجا عمل کردن همان تبعیت کردن و به تعبیری اقرار کردن و ادا کردن آنچه را در گوش داریم است. اولوالالباب کسانی هستند که متذکر امّ الکتاب شده اند (آل عمران/7) و درمصدر امور جا گرفته اند: همان جا که علم و عمل در هم فانی شده اند. آنها را اگرچه خردمند و متفکرِ دانا (رعد/19) معنی می کنیم اما اینگونه هم تعریف شده اند:آنها که به عهد وفا می کنند و پیمان نمی شکنند. آنها که آنچه گفته اند بپیوندید می پیوندند و از پروردگار خشیت دارند واز سوء حساب می ترسند. آنها که در طلب وجه پروردگار صبر می کنند و نماز به پا می دارند وپنهان و آشکار انفاق می کنند و بدی را با خوبی دفع می کنند (رعد/22-20). اولی الباب وجود ندارد! علم و عمل در اولوالالباب به هم می پیوندند و در آنها هیچ نمانده جز تسلیم.
عقل در اسلام تبیین کننده است. عاقل در امری که استعمال (عمل شدن!) می شود با تعقل خود را می یابد تا وظیفه اش را بشناسد. ایمان به اذن خداست و خدا بر کسانی که عقل ندارند پلیدی می گذارد( یونس/100). عقل یعنی فهمیدن چگونگی اذن خدا و تبیین تکلیف. عاقل برای به پا خاستنش فکر نمی کند و برای خدا به پا می خیزد وسپس فکر می کند (سبا/46). او درگیر قیام و وظیفه اش است و در خلاء فکر نمی کند. وحدت علم و عمل به این معنی است که علم به عمل و عمل به علم زنده است. ما با علم عمل می کنیم اما از طرفی علم عمل را فریاد می زند اگر نیاید علم کوچ می کند (حکمت266). عقل را حفظ تجارب تعریف کرده اند (نامه 31). این حدیث را بسیار باید خواند: هر که به آنچه علم دارد عمل کند خدا آنچه علم ندارد را به او نشان می دهد و به این اصل هم بسیار باید تأکید کرد: ما مأمور به تکلیفیم نه به نتیجه. حقیقت در قلب کسی یافت می شود که گفتار با رفتارش و آشکار با پنهانش موافق باشد (اصول کافی، کتاب عقل و جهل، حدیث 12). حقیقت در قلب کسی است که تسلیم خودش (آنچه آفریده و داده شده) است.
برای حضوری کردن یک علم و از حالت حصولی و صوری درآوردن آن باید آن را در مسیر عمل بیاوریم. وقتی جمله به مخاطب معین گفته می شود، مؤثر و مفید و حیات بخش می شود. و وقتی به صورت انتزاعی روی مکتوب می شود اثر و نفوذ معنوی خود را از دست می دهد. روایتی است که می گوید علم را از دهان مردان بگیرید و فریفته اهل کاغذ و کتاب نشوید (به نقل از رسائل محقق کرکی). برای نفوذ در یک کلام باید آن را به کار برد. برای فهم قرآن هم باید مخاطب آن بود. وقتی نماز می خوانید به معنی واژه ها و جملات فکر نکنید! بلکه واژه ها و جملات را بیان کنید (به کار ببرید). ترجمه کردن واسطه تراشیدن است:یک علم درجه دوم و حصولی. ولی گفت و گو کردن علم حضوری است. شاید این مشکل همه غیر عرب زبانان باشد. اما ره حل حضور قلب در نماز ترجمه عربی به غیر عربی نیست بلکه عربی خواندن نماز است.
گفت گویی راز آمیز بین مرحوم هاشم حداد و شهید مطهری را بارها شنیده ام که می توان آن را بر پایه آنچه گفتم فهمید: مرحوم حداد می گوید: چگونه نماز می خوانی؟ شهید مطهری جواب می دهد: به معنی لغات و واژه ها توجه می کنم. . مرحوم حداد می گوید پس کی نماز می خوانی؟!

منبع: / سایت / باشگاه اندیشهبه نقل از: r1001.blogfa.com
نویسنده : رضا کریمى

نظر شما