موضوع : پژوهش | مقاله

انقلاب در روش تاریخ نگارى علم


شیپین در کتاب «انقلاب علمى» خود، هدف از نگارش این کتاب را روایت تاریخ انقلاب علمى با شیوه تاریخ نگارى روزآمد بیان مى دارد. در این روش برخلاف آنچه معمول است با برداشتن تمایز میان تاریخ درونى و بیرونى علم، تأثیر جامعه بر محتواى علوم با تأثیر دلایل عالمان براى آن محتوا همسنگ شمرده مى شود. نخستین گامى که در مسیر این هدف برمى دارد، توسل به آخرین مشغولیت هاى تاریخى، جامعه شناختى و فلسفى اى است که حول محور انقلاب علمى صورت گرفته و یا در حال انجام است. او در عین آگاه ساختن خواننده از آخرین مباحث صورت گرفته با محوریت انقلاب علمى، هیچ گاه او را با رجوع مکرر به مباحث روش شناسانه و مفهومى افراد آکادمیک ملول نمى سازد تا در این میان خواننده عمومى نیز قادر به دنبال کردن مباحث مطروحه در کتاب باشد و از این شیوه تاریخ نگارى نهایت لذت را تجربه کند.
چندى پیش هنگامى که جامعه آکادمیک اطمینان و رفاه بیشترى را به جهانیان عرضه مى داشت، تاریخ نگاران از وجود رخدادى منسجم، دگرگون و هیجانى خبر دادند که به شکلى بنیادین و بازگشت ناپذیر معرفت بشر از جهان طبیعى را دگرگون ساخت و همچنین راههاى کسب اطمینان براى اثبات صدق این معرفت را نیز زیر سؤال برد. این لحظه درست همان لحظه اى بود که جهان پا به عرصه مدرن شدن نهاد. رخدادى نیک که در دورانى ما بین قرون ۱۶ تا ۱۸میلادى به وقوع پیوست. الکساندر کویره، تاریخ نگار فرانسوى، در سال ۱۹۴۳ تغییرات مفهومى در قلب انقلاب علمى را نیک و خجسته خواند و آن را بنیادى ترین انقلابى نامید که از عهد عتیق تا بدان روز ذهن انسان به آن دست یافته و یا شاید توان پذیرفتن آن را داشته است. این انقلاب به قدرى ژرف و بنیادى است که فرهنگ انسان براى قرون متمادى توان رویارویى با آن و یا قدرت دریافت معنا و هدف آن را نداشته است. بطورى که امروزه نیز این واقعه گاه بى ارزش خوانده شده و یا هدف و مفهوم آن به غلط درک مى شود. چندى پس از کویره، تاریخ نگار انگلیسى هیوبرت باترفیلد به قضاوت انقلاب علمى نشست و در پایان قضاوت خود را اینطور بیان نمود: «انقلاب علمى از ظهور مسیحیت تا به امروز همه چیز را تحت الشعاع قرار داده و مقام جنبش هایى چون رنسانس و دین پیرایى را به دو دوره صرفاً تاریخى تقلیل داده است. » این خاستگاه حقیقى دنیاى مدرن و ذهنیت مدرن است. در تعبیرى بیش از آنچه تاکنون ذکر آن رفت، انقلاب علمى را مى توان انقلابى مفهومى تلقى کرد که تغییرات بنیادینى در ساماندهى روش هاى تأمل بر روى امور طبیعى ایجاد کرده است. از این منظر داستان انقلاب علمى، روایت تغییرات رادیکالى است که در صنف افکار بنیادین رخ داده است. به تعبیر باترفیلد، «گویى عینک جدیدى به چشمانمان زده ایم و از منظر آن دنیا را به نظاره نشسته ایم. » در این میان روپرت هال نیز دیدگاه خود را اینطور بیان مى دارد: «از عهد عتیق تا اوایل دوره مدرن، واژه انقلاب تداعى گر چرخه اى تکرارپذیر بود که متناوباً تکرار مى شد. » براى مثال در نجوم جدید کپرنیک، سیارات با یک دور چرخیدن به دور خورشید انقلاب هاى خود را کامل مى کردند. در این میان انقلاب هاى سیاسى نیز به مفهوم چرخه هاى کامل شده در امور آدمى بودند. مفهوم انقلاب با گذشت زمان پیشرفت کرد و امروزه به معنى تغییرى بنیادین و بازگشت ناپذیر است. در این مفهوم جدید، وقوع انقلاب، حالت جدیدى را در امور جهان به وجود مى آورد که جهان تا بدان روز شاهد آن نبوده است و در آینده نیز همانند آن را مشاهده نخواهد کرد. نوشته هاى فیلسوفان عصر خردگرایى، نمایانگر جرقه هاى آغازین این نوع انقلاب در علم هستند. دانشمندانى که نقوش و اصول خود را با عنوان ویرانگران فرهنگ سنتى در تاریخ ثبت نمودند. انقلاب با مفهوم جدید براى اولین بار در رابطه با تغییراتى بکار گرفته شد که در علم رخ داده بود و بعدها انقلابات سیاسى را نیز شامل شد. در واقع اولین انقلابى که با مفهوم جدید همخوانى داشت، انقلاب علمى بود و انقلاباتى چون انقلاب آمریکا، فرانسه و روسیه نوادگان انقلاب علمى محسوب مى شدند.

* دلیل نگارش این کتاب با موضوع انقلاب علمى
در سال هاى اخیر، تاریخ نگاران از برخورد سنتى با ایده ها و افکار و شناور دانستن آنها در فضایى مفهومى به شدت ابراز ناراحتى کرده اند. زیرا تلقى هاى پیشین از انقلاب علمى، چارچوب این رویداد را متشکل ازایده هاى خودمختار و یا ذهنیت مجرد مى انگاشت. امروزه ما بیش از هر زمان دیگر درباره تغییرات علمى قرن هفدهم و به تبع آن تغییراتى که در الگوهاى مذهبى، سیاسى و اقتصادى آن زمان و پس از آن رخ داد، مى شنویم. بر همین مبنا، امروزه تاریخ نگاران مایلند بدانند چه نوع افرادى این تغییرات را به وجود آوردند چه کسى یا چه کسانى در به وجود آوردن انقلاب علمى مشارکت داشتند و مهم تر از همه این که آنها خواستار درک آن دسته از فعالیت هاى عینى بشر هستند که منجر به شکل گیرى ایده ها و مفاهیم جدید شد. اگر تلقى ما از تاریخ انقلاب علمى، روایت مفاهیم شناور در فضایى مفهومى باشد، آنگاه این روایت جریانى کاملاً متفاوت از روایتى خواهد داشت که عناصر قصه پردازش متمرکز بر روى روش هایى حرکت مى کنند که منجر به ساخت مفاهیم و ایده هاى جدید شده است. با وجود تمام این تردیدها، اطمینان هایى موجود است که نوشتن درباره انقلاب علمى را ممکن مى سازد. براى مثال، تعدادى از شخصیت هاى کلیدى در اواخر قرن شانزدهم و اوایل قرن هفدهم قاطعانه دیدگاه خود را درباره جهان بیان نمودند و همین امر سبب ساز تغییراتى بسیار مهم و جدید در معرفت بشر از واقعیت طبیعى و فعالیت هایى شد که انسان توسط آنها درباره درستى معرفت کسب کرده اطمینان حاصل مى کرد. این شخصیت هاى کلیدى خود را با صفت «مدرن» به جهانیان شناساندند و در عین حال مخالف هر گونه روش و تفکر سنتى بودند. بنابراین تغییرات حاصله نتیجه تفکر آنها ویا کسانى که آماج حملات آنها بوده اند، است. با توجه به نکات مذکور، تغییرات بنیادین را نمى توان به آسانى مخلوق قلم تاریخ نگاران قرن بیستمى بدانیم. ما در قرن هفدهم شاهد تلاش هاى خود آگاهانه و عظیمى درراستاى تغییر عقاید و راه هاى کسب اطمینان به صدق واقعیت ها درباره جهان طبیعت بوده ایم. این کتاب با محوریت انقلاب علمى قادر است داستان آن تلاش ها را روایت کند و نیز در قضاوت خود به این سؤالات که آیا آن تلاش ها موفق بوده است یا خیر و یا آن تلاش ها منسجم بوده اند یا نه بپردازد.

* هدف از نقل این روایات چیست
در توجیه اولین دلیل خود براى نگارش این کتاب، مى توان اینطور بیان کرد که در قرن هفدهم افراد متفاوت با باورهاى متفاوتى مى زیستند. براى مثال فلاسفه طبیعى حامیان نظریه پردازى هاى خردگرایانه بوده اند وهمینطورمتناسب با گونه هاى متفاوتى از علم نجوم در آن زمان نجوم شناسانى با عقاید گوناگون وجود داشته اند. در این میان ارتباط هایى که میان گونه هاى راستین و کاذب این علوم وجود داشته بسیار مناقشه برانگیز است. به علاوه روش هاى فرهنگى گنجانده شده در انقلاب علمى از نظر فضا و زمان همسان نیستند. تاریخ نگاران بر سر این که کدام یک از فعالیت ها در انقلاب علمى از مرکزیت برخوردار بوده اند اختلاف نظر دارند. دلیل دیگرى که براى انتخاب این موضوع مى توان برشمرد در این امر خلاصه مى شود که اکثر مردم در قرن هفدهم، حتى افراد تحصیل کرده به باورهاى علمى دانشمندان زمان خود اعتقادى نداشته اند و درست به همین خاطر است که در آن زمان رخداد انقلاب هایى که افکار مردم را درباره جهان از بنیان دگرگون سازد بسیار محدود بوده است. بنابراین هیچ شکى باقى نخواهد ماند که هر روایتى که تاریخ افکار مردمان قرن هفدهم درباره طبیعت بوده، به شیوه سنتى ساخته و پرداخته شده است. درواقع ایده انقلاب علمى بیان تعلقات ما در میان پیشینیان ما است. امروزه تاریخ نگاران به گونه اى خو گرفته اند که هر تاریخى را که در زمان حال نگاشته شود محکوم مى کنند زیرا معتقدند این نوع تاریخ نگارى سبب تحریف فهم ما از گذشته مى شود. اما ما قطعاً علاقه مندیم که بدانیم چگونه از آنجا به اینجا رسیده ایم و پیشینیان و اعقاب ما که ما را به گذشته پیوند مى دهند چه کسانى بوده اند مطمئناً گذشته در یک لحظه به دنیاى مدرن تبدیل نشده است. روایت انتقال مفاهیم از گذشتگان به ما توسط نسل هاى متفکر، روایت زیبایى است که بى تفاوت از کنار آن گذشتن، خیانت به تمام کسانى است که در ساختن دنیاى مدرن مشقت هاى فراوانى را به جان خریده اند و نکته آخر اینکه مردم، افکار، فعالیت ها و اجدادى که ما آنها را در روایت هایمان سنتى مى خوانیم همیشه رنگى از تعلقات زمان حال که متعلق به ما است را در آثارشان منعکس مى کنند. هنگامى که ما داستان هایى را از گالیله، بویل، دکارت و نیوتن روایت مى کنیم باید بدانیم که این داستان ها بى شک منعکس کننده عقاید علمى ما در قرن کنونى و ارزشى است که ما بر این عقاید مى نهیم. وجود این نکات، به جسم مرده تاریخ زندگى مى بخشد و شایان ذکر است که جان بخشى به تاریخ و نجات تاریخ از کهنگى تنها انگیزه اى است که من را وادار به نگارش این کتاب با موضوع تاریخ علم مدرن مى کند. تاریخ روایت شده در این کتاب، موضوعى نخ نما و کهنه نیست که روایت کردن آن رنگ کهنگى آن را پررنگ تر جلوه دهد.


منبع: / روزنامه / ایران ۱۳۸۷/۰۲/۰۴

مترجم : پریسا صادقیه
نویسنده : استیون شیپین‎

نظر شما