پایداری در برابر دانش استعماری(1)
این مقاله جایگاه معنویت و آموزش های معنوی را در توسعه تحصیلات تحول پذیر (Transformative Learning) بررسی می کند. در تبیین اهمیت جدی گرفتن معنویت در ابعاد سیاسی و هستی شناسی تحصیلات تحول پذیر، چهارچوب استدلال خود را بر بحث در مورد چالش های تدریس نقادانه (Critical teaching) به مخاطبین ناهمگون مدرسه ای بنا می گذارم. من یک تفسیر ضد استعماری از منظورم در مورد وارد کردن معنویت در جنبه سیاسی تحصیلات تحول پذیر دارم. استنباط من از تحصیلات تحول پذیر آن است که نظام تحصیلات باید از طریق تقویت روح فردی و جمعی بتواند با ستم و سلطه مقابله کرده و با زاد و ولد مستمر روابط استعماری و نواستعماری در محیط های اکادمیک رودررو شود. همچنین باید بتواند به دانشجویان کمک کند تا با تأثیرات نافذ ساختار های سلطنتی دانشگاه ها بر روی فرایند تولید و تصدیق دانش مقابله کرده و آنها را در درک بی حرمتی ها، مقاومت ها وسیاست های تحول آموزشی یاری نماید. این مقاله زمینه ای است برای بررسی مسائل تحصیلات در آفریقا و مفهوم آموزش انتفادی به نحوی که به رشد و یا شکوفائی معنوی دانشجو و جامعه اش کمک کند.
الف) مقدمه
این مقاله جایگاه معنویت و آموزش های معنوی را در توسعه تحصیلات تحول پذیر بررسی می کند. در تبیین اهمیت جدی گرفتن معنویت در ابعاد سیاسی و هستی شناسی تحصیلات تحول پذیر، من چهارچوب استدلال خود را بر بحث در مورد چالش های تدریس انتقادی به مخاطبین ناهمگون مدرسه ای در محیط آمریکای شمال بنا می گذارم. من یک تفسیر ضد استعماری از منظورم در مورد وارد کردن معنویت در جنبه سیاسی تحصیلات تحول پذیر دارم. استنباط من از تحصیلات تحول پذیرآن است که نظام تحصیلات باید از طریق تقویت روح فردی و جمعی بتواند با ستم و سلطه مقابله کرده و با زاد و ولد مستمر روابط استعماری و نواستعماری در محیط های اکادمیک رودررو شود. همچنین باید بتواند به دانشجویان کمک کند تا با تأثیرات نافذ ساختار های سلطنتی دانشگاه ها بر روی فرایند تولید و تصدیق دانش مقابله کرده و آنها را در درک بی حرمتی ها، مقاومت ها وسیاست های تحول آموزشی یاری نماید. این مقاله زمینه ای است برای بررسی مسائل تحصیلات در آفریقا و مفهوم آموزش انتفادی به نحوی که به رشد و یا شکوفائی معنوی دانشجو و جامعه اش کمک کند.
Dei ، Hall و Goldin-Rosenberg در سال 2000 دلایلی آوردند در استفاده از دانش بومی (Indigenous knowledge) به عنوان مبنای یک دانش استراتژیک برای از هم گسیختن نظام تحصیلی فعلی (مدارس، دانشکده ها و دانشگاه ها). در این سیاست استدلالی، منظور از واژه «بومی» زدودن تمام تحمیل های استعماری دانش است که مخصوص یک فرهنگ یا جامعه خاص می باشد. چنین دانشی بازتاب ایده های عامه مردم و منبع دانش و فرهنگ مردم محلی در مورد واقعیت های روزمره زندگی است. دانشی است که اشاره به کسانی دارد که اقتدار آنها ریشه در مبدأ، مکان، تاریخ و دودمان آن سرزمین دارد.
آنان یادگیری تحول پذیر را به عنوان شکلی از تحصیل تعریف کردند که شامل تجربه کردن یک تغییر عمیق و ساختاریافته در بنیان های اصلی اندیشه، احساسات و اعمال است. تغییری است در حس آگاهی فرد به نحوی که بطور چشمگیر و پایدار نحوه بودن او در این دنیا را دگرگون می کند. چنین تغییری شامل درک ماست از خودمان و از جایگاهمان، روابطمان با سایر افراد بشر و با دنیای طبیعی، درک ما از پیوند های قدرت در ساختارهای درهم تنیده نژاد ها، نسل ها و کلاس های اجتماعی، میزان تن- آگاهی ما، نگرش ما به رویکرد های مختلف زندگی و احساس ما در ممکن بودن عدالت و صلح اجتماعی و خوشبختی فردی.
به جرأت می تون گفت که نظام تحصیلی در جوامع امروزی بر سر یک دوراهی است. این را بدان علت می گویم که شاهد درخواست های مبرم و یجای بسیاری از دانش آموخته های منتقد نظام تحصیلی امروز هستم برای گشایش راه برای دیدگاه دگرگون شده ای به دنیا که در آن همه افراد بشر بتوانند دستجمعی همه اعمال و کار های خود را برای رسیدن به اهدافی چون عدالت، صلح و برابری به راحتی ارائه دهند. ولی البته چنین هدف شریفی بستگی به این دارد که دانش آموختگان و دانشجویان یعنوان یک جامعه بتوانند توانائی های درونی و بیرونی خود را یکجا در صف واحدی بکار گرفته تا بتوانند در دنیائی که امروزه تحت امر و در دسترس نیاز های لجام گسیخته سرمایه داری جهانی است تغییر ایجاد کنند. ما نیاز داریم به یک تحلیل انتقادی تر، موشکافانه تر و پیچیده تر از وضعیت آموزش و پرورش و اینکه چگونه تأثیرات جهانی شدن اقتصاد (ناشی از ورود متجاوزانه بنگاه های تجاری بدرون تعلیم و تربیت) در خدمت محروم کردن دانش پژوهان از موجودیت معنوی خود و تبدیل آنها به اشیائی از یک سیستم اجتماعی قرار دارد بطوریکه که این دانش پژوهان از پذیرش هر گونه مسئولیت اجتماعی گروهی طفره می روند. در میان تمام پوسیدگی ها و زوال ها (اجتماعی، اقتصادی، مادی و معنوی) که امروزه در دور و بر خود می بینیم، من به وجود یک حقیقت دلگرم هستم و آن اینکه جهان آینده تحت مناقشاتی است از طریق نقادی های تند و دیدگاه های مخالف از جنبه های مختلف اجتماعی، اقتصادی و زیست محیطی ابراز می شود.
تصمیم گرفته ام همبستگی خود به این جماعت را از طریق بحث در مورد جایگاه معنویت در یادگیری تحول زا اعلام کنم. می خواهم در مورد تجسم نفس یعنی حس روحانی نفس در یادگیری تحول زا گفتگو کنم و اینکه چگونه دانش چنین یادگیری نه تنها به ما در کسب نگرش جدیدی به جامعه کمک می کند بلکه روح فردی و جمعی را برای بقاء در مقابل مرارت های زندگی بشری تقویت می کند. دانستن همیشه بوسیله آنچه که فرد ندارد یا نمی داند تعیین نمی شود. مجموعه دانشی در ذات متن اصلی وجود دارد که ممکن است خود را به راحتی در نحوه ادراک ما از حیات اجتماعی مان نشان ندهد. در ساختار فردیت و هویت، جائی برای معنویت و معارف روحانی وجود دارد. نفس (به عنوان منشأ هویت و فردیت) خود با تعلیم و تولید دانش پیوند دارد. ضمنا همین آگاهی است که دانش را وابسته به وضعیت، موقعیت و قرائن می کند. امروزه مطرح کردن معنویت به عنوان یک جنبه مشروع از آموخته ها و معارف دانش پژوهان جرأت زیادی می خواهد. اما همانطورکه Butler در سال 2000 در محیط آموزشی آمریکای شمالی اشاره می کند معنویت در تعلیم و تعلم مدرن با خطر روبرو است: در نظام اقتصاد دانش، معنویت به راحتی می تواند تبدیل به کالائی شود که بجای زائیده شدن از مبارزه جامعه - بشر برای عدالت و خیر، سر از فرد گرائی و نفس گرائی درآورد. باتلر از این هم جلو تر رفته و می پذیرد که گرایش به معنویت باید در عین عنایت به سنت های ایمانی مذاهب مختلف (از جمله اندیشه های سکولار) نسبت به آنها منتقد و احترام گذار باشد. شکست در انجام این کار می تواند موجب شود که تئوریزه کردن معنویت در آموزش و پرورش سر از بنیادگرائی درآورد. دانش آموزان نسبت به جوامع بومی بیرون از مدرسه پتانسیل بیشتری برای کسب حس معنویت و قدرت دارند و بنابراین برای این که مدارس بتوانند این حس را تقویت کنند نیاز به معلمینی دارند که ارزش رشد معنویت و عشق در دانش پژوهان را درک کنند.
درک نقادانه معنویت نباید از پرداختن به مسأله قدرت طفره رود. بدین معنی که در مورد معنویت بیرون از زمینه قدرت نمی توان بحث کرد. به عنوان مثال ما باید به دقت بررسی کنیم که چگونه برخی ارزش های معنوی خاص مسلط بر بقیه ارزش ها ظاهر می شوند. بنابراین کافی است که دانش پژوهان از یک درک لیبرالی از معنویت که حیات مادی را از غیر مادی جدا می کند پرهیز کنند. بعلت چیرگی دانش های غربی و اندیشه دوگانه پرستی در مدارس، سخن گفتن از معنویت در میان موهومات گوناگون اجتماعی با نظر تردید مواجه شده است. گفتمان معنویت از جانب عرف رایج فلسفه غربی یا اندیشه های علمی، یا اساسا مورد انکار و بی توجهی قرار گرفته یا حداکثر در حاشیه بدان توجه شده است. در واقع جنبش های مهم روشنفکری، فرهنگی و سیاسی که ادعای مقاومت در مقابل خشونت معارف غربی و استعماری کردن دانش را دارند از وابسته کردن تحلیل ها و مناقشات خود به بنیان های معنوی بیزار هستند.
برای مطرح کردن معنویت در بحث آموزش - یادگیری تحول زا، نخست این سؤال را مطرح می کنم: چگونه دانش پژوهان ما می توانند گفتار، یادگیری و تعلیم و تعلم خود در مدارس را در سایه آموزش های معنوی به نوعی سازمان دهند که نتایج یادگیری برای همه محصلین پربارتر و پرانگیزه تر باشد؟ استراتژی های اختیار دادن به دانش آموزان و دانش پژوهان می تواند فضا را در مدارس ما برای بجث در مورد معنویت بازتر کرده و به ویژه زمینه را برای قرار گرفتن آموزش های معنوی در بخشی از برنامه آموزشی مدرسه فراهم کند. معنویت و گفتگو های معنوی، ایده ها و دیدگاه هائی از هستی را مطرح می کنند که بر اخوت، تعلق، وابستگی، رستگاری، عشق، دلسوزی و همزیستی صلح آمیز با طبیعت و با یکدیگر تأکید دارد. معنویت برای بسیاری از محصلین، همواره بخش جدائی ناپذیری از تجربه آموزش مدرسه ای بوده است و این نکته، خواسته یا ناخواسته بوسیله بسیاری از تحصیل کرده ها پذیرفته شده است.
از نظر شک گرایان، معنویت هیچ جائی در تحصیل ندارد. در گفتگوهای عامیانه و آکادمیک در آمریکای شمالی، ذکر همراهی معنویت با تعلیم و تعلم با یادآوری تفکیک کلیسا و حکومت مواجه می شود ولی Groome در سال 1999 یادآوری می کند که: «یک مذهب جاافتاده نیاید به معنی طرد ارزش های معنوی عام از سیستم تحصیلی ما باشد. تبلیغات برای یک مذهب خاص با اجازه دادن به ارزش های مذهبی برای نفوذ در نوع رویکرد ما به مذهب فرق زیادی دارد». بنابراین جانب داری از معنویت به معنی پیوستن یه هیچیک از نظام های اخلاقی - مذهبی نیست. بحث در مورد معنویت لزوما مرتبط با هیچیک از فرقه های مذهبی یا در رابطه با عقاید دینی خاصی نیست. مذهب می توان راهی باشد برای تقویت حس معنوی در درون ما. در این بحث، من مورد نظرم مفهومی از «معنویت» است که لزوما مترادف با مذهب نیست. اکنون توجه یه این است که چگونه آموزش و پرورش متأثر از مذهب را در محیط های آموزشی آمریکای شمالی، به عنوان بخشی از فرآیند های تعلیم و تعلم، می توان پیگیری کرد. بدین معنا که چگونه اساتید و دانش پژوهان از درکی که از نفس و فردیت دارند به عنوان پایه ای برای مشغول شدن به تحصیلات جمعی استفاده می کنند. بنابراین علاقه من این است که در مورد چگونگی کمک تحصیلات مدرسه ای به توسعه و یا گشایش معنویت در بین محصلین و جامعه آنها بررسی های تئوریکی داشته باشم. مهمترین سؤال برای ورود به چنین بحثی این است که: مثلا به چه صورت هائی معنویت در نظام تحصیلی بروز می کند؟ و برای مراکز آموزشی ما چالش های بهبود راه حل های ناب آموزشی کدامند؟
ب) جایگاه ذهنیت فردی
به عنوان یک دانش پژوه و آموزگار منتقد، من حاضر و درگیر در تلاش برای ارزیابی دانش های گوناگون به منظور ایجاد تحول در نظام آموزش و تحصیل هستم. در این مورد هویتی که با آن من اظهار نظر می کنم بسیار اهمیت دارد، نه تنها برای زمینه سازی در مورد آنچه که قصد دارم بگویم بلکه برای اطلاع خواننده تا درکی داشته باشد از اینکه چگونه و چرا قصد تولید نوع یا شکل خاصی از دانش را برای یافتن مفهومی در زندگی خود دارم. من متولد غنا هستم و اکنون در آمریکای شمالی ساکن هستم. بر اساس تاریخچه و تجارب تحصیلی خود، می توانم بگویم که تحصیلات رسمی در غنا بسیار غربی و بدور از زندگی جامعه ای بود که من نیز عضوی از آن بودم. با این همه همین تحصیلات است که مرا قادر کرد که تحصیلات خود را در آکادمی های غربی دنبال کرده و حتی در چنین مؤسساتی تدریس کنم. یکی از چیز های جالب در مورد این «رویارویی مستعمراتی» این است که همانطور که تحصیلات (رسمی) غربی در جدا کردن محصل از جامعه خود جد و جهد دارد، مبانی اخلاقی فرهنگ بومی جامعه در پی اثبات فرد - محصل به عنوان فردی از گروهی است که بدان تعلق دارد. امروزه این جذابیت تحصیلات رسمی است که بسیاری از محصلین آرزوی آن را دارند و نمی خواهند ببینند که چگونه اصلاحات بومی در حال اجرا در معرض ریسک قرار می گیرند. به عنوان مثال دانش آموزان ابتدا می خواند که دانش ها و تجربه های محلی را یاد بگیرند ولی بعدا می خواهند با مدارک و دیپلم هائی از مدارس محلی بیرون بیایند که در محیط های جهانی «قابل انتقال» باشند. برای تمام محصلینی که در چنین محیط های تحصیلی در حال ستیز هستند زیان هائی در طی این مسیر یعنی حرکت موازی در امتداد دو جریان تحصیلی مجزا وجود دارد.
در نتیجه، من به عنوان یک استاد بزرگسال، خود را وارد کشمکش کرده ام تا ضرورت دگرگون شدن نظام آموزش و تحصیلی را تأیید کنم و این متضمن دانش ها و شیوه های شناخت ناجور و ناهمساز است. بعلاوه من با این دانش ها به نحوی تعامل داشته ام که بتواند فرد، فرهنگ و جامعه را آگاه کرده و آنها را به چالش کشیده یا تأیید نماید. می خواهم تصریح کنم که این کشمکش و تنش در آموزش و پرورش در جبهه های تحصیلی متعددی ظاهر می شود که یکی از آنها معنویت است. آنچه که بسیاری به عنوان بریدن فرد از جامعه می بینند یکی از پیامد های واردات تعلیم و تعلم از نوع استعماری و سلطنتی آن است. بهمین دلیل است که سخنگویان بسیاری برای مخالفت با معارف اروپازده، به تجدیدنظر در زمینه های معنوی هویت و خودآگاهی قاره آفریقا دعوت می کنند. در حالیکه بدون شک نظام تحصیل در آفریقای امروز با چالش های زیادی (مانند نامرتبط بودن برنامه های آموزشی، زیر ساخت ها و حمایت های فیزیکی و مادی) مواجه است، ولی باید متذکر شد که یک نگرش دقیق تر بر وضعیت های محلی روشن می کند که چگونه معلمین، محصلین، والدین و کارکنان جامعه به چالش های تحصیلی پاسخ می دهند. این موضوعات برای باب کردن گزینه های ناب تعلیم و تربیت، بر دانش ها و تصورات محلی از فرد، جامعه، فرهنگ، یادگیری و معنویت متکی هستند.
ادامه دارد ...
منبع: / سایت / باشگاه اندیشه ۱۳۸۷/۰۳/۲۴به نقل از: مؤسسه تحقیقاتی NALL
مترجم : سعید صمدی
نویسنده : جورج جی . صفا
نظر شما