کارکرد دین در قلمرو علم
تاریخ تمدن جوامع بشری گواه آنست که رشته های گوناگون علم، نقشی اساسی در طرز تفکر و نحوه زندگی و معیشت مردمان ایفا کرده است. اما چنین نیست که همواره دستاوردهای علمی پیام سعادت و خوشبختی برای انسانها را به همراه داشته باشد. واقعیتی ژرفتر در کنار علم هست که میتواند درغایات اساسی علم واهداف دانشمندان تاثیر نهاده و از این طریق تمام نهادهای علمی جامعه و حتی جهان نگری انسانها را رنگ و بویی دیگر بخشد.
دراین مقاله معلوم میشود که علم، هدف نیست بلکه وسیله است وهر علمی از دیدگاه اسلام (وسیله ای)مطلوب نیست. همه علوم از درجه اهمیت و مطلوبیت یکسان برخوردار نیستند. در ادامه، بعد از بیان اجمالی نظریات سه گانه تعارض، تمایز و مکملیت بین علم و دین به مساله علم دینی، معنا و امکان آن پرداخته می شود. به نظر نگارنده، اخلاق دینی بستر اجتناب ناپذیر تولید علم دینی است. بنابراین نیل به اخلاق دینی، منطقا و وجوداً بر علم دینی تقدم و اولویت دارد.
کارکرد دین در قلمرو علم
واقعیت این است که دین علاوه بر حوزه های فردی و جمعی همچون اقتصاد و سیاست قادر است تا در حوزه علم نیز تأثیر ژرفی در حیات انسان و جامعه انسانی داشته باشد. بلکه دقیقتر این است که گفته شود علم، زیربنا و پایه دو امر دیگر یعنی اقتصاد و سیاست است. این دانش اقتصاد و علوم و فنون سیاسی است که امور اجتماعات را به گردش وا می دارد. به ویژه در روزگار ما که علم و اطلاعات جایگاه اول را در صحنه های اقتدار سیاسی و جایگاه بین المللی اشغال کرده است.
1 – علم و دین:
پرسش اصلی این است که آیا تعالیم دینی و آسمانی راجع به علم و آگاهی– به معنای عام و خاص آن – دارای موضوع خاصی است؟! آیامی توان برای دین در قلمرو علم به کارکرد معینی قائل شد؟ آنچه که کراراً همه شنیده ایم این است که ادیان و خاصه اسلام طرفدار تعلیم علم و دانش است و مشوق پیروان به علم آموزی و حتی طلب آنرا واجب و فریضه دانسته و هرگز دانایان و نادانان را یکسان ننگریسته است. برخی ازاین آموزه ها در متون زیرا انعکاس یافته است.
هل یستوی الذین یعلمون و الذین لایعلمون. (زمر/9) آیا آنان که می دانند (علم دارند) و آنان که نمی دانند مساوی هستند؟!
‹‹خذ الحکمه ولومناهل النفاق›› (نهج البلاغه، حکمت 80) حکمت را فراگیرید اگر چه از منافق باشد.
ولی آنچه که اغلب مغفول واقع می شود، این است که آیا این همه توصیه درباره علم واقعاً به همه اصناف علوم تعلق می گیرد؟ و آن هم به هر کیفیتی؟ ظاهراً چنین نیست. از دیدگاه اسلام هر علمی مفید و مطلوب نیست. یکی از اصطلاحات روشنگر و کلیدی دراین باره علم نافع است واین اصطلاح در مواضع متعددی در متون دینی اسلامی بیان شده است و اولین معنای لازم آن این است که برخی از علوم و دانشها یا مضر هستند و یا غیرنافع و بی ارزش (نه ارزش مثبت و نه ارزش منفی). در خطبه همام امام علی (ع) یکی از صفات متقین را همین معنا معرفی کرده اند:
‹‹وقفوا اسماعهم علی العلم النافع لهم›› گوشهای خود را صرف دانشی می کند که برای آنها فایده ای دارد. (نهج البلاغه، خطبه 193)
گویی جهان اطراف ما مملو از اطلاعات و آگاهیهاست، اما فرد پرهیزکار با درایت همه آنها را قابل اعتنا نمی یابد بلکه در فراگیری دانش، گزینشی عمل می کند. در دعای ابوحمزه ثمالی امام سجاد (ع) می فرماید:
‹‹اعوذبک من علم لاینفع›› از علمی که نافع نیست به تو (خداوند) پناه می برم. از این سخن معلوم می شود که علم غیرنافع، در واقع خنثی و بی طرف نیست بلکه مضراست زیرا سبب اتلاف عمر انسان می گردد. اگر علمی نافع نباشد مضر است. زیرا دانایی، آدمی را به خود نمی گذارد، بلکه حتماً در وضعیت افکار و رفتاروی تغییرودگرگونی ایجاد می کند. (سروش،1375، ص 80) برخی از علوم غیرنافع و مضر مانند کهانت،سحر و جادو و .... در متون فقهی حرام شمرده شده است. به نظر می رسد هر دانشی که منجر به نتیجه ای عقلایی و ثمره ای مثبت و انسانی نشود مورد مذمت و انکار دین قرار گرفته است. حقایق عالیتری در عرفان ذیل شرح برخی از احادیث بیان شده است، چنانکه در حدیث عنوان بصری از امام صادق (ع) نقل شده است که فرمودند:
‹‹لیس العلم بکثره التعلیم، بل هونوراً یقذفه الله فی قلب من یشاء›› دانش به بسیاری آموختن و اندوختن نیست بلکه آن نوری است که خداوند در دل هر کسی که بخواهد فرو می اندازد››.
شرح عارف واصل حضرت امام خمینی(ره) دراینجا بسیار شنیدنی است. ‹‹هریک از نفوس که ارتباط به ملکوت اعلی و عالم ملائکه پیدا کند، القائاتی که در آن می شود، القاء ملکی و علومی که به آن افاضه می شود، علم حقیقتی است و هریک که ارتباط به علم ملکوت اسفل و شیطان پیدا کند، القائات آن شیطانی و از قبیل جهالت مرکب و حجت مظلمه است و از این جهت است که ارباب معارف، تصفیه نقوش و تصحیح قصود را در تحصیل علوم، خصوصاً معارف حقه و علوم شرعیه، اول شرط می دانند. (شرح چهل حدیث امام خمینی، 1371، ص 372)
شرط دستیابی به چنین علم و نوری، خویشتن داری و تقوای الهی است ‹‹اتقوالله و یعلمکم الله›› (بقره/282) از خدا پروا کنید و خداوند به شما می آموزد. اینکه حضرت امام (ره) تزکیه و تصفیه نفوس را برای تحصیل علوم شرعیه، مورد تاکید قراردارند بدان جهت است که احتمالاً لغزش و خطا دراین علوم برای طالب آن بیشتر است. بدین معنا که طالب علوم دینی، در خیال، خود را به سبب اشتغال به این علوم نجات یافته تلقی کند وگرفتار عجب عالمان علوم دنیوی حداکثر دنیای مردمان را به تباهی می کشد. بعلاوه حوزه نفوذ و دخالت آن علوم بسیار محدود است. اما علوم دینی با اعتقادات قلبی و باورهای اساسی مردمان سروکاردارد، لذا خدشه و تباهی در رفتار عالمان دینی سبب ضلالت مردم در باورها و رفتارهای اساسی آنها می شود و در نهایت، آخرت آنها تباه می گردد.
علم نافع، علم و دانشی است که انسان به خاطر نداشتن آن علم گرفتار زیان و خسارت گردد و سر سلسله چنین علمی معرفت رب است. همانطور که از حدیث معروف ‹‹من عرف نفسه فقد عرف ربه›› معلوم می شود. گویی غایت مطلوب در معرفت نفس، معرفت رب بوده است لذا خودشناسی نافعترین دانش است.
هر دانشی که از طریق و ابزار نیل به نجات و سعادت ابدی باشد علمی نافع و الا مضر است. علوم دنیوی یعنی علومی که برای سازماندهی به نیازهای دنیوی بشر است، با قصد و نیت طالب و سالک آن علم می تواند در چنین افقی قرار گیرد. کسی که قصد و نیت وی از کسب علوم صوری (آنچه که به صورت و ظاهر دنیا مربوط است) مقصدی الهی است راه به نور و سعادت می برند و کسی که مقصدش نفسانی است اگرچه به حسب ظاهر حافظ اصطلاحات و اطلاعات فراوان باشد اما در حقیقت جهالت مرکبه و حجت ملکوتیه تحصیل کرده است. (امام خمینی، 1371، ص 374) حضرت امام (ره) در قسمت دیگری با صراحت بیشتر مقصود از علم نافع را بیان نموده اند، ‹‹بسیاری از علوم مانند طب، نجوم و هیئت و امثال آنها در صورتی که نظر آیت و علامت به سوی آنها داشته باشیم و یا علم تاریخ در صورتی که با نظر عبرت به آنها مراجعه کنیم اینها داخل در ‹‹آیه محکمه›› است که به واسطه آنها علم به خداوند یا علم به معاد حاصل یا تقویت می شود. اگر علومی ما را از آخرت منصرف نمودند به واسطه این انصراف بالعرض مذموم می شوند ... این قسم از علوم را اگر انسان بتواند با امر آخرت و شناخت خداوند تطبیق دهد خیلی بهتر است والاحتی الامکان اشتغال پیدا نکردن به آنها خوب است زیرا که انسان عاقل پس از آنکه فهمید با این عمرهای کوتاه و وقت کم و حوادث بسیار نمی تواند جامع جمیع علوم، شود، باید فکر کند که در علوم، کدام یک به حال او نافعتر است و خود را به آن مشغول کند و تکمیل نماید.
شاید به نظر شخصی که به دریای بیکران دانش و علوم تجربی – به ویژه از رنسانس به این سو – می نگرد و شیفته و مات دستاوردهای عظیم بشری در تسخیر فضا، فن و دانش پزشکی، کنترل و اطلاعات (سیبرنتیک) و ساخت وپرتاب انواع ماهواره ها وسفینه های اکتشافی به فضا می شود، سخنان مذکور بسیار علم ستیز و ارتجاعی به نظر رسد. حتی بسیاری از مبلغان دینی در روزگار ما راضی نمی شوند که به صراحت و جسارت به نقد و طرد علم پرشکوه جدید بپردازند از خوف اتهام به تحجر و ارتجاعی گری و علم ستیزی، آنهم در دنیایی که روز به روز با پیشرفت در حوزه ها و رشته های مختلف علمی، همه از ترقی دم می زنند. اما واقعیت این است که علم تجربی با همه خدماتی که برای انسان داشته است از سوی دیگر حیات، اخلاق و محیط زیست و فرهنگ و تمدن بشری را با تهدیدهای جدی مواجه ساخته است. حرص و ولع آدمی در تسخیر و استخدام طبیعت و فضا حد و حصری ندارد، به راستی با کدام وسیله می توان این قطار پرشتاب را متوقف ساخت یا دست کم حرکت آنرا به جهتی غیرمخرب سوق داد؟! آنچه که حضرت امام (ره) به عنوان یک دین شناس عارف و دقیق النظر در شرح حدیث نبوی بیان نموده است، می تواند مبنایی محکم برای درمان بخش عظیمی از بدبختیها و معضلات بشری باشد که معلول مستقیم دانایی او در اموری است که نهایتاً برای جوامع انسانی چیزی جز زیان و نقصان در برندارد.ساده اندیشی است اگر کاوشهای موسسات بزرگ علمی همچون ناسا را با آن هزینه های نحوی نشانه ای از کنجکاوی و حقیقت طلبی و دانش دوستی بشر تلقی کنیم. تاسیس این گونه موسسات و صرف آن همه هزینه ها برای کشف آثار حیات در کره مریخ چه گرهی از کار مردم کره زمین باز می کند؟! آدمیانی که در حفظ و آبادانی کره کوچک خود درمانده اند و هر روز خبری تازه از تخریب آن – مانند تخریب جنگلها یا لایه ازن یا ... می سازند، چرا و به چه انگیزه ای در اندیشه کشف و تسخیر مریخ برآمده اند؟! آیا معضل انسان امروز در جهان، جهل به این مساله است یا اموری همچون فقر و گرسنگی کشتار، تبعیض نژادی، تعصب و طالبان گری، جنگ طلبی و زیاده خواهی دول، نقض حقوق زنان وکودکان، استرس و اضطراب و...
بنابراین بسیار آموزنده و دقیق النظر و ژرف اندیش است کسی که غور و تأمل در علوم صوری را محدود می کند و اشتغال بیش از حد ضرورت را مایه زیان تلقی می نماید. شناخت چنین شخصی از عالم و آدم و نیازهای اساسی او بسی عمیقتر و واقعگراتر است از محققان و دانشمندانی که با صرف سالهای طولانی از عمر خود و ثروت جوامع به مسائلی می پردازند که بعضاً نه تنها فایده محصلی برای انسان ندارد بلکه به یک فاجعه دیگر تبدیل می شود و حرص او را شعله ورتر می کند.
اینک معلوم می شود که علم ودانشی که از دیدگاه دین وبه ویژه اسلام نافع شمرده می شود دارای آثار و کارکردهای زیر است:
الف) سبب تواضع و فروتنی است چنانکه نادانی سبب کبر و خودبزرگ بینی می شود. هر که داناتر باشد متواضع تر است به گونه ای که گفته شده است، برای علم سه مرتبه است، هنگامی که شخص به مرتبه اول می رسد تکبر می کند و چون داناتر شد و به مرحله دوم رسید تواضع می نماید و هنگامی که به مرحله سوم رسید، می فهمد که هیچ نمی داند. این سخن شبیه ماجرای سقراط حکیم است که هاتف غیبی معبد دلفی از آنرو داناترین مردم خوانده بودش که وی می دانست چیزی نمی داند. یعنی از جهل مرکب نجات یافته بود.
ب)علم حقیقتی و نافع سبب خشیت از خداوند می شود:
‹‹انما یخشی الله من عباده العلماء›› (فاطر /28)تنها دانشمندان و عالمان هستند که دارای خشیت خداوند می شوند.
خشیت به معنای ترس و خوف یعنی جبن نیست، بلکه نحوه ای اداراک رهبت و ابهت است که ناشی از معرفت و شناخت آن امر عظیم است. ترس و جبن معلول جهل است اما وقتی کسی از حقیقت متعالی شناخت دقیقتری حاصل کند، بیشتر در مقابل او احساس کوچکی و خشیت می نماید. احترام و خشیت خداوند معلول علم به عظمت و مهابت اوست.
ج) دانایی وعلم نافع، دید و نظر شخص را وسعت بخشیده و از تعصب و یکسونگری فراتر می برد و به عبارت دیگر اهل حلم و بردباری می گردد. از امام رضا (ع) نقل شده است:
‹‹ان من علامات الفقه الحلم و الصمت›› از نشانه های عالم بودن، حلم و سکوت است››.
د) علم نافع، هدایت گر صاحب آن به سوی حق است اهل علم آنچه را که خدا به پیامبرش فرو فرستاد، تصدیق می کنند: ‹‹ویری الذین اتواالعلم الذی انزل الیک من ربک هوالحق›› (سبا/6) و کسانی که دانایند در می یابند که آنچه از پروردگارت به تو نازل شده، حق و درست است.
هدایت گری و نورانیت متعلق به هر نوع علمی نیست، بلکه چه بسا علم و دانش سبب گمراهی فرد دانا شود. این سخن در خصوص خود قرآن هم صحیح است که تنها برای مومنین شفاء و هدایت است که ستمگران را جز زیان در پی نخواهد داشت. (سوره اسراء/ آیه 82)
زان که از قرآن بسی گمره شدند
زین رسن قومی درون چه شدند
مررسن را نیست جرمی ای عنود
چون تــــرا سودای سربالانبود
از اینرو از پیامبر اسلام(ص) نقل شده است که فرمودند: ‹‹کسی که علم او افزونی گیرد اما هدایت او زیادتر شود،دوری او از خدا بیشتر شده است›› بنابراین علم به یک معنا بی طرف نیست یا سبب قرب به خدا می شود و هدایت گر است و یا باعث دوری از او می گردد. اینکه علم حجاب بزرگتر است، به همین معنا دلالت دارد.
هـ) شاید بتوان گفت، مهمترین کارکرد علم نافع مربوط به ارتقای معنوی و رفعت درجات دانشمند و عالم است. چیزی که احتمالاً تحقیق عینی آن در دنیا آشکار نباشد:
‹‹... یرفع الله الذین آمنوا منکم و الذین اوتوا العلم درجات و الله بما تعملون خبیر›› (مجادله / 11)
خداوند مقام اهل ایمان و کسانی که به آنها علم داده شده است (دانشمندان)را بلند و رفیع می گرداند و خداوند به آنچه که انجام می دهید آگاه است.
از این آیه معلوم می شود که دو چیز سبب رفعت و عظمت آدمی است یکی ایمان و دیگری علم. علمی که ویژگیهای آن درمواضع دیگر بیان شده است.
از آنچه که گفته شد می توان به این نتیجه رسید که علم بما هو علم از نظر اسلام مطلوبیت ذاتی ندارد. چنین نیست که اگر انسانی گزاره ها و مطالب فراوانی را دانست و از حفظ داشت،لزوماً صاحب علم و رفعت معنوی و فضیلت انسانی باشد، بلکه علم جنبه طریقی دارد. راهی به صیرورت و تبدیل شدن آدم به عالم ربانی.
دانشی که آمیخته با علم و ریاضت بوده و برای کشف و فهم حقایق جاودان جهان – که در کانون آن خود انسان قراردارد – به کار میآید:
جان جمله علمها این است
این که بدانی من که ام در یوم دین.
2 – نسبتهای گوناگون علم و دین:
درک این که دین و آموزه های دینی چه آثار و کارکردهایی می تواند روی علم داشته باشد، تاحدی مستلزم شناخت رابطه و نسبت آن دو در طول تاریخ به ویژه در قرون اخیر است. بخش گسترده ای از مباحث کلام جدید در روزگار ما به همین موضوع اختصاص یافته است. تعامل اصحاب علم و دین نیز – به صورتهای مختلف واجد لوزام و نتایج بعضاَ شگفتی در وضعیت یا ادبیات دینی و علمی جوامع گوناگون بوده و می باشد. اگر بپذیریم که فرهنگ حاکم بر زندگی انسانها و اندیشه آنها، کاملاً متاثر از دو منبع دین وعلم – در هر زمان – است، آنگاه اهمیت پرداختن به نسبت آن دو و تأثیراتی که بر یکدیگر به جای می گذارند، روشنتر می شود. سه نظریه مشهور دراین موضوع پرداخته شده است.
2-1- نظریه تعارض:
کسانی که معتقدند علم و دین با یکدیگر در تعارض هستند، این پیشفرض اساس را در نظر داشتند که موضوعات یا غایات یا روشهای آن دو دقیقاً یکسان است.
اساساً شرط رقابت و تعارض بین دو چیز، وجود زمینه ای مشترک است. نحوه مباحثات اصحاب علم و دین نشان می دهد که طرفین نزاع براین باورند که اگر در یکی از این دو حوزه نظریه ای درست باشد، نظریه خلاف آن در حوزه دیگر لاجرم باطل است. برای مثال بسیاری از آنها – طرفین نزاع علم و دین – معتقد بودند که وظیفه آن دو تبیین (Explanation) امور و پدیده هاست. علم و دین می توانند موضوعات واحدی مانند پدیده های زیستی و زمین شناختی را تبیین کنند، یعنی از چرایی و علل آنها سخن گویند. آنها رسالت تبیین گری علم و دین را به گونه ای می فهمیدند که آن دو را در مقابل یکدیگر قرار می داد. (پترسون، ص 362) این تقابل وقتی شدیدتر می شودکه در قلمرو غایت و روش نیز علم دین را مشترک و یکسان بشماریم.
2-2- نظریه تمایز یا استقلال:
برخی قائل به تمایز علم و دین شده اند. اگر موضوعات، غایات و روشهای علم ودین به حد کافی از یکدیگر متمایز نشده باشند، راه برای بروز رقابت و تعارض گشوده است. بنابراین عده ای تلاش کرده اند با تعیین حدود قلمرو هریک از علم و دین در روش و غایت و موضوع، آنها را از یکدیگر جدا و متمایز سازند، دراین صورت علم و دین مانند دو اتومبیل خواهند بود که در یک اتوبان در دو خط متفاوت از کنار هم – بدون هیچ تصادفی – عبور می کنند. دیدگاه تمایز متعلق به یک مشرب خاص نیست بلکه مکاتب گوناگون هریک به نحوی درصدد اظهار و نمایش زمینه های تمایز برآمدند، چنانکه برخی فلاسفه وجود براین منبا، معتقدند که موضوع دین و الهیات، تجلی خداوند در مسیح است در حالیکه موضوع علم، جهان طبیعت است. همچنین غایت دین، مواجهه انسان با خداوند است اما معرفت علمی در پی آن است که الگوهای حاکم بر جهان تجربی را بشناسد. دیدگاه فلسفی دیگری که به تمایز علم و الهیات قائل است، دیدگاه فلسفی مبتنی بر زبان متعارف است. سررشته آرای این فلاسفه عمدتاً به آخرین اثر وینگنشتاین یعنی پژوهشهای فلسفی باز می گردد. از این منظر علم ودین دو ‹‹بازی زبانی›› متمایز هستند که هر یک از آنها مقولات و منطق خاص خود را دارد. دیگر قلمروهای زبان بشری عبارت است از اخلاق، زیبایی شناسی و غیره. غایت زبان علمی نوعاً پیش بینی و کنترل است اما در الهیات، زبان برای مقاصدی نظیرنیایش و دعا و کسب آرامش به کار می رود.
2-3- نظریه مکملیت:
دیدگاه دیگری که اتفاقاً حامیان زیادی نیز دارد، براین باور است که میان علم و دین ربط وثیقی وجود دارد. این گروه تلاش می کنند مدعیات کلامی را فرضیه های علمی تلقی کنند و سپس مدلولات آنها را در خصوص جهان خارج، به مدد مشاهده – یعنی معیار علم – مورد ارزیابی قرار دهند. متفکران در خصوص ماحصل این خط مشی اتفاق نظر ندارند، بعضی به جد معتقدند که دین در کوران تفحص های علمی تحکیم و تقویت می شود و برخی معتقدند که این کار به تضعیف دین می انجامد.
دیدگاه دیگری که بر وحدت ارگانیک ونسبت وثیق علم و دین تأکید می کند، فلسفه پویشی است. متفکران پویشی به تبع وایتهد (1861-1947م) بر مبنای داده هایی که از تجربه دینی و علمی حاصل کرده اند، تفسیری جامع از واقعیت عرضه می کنند. وی تلاش کرده تا نظامی سازگار از مفاهیمی که ناظر به علایق استحسانی، اخلاقی و دینی است را با جهان نگریهایی که ریشه در علوم طبیعی دارند، ارتباط دهد. دراین میان تقریر دونالد مک کی (1922 – 1987 م) از نظریه مکملیت جالبتر به نظر می رسد. وی پیشنهاد می کند که علم و الهیات را مولاتی بدانیم که می کوشند برمبنای روشها و غایات متفاوت، برای موضوعات واحد،انواع متفاوتی از تبیین را عرضه کنند. تعارض زمانی بروز می کند که هر دو بکوشند تا برای پدیده های واحد تبیین های واحدی عرضه کنند و تمایز وقتی حاصل می شد که این دو مقوله برای موضوعات کاملاً متفاوت با روشهای متفاوت، تبیین هایی مختلف عرضه نمایند. اما در دیدگاه گفتگو یا مکملیت، علم و دین موضوع واحدی را از دو منظر متفاوت – و نه لزوماً متضاد – نگریسته و تبیین می کنند. مثلاً یک پدیده واحد مانند غروب خورشید از دیدگاه یک منجم و ستاره شناس دارای تبیین علمی خاص است که با روش تجربی بدان دسته یافته است، همین پدیده واحد می تواند دست مایه تبیین دینی نزد متکلم قرار گیرد و آنرا نشانه و آیه ای از آفریدگار جهان تلقی کند.
تفسیرهای موازی و مختلف از یک پدیده واحد ما را به فهم جامعتری از آن پدیده می رساند به گونه ای که از یکسونگری و ملاحظه تنها یک یا چند و جه آن و غفلت از بقیه وجوه، مصون می دارد دراین حالت شخص می تواند اصناف گوناگون تبیینات را در مورد یک پدیده واحد بپذیرد و برای مثال در مورد تکوین عالم قائلین به نظریه مهبانگ (Big bang) و نظریه حالت پایدار (Steady state) منازعات زیادی با هم دارند اما از نظر یک مومن دیندار این مباحثات به لحاظ کلامی واقعاً مخاطره آمیز نیست. مکمل دانستن علم و دین، این حسن مسلم را دارد که اطلاق ناصواب روشهای علمی بر موضوعات دینی و نیز تجاوز الهیات به حریم مسائل علمی را منتقی می سازد.
برخی از کسانی که امروز از ‹‹معنویت طبیعت محور›› جانبداری می کنند به علم بیشتر علاقه مندند و به شکلی از گفتگو – میان طبیعت و تجربه آن با درکی معنوی از آن معتقدند.
3- علم دینی، معنا و امکان آن:
دیرزمانی از اصطلاح علم دینی در ادبیات فکری – فلسفی جامعه ما نمی گذرد. اگرچه واقعیت آن سابقه ای طولانی دارد.برخی صاحبنظران اساساً چنین اصطلاحی را فاقد معنا می دانند، زیرا معتقدند که یک رشته علمی مانند شیمی، فیزیک یا مکانیک دارای موضوع،روش و مسائل مشخص است وچیزی به اسم فیزیک دینی و غیردینی نمی تواند معنا و وجود داشته باشد. گویی در ذهن برخی چنین تصور شده است که مراد از علم دینی، آن است که بتوان قوانین و اصول و فرمولهای فیزیکی را از متون دینی و کتب مقدس استخراج نمود!! خواهیم دانست که البته چنین چیزی هرگز مراد آنان نیست. پیش از آن شایسته است که یادآوری کنیم که یکی از عواملی که به طرح و نشر بحث علم دینی دامن زده است، مساله علم و دین و نسبت آن دو است، که در قسمت پیش به اختصار به آن اشاره شد. امروزه در دانشگاههای بزرگ و معتبر دنیا مانند دانشگاه لیدز انگلستان مرکز مطالعات میان رشته ای به تحقیق در این مساله می پردازد و دانشگاه باستون آمریکا دوره دکترای ‹‹علم و دین و فلسفه›› برگزار می کند. از دیگر عواملی که منجر به این مبحث شده است،ظاهراً آثار و پی آمدهای نامطلوب و بعضاً مخرب علم سکولار است. دانشی که به کلی از امر قدسی و عالم معنویت بریده و در مصرف حریصانه منابع و تخریب محیط زیست بشر وتهدید حیات او بی باکانه به جلو می تازد. بهر تقدیر انسان زمان حاضر به خاطر معضلات کلانی که در ارتباط با علم و محصولات علم، مواجه گشته ناگزیر است، راه حل یا گریزگاهی را طراحی کند. به نظر می رسد مبحث علم دینی – اگر بازتاب و اثر عملی داشته باشد نجات بخش جوامعی باشد که علم و فناوری به صورت زنده و رو به رشد در آن وجود دارد. اما در جامعه ما – که متاسفانه هنوز مصرف کننده تولیدات علمی دیگران هستیم این بحث با وجود اهمیت، از اولویت کافی برخوردار نیست!
ما از سویی با حقایق مهمتری مواجه هستیم که اولاً به لحاظ تئوریک و نظری نزاعی درباب صحت و معناداری آنها نیست مانند اخلاق دینی. ثانیاً نیاز جامعه ما از صدر تا ذیل بیشتر و بلکه اساساً به همین امر است یعنی معضل جامعه علمی و حتی غیرعلمی ایران، اولاً علم سکولار نیست بلکه اخلاق سکولار و دنیا زده است. لذا توجه به این امر
(یعنی اخلاق دینی) برای جامعه ما از ضرورت و اولویت کاملاً محسوسی برخوردار است. یکی از احکام مسلم عقلی آنست که انسان در مواجهه با امور یا نیازهای خود اولاً و سریعاً به آن نیازی پاسخ دهد که فوری و فوتی است. یعنی در اثر بی توجهی و عدم اهتمام به آن، خیرات و عواید بزرگی از او فوت شده و او را محروم می سازد. طبق این اصل، نیاز فوری و فوتی جامعه ما اخلاق دینی است نه علم دینی، بلکه به یک معنا،علم دینی در گرو تحقق اخلاق دینی است.
با این همه دراینجا به سبب شیوع این بحث در جامعه دانشگاهی به اختصار به معانی اراده شده در این اصطلاح می پردازیم.
الف)گاهی مراد از علم دینی، مجموعه ای از دانشها است که در کار دین پژوهی و دین شناسی درونی بکار می آید مانند فقه. تفسیر،قرائت و تجوید قرآن و ... علوم دینی علومی است که مربوط به متون دینی است اما در ما نحن فیه هرگز مراد از علم دینی، این علوم نیستند.
ب) مراد از علم دینی، علمی است که مبادی ما بعدالطبیعی (متافیزیکی) خود را از دین اخذ کرده باشد. هر دانشی به هر حال مبتنی بر اصول و پایه های غیرتجربی و متافیزیکی است. می توان این اصول را از میان گزاره های دینی برگرفت. چنانکه مثلاً فرضیه تکامل داروین را می توان از دو منظر متفاوت مورد ملاحظه قرار داد، یکی اینکه به فرض صحت فرضیه – تکامل،امری هدفدار و غایتمند بوده و مکانیسمی است که خداوند برای پیدایش موجودات زنده قرار داده است. دیدگاه دوم این است که اساساً تکامل پدیده ای کور و بی هدف است. البته لزوماً همه مبادی و پیشفرضهایی متافیزیکی از دین اقتباس نمی شود، مانند اصل علیت که از فلسفه اخذ شده است.
ج) علم دینی، یعنی علمی که از تألیف و تنسیق گزاره های دینی به تناسب مضمونی که دارند،به وجود آمده باشد. این گزاره ها به عنوان داده های علمی در یک رشته خاص – مثلاً روانشناسی – قابل تنظیم بوده و به عنوان یک فرضیه می توان آنها را مورد آزمون تجربی قرار داد. این معنا البته هنوز به صورت یک رشته آکادمیک و علمی محقق نشده است. به علاوه این معنا دارای لوازم خاصی است که الزام به آنها خود می تواند بحث برانگیز باشد. مثلاً اگر آزمونهای تجربی باعث تضعیف یا طرد فرضیه دینی مورد آزمایش شود، آنگاه چه باید کرد؟! دراینجاست که باز مساله پیچیده علم و دین رخ می گشاید.
د) معنای علم دینی آنست که در تعیین اهداف کلی و بنیادین یک رشته علمی – اعم از علوم طبیعی و انسانی – گزاره های ارزشی و تعالیم دینی را دخالت داده تا از جهتگیری علوم به سمت نگرش غیردینی (سکولار) و تبعات آن اجتناب شود. دین در اینجا جهت دهنده و هدایت کننده،علوم به ویژه در مرحله کاربرد آنست. به عبارت دیگر،تعالیم دینی در اینجا نقش داور را داشته و به قضاوت ارزشی و اخلاقی علم و بازتاب عملی آن می پردازد.
معنای دیگر نیز برای علم دینی تصور شده است که چندان معنای معقول و قابل اعتنایی به نظر نمی رسد. ظاهراً موجه ترین معنا برای علم دینی که ضمناً امکان حصول و تحقق آن نیز وجود دارد در دو معنای دوم و چهارم بیان شده است.یعنی علمی دینی است که در گزینش و اقتباس پیشفرضهای بنیادین و متافیزیکی خود از دین استمداد و به سخن، برخی از گزاره های ناظر به واقع دینی، عنوان مبادی مابعدالطبیعی علم مورد ملاحظه قرار گیرد.
معنای دیگر اینکه علم دینی،علمی است که در جهت گیری های خود خاصه در مرحله کاربرد و تحصیل آثار عینی و عملی یافته ها و کشفیات علمی، از ارزشها وگزاره های ناظر به ارزش دین غفلت نورزد. البته این معنا،کاملاً در تنیده با اخلاق دینی است. یک عالم و دانشمند متخلق به تعهدات اخلاق دینی به خود اجازه نمی دهد از علم و دانش در جهت اهداف ضددینی و غیر انسانی استفاده کند.
یادداشتها
1 – از پیامبر اسلام (ص) رسیده است که: ‹‹کسی که برای طلب علم به راهی می رود،خداوند او را سلوک در راه بهشت می دهد و همانا فرشتگان بالهای خود را برای طالب علم از روی خشنودی از او، می گشایند و هر که در آسمانها و زمین است برای او طلب آمرزش می کند.حتی ماهی در دریا ...›› مقصود از این علم، علم آخرت است.
(امام خمینی، شرح چهل حدیث، ص 412)
2 – ملاصدرا نیز همین معنا را به طور مستوفا مورد بحث قرار داده است: رساله سه اصل، باب چهاردهم، در دانستن عمل صالح و علم نافع،ص 112،با مقدمه محمد خواجوی.
3 – معرفت نفس و ضرورت و سودمندی آن مورد تأکید بسیاری از عرفا و فلاسفه است، تعبیرات مولوی در این باره شنیدنی است:
صدهزاران فضل داند از علوم
جان خود را می نداند آن ظـلوم
داند او خاصـیت هر جـوهری
در بیان جوهره خود چون خری
گوید از کـارم برآوردنـد خـلق
غرق بیـکار جـانـش تـا بـه حلق
(مثنوی، دفتر سوم)
4- اگرچه علم جدید – به عنوان یکی از ارکان مدرنیسم – در پنجاه سال اخیر مورد نقدهای جدی برخی فلاسفه همچون هایدگر،قرار گرفته، اما کمتر از موضعی دینی بوده است وبه خاطر زبان مغلق فلسفی، مخاطبان بسیار محدودی را فرا گرفته است. به علاوه برخی با نقدهای خود از چاله مدرنیته و علم زدگی خارج و به چاه هیچ انگاری (نیهیلسیم) فرو افتادند و ارزشهای اصیل انسانی و دینی را به تمسخر گرفتند. به هر روی گفتگوها و نقدهای آکادمیک تاکنون سبب کندی یا توقف حرکت سرسام آور فناوری جدید به سوی ناکجا آباد نشده است. احتمالاً اگر نقد وضع موجود از موضعی وجودی و معنوی – دینی صورت پذیرد، دست کم در حوزه خصوصی زندگی بسیاری از آدمها – مؤثرتر خواهد بود. یکی از کسانی که با زبان و قلمی رسا درایران به این مهم اقدام کرد، مرحوم دکتر علی شریعتی است. (ر.ک: مجموعه آثار شماره 31، ویژگیهای قرون جدید، چ 5، 1375)
5 – عالم ربانی، اصطلاحی است مقتبس از نهج البلاغه،امام علی فرمود: مردم سه دسته اند: دانشمند الهی (ربانی) و آموزنده ای که در طریق نجات است و مردمانی که مانند پشه دستخوش باد و طوفان هستند که به دنبال هر صدایی می روند، نه از روشنایی دانش نور گرفتند و نه به پناهگاه استواری پناه بردند.(نهج البلاغه، حکمت 147)
6 – از جمله فیلسوف و متاله پروتستان، کارل بارت (1886 – 1968 م)همین دیدگاه را درباره علم و دین اخذ کرده است،دیدگاهی کلامی که به نوارتودکسی معروف است. ر. ک: عقل و اعتقاد دینی، ص 366.
7 – نظریه بازیهای زبانی متعلق به فلسفه متاخر ویتگنشتاین است که در نقد رساله خود در کتاب پژوهشهای فلسفی بیان شده است، دراین باره ر.ک: دیوید پیرس، ویتگنشتاین، ترجمه نصرالله زنگوایی، ص 97 به بعد.
8 – این سخن بدان معناست که د رجوامع علمی پیشرفته، نیازی به اخلاق دینی نیست و یا اینکه آنها از این امر فراغت یافته اند. بلکه طرح نیازهای یک جامعه کاملاً وابسته به فرهنگ و دعاوی آن جامعه دارد لذا جامعه ای که دعوی دینی بودن را دارد باید همه هم خود را اولاً و فوراً صرف اخلاق دین نماید. آنها آگاهانه اخلاق را نیز به صورت سکولار برگزیدند وغلط نیست اگر گفته شود علم سکولار درختی است که در سرزمین اخلاق سکولار به بار می نشیند و علم دینی در سرزمین اخلاق دینی.
9 – مانند اینکه ‹‹می توان گزاره های علمی را به دین عرضه کرد و مواردی را که دین تایید نمی کند. کنار گذارد›› فصلنامه حوزه و دانشگاه ش 16 و 17، محمد فتحعلی خانی و علم دینی، ص 75،باید دقت کرد که بین تایید کردن با انکار نکردن فاصله طولانی است. اینکه انتظار داشتهباشیم دین، برای هرگزاره علمی به طریقی – مثلاً آیه ای یا حدیثی – مهر تاییدی داشته باشد، انتظار گزاف و غیرمعقولی است.
منابع و مآخذ:
1 – قرآن کریم – ترجمه مهدی الهی قمشه ای
2 – نهج البلاغه – تصحیح صبحی صالح،ترجمه محمودجواد شریعت، نشر اساطیر،تهران 1374.
3) باربور، ایان، علم و دین، ترجمه بهاء الدینی خرمشاهی،چ 2، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، 1374.
4 –دین و علم: مسائل تاریخی و معاصر،ترجمه پیروز فطورچی،فصلنامه ذهن، ش 4، 1379)
5 – پترسون، مایکل و دیگران،عقل و اعتقاد دینی، ترجمه نرافی و سلطانی،طرح نو، تهران 14، 1376.
6 – سروش،عبدالکریم، علم چیست؟ فلسفه چیست؟چ 12، نشر صراط،تهران، 1375.
7 - اوصاف پارسایان، چ 4، نشر صراط، تهران، 1375.
8 - موضع علم و دین در خلقت انسان، نشر آرایه، تهران،1373.
9 – گلشنی، مهدی، آیا علم دینی معنا دارد؟ فصلنامه حوزه و دانشگاه، ش 16 و 17، زمستان 1377.
10 – محمدی ری شهری، محمد، میزان الحکمه، (10 جلدی)،نشر مکتب الاعلام الاسلامیه، بی جا،1372.
11 – موسوی خمینی، امام روح الله، شرح چهل حدیث (اربعین)، چ 24، موسسه نشر آثار امام، تهران، 1371.
12 – هال و لویس، تاریخ و فلسفه علم، ترجمه عبدالحسین آذرنگ، نشر سروش تهران، 1363.
13 – هیک، جان، فلسفه دین، ترجمه بهرام راد، نشر الهدی، تهران، 1372.
منبع: / سایت / باشگاه اندیشه
به نقل از: کتاب مجموعه مقالات نخستین کنگره بین المللى - دانشگاه آزاد اسلامى
نویسنده : عباس احمدی سعدی
نظر شما