موضوع : پژوهش | مقاله

زهد بدون علم


ما کسانی را باطل می دانیم که: دکان باز کرده اند و خودشان هم خیلی علم و عمل ندارند و ریاضت نکشیده اند و از فقه و اصول و فلسفه و کلام و عرفان و تفسیر و رجال و درایه و تهذیب نفس و... نخوانده و نچشیده اند و ندانسته و با اندکی علم ادعاهای بزرگ می کنند و بیشتر دنبال مرید بازی و دم و دستک مغازه و تشکیلات و خرافات و غیره اند و لباس مخصوص می پوشند و موها و شارب های بلند دارند و حرکات خاصی در مجالس از خود نشان می دهند و خودنمائی و کسب شهرت و جاه و مقام و کرسی می نمایند.

تعریف زهد و عرفان
بوعلی سینا در اشارات فصلی را به (مقامات العارفین) اختصاص داده است و درنمط نهم آن می فرماید: (آن که از تنعم دنیا روگردانده است زاهد نامیده می شود. آن که برانجام عبادات از قبیل نماز و روزه و غیره مواظبت دارد عابد خوانده می شود و آن که ضمیرش را از توجه به غیر حق بازداشته و متوجه عالم قدس کرده تا نور حق بدان بتابد عارف شناخته می شود.)
زهد اسلامی با رهبانیت موافق نیست و از مجموع روایات مربوط به زهد استفاده می شود که مراد آن ها از زهد بیش از این نبوده که انسان در طلب دنیا حدّ اعتدال را نگه دارد.
خداوند متعال در سوره حدید آیه 27 می فرماید: ... و رهبانیه ابتدعوها ما کتبناها علیهم الاّ ابتغاء رضوان الله یعنی مسیحیان رهبانیت را بدعت گذارند و حال آن که ما آن را بر آنان مقرر ننموده بودیم. و در ذیل تفسیر آیه مزبور از ابن مسعود نقل شده که پیامبر اسلام(ص) فرمودند: رهبانیت امت من هجرت است و جهاد و روزه و حج و... . اسلام پیروان خود را ملت نمونه و امت وسط می نامد. و کذلک جعلناکم امه وسطاً لتکونوا شهداء علی الناس و یکون الرسول علیکم شهیداً (1) بدین گونه شما را امت میانه رو معتدل کردیم تا برای مردم دیگر گواه و نمونه باشید و پیامبر بر شما گواه و نمونه باشد

اعتقادات صوفیه
۱. اسقاط تکالیف هنگام رسیدن به مراحل بالا به استناد آیة و اعبد ربّک حتی یأتیک الیقین ، جوابش این است که: مراد از یقین در این مقام موت است چنان که در آیه دیگر صریح در این معنا است که خداوند در حکایت قول کفّار در دارالبوار می فرماید: وکنّا نخوض مع الخائضین وکنّا نکذّب بیوم الدین حتّی أتانا الیقین، فما تنفعهم شفاعه الشافعین (2) امام متقین و پیشوای موحدان تا شب شهادت و لیله الوصال الی رضوان الملک المتعال اعمال موظفه و نوافل مقرره خود را ترک و اهمال نفرموده که از آن جمله هزار رکعت بوده و هم چنین اهل بین طاهره و عبادت سید السجاد معروف بین العباد است. عبادت از حضرت عیسی (ع) مادام الحیات ساقط نشد چه رسد به دیگران، چنان که می فرماید: (و اوصانی بالصلاه و الزکاه مادمت حیاً (3) خداوند به من سفارش نموده تا زمانی که در قید حیات هستم نماز و روزه را به جای آورم حضرت امام خمینی در کتاب اسرار نماز صفحة 14 می نویسد: پس از بیانات سابقه معلوم شد که آن چه پیش بعضی اهل تصوف معروف است که نماز وسیله معراج وصول سالک است و پس از وصول، سالک مستغنی از رسوم گردد امر باطل بی اصل و خیالِ خام بی مغزی است که با مسلک اهل الله و اصحاب قلوب مخالف است(4)
۲. صوفیه معتقد به جبرند؛ علمای شیعه می فرمایند: لاجبر و لا تفویض بل امربین الامرین
۳. بی اعتباری عبادات در نظر صوفیان
۴. تعشق به زیبارویان و عشق های نامشروع و افراطی به خدا و حضرت علی(ع) و...
۵. واجب نبودن امر به معروف و نهی از منکر بلکه جایز نبودن آن ها
۶. عدم وجوب جهاد و صلح کل
۷. عدم جواز لعن احدی ولو تظاهر به هر معصیتی کند چون در صورت احتمال اتحاد او، بالطبع تکالیف از او ساقط است.
۸. اعتقاد به اقطاب به جای امام؛ اما حرف های صوفیه کجا و امامت شیعه کجا؟ زیرا قطب آ ن ها اصلاً به امور دینی و سیاسی مسلمین کاری ندارد و از اجتهاد و اقامه عدالت بین اقویاء و ضعفا در دولت اسلامی صحبتی نیست(5) اما یک بام و دو هوای صوفیان این که: می گویند دو قطب در یک زمان معنی ندارد و حتماً دیگری باطل است اما مقابل عوام می گویند: هم علی(ع) و اولاد او اقطاب طریقت بودند هم حسن بصری و حبیب عجمی و داوود طائی و سفیان ثوری، هم ابوهاشم کوفی هم معروف کرخی و هم بایزید و هم حلاج، با این که نام بردگان با ائمه هم عصر بوده اند و اگر واقعاً ائمه را اقطاب زمان می دانید پس حس بصری و معروف ها چکاره اند؟ و...
۹. تصور صورت در عبادت، صورت پرستی دراسلام جز شرک نامی ندارد. اسلام می گوید حتی صورت پیغمبر و امام را نباید در عبادت به نظر گرفت، اما رهبران طریقت می گویند: مرید باید صورت قطب را در عبادات به نظر آورد
۱۰. دشمنی با علم و عقل و این که علم حجاب است اما ما علم و عقلی را که در پرتوی نور قرآن وکلام بزرگان اسلام باشد می ستائیم. راه کسب احکام در زمان غیبت، طریقه مألوفه فقهاست، و باید عامه مردم از راه تعلیم و تعلم و تدریس و تدرس و بیان روایات ائمه معصومین (ع)، احکام را اخذ کنند و به اعمال و وظایف خود رفتار نمایند برای عامه مردم چاره ای جز رجوع به علما و فقها نیست و گرنه درکام شیطان فرو می روند. پیشوای بزرگ مذهب جعفری امام صادق(ع) مجلس درس عظیمی داشت و اگر تعلیم و تعلم راه وصول به حقائق نبود، چرا حضرت این روش را تغییر نداده و مانند مراشد و خانقاه نشین ها با آن شاگردان معامله نمی کرد؟!

آیا داستان موسی و شبان صحیح است
دربارة این داستان که مولوی به صورت شعر نقل کرده باید تأمل نمود. مگر موسی(ع) مأمور دعوت به توحید پاک و درست نبود؟ توحید خالی از هر آلودگی جسمی، روحی، امکان، قیاس و مگر خدای حکیم او را لایق این منصب نمی دانست؟! سند این داستان در کدام کتاب روائی و غیره معتبر از موثقین آمده و اگر این طور است پس پیغمبر اسلام بی دلیل با بت پرستان جنگ می کرد که دست از بت پرستی بردارند زیرا آن ها هم می گفتند، ما بت ها را به خاطر نزدیکی به خدا می پرستیم. اندازه فهم و ادراکشان بیش از این نبود وانگهی پیغمبران آمدند تا برای هر دسته و بلکه هر فردی، دینی مستقل و معبودی جداگانه، هر طور دل مردم خواست بسازند؟ و مردم را به پرستش خودسرانه تشویق کنند؟
۱۱. اعتقاد صوفیان درباره ابلیس و دفاع از او در آثارشان
۱۲. رقص سماع و غنا را عبادت می دانند اما مجتهدین رقص را حرام و بدعت در عبادت می دانند اما به سروسینه زدن و روضه خوانی در عزا را اگر باعث مفسده کثیر و اضرار زیاد به بدن نباشد نه تنها مکروه نمی دانند بلکه به عنوان شعائر اسلامی نیکو می شمارند.
عبادت این طایفه رقص و دستک زدن و غنا است و حال آن که خداوند کفار جاهلیت را در این باب سرزنش فرموده است و ماکان صلاتهم عندالبیت الا مکاء و تصدیه و کدام غفلت است ابلغ از غفلت کسی که عبادت می کند به آن چه الله تعالی عیب کرده است بدان کفار را. صاحب حیاه الحیوان نقل کرده که این اعمال اولاً از پیروان سامری صادر شده و هنگامی که گوساله را ساخت، گوساله پرستان برگرد گوساله رقص و وجد می کردند.
مرحوم شیخ حر عاملی در ص 112 از اثنی عشریه در ابطال رقص صوفیان 9 دلیل ذکر فرموده است.
خلط مبحث نشود عرفان حقیقی از تصوف جداست آن همه آداب صوفی گری در این عرفان بیگانه است، اصولاً کلمه عرفان از معرفت است، معرفت یعنی شناسائی خدا و کوشش در عبودیت. عارف به حق در اداء وظیفه بندگی، طریق سفیران حق را خواهد پیمود، در این عرفان، کشکول و تبرزین- پوست و خرقه و خانقاه- ریاضت نامشروع و چله نشینی- صورت پرستی و شاهد بازی- وجد و رقص و موسیقی- فرار از قرآن و غزل خوانی- حزب بازی و دسته بندی و همه به باد سخریه گرفته می شود.

آیا علمای ما صوفی بوده اند؟
سخنان علمای ما که گاه با بعضی سخنان صوفیه توافق دارد دلیل بر تصوف آن ها نمی شود چرا که حرف اسلام و حرف خوب را مشترکاً چند گروه ممکن است بگویند اما باید دید همان عده از علما که این چنین گفته اند و به مذاق صوفیه خوش آمده آیا این علما تمام اعمال و گفتار و مذهب صوفیه را تأیید کرده اند یا نه؟ که مسلماً آن ها شیعه اثنی عشری اثنی و پیرو سیره ائمه و مراجع بزرگ هستند. عوام مردم هم به شرح ایضاً اگر عالماً و عامداً و اعتقاداً حرف جهله صوفیه را بزنند حتماً مردودند اگر که لاطائلات و زوائد انحرافی تصوف را که با دستورات ائمه سازگار نیست دور ریخته و باقی را تأیید نمایند ما نیز آنچه را که طبق قرآن و عترت صحیح باشد مانند ایشان صحیح دانسته و با آن ها موافقیم.
ضمناً باید دانسته شود که ابن فهد حلی و شهید اول و شهید دوم و شیخ بهایی و مجلسی اول و بحرالعلوم و آقا علی حکیم، میرزا هاشم رشتی، میرزا محمد شاه آبادی، حاج شیخ مهدی مازندرانی، میرزا علی اکبر یزدی، سید علی قاضی، میرزا جواد تبریزی، مرحوم ملکی، علامه طباطبائی، آیت الله بهاءالدینی، امام خمینی، آیت الله بهجت، حسن زاده و جوادی آملی، و خیلی از آقایان عارف بوده و هستند و این آقایان مجتهدی عالی مقام بوده که نه به کسی خرقه پوشانده و کرسی نامه داده و نه از کسی خرقه گرفته و کرسی نامه دریافت نموده اند و نه دم از تصوف زده اند و نه از جرگه علما خارج شده اند بلکه دیگران از علما نیز عارفین به حق دانسته و می دانند و اگر اختلافی اجتهادی هم باشد ، آن هم در فروع دین است که اجتهاد مقتضی آن است و همه آنان قطب حقیقی را خلیفة الله منصوص از ناحیه خدا می دانند.(7)
به این حرف های مغرضین و معاندین و دنیا پرستان گرچه در هر لباسی باشند نباید گوش فرا داد!

مصاحبه صوفیان با امام صادق (ع)
سفیان ثوری بر امام صادق (ع) وارد شد، امام را دید جامعه ای سپید و بسیار لطیف پوشیده است. به عنوان اعتراض گفت: این جامه سزاوار تو نیست، تو نمی بایست خود را به زیورهای دنیا آلوده سازی. امام صادق(ع) فرمود: اسمع منّی أقول لک فانه خیر لک عاجلاً و آجلا ان أنت متّ علی السنة و الحق و لم تمت علی بدعة ؛ خوب گوش کن که از برای دنیا و آخرت تو مفید است، اگر راستی اشتباه کرده ای و حقیقت دین اسلام را درباره این موضوع نمی دانی، سخن من برای تو بسیار سودمند خواهد بود، امّا اگر منظورت ایجاد بدعت در اسلام است این سخنان به تو سودی نخواهد داشت .
ممکن است تو وضع ساده و فقیرانه رسول خدا(ص) و صحابه آن حضرت منظورت باشد اما رسول خدا در زمان و محیطی بود که فقر و سختی و تنگ دستی بر آن مستولی بود اما اگر در عصری وسائل زندگی فراهم شد سزاوارترین مردم برای بهره بردن از آن نعمت ها نیکان و صالحان اند نه فاسقان و بدکاران. ای سفیان؛ من در عین این که می بینی از نعمت های الهی استفاده می کنم از زمانی که به حد بلوغ رسیده ام شب و روز بر من نمی گذرد مگر آن که مراقب هستم که اگر حقی در مالم پیدا شود فوراً آن را به موردش برسانم. سفیان نتوانست پاسخ منطقی امام(ع) را بدهد، بعداً گروهی به اتفاق آمدند و گفتند: رفیق ما نتوانست خوب دلائل خودش را ذکر کند اکنون ما آمده ایم با دلائل روشن خود تو را محکوم سازیم.
امام (ع) فرمود: دلیل هایتان را بیان کنید. گفتند: خدا در قرآن یک جا گروهی از صحابه را این طور ستایش می کند: لایؤثرون علی انفسهم ولو کان بهم خصاصة و من یوق شحّ نفسه فاولئک هم المفلحون (8)؛ در عین این که خودشان در تنگدستی و زحمت هستند، دیگران را برخویش مقدم می دارند، کسانی که بخل بورزند آن ها رستگارانند. و در جایی دیگر می فرماید: و یطمعون الطعام علی حبّه مسکیناً و یتیماً و اسیراً آن ها در عین این که به غذا احتیاج و علاقه دارند آن را به فقیر و یتیم و اسیر می خورانند، امام(ع) فرمود: آیا شما که به قرآن استدلال می کنید محکم و متشابه و ناسخ و منسوخ قرآن را تمیز می دهید یا تمیز نمی دهید؟ هر کس از این امت که گمراه شد از همین راه گم شد که بدون این که اطلاع صحیحی از قرآن داشته باشد به آن تمسک کرد؛ احادیث پیغمبر هم مثل آیات قرآن است اطلاع و شناسائی کامل لازم دارد.
اما آیاتی که از قرآن خواندید، این آیات برحرمت استفاده از نعمت های الهی دلالت ندارد. این آیات مربوط به گذشت و بخشش و ایثار است. خداوند به آن ها امر نکرده بود که باید چنین کنند و البته نهی هم نکرده بود که نکنند.
پس این آیات با مدعای شما تطبیق نمی کند، زیرا شما مردم را منع و ملامت می نمائید از این که از مال خودشان استفاده کنند. آن ها آن روز بذل و بخشش کردند ولی بعد در این زمینه دستور جامعی از طرف خداوند رسید، حدود این کار را معین کرد ما باید تابع این دستور باشیم نه آن عمل. خداوند برای اصلاح حال مؤمنین و به واسطه رحمت خاص خویش نهی کرد که شخص خود و عائله خود را در مضیقه بگذارد و آن چه در کف دارد به دیگران ب بخشد زیرا در میان عائله شخص ضعیفان و خردسالان و پیران فرتوت پیدا می شوند که طاقت کار ندارد. اگر بنا شود که من گرده نانی که در اختیار دارم انفاق کنم، عائله من که عهده دار آن ها می باشم تلف خواهند شد، و لهذا رسول اکرم (ص)فرمود:
کسی که چند دانه خرما یا چند قرص نان و یا چند دینار دارد، در درجه اول بر پدر و مادر خود باید انفاق کند، در درجه دوم خودش و زن و فرزندش و در درجه سوم خویشاوندان و برادران مؤمنش و در درجه چهارم خیرات و مبرات این چهارمی بعد از همه آن هاست.رسول خدا وقتی شنید مردی از انصار مرده و کودکان صغیری از او باقی مانده و او دارائی مختصر خود را در راه خدا داده فرمود: اگر قبلاً به من اطلاع داده بودید نمی گذاشتم او را در قبرستان مسلیمن دفن کنند، او کودکانی باقی می گذارد که دستشان پیش مردم دراز باشد!
پدرم امام باقر(ع) برای من نقل کرد که رسول خدا(ص) فرموده است که همیشه در انفاقات خود از عائله خود شروع کنید به ترتیب نزدیکی، که هر که نزدیک تر است مقدم تر است.
علاوه بر همه این ها در نصّ قرآن کریم از روش شما نهی شده است. آن جا که می فرماید: والذین اذا انفقوا لم یسرفوا و کان بین ذلک قوما (9) متقین کسانی هستند که در مقام انفاق و بخشش نه تندروی می کنند و نه کندروی و راه اعتدال را پیش می گیرند.
قرآن نمی گوید انسان هر چه دارد به دیگران ببخشد و خودش تهی دست بماند و آن گاه دست به دعا بردارد که خدایا به من روزی بده. خداوند این چنین دعائی را هرگز مستجاب نمی کند زیرا پیغمبر اکرم(ص) فرمود: خداوند دعای چند دسته را مستجاب نمی کند:
۱. کسی که از خداوند بدی پدر و مادر خود را بخواهد.
۲. کسی که مالش را به قرض داده و از طرف، شاهد و گواه و سندی نگرفته و او مالش را خورده و حالا دست به دعا برداشته و از خداوند می خواهد، البته دعای او مستجاب نمی شود زیرا او بدست خودش راه چاره را از بین برده و مال خویش را بدون سند و گواه به او داده است.
۳. کسی که از خدا دفع شرّ زن خود را بخواهد زیرا چاره این کار بدست اوست که اگر واقعاً ناراحت است طلاق دهد.
۴. کسی که در خانه نشسته و از خدا روزی می خواهد.
۵. کسی که خدا به او مال و ثروت داده و او با بذل و بخشش های زیاد آن ها را از بین برده و بعد دعا می کند که خدایا به من روزی بده، خدا در جواب می گوید مگر من به تو روزی فراوان ندادم چرا میانه روی نکردی؟!
۶. و کسی که درباره قطع رحم رعا کند.
خداوند در قرآن مخصوصاً به پیامبر خویش(ص) طرز بخشش را آموخت؛ زیرا داستانی واقع شد که مبلغی طلا پیش پیامبر بود و او می خواست آن ها را به مصرف فقرا برساند و میل نداشت حتی یک شب آن پول در خانه اش بماند، لهذا در یک روز طلاها را به این و آن داد و بامداد دیگر سائلی پیدا شد و با اصرار از پیامبر کمک خواست و پیامبر هم چیزی در دست نداشت که به سائل بدهد، از این رو خیلی ناراحت شد، این جا بود که آیه قرآن نازل شد و دستور کار را داد، آیه آمد که : لا تجعل یدک مغلولة الی عنقک ولا تبسطها کل البسط فتقعد ملوماً محسوراً (10) نه دست های خود را به گردن خود ببند و نه تمام گشاده داشته باش که بعد تهی دست بمانی و مورد ملامت فقراء واقع شوی .
هیچ می دانید که در صدر اسلام آن وقت که عده مسلمانان کم بود قانون جهاد این بود که یک نفر مسلمان در برابر ده نفر کافر ایستادگی کند و اگر ایستادگی نمی کرد گناه محسوب می شد ولی بعد که امکانات بیشتری پیدا شد خداوند به لطف و رحمت خود تخفیف بزرگی داد و این قانون را به این نحو تغییر داد که هر فرد مسلمان موظف است که فقط در برابر دو کافر ایستادگی کند نه بیشتر.
از شما مطلبی راجع به قانون قضاء و محاکم قضائی اسلامی سئوال می کنم فرض کنید یکی از شما در محکمه هست و موضوع نفقه زن او در بین است قاضی حکم می کند که نفقه زنت را باید بدهی در این جا چه می کند؟ آیا عذر می آورد که بنده زاهد هستم و از متاع دنیا اعراض کرده ام؟ آیا این عذر موجه است؟
مطلب دیگر، مواردی هست که مسلمان در آن موارد یک سلسله انفاق هایی واجب یا غیر واجب انجام می دهد، مثلاً زکات یا کفاره می دهد، حال اگر فرض کنیم معنای زهد اعراض از زندگی و مایحتاج است و فرض کنیم همه مردم مطابق دل خواه شما (زاهد) شدند و از زندگی و مایحتاج آن رو گرداندند، پس تکلیف کفارات و صدقات واجب چه می شود؟ تکلیف زکات های واجب چه می شود؟
مگر نه این است که این صدقات فرض شده که تهی دستان زندگی بهتری پیدا کنند، این خود می رساند که هدف دین و مقصود از این مقررات رسیدن به مواهب زندگی و بهره مند شدن از آن است، و اگر مقصود و هدف دین فقیر بودن بود و حد اعلا تربیت دینی این بود که بشر از متاع این جهان اعراض کند و در فقر و مسکنت و بیچارگی زندگی کند، پس فقرا به آن هدف عالی رسیده اند و نمی بایست به آن ها چیزی داد که آن ها از حال سعادت مندانه خود خارج شوند و آن ها هم چون غرق در سعادت می باشند نباید ب پذیرند و... راهی که می روید و مردم را هم به آن می خوانید ناشی از جهالت به قرآن و اطلاع نداشتن از قرآن و از سنت و احادیث پیامبر است... ولی شما احادیث معتبر پیامبر را اگر با روشتان درست در نمی آید رد می کنید و این هم نادانی دیگری است.
کلمه عرفان از معرفت است، معرفت یعنی شناسائی خدا و کوشش در عبودیت. عارف به حق در اداء وظیفه بندگی، طریق سفیران حق را خواهد پیمود، در این عرفان، کشکول و تبرزین، پوست و خرقه و خانقاه، ریاضت نامشروع و چله نشینی، صورت پرستی و شاهد بازی، وجد و رقص و موسیقی، فرار از قرآن و غزل خوانی، حزب بازی و دسته بندی و همه به باد سخریه گرفته می شود
جواب مرا راجع به قصه سلیمان بن داود بدهید که از خداوند ملکی را مسألت کرد که برای کسی بالاتر از آن میسر نباشد و خداوند هم چنان ملکی به او داد البته سلیمان جز حق نمی خواست، نه خداوند در قرآن و نه هیچ فرد مؤمن این را بر سلیمان عیب نگرفت که چرا چنین ملکی را در دنیا خواسته هم چنین است داستان داود پیغمبر که قبل از سلیمان بود و هم چنین داستان حضرت یوسف(ع).
امام(ع) در پایان این گروه صوفی را مخاطب ساخت و فرمود: ای گروه (صوفی) خود را به آداب خداوند عزوجل آراسته نمائید نسبت به مؤمنین، و به امر و نهی خدا اکتفا کنید و از مشتبهات که بدان علم ندارید اجتناب نمائید و به اهلش بسپارید تا نزد خدای تبارک و تعالی و معذور باشید و در طلب علم ناسخ و منسوخ و محکم قرآن باشید.(11)

مناظر متصوفه به امام رضا(ع)
عده ای از صوفیان در خراسان وارد محضر امام رضا(ع) شدند و بر آن حضرت اعتراض کردند و گفتند امیرالمؤمنین مأمون امامت و ولایت را به تو داد و آن حق کسی است که غذای زبر بخورد و پشم بپوشد و بر خر سوار شود و به عیادت مریض رود ولی شما لباس فاخر پوشیده ای؟!. حضرت فرمود: یوسف پیامبر و قبای دیباج مطلا می پوشید و بر مسند آل فرعون تکیه می کرد، وای بر شما از امام توقع عدالت و درستی است که راستگو بوده و به عدالت رفتار کند و چون وعده دهد وفا کند، خداوند که لباس و طعام را حرام نکرده است؟! پس حضرت آیه 33 سوره اعراف را خواند که:
قل من حرم زینة الله التی اخرج لعباده و الطیبات من الرزق ، بگو چه کسی زینت های خدا را که برای بندگان خود آفرید، حرام کرده است و از صرف روزی حلال و پاکیزه منع کرده است
روایات زیادی به این مضمون وارد شده که صوفیان و ریاکاران به روش زندگی سایر ائمه اطهار نیز اعتراض کرده اند و پاسخ های محکمی شنیده اند.
عجیب است که صوفی های نسل های بعد برای جلب عوام سلسله ارشاد خود را گاهی به ائمه اطهار ما نسبت داده و برخی از آنان را جزء مشایخ طریقت شمرده اند در حالی که نیاکا ن شان در حال حیات ائمه با آنان معارضه می کردند و به شدت مورد غضب و رد و انکار آنان بودند.
در نصیحت عارف نمایان به نحو اختصار باید گفت:
فقر آن دارد که تن ویران کند
ترک دنیا در ره جانان کند
زهد را با علم اگر دارا شوی
تاریک دنیا و ما فیها شوی
این که دینت را ریائی می کنی
بت پرستی خودنمائی می کنی
بهر دنیا ترک خالق کرده ای
زهد از بهر خلایق کرده ای
این که گوئی خوف دارم از خدا
فرق دارد ادعّا با مدّعا
خوف آن باشد که شب های دراز
با خدای خویش گوئی تو راز
این که دم از خوف وخشیت می زنی
با خدا لاف محبت می زنی
یا بیا برمدعا پانیده باش
یا که از این ادعّا شرمنده باش
برخی از سئوالات ما از صوفیه (دراویش) و طرفداران آن ها مثلاً:
۱. خرقه پوشیدن یعنی چه و مدرک آن را برای همه بیان نمائید.
۲. درباره روایاتی که در مذمت صوفیه رسیده و در کتب بزرگان موجود است چه نظری دارید؟
۳. آیا شما امامت را شخصی می دانید یا نوعی، درباره امام زمان(عج) چه می گویند؟
۴. مدرک غنا، رقص و سماع خود را بیان نمائید.
۵. چرا مساجد را ترک کرده و به خانقاه پناه برده اید، خواهشمندیم شرافت خانقاه بر مسجد را بنویسید.

منبع: / سایت / باشگاه اندیشه
نویسنده : سید مهدی دریاباری

نظر شما