حجاب عقل بر دیدهی خیال(2)
این مقاله (1) برگرفته از کتاب هنر، زیبایی، تفکر تاملی در مبانی نظری هنر نوشته محمد رضا ریختهگران می باشد که در سال 1380 توسط انتشارات گلبان چاپ منتشر گردیده است. بخش دوم و پایانی این مقاله را باهم می خوانیم.
سرانجام در افلاطون منازعهی عقل با خیال و تمثیل، با غلبهی عقل همراه است و این امر زبان و بیان او را تحت تأثیر قرار میدهد و به بیانی فلسفه به جای هنر مینشیند. افلاطون دلش با هنرمندان است و نظریهی مثل خویش را هنرمندانه طرح کرده است و چنان که بسیاری از منتقدان او – از جمله ارسطو- توجه دادهاند، مفاهیم اساسی فلسفهی او- مثل بهرهمندی اشیا و امور این عالم از عالم مثل و مسئلهی صانع (دمیورژ) و ... - مفاهیمی شاعرانه و هنرمندانه است. با افلاطون عقل و معقول هنوز غلبهی تامّ و تمام ندارد و به تعبیری حالتی بینابین دارد؛ او دلش در هوای دگر میتپد، اما عقلش سودای دیگر میپزد:
آن که بر طرح حرم بتخانه ساخت
قلب او مؤمن، دماغش کافر است
اما ارسطو به عنوان فیلسوف در هنر نظر میکند و آراء بسیار مهمی در اینباره اظهار میدارد. آراء او در این زمینه همواره از سوی متفکرانی که در هنر نظر کردهاند بسیار مهم تلقی شده است و از متأخرین نیز مارتین هیدگر در نظرات خود دربارهی هنر، چنانکه در سایر موارد، بسیار به ارسطو مدیون است. با ارسطو غلبهی عقل و معقول در تفکر و واپسنهادن خیال و صور خیالی و تمثیل بیشتر میشود و با این غلبه، صورت دیگری از تفکر حاصل میشود. عدم اعتنای ارسطو به خیال و تمثیل موجب شد تا تفکر فلسفی در راه دیگری افتد و در واقع زمینه برای ظهور آراء نحلههای اصالت تجربه و کانت و غیره آماده شد. به بیانی، شاید بتوان گفت که عقل چون حجابی، دیدهی خیال را محجوب ساخت. البته این محجوبیت، از طرف دیگر موجب شد تا تفکر فلسفی قوت و قوام گیرد و با این قوت و قوام است که فرهنگ و معارف بشری صورت جدیدی به خود میگیرد. بنابراین، ارسطو از بزرگترین بانیان فرهنگ و معارف بشری است تفکر فلسفی را نضج بخشیده و به تأسیس بنایی رفیع همت گماشته است. این امر در تاریخ تفکر بشر از نقاط عطف بسیار مهم است و نتایج و تبعات عظیم در پی داشته است که پرداختن به آن در این مختصر نمیگنجد و نیازمند بحثی مستقل است.
در اینجا به هیچ وجه مقصود این نیست که افلاطون و ارسطو را در مقابلهای اجتنابناپذیر قرار دهیم. در واقع، هر دو فیلسوف به نحوی اعراض از هنر و صور خیالی و تمثیلی دارند و به متافیزیک- به معنای فلسفه- اصالت میدهند و به بیان دیگر، واضع متافیزیک هستند.
این گشت از هنر به فلسفه و وضع نسبت جدید در تفکر چگونه صورت میگیرد؟ توضیح مطلب محتاج ذکر مقدماتی است. نفس انسان دارای قوای متعدد است که از آن میان لازم است قوهی عاقله و قوهی خیال را مورد رسیدگی قرار دهیم.
قوهی عاقله در نظر حکما قوهای است که مدرک کلیات است. این قوه در نظر افلاطون با مناظرهی عقلانی (دیالکتیک) سرانجام به دیدار صور معقول که در واقع حقیقت اشیا و امور است نائل میشود. اما در نظر ارسطو این قوه صور معقول اشیا را انتزاع میکند و با این انتزاع، از حالت بالقوه و هیولانی با طیّ مراتبی سرانجام بالفعل حاوی کلیهی صور معقول میشود. این قوه با صور محسوس ارتباطی نداشته و متعلّق آن صرفاً معقولات است، در صورتی که در نظر عرفا العقل نور فیالقلب یفرّق به الحقّ و الباطل(16) است. اما قوهی خیال،مطابق تعبیر حکما، قوهای از قوای باطنی انسان و حافظ صور محسوس است. قوهی خیال مجرد است و صور متخیّل نیز مجرد از مادهاند. اما در نظر صوفیه الخیال اصل الوجود و الذّات الّذی فیه کمال ظهور المعبود است.
هر دم از روی تو نقشی زندم راه خیال
با که گویم که در این پرده چهها میبینم(17)
نقش خیال روی تو تا وقت صبحدم
بر کارگاه دیدهی بیخواب میزدم(18)
ذکر این نکته لازم است که از میان حکمای اسلامی، فارابی و سهروردی و ملاصدرا و میرداماد به تفصیل دربارهی خیال و انواع آن و ارتباط آن با عالم مثال و تجرد آن سخن گفتهاند. عرفا نیز به مسئلهی خیال اعتنای جدی داشتهاند. آنها اگر در مواردی از عقل نیز سخن گفتهاند، مقصود آنها قوهی مدرک کلیات چنان که مقصود حکماست نیست. مقصود عرفا از عقل، ما عبد به الرّحمن و اکتسب به الجنان است. در نظر آنها:
عقل دو قسم است: یکی عقل معاش که محلّ آن سر است و دیگر عقل معاد که محلّ آن دل است.(19)
عقل دو عقل است اول مکسبی
که درآموزی چو در مکتب صبی
از کتاب و اوستاد و فکر و ذکر
از معانی وز علوم خوب و بکر
عقل دیگر بخشش یزدان بود
چشمهی آن در میان جان بود(20)
این معنا که عرفا از عقل مراد میکنند، با معنای خیال در نظر آنها مناسبت دارد و همانطور که بیان شد، تعقل و تفکر آنها با اعتنا و توجه به خیال و صور خیالی همراه است.(21)
با افلاطون و ارسطو دیدهی خیال به حجاب عقل محجوب میشود. خیال و صور خیال در تفکر تقریبا مطرود و عقل جزوی دائرمدار تفکر میشود و عقل به معنای ما عبد به الرّحمن و اکتسب به الجنان نیز در محاق میرود. عقل جزوی مبنای حقیقت و وسیلهی نیل به آن میشود و اگر خیال و صور خیالی نیز در مواردی مورد اعتنا باشد، خیال به معنای الخیال اصل الوجود و الذّات الّذی فیه کمال ظهور المعبود نیست، بلکه خیالی است که در سیطرهی مراتبه نازلهی نفس است و اساس و پایهی خیالپردازی متعارف است که با غلبهی احساسات و عواطف سطحی مناسبت دارد.
در واقع، وقتی افلاطون حقیقت هر چیز را امری بالذات معقول تلقی کرد و معرفت و شناسایی را علم به آن حقیقت معقول دانست و نیل به آن را نیز موکول و موقوف بر سیر عقلانی دیالکتیکی کرد، و وقتی ارسطو نیز حقیقت هر چیز را وجه معقول و صورت عقلانی آن دانست و معرفت و شناسایی را حصول آن صورت عقلانی نزد عالم دانست و این امر را نیز موکول بر انتزاع عقلانی کرد، عالم و آدم دیگری وضع شد.
به عبارت دیگر، وقتی ارسطو انسان را حیوان ناطق دانست، در واقع نطق را اصل مقوّم حقیقت و ذات او دانست، یعنی با نطق است که انسان انسان میشود و از دیگر حیوانات تمایز پیدا میکند. در نظر او انسان بالذات ناطق است و به بیان دیگر با ارسطو انسان به گونهای لحاظ میشود که ذات او در نطق است و خیال در حدّ ذات او، مگر بالعرض و به استناد حیوانیت او، مأخوذ نیست. اما این نطق ارسطویی نطق خاصی است. در واقع ارسطو میخواهد بگوید که تنها انسان است که میتواند صور معقول را انتزاع کند و معانی و مفاهیم کلی را دریابد و این امر در اصل مقوّم انسانیت اوست. لامحاله انسان ارسطویی انسان خاصی است، انسانی است که صرفاً نطق و تعقل مبتنی بر عقل جزوی دارد و به خیال و صور خیالی حقیقی او توجهی آنچنان مبذول نمیشود، و قدرت و اعتبار ارسطو نیز به همین جهت است. او در تفکر افقی میگشاید که تمامی متفکران بعدی، خود را در پهنهی آن مییابند و به نحوی شاگرد او هستند. با ارسطو قائمهی زبان و گفتار انسان بیشتر منتزعات و صور معقول و نحوهی اندراج و طبقهبندی آنهاست و به تخییلات و صور خیالی کمتر توجه میشود. او اگرچه در ستیز مقابله با هنرمندان نیست و گفتار و آثار آنها را بیوجه نمیداند، لیکن با معتبر دانستن صور معقول، بر سر آن است تا سلطه و غلبهی فلسفه را تثبیت کند. او در تفکر راه نوی میگشاید، راهی که افلاطون نیز از پیش نشان داده بود. بدینترتیب، عهد جدیدی در تفکر آغاز میشود و انسانی که در مقام ذات، قصهی سکندر و دارا نمیداند و اهل مهر و وفاست، زبان مقولی جدیدی باز میکند که شاید به تعبیری بتوان گفت این زبان ظهوری تاریخی داشته و با همان عهد مناسبت دارد و همانطور که بیان شد، با این زبان تنها نسب و روابط صور کلی معقول و نحوهی ترتّب و اندراج آنها بررسی میشود و رمز و راز و عشق و اشتیاق و مهر و داد و سوز و گداز در تفکر، منزلتی در خور ندارد،غافل از اینکه در مقام ذات:
ما قصهی سکندر و دارا نخواندهایـم
از ما به جز حکایت مهر و وفا مپرس
در این تفکر که با غلبهی فلسفه آغاز میشود، عالم دیگر جلوهگاه انوار الهی و عکس رخ یار نبوده و آدم نیز دیگر خاکنشینی ملالآلوده و محرم حریم حرم نیست. در چنین عالم و آدمی، تفکر، در سیطرهی تفکر منطقی مبتنی بر عقل جزوی(22) است و این عقل حجابی است بر عقل حقیقی و خیال حقیقی، و انحای دیگر تفکر در محاق است(23) و تمدن و فرهنگ بشر نیز در طول تاریخ مظهر اطوار و تشئّنات همین عقل بوده است. بنای این عقل بر غفلت از عقل به معنای ما عبد به الرّحمن و اکتسب به الجنان و نیز بر غفلت از خیال حقیقی و روحانی است و از همین عقل است که طوفانهای مهیب برخاسته و خانهی امروز بشر بر سر راه همین طوفانهاست.
گرت چو نوح نبی صبر هست در غم طوفان
بـــلا بگــرد و کام هزار ساله بــرآیــد(24)
پاورقیها :
1-فصلنامهی هنر، 15، بهار 1367
2- البته این تعبیر از هنر بیشتر با آرای ارسطو دربارهی هنر مناسبت دارد که بعد از این با تفصیل بیشتری بیان خواهد شد.
3- این تعبیر نیز با آراء ارسطو مناسبت دارد.
4- Timaeus
5- demiurge
6- الکساندر کویره، سیاست از نظر افلاطون، امیرحسن جهانبگلو، خوارزمی، تهران، 1360، ص76.
7- البته نباید ارسطو را قائل به اصالت حس دانست. معتبر دانستن «مرتبه»ی محسوس به معنای اصیل گرفتن آن و نفی مراتب دیگر نیست.
8- politics
9- ارسطو، سیاست، کتاب دوم، فصل هشتم.
10- میرزا محمود آقا مجتهد خراسانی، رهبر خرد، کتابخانهی خیام، تهران، سوم، 1379 هـ . ق، ص 274.
11- نگ. ک. به: محمدرضا شفیعی کدکنی، صور خیال در شعر فارسی، آگاه، تهران، سوم، 1366، ص 30.
12- Sir David Ross (1877-1971)
13- فردریک کاپلستون، تاریخ فلسفه، سید جلالالدین مجتبوی، علمی و فرهنگی، تهران، 1362، ج1، قسمت دوم، ص 503.
14- Rhetonic
15- مقصود صورت متخیّل است که مبنای هنر است.
16- فرهنگ لغات و اصطلاحات و تعبیرات عرفانی، ص 204.
17- حافظ
18- حافظ
19- شرح قیصری، ص 411.
20- مثنوی «نان و پنیر» شیخ بهایی
21- در این معنای خیال، هیچگونه مناسبت و مسانختی با خیال در معنای عرفی و متداول آن نیست و هرگز نباید با خیالپردازی متعارف یکی گرفته شود. رجوع خیالپردازی به نفس و قوای نازله ی آن است، در حالی که خیال در اصطلاح عرفا امری است کاملاً روحانی و به وسیلهی آن سیر در آفاق حقایق و معانی میسر میشود.
22- این عبارات نباید به معنای مخالفت و ضدّیت با عقل و تعقل گرفته شود، بلکه مقصود مخالفت با غلبهی عقل جزوی است که مبنا و معیار عقل در معنای قرآنی یعنی العقل ما عبد به الرّحمن و اکتسب بهالجنان شده است. با این غلبه، ساحات دیگر وجود آدمی، از جمله خیال حقیقی، تا اندازهی زیادی مستور مانده است.
23- مقصود مخالفت با منطق نیست، بلکه مقصود نپذیرفتن غلبهی منطق و حجیت تامّ و تمام آن است به نحوی که به وسیلهی آن عقل جزوی نافی هرگونه تفکر دیگر و اساس و مبنای اعتبار و اهمیت آن تفکر باشد .
24- حافظ
منبع: سایت باشگاه اندیشه به نقل از: کتاب هنر، زیبایی، تفکر تاملی در مبانی نظری هنر 1380
نویسنده : محمد رضا ریخته گران
نظر شما