موضوع : پژوهش | مقاله

انقلاب هنر، انقلاب ناتمام


دکتر حسن بلخاری استاد برجسته حکمت و فلسفۀ هنر است. «مبانی عرفانی هنر و معماری اسلامی»، «حکمت، هنر، زیبایی»، «سرگذشت هنر در تمدن اسلامی» از تالیفات مهم او به شمار می¬رود. از نظر حسن بلخاری هنر شرقی و اسلامی یکی از راه های وصول به حقیقت شمرده می¬شود. اما در باب هنر پس از انقلاب و یا هنر انقلاب باید توجه کرد که آیا توانسته است در مسیر هنر اسلامی گام بردارد یا نه. گو اینکه برداشتن چنین گامی وظیفۀ هنر انقلاب اسلامی است.


به نظر می‌رسد انقلاب اسلامی هنوز مبانی و مبادی خود را نهادینه و تدوین نکرده و صورت آکادمیک به خود نداده است و متأسفانه بعد از انقلاب، نظریه‌پردازان کمی پیدا شده‌اند که در این عرصه تلاش کنند و این مبانی را به صورت متون مدون و آکادمیک درآورند، و بتوانند آن مبانی را با هنر برآمده از این مبادی جمع کنند؛ بنابراین نمی‌توان در این عرصه از منابعی نام برد که در این موضوع غور کرده باشند، اما در ساحت عملی سلسله‌ای از آثار هنری وجود دارند که در تمایز با آثار هنری دیگر عنوان هنر انقلاب را به خود می‌گیرند. در مواردی، به‌ویژه در عرصة نقاشی، سینما، موسیقی، نمایش و... آثار جدیدی پدید آمده‌اند که متأثر از بنیان‌های فکری انقلاب هستند؛ بنابراین می‌توان مثلاً آثار حوزة سینما را به سینمای قبل از انقلاب و سینمای بعد از انقلاب، سینمای انقلاب، سینمای جنگ تقسیم کرد. حتی در دوسالانه‌های نقاشی و گرافیک، چه در حیطة ایران چه در جهان اسلام، به نحوی از واقعیت ثبوتی هنر انقلاب سخن می‌‌گویند. در هنر موسیقی نیز می‌بینیم که احیای موسیقی سنتی یا بازگشتی به آن وجود دارد که البته دارای ضعف‌ها و قوت‌هایی است.
بی‌شک هنر بعد از انقلاب کوشیده است جهتش را با هنر انقلاب هم‌سو کند، اما در میزان موفقیت آن و کسانی که می‌بایست این جریان را هدایت می‌کردند و بنا به تسلط هم بر هنر و هم بر نظریه، حد واسط یا عاملی برای حفظ هم‌جهتی هنر و انقلاب می‌شدند تشکیک جدی وجود دارد.
هنر در تمدن‌های شرقی ماهیت بازتابی دارد، ولی این نظریة بازتابی با نظریة اشخاصی مانند پلوخانف و لوکاچ در نظریات جامعه‌شناسی مارکسیستی هنر فاصلة بسیار دارد. آنها معتقدند هنر بازتاب جامعه و صورت‌های ظاهری آن است، ولی در جهان شرق، اگر آیین و حکمت بخواهد صورت بصری پیدا کند، صورت هنر به خود می‌گیرد. هنر مدرن متأثر از مبانی غرب است و نظریاتی از قبیل هنر برای هنر و فرمالیسم مانع این امر هستند؛ با‌این‌حال شرق تاریخ گسترده‌ای دارد که حکمت، اندیشه و آیین را جلوه می‌دهد. انقلاب اسلامی ایران هم بی‌شک بازگشت به اندیشه‌ها، مبانی حکمی و اصول اعتقادی اسلام بوده است که عنوان، رهبری، شعارها و مانیفست‌هایش همگی این نظر را تأیید می‌کند؛ بنابر هنر انقلاب، بازتاب ایده‌‌‌های موجود در جهت انقلاب است. آثاری که تجلی ایده‌های اصلی انقلاب در محتواست جزء آثار انقلاب طبقه‌بندی می‌شوند.
اگر دغدغه یا محتوای پنهان فیلمی احیای یکی از شعارهای انقلاب یا تلاش برای تبیین بصری و هنری آن باشد جزء هنر انقلاب طبقه‌بندی می‌شود. اگر در موسیقی نیز آثاری براساس اصالت سنتی، که ارتباط وسیعی با مبانی اسلامی ــ ایرانی ما دارد و آن را احیا می‌کند، تولید شود هنر انقلاب تلقی می‌گردد. در نقاشی نیز از دهة 1320 به بعد گرایش شدیدی به ناتورالیسم و رئالیسم، به‌ویژه در آثار کمال‌الملک دیده می‌شود. بعد از باز شدن دانشکدۀ هنرهای زیبا، الگوگیری جدی از غرب، هم در ایده هم در فرم، وارد آثار هنری ما ‌شد که تقابل جدی با اخلاقیات هنر سنتی ما داشت؛ مثلاً در هنر سنتی، اندام یا پوشیده هستند یا محوریت اثر را ندارند، اما از دهة 1320 به بعد حتی کار به عریان‌کشی نیز ‌رسید. در کنار این جریان، جریان‌هایی مانند هنر قهوه‌خانه‌ای است که می‌کوشد سنت‌ها را حفظ کند و اتفاقا یکی از مبانی نقاشی بعد از انقلاب به صورت پنهان همین نقاشی قهوه‌خانه‌ای است، ولی موج وسیعی در سطح دانشگاه‌ها، مثلاً دانشکدة هنرهای زیبا پیدا ‌شد که به نحوی سبک‌هایی را در هنر وارد می‌کرد که با نظام هنر سنتی ما تعارض و تقابل داشت. انقلاب همگی این امور را در سینما، نقاشی، نمایش و... حذف، و فضای جدیدی ایجاد ‌کرد که تصویری از وجه اخلاقی انقلاب است که مخاطب خود را انسان متخلق به اخلاق می‌خواهد و از آنچه به این اخلاق خدشه وارد می‌کند فاصله می‌گیرد؛ بنابراین هرچه اثر اخلاقی‌تر باشد به مفهوم هنر انقلاب نزدیک‌تر است و اگر از اخلاق دوری گزیند از جهت اصلی انقلاب دور می‌شود.


منبع:  ماهنامه  زمانه / 1389 / شماره 89، خرداد و تیر ۱۳۸۹/۴/۰۰
نویسنده : حسن بلخاری

نظر شما