رابیندرانات تاگور
رابیند رانات تاگور Rabindranath Tagore (به زبان بنگالی রবীন্দ্রনাথ ঠাকুর) (زاده ۷ مه۱۸۶۱، درگذشته ۷ اوت۱۹۴۱)؛ شاعر، فیلسوف، موسیقیدان و چهرهپرداز اهل بنگال هند بود. نامآوریش بیشتر از برای شاعری اوست. وی نخستین آسیایی برنده جایزه نوبل بود. پدرش دبندرانات (مهاریشی) و مادرش سارادادیوی نام داشت. به تاگور لقب گوردیو Gurdev به معنای پیشوا دادهاند.
تبار
تاگور از خاندان برهمنان هند بود. بنیادگذار خاندانش مردی به نام پَنچامَن کوشاری بود. او در آغاز در جسور Jesseor در بنگال جنوبی میزیست ولی پس از پیدا کردن اختلاف با مرزبان آن سامان در سالهای پایانی سده هفدهم از شهر خویش به دهکده ماهیگیری کوچکی به نام گوویندپور کوچید. مردم این دهکده که از طبقههای پست هندوستان شمرده میشدند زیستن خانوادهای از طبقه برهمنان را در میان خویش ارج نهادند و به پنچامن لقب تهاکور Thakur دادند که معنای سرور را در زبان هندی میرساند. پس از چندی که این خاندان با انگلیسیان ارتباط برقرار کردند و به داد و ستد با هم پرداختند نزد انگلیسیان تاگور Tagore خوانده شدند که تغییر شکل داده همان تهاکور بود و رفته رفته به عنوان نام خانوادگی بر این خاندان به جای ماند.
پس از چندی دهکده زیستگاه آنان و دهکدههای گرد آن به شهری دگرش یافت و نام کلکته را به خود گرفت. خاندان تاگور هم که داد و ستد گستردهای با انگلیسیها داشتند به رونق و سود و دارایی بسیاری دست یافتند. اوج پیشرفت این خاندان در زمان پدربزرگ رابیندرانات تاگور که دورکنات Dwarkanath نام داشت پدید آمد. وی که در ۱۷۹۴ دیده به جهان گشوده بود به جوانمردی و بخشندگی شهرت داشت و همچنین رهبر آیین راج رامهوم روی Raja Rammohum Roy بود. دورکنات دوبار به انگلستان رفت که بار دوم به سال ۱۸۴۴ بود. وی از این سفر باز نگشت و در سال ۱۸۴۶ در شهر لندن درگذشت. از او سه پسر به جای ماند که بزرگترین آنها دبندرانات Dbendranath (پدر رابیندرانات تاگور) در سال ۱۸۱۷ زاده شد. از آنجا که وی مردی دیندار و پارسا بود از سوی هندوان لقب مهاریشی - را که لقبی است ویژه رهبران دینی - یافت.
مادر رابیندر انات، سارادا دیوی Sarada-devi نام داشت که در ۸ مارس ۱۸۸۵ درگذشت.
مهاریشی چهارده فرزند داشت که رابیندر انات کوچکترین آنها بود. بزرگترین برادر رابیندر انات دویجیندر انات نام داشت که مردی دانشمند بود و دستی در فلسفه و شعر و ریاضی و موسیقی و ادب داشت. وی در سال ۱۹۲۶ درگذشت. دومین پسر او ساتیندر انات نام داشت که دارای دانش سانسکریت و چیره به زبانهای بنگالی و انگلیسی بود. سومین پسر او همندر انات که در چهل سالگی درگذشت و از رابیندر انات بیش از دیگران پرستاری کرد و بدو بنگالی و انگلیسی آموخت. پنجمین پسرش جویتیریندر انات نام داشت که شاعر، نویسنده، موسیقیدان و همچنین مردی میهنپرست بود. او تأثیر بسیاری بر رابیندر انات گذارد. وی در سال ۱۹۲۵ درگذشت. از دختران او یکی سودا مینی بود که پرستار پدر پیرش و برادر خردسالش رابیندر انات بود، دیگری که پنجمین دختر مهاریشی هم بود سورنا کوماری نام داشت که نویسنده و موسیقیدانی آزادیخواه بود که در بیداری زنان بنگالی کوشش بسیار نمود.
زندگی
رابیندر انات در بامداد ۷ مه ۱۸۶۱ ترسایی زاده شد. او چهاردهمین و واپسین فرزند مهاریشی بود. وی را در میان خانواده رابی میخواندند. سیزده سال و ده ماه از زندگیش گذشته بود که مادرش را از دست داد. از آنجا که پدرش که زمیندار بزرگی بود پیوسته در سفر بود نگهداری وی بر گرده برادرانش افتاد.
وی زیر تأثیر خانواده از کودکی با فلسفه و چهرهپردازی و موسیقی و شعر و نویسندگی آشنا شد. خواندن و نوشتن را در خانه آموخت. او از هشت سالگی شعر میگفت. وی را به آموزشگاههای گوناگون فرستادند ولی وی با مدرسه خو نمیگرفت و از آن گریزان بود چنانکه در بزرگسالی مدرسه را آمیزهای از بیمارستان و زندان خواند.
هنگامی که وی دوازده ساله بود پدرش وی را با خود به هیمالیا برد. دیدار از طبیعت و نیایشگاههای هندوان اثر بسیاری در او گذارد. وی دانشگاه تاگور را در جایی که در این سفر دیده بود و پسندیده بود در آینده برپا داشت. این سرزمین را که خاکی سرخ داشت خریداری کرد و چندی پس از آن در آنجا خانه و باغی ساخت و آنجا را شانتینیکتان(به معنای رامشگاه) نامید. او از این پس دلبستگی بسیاری به طبیعت پیدا کرد. پدرش بدو سانسکریت و انگلیسی و ادب بنگالی میآموخت.
وی در سال ۱۸۷۵ هنگامی که چهارده ساله بود دیگر مدرسه را کنار گذاشت. در همین هنگام بود که مادرش درگذشت. برادرش جویتیریندرانات وی را به خانه خود برد و همسرش کادامبری چون مادر از او پرستاری کرد. در آوریل ۱۸۸۴ کادامبری به دلیلی ناآشکار خودکشی کرد. مرگ وی بر رابی جوان اثر بدی گذاشت.
مهاریشی به پیشنهاد ساتیندرانات برادر دیگر رابی وی را برای دانشاندوزی به انگلستان فرستاد. در سپتامبر ۱۸۷۸ رابی به همراه برادرش ساتیندرانات به انگلستان رفت. او را در آغاز برای خواندن حقوق بدانجا فرستادند ولی رابی به موسیقی و شعر و ادب پرداخت.
رابیندر انات به خواست پدر در هنگامی که بیست و دو ساله بود با دختری از گروه برهمنان به نام بهاوتارینی ری چودری Bhavatarini rai Chowdhry پیمان زناشویی بست. رابیندرانات پس از آن همسرش را مرینالینی Mrinalini میخواند. در ۲۲ دسامبر ۱۹۰۱ وی به شانتینیکتان رفت و در آنجا آموزشگاهی را به نام برهماچاریه اشرام گشود. این آموزشگاه در آغاز پنج شاگرد داشت که یکی از آنان بزرگترین پسر خود تاگور بود. همچنین آنجا پنج آموزگار نیز داشت. از آنجا که از میان آموزگاران پنج تن مسیحی بودند برپایی چنین جایی بر هندوان دیندار خوش نیامد.
در همان سال همسرش مرینالینی سخت بیمار شد. وی را به کلکته بردند ولی وی در ۲۳ نوامبر ۱۹۰۳ درگذشت. از او پنج فرزند به جای ماند.
چندی پس از آن دومین دخترش رنوکا بیمار گشت و سرانجام در سپتامبر ۱۹۰۳ نه ماه پس از مادر و در سیزدهسالگی در گذشت. چندی پس از آن در پی مرگ یکی از شاگردانش با بیماری آبله روبرو شد و چون این بیماری واگیر بود به ناچار آموزشگاه را به فرد دیگری به نام شلیدا برد. در ۹ ژانویه ۱۹۰۵ پدرش مهاریشی در هشتاد و هشت سالگی جان سپرد. در ۲۳ نوامبر ۱۹۰۷ جوانترین پسرش سامیندرا مرد و پدر را داغدار کرد. وی هنگام مرگ سیزده ساله بود. این رویدادهای تلخ بر شعرهای تاگور اثر بسیاری گذارد.
تاگور در سال ۱۹۱۲ در اندیشه افتاد تا شعرهای دفتر شعر پرآوازه خود گیتانجلی Gitanjali را به انگلیسی برگرداند. وی در ۲۷ مارس همان سال با پسرش راتیندر انات و همسر او به لندن رفت. در آنجا برگردان گیتانجلی را به پایان رساند. این شعرها در انگلستان بسیار پذیرفته شد و با اقبال اهل ادب روبهرو گردید. وی در ماه اکتبر همان سال با پسر و همسرش به آمریکا رفت و در ژانویه ۱۹۱۳ به لندن بازگشت و چندی پس از آن به زادگاهش بازگشت. در نوامبر همان سال در شانتینیکتان آگاه شد که شعرهای گیتانجلی برایش جایزه نوبل را به ارمغان آورده است. تاگور زین پس آوازه جهانی یافت. او نخستین آسیایی است که به جایزه نوبل دست یافت. تاگور به سال ۱۹۱۴ جایزه نوبل و نشان فرهنگستان سوئد را از دست لرد کار مایکل مرزبان بنگال دریافت داشت.
در هنگام برپایی جنگ جهانی یکم در مه۱۹۱۶ به ژاپن رفت و پس از سه ماه، در ماه سپتامبر همانسال برای دومین بار به آمریکا رفت. در ژانویه ۱۹۱۷ به ژاپن و از آنجا به هند بازگشت.
در ۳ ژوئن ۱۹۱۵ دولت انگلستان بدو لقب شوالیه داد ولی پس از کشتار مردم پنجاب در 13 آوریل ۱۹۱۹ تاگور از لقب و نشان انگلیسیها چشم پوشید و آن را برای فرماندار آن زمان هندوستان پس فرستاد.
او در بسیاری از کشورهای آسیا، اروپا، آفریقا و آمریکا به گردش و دید و بازدید و سخنرانی پرداخت. تاگور در ۱۵ آوریل ۱۹۳۲ به همراه عروسش پراتیمادیوی و دینشاه ایرانی (از پارسیان نامدار هند) به دعوت دولت ایران به ایران رفت. جشن هفتادمین زادروز او در تهران برپا گردید. در این هنگام از رضاشاه پهلوی شاه آن زمان ایران خواست تا برای آموزش جوانان هندی استادی را به هندوستان به دانشگاه او بفرستد که او ابراهیم پورداوود را برگزید و به هندوستان فرستاد.
پس از آن وی از راه بغداد به هند بازگشت. در این هنگام بود که خبر درگذشت نوهاش نیندرانات را که در آلمان درس میخواند، شنید.
تاگور در ۱۵ مه ۱۹۲۶ به دعوت بنیتو موسولینی به ایتالیا ره سپرد. در آن هنگام با جواهر لعل نهرو و همسرش دیدار کرد و میهندوستی و آزادگی وی را ستود.
وی در سپتامبر ۱۹۴۰ به کوههای هیمالیا - همانجا که در کودکی پدرش وی را بدانجا برده بود- رفت. ناگهان ناخوش شد و به ناچار به کلکته بازگشت. پس از درمان به شانتینیکتان رفت. دوباره بیمار شد و او را در ۲۵ ژوئیه ۱۹۴۱ به کلکته بردند. در آنجا او را جراحی کردند ولی حالش بدتر شد. سر انجام در 7 اوت همان سال در حالی که هشتاد سال و سه ماه از زندگیش میگذشت جان سپرد. او آن اندازه زنده نماند تا آزادی هند را ببیند.
آثار
از کتاب های معروف اوست:
1. باغبان
2. چیدن میوه
3. میهن و جهان
4. فراری
5. ماه جوان
6. خاطرات من
7. مذهب بشر
8. غرق کشتی
9. نامه هایی به یک دوست
10. چیترا
11. گره های باز شده
12. مرکز تمدن هندی
13. گورا
14. مناظر بنگال
15. سنگ های گرسنه
16. گیتا نجالی
17. دو خواهر
18. منظره ای از تاریخ هند
19. قربانی.
منابع:
- http://fa.wikipedia.org
- http://www.shafighi.com
نظر شما