موضوع : پژوهش | مقاله

چرا باید کلاسیک ها را خواند

چرا باید کلاسیک ها را خواند؟ این را بهتر است از کالوینو پرسید که در پاسخ به آن، کتابی به همین عنوان نوشته است. البته عمده رویکرد کالوینو به این موضوع ادبی است و این پرسش را برای گوشزد کردن اهمیت خوانش متون کلاسیک ادبی و تاریخی مطرح می کند. هرچند نمی توان منکر واقعیت تاریخ در این پرسش بود چرا که اساساً بحث درباره متون کلاسیک هر حوزه یی باید در یک بستر تاریخی مطرح شود تا بتوان از یک منظر تاریخی به آن پاسخ داد. بنابر یک باور منطقی متون کلاسیک اساساً نقاط عطفی هستند که خط سیر اندیشه از آنها می گذرد و هر اندیشه با استناد به گفته هگل تاریخ آن اندیشه است. البته باید گفت کلاسیک خوانی کار سختی است و دشواری ماجرا زمانی چهره تهدیدآمیز به خود می گیرد که بخش عمده یی از این آثار کلاسیک مهم به زبان اصلی هستند و اغلب به دلیل سنگینی زبان نویسنده، هر مترجمی جرات برگردان آنها را ندارد. هرچند نمی توان منکر این واقعیت مهم بود که خوانش کلاسیک ها به مثابه فتح قله کوه های بلند، صعب اما آموزنده و شیرین است. در این میان متون فلسفی با دشواری های بسیاری در مقایسه با دیگر حوزه ها نظیر علوم طبیعی یا ادبیات و هنر مواجه هستند و طبعاً ترجمه این کتاب ها نیز دشوار تر از آن آثار هستند البته غیر از مسائلی نظیر دشواری متن، کمبود متخصصان زبان های خاص، ترجمه های موازی و... رکود ترجمه آثار کلاسیک در ایران موضوعی است که بحث پیرامون آن و ریشه یابی دلایل اصلی این رکود با دشواری های خاصی همراه است. از این حیث گزارش حاضر سعی دارد در این شماره بخش هایی از دلایل مطرح در نظر برخی کارشناسان و مترجمان حوزه متون علوم انسانی و فلسفه را مورد بازخوانی قرار دهد.

آیا باید کلاسیک ها را خواند
طبعاً اهمیت ترجمه آثار کلاسیک محلی از اعراب ندارد اما مرتضی کلانتریان بر این نکته پافشاری بیشتری می کند. او در پاسخ به این سوال که چرا باید کلاسیک ها را خواند، سعی می کند آن را در محدوده جغرافیایی خودمان مورد بازخوانی قرار دهد.
به باور او کسانی چون عنایت که آثار هگل، لطفی که کارهای افلاطون و فولادوند که برخی از آثار کانت را ترجمه کرده اند جزء ماندگارترین مترجمان این کشور هستند. به گفته کلانتریان هرچه در این ترجمه ها پیش رویم و درباره آثار این فلاسفه کار کنیم، مطمئناً نتیجه بیشتری خواهد داشت. مشیت علایی نیز از عزت الله فولادوند، سیاوش جمادی و... به عنوان مترجمان فلسفی جریان ساز یاد می کند و بر این باور است که هرچند خودش برای دسترسی به منابع مرجع خارجی با مشکلی روبه رو نبوده، اما مخاطبان فارسی زبان در ایران با کمبود مرجع فلسفی در زبان فارسی مواجهند.
او ضمن ارزیابی مثبت جریان کلی ترجمه طی 30 سال گذشته معتقد است ترجمه به جامعه ما خدمت بزرگی کرده است و در این 30 سال توانسته به انباشتگی فرهنگی جامعه کمک کند.

سطح کیفی و کمی ترجمه ها
بازخوانی تعدد ترجمه های موجود از آثار کلاسیک موضوعی است که در بادی امر باید مورد بررسی قرار گیرد چرا که با وجود این عقیده که ترجمه آثار فلسفی به لحاظ کمی، تا حدودی پا به پای علاقه مندان فلسفه حرکت کرده و جوابگوی استقبال جامعه است ولی درباره کیفیت آثار چون و چرا وجود دارد و به تعبیری ترجمه آثار فلسفی هنوز به سطح مطلوب نرسیده است. برخی از مترجمان نظیر مشیت علایی در بازخوانی این موضوع از در دست نبودن ترجمه فارسی منابع کلاسیک فلسفه غرب به عنوان یک خلاء جدی یاد می کنند و بر این باورند که هنوز حجم زیادی از آثار کلاسیک ترجمه نشده و همچنان بخشی از آثار کانت، هگل، دکارت، شوپنهاور، نیچه و آثار فلاسفه قرن بیستم ترجمه نشده است. هرچند معدود آثار مطرحی در این زمینه ها ترجمه شده اما هنوز حجم زیادی از این متون ترجمه نشده است. عزت الله فولادوند نیز با علایی در مورد اینکه هنوز متون کلاسیک زیادی در زمینه فلسفه ترجمه نشده، هم عقیده است اما می گوید نمی توان از متن های جدید غافل ماند.
به اعتقاد این مترجم متن های فلسفی طی 30 سال گذشته، بسیاری از متن های اصلی و پایه یی فلسفه به فارسی درآمده که در حد بالای علمی نیز هستند، البته از نظر کیفیت ترجمه، تعداد این آثار نسبتاً کم است ولی به هر حال نمی توان نیمه خالی لیوان را دید.
او از «دیالوگ های افلاطون» که به همت دکتر لطفی ترجمه شده و چند متن مهم از ارسطو به فارسی یاد می کند، با این توضیح که هنوز بعضی متن های مهم دیگر باقی مانده یا ترجمه مطلوبی از آنها در دست نیست مانند ارغنون یا منطق ارسطو و...
فولادوند در یک بازخوانی تاریخی به فلاسفه قرون وسطی می رسد و از برگردان اخیر یکی از متن های مهم آن دوره- اعترافات سنت آگوستین- یاد می کند، هرچند «شهر خدا» از همین فیلسوف هنوز ترجمه نشده است.
به گفته او در فلسفه جدید از رنسانس به بعد، چند متن پایه از کانت، هگل، هیوم و بعضی فلاسفه قرن نوزدهم و بسیاری از فلاسفه قرن بیستم که تعدادشان رو به افزایش است، وجود دارد.
البته عباس مخبر درباره دلیل رکود ترجمه آثار کلاسیک در ایران معتقد است ترجمه آثار کلاسیک در ایران وضعیت بدی نداشته و بسیاری از آثار کلاسیک یونان یا فلسفه غرب ترجمه شده اند و خیلی کم پیش آمده که اثر قابل توجهی ترجمه نشده باشد.

تقاضا یا عرضه؛ مساله این است
نیاز بازار از جمله مسائلی است که وضعیت نشر را تحت الشعاع قرار می دهد به طوری که علایی معتقد است نیاز بازار بخشی از ترجمه ها را ایجاد می کند. به این معنی که شاید خود مترجم به ترجمه اثری علاقه نداشته باشد اما نیاز بازار، او را به این سمت می برد بنابراین ممکن است بخشی از ترجمه ها به دلیل نیاز مادی مترجم شکل بگیرد. در عین حال، بخشی از علت های ترجمه نشدن آثار جدی فلسفه مربوط به زبان فارسی است که هنوز آمادگی لازم را برای پذیرش این متون به لحاظ ساختار و دایره واژگانی ندارد و جوابگوی نیاز ساختار و دایره واژگانی زبان مبدأ نیست.

به گفته وی تشخیص اهمیت اثر در انتشار آن نقش جدی دارد و چنانچه جزء متون کانونی و بسیار مطرح باشد، شانس بیشتری برای ترجمه شدن دارد و از سویی، ضرورت دارد مقدمات ترجمه اثری در کشور فراهم شود بنابراین اهمیت متن و زمینه های لازم در ترجمه اثر دخالت دارند.

بسترهای اجتماعی ترجمه
بسیاری از کارشناسان بر این باورند که غیر از علایق شخصی و نیازهای بازار برای ترجمه، بستر اجتماعی نیز در ترجمه آثار فلسفی دخیل است.
برای نمونه علایی از ترجمه برخی از آثار هانا آرنت و فلاسفه اگزیستانس در سال های پیش از انقلاب یاد می کند و معتقد است این نمونه ها نشان می دهد بستر تاریخی، اجتماعی در امر ترجمه آثار فلسفی نقش بسیار زیادی دارد و گاهی این شرایط اجتماعی است که به ترجمه فلسفی حرکت می دهد.
از سوی دیگر مرتضی کلانتریان در مورد استقبال نشدن از ترجمه متون فلسفی کلاسیک و گرایش به ترجمه فلسفه مدرن در ایران از فلاسفه جدید یاد می کند که به طور مرتب از آنان در روزنامه ها صحبت شده و کتاب هایشان ترجمه می شود؛ کسانی چون جاسپر و همفکرانش دیگر قدیمی شده و اینک هابرماس و دریدا وارد میدان شده اند. او دلیل عمده این گرایش را تلفیق تفکر این فیلسوفان با سیاست می داند و معتقد است بسیاری از این فیلسوفان مسائل سیاسی را در فلسفه شان مطرح می کنند. کلانتریان یکی از دلایل گرایش به این فلسفه را وابسته به کسانی می داند که نظام جامع جهانی را در دست دارند.

گرایش به مد
یکی از مشکلاتی که از فحوای کلام برخی مترجمان قابل درک است گرایش به مد در مورد خوانش و ترجمه آثار فیلسوفان جدید غربی است به طوری که مرتضی کلانتریان مد بودن فیلسوفانی مانند دریدا، فوکو و هابرماس را مزید بر گرایش مترجمان و مخاطبان به فلسفه مدرن می داند و بر این باور است که اگر به آثار این فیلسوفان مراجعه کنیم، می فهمیم خیلی از آنها فیلسوف به معنای واقعی نیستند.
به گفته این مترجم آنچه ما از فلسفه فرانسیس بیکن و باروخ اسپینوزا داریم، چیزی نیست جز آنکه فوکو به ما می آموزد و دارای وسعت فکری آنها نیست.
عباس مخبر از دریچه دیگری به این موضوع می نگرد و بر این باور است که فلاسفه معاصر با مسائل جدیدتر و روزمره مانند مدرنیته و جهانی شدن ارتباط دارند پس گرایش مترجمان برای ترجمه آثار معاصر و به دنبال آن گرایش خوانندگان به این آثار طبیعی است.
او گرایش به فلسفه معاصر را طبیعی می داند و می گوید؛ «خوانندگان ما فیلسوف یا دانشجوی فلسفه نیستند. من به دنبال خواننده عام هستم و می خواهم بدانم او به چه احتیاج دارد و می خواهد بخواند؛ به طور طبیعی لزومی ندارد که او بنشیند و فلسفه کلاسیک را مطالعه کند. یک خواننده عام، چرا باید افلاطون یا ارسطو را بخواند؟»
این مترجم بر این باور است که گرایش به فلسفه معاصر در کشورهای اروپایی نیز وجود داشته و آنها نیز فلسفه کلاسیک را نمی خوانند.
وی با اعتقاد به اینکه ارسطو، سقراط و افلاطون جزء تاریخ فلسفه هستند، می گوید؛ «این فیلسوفان برای علاقه مندانی که مطالعات جدی تری در فلسفه دارند، جالبند ولی برای آدم های معمولی که یک رشته سوالات کلی داشته و در پی یافتن پاسخی برای آنها هستند، بدیهی است که به مطالب معاصر گرایش بیشتری داشته باشند.”

پرسش بی پاسخ...
چه باید کرد؟ از سویی نمی توان منکر این واقعیت بود که خلأ های زیادی در ترجمه وجود دارد از این حیث که ترجمه در ایران کمتر تابع برنامه منظمی بوده و هنوز بسیاری از آثار فلاسفه به فارسی ترجمه نشده است به طوری که بسیاری معتقدند حتی به برخی از مکتب های مهم فلسفی اصلاً توجه نداشته ایم.
چه باید کرد؟ طبعاً نمی توان راهکار منطقی و کوتاه مدتی برای حصول به این مقصود یافت اما به هر حال باید چاره یی اندیشید ضمن اینکه باید به نیمه پر لیوان نیز توجه داشت.

منبع: روزنامه اعتماد ۱۳۸۸/۰۵/۱۴
نویسنده : سامان سهامی

نظر شما