پازل شخصیتی فوکو
پازل شخصیتی فوکومیشل فوکو نمادی از فروپاشی همه آن ارزش هایی است که دنیای مدرن تعریف کرده است. او در شخصیت چندوجهی خود گاه در مقام روزنامه نگاری نکته سنج ظاهر می شود و گاه فیلسوفی که به راحتی می توان ریشه هایش را در سنت فلسفی مارتین هایدگر، ژاک بنونیست و فریدریش نیچه دنبال کرد. افزون بر این نمی توان به سادگی از ادبیت سیال فوکو گذشت. همه اینها را می توان در کنار هم گذاشت تا شخصیت همیشه منتقد میشل فوکو شکل گیرد. وجه روزنامه نگارانه فوکو را می توان در مقالات متعددش دنبال کرد، از جمله آنهایی را که پس از سفرش به ایران به نگارش درآورد. تحلیل هایی که این اندیشمند فرانسوی ارائه می کند گرچه در زمان های متعدد با هم تفاوت های فاحشی دارند، اما برای همه کسانی که نوشته های او را دنبال کرده اند، کمی عجیب است. در کنار این مقالات فوکو که آشکارا نشان از یک تحلیلگر سیاسی و اجتماعی دارند او در برخی از کتاب هایش از جمله «مراقبت و تنبه» هم رویکردی مشابه دارد.
او کتاب را با صحنه اعدامی در قرن هفدهم آغاز می کند. نگاه روزنامه نگارانه به شکل خوبی به فیلسوف کمک می کند تا مخاطب را به متن ارجاع دهد. فوکو در ادامه از تحول مجازات در سال های بعد می نویسد؛ اینکه دیگر کسی بر تن مجرم تازیانه نمی زند و شکنجه ها به شکل روحی - روانی خودنمایی می کند. در نتیجه اندیشمند فرانسوی را دیگر نمی توان به تنهایی در هیچ کدام از وجوه شخصیتی اش خلاصه خواهد کرد. او فیلسوفی است که با نگاه روزنامه نگارانه منتقدانه به نقد قدرت در روزگار حاضر می پردازد.
درک اندیشه فوکو با این همه دارای پیش واحدهایی است. نمی توان از مناسبات دانش و قدرت در آثار او سخن گفت و اهمیت «گفتار» را در اندیشه اش نادیده گرفت. او تحت تاثیر هایدگر، ژاک بنونیست و البته نیچه مفهوم «گفتار» را مطرح کرد. به باور او تفاوت میان آنچه می تواند در یک دوره معین به صورت کامل و در تقابل با آن دیگر مطرح شود «گفتار» نامیده می شود. در نتیجه در عرصه این نگاه فلسفی چند عنصر دارای اهمیت است که مهم ترین آنها را می تون عناصر «در زمانی» قید و بندهای زمان و امکانات نهفته در زمان و زبان عنوان کرد. به باور او «گفتار» در زمان حال شکل می گیرد؛ در لحظه یی که حامل گفتار از طریق نظام زبان و در ارتباط با شرایط عینی به خودنمایی می پردازد. فوکو همچون هایدگر بر آن است که ذهنیت و عینیت از طریق ساختار زبان خالق با یکدیگر مرتبط می شوند. فوکو همچنین عرصه «گفتار» را در ارتباط قدرت و دانش می سنجد. از این روست که «گفتار» نه بیانگر نگاهی ایدئولوژیک است که به جایگاه طبقاتی خاصی مرتبط شود و نه پارامتری است که بتوان آن را در چارچوب دیدگاهی ایده آلیستی قرار داد. به عقیده او «گفتار» بخشی از ساختار قدرت درون جامعه بوده و به همین دلیل بازتاب دهنده جایگاه قدرت در جامعه است. میشل فوکو چنانچه نمونه های یادشده نشان می دهند در هر کدام از وجوه فکری اش، اندیشمندی بی همتاست؛ اندیشمندی که از اعتراف به اشتباهاتش ترسی به دل راه نمی دهد.
سجاد صاحبان زند
منبع : روزنامه اعتماد
نظر شما