اسلام و ساماندهى جمعیت (3)
3. بسیارى فرزندان، مایه قدرت و اقتدار: برخلاف صاحب نظرانى که پسندیده بودن زیادى فرزند را از آیات قرآنى استنباط کرده و بسیارى مردمان یک سرزمین را عامل پیروزى در صحنه هاى سیاسى و نظامى و اقتصادى قلمداد کرده اند، ما در کاوش قرآنى خود، نه تنها به چنین نتیجه اى دست نیافتیم، بلکه، برعکس، آنچه به آن دست یافتیم نکوهشِ داشتن فرزند بسیار بود:
1ـ3. (کالذین من قبلکم کانوا اشدَّ منکم قوةً واکثر اموالاً واولاداً... اولئک حبطت اعمالهم فى الدنیا والآخرة).85
مانند آن کسان که پیش از شما بوده اند که به نیرو از شما سخت تر و به خواسته و فرزند فزون تر... کارشان در این زندگى و زندگى پسین، تباه شده است.
2ـ3. (و قالوا نحن اکثر اموالاً و اولاداً و ما نحن بمعذّبین.)86
و گفتند: ما به خواسته و فرزند بیش تریم و ما عذاب شونده نئیم.
ظاهر آیات و سیاق ورود آنها، بیان گر آن است که قرآن مجید، تنها داشتن بنیه اقتصادى و کسان را عامل اقتدار و پیروزى در جبهه هاى اقتصادى، نظامى و فرهنگى، نمى داند و چه بسا، آنها را عامل شکست و خسران اجتماعى مى شناساند. آیات دیگرى هم که درباره این موضوع در قرآن آمده است، دلیل روشنى بر ادعاى مطرح شده است که براى روشن گرى بیش تر، پاره اى از آنها را یادآور مى شویم:
(یا ایها الذین آمنوا انّ من ازواجکم واولادکم عدواً لکم فاحذروهم.)87
اى کسانى که گرویده اید، شمارى از زنان و فرزندان تان، دشمن شمایند، از آنان بپرهیزید.
(انما اموالکم واولادکم فتنه.)88
همانا خواسته ها و فرزندان تان، آزمونى بیش نیند.
(فلا تعجبک اموالهم ولا اولادهم انما یرید الله لیعذبهم بها فى الحیوة الدنیا.)89
خواسته ها و فرزندان شان، تو را به شگفت نبرد. خدا جز این نخواهد که در جهان فرودین بیازاردشان.
(وما اموالکم ولا اولادکم بالتى تقربکم عندنا زلفى.)90
خواسته ها و فرزندان تان چیزى نیست که شما را به جایگاه، نزد ما نزدیک دارد.
(کم من فئة قلیلة غلبت فئة کثیرة باذن الله، والله مع الصابرین.)91
بسا گروهى اندک که بر گروهى بسیار، به فرمان خدا چیره مى شود. خداوند با شکیبایان است.
در بررسى آیات و حتى روایاتى که پس از این به آنها خواهیم پرداخت، به این نتیجه مى رسیم که قرآن کریم، نه تنها دعوتى به افزایش شمار فرزندان ندارد، بلکه به هیچ روى، ستایشى هم از آن نکرده است. آنچه از تفاخر و پشتگرمى به فرزندان، در آن دیده مى شود، سخن جاهلانه گروه هاى غیر توحیدى است که به عنوان نفى چنین دیدگاه هایى و فرهنگ سازى توحیدى، در آیات الهى بازتاب یافته است.
4. زمین گنجایش و درخور تغذیه آفریدگان عالم را هرچند که به ارقام نجومى هم برسد، دارد: مخالفان با سامان دهى خانواده و مهار فزونى ناقانون مند زاد و ولد، براى ثابت کردن این مدعا، به آیات زیر استناد مى کنند:
1ـ4. (الم نجعل الارض کفاتا. احیاءً وامواتاً.)92
آیا زمین را فراگیر نساختیم؟ مر زندگان را، و مر مردگان را.
2ـ4. (وما من دابة فى الارض الاّ على الله رزقها.)93
هیچ جنبنده اى در روى زمین نیست، جز این که روزى اش بر خداست.
3ـ4. (وفى السماء رزقکم وما توعدون.)94
روزى تان و آن چه وعده تان دهند در آسمان است.
4ـ4. (انّ الله هو الرزاق ذوالقوة المتین.)95
همانا خداوند روزى ده توانا و نیرومند است.
5 ـ4. (...ومن یتق الله یجعل له مخرجاً ویرزقه من حیث لایحتسب.)96
...هرکه پرواى خدا کند، خداوند براى او راه برون رفتنى نهد. و از جایى که گمان نَبَرَد، روزى اش دهد.
شیخ سعدى در برداشتِ زمانى خود از آیات چنین مى سراید:
یکى طفل دندان برآورده بود
که من نان و برگ از کجا آرمش
چو بیچاره گفت این سخن نزد جفت
مخور هول ابلیس تا جان دهد
پاسخ:
زمین داراى پهنا و درازاى روشنى است. که در بخشهاى پیشین مقال، بدان پرداختیم و نیازى به بازگو کردن نیست; اما تنها از باب تأکید و روشن گرى بیش تر به صاحب نظرانى که برخلاف جهش 5/1 میلیارد ساکن زمین در قرن پیشین به 6میلیارد ساکن در قرن کنونى، هنوز نسبت به افزایش روزافزون ساکنان زمین و نسبت به ناگنجایى زمین در برابر روند نرخ رشد کنونى ساکنان زمین تردید دارند، محاسبه ها و حسابرسیهاى زیر را مى آوریم:
(ارلیش) در دهه 1960 [در حالى که رشد زاد و ولد و ساکنان زمین خیلى پایین تر از امروز بود] محاسبه کرد که اگر نرخ رشد جمعیت [همچنان} ادامه پیدا کند، 900 سال دیگر [که به طور کلى دوره اى طولانى در تاریخ جهان نیست] 60000000000000000 [60میلیون میلیارد] نفر بر روى زمین حضور خواهند داشت، تقریباً در هر مترمربع سطح کره زمین، اعم از دریا و خشکى، یکصد نفر حضور خواهند داشت.
یک فیزیکدان به نام (فرملین) محاسبه کرده است که براى مسکن دادن به چنین جمعیتى، نیاز به ساختمانى 2000 طبقه است که سراسر سطح کره زمین را بپوشاند. حتى در چنین ساختمان شگفت انگیزى، تنها دو تا سه متر فضا براى هر نفر موجود خواهد بود.)98
آمادگى و شایستگى زمین براى خورانش و خوراندن آفریده ها، اندازه دارد و آن هم، کم. و قانون روزى رسانى خداوند متعال براى آفریدگان، در همان حد و مرز سازوار با تواناییهاى طبیعى جواب مى دهد، نه بیش از آن.
باید توجه داشت:
(از مجموع 13500 میلیون هکتار مساحت خشکیهاى کره زمین، به اندازه 4700 میلیون هکتار قابل کشاورزى است و از این مقدار سالانه حدود 1400 میلیون هکتار زیر کشت محصولات زراعى قرار مى گیرد که شامل 230 میلیون هکتار اراضى دیم است. 3300 میلیون هکتار دیگر هم، اغلب به صورت مراتع فصلى و دایمى مورد استفاده قرار مى گیرد که تبدیل آنها به اراضى کشاورزى، یا غیر اقتصادى است و یا به فرسایش آبى، بادى و کاهش کیفیت خاک منجر مى شود. بنابراین، تمرکز تولید محصولات کشاورزى جهان به همان 1400 میلیون هکتار اراضى زراعى سالانه محدود مى شود و به لحاظ همین محدودیت، افزایش جمعیت به کوچک تر شدن واحد سرانه زمین و کاهش بازدهى آن منجر مى شود.)99
بنابراین، مى توان گفت، هرچند خداوند، زمین را مرکز اجتماع انسانها قرار داده و براى آنان محل سکونت و روزى پیش بینى کرده است; اما به طورى که در پیش از این نیز شرح دادیم، یک سویه نگرى به آیات قرآنى، سرانجام بدان جا ختم مى شود که در روزگارى، آیات الهى، ناسازگار با واقعیتهاى زمانه جلوه کند و مانایى آن نیز در دگردیسیهاى اجتماعى و علمى مورد تردید واقع شود و در نتیجه، به انزواى بیش تر قرآن در جامعه هاى انسانى و اسلامى بینجامد. در حالى که رسول اکرم مى فرماید:
(القرآن لیصدق بعضه بعضاً.)100
یا: (القرآن یفسر بعضه بعضاً.)101
و علامه طباطبایى، در مقدمه تفسیر المیزان، آن جا که سرچشمه اختلاف مفسران را یادآور مى شود، مى نویسد:
(...تمام اختلافات در مصادیق و مواردى است که مضمون آیات بر آنها تطبیق مى گردد... پس باید به این نکته توجه داشته باشیم که آنچه در صدق یک نقطه معتبر است، همان نتیجه و فایده مخصوص آن است، ولى متأسفانه اُنس و عادتها به یک یا چند مصداق خاص، ما را از این حقیقت دور مى سازد و همین امور باعث شده که عده ای... جمود خاصى بر الفاظ کنند، گرچه باید این را جمود بر عادت نام گذارد، نه جمود بر لفظ! [باید] قرآن را با قرآن تفسیر کنیم و توضیح آیه را به وسیله تدبر و دقت (که قرآن به آن دستور داده) از آیه دیگر بخواهیم و مصادیق را به وسیله خواصى که خود آیات به دست مى دهند بشناسیم... چگونه ممکن است قرآن مایه هدایت و میزان سنجش خوب و بد و وسیله روشنى براى عالمیان باشد، ولى در موضوع فهم خود آیات قرآن که جهانیان احتیاج شدید به آن دارند، آنها را مستغنى نسازد؟)102
در اساس، سازواره قرآنى بر چنین اصلى استوار است که آیات در کنار همدیگر و در فرایندى هماهنگ و پیوسته، گزاره هاى دینى را تعریف مى کند و معنى مى بخشد. در ژرفاى قرآنى و در قانون فرهنگ وحى، علم گریزى و جامعه ستیزى محلى از اعراب ندارد. این است که هیچ گاه کلام الهى را ناسازگار با بود و هست و واقعیتهاى زمانه نخواهیم یافت، مگر این که آیات را ناتمام بنگریم و با همان بافت سنتى و کلیشه اى، خود را به قرآن عرضه بداریم:
پاسخهاى قرآنى:
با توجه به اصول زیر، قرآن کریم، دلیلهاى قرآنى مخالفان را مردود مى شمارد:
1. اصل اندازه دار بودن پدیده ها
1ـ1. (وانّا کل شىء خلقناه بقدر.)103
ما هر چیزى را به اندازه آفریدیم.
2ـ1. (وکل شىء عنده بمقدار.)104
هر چیزى در نزد او به اندازه است.
3ـ1. (قد جعل الله لکلّ شىء قدرا.)105
خداوند براى هر چیزى اندازه اى قرار داده.
4ـ1. (وان من شىء الاّ عندنا خزائنه وما ننزّله الاّ بقدر معلوم.)106
هیچ چیز نیست جز آن که انباشته هاى آن نزد ماست و ما جز به اندازه دانسته فرو نفرستیم اش.
5 ـ1. (وقدر فیها اقواتها فى اربعة ایام سواء للسائلین.).107
روزیهاى آن را به اندازه نهاده است، به چهار روز، یک سان براى خواهندگان.
6 ـ1. ( الذى خلق فسوى والذى قدّر فهدى.)108
آن که بیافرید و بیاراست و آن که اندازه نهاد و راه نمود.
و آیات بسیارى که جملگى حاکى از وجود حد و مرز و حساب و کتابى در آفریده هاى خداوندى است که براساس خواست الهى و نظام مندى جهان هستى، از آن حدود و اندازه فراتر نمى روند و درنمى گذرند.
علامه طباطبایى، در تفسیر واژه (قدر) مى نویسد:(خداوند از براى هر چیزى قدر و اندازه اى قرار داده است. و بدیهى است، قدر هر حادثه اى از حوادث، همان اندازه وجودى اوست که به واسطه علل و شرایط وجود او تعیّن پیدا مى کند، چنانکه انسان در خصوصیات دید و شنید و رفت و آمد و کار و کوشش و تغذیه و هضم و غیره، محدود با حدود و اندازه هایى است که غیر آنها برایش میسر نیست. حال همه موجودات ما از همین قرار است. و هر موجودى در فعالیت وجودى خود محدود و محکوم یک اندازه اى بوده، و محدودیتش نیز در اثر محدودیت داخلى و خارجى او و به عبارت دیگر علل و اسباب پیدایش افعال و آثار او مى باشد.)109
تفسیر نمونه، در شرح آیات یاد شده چنین نتیجه گیرى مى کند.
(این درس را مى توانیم بیاموزیم که جامعه انسانیت که جزئى از مجموعه نظام هستى است، اگر بخواهیم سالم زندگى کند باید این اصل: (کل شىء عنده بمقدار) بر سراسر آن حکومت داشته باشد، از هر گونه افراط و تفریط و کارهایى که حساب و کتاب در آن نیست بپرهیزد، و در تمام نهادهاى اجتماعى حساب و کتاب را حاکم سازد.)110
ارسطو، در این زمینه مى گوید: (به حکم تجربه، دشوار و حتى محال است که بتوان کشور پرجمعیت را خوب اداره کرد. هیچ یک از کشورهایى که در سیاست و تدبیر سرآمد دیگرانند جمعیت بیرون از اندازه ندارند. در این جا خرد نیز با تجربه سازگاراست. زیرا قانون; یعنى نظم و قانون خوب، آفریننده نظم استوار است; اما نظم را نمى توان میان گروه بى شمارى از مردم بر پاى داشت. فقط نیروى پروردگار که سراسر جهان را از موهبت نظم بهره مند کرده است بر این کار تواناست... اندازه یک کشور مانند اندازه چیزهاى دیگر، مانند گیاهان و جانوران و افزارها، حدى دارد...)111
2. اصل پرهیز از اسراف
انسان در استفاده از تواناییها و نعمتهاى طبیعى، غریزهها و نواختهاى الهى، وظیفه دارد و باید از اندازه درنگذرد: (کلوا واشربوا ولاتسرفوا)
زیرا مازاد بر نیاز و مازاد بر گنجاییهاى شخصى و اجتماعى در هر موردى زیان آفرین است و از سوى آفریننده هستى نیز، نکوهش شده است: (انه لایحب المسرفین.)112
زیاده روى در هر چیزى، نه تنها ناپسند و نارواست، بلکه استفاده در حد اندازه گنجاییها هم در قالب اسراف تعریف مى شود. اسراف در کلام امام على(ع) عبارت است از:(مافوق الکفاف اسراف.)113
آنچه بیش از بسندگى باشد، اسراف است.
بنابراین، بهره بردارى خارج از میانه روى و بسندگى در خوردن، آشامیدن، پوشیدن، آمیزش کردن و... در کلام امام صادق(ع) حرام114 و در کلام وحیانى، فسادانگیزى در روى زمین بوده و اسراف کاران، تباهى آفرینان در روى زمین:(لاتطیعوا امر المسرفین الذین یفسدون فى الارض ولایصلحون.)115
فرمان فزون کاران را مبرید. آنان که در زمین تباهى کنند و راست نیارند.
حال که سامانه اسلام و طبیعت، بر اصل حفظ اندازه ها و پرهیز از اسراف استوار است، آیا کدام رواشمارنده عقلى و شرعى، نگهداشت آن را در زاد و ولد، که پیامدها، فسادها و تباهى آفرینیهاى آن، دامن گیر جامعه هاى انسانى، بویژه جمهورى اسلامى ایران شده است، جدا مى کند و نادیده مى انگارد؟
3. اصل آینده نگرى در مورد فرزندان و دیگر امور زندگى
1ـ3. (ولیَخشَ الذین لو ترکوا من خلفهم ذُریّة ضِعافاً خافوا علیهم فلیتّقوا اللّه ولیقولوا قولاً سدیداً.)116
و باید بترسند آنان که اگر پس از خود، فرزندانى ناتوان بر جاى نهند، بر آنان بیمناکند. باید پروا کنند و سخنى استوار گویند.
آیه شریفه در باره ارث یتیمان است. بیم و هشدار به کسانى که دست مى یازند به ارث کودکان پدر مرده. آیه هشدار مى دهد به انسانها که پروا پیشه کنند و به کودکان یتیم مهر ورزند و به دارایى آنان دست نبرند و حقوق آنان را پایمال نکنند. که اگر این رویه را پیش بگیرند، بر سر فرزندان و یتیمان ناتوان آنان نیز همین بلا و گرفتارى خواهد آمد117 و گریبان آنان را کرکسهاى حرام خوار خواهند گرفت و مال شان را یغما خواهند برد.
شاید از این آیه بشود استفاده کرد که باید براى آینده فرزندان خود، با رفتار استوار و دقیق و هدف مند، کاخ سعادت را پى ریخت و نگذاشت آینده اى سیاه و مرداب گون داشته باشند.
از جمله بى برنامگیهایى که آینده فرزندان را خراب مى کند و فراروى آنان باتلاق تباهى را مى آفریند و فقر و فاقه را براى آنان رقم مى زند، رشد ناقانون مند و ناترازمندِ زاد و ولدهاست. باید زاد و ولد، به گونه اى سامان یابد که مساحت، آب، هوا و زمین کشور بتواند پاسخ گو باشد و رفاه تک تک کسانى را که چشم به گیتى مى گشایند، برآورد.
2ـ3. (ولتنظر نفس ما قدّمت لغد.)118
هرکس باید بنگرد، که براى فرداى خویش چه پیش داشته است.
3ـ3. (ولا تجعل یدک مغلولة الى عنقک ولاتبسطها کلّ البسط فتقعد ملوما محسورا.)119
دست خود را به گردنت بسته مَنِه و چندان گشاده مدار، تا نکوهیده و درمانده نشینى.
پیش بینى آینده و سامان دهى برنامه هاى سازوار با تواناییهاى موجود، از اصول فطرى و حیاتى بشرى است که به توشیح عقل و شرع نیز رسیده و به مناسبتهاى گوناگون در آیه هایى از قرآن شریف و فرازهایى از سخنان معصومان، بدانها سفارش و تأکید شده است.
4. اصل نفى عسر و حرج
1ـ4. (یرید الله بکم الیسر ولا یرید بکم العسر.)120
خداوند براى تان آسانى خواهد، نه دشوارى.
2ـ4. (ما یرید الله لیجعل علیکم من حرج.)121
خداوند نمى خواهد در تنگناتان نهد.
3ـ4. (وما جعل علیکم فى الدین من حرج.)122
و در دین بر شما تنگنایى ننهاده.
در قاموس فرهنگ اسلام، احکام تکلیفى، همواره، بر آسانى استوار بوده و به طور کلى از سخت گیریهاى بى مورد در آن اثرى یافت نمى شود. برابر تشریع قرآنى، فرمانهایى که با حال جسمى، روحى، زمانى و مکانى مکلف، سازگارى نداشته باشد، یا کنار زده مى شود و از عهده مکلف خارج مى گردد و یا به پایین ترین حدّ خود فرود مى آید.
امروزه، با توجه به ویژگیهاى اقتصادى، اجتماعى، سیاسى و فرهنگى حاکم بر جهان و دشواریهاى ویژه زندگانى، تربیتى، بهداشتى و محیط زیستى و... بسیارى فرزند، افزون بر پدر و مادر و محیط خانواده، بر کل جامعه: دولت و ملت، آسب مى زند و دشواریهاى بسیارى را پدید مى آورد که جز به وابستگى و به بن بست کشاندن برنامه ها و سیاست گذارى ملى و منطقه اى، نتیجه اى براى کشور به بار نخواهد آورد. این، بزرگ ترین عسر و حرجى است که نظام ما را تهدید مى کند.
سامان دهى زاد و ولد، از چشم انداز روایات
در مرورى به آیات قرآنى، دریافتیم که خداوند متعال، نه تنها شوق انگیز بندگان خود براى داشتن فرزندان بسیار نبوده و برترى به دارندگان فرزندان بسیار نمى دهد، بلکه نازندگان به فرزندان بسیار را سرزنش کرده است.
1. ازدواج با زنان زایا
از جمله لذتها و دلخوشى هاى فطرى زندگى انسانى، پس از مرحله ازدواج، نعمت فرزند است که همه زوجها، حتى پدر و مادر آنان، در آرزوى آن به سر مى برند و امید مى برند که هرچه زودتر، زندگى فرزندان شان به چشم گشودن کودکى به گیتى، فروزان تر شود. این قضیه از آنچنان جایگاه و اهمیتى برخوردار است که همواره پایندگى و شیرینى زندگى مشترک، بستگى به آبستنى و زایمان زنان، پس از ازدواج دارد. در غیر این صورت، چه بسا که به جدایى زن و مرد مى انجامد.
با توجه به این خواست فطرى و بستگى پایندگى و ماندگارى زندگانى مشترک به آن، پیشوایان شریعت اسلام، در آموزه هاى خود، زنان زایا را بهترین زنان مى دانند; همانان که سبب زایندگى زندگى و پایندگى نسل بشرند.
بچه آورى زنان، همواره از بروز بدترین و نفرت انگیزترین حلال ها، که همانا طلاق است و از هم پاشیدگى خانواده ها پیش گیرى مى کند.
بر این اساس است که پیامبر خدا(ص) مى فرماید:
1ـ1. (خیر نسائکم الولود الودود العفیفه...)123
بهترین زنان شما آنانند که بچه آور و مهربان و پاکدامن هستند.
2ـ1. (تناکحوا وتناسلوا تکثروا فانى اباهى بکم الامم یوم القیامة ولو بالسقط.)124
ازدواج کنید تا نسل شما فزونى گیرد، همانا من در روز قیامت حتى به فرزندان سقط شده شما به دیگر امتها مى نازم.
3ـ1. (تزوّجوا بکراً ولوداً ولاتزوّجوا حسناء جمیلة عاقراً فانّى اُباهى بکم الامم یوم القیامة.)125
با دوشیزه بچه زا ازدواج کنید. و با زن زیباروى نازا ازدواج نکنید; زیرا من در قیامت با بسیارى شما به امتهاى دیگر افتخار مى کنم.
این حدیث، برخلاف راویان ثقه در سلسله روایى آن، از جهت متن (مدلّس) است. زیرا سفارش به ازدواج با دختران زایا، در حالى که شناسایى چنین دخترانى با وجود ترقى و گستردگى شگفت انگیز علم پزشکى،در روزگار ما، تاکنون، ناممکن بوده است.
به هر حال، گیریم که شناسایى دختران زایا ممکن باشد، با استدلال ما ناسازگارى ندارد. به طور کلى فرزندخواهى و فرزنددارى در طبیعت ازدواج نهفته و خواسته فطرى بشر است.
روایتهاى یاد شده و دیگر روایتها، که در این معنى از معصومان وارد شده، آن گونه که در بخش قرآنى هم یادآور شدیم، بیش تر تأکید بر بسیارى و پایندگى نسل دارند; چیزى که بین مخالفان و موافقان نظریه قانون مند کردن زاد و ولد، اختلاف نظرى وجود ندارد. گفت وگو در این است که آیا فرزندخواهى حد و مرزى مى شناسد یا نه؟ و اگر نه، با تنگناهاى موجود طبیعى و اجتماعى چگونه سازگارى دارد؟
در بررسى آیات قرآنى، به این نتیجه رسیدیم که جهان، جهان اندازه هاست. خداوند متعال، تمام پدیده هاى روى زمین را به اندازه و با حد و مرز، براى استفاده خردمندانه، با برنامه و به دور از اسراف و تبذیر بشرى آفریده است و در هیچ آیه اى از آیات قرآنى، نه دلیل و دستورى درباره زاد و ولد بسیار دیده مى شود و نه از خوشایندى آن سخنى به میان آمده است. درباره روایات هم، اگر روى درستى آنها، ویژگیها و زمینه هاى زمان صدور، توجه شود، از این نظر، ناسازگارى دیده نخواهد شد.
(در شرایط کنونى که کمیتها نقش خویش را به کیفیتها داده است، گسترش دامنه جمعیت، اگر هماهنگ با رشد تولید و امکانات زندگى نباشد، گذشته از این که مایه رشد و عزت نیست، عامل عمده و مهمى در عقب راندن جامعه و افزایش فقر و محرومیت، تشدید نیاز به کفار و ضعف مسلمانان و موقعیت اسلام به شمار مى رود.
پیامبر گرامى اسلام(ص) با توصیه به تکثیر اولاد، در رشد جمعیت مسلمانان صدر اسلام، عظمت و سیادت آنان را جست وجو مى کرد، ولى چنانچه در عصر و شرایط دیگرى زیادى جمعیت و سطح بالاى آن، به جاى این که مایه قدرت و پیشرفت باشد، زاینده فقر و عقب ماندگى شود و به جاى این که عظمت و بزرگى بیافریند، مستلزم ذلت و حقارت باشد، آیا باز هم مطلوب خواهد بود؟
ممکن است گفته شود: از این روایات استفاده مى شود که افزایش جمعیت، خود به خود، امرى مطلوب است، چرا که مى فرماید: من در قیامت به جمعیت زیاد شما مباهات مى کنم.
پاسخ این است که: اگر افزایش جمعیت، امرى مطلوب است، آیا عظمت، استقلال و غناى مسلمانها مطلوب نیست؟ آیا در مقام تزاحم، کدام یک مقدم است؟)126
همچنین در بازکاوى این حدیث شریف، پرسش دیگر به ذهن مى آید و آن این که، آیا نازیدن پیامبر خدا در روز قیامت، دربرگیرنده یزید و یزیدیان، مفسدان و منافقان، اشرار، بى دینان، مسلمانان شناسنامه اى، معتادان و جاهلان و... که به هر عنوانى به جامعه اسلامى بستگى دارند و مسلمان زاده خوانده مى شوند، خواهد بود، یا نه؟
اگر چنین برداشتى از این روایات داشته باشیم، آیا در حق پیامبر خدا، دروغ نگفته و جفا نکرده ایم؟ در حالى که سالم سازى محیط اجتماعى رشد گروه صالحان و تربیت درست و ترازمند فرزندان، بیش ترین دغدغه فکرى و هدف رسالتى پیامبر خدا(ص) بوده است، تا جایى که سینه اش لبالب از اندوه مى شده، اندوه کشنده و تباه کننده.127چنین دغدغه و رسالتى است که همواره حضرتش و ائمه اطهار(ع) نسبت به پرهیز از آمیزش با زنان غیر حلال128، آمیزش در روزهاى حیض129، فرزندخواهى از زنان مجنون130، عقب مانده ذهنى131، بى شرم و فحاش132،داراى بیماریهاى خاص، و نگهداشت ساعتها و زمانهاى همبسترى را سفارش و تأکید مى فرمایند.
پیامبر خدا(ص) به قدرى از احتمال رشد جمعیت نادان و لاابالى در بین امت خود نگران بوده است که در هشدارى جدى، به امت خویش مى فرماید:
(لا یلقى الله سبحانه احد بذنب اعظم من جهالة اهله و اولاده.)133
خداوند سبحان را کسى به گناهى بزرگ تر از نادانى و تربیت نادرست اعضاى خانواده اش دیدار نمى کند.
2. آسیب پذیرى خانواده هاى پر فرزند
1ـ2. مردى را در حضور پیامبر خدا(ص) از تولد دخترى خبر دادند، رنگش پرید و ناراحت شد. حضرت فرمود:
(چه شده مگر؟ زمین حملش مى کند، آسمان سایه اش مى افکند، و خدا هم روزیش را مى رساند. او ریحانه اى است که بویش مى کنى.)
سپس رو به اصحاب کرد و فرمود:
(...من کان له ابنة واحدة فهو مقروح، ومن کان له ابنتان فیاغوثاه بالله، ومن کان له ثلاث بنات وضع عنه الجهاد وکل مکروه، ومن کان له اربع بنات فیا عبادالله اعینوه، یا عبادالله اقرضوه، یا عبادالله ارحموه.)134
آن که یک دختر دارد، زخمدار است. آن که دو دختر داشته باشد، پس پناه بر خدا. کسى که داراى سه دختر باشد، از جهاد و کارهاى سنگین و مکروه بخشیده است. و هر که را چهار دختر باشد، پس اى بندگان خدا، یارى اش کنید، وامش دهید، و رحم بر او آورید.
2ـ2. حضرت امیرالمؤمنین(ع):
(ثلاث من اعظم البلاء، کثرة العائلة. وغلبة الدین، ودوام المرض.)135
سه چیز از بزرگ ترین بلاهاست: زیادى نانخور، قرض انبوه و بیمارى مزمن.
3ـ2. رسول الله(ص):
(استعیذوا بالله من الفقر والعیلة.)136
از فقر و بسیارى نانخوران به خدا پناه ببرید.
4ـ2. رسول الله(ص) و امام على و امام جعفر صادق(ع):
(قلة العیال احد الیسارین.)137
کمى نانخوران، یک نیمه توانگرى است.
5 ـ2. رسول الله(ص):
(ان الولد مبخلة، مجبنة، مجهلة، محزنة.)138
فرزند، سبب بخل، ترس، نادانى و غم است.
6 ـ2. امام رضا(ع):
(جدّم، امام جعفر صادق(ع) در کوچه با صیادى رو به رو شد، از او پرسید: بیش ترین جانوران که به دام تو مى افتد، از کدام گونه اند؟
صیاد گفت: پرندگانى که جوجه دارند.
حضرت از او گذشت در حالى که مى فرمود:
(هلک صاحب العیال، هلک صاحب العیال.)139
7ـ2. رسول الله(ص):
(اللهم اعوذبک من جهد البلهاء، قالوا: ماجهد البلهاء، یا رسول الله؟ قال قلة المال وکثرة العیال.)140
خداوندا! پناه مى برم به تو از کوشش ابلهان.
پرسیدند: یا رسول الله! کوشش ابلهان چیست؟
فرمود: کمى ثروت و زیادى نانخوران.
8 ـ2. حضرت على(ع):
(الفقر هو الموت الاکبر. وقلّة العیال احد الیسارین وهو نصف العیش.... وما عال امرؤا اقتصد.)141
گرسنگى و ناچیزى مرگ بزرگى است. کمى نانخوران، یکى از دو فراخ دستى و نیمى از زندگى است. مردى که میانه روى کند، نیازمند نشود.
با توجه به تواتر روایات، در ستایش از مسلمانانى که به فرزند کم بسنده مى کنند، علامه مجلسى در بحارالانوار، بابى را زیر عنوان: (باب فضل توسعة العیال ومدح قلة العیال) گشوده است.142
9ـ2. و جالب تر این که، پیامبر خدا(ص) ضمن دعایى، دشمنان پیامبر و آل پیامبر را به داشتن مال و فرزندان بسیار نفرین کرده و مى فرماید:
(اللهم ارزق محمداً وآل محمد ومن احب محمداً وآل محمد علیهم السلام العفاف الکفاف وارزق من ابغض محمداً وآل محمد کثرة المال والولد)143
خدایا محمد و آل محمد و دوستان آنان را همراه با عفت و بسندگى روزى دِه و زیادى مال و فرزندان را بهره دشمنان محمد و آل محمد فرما.
3. آینده نگرى و دوراندیشى
سامانه زندگى انسان همواره بر اصلِ (دوراندیشى) و (برنامه ریزى) در امور استوار است. روشن کردن خط مشى، یا حدود عملیات براى پیاده کردن هدفهاى زندگى، از ارکان اصلى برنامه ریزى انسانى به شمار مى رود.
برنامه ریزیها هر چقدر هم از جامعیت، آینده نگرى و واقع بینى برخوردار باشند، اثرگذارى دیرپا و بلند مدت خود را بروز خواهند داد. در جامعیت برنامه ریزیها همین بس که در آنها ارزشهاى حاکم بر جامعه، چشمداشتها، منبعها و تواناییها و مصالح همگانى، در نظر گرفته شده باشد.
از آن جایى که پیش بینیهاى صحیح، یعنى تدبیر در پیش زمینه ها و ارزیابى دستاوردها و نتیجه ها، نقش مهمى در برنامه ریزى و رسم کردن خط مشى امور دارد و بدان اعتبار بیش ترى مى بخشد; افزون بر قرآن، که پیامهاى آن را در این باره از نظر گذراندیم، از پیشوایان اسلام نیز سفارشها و هشدارهاى اکیدى را زیر عنوان بایستگى دوراندیشى در امور، دوراندیشى در زندگانى، آینده نگرى، چگونگى گرایى، میانه روى، به سامانى اقتصادى، سامان دهى مصرف و... که همگى در سیاستهاى سامان دهى خانواده مصداق عینى مى یابند، شاهد هستیم که به نمونه هایى اشارت مى کنیم:
1ـ3. رسول گرامى اسلام:
(من فقهک، رفقک فى معیشتک.)144
از دین شناسى تو این است که با مدارا و ملاحظه زندگى بکنى.
2ـ3. رسول گرامى اسلام:
(التقدیر نصف المعیشة.)145
برنامه ریزى نیمى از زندگى است.
3ـ3. امام على(ع):
(فى صفة اللبیب: (راقب فى یومه غده، ونظر قدما امامه.)146
انسان خردمند، در امروز مراقب فرداى خویش است و از هم اکنون آنچه در پیش دارد، مى بیند.
4ـ3. امام على(ع):(سوءالتدبیر مفتاح الفقر.)147
کج اندیشى و بدى مدیریت، کلید فقر است.
5 ـ3. امام على(ع):(آفة المعاش سوء التدبیر.)148
بلاى زندگى، برنامه ریزى نادرست است.
6 ـ3. امام على(ع):(من استقبل الامور ابصر ومن استدبر الامور تحیّر.)149
هرکه کارها را پیش بینى کند، بینا مى شود و هرکه از نتیجه کارها روى گردان شود، سرگردان مى شود.
7 ـ3. امام صادق(ع):(من الدین التدبیر فى المعیشة.)150
دوراندیشى در زندگى، از دین است.
8 ـ3. امام صادق(ع):
(...وجوز لهم ان یاکلوا قصداً، ویشربوا قصداً، ویلبسوا قصداً، وینکحوا قصداً...)151
خداوند، بر شما روا شمرده: خوردن، آشامیدن و ازدواج، به اندازه.
9ـ3. پیامبر(ص):
(ان ما قلّ وکفى، خیر مما کثر والهى.)152
آنچه کم و کافى است، بهتر است از آنچه زیاد و مشغول کننده است.
تمامى شاهدها و دلیلهاى قرآنى و روایى که در این جُستار بدان استناد جستیم، بیان گر بایستگى پدید آوردن سازوارى بین تواناییها، سرچشمه ها و منبعهاى پایان پذیر زندگى و واجب بودن سامان دهى خانواده بودند.
حال، با پى بردن به این که افزایش بى رویه جمعیت در نظام جمهورى اسلامى ایران، اجراى برنامه ها و سیاستهاى تدوین شده را از هم گسسته و امنیت کشور را با خطر جدى و کمبود منبعها، سرچشمه ها و تواناییها رو به رو کرده است، بایسته مى نماد، نظر اسلام را درباره راهکارهاى ارائه شده براى سامان دهى زاد و ولد، به بوته بررسى قرار دهیم:
روشهاى پیشگیرى از باردارى
از دیرباز تا به کنون، براى پرهیز از باردارى ناخواسته، شیوه هاى گوناگونى رایج بوده است که مى توان آنها را در روشهاى پنجگانه زیر خلاصه کرد:
1. استفاده از داروهاى ضد بارورى، خوراکى یا تزریقى.
2. استفاده از ابزار بهداشتى گوناگون براى جلوگیرى از رسیدن اسپرماتوزویید به داخل رحم (مانند کاندوم و ابزار داخل رحمى)
3. عزل(به خارج از رحم ریختن اسپرم)
4. سترون سازى (عقیم سازى) کوتاه مدت، یا همیشگى زن و مرد
5. افکندن جنین
آراى فقهى در پیشگیرى از باردارى
روشهاى یاد شده، از 1ـ3، به اجماع فقیهان، اگر زن و مرد هم رأى و هماهنگ باشند، رواند. مرد مى تواند و بر او رواست که مَنى خود در بیرون از رحم بریزد.
اما اگر زن به این کار راضى نباشد، دست بالا، مکروه است. بنابراین، چون در موردهاى سه گانه، چندان سخن و گفت وگو و مناقشه اى وجود ندارد، از پرداختن به آنها چشم مى پوشیم و دو روش دیگر را به بوته بررسى مى نهیم:
عقیم سازى:
عقیم سازى مردان (وازکتومى) و یا عقیم سازى زنان (توبکتومى) که در دانش پزشکى امروز، رایج است و از بهترین و خاطرجمع ترین شیوه پیشگیرى از باردارى شناخته شده است، به دو گونه ممکن است: کوتاه مدت و همیشگى.
با توجه به این که چنین روشهایى در دورانهاى پیشین انجام نمى گرفته، در کتابهاى مرجع و مورد استفاده، در این باره مطلبى براى استناد حکم شرعى دیده نمى شود. بیش تر فقیهان روزگار ما، با استدلال بر این که عقیم سازى همیشگى گونه اى زیان رساندن به نفس به شمار مى آید و زیان به نفس هم از نظر شرعى، حرام است، حرام بودن آن را استنباط کرده اند. در برابر اینان، فقیهانى هستند که عقیم سازى را حلال مى دانند.
شهید بهشتى مى نویسد:(در مورد پیش گیرى از باردار شدن زن، با استفاده از راه هاى گوناگون، آنچه که از ادله فقهى ما استنباط مى شود جواز همه انواع پیش گیرى است. تنها مسأله و مطلبى که وجود دارد این است که در میان زن و شوهر اختلاف نظرى در این زمینه نباشد.
در مورد تعقیم طبى مرد، یا زن با اسلوب جدید نیز مستفاد ما از ادله، حرمت چنین تعقیمى نیست، یعنى دلیل کافى بر حرمت این گونه تعقیم وجود ندارد. بنابراین، این امر بر طبق قواعد کلى حلیت، محکوم به جواز و اباحه است و اشکالى ندارد.)153
از شیخ جواد تبریزى پرسیده شده است:(آیا براى جلوگیرى از بچه دار شدن، مى توان لوله زنان یا مردان را بست؟)
وى در پاسخ مى نویسد:(چنانچه جنایت بر نفس حساب نشود، مثل این که چند بچه داشته باشند و تحمل بیش از آن برایشان حرجى باشد، بستن لوله، فى نفسه، مانعى ندارد)154
از مقام معظم رهبرى پرسیده شده است:(بستن لوله منى مرد، براى جلوگیرى از افزایش جمعیت، چه حکمى دارد؟)
وى در پاسخ مى نویسد:(اگر این کار با یک غرض عقلانى صورت بگیرد، و ضرر قابل ملاحظه اى هم نداشته باشد، فى نفسه، اشکال ندارد.)155
البته شایان ذکر است که در استنباط باورمندان به حرام بودن سترون سازى و نازایى، پیامدهاى جانبى و احتمالى آن در نظر بوده است که برابر نظر پزشکان (انجام عمل وازکتومى) یک راه ساده، راحت براى پیش گیرى از باردارى است و نه تنها اثر ناگوارى بر جسم، روح و روان فرد ندارد، بلکه به دلیل آرامش خیالى که در وى پدید آمده، براى روح و روان وى، مفید خواهد بود و بر آن اثر خوشایندى خواهد گذاشت.156
سقط جنین:
سقط جنین، چه سالم و چه ناسالم آن، نتیجه بارداریهاى ناخواسته است که سالانه در جهان تا 80میلیون157 مورد اتفاق مى افتد، و بیش از نیمى از آنها با سقط جنین پایان مى یابد.
براساس برآوردهاى سازمان جهانى بهداشت، سالانه حدود 20میلیون سقط جنین ناسالم (بدون مراقبت هاى پزشکى) در جهان صورت مى گیرد.158
در جمهورى اسلامى ایران، برابر تحقیقها و پژوهشهاى انجام شده، 40درصد بارداریها، ناخواسته است.159
یعنى از 2میلیون نوزادى که سالانه بر جمعیت کشور افزوده مى شود160، حدود 800 هزار نفر آن جزو نوزادان ناخواسته اند.
آمار سقط جنین در ایران، به علت غیر قانونى بودن عمل سقط و انجام پنهانى و ناسالم آن، چندان روشن نیست; اما کارشناسان، برابر نشانه ها و قرینه هاى موجود، در آمارهایى اتفاق نظر دارند که حاکى از هم برابرى با آمارهاى جهانى و فراگیر بودن مسأله در بین شمار زیادى خانواده هاى جامعه اسلامى ایران است که برخلاف گرایش باطنى، ناخشنودى و احساس گناه و گمان بر پیامدهاى ناگوار جانبى، اما از روى نیاز و ناچارى و رو به رو بودن با دشواریها، نابسامانیها، ناهنجارهاى اقتصادى و اجتماعى و فرهنگى، تن به این کار مى دهند.
بازکاوى دیدگاه اسلام در مسأله سقط جنین، شاید با پیامهاى جدید و کارسازانه اى همراه باشد که ما براى گشودن باب این گفت وگوى فقهى، به دستاوردهاى پژوهشى خود، اشارت مى کنیم:
اسلام و سقط جنین:
الف. سقط جنین در قرآن: نه تنها در ظاهر آیات قرآنى، از حکم سقط جنین، سخنى به میان نیامده است، بلکه در تأویل و تفسیر آیات الهى، از معصومان(ع) هم روایتى در این باب وجود ندارد، تا بتوان براساس آن، نظر قرآنى را کشف و نتیجه گیرى کرد.
حتى مفسران هم در برداشتهاى قرآنى، و کندوکاوگران در باب آیات الاحکام نیز تا قرن اخیر، سخنى در این باره به میان نیاورده اند. در حالى که موضوع مورد نیاز جامعه ها و ملتهاى اسلامى، از دورانهاى دور بوده است.
لیک در پاره اى از تفسیرهاى جدید، در تفسیر آیه هایى که گروندگان به اسلام را از پیروى آیین جاهلى; بویژه فرزندکشى، باز مى دارند، سقط جنین نیز، مصداق فرزندکشى دانسته شده است.
1. (ولاتقتلوا اولادکم من املاق.)161
فرزندان تان را به خاطر تنگدستى مکشید.
2. (ولاتقتلوا اولادکم خشیة املاق.)162
فرزندانتان را از بیم ندارى مکشید.
3. (واذا الموؤدة سئلت بایّ ذنب قتلت.)163
و آن گاه که زان دخت زنده به گور پرسند: به کدام گناه کشته شده است.
4. (یا ایها النبى اذا جائک المؤمنات یبایعنک على ان لایشرکن بالله شیئاً ولایسرقن ولایزنین ولایقتلن اولادهن و...)164
اى پیامبر، هرگاه زنان گرویده براى بستن پیمان نزد تو آیند، براى این که هیچ چیز را با خدا انباز نکنند، و دزدى نکنند و زنا نکنند و فرزندان شان را نکشند و....
علامه طباطبایى در تفسیر، آیه چهارم (ممتحنه،12) مى نویسد:(ولایقتلن اولادهن بالوأد وغیره واسقاط الاجنّة.)165
فرزندان خود را به وسیله زنده به گور کردن و غیر آن و سقط جنین نکُشید.
در تفسیر نمونه، در شرح آیه نخست (انعام، 151) آمده است:(با نهایت تأسف، این عمل جاهلى در عصر و زمان ما در شکل دیگرى تکرار مى شود، و به عنوان کمبود احتمالى مواد غذایى روى زمین، کودکان بى گناه در عالم جنینى از طریق (کورتاژ) به قتل مى رسند)166
در همان تفسیر در شرح آیه سوم (تکویر، 8 ـ9) مى خوانیم:(...با نهایت تأسف این مسأله به اشکال دیگرى در جاهلیت قرون اخیر نیز خودنمایى مى کند، در شکل آزادى سقط جنین که به صورت قانونى در بسیارى از کشورهاى به اصطلاح متمدن رواج یافته، اگر عرب جاهلى بعد از تولد، نوزادان را مى کشت، انسان هاى متمدن عصر ما آن را در شکم مادر مى کشند!)167
محمدتقى شریعتى در تفسیر نوین در شرح آیه چهارم (ممتحنه، 12) مى نویسد:(اگر تازیان نادان فقط دختر را مى کشتند انسان زمان ما هم دختر را و هم پسر را مى کشد. مگر کورتاژ و سقط جنین در بزرگ ترین ممالک متمدن فراوان نیست؟...)168
در منشور جاوید در تفسیر آیه نخست (انعام، 151) آمده است:(از آن جا که عرب جاهلى با وسائل امروزه پزشکى مجهز نبود و از وضع جنین در رحم مادر آگاهى زیادى نداشت و نمى دانست جنین دختر است یا پسر، از این جهت بردبارى به خرج مى داد، تا جنین چشم به جهان بگشاید، سپس دست خود را به خون جگرگوشه خود آلوده سازد.
ولى بشر امروز، گام به پیش نهاده و با کمال قساوت آماده مى شود که جگرگوشه او در رحم قطعه قطعه گردد و بیرون کشیده شود...)169
روشن است که چنین برداشتهایى از آیات قرآنى هرچند نوپردازانه و همراه با نگرش به رویدادهاى اجتماعى است، اما چون مستند به کلام وحى و دلیلهاى چهارگانه فقهى نیستند، در نتیجه، حکم شرعى موضوع از آنها به دست نخواهد آمد.
زیرا به جنین در حالتهاى ابتدایى، از نظر لغوى، عرفى و شرعى انسان گفته نمى شود. از این روى، در روایات تا پیش از حلول روح، از احکام جداگانه برخوردار است. و چون انسان نیست، افکندن آن هم، در حکم کشتن نفس و در حکم (موؤده) (دختر زنده به گور شده) نخواهد بود.
فاضل مقداد، روایتى شاهد بر درستى این سخن، به شرح زیر آورده است.
(روى ان الصحابه اختلفوا فى الموؤدة ماهى؟ وهل الاعتزال وأد؟ وهل اسقاط المرءة جنینها عمداً وأد؟ فقال على(ع) انها لاتکون موؤدة حتى یاتى علیه التارات السبع، فقال له عمر: صدقت اطال الله بقاءک، واراد(ع) طبقات الخلق السبع المبنیة فى الآیة المذکورة، فاشار(ع) الى انه اذا استهل بعد الولادة ثم دفن فهو وأد فلایکون الحامل المسقط قد وأدت).170
روایت شده: صحابه در معناى موؤدة اختلاف داشتند که چیست؟ آیا بیرون ریختن مَنى و افکندن جنین، از نمونه ها و مصداقهاى (زنده به گور کردن) است، یا خیر؟
على(ع) فرمود: تا هنگامى که رده ها و مرتبه هاى هفت گانه آفرینش را سپرى نکرده (موؤدة) به او گفته نمى شود.
عمر گفت: راست گفتى عمرت دراز باد!
سپس على(ع) افزود: آفرینش انسان رده هاى هفت گانه دارد که در آیه یاد شده است و آن گاه اشاره کرد به این که: هر کودک پس از ولادت گریه کرد و پس از آن دفن شد، او زنده به گور شده است. پس زن باردارى که بچه اش را مى افکند، زنده به گورکننده نیست.
شهید بهشتى، در پاسخ به علمایى که دلیلهاى قتل نفس را به تمام رده ها و مرتبه هاى شکل گیرى جنین گسترش مى دهند، مى گوید:(از نظر موازین ما، فقاهت ما، استحسان است; استنباط نیست. هیچ یک از این بحثها را نمى توان دلیل فقهى شمرد; یعنى ما در مباحث دیگر فقه به این گونه استیناسها، مى گوییم استحسان و آنها را سند کافى براى استنباط یک حکم نمى شمریم. این جا هم همین طور، هیچ فرقى نمى کند. ما وقتى مى گوییم انسان در مراحل مختلف، داراى احکام مختلف است، یکى از احکام قتل نفس است. باید دید حرمت قتل نفس با آن تأکید، مربوط به کدام مرحله است. به صرف این که ما استیناس مى کنیم که در فلان جا هم مى شود گفت (انسان) کافى نیست که ادله حرمت قتل نفس را به او هم تعمیم بدهیم.)171
و مى افزاید:(چنانکه از کلام محقق حلى و شهید ثانى و صاحب جواهر و دیگران دانستید، آنان اسقاط علقه و مضغه را محکوم به حکم قتل نمى دانند.)172
ادامه دارد ...
منبع: خبرگزاری فارس ۱۳۸۶/۱۱/۰۲
نویسنده : حسن رهبرى
نظر شما