بازگشت به مقوله ی مردم محوری در چارچوب رشد اقتصادی
لوموند دیپلماتیک درماه نوامبر ٢٠٠٣ مقاله ای به نام « برای جامعه ای مبتنی بر رشد پس رفتی» به چاپ رساند. از این زمان موضوع مذبور در مباحث مختلف جریان جهانی شدن از نوع دیگر مطرح شد و حتی از مرزهای آن هم فراتر رفت و با ابعاد وسیع تری طرح گردید. اما هنوز گوشه های زیادی از این بحث باز نشده است و جای تفکر دارد، امروز این سوال مطرح است که هواداران رشد پس رفتی چه پیشنهادی برای کشورهای جنوب دارند : مدل رشدی ویژه آنها و یا غربی گرائی ای نوین.
در برخوردهای تبلیغاتی رسانه ها هر « کالای » جدید حتی فرهنگی به عنوان « مفهومی » تازه ارائه می شود. در همین چارچوب نباید متعجب شد که طرح مسئله ی رشد پس رفتی نیز به مثابه « مفهومی نوین » عرضه شود. اما حتی به قیمت دلخوری خیلی ها تکرار می کنیم، رشد پس رفتی یک « مفهوم » به معنای سنتی کلمه نیست و نمی توان آن طور که اقتصاددانان از تئوری رشد و توسعه ی اقتصادی سخن می رانند از « تئوری رشد پس رفتی » صحبت کرد. افرادی که انتقادات بنیادین به توسعه ی اقتصادی کنونی دارند، برای مقابله با لفاظی های اقتصاددانان، رشد پس رفتی را مطرح می کنند و قصد دارند برای جایگزینی الگوی رشد اقتصادی حاضر و سیاست های دوران پس از توسعه ی اقتصادی امروزین راه حلی بیابند. (١)
« رشد پس رفتی » به تنهایی آلترناتیوی مشخص نمی باشد، بلکه بستری است برای تلفیق و همگرایی بدیل های مختلف(٢). به عبارت دیگر پیشنهادی است لازم، برای گشایش فضای نوآوری و خلاقیت که توسط استبداد اقتصاددانان طرفدار رشد و توسعه گرایان و به اصطلاح هواداران ترقی، منسد شده است. برخی از هواداران جنبش جهانی شدن از نوع دیگر به ارائه دهندگان طرح تهمت پیشنهاد « رشد پس رفتی کور » را می زنند و یا می گویند آنها رشدی منفی بدون زیر علامت سوال بردن کل سیستم را مطرح می کنند ، یا هوادار منع کشورهای جنوب از حل مشکلات خودشان می باشند. این ادعاها اگر نشانه ی کر بودن نباشد، گواه سوء نظرا ست.
در کشورهای شمال و جنوب کره ی زمین طرح ساختمان جامعه ای راحت، مستقل و مقتصد، مستلزم دقت در استفاده از واژه هاست شاید بهتر باشد به جای رشد « پس رفتی » یا« وا رشد » از پس وند « بی » استفاده شود، مثلا جامعه ی « بی رشد »، همانطور که « بی » در کلمه ی « بی مذهب » استفاده می شود. چرا که در اینجا نیز موضوع رها کردن یک اعتقاد و مذهب که همانا اقتصاد بازار است، مطرح می باشد، باید بی وقفه قدیس رشد اقتصادی را منهدم کرد.
وابستگی غیرمنطقی به مفهوم بت گونه ی رشد اقتصادی، علی رغم همه ی شکست هایش وعلی رغم این که به هزار شکل باز تعریف شده و باز هم از محتوای تهی گشته است، بیانگر عدم امکان قطع ارتباط با اقتصادگرایی و نهایتا تمایل به رشد اقتصادی است. تناقض در این نکته نهفته است که هواداران « اقتصاد از نوع دیگر » وجود همه ی نتایج منفی رشد اقتصادی را می پذیرند، اما بازهم بر این اعتقادند که کشورهای جنوب باید از آن « بهره مند » شوند. با این حال، شمار روزافزونی از هواداران جهانی شدن از نوع دیگر بر این باورند که رشد اقتصادی از نوعی که ما می شناسیم نه قابل دفاع است، نه مورد خواست و نه پایدار و این امر چه از جنبه ی اجتماعی و چه از جنبه ی زیست محیطی صادق است، با این حال می گویند رشد پس رفتی نمی تواند در دستور کار کشورهای جنوب باشد و این کشورها باید « مدتی » این رشد اقتصادی لعنتی را امتحان کنند ، چرا که توسعه را نشناخته اند.
اینان، اسیر در بن بست « نه رشد اقتصادی، نه رشد پس رفتی » مجبور می شوند مفهوم « شتاب منفی رشد اقتصادی » را که گویا همه را حول یک سوء تفاهم گرد می آورد، مطرح کنند. اما « رشد با شتاب منفی » همگان را از استفاده از مزایای جامعه ای راحت، مستقل و مقتصد و خارج از حیطه ی رشد اقتصادی منع می کند، بدون آنکه بتواند تنها امتیاز رشد اقتصادی ناعادلانه و مخرب محیط زیست کنونی، یعنی اشتغال را به ارمغان آورد.
مسیر طی شده توسط منتقدین« رشد اقتصادی »
اگر زیر علامت سوال بردن جامعه ی مبتنی بر رشد اقتصادی باعث ناامیدی « بیانکور » (نبض اقتصاد بازار در فرانسه) می شود، بازتعریف توسعه تهی از نسج اقتصادی (یا توسعه بدون رشد اقتصادی) نیز قادر نخواهد بود امید و شور زندگی را به معتادان « رشد اقتصادی » کشنده بازگرداند.
برای درک این مطلب که چرا ساختمان جامعه ای خارج از حیطه ی رشد اقتصادی هم برای کشورهای شمال و هم جنوب لازم است باید مسیر طی شده توسط منتقدین « رشد اقتصادی » را از نو مرور کرد. طرح جامعه ای مستقل و مقتصد از دیروز متولد نشده بلکه از خلال سالها « انتقاد بر توسعه» شکل گرفته است، بیش از ٤٠ سال است « انترناسیونال » کوچک ضد یا وراء توسعه گرایی، اثرات منفی توسعه را خصوصا در رابطه با کشورهای جنوب بررسی و افشاء می کند (٣). این نوع توسعه از الجزایر « هواری بومدین» تا تانزانیای « ژولیوس نیرره» نه تنها متکی بر سرمایه داری یا اولترا لیبرالیسم نبوده بلکه رسما « سوسیالیست »، « همیارانه»، « داخلی»، « خودکفا و خود باور »، « خلقی و همبسته » نیز بوده است. اغلب مورد پشتیبانی سازمان های غیردولتی انسان دوست بوده و یا حتی توسط آنها به اجرا گذاشته است،ا ما علی رغم برخی دستاوردهای جزعی قابل طرح، ورشکستگی این سیستم ها چشم گیر می باشد و ساختمانی که باید منجر به « شکوفایی نوع بشر و همه ی انواع بشر » می شد، در فساد، ناهماهنگی و برنامه های تدقیق ساختاری پی در پی فرو رفته است و تنها توانسته فرودستی را به فقر تبدیل سازد.
این مشکل گریبانگیر جوامع کشورهای جنوب است، که درگیر ساختمان اقتصادی ای مبتنی بر رشد می باشند. برای رهایی از غوطه ور شدن در بن بستی که این ماجراجویی آنها را در آن گرفتار کرده است، باید این جوامع اگر هنوز فرصتی باقی باشد، خود را از پوششی که آنها را در بر گرفته رها کنند، سدهایی که در مقابلشان قرار دارد را منهدم سازند و در جهت شکوفایی ای از نوع دیگر گام بردارند. البته منظور به هیچ وجه دفاع از نوعی اقتصاد غیررسمی نیست. رشد پس رفتی در کشورهای شمال پیش شرط شکوفایی هر شکل آلترناتیو رشد در کشورهای جنوب است.
تا زمانی که اتیوپی و سومالی محکوم باشند که خوراک حیوانات اهلی کشورهای شمال را صادر کنند، تا وقتی که گله های حیوانات قصابی های شمال را، با انبوه سوژاهایی که با سوزاندن جنگل های آمازون تهیه می شود، سیر می کنیم، هر نوع حرکت برای استقلال واقعی جنوب را در نطفه خفه کرده ایم (٤). جرعت پیشنهاد رشد پس رفتی در جنوب، یعنی عزم حرکت در مسیری مارپیچی برای قرار گرفتن بر روی مدار دایره ی « هشت باز»: « بازبرآورد»، « بازتعریف »، « بازسازی »، « بازگشت به محل »، « بازتوزیع »، « بازتقلیل »، « بازمصرف » و « باز استفاده ». این مارپیچ مقدمه ی سازماندهی مفاهیم دیگری نیز می باشد که در عین حال بدیل و مکمل اند : « گسست »، « آشتی »، « بازیابی »، « راه یابی » و بالاخره «استفاده ی مجدد ».
« گسست » یعنی قطع وابستگی اقتصادی و فرهنگی به کشورهای شمال، « آشتی » با تاریخی متوقف شده توسط استعمار، توسعه و جهانی شدن، « بازیابی » هویت فرهنگی ، « راه یابی » یعنی راه گشایی محصولات محلی ازیادرفته و رها گشته و ارزش های « ضد اقتصادی » ای که ریشه در تاریخ هر کشور دارد و بالاخره « استفاده ی مجدد » از فنون و کارشناسی های سنتی هر کشور که می تواند راهگشا باشد.
در کشورهای شمال دغدغه ی عدالت جویی از چارچوب کاهش تخریب محیط زیست خارج گردد و مثلا بدهکاری مهم دیگر شمال که پرداختش از طرف خلق های محلی تقاضا می شود، در دستور قرار گیرد. این بدهی مهم، باز پس دادن غرور و افتخارات از دست رفته (و از جمله ثروت های غارت شده ، که باز پس گیری آنها بسیار مشکل ساز تر است) می باشد و می تواند در همکاری مشترک شمال و جنوب در راستای رشد پس رفتی تحقق پذیرد.
برعکس ادامه ی منطق رشد اقتصادی ویا حتی بدتر از آن، تحمیل این امر به کشورهای جنوب به بهانه ی کمک به خروج آنها از فقری که خود همین رشد اقتصادی مسبب آن است، فقط باعث وابستگی بیشتر کشورهای جنوب به غرب است. البته ممکن است این راه حل، یعنی ادامه ی منطق رشد اقتصادی، با نیتی خوب ارائه شده باشد و مثلا تمایل « به ساختن مدارس، مراکز بهداشتی، شبکه ی آب آشامیدنی و باز یافتن خودکفایی غذایی » مطرح شود (٥) که بیانگر مردم محوری به ظاهر ساده در چارچوب توسعه ی اقتصادی است.
اما باید یکی از دو راه زیر را برگزید : یا باید از کشورهای مورد نظر چه از طریق پرسش از دولت های آنها، چه از طریق نظرسنجی در میان مردمی که تحت تاثیر رسانه ها هستند، سوال شود به چه چیزهایی احتیاج دارید، که پاسخ بدون شک چنین است : « احتیاجات اساسی » که ناشی از پدرسالاری غرب است عبارتند از : فن کویل، موبایل، انواع یخچال فریزر و خصوصا اتومبیل (فولکس واگن و جنرال موتورز در نظر دارند ٣ میلیون خودرو در سال برای چین تولید کنند و پژو برای عقب نماندن از قافله ، سرمایه گذاری غول آسایی در این کشور انجام می دهد...)، به این فهرست می توان تاسیس مراکز اتمی، خرید هواپیماهای جنگی و تانک های آ . ام . ایکس را نیز افزود.
راه دوم شنیدن فریاد دل رهبر دهقانی گواتمالایی است که می گوید : « فقرا را راحت بگذارید، دیگر از توسعه با آنها سخن نرانید ». (6)
امید به خلاقیت اجتماعی
تمام دست اندرکاران جنبش های مردمی از خانم واندانا شیوا در هندوستان تا امانوئل ندیون در سنگال همین مطلب را به شیوه ی خود بیان می کنند. اگر امروز برای کشورهای جنوب « بازیابی خودکفایی غدایی » موضوع روز باشد یعنی چنین خودکفایی ای را دارا نیستند. تا سال ١٩٦٠ در آفریقا، قبل از هجوم « توسعه ی اقتصادی » ، هنوز نوعی از خودکفایی غذایی وجود داشت. آیا همین امپریالیسم استعمارگر، توسعه ی اقتصادی و جهانی شدن نیست که خودکفایی را از بین برده و هر روز وابستگی این کشورها را بیشتر کرده است. قبل از آنکه آب لوله کشی و یا غیر لوله کشی شده وسیعا توسط زباله های صنعتی آلوده شود، این کشورها آب آشامیدنی داشتند. آیا مدارس و مراکز بهداشتی، نهادهای واقعی برای دفاع از فرهنگ و بهداشت این کشورهاست! ایوان ایلیچ در رابطه با درستی این مطلب حتی در مورد کشورهای شمال نیز شک داشت (٧).
مجید رهنما اقتصاددان ایرانی به درستی می گوید : « آن چیزی که به عنوان کمک اهدا می گرددد، تنها صرف هزینه، برای نگه داشتن ساختارهای فقرآفرین می شود، در حالی که قربانیان غارت شده، که اموال و دارایی های حقیقی شان ربوده گشته است، اگر بخواهند از سیستم تولید جهانی خارج شوند و بدیل های مطابق با نیازهایشان پیدا کنند، هرگز هیچ کمکی دریافت نمی کنند.» (٨)
با این وجود، بدیل توسعه ی اقتصادی در جنوب و همچنین در شمال بازگشت به عقب نیست. هدف، تحمیل الگوی یکنواخت « بی رشدی » نیز نیست، برای طردشدگان و غریق های سیستم رشد اقتصادی، باید راهی که سنتز و نتیجه ی درهم آمیختگی سنتهای گم شده و مدرنیته ی دست نیافتنی باشد، جستجو کرد. فرمول بندی پرتناقضی که بیانگر چالش دوگانه ایست که پیش رو داریم. باید به توان خلاقیت اجتماعی جهت فائق آمدن به این چالش امیدوار بود تا بتواند خود را از چنگ اقتصادگرایی و توسعه گرایی، رها سازد. دوران پس از رشد، لزوما چند وجهی خواهد بود. باید راه های شکوفایی جمعی ای تدبیر شود که در آن آسایش مادی، که مخرب محیط زیست و روابط اجتماعی است بر همه ی عرصه ها الویت نداشته باشد.
هدف دستیابی به زندگی بهتر می تواند از راه های گوناگون و در چارچوب های متفاوت تعریف شود. به زبان دیگر، باید به بازسازی و بازیابی فرهنگ های نوین پرداخت. اگر حتما باید نامی بر این هدف گذاشت، آن را می توان مثل ابن خلدون « عمران » (٩) یا همچون گاندی سوادشی- سراویا (بهبود شرایط اجتماعی برای همگان)، یا همچون جریان توکولورها، باتبار (همه با هم در آرامش) و یا مثل بوران در اتیوپی، فیداناگابنیا (درخشش فردی که سیر گشته و از همه ی غمها و دردها رهاست) نامید (١٠). مهم گسستن پیوند از جریان مخربی است که زیر پرچم توسعه ی اقتصادی و یا جهانی شدن به جلو می رود. خلاقیت ها و اندیشه های جالبی که در گوشه و کنار جهان وجود دارد می تواند کارپایه ی ساختمان و امید دوران پس از توسعه ی اقتصادی باشد.
بی شک برای اجرای سیاستهای « رشد پس رفتی » باید مقدماتی چه در شمال و چه در جنوب مهیا شود که مشابه یک دوران ترک اعتیاد جمعی است. رشد اقتصادی در عین حال ویروسی خطرناک و مخدری قوی است. مجید رهنما می نویسد : « برای رخنه در فضاهای هزارلای اقتصادی، انسان هومواکونومیکوس، دو شیوه به کار می برد. یکی شیوه ی ویروس ایدز و دیگری راه کار دلالان مواد مخدر» (١١). هر دو شیوه به تخریب سیستم مصونیت می پردازند و نزد انسان نیاز و احتیاج می آفرینند. هرچه منافع دلالان (یعنی شرکت های چندملیتی) زیادترباشد، گسستن و دریدن زنجیر اعتیاد به مصرف هم سخت تر است، چرا که آنها می خواهند ما را بسان بردگان نگه دارند، اما تلنگر نجات بخش ضرورت، امکان دارد ما را به خود آورد.
پی نوشت:
١) مقاله ی ماه مه ٢٠٠١ لوموند دیپلماتیک « یک بار برای همیشه رابطه با توسعه ی اقتصادی را تمام کنیم».
٢) مقاله ی « چرک نویسی برای آینده : شرکت در بحث های نوع دیگر : نوول کایه دویود شماره ١٤، انتشارات پوف، ژنو، ٢٠٠٣.
٣) این گروه لغت نامه ی توسعه را در لندن در سال ١٩٩٢ ثوسط انتشارات زدبوک به چاپ رساند.
٤) بدون اینکه از یاد بریم که این گونه « اسباب کشی » های جهانی به تدریج آب و هوا را تخریب کرده و کشت های سوداگرانه مثلا در برزیل فرودستان را از لوبیا محروم کرده و به علاوه می تواند فجایع بیولوژیک از جمله جنون گاوی بیافریند.
٥) ژان ماری هاربی، « توسعه ی پایدار : تفاوت عظیم »، روزنامه ی اومانیته، ژوئن ٢٠٠٤.
٦) نوشته ی آلن گراس، شکنندگی قدرت، فایارد، پاریس، ٢٠٠٣، ص ٢٤٩.
٧) از منتخب آثار انتشار جدید فایارد، پاریس، ٢٠٠٤ می توانید مجدا « انتقام پزشکی» که هنوز خیلی جالب است را بخوانید.
٨) مجید رهنما : هنگامی که فقر، فرودستی را کنار می زند، انتشارات فایارد و آکت سود، پاریس، ٢٠٠٣، ص ٢٦٨.
٩) تاریخ نگار و فیلسوف عرب (تونس ١٣٣٢ - قاهره ١٤٠٦).
١٠) گودرون داهل و گماتچو مجرسه، « مارپیچ رامزهوم : مفهوم بورانی توسعه». در کتاب خوانندگان مرحله ی پس از توسعه نوشته ی مجید رهنما و ویکتوریا باوتری، انتشارات زدبوک، ١٩٩٧، ص ٥٢.
١١) مجید رهنما، همانجا، ص ٢١٤.
منبع: / ماهنامه / لوموند دیپلماتیک / 2004 / نوامبر ۱۳۸۳/۰۷/۱۳
نویسنده : سرژ لاتوش
نظر شما