موضوع : پژوهش | مقاله

فردیت از هم گسیخته

برای بنیامین تجربه شهر و سرمایه داری هر دو معرف یک چیز است: از هم گسیختگی، چندپارگی و تکان (شوک). در جهان سرمایه داری چندپارگی و شوک بنیان تجربه مدرن را تشکیل می دهد.
شوک همان از هم گسیختگی است که فردیت را شکل می دهد. به عبارت دیگر جهان فرد از مجموعه ای یکپارچه تشکیل نشده و دارای تکه ها و پاره های متفاوت است.
همین تکه ها هستند که به صورت یک مجموعه دنیای فرد را می سازند.
فرد در این دنیای چندگانه احساس بیگانگی و چندپارگی می کند. در گذشته نه چندان دور فرد دارای مجموعه ای واحد بود و در این مجموعه امنیت خاطر و رضایت باطن وجود داشت . ولی با توسعه شهر فرد دیگر دارای مجموعه واحد نیست و بیشتر جهان او پاره پاره است. در این جهان پاره پاره او با دنیای شوک مواجه بوده و کوشش او در این است که دنیای شوک را کنترل کرده و آن رابه گونه ای در اختیار گیرد. در اینجا باید به نقش شهر نیز توجه کرد. شهر پدیده ای است که فرد در آن صاحب «تجربه» خویش نیست. تجربه جهان شهر، فرد را در ابعاد گوناگون نگاه می دارد. و آنچه در اینجا واقعیت دارد وجود جهان های متفاوت و گاه متضاد است.
جهان سرمایه داری، کلاً جهانی خیال انگیز است و در این جهان خیال انگیز است که حکومت تصورات فرد غالب است از این رو هم شهر کلاً پدیده ای خیالی است و در این جهان خیالی است که انواع شوک، به فرد وارد می شود و این فرد است که باید آنها را در خود حل کند. شوک لیکن ویژگی دیگری نیز دارد و آن بعد خیال انگیز آن است. فرد مرتباً در معرض جهان خیالات است.بنابراین شوک و خیالات هر دو یک پدیده را تشکیل می دهند و شوک در واقع حالت تشدید شده خیالات است.
در جهان شهر (پاریس به عنوان مثال) قشرها و گروههایی وجود دارند که کارشان جذب شوک است.
جذب شوک بخش عمده ای از تجربه مدرن شهر را تشکیل می دهد. شهر کلاً پدیده ای است که سبب تولید شوک شده و فرد در آن احساس از هم گسیختگی می کند.
به عبارت دیگر شهر سرمایه داری و تولید و جذب شوک یک مجموعه واحد را تشکیل می دهد. در اینجا فرد از بعد سوبژکتیویته خود خارج شده و تبدیل به پاره پاره هایی می گردد.
از این رو سوبژکتیویته واحد و یکدست دیگر در دنیای فرد جایی نداشته و پیوسته در معرض دیگرگون شدن است. در جهان بورژوازی اشیا معرف جهان شوک بوده و مبین فرد در این جهان هستند.
والتر بنیامین؛ فیلسوف و منتقد اجتماعی و هنری وابسته به مکتب فرانکفورت از نادر اندیشمندانی است که به گونه ای ژرف در سرشت جامعه مدرن و پدیده های متناسب با آن تعمق کرده است. از همین رو، آثار وی عهده دار بررسی و تفکر در فضاهای شهری، آثار هنری مدرن، پدیده های شهری، حاشیه نشینان شهری مانند گدایان، ولگردان، لمپن ها و غیره است.
اگر چه بنیامین یک فیلسوف مارکسیست است اما او در این زمینه به تفسیرهای سطحی نگرانه از ماتریالیسم تاریخی مارکس بسنده نمی کند، که آن را با آرای کانت، هگل و فروید نیز همراه می کند، مطلب حاضر نگاهی اجمالی است به آرای بنیامین درباره شهر مدرن و ارتباط آن با انسان جدید و دغدغه های امروزین وی. با هم می خوانیم:
ویژگی عمده شیء همان پالایش است که فرد را دوباره سازی می کند. درهمین دوباره سازی (جهان خصوصی) نوعی تخلیه روانی به چشم می خورد. این تخلیه روانی به اشیا معنا داده و آنها را برای انسان در حیطه خصوصی بازسازی می کند. شیء وظیفه بازسازی را به عهده دارد و این بازسازی است که باعث تکامل شیء شده و انسان را در رابطه جدید با آن قرار می دهد.
به سخن دیگر جهان خصوصی، جهان جذب شوک است. این جهان خصوصی است که شوک را ایجاد می کند و از طرفی دیگران را جذب می کند. جامعه بورژوا دارای چنان خصلتی است که از جهان خصوصی پدیده جذب شوک ساخته و باعث آن می گردد که جامعه در تعادل باقی بماند. تعادل خصلت عمده جهان خصوصی است: این تعادل است که سراسر حیطه خصوصی را تعیین می کند.
افسون زدگی اشیاء بعد اصلی جهان حیطه خصوصی است. اما به تدریج جهان حیطه عمومی نیز دچار افسون زدگی می شود.
دنیای پاساژ در پاریس قرن ۱۹ دارای خصلتی شبیه دنیای خصوصی بورژوایی است. در دنیای پاساژ است که جهان حیطه خصوصی دنیای مخصوص خود را توسعه داده و جهان در اینجا بسان سالن هایی می ماند که در آن فرد احساس امنیت می کند. وجود این سالن ها دنیای حیطه خصوصی را نیز توسعه می دهد. این سالن ها معرف جهان «افسون زده» با شی ء است.
این افسون زدگی دنیای پاساژ را شکل داده و به آن حال و هوایی خاص می بخشد. جهان بورژوازی قرن ۱۹ کلاً براساس افسون زدگی ساخته شده بود.
می توان گفت بورژوازی نیز بر مبنای افسون زدگی شکل گرفته است.
در اینجا بدین نکته اساسی برخورد می کنیم که از نظر بنیامین شهر _ چونان _ متن است. در این متن آغاز و پایانی به چشم نمی خورد. فرد می تواند در هر جایی از متن قرار گیرد.
فرد می تواند در درون متن گم شود، همان گونه که در شهر نیز احتمال گم شدن فرد وجود دارد. شهر جهان خیالات است و لذا در این خیالات فرد در درون متن آن قرار می گیرد. متن چند بعدی است، همان گونه که شهر نیز چند بعدی و چندگانه است. در واقع این چند بعدی بودن جهان است که شهر چون متن را به ما نشان می دهد. جهان متن یکدست نیست، همانطور که جهان شهر نیز. این که متن یکدست نیست خود نشانه این واقعیت است که جهان ابژکتیو دارای محدودیت های خاص خود است.
آنهایی که در جهان شهر (کار) می کنند (مانند، گدایان، ولگردها و...) دارای ذهنیتی هستند که بیشتر منطبق با عینیت است، اما نکته مهم در اینجا این است که گدایان دارای ذهنیتی اند که بیشتر شبیه متن است. در واقع آنها در جهان (متن) زندگی می کنند این متن است که به آنها بعد سوبژکتیویسم خاصی می دهد؛ اما بتدریج گدایان تحت تأثیر بعد ابژکتیویسم قرار گرفته و بیشتر بصورت (کارگر) در می آیند. این بدین معناست که در جهان اقتصاد مبادله ای جهان ذهنی بورژوازی تبدیل به جهان عینی می گردد.
جهان متن، چونان جهانی چندگانه است که میان جهان ذهنی و عینی در نوسان است. دیدگاه کلی نسبت به متن میسر نیست، چرا که نمی تواند مجموعه را به عنوان متن در نظر آورد. از این رو تصور کلیت بعنوان یک پدیده کلی میسر نیست. به همین علت بر (متن) و (چندگانگی) ابعاد متن را تشکیل می دهند.
بنیامین در پدیدارشناسی شهربه جمعیت روی آورده و ابعاد آن را مورد بررسی قرار می دهد. جمعیت در حقیقت پدیده ای است که افراد در حکم اجزای آنند. بدون آنکه تشکیل دهنده آن به عنوان یک کلیت باشند. جمعیت در عین اینکه یک کلیت است از کلیت نیز بیرون است. مقوله بندی جمعیت کاری است تقریبا غیرممکن. در اینجا بعد آنارشیک جمعیت خود را نشان می دهد. کارگران دنیای ذهنی نیز دارای این بعد آنارشیک اند. قانون ارزشی اگر چه که بر گدایان، قماربازان و ژیگولوها حاکم است، ولی در جامعه بورژوا گریزگاههایی هست که آنها می توانند از آن بیرون باشند. بنابراین گدایان پدیده هایی بیرون از قانون ارزشی هستند. آنها جهان ارزشی را مورد ستیز قرار می دهند.
از نظر بنیامین شهر چونان متن است. در این متن آغاز و پایانی به چشم نمی خورد. فرد می تواند در هر جایی از متن قرار گیرد. فرد می تواند در درون متن گم شود، همان گونه که در شهر نیز احتمال گم شدن فرد وجود دارد. شهر جهان خیالات است و لذا در این خیالات فرد در درون متن آن قرار می گیرد
همین بعد در مورد قماربازان نیز صادق است. قماربازان نیز قانون ارزش را مورد ستیز قرار می دهند لذا دیده می شود که جهان بورژوازی علیرغم چندگانگی هایش همچنان بر مبنای قانون ارزش عمل می کند. لذا با پدیده هایی برخورد نمی کنیم که بتواند بنیانهای جامعه بورژوا را مورد چالش قرار دهد. (لذا پدیده هایی مانند، قماربازها و ژیگولوها) در واقع حاشیه نشین جامعه بورژوا بوده و از ستیز با آن ابا دارند.
اینها سازندگان و بوجودآورندگان تاریخ هستند که به صورت گمنام در جهان وجود دارند. برای بورژوازی سازندگان تاریخ، کسانی اند که صاحب نام و اسم باشند. اما تاریخ در بورژوازی، تاریخ گمنامان نیز است و در این جهان گمنامان نقشی اساسی بازی نمی کنند. تذکر برشت در این مورد که بنایان پس از ختم کار به کجا رفتند؟ در مورد نظریات بنیامین نیز صدق می کند آنچه که هست عدم وجود چهره تاریخی از کارگران است. از این رو نجات و رستگاری در تاریخ در حقیقت همان رستگاری تولیدکنندگان و کارگران است. رستگاری به معنای رسیدن به اسم و رسم نیست بلکه رسیدن به وضعیت رها شده از (خودبیگانگی) است که اسم و رسم در آن نقش کمرنگی دارد.
از اینجا می توان به مفهوم جدیدی از «ظلم» رسید. در واقع (بیگانگی) و (شیء گونگی) باعث تثبیت پایه های ظلم می گردد. برای سرنگونی جهان شیء گونه تنها نقد شی ءگونگی کافی نیست. ماتریالیسم تاریخی در تلاش است در جهت سرنگونی شیء گونگی. در ماتریالیسم تاریخی هویت واقعی بدست آمده و بیگانگی به کنار می رود. در ماتریالیسم تاریخی است که نوعی جشن و سرور جهت پیروزی بر شیء گونگی مطرح می شود. جشن و سرور نشان دهنده جهان پیروز بر از خودبیگانگی تاریخی است، لذا جشن نقطه مقابل شیء گونگی تاریخی است. در واقع در جشن است که شیءگونگی تاریخی بعد اساسی خود را از دست می نهد. به موازات این دیدگاه، قانون ارزشی (کارگران) بعدی جدید به خود می گیرد.
در اینجا می توان به برداشت جدیدی از نظرات فروید رسید. موزیک دارای بعد مازوخیستی بوده و موسیقی دان و جمعیت شنونده دارای نوعی وابستگی عاطفی به ارکستر هستند. در پدیده های زیباشناسی، جنبه مازوخیستی دارای اهمیت فراوان است. در حیطه خصوصی نیز وابستگی به اشیاء خبر از نوعی مازوخیسم می دهد. در واقع در حیطه خصوصی است که اشیاء از بعدی مازوخیستی برخوردار بوده و فرد در وابستگی بدانها رشد می کند. بنیامین در «تزهایی درباره فلسفه تاریخ» بیان می کند که در جهان تاریخی فرد تحت تأثیر تاریخ قرار داشته و در واقع این جهان تاریخ است که بر او حکم می کند. تولیدکننده هنر نیز دارای بعد مازوخیستی بوده و این مازوخیسم است که بر او حاکم است. نقد تاریخی همان رهائی فرد از جهان «سادو _ مازوخیستی» است. در نقد تاریخی فرد به مرزهای رهائی نزدیک می شود. تولیدکننده هنر در عصر تولید مکانیکی به جهان مکانیکی روی می آورد. در عصر تولید مکانیکی احتمال از بین رفتن مازوخیسم مطرح است لذا تولید مکانیکی نوعی رهائی برای هنر است. هنر در عصر کلاسیک بورژوازی، دارای بعدی است که آن را Aura یا حال و هوا نامیده اند. بعد خیالین هنر در اینجا اهمیت می یابد و هنرمند تحت تأثیر حال و هوای هنری است. هنر در اینجا نمی تواند خود را از هاله ای که اطراف آن را گرفته فارغ کند. بعد هنر فرد را دچار بیگانگی و شیء گونگی می کند. جهان هنر در واقع همان جهان حال و هوای هنری است که فرد را تحت تأثیر قرار می دهد. فرد در اینجا (مجذوب) حال و هوای هنر قرار می گیرد و جذابیت آن برای وی تا حدی است که فرد را افسون می کند. به عبارت دیگر، هنر و جذابیت در اینجا مجموعه ای واحد را تشکیل می دهد و جذابیت هنر، شیء هنری را تحت سلطه خود در می آورد. شیء هنری فرد را تحت انقیاد خود در می آورد و این انقیاد بواسطه وجود همان «هاله» هنری است که بر شیء تسلط کامل دارد. وظیفه (تولیدکننده) اثر هنری نجات پدیده هنری از سلطه آن حال و هواست. تنها بواسطه وجود تولید مکانیکی است که کار هنری می تواند از هاله هنری فاصله بگیرد.

منبع: روزنامه  همشهری ۱۳۸۴/۰۷/۱۰
نویسنده : مسعود یزدى

نظر شما