شیوه برخورد قرآن و اسلام با نظام برده داری
چرا اسلام که یک دین مترقى است عمل برده دارى را منع نکرده است و اولیاء دین خودشان به داشتن کنیز یا غلام معروف بوده اند؟ این پرسش شامل مواردى است که در بندهاى مختلف پاسخ آن داده مى شود.
1) آیا برده دارى مورد تأیید اسلام است؟
جواب: قرآن کریم اساس دعوت دینى را بر این نهاده است که همه انسانها بندگان خدا هستند؛ حتى علاوه بر انسان، ملائکه و جنّ را نیز همین گونه توصیف کرده است؛ زیرا خداوند به معناى واقعى کلمه، مالک هر چیزى است هیچ موجودى در آسمانها و زمین نیست؛ جز آنکه فرمانبردار خداست. (مریم، 93)
آیین اسلام، آیین آزادى و آزادگى است. آیین رحم و مروت است و قوانین و شیوه هاى برخورد اسلام، با مسأله برده دارى نیز یکى از مصادیق همین آزادى و آزادى خواهى است. چون در عصر ظهور اسلام، برده دارى در سراسر جهان معمول بوده است، لذا مناسب است ابتداء به تاریخ برده دارى نگاهى کوتاه بکنیم ریشه و اساس برده گیرى یکى از سه چیز است: 1. زور و قلدرى: مثلاً رئیس قبیله به زور مى توانست دیگران را به بردگى بگیرد؛ 2. داشتن ولایت ارث و شوهرى، و غیره؛ به عنوان مثال: پدر مى توانست فرزند خود را بفروشد؛ 3. جنگ که از همه بیشتر برده گیرى در جنگ معمول بوده است و حتى در بین ملل داراى تمدن، نظیر روم، هند، یونان، ایران؛ نیز معمول بوده است؛ زیرا ابتدا این گونه بود که قبیله پیروز در جنگ، تا آخرین نفر از طرف مغلوب را مى کشت؛ امّا در طول زمان، و نیز از باب نوع دوستى، بنا را بر این گذاشتند که اسیران جنگى را به عنوان غنیمت تملک کنند، هر چند در آن دوران هم روش ها فرق مى کرد و رومى ها و یونانى ها سخت گیرتر بودند.
دین اسلام قانونى به نام برده دارى تأسیس نکرد؛ بلکه از سه روش؛ دو روش را ردّ و یک روش را تحت شرایطى امضا کرد تا به مرور زمان و با شرایطى که قرار داده است، زمینه هاى آن نوع برده دارى را هم از بین ببرد.
بر اثر این تمهیدات اسلام بود که به مرور زمان و در نهایت، در صد سال پیش و به تبعیت از اسلام، نظام برده دارى آن هم فقط در یک بخش، یعنى بخش «زور و قلدرى » ملغا اعلام گردید؛ زیرا تمام مبارزات ضد برده دارى، مربوط به بردگان آفریقایى بود و بیشتر بردگان جهان هم آفریقایى بودند، و در آفریقا هم که جنگ نشده بود؛ بلکه بوسیله قهر و غلبه مردم را دستگیر مى کردند مى فروختند؛ پس دنیا چیزى را الغا کرد که اسلام از قرن ها پیش آن را ملغا اعلام کرده بود.
2) چرا اسلام راه سوم برده گیرى را مردود ندانست؛ بلکه تضییقاتى در آن ایجاد کرد؟
بدان خاطر بود که 1. اصلاح عادات غلط به زمان نیازمند است؛ 2. در آن زمان بردگان فراوانى وجود داشته اند و گاهى بخش عظیمى از جامعه را بردگان تشکیل مى دادند، و اگر از ابتدا بردگى به طور کلّى ملغا مى شد، خود رهایى بردگان باعث نابودى آنان و خانواده هایشان مى شد؛ زیرا بردگان در آن زمان نه کسب و کار مستقلى داشتند و نه زندگى مستقلى.حداقل اثر سوء آزاد کردن این جمعیت انبوه، مختل کردن امنیت جامعه بود. بررسى این نکته نشان مى دهد که برخورد ضربتى و دفعى با مسأله برده دارى، امرى غیر حکیمانه، بلکه غیر ممکن است؛ از این رو اسلام، در برخورد با این مسأله ـ چنان که در مورد «شراب » عمل کرد ـ به اصلاح تدریجى پرداخت. 3. به طور کلى، دشمن محارب به جز افناء انسانیت و از بین بردن نسل بشر و از بین بردن آبادانى ها هدف دیگرى ندارد، و بدون تردید، فطرت بشر چنین فردى را محکوم به فنا دانسته و دست کم به بردگى گرفتن او را تجویز مى کند. 4. علاوه بر حکم فطرى، تا آن جا که تاریخ نشان داده است، انسانها دشمنان خود را به عنوان غنیمت اسیر مى گرفته اند.
برده گیرى که اسلام معتبر دانسته حقى است که با فطرت بشر مطابقت دارد که همان برده گیرى دشمنان اساس دین و مجتمع اسلامى است، و چنین کسانى به حکم اجبار به داخل جامعه جذب مى شوند و در لباس بردگى درمى آیند تا به تربیت صالحه دینى تربیت یافته و بتدریج آزاد شوند. به عبارت دیگر، افرادى که تحت تربیت صالحه هستند، آزادى اراده و عمل از آنان سلب مى شود تا این که در آینده به طور کامل صلاحیت آزاد شدن پیدا کنند؛ همانند مریضى که طبیب آزادى عمل او را تحت کنترل در مى آورد.
جهان متمدن هر چند بظاهر، نظام برده دارى را آن هم فقط در «زور و قلدرى » ملغا اعلام کرد، امّا هنوز هم همان نظام به شکلى دیگر در جهان معمول است. که با نگاهى کوتاه به جنگ جهانى دوم و قیمومیت بر ملل محروم و مغلوب خواهى دید که چه فجایعى به بار آوردند. و هنوز هم محرومان ملل، گرفتار آن نظام قیمومیتى غلط هستند.
قابل ذکر است که به نظر حضرت امام خمینى(رحمه الله) و بسیارى از فقها؛ در زمان غیبت امام معصوم(علیه السلام) جهاد ابتدایى واجب نیست؛ لذا امام خمینى در هیچ یک از کتابهایشان جهاد ابتدایى را مطرح نکرد؛ بلکه فقط از دفاع بحث کرده اند؛ بنابراین، با توجه به آنچه گذشت، چگونه ادعاى تواتر نصوص قرآنى مى کنید؟ ضمن این که؛ در مورد قرآن کریم کلمه «تواتر» معنى ندارد تواتر فقط در مورد حدیث به کار مى رود.
در این قسمت تذکر دو نکته سودمند است یکى اینکه با توجه به آیه نفى سبیل (نساء، 141) و اجماع فقها بر عدم جواز فروش عبد مسلمان به کافر، مسلمان نمى تواند عبد کافر باشد.
بالاتر از این، پدرى که کافر باشد، هیچ گونه تسلطى بر فرزند مسلمانش ندارد؛ و نیز اگر نوه مسلمان و پدرش کافر باشد امّا پدربزرگش مسلمان باشد، ولایت بر نوه به عهده پدربزرگ است.
حتى اگر مسلمانى بمیرد، ارث او به دورترین فامیل مسلمانش مى رسد و اگر هیچ فامیل مسلمانى نداشته باشد، ارث او به امام مى رسد و مسلمان شدن فامیل پس از مرگ اثرى ندارد.
دیگرى این که اسلام فقط در مورد اسیران جنگى کفّار و نیز کسانى که تا قبل از ظهور اسلام برده بوده اند، اجازه داد به صورت برده باقى بمانند؛ تا به تدریج آزاد شوند و این بهترین راه حل بود.
البته سیره مستمره علما بر این است عبد مى تواند تصرف مالکانه داشته باشد و حتى مى تواند؛ عقد مکاتبه منعقد کند تا به آزادى اش بیانجامد.
در نهایت باید گفت: اسلام علاوه بر اینها، این حکم مخصوص را در مورد بردگان دارد که حکومت اسلامى حق دارد در صورت مصلحت مجتمع اسلامى، کلیه بردگان را چه از طریق گرفتن قیمت هاى آنان و یا حتى بدون گرفتن چیزى آزاد کند.
در پایان همان گونه که گذشت، اسلام نه تنها برده دارى را تأسیس نکرده؛ بلکه براى حل تدریجى اما سریع آن راه حل هایى را ارائه داده است که در محورهاى زیر آنها را مورد توجه قرار مى دهیم:
الف) بستن سرچشمه هاى بردگى: و چنانچه گفتیم اسلام از بین سه راه معمول برده گیرى در آن زمان، دو راه را بکلى ردّ کرد و نپذیرفت (زور و قلدرى، ولایت شوهر، ارث و غیره)
و به عللى که گذشت، براى از بین بردن راه سوم (راه برده گیرى در جنگ) تضییقاتى ایجاد کرد، حتى در صورت پیروزى در جنگ هم گرفتن برده الزامى نبوده است، بلکه دستور اسلام در این مورد این است که بعد از خاتمه جنگ با کفار، افرادى که اسیر مى شوند، به چند صورت با آنان برخورد مى شود: ـ از آنان فدیه گرفته شده، آزاد مى شوند؛ ـ با اسیران مسلمان مبادله مى شوند؛ ـ و در نهایت، در مواردى که دو راه قبلى صلاح نبود، به جاى این که آنها را بکشند، اسیرشان کرده و براى خدمت، به کار بگمارند و بین مردم تقسیم کنند.
ب) گشودن دریچه آزادى: اسلام، تمهیداتى دیگر براى آزادى بردگان اندیشیده است، از جمله:
ـ آزادى اسیر را یکى از کفارات قرار داده است.
ـ با ازدواج زنى که برده است با یک انسان آزاد و بچه دار شدن آن زن، فروش آن زن ممنوع مى شود تا از سهمیه ارث فرزند آزاد شود.
ـ در زکات براى خرید برده و آزاد کردن آن سهمى قرار داده شد.
که بدین ترتیب یک بودجه دایمى براى این کار از بیت المال در نظر گرفته شده است که تا آزادى کامل همه بردگان ادامه خواهد یافت.
ـ آزادى بردگان یکى از عبادات شمرده شده و بزرگان در این زمینه پیش قدم بوده اند تا آن جا که گفته شده حضرت على بن ابى طالب(علیه السلام) با دسترنج خود هزار بنده را آزاد کرد.
ـ هر کس سهم خود از برده مشترک را آزاد کند، سهم شریک دیگر به طور قهرى آزاد مى شود.
ـ هرگاه کسى مالک یکى از پدر، مادر، اجداد، فرزندان، عمو، عمّه، دایى، خاله، برادر، خواهر، برادرزاده و یا خواهرزاده خود شود، آنها فوراً آزاد مى شوند.
ـ در برخى موارد، اگر صاحب بَرده نسبت به برده اش مجازاتهاى سختى انجام دهد، آن برده خود به خود آزاد خواهد شد و...
ج) احیاى شخصیت بردگان: در دورانى که بناست بردگان بتدریج آزاد شوند؛ دین مبین اسلام براى اِحیاى حقوق آنان اقدامات وسیعى کرده است؛ به طورى که هیچ فرقى بین بردگان و آزادها قرار نمى دهد؛ جزء به تقوا و پرهیزکارى؛ لذا به بردگان اجازه مى دهد همه گونه پُست هاى اجتماعى را عهده دار شوند و از فرماندهى گرفته تا پست هاى حساس دیگر که به عنوان نمونه سلمان، بلال و قنبر را مى توان نام برد.
د) رفتار انسانى با بردگان، در اسلام دستورهاى زیادى در مورد مدارا با بردگان آمده است از جمله:
ـ پیامبر(صلى الله علیه وآله) فرمود: جبرئیل آن قدر براى آزادى برده سفارش کرد که من فکر کردم براى آزادى برده مهلت معینى مقرر گردید.
روایاتى داریم که در مورد بردگان، أجل هفت سال را مطرح کرده اند و فرموده اند: بعد از هفت سال برده را از کار معاف و او را آزاد کنید.
حضرت امام صادق(علیه السلام) مى فرمود: هرگاه پدرم به غلامش دستورى مى داد و ملاحظه مى کرد که آن کار، سخت است خودش بسم الله مى گفت و کمک مى کرد.
خوش رفتارى نسبت به بردگان در این دوران انتقالى، به حدى است که حتى بیگانگان نیز روى آن تمجید کرده اند؛ به عنوان نمونه، جرجى زیدان مى گوید: اسلام نسبت به بردگان فوق العاده مهربان است و پیامبر این دین در مورد بردگان سفارش بسیار نموده است؛ به عنوان مثال: «کارى که برده تاب آن را ندارد به او واگذار نکنید» یا «هرچه خودتان مى خورید به او بدهید»
3) از آن جا که برده فروشى و برده دارى مورد مخالفت خداوند و دین اسلام قرار گرفته؛ پس چرا در برخى آیات به کنیز یا آزاد کردن برده جهت کفاره روزه اشاره شده است و یا این که امامان معصوم(علیهم السلام) داراى غلام بودند؟ ! به چه دلیل پیشوایان معصوم(علیهم السلام) این فرهنگ را اجرا مى کردند؟ (گرچه آن ها با غلامان مهربان و غلامان نیز غیر مسلمان بودند) لطفاً توضیح دهید.
پاسخ: این که قرآن کریم در برخى آیات به کنیز و یا آزاد کردن برده جهت کفاره روزه و... اشاره مى کند در راستاى مبارزه با برده دارى و استثمار انسان ها و تبعیض نادرست است و خداوند متعال به این وسیله انسان ها را تشویق به آزاد کردن بردگان و غلامان مى کند که به تدریج نظام برده دارى برچیده شود؛ زیرا اگر خداوند طبق یک فرمان عمومى دستور مى داد که همه بردگان را آزاد کنند، چه بسا بیشتر آن ها تلف مى شدند و زندگى آن ها با توجه به این که نه کارى داشتند و نه مسکن و مأوایى، با خطر روبرو مى شد و مشکلاتى از این قبیل به وجود مى آمد؛ این بود که به مناسبت هاى مختلف، مردم را تشویق به آزاد کردن بردگان کرد، از جمله: یکى از مصارف هشت گانه زکات در اسلام، خریدن بردگان و آزاد کردن آن ها مى باشد.(توبه،60) و... پیشوایان اسلام نیز به کمترین بهانه اى بردگان را آزاد مى کردند، تا آن جا که یکى از بردگان امام باقر(علیه السلام)کار نیکى انجام داد امام(علیه السلام) فرمود: «برو تو آزادى که من خوش ندارم مردى از اهل بهشت را به خدمت خود درآورم ». یکى از دلایلى که اسلام در آغاز به طور صریح با نظام برده دارى و برده فروشى مخالفت نکرد به خاطر این بود که نظام اقتصادى مسلمانان ضربه نخورد، چون بسیارى از مسلمانان امور اقتصادیشان بر نظام برده دارى و برده فروشى استوار بود و اگر به طور دفعى اسلام آن را نهى و ممنوع مى کرد مسلمانان دچار شکست اقتصادى مى شدند به همین جهت به تدریج بناى مخالفت خود را با نظام برده دارى و برده فروشى گذاشت.
برخى از دلایلى که پیامبر اکرم و امامان معصوم(علیهم السلام) حاضر مى شدند که بردگان را به کار گیرند عبارتند از:
1. آثار تربیتى و اخلاقى؛ امامان معصوم(علیهم السلام) گرچه بردگان را به خدمت مى گرفتند؛ ولى آثار تربیتى و اخلاقى بر آن ها مى گذاشتند و حتى بسیارى از آن ها مسلمان مى شدند و به این وسیله به آن ها درس هاى علمى و عملى فراوانى مى آموختند و هر کدام از آن ها را به یک دانشمند اسلامى تبدیل مى کردند مانند قنبر غلام حضرت على(علیه السلام) که در خانه آن حضرت فضایل زیادى کسب کرد.
2. خدمت براى کنیزان و بردگان در خانه پیامبر و امامان(علیهم السلام) افتخار بزرگى بود از این رو بسیارى از آن ها به هیچ وجه حاضر نمى شدند خدمت گذارى پیامبر و امامان معصوم(علیهم السلام) را ترک کنند یکى از این نمونه ها زید بن حارثه بود که پدرش هر چه اصرار کرد، او خدمت در خانه پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) را رها نکرد.
3. با توجه به این که کنیزان و بردگان در جامعه آن روز زیاد وجود داشتند، یکى از بهترین راه هاى آزادى آن ها این بود که پیشوایان معصوم(علیهم السلام) آن ها را بخرند و محترمانه آزاد کنند، که از این راه هزاران برده آزاد شدند و آن ها بعد از آموزش هاى لازم اعتقادى، اخلاقى، سیاسى و... در حضور پیشوایان معصوم(علیهم السلام) فرهنگ اسلام را ترویج مى کردند و شأن برخى از کنیزانى که در خدمت پیشوایان معصوم(علیهم السلام) بودند، تا جایى بالا مى رفت که حتى برخى از آن ها، افتخار مادرى برخى از امامان معصوم(علیهم السلام)پیدا مى کردند مانند: مادر حضرت امام زین العابدین(علیه السلام) و...
منبع: سایت پرسمان قرآنی ۱۳۸۶/۰۲/۱۲
نظر شما