بازبینى اشتغال زنان بعد از سى سال
انگیزههاى اشتغال زنان
امروزه اشتغال زنان در ادبیات توسعه و جهانى شدن جایگاه مهمى یافته است؛ به این معنا که بخش عمدهاى از توسعه، معطوف به زنان شده و ایشان که نیمى از جمعیت جامعه بشرى هستند، مىبایست در ایجاد توسعه پایدار در زمینههاى مختلف اجتماعى و اقتصادى، نقش داشته باشند. بنابراین، برنامههاى توسعه و روند جهانى شدن، فراخوان زنان را به حضور در اجتماع و بازار کار به همراه داشتهاند.
در اولین گام، دعوت زنان به مشارکت و سازندگى در امور اجتماعى، فرهنگى، سیاسى و اقتصادى، همراه با ترسیم دورنماهایى روشن و پرنوید و فراهم شدن امنیت و آرامش اجتماعى پس از دوران پرتنش و التهاب هشت ساله جنگ با عراق بود که باعث روى آوردن خیل عظیم زنان و دختران مسلمان ایرانى به یکى از اصیلترین و شریفترین نیازها و خواستههاى بشر، یعنى کسب علم شد؛ چنان که تعداد دخترانى که به دانشگاهها، مدارس عالى و مدارس علمیه روى مىآورند، روز به روز در حال افزایش است. روند پذیرفتهشدگان زن در کنکور سراسرى از سال 1372 تا به حال سیر صعودى پیدا کرده است؛ چنان که در آزمون سراسرى سال 1387، تعداد داوطلبان دختر کنکور به 62 درصد مىرسد. (1) اثرات و نتایج این روند صعودى، در نخستین آزمون ادوارى استخدامى، که در پاییز سال 1381 برگزار گردید، مشخص شد: «زنان 64 درصد شرکتکنندگان در اولین آزمون را تشکیل مىدادند و در سه سال آینده، 75 درصد متقاضیان کار در کشور، زنان خواهند بود.» (2) این در حالى است که در مورد متقاضیان ورود به مدارس علمیه دینى و علاقهمندان به اشتغال در این زمینه، آمار رسمى منتشر نشده اما دادههاى غیررسمى حکایت از رشد تعداد دختران داوطلب براى تحصیل در مدارس علمیه دارد.
آن چه فراروى ما قرار دارد، سرنوشت نسل آینده کشور است. اغلب مادران نسل آینده در شمار زنان تحصیلکرده و فرهیخته هستند و خواهان حضور فعال در جامعه و به عهده گرفتن مسئولیت و اشتغال بیشتر زنان تحصیلکرده حوزه و یا دانشگاه، علىرغم تفاوت آموزههایى که فرامىگیرند، در این خواسته با یکدیگر مشترکاند و بلافاصله پس از اتمام تحصیلات خود در مدارس حوزوى یا دانشگاهها، در صدد برمىآیند تا به گونهاى وارد بازار کار شوند.
این روند در حالى اتفاق مىافتد که سى سال از پیروزى انقلاب اسلامى ایران مىگذرد. انقلابى که به رهبرى امام خمینى (ره)، با همیارى مردم و براى تغییر رژیم طاغوتى پاگرفت و با خون شهیدان به ثمر نشست. شاید امروز یکى از اصلىترین سؤالات در حوزه مسائل زنان چگونگى و بایستههاى اشتغال آنان در بازار کار است؛ سؤالى که هر سال با افزایش تعداد دانشآموختگان آموزشعالى و حوزههاى علمیه خواهران، صورت جدىترى به خود مىگیرد؛ و سؤالى که سى سال براى پاسخگویى به آن فرصت داشتیم اما به نظر مىرسد اکنون با وضعیت ایدهآل و حتى مناسب شأن نظام مقدس جمهورى اسلامى، فاصله داریم.
از سوى دیگر، انقلاب اسلامى داعیهدار تحولى فرهنگى است و از ابتدا به متحول کردن اندیشهها و عادات و آداب مرسوم پرداخت. اما باید دید که در نخستین گام این تحولات فرهنگى، در اشتغال زنان به صورت مبنایى چه اثرى گذاشته و انگیزه زنان امروز جامعه ایران اسلامى را براى کار و اشتغال در بیرون از خانه به چه سمتى هدایت کرده است.
انگیزههاى زنان براى اشتغال
احساس امنیت و آرامش خاطر، پدیدهاى روانى است که ریشه در فطرت انسان دارد. به همین دلیل، روانپژوهان در بررسى ابعاد روانى انسان، نیاز به ایمنى را در سلسله نیازهاى اساسى وى قرار مىدهند. هرچند در دنیاى روان و شخصیت انسان، تفکیک امکانپذیر نیست، جهت شناخت بهتر مىتوان از طریق تفکر انتزاعى، اجزایى را براى شخصیت قایل شد. در این میان شاید بتوان بهترین تفکیک را از آن مزلو دانست. آبراهام مزلو، به جنبش روانشناسان انسانگرا تعلق دارد و برخلاف روانشناسانى چو فروید که بر نقاط ضعف و عقدههاى روانى و مطالعه رواننژندها و اختلالات روانى تأکید دارند، توجه ویژه به جنبههاى مثبت و متعالى انسان دارد و معتقد است: «مطالعه انسانهاى لنگ، کوتوله، نارس و بیمار، تنها مىتواند یک روانشناسى لنگ را تولید کند.» (3)
مزلو، مجموعهاى از نیازهاى ارثى و شبهغریزى را براى انسان تعریف کرده که منشأ انگیزشهاى است. (4) انگیزه آدمى، نیازهایى مشترک و فطرى است که در سلسلهمراتبى از نیرومندترین تا ضعیفترین نیاز قرار مىگیرد. سلسله مراتب نیازهاى مزلو در پنج طبقه و در نظامى نردبانى و هرمىشکل مطرح شده؛ چنان که باید پیش از رفتن به پله دوم، پاى خود را روى پله اول و پیش از پله سوم، روى پله دوم پاى گذاشت. از این رو، پایینترین و نیرومندترین نیاز، باید پیش از بروز نیاز طبقه دوم برآورده شده باشد و سلسله مراتب به همین ترتیب پیش برود تا پنجمین یا برترین نیاز، یعنى نیاز به «خودشکوفایى» پدیدار شود. در واقع، شرط اولیه دست یافتن به خودشکوفایى، ارضاى چهار نیازى است که در سطوح پایینتر این سلسله مراتب قرار گرفتهاند و عبارتاند از:
1. نیازهاى جسمانى یا فیزیولوژیک؛
2. نیازهاى ایمنى؛
3. نیازهاى محبت و احساس تعلق؛
4. نیاز به احترام.
هر پنج نیاز به طور همزمان ما را برنمىانگیزد. در هر لحظه فقط یک نیاز چیره است و این چیرگى بسته به این است که کدام یک از نیازها برآوده شده باشد. اگرچند روز گرسنگى کشیده باشید، نیاز جسمانى گرسنگى چیره مىشود و نیاز ایمنى، محبت، احترام یا تحقق خود توجهتان را جلب نمىکند، بلکه بیش از هرچیز دیگر به غذا نیاز دارید و نیازهاى انسانى دیگر بىاهمیت قلمداد مىشود. گرسنگى که برطرف شد، آنگاه متوجه نیاز ایمنى مىشوید.
نیازهاى جسمانى، نیاز به غذا، آب، هوا، خواب و رابطه جنسى است که ارضایشان براى بقا اساسى است. از این رو، نیازهاى جسمانى نیرومندترین نیازها هستند. پس از آن، نیازهاى ایمنى، انگیزه انسان قرار مىگیرند. این نیازها عبارتاند از: امنیت، ثبات، حمایت، نظم و رهایى از ترس و اضطراب. به اعتقاد مزلو، همه ما تا اندازهاى نیاز داریم که امور، جریانى عادى و پیشبینى شدنى داشته باشند. تحمل عدم اطمینان دشوار است؛ در نتیجه، مىکوشیم تا سرحد توانایى، به امنیت، حمایت و نظم دست یابیم. فى المثل، برموجودى بانکىمان مىافزاییم، خود را بیمه مىکنیم و براى از دست ندادن مزایاى جنبى شغل، در مشاغل امن و بىخطر مىمانیم.
زمانى که انسان به حد معینى از احساس ایمنى و تأمین دست یافت، متوجه ارضاى نیازهاى تعلق و محبت مىشود. ممکن است براى یافتن احساس تعلق، به گروه یا باشگاهى بپیوندد و ارزشها یا ویژگىهاى آن را بپذیرد یا لباس متحدالشکل آن را به تن کند. با ایجاد رابطه نزدیک و مهرانگیز با دیگرى، یا به طور کلى با مردم، نیاز محبتمان را برمىآوریم. در این رابطههاست که محبت کردن به اندازه محبت دیدن اهمیت دارد. نیاز به احترام در مرتبه چهارم نیازهاى انسان قرار دارد. مزلو میان دو نوع نیاز به احترام فرق گذاشته است. این دو عبارتاند از: احترامى که دیگران مىگذارند و احترامى که به خود مىگذاریم. احترامى که دیگران مىگذارند، مقدم است؛ زیرا ظاهراً دشوار بتوان درباره خود به نیکى اندیشید، مگر آن که اطمینان حاصل کنیم دیگران درباره ما نیک مىاندیشند.
احترامى که منشأ خارجى داشته باشد، مىتواند بر پایه اشتهار، تحسین، موقعیت، وجهه یا موفقیت اجتماعى، یعنى همه ویژگىهایى باشد که به طرز تفکر و واکنش دیگران در برابر ما ارتباط مىیابد. مىتوانیم ثروت و اهمیت خود را با اتومبیلى که مىرانیم، محلهاى که در آن زندگى مىکنیم، لباسى که مىپوشیم یا رفتار تحسینانگیز و شایسته خود نشان دهیم.
وقتى احساس احترام درونى کنیم یا به خود احترام بگذاریم، احساس ایمنى درونى و اعتماد به خود مىیابیم و خود را را ارزشمند و شایسته احساس مىکنیم. زمانى که فاقد احترام به خود باشیم، در مقابله با زندگى احساس حقارت، دلسردى و ناتوانى مىکنیم. براى دستیابى به احساس احترام به خود راستین، باید خود را خوب بشناسیم و بتوانیم فضایل و نقاط ضعفمان را به طور عینى تشخیص دهیم. اگر ندانیم چیستیم و کیستیم، نمىتوانیم به خود احترام بگذاریم. تعبیر مزلو از احترام به خود، «عزت نفس» است. (5)
اگر همه نیازهاى مذکور برآورده شود، آنگاه انسان به سوى عالىترین نیاز یعنى نیاز به «تحقق خود» یا «خودشکوفایى» روى مىآورد. تحقق خود را مىتوان کمال عالى و کاربرد همه توانایىها و محقق ساختن تمامى خصایص و قابلیتهاى خود دانست. ما باید به آن چه استعداد بالقوهاش را داریم، تبدیل شویم. هرچند نیازهاى طبقات پایینتر برآورده شده باشند - یعنى از لحاظ جسمانى و عاطفى احساس ایمنى کنیم، از احساس تعلق و محبت بهرهمند باشیم و خود را فرد ارزشمندى احساس کنیم - ولى اگر در تلاش خود براى ارضاى نیاز تحقق خود شکست بخوریم، احساس ناکامى و بىقرارى و ناخشنودى مىکنیم.
براساس همین نظریه مىتوان انگیزههاى زنان براى اشتغال را تحلیل و بررسى کرد.
1. نیاز به امنیت و کسب احترام
با توجه به آن چه که آمد، به نظر مىرسد در دوران حاضر و شرایط موجود، استقبال دختران از ادامه تحصیلات عالیه در دانشگاه یا حوزههاى علمیه و رویکرد آنان به اشتغال، در واقع لایههاى سطحى و بیرونى است که ریشه در نیازهاى اصیل انسانى دارد که مزلو به آنها اشاره کرده
است: «در تحقیق میدانى که در بین 400 نفر از طلبههاى دختر از سراسر کشور انجام شد، در پاسخ به این سؤال که مهمترین نیاز یک زن چیست؟ به ترتیب اولویت 3/31 درصد نیاز امنیتى و عاطفى 5/25 درصد علم و تحصیل، 1/17 درصد ازدواج، 2/14 درصد احترام و موقعیت اجتماعى مناسب و بالاخره 9/9 درصد استقلال مالى و اشتغال را ذکر کردهاند.» (6) چنان که ملاحظه مىشود، در این نظرسنجى طبقات نیازهاى مزلو به خوبى مشاهده مىشود. این انگیزهها را به صورت دیگرى نیز مىتوان دستهبندى کرد:
الف. بهبود وضع اقتصادى خود یا خانواده؛
ب. به فعلیت رساندن استعدادهاى بالقوه؛
ج. علاقه به اشتغال به صورت کلى یا علاقه به یک شغل خاص.
ابعاد اشتغال زنان از عواملى نشئت مىگیرد که خود در هر جامعه و با توجه به ارزشهاى حاکم بر آن، شبکهاى متمایز تشکیل مىدهد و بررسىها حکایت از تنوع این عوامل دارد. اگر جامعه را به سه طبقه محروم، متوسط و مرفه تقسیم کنیم، هر طبقه شبکهاى از این عوامل را در بر مىگیرد. در طبقه محروم و کارگرى، اولویت با فشار اقتصادى است و هدف اصلى زنان متأهل از کار، تأمین رفاه براى خانواده و امکان ادامه تحصیل براى فرزندان است. زنان مجرد این طبقه نیز براى بهبود وضعیت مالى خویش ناگزیر از کارکردن هستند. اما در طبقه متوسط، اشتغال این فرصت را به زنان مىدهد که استعدادهاى بالقوه خود را به شکوفایى برسانند و نقصانهاى شخصیتى خویش را به گونهاى جبران کنند. در طبقه مرقه، «علاقه» به شغل خاص یا فقط اشتغال، عامل اصلى کار کردن زنان است. (7)
همان طور که آمد، نیازهاى روحى و روانى، اصلىترین انگیزه زنان براى کار است. به عبارت دیگر، زن با کار کردن قصد دارد برخى نیازهاى روحى و عاطفى خود را برآورده کند؛ چنان که در طبقات محروم، این نیاز روحى، شامل «حمایت» هرچه بیشتر و بهتر خانواده و فرزندان و تأمین نیازهاى طبقه اول مىشود. اما با بهتر شدن وضعیت مادى خانواده، این نیازها به سمت نیازهاى بالاى هرم مزلو صعود مىکند؛ به گونهاى که در دو طبقه متوسط و مرفه نیاز به «رشد ظرفیتهاى علمى و تخصصى»، «عزتمندى و کسب کرامت»، «علاقه به کار» و در نهایت «شکوفایى توانایىهاى خود»، از عامل «حمایت دیگران» و «تأمین نیازهاى فیزیولوژیک آنان» قوىتر است.
2. ابراز وجود
یکى از احتیاجات روانى انسانها، ابراز وجود است، (8) یعنى ارایه افکار و عقاید خود به دیگران. هر فردى از افراد بشر به ویژه زنان، در هر وضع و مرحلهاى که باشند میل دارند از فرصتهاى مختلف استفاده کنند و خود را نشان دهند. فرد براى حفظ احترام به خود یا ظاهر کردن اعتماد به نفس، میل دارد محصول فکر و ذوق خود را در اختیار دیگران قرار دهد تا به این وسیله، لیاقت خود را نشان دهد و به دیگران بفهماند که مىتواند مستقیماً کارى را انجام دهد تا عقیده مخصوصى درباره او داشته باشند. (9) به جرئت مىتوان گفت رفتار اغلب زنان بدحجاب خودآرا و طناز در کوچه و خیابان، بدون انگیزه جنسى است و علت ابراز این حالات در آنان غالباً به طور ناخودآگاه و براى جلب توجه دیگران به خود یا حداقل پاسخ به نیاز ابراز وجود است. (10)
«در تحقیقى که در دانشگاه الزهرا انجام گرفته است، 40 درصد از دانشجویان دختر در زمینه معیارهاى انتخاب مشاغل، علاقه و توجه فرد را ملاک انتخاب شغل معرفى کردند و 32 درصد آنان صرف پذیرفتن مسئولیت اجتماعى به عنوان عضوى کارآمد از اعضاى جامعه را معیار انتخاب شغل دانستند. 20 درصد از دانشجویان ارزش و وجهه اجتماعى را ملاک دانستهاند و تنها حدود 7 درصد میزان درآمد و تأمین مادى حرفه را عامل انتخاب آن معرفى کردهاند.» (11) مطابق این نظرسنجى، 20 درصد از دختران با انتخاب شغل و کار کردن سعى در ابراز وجود و آشکار کردن توانمندىهاى خود دارند. در واقع اشتغال یکى از سالمترین و سازندهترین روشهاى ابراز وجود براى زن است و در صورتى که با آموزشها و شرایط لازم و مناسب همراه باشد، مىتواند از بروز بسیارى از ناهنجارىها در جامعه جلوگیرى کند.
باید توجه داشت که خداوند تعالى نیز زنان را به پرهیز از تبرّج (12) «جاهلى» امر مىکند و در پى آن دستور به حجاب مىدهد. بنابراین، باید توجه کرد که بد حجابى یکى از نمودهاى نبود آموزش صحیح به دختران براى ابراز وجود به نحو مطلوب و شایسته است.
3. عمل به تکلیف دینى و خدمترسانى
در نظرسنجى قبل آمد که 32 درصد از دختران ملاک انتخاب شغل را پذیرفتن مسئولیت اجتماعى و کارآمدى و خدمت رسانى دانستهاند. باید در نظر داشت که کارکردن نیز همچون دیگر فعالیتهاى انسان، برآیند مجموعهاى از عوامل است و اعتقادات و باورهاى دینى و ملى را هم مىتوان یکى از علل اشتغال زنان دانست. پس از پیروزى انقلاب اسلامى، احساس وظیفه برخاسته از اعتقادات اسلامى که مسلمانان را به کمک و یارى خواهران و برادران دینى، بلکه نوع انسان دعوت مىکند و نیازهاى جامعه مسلمانان، موجب مىشود که انسانهاى متعهد و متخصص به انگیزه اداى وظیفه، قدم به بازار کار بگذارند. آموزههاى دینى که رهبر کبیر انقلاب، حضرت امام خمینى (ره) مطرح کرد، نسل جوان را با مفاهیمى جدید آشنا ساخت: جهاد، ایثار، شهادت، خودکفایى، استقلال، مسئولیت، سازندگى و...؛ مفاهیمى که گاه قوىترین معادلات بشرى را درهم مىریزد و انگیزههایى را ایجاد مىکند که در خوشبینانهترین حالت، در بالاترین طبقه نیازهاى مزلو، قرار دارند.
این احساس وظیفه به علاوه دیگر علل اشتغال، به فرد کمک مىکند تا در انتخاب شغل و اداى تکالیف، بهترین را تصمیم بگیرد. زن مسلمان در انتخاب شغل، علاوه بر توانایى و استعدادهاى خود، به نیازهاى جامعه مسلمانان و تکلیفى که در پیشگاه خداوند بر عهده دارد، توجه مىکند. بسته به میزان اعتقادات و باورهاى مذهبى هر فرد، انگیزههاى دینى را که موجب انتخاب و اشتغال زنان مىشود، مىتوان در طبقات دوم تا پنجم هرم مزلو، جاى داد. تقریباً تا سالهاى آغازین دهه 70، یعنى سالهاى پس از قبول قطعنامه 598 و اتمام جنگ، انگیزههاى انقلابى و اسلامى و حتى ملى در انتخاب شغل و حرفه بسیار مؤثر بودند. اما به مرور با کمرنگ شدن جلوههاى انقلابى و دینى در جامعه، انگیزه براى انتخاب شغل به سمت منافع فردى سوق پیدا کرد. هرچند نمىتوان منافع فردى را فقط مترادف با سودجویى مالى دانست، اما جلوههاى ایثار و جهاد در میدان عمل کمتر به چشم مىخورد.
4. تبلیغات رسانهاى و دیدگاههاى اجتماعى
نیازسنجىها و آمارها بیان مىدارند که «45 درصد دختران تحصیلکرده کشور به رغم هزینه سنگینى که از خانوادهها و دولت برایشان انجام گرفته به دلایل متعدد هرگز تمایلى براى ورود به عرصه کار و مشارکت فعال اجتماعى - اقتصادى ندارند.» (13) و «رشد تقاضاى اجتماعى زنان براى آموزش عالى بیشتر متأثر از انگیزههاى «غیراقتصادى» مانند شأن و منزلت اجتماعى، فرهنگى و... بوده است. به عبارت دیگر به تدریج حضور و تحصیل در آموزش عالى بیشتر به یک کالاى مصرفى «تجملى» تبدیل شده است.» (14) همچنین مطالعات روانشناختى کارشناسان، بیانگر این است که زنان در مقابل تنش، اضطراب و استرس آسیبپذیرتر از مردان هستند. دکتر آذردخت مفیدى معتقد است که: «زنان بهاى تمدن مردانه را مىپردازند. تمدن ما بر پایه خصایل مردانه ریخته شده است. بسیارى از عواطف زنان و درکهاى شهودى آنان در این تمدن سرکوب شده است. بسیارى از زنان براى اینکه بتوانند در این تمدن مردانه سرشان را بلند کنند، مجبور به بها دادن به خصایل مردانهشان شدهاند. همین موضوع به سرکوب شدن خصایل زنانهشان منتهى شده است که خود به خود بیمارىزاست. بیمارىهاى گمگشتگى هویت، اضطراب، افسردگى، هراسها و وسواسها.» (15)
در کنار هم قراردادن این واقعیات، ما را به این نتیجه دردناک مىرساند که بسیارى از زنان و دختران جامعه کنونى ما، پیش از آنکه مجال یافتن ایدهآلها و آرزوهاى خویش را پیدا کنند، تحت تأثیر شعارهاى سیاسى، ملى و جهانى و نیز تبلیغات سینما و تلویزیون، ماهواره، اینترنت و دیگر رسانهها قدم در راهى گذاشتهاند که با فطرت و خواستههاى اصیل آنها فاصله دارد و در این میان، آنچه به معناى واقعى کلمه قربانى شده است، عواطف و روحیه لطیف ایشان است. در این میان شایعشدن برخى امور در جامعه و پیروى بىچون و چرا از آنها که اصطلاحاً «مُد» نامیده مىشوند نیز مؤثر بوده است. برخى از دختران و حتى خانوادههاى آنان، به هیچ وجه براى ادامه مسیر زندگى دختر خود بعد از دانشگاه برنامهاى ندارند و تنها مسئله براى آنان قبولى دخترشان در یک رشته دانشگاهى است.
حتى در سطوح مدیریتى نیز نظر کارشناسان چنین است. دکتر شهلا اعزازى، جامعهشناس و استاد دانشگاه در مورد این سؤال که چرا زنان در ایران به سطوح مدیریتى راه نمىیابند، گفت: «اصولاً زنان با تحصیلات بالا هم در ایران قصد عبور از این سقف شیشهاى را ندارند. یعنى چندشغله بودن زنان مدیر، خود مانعى براى پذیرش مسئولیتهاى بزرگتر است. زن علاوه بر مسئولیت کارمندى، همسر و مادر خانواده نیز محسوب مىشود و باید توجه داشت که تمام این مسئولیتها وظایفى بسیار گسترده دارد و... و تمام این مسئولیتها برعهده یک فرد نهاده شده است، بنابراین با پذیرش سمت مدیریتى به نوعى بر مسئولیتها و وظایف آنها افزوده مىشود.» (16) البته باید توجه داشت همان طور که آمد، براى مادران و زنان شاغل در تمامى دنیا وجود دو یا سه نقش و مسئولیت مطرح است و اختصاص به ایران یا فرهنگ اسلامى ایرانى ما ندارد. دکتر اعزازى نپذیرفتن سمت مدیریت از سوى زنان را ناشى از شیوههاى متفاوت مدیریت زنان و مردان مىداند و در این مورد مىگوید: «اصلاً پذیرش مسئولیت در یک فضاى کاملاً مردانه بسیار سخت است، یعنى یک زن در این محیط احساس غربت مىکند و شاید مجبور شود که شیوههاى مدیریتى خودش را تغییر دهد که این نیز خود، نوعى دوگانگى است.» (17)
در نهایت مىتوان نتیجه گرفت که در صورتى که برنامهها و تبلیغات کلان کشور در باره توسعه و مشارکت زنان، با نیازهاى روحى و فطرى ایشان هماهنگ باشد، در آینده بسیارى از معضلات پیشروى ما در مورد اشتغال زنان از بین خواهد رفت.
5. ناکارآمدى ساختار آموزش عالى
روند صعودى پذیرفتهشدگان زن دانشگاههاى کشور از سال 1372 به بعد را مىتوان از جنبههاى مختلف بررسى و تحلیلهاى متعددى از این روند ارایه کرد. پژوهشها بیانگر این است که تقاضاى اجتماعى زنان براى آموزش عالى بیشتر متأثر از انگیزههاى غیراقتصادى مانند شأن و منزلت اجتماعى، فرهنگى و علاقه صرف به دانشاندوزى (و نه اشتغال) است. تبدیل شدن مدرک دانشگاهى به یک کالاى لوکس و تجملى، این احتمال را به وجود مىآورد که مردان به این نتیجه رسیدهاند که تحصیلات کلاسیک و مدارک دانشگاهى براى ایجاد زندگى ایدهآل و حتى زندگى در سطح رفاه معمول جامعه، شرط لازم نیست. به عبارت دیگر، فاصله بین آموزههاى دانشگاهى و مشاغل موجود در جامعه و نیز درآمد متکى به این تحصیلات، کفاف زندگى آینده مردان را نمىکند. چنان که رییس مؤسسه کار و تأمین اجتماعى، در سال 1381 پیشبینى کرد که:
«برآوردها نشان مىدهد تا سال 1383 تقاضاى اجتماعى مردان براى ورود به دانشگاه و آموزش عالى رو به کاهش است.» (18) بنا به اعلام معاون سازمان سنجش نیز در سال جارى «در آزمونهاى فنى و حرفهاى آمار پسران شرکتکننده در آزمون، بیشتر از دختران است؛ چرا که پسران بیشتر به دنبال کسب مهارت براى شغل هستند.» (19) و این به معنى آن است که عامل اصلىاى که موجب افزایش میزان حضور زنان در دانشگاهها شده است، عدم استقبال مردان است و نه اقبال زنان؛ چرا که به نظر مىرسد تحصیلات دانشگاهى نه نیازهاى تکنیکى و مهارتهاى فنى مردان براى فعالیت و کار را برآورده مىکند و نه احتیاجات مادى آنان را و نه حتى آنان را به غناى روحى مىرساند. متأسفانه این عدم هماهنگى بین نیازهاى مادى و معنوى محصلان و برنامههاى آموزشى، ریشه در دورههاى آموزشى پیش از دانشگاه دارد و مسئولان آموزش و پرورش یکى از عوامل ترک تحصیل دانشآموزان را «عدم تناسب اهداف دوره تحصیلى با نیازهاى واقعى دانشآموزان» (20) اعلام مىکنند. حتى برخى از کارشناسان معتقدند: «متأسفانه بین آموزشهاى مقاطع مختلف تحصیلى و نیازهاى اقتصادى جامعه هیچ گونه هماهنگى وجود ندارد.» (21) و این ضعفها و کاستىها در نظام درسى دانشگاه شدت مىیابد. با توجه به نوع نگرش زنان به تحصیلات عالى، افزایش تعداد زنان در دانشگاهها، لزوماً به معناى افزایش نیروىِ کارِ متخصص و کارآمد در حوزههاى اقتصادى کشور در آینده نخواهد بود و امروزه براى تأمین نیروى کار، دولت و آموزش عالى ناچار به اعمال سهمیه جنسیتى به نفع مردان شده تا شاید بخشى از کمبودهاى آینده را جبران کند.
عدم حضور مردان در دانشگاهها نیز به معناى روى آوردن آنان به مشاغل آزاد است. با توجه به ساختار فعلى اقتصاد کشور، مشاغل مورد اقبال مردان کارهایى هستند که نه جنبه تولیدى دارد و نه نیازمند تخصص و تحصیلات چندانى است. به عبارت دیگر، واسطهگرى و دلالى، مانند معاملات املاک و بنگاه فروش اتومبیل، عمدهترین مشاغلى هستند که به آنها روى مىآورد؛ کارهایى که پرسود و کم زحمت هستند. از این رو آینده صنعت، کشاورزى و تولید ما با توجه به رویکرد زنان به آموزش عالى و توجه مردان به مشاغل آزاد، مبهم خواهد بود.
ویژگىهاى کار زنان
همچنان که آمد، براساس اطلاعات آمارى شرکتکنندگان در اولین آزمون ادوارى استخدامى در سال 1381، 64 درصد متقاضیان اشتغال، زن بودهاند. آمار بالاى زنان متقاضى کار در ادارات دولتى، بیانگر این نکته است که زنان براى کار کردن، خواستار حضور در محیطى سالم هستند و به مؤسسات خصوصى و غیردولتى اعتماد چندانى ندارند. زنان شاغل، مطابق پژوهشهاى به عمل آمده، داراى ویژگىهاى خاص خود هستند: «زنان به دلیل احساسات، عواطف و ظرافتهاى غریزى، بسیار متعهدتر از مردان عمل مىکنند... مطالعه بر روى بیست زن کارآفرین در ایران نشان مىدهد که اکثر آنان در فضاى کسب و کار خود رابطهاى عاطفى با کارکنان ایجاد کردهاند. این شیوه سبب احساس صمیمیت و محبت بین کارکنان در عین جدیت در محیط کار است. نحوه برخورد زنان با کارکنان با انتقال احساس مادرانه و خواهرانه توأم است... تحقیقات نشان مىدهد مدیران مرد به دلیل داشتن جسارت در بسیارى از موارد به دلیل پرداخت یا گرفتن رشوه، دادن تسهیلات غیرقانونى، اختلاس و... از خط اصلى خارج شده و سیستم را دچار مشکل کردهاند، حال آنکه پایبندى به قانون از سوى زنان تأیید شده و چنین مقولاتى در عرصههاى مدیریتى زنان کمتر به چشم مىخورد.» (22) و «اگر چه شمار زنان در پستهاى مدیریت دولتى بسیار اندک است اما مقایسه سطح تحصیلات زنان و مردان در پستهاى مدیریتى مشابه نشان مىدهد که زنان مدیر از سطح تحصیلات بالاترى نسبت به مردان برخوردارند.» (23) همچنین «طبق نتایج به دست آمده از سرشمارى سال 1385، بیش از 36 درصد زنان شاغل در کشور داراى تحصیلات دانشگاهى هستند در حالى که این میزان براى مردان 13درصد است. افزایش تعداد زنان در دانشگاههاى کشور نشان مىدهد که نرخ مشارکت زنان در دهه پیش روى حدود 25 درصد افزایش خواهد یافت.» (24)
همچنان که ویژگىهاى فطرى و ذاتى زنان موجب گشته که ایشان از دیرباز در برخى زمینهها همانند زمینههاى تربیتى و پرورش کودک، موفقتر از مردان باشند، ویژگىهاى مدیریتى زنان نیز به شرط آن که با قابلیت و دانش لازم همراه باشد، مىتواند در بسیارى از فعالیتهاى اجتماعى - اقتصادى از جمله فعالیتهاى آموزشى، پرورشى، بهداشتى و هنرى، موفقیت را براى آنان به همراه بیاورد.
در نهایت، همچنان که حذف یک فرد به صرف زن بودن از مقامى که مطابق احکام شرعى و قوانین جارى مشکلى در کسب آن ندارد، بخشودنى نیست، ارج نهادن به یک زن به صرف جنسیت او هم نامقبول است. سربلندى و عزت نظام اسلامى ما، مرهون تلاش انسانهایى است که از سر درد و تنها با سلاح علم و دانش و شایستگى قدم به میدان نهادهاند و زن یا مرد بودن در این وادى به تنهایى مفهوم ارزشى ویژهاى ندارد.
زنان سرپرست خانوار و معضلات آن
در آنچه آمد، محور بحث بیشتر زنانى بودند که دغدغههاى مالى عامل اصلى آنان براى کار نبود. اما حوادث روزگار گاه سرنوشت انسانها را به گونهاى رقم مىزند که باید برخلاف میل خود عمل کنند. شاید زنان بدسرپرست و یا بىسرپرست مصداقى از این موارد باشند.
با وجود این که آمار رسمى، شاخصهاى وضعیت کلان اقتصادى کشور ایران را مثبت نشان مىدهد، اما مردم از وضع اقتصادى خود اظهار نارضایتى مىکنند. افزایش روزافزون هزینههایى چون مبلغ کرایه خانه، حمل و نقل، خوراک و پوشاک، خانوادهها را با مشکل تأمین معاش روبهرو کرده است. مجموعه این عوامل باعث شده است مردان به چند شغله بودن یا افزایش ساعات کار روى بیاورند و در مرحله بعد زنان وارد بازار کار شوند. در طبقه محروم و حتى متوسط، تأمین نیازهاى معیشتى اصلىترین علت حضور زنان در بازار کار است. در این میان زنانى که در کنار همسران خویش در خارج از خانه به کار مشغول مىشوند، شاید خوشبختترین گروه این طبقه باشند، زیرا نیازهاى عاطفى و روحى ایشان در همراهى و همکارى به نوعى تأمین مىشود. اما گروه دیگرى از این طبقه هستند که وضعیت نابسامانترى نسبت به دسته قبل دارند، این گروه زنان «سرپرست خانواده»اند. «زنان سرپرست خانواده به زنانى گفته مىشود که بدون حضور منظم و یا حمایت یک مرد بزرگسال، سرپرستى خانواده را به عهده مىگیرند و مسئولیت اداره اقتصادى خانواده و تصمیمگیرىهاى عمده حیاتى به عهده آنهاست. جامعهشناسان معتقدند که زنان سرپرست خانواده به چند دسته عمده تقسیم مىشوند که عبارتاند از: زنانى که به علت فوت همسر، از کارافتادگى همسر، طلاق، مفقودالاثر بودن، زندانى، نکاح منقطع، اعتیاد و یا سرباز بودن شوهر، مجبور به تهیه و امرارمعاش زندگى خود و احیاناً فرزندانشان هستند.» (25) البته مىتوان مواردى چون بیمارىهاى روانى، معلولیتها و ناتوانىهاى همسر را نیز به دلایل اشتغال این زنان، اضافه کرد.
محمدکاظم عاطف وحید، روانپزشک، با اشاره به یکى دیگر از علل اشتغال زنان به کار، مىگوید: «عدهاى از مردان نیز به دلیل توانمندتر بودن و موفق بودن زنان خود در فعالیتهاى اجتماعى و اشتغال، از سرپرستى خانواده سرباز زده و در نتیجه زنان به تنهایى به اداره خانه مىپردازند.» (26) مطابق آمارهاى جهانى، به سبب تحول عظیمى که در موقعیت زنان به لحاظ اشتغال و درآمد به وجود آمده، مسئولیت اقتصادى خانواده از جمعیت مردان تا حد بسیارى به زنان منتقل شده است. (27) و شاید این نکته اسفبارتر از وجود زنان بىسرپرست باشد؛ چرا که زنان بىسرپرست تا حدودى از حمایتهاى معنوى اطرافیان برخوردار هستند اما زنانى که شوهرانشان سالم و داراى توان براى کار و در عین حال تنبل و مسئولیتگریز هستند، باید بار روانى مقابله با مسئولیتگریزى همسرانشان را اغلب خود به تنهایى به دوش بکشند.
فقر، نداشتن تخصص، کمسوادى یا بىسوادى از جمله مسائلى است که زنان سرپرست خانواده با آن دست و پنجه نرم مىکنند. به همین جهت این زنان اغلب در کارهایى با دستمزد پایین که احتیاج به تخصص ندارد و بیشتر در بخش خدمات است، جذب مىشوند.
زنان سرپرست خانواده، هم وظایف مادرى را در خانه بر عهده دارند و هم در صدد تأمین معاش خانواده خود هستند و به دلیل افزایش نقشها، درآمد کم و برخوردار نبودن از تعلیمات کافى در معرض فشارها و بیمارىهاى روان تنى، اضطراب و اختلالات و خلأهاى عاطفى بسیار قرار دارند. در شرایطى که مرد - که فارغ از مسئولیتهاى درون خانه همچون نگهدارى کودکان و تهیه غذا و... است - از عهده سرپرستى خانواده به سختى برمىآید و با توجه به گرانى و تورم موجود، چه انتظارى مىتوان از زن داشت؟ استرس، افسردگى و زودرنجى عمدهترین نشانههاى خلأهاى عاطفى است که در میان زنان سرپرست خانواده نمود پیدا مىکند.
بنا به پژوهشى که در سال 1381 انجام شد «حدود یک میلیون و 37 هزار خانوار ایرانى، معادل 5/8 درصد کل خانوادههاى کشور، از سوى زنان، سرپرستى مىشوند و آمار غیررسمى چیزى در حدود سه میلیون زن سرپرست را اعلام مىکند. با استفاده از همین آمار مىتوان به این نتیجه مهم که سه میلیون و 400 هزار کودک تحت سرپرستى زنان هستند نیز دست پیدا کرد.» (28) معاونت امور اجتماعى سازمان بهزیستى نیز در سال جارى (1387) اعلام کرد: «سازمان بهزیستى کشور 170 هزار (از زنان) سرپرست خانوار را تحت پوشش خود قرار داده است.» (29) ناگفته پیداست که دولت در بخش عاطفى و روانى به صورت مستقیم نمىتواند از این گونه زنان حمایت کند، اما در دیگر بخشها از جمله تأمین مسکن، بیمه درمانى، ایجاد زمینه اشتغال و حمایتهاى مادى، دولت موظف به حمایت از این زنان است و این در حالى است که بخشهاى توانمندسازى و حمایتهاى مالى دولت، موظف به حمایت از این زنان است. با این حال، بخشهاى توانمندسازى و حمایتهاى مالى از این خانوارها با مشکلات متعدد روبهرو است؛ به طورى که طبق نظر مسئولان امر با توجه به قانون پرداخت مستمرى به سرپرستان خانواده «طبق قانون باید 60 درصد حداقل حقوق را به آنها پرداخت کنیم، در حالىکه حداکثر مستمرى خانوارها در سال جارى (1387) به مبلغ 55 هزار تومان افزایش یافته است.» (30) ضمن آنکه به گفته فرشته ساسانى، مشاور وزیر کشور در امور بانوان، براساس آمار غیر رسمى حدود یک میلیون و 200 تا یک میلیون و 700 هزار زن سرپرست خانوار در کشور وجود دارد (31) که در این صورت کمى بیش از ده درصد زنان سرپرست خانوار تحت پوشش بهزیستى هستند و اگر سهمى حدود همین رقم نیز به کمیته امداد اختصاص داشته باشد، آنگاه مىتوان نتیجه گرفت که بیشتر زنان سرپرست خانوار خارج از پوشش حمایتى، نهادهاى حمایتى روزگار مىگذرانند.
واقعیتهاى پیشرو در جامعه کنونى ما بیانگر این است که زنان طبقه محروم و به ویژه زنان سرپرست خانوار با تحمل رنجها و مشقتهاى فراوان، سعى در ایجاد زندگى شرافتمندانه و پاک دارند و بخشى از ایشان به دلیل فشارهاى اقتصادى و اجتماعى دچار افسردگى هستند. متأسفانه این قشر زحمتکش، به دلیل محرومیتهاى فراوانى که دارند براى بیان دردها و خواستههاى خویش روزنامه، ارگان، حزب و دسته سازمانیافتهاى ندارند. به همین سبب به نظر مىرسد که دولت و مجلس بیش از پیش باید متولى این امور و چارهاندیشى براى این قشر باشند، چنانکه رهنمودهاى رهبر کبیر انقلاب اسلامى، امام خمینى (ره) و نیز قانون اساسى متذکر این نکته شدهاند.
زنان سرپرست خانوار و آسیبهاى اجتماعى
نظام سنتى زن را از لحاظ اقتصادى وابسته و تابع مرد تربیت مىکند و این وابستگى در میان برخى از اقشار اجتماعى بیشتر است. پس هر حادثهاى که این تکیه گاه را سست نماید و یا از میان بردارد، مىتواند زنان را در معرض خطر از دست دادن موقعیت خود قرار دهد. چنین زنانى در معرض آسیب قرار مىگیرند، به ویژه اگر به دلیل بىسوادى، ناآگاهى اجتماعى و دسترسى نداشتن به منبع مالى مناسب، قادر به مقابله با شرایط جدید نباشند. در اینجا است که این زنان ممکن است به جرایمى چون روسپیگرى، اعتیاد و قاچاق مواد مخدر و پس از آن سرقت و کلاهبردارى روى آورند.
اما از آنجا که به دلیل فقر و مشکلات مالى و عدم آشنایى و نبود امکان پرداختن به حرفه و شغل مشخص به این سمت کشیده شدهاند، حمایتهاى گستردهاى را مىطلبند. بنابراین، مهارتآموزى و نیز ارایه کمکهاى مالى مانند وامهاى خود اشتغالى و تأمین شغل براى این افراد و معرفى آنان به کارگاهها وتأمین حداقل درآمد، ضرورى است. این کار با حمایت دولت و مؤسسات خیریه اجراشدنى است، لیکن باید در مورد مصرف هزینهها ساز و کار نظارتى دقیقى را به اجرا گذاشت.
همچنین شغلهایى که براى این زنان در نظر گرفته مىشود، بهتر است گروهى، سازمان یافته، منسجم و بر محور منطق و قانون استوار باشد تا بتوان کنترل بیشترى نسبت به آنها اعمال نمود. نکته مهمترى که باید به آن توجه کرد این است که طبق آمار، بیش از 56 درصد زنان مجرم در مشاغل کارگرى، خدماتى، کار در کارخانه، مستخدمى منازل، تولید پوشاک و کار در بیمارستان و... 15 درصد در مشاغل تولید خانگى قالى بافى، خیاطى، کشاورزى و...، و 14درصد در مشاغل کارمندى، منشىگرى در مطب پزشک و... و برخى نیز دانشآموز بودهاند. مقایسه نسبت اشتغال زنان مجرم با زنان غیرمجرم نشان مىدهد که نوع شغل، دستمزد، کیفیت و کارآیى فردى که شغل را احراز کرده، تحصیلات و محیط ارتباطى در محل کار و... با میزان و نوع جرایم زنان در ارتباط است. (32) در واقع اشتغال به تنهایى نمىتواند مانع از کجروى زنان شود و از آنجا که اعمال خلاف براى بسیارى از زنان، منبع تأمین معاش و کسب درآمد است، باید براى تأمین نیازهاى مالى و نیز روحى و روانى آنان چارهاندیشى کرد.
حوزههاى حمایتى و پندارها
دولت و مجلس مهمترین حوزههاى حمایتى زنان در زمینه قانونگذارى و اجرا هستند. بىشک قوانین مدوّن و برنامههاى این دو نهاد، باید مطابق با واقعیات جامعه و در جهت حل مهمترین معضلات و مشکلات موجود باشد. سمت و سوى این قوانین و برنامهها همچنین باید با عقاید مذهبى و نیز باورهاى فرهنگى و سنتى ما سازگار باشد. در عین حال اگر قانونگذاران و برنامهریزان قصد سنتشکنى به معنى خرافهستیزى دارند، باید با برنامههاى بلند مدت، زیرساختهاى فرهنگى کشور را اصلاح کنند. وارد آوردن هرگونه فشار سریع به حجم فرهنگى جامعه، هرچند در کوتاه مدت تغییراتى را به وجود مىآورد، با از بین رفتن فشار، جامعه بلافاصله به حالت قبل خود باز مىگردد. اما اگر تغییرات به تدریج و با کار فرهنگى مداوم و هماهنگ با هنجارهاى فرهنگى و اجتماعى به ویژه باورهاى دینى ملت ما باشد، مسلماً در بلند مدت مىتوان از اثرات و نتایج مفید آن بهره برد. از سوى دیگر تکیه بیش از اندازه بر نقشهاى سنتى زنان و بىتوجهى به شرایط عصر حاضر، دور شدن یا جبههگیرى نسل جوان در مقابل سنتهاى حسنه و نیکوى مذهبى و ملى ما را به دنبال خواهد داشت و این یعنى از کف دادن فرصت تلفیق و بومىسازى اشتغال زنان، در برنامهریزى کلان کشور.
واقعیات موجود در جامعه ما بیانگر این است که اغلب زنان، در هر طبقه یا گروهى که باشند، با معضلات فرهنگى روبهرو هستند و همین معضلات موجب شده که در امر معیشت و اشتغال با مشکلات متعددى روبهرو شوند. زنان طبقه محروم در این میان با مشکلات بیشترى مواجه هستند. چراکه از حداقل حمایتهاى موجود در دیگر طبقات اجتماعى نیز برخوردار نیستند و به نظر مىرسد رسیدگى به وضعیت این زنان باید در رأس امور قانونگذاران و برنامهریزان قرار گیرد.
در مجموع، تحولات فرهنگى پس از انقلاب موجب گشته تا دیدگاههاى متحجر درباره زن، که او را موجودى ضعیف و ناتوان مىشمرد، تا حدود فراوانى اصلاح شود. وجود قوانین و احکام اسلامى در حوزههاى مختلف اقتصادى و اجتماعى به علاوه قانون اساسى جمهورى اسلامى زمینه را به گونهاى فراهم آورده که حداقل تبعیض و حداکثر بستر براى رشد و فعالیت زنان در آموزش، کار، سیاست، هنر و... وجود دارد. البته هیچکس منکر کاستىها، کمبودها و ضعفهایى که در برخى قوانین مدنى وجود دارد یا مظالمى که به دلیل سنتهاى غلط و خرافى بر زنان مىرود، نیست. بلکه بحث بر سر این است که از امکانات موجود تا چه حد استفاده شده است و در زمینههایى که بیشترین امکان و حداقل مانع در برابر زنان وجود دارد، تا چه میزان کار انجام گرفته است و تعداد زنان محقق و پژوهشگر، شاعر و نویسنده، مخترع و مکتشف، متخصص و استادکار در رشتههاى خاص زنان و... چه اندازه است.
توسعه و پیشرفت هر کشور با توجه به راهبردهاى کلان و ملى که براى آن طراحى مىشود، امکانپذیر مىشود. جمهورى اسلامى ایران، نظامى ارزشى و مبتنى بر احکام الهى است و اهداف اقتصادى و نظامى و... آن در پرتو این ارزشهاست که طراحى مىشود. تدوین برنامههاى پنج ساله براى توسعه کشور در ابعاد اقتصادى، در نهایت به منظور اعتلاى شرافت و کرامت مقام انسان مسلمان ایرانى در جهان است. در سده اخیر هیچ کشور و انقلابى به اندازه کشور و انقلاب ما، مورد توجه جهانیان قرار نگرفته است. و شاید با سابقه سى ساله انقلاب و رهنمودهاى امام (ره) و مقام معظم رهبرى، دنیا بیش از همه، از ما انتظار دارد که در ابعاد مختلف توسعه انسانى، توانایىها و قابلیتهاى نظام اسلامى را به نمایش بگذاریم. شاید درک مفهوم شهید و شهادت و ایثار براى جهانیان سخت یا ناممکن باشد، اما کاهش آمار قتل و جنایت، طلاق، سرقت، اعتیاد، خودکشى، فرزندان نامشروع، فرار از خانه، تعداد زندانیان، کلاهبردارى، زنان و کودکان بىسرپرست، متکدیان و بىخانمانها، بیماران روانى، خیانت و زنا، فحشا، خشونت در محیط خانواده و هر نوع بزه و ناهنجارى و رشد آمار فرهیختگان و دانشاندوزان، صنعتگران ماهر، مخترعان، مکتشفان و مبتکران، مفسران و محققان، شاعران و نویسندگان و افزایش تولیدات فرهنگى و کتاب و شعر و... آنان را متوجه این نکته مىکند که فرهنگ ایثار و شهادت، هرچه باشد، اثراتى نیکو دارد.
اهداف والاى حضرت امام (ره) خواسته تک تک شهدا، جانبازان، آزادگان و مردم از آغازین روزهاى انقلاب تا به اکنون، چیزى جز عزت و افتخار و سربلندى ایران اسلامى و اهتزاز پرچم «لا اله الا الله» برفراز قله انسانیت نبوده است و این مهم زمانى اتفاق مىافتد که ما تصویرى زیبا از جامعه، خانواده و نسل آتى خود به جهانیان ارائه دهیم.
پىنوشتها:
1) ر. ک: خبرگزارى فارس، 19/7/1387.
2) ر. ک: روزنامه «جام جم»، 23/9/81، به نقل از رییس سازمان سنجش و آموزش کشور.
3) علىاصغر احمدى، شخصیت و رفتار، ص150.
4) ر. ک: آبراهام مزلو، انگیزش و شخصیت، ص69 الى 84.
5) پیشین، ص82.
6) پیشین، مقاله، مسائل زنان از نگاه خواهران حوزههاى علمیه، سعید امیرکاوه، ص750.
7) ر. ک: باقر ساروخانى، مقدمهاى بر جامعهشناسى خانواده، ص168 - 167.
8) Self _ Expression
9) على شریعتمدارى، روانشناسى تربیتى، ص257.
10) سید مجتبى هاشمى رکاوندى، روانشناسى زن، ص87.
11) مجموعه مقالات هماندیشى بررسى مسائل و مشکلات زنان؛ اولویتها و رویکردها (2)، غلامحسین سفیدگران، مقاله «نگرش دانشجویان دختر دانشگاه علوم پزشکى اهواز به آینده شغلى، ازدواج و تحصیلات تکمیلى»، ص700.
12) تبرّج به معناى ظاهر شدن در برابر مردم است.» ترجمه تفسیر المیزان، ج16، ص462، ذیل آیه 33، احزاب.
13) روزنامه «قدس»، 27/8/81.
14) روزنامه «توسعه»، 5/9/81.
15) روزنامه «همبستگى»، 28/9/81، «زنان بهاى فرهنگ مردانه را مىپردازند»
16) روزنامه «همبستگى»، 12/9/81، «زنان مشتاق به حضور در فضاى مردانه نیستند»
17) پیشسن.
18) روزنامه «همبستگى»، 8/10/81، به نقل از رییس مؤسسه کار و تأمین اجتماعى.
19) خبرگزارى فارس، 19/7/1387.
20) روزنامه «جوان»، 19/10/81.
21) روزنامه «آفتاب یزد»، 23/10/8.
22) روزنامه «جوان»، 16/10/81، پانتهآ ملکلو، مقاله: «فرار پستهاى رده بالا، مکث جایز نیست»
23) روزنامه «آفتاب یزد»، 20/9/81، مقاله «سهم زنان از مدیریت کشور کمتر از 3 درصد است»، به نقل از آمارهاى مرکز امور مشارکت زنان.
24) خبرگزارى جمهورى اسلامى، 10/9/86.
25) روزنامه «جام جم»، 16/10/81، پاکسیما مجوزى مقاله «این زن، سرپرست خانواده است»
26) روزنامه «آفتاب یزد»، 1/11/81، مقاله «افزایش نقشها و درآمد کم، زنان سرپرست خانوار را در معرض فشارهاى روانى بسیار قرار داده است»
27) ر. ک: محمدتقى شیخى، جامعهشناسى زنان و خانواده، ص176.
28) روزنامه «جام جم»، 16/10/81، پاکسیما مجوزى، مقاله «این زن، سرپرست خانواده است»
29) پایگاه اطلاعرسانى سازمان بهزیستى کشور، 24/6/1387.
30) پیشین.
31) جام جم آنلاین»، 13/9/1387.
32) مجموعه مقالات هماندیشى بررسى مسائل و مشکلات زنان؛ اولویتها و رویکردها (2)، عزتاللَّه مولایى نیا و همکاران، مقاله «بزهکارى زنان، آسیبشناسى، سببشناسى و درمان»، ص897.
منبع: ماهنامه پیام زن / 1388 / شماره 206، اردیبهشت ۱۳۸۸/۰۲
نویسنده : مهتاب رضاپور
نظر شما