قرآن و تئورى تحول(3)
روى کرد اندیشمندان غربى در باره ى آفرینش انسان
دیدگاه چارلز هاج
چارلز هاج (charles hodge)، یکى از محافظه کاران آمریکایى از مدرسه ى مذهبى پرینستون (princeton seminary)، به لحاظ اعتقادش به کتاب مقدس، تسلیم نظریه ى تکامل نشد. وى بین حقایق مهمى که به رسولان معصوم
ارایه مى شد و قصد تعلیم آن ها را داشتند، با عقایدى که به نحو اتفاق مورد اعتقادند، فرق مى گذاشت؛ در نتیجه، از اختر شناسى کپرنیکى دفاع مى کرد؛ زیرا نویسندگان کتاب مقدس، گرچه به زمین مرکزى اعتقاد داشتند ولى چنین تعلیمى نمى دادند؛ وى تکامل انسان را به جهت تضادى که بین آن و تعالیم کتاب مقدس و رسولان مى دید، نپذیرفت.
دیدگاه جیمز مکاش
جیمز مکاش (james mccosh)، فیلسوف اسکاتلندى و رئیس دانشگاه پرینستون مى گوید: خداوند نه فقط طرح اولیه ى کل جریان تکامل را مقرّر داشته است بلکه از آن پس، از طریق چیزى که به نظر ما تحولاتِ خود به خود مى آید، به کار خود ادامه مى دهد. تغییرات اتفاقى که داروین نتوانسته است هیچ گونه تبیینى براى آن ها به دست دهد، چه بسا معلول دخالت و انتخاب ماوراى طبیعى یک مدبر کار ساز باشد که تغییرات ظاهراً اتفاقى را در جهت قصد و اراده ى خود هدایت مى کند.
دیدگاه بنیاد پردازان یا فاندامنتالیست ها
این گروه، بر خلاف محافظه کاران، معصومیت یا خطا ناپذیرى کتاب مقدس را به معناى ظاهرى اش حمل مى کردند و اعتقاد راسخى به مرگ فدیهوار مسیح و رجعت او داشتند. هواخواهان افراطى تر، نه تنها به نظریه ى تکامل، بلکه به طور کلى به علوم و آموزش جدید حمله مى کردند و آن ها را مادى و الحادى مى دانستند.
دیدگاه مذهب کاتولیک
این مذهب، حقایق وحیانى را تنها نهفته در کتاب مقدس نمى دانست و تفسیر مجتهدانه ى کلیسا را هم بخشى از این حقایق مى شمرد؛ بنا بر این، براى کتاب مقدس، سطوح و ساحت هاى مختلفى قائل بود؛ از این رو، همواره اجازه ى تأویل آیات و عبارت متشابه را مى داد. بنا بر این، اگر چه تخطئه ى شدیدِ نظریه ى تکامل، نخستین واکنش رُم به شمار مى رود ولى رفته رفته پذیرش این نظریه از سوى کاتولیک ها رو به افزایش رفت و براى همین عقاید اصلى و رسمى، کتاب مقدس را از آرا و عقاید غیر رسمى و جنبى جدا کردند و دسته ى دوم را حاوى عقاید علمى نادرست نویسندگان کتاب مقدس معرفى کردند.
دیدگاه نهضت نو خواهى
این گروه، کتاب مقدس را یک مکتوب بشرى مى دانستد؛ نه وحى مستقیم خداوند به انسان؛ یعنى سرگذشت سلوک بشر و کوشش او در طلب خداوند و سیر تکامل آرمان ها و رشد بصیرت دینى، او را به چنین نگارشى کشانده است. به عقیده ى این محققان، کتاب مقدس، یک کتاب الهامى یا الهام یافته نیست؛ هر چند که الهام بخش است. نخستین ابواب سِفْر تکوین را باید هم چون بیان شاعرانه ى عقاید دینى در باب اتکاى انسان به خداوند و تعبیر ادبى سامان مندى و نظام احسن و اصلح جهان تقلى کرد؛ از این رو، این گروه دغدغه ى تضاد علم و عهدین را نداشتند؛ زیرا آن چه براى این ها مهم بود، خدا گرایى و خدا شناسى بود؛ نه اعتقاد به متون مقدس.
دیدگاه الهیات اعتدالى
مؤسس این الهیات، فریدریک شلایر ماخر ـ فیلسوف و متکلم آلمانى است ـ به نظر او، مبناى دیانت، نه تعالیم وحیانى است ـ چنان که در سنت گرایى مطرح است ـ و نه عقل معرفت آموز است ـ چنان که در الهیات طبیعى (عقل) مطرح است ـ. از این رو این گروه تجربه ى دینى را مبناى توجیه عقاید دینى معرفى مى کنند و این گرایش، معلول پیش رفت پژوهش هاى مربوط به کتاب مقدس است که محققان را بر آن داشت که عهد عتیق را مجموعه اى از چندین روایت و متعلق به زمان هاى مختلف بدانند و عهد جدید را صرفاً سیره ى مسیح که بیش از نیم قرن بعد از تصلیب او نوشته شده. اولویّت بخشیدن به اخلاق و ارزش هاى اخلاقى در دیانت، یکى دیگر از جریان هاى مؤثر در پیدایش الهیات اعتدالى بود. با این بیانات، دیدگاه الهیات اعتدالى در زمینه ى تکامل روشن مى گردد که برداشت اعتدالى از کتاب مقدس، به موافقت بى قید و شرط با شواهد علمى تکامل میدان مى دهد؛ ولى این موافقت به جرح و تعدیل بنیانى عقاید دینى منتهى نمى شود؛ زیرا این گروه، مبناى الهیات را در احوال قلبى جست و جو مى کردند؛ نه در الهیات عقلى یا نقلى.
فلسفه هاى طبیعى تکامل
گروه هایى که تا کنون بررسى شد، به نوعى طرف دار خدا شناسى دینى و عقلى بودند و تا حدودى، بعضى از آن ها به فکر نجات دادن کتاب مقدس از این مهلکه بودند؛ ولى در جامعه ى مغرب زمین، تفسیرهاى دیگرى نیز پدیدار شد که به کلى به تخطئه ى خدا شناسى دینى مى پرداخت؛ براى نمونه، داروین از اعتقاد مبهم به یک قدرت متعالى در زمان نگارش کتابِ منشأ انواع، به لا ادرى گرى و بى تفاوتى در قبال مسائل دینى سیر کرده بود. هاکسلى، با در افتادن با برهان اتقان صنع، انسان را محصول نیروهاى بى هدف دانست. هربرت اسپنسر، لاادرى گرىِ تکامل اندیشانه را در ترکیب یک نظام جامع به کار برد و از همه مهم تر، زیر و رو کردن ارزش هاى اخلاقى توسط فردریک نیچه بود.
روى کرد اندیشمندان اسلامى در باره ى آفرینش انسان
متفکران، مفسران و روشن فکران اسلامى نیز در سده ى اخیر، در مقابل تئورى تکامل، مخصوصاً نظریه ى تبدل انواع داروین، روى کردها، ره یافت ها و واکنش هاى متفاوتى از خود نشان دادند.
در باره ى ارتباط تئورى تکامل با آیات قرآن، این سؤال مطرح مى شود که آیا مى توان نظریه ى ترانسفورمیسم را بر آیات مربوط به پیدایش انسان منطبق کرد؟ آیا انسان داراى خلقتى اشتقاقى است؟ آیا آیات قرآن به اشتقاق انسان از جان داران گذشته دلالتى دارند یا این که از قرآن خلقت مستقل انسان فهمیده مى شود؟
برخى از متفکران بر این باورند که پاره اى از آیات، ظهور در خلقت اشتقاقى انسان دارند و به طور نسبتاً صریح بر تئورى تکاملى دلالت مى کنند. عده اى دیگر از مفسران، کاملا با نظر اول مخالفت کرده اند و ظهور بلکه صراحت و نص آیات را در پیدایش استقلالى انسان دانسته اند و دسته اى دیگر از اندیشمندان، قدم هاى احتیاط آمیز برداشته و هر دو ظهور را از آیات استفاده کرده اند و یا لااقل خلاف تئورى داروین را از آیات برداشت نکرده اند و یا این که زبان قرآن را کاملا از زبان علم جدا دانسته و به گونه اى ریشه اى و فلسفى و زبان شناختى، به حل تعارض پرداخته اند. اینک به توضیح روى کردها و ره یافت هاى این متفکران خواهیم پرداخت.
دیدگاه دکتر سحابى و مهندس بازرگان
دکتر سحابى و به تبع او مهندس بازرگان، بر آن اند که نه تنها آیات مربوط به پیدایش انسان، تعارضى با نظریه ى تکامل داروین ندارد بلکه اسلام دقیقاً با پیش رفت هاى علمى، هماهنگى دارد. آقاى سحابى در مقدمه ى کتاب «خلقت انسان» مى نویسد: «فلسفه ى مادى از نظریه ى داروین استفاده ى نامناسب نموده و از آن، انکار وجود خالق را بنیان نهاده است که موجب عکس العمل الهیون و اولیاى کلیسا گردید؛ تا آن جا که اصل نظریه ى داروین راجع به تغییر تدریجى انواع، کفرآمیز و گمراه کننده معرفى شد. این مخالفت به ممالک اسلامى نیز سرازیر شد و مسئله ى تغییر تدریجى انواع یا ترانسفورمیسم، مخالف اعتقادات دینى جلوه گر شد و از اعتقادات اساطیرىِ تلقینىِ تورات راجع به خلقت انسان تأثیر شدید پیدا کرد؛ در حالى که در قرآن، مسئله ى خلقت تدریجى موجودات، به عنوان یکى از نوامیس مسلّمه ى دستگاه آفرینش یاد شده است و انکار اصل پیوستگى کلیّه ى موجودات و دفاع از مندرجات تحریف شده ى تورات مهر باطله اى است که بر حقّانیّت دین خود مى زنیم ».
مؤلف، در بخش اول کتاب خود به قراین و شواهدى بر تطوّر انواع دست زده و سه نمونه ى تشریحِ تطبیقى، جنین شناسى و دیرینه شناسى را بررسى کرده است.
وى در بخش دوم کتاب، آیات مربوط به خلقت انسان و سایر موجودات را بررسى کرده و به سه مسئله ى اساسى ذیل پرداخته است: الف) آیا مفهوم انسان و آدم در قرآن یکى است؟ ب) آیا از نظر قرآن، انسان خلقت جداگانه اى دارد؟ ج) خلقت آدم با چه مقدمه اى صورت گرفته است؟[72]
چکیده ى دیدگاه ایشان بدین شرح است:
ـ نظریه ى ترانسفورمیسم، یعنى تغییر تدریجى صفاتِ گونه ها از طرف بعضى از علماى اسلام اظهار شده است.
خلقت خاص مستقل انسان، افسانه اى است که از اخبار مجعول تورات و تلقین اسرائیلیات راجع به خلقت انسان در میان متفکران و مفسران قرآن شایع شده است.
ـ قرآن، تنها کتاب آسمانى دست نخورده اى است که در دست بشر باقى مانده است و مندرجاتش جز بر علم و حقیقت و مصلحت مبتنى نیست؛ و نباید اسلام پاک را که هدفش پرورش استعدادهاى بشر براى آشنایى بیش تر به حقایق کاینات و وصول به کمال و سعادت ابدى است، مجموعه اى از خرافات معرفى نمایند.
ـ مسئله ى تکامل تدریجى و پیوستگى موجودات زنده، یکى از مواردى است که در باره ى آن هیچ اختلاف و تناقضى میان بیان قرآن و مراتب قطعى علمى امروز وجود ندارد.
ـ در قرآن، کلمه ى انسان فقط به مفهوم عام ذکر شده و لفظ آدم، جز به عنوان اسم خاص به کار برده نشده است؛ مانند آیه ى 39 سوره ى نجم (وَ أَنْ لَیْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاّ ما سَعى)؛ و آیه ى (وَ قُلْنا یا آدَمُ اسْکُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُکَ الْجَنَّةَ). [73] و این که کلمه ى آدم به الف و لام مسبوق نشده است، دلیل بر این است که اسم خاص مى باشد.
ـ آیه ى 33 سوره ى آل عمران مى فرماید: (إِنَّ اللّهَ اصْطَفى آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ إِبْراهِیمَ وَ آلَ عِمْرانَ عَلَى الْعالَمِینَ)؛ همانا خداوند آدم و نوح و آل ابراهیم و آل عمران را بر جهانیان برگزید.
برگزیدن هر فرد، از میان جمع و جمعیت هاى هم سان و هم نوعِ او صورت مى گیرد؛ پس وضع آدم، همانند نوح و سایر انبیا چنین است که از میان همنوعان خویش که از نظر جسمى و وضع زندگى مثل او بوده اند، برخاسته و برگزیده شده است.
ـ از آیه ى 33 سوره ى آل عمران و آیات دیگر استنباط مى شود که آدم از میان انسان هاى هم زمانش به واسطه ى برخوردارى اش از علم و تکالیف الهى، برگزیده شده است؛ پس زندگىِ بشر داراى دو دوره است: یک دوره ى قدیمى که صحبت از چند میلیون سال از اوایل خلقت انسان است. در این دوره، بشر فقط شکل و هیکل انسانى را داشته اما هنوز داراى تشخیص و تمییز نشده است؛ بنا بر این، غیر مسئول بوده است؛ دوره ى دوم از زندگى بشر، با انتخاب آدم شروع مى شود. انسان در این دوره به واسطه ى قدرت تشخیص و اختیار، مسئول و مکلف مى گردد.
ـ هیچ جاى قرآن بر این نکته که آدم اولین فرد از انسان بوده تصریح و اشاره نشده است؛ بلکه آیاتى وجود دارد که آدم را یکى از افراد انسان معرفى مى کند که پیش از وى با او مى زیسته اند.
ـ خلقت تدریجى انسان، از آیه ى 11 سوره ى اعراف به دست مى آید. خداوند در این آیه مى فرماید:
(وَ لَقَدْ خَلَقْناکُمْ ثُمَّ صَوَّرْناکُمْ ثُمَّ قُلْنا لِلْمَلائِکَةِ اسْجُدُوا لِ آدَمَ فَسَجَدُوا إِلاّ إِبْلِیسَ لَمْ یَکُنْ مِنَ السّاجِدِینَ)؛ ما شما راآفریدیم و سپس شما را شکل دادیم و سپس فرشتگان را گفتیم که آدم را سجده کنید؛ پس سجده کردند غیر از شیطان که از سجده کنندگان نبود.
نکات ذیل را مى توان از آیه ى مذکور استفاده کرد:
الف) معناى کلمه ى خلق، ایجاد و تشکیل چیزى از چیز دیگر که قبلا وجود داشته است مى باشد و هم چنین از آیه ى 7 سوره ى سجده که مى فرماید: (بَدَأَ خَلْقَ الْإِنْسانِ مِنْ طِین)و آفرینش انسان را از گل شروع کردیم؛ صریحاً شروع شدن خلقت انسان از گل و داشتن مراحل و مراتب دیگر به دست مى آید.
ب) کلمه ى ثُمَّ بر ترتیب زمان، یعنى تقدم و تأخر دلالت دارد؛ پس شکل یافتن انسان، مدت ها پس از خلقت اولیه صورت گرفته است؛ در نتیجه، پس از خلقت اولیه ى انسان از گل و طى مراتب و مدارج گذشته، به هیکل و صورت کامل انسانى تبدیل شده است. در این مرحله، هنوز آن چیز که باعث تمییز انسان از سایر زندگان است وجود ندارد. از آیات 30 تا 36 سوره ى بقره به دست مى آید که آدم پس از مرحله ى شکل گیرى، مدتى تحت تعلیم الهى قرار گرفته است و خداوند، با علمى که به آدم آموخت، او و نسلش را داراى تمییز و اختیار گردانید و از این رو مورد آزمایش قرار گرفت.
ـ (الَّذِی أَحْسَنَ کُلَّ شَیْء خَلَقَهُ وَ بَدَأَ خَلْقَ الْإِنْسانِ مِنْ طِین * ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِنْ سُلالَة مِنْ ماء مَهِین * ثُمَّ سَوّاهُ وَ نَفَخَ فِیهِ مِنْ رُوحِهِ وَ جَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ قَلِیلاً ما تَشْکُرُونَ)[74]؛ آن کس که آفرینش هر چیز را نیکو گردانید و خلق انسان را از گل شروع کرد و سپس او را از عصاره اى از آب ناچیز قرار داد؛ سپس او را متعادل گردانید و در آن از روح خویش دمید و براى شما گوش و چشم و دل ها قرار داد؛ چه اندک سپاس مى گذارید.
خلقت تدریجى و ترتیب تکامل موجودات زنده تا انسان، از کلمه ى ثمّ در این آیات که دلالت بر ترتیب و تدریج دارد، قابل اثبات است.
ـ آیات قرآن به صراحت نشان مى دهد که انسان کامل، بلافاصله از گل پدید نیامده است؛ بلکه به امر حکمت آمیز الهى، اولین موجود زنده از گل پدید آمده و سپس حیات در سلسله ى موجودات، به ترتیب تکاملى آن ها سیر کرده تا آن که به انسان رسیده است.
ـ آیه ى(وَ قَدْ خَلَقَکُمْ أَطْواراً)؛[75] در حالى که او شما را در خلقت هاى متوالى و متطور آفریده است.
بیش تر مفسران موضوع این آیه را به مراحل جنینى انسان مربوط دانسته اند؛ ولى این انطباق صحیح نیست؛ بلکه مدلول این آیه به مراحل مقدماتى آفرینش انسان و تغییر و تطور تدریجى موجودات زنده تا پیدایش بشر ارتباط دارد.
ـ (إِنَّ مَثَلَ عِیسى عِنْدَ اللّهِ کَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُراب ثُمَّ قالَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ)؛[76] همانا مَثَل عیسى نزد خدا، مَثَل آدم است که او را از خاک آفرید؛ سپس او را گفت باش پس همان طور گردید.
این آیه نیز بر تئورى تکامل دلالت دارد. توضیح این مطلب این است که در هر تمثیل و تشبیه، قطعاً وجوه مشترک و مشابهى میان طرفین تمثیل وجود دارد. معرفى هر طرف، موجب شناسانیدن طرف دیگر مى گردد و آیه ى فوق، عیسى و آدم را مورد تمثیل و تشبیه قرار داده است؛ پس سوابق نسلى و زندگى حضرت عیسى که در قرآن مورد اشاره قرار گرفته بر خلقت آدم قابل انطباق است.
از مطالعه ى آیات در باره ى احوال، آثار، زندگى و رسالت حضرت مسیح(علیه السلام)نکات ذیل به دست مى آید:
الف) مسیح بن مریم(علیه السلام) داراى انساب مشخص و شناخته شده است و به عبارت دیگر، او زاده ى نوع بشر و از نسل راهنمایان انسان ها بوده است.
ب) با آن که عیسى(علیه السلام) فردى از بشر بود، از نظر بشرى، بعضى صفات غیر عادى را نیز دارا بود؛ براى نمونه، مؤید به روح القدس بود.
ج) عیسى از نسل تربیت شده ها و تمرین یافتگان دین دارى و یکتاپرستى بود و در چنین زمینه ى مستعد نفسانى است که جلوه هایى از نیروى غیر معمولى بشرى ظهور و بروز کرده است.
د) با آن که عیسى مظهرى از صفات روحانى و ملکوتى است، قرآن اصرار دارد تا او را فرد عادى انسان و تابع قوانین بشرى معرفى کند تا ادعاى غالیان و کفرورزان مردود گردد.
هـ) محبت و عطوفت عیسى(علیه السلام)، نمونه اى از نیروهاى ملکوتى او بود که با زندگى کوتاه او، راهنماى تمام جهان گردید و با وجود تمام بدعت ها و انحرافاتى که در دین مسیح در قرون وسطا به وجود آمد، هنوز هم باقى است.
حال که سوابق نسلى و زندگى حضرت مسیح(علیه السلام) روشن گشت، به کلیات از خلقت آدم و برگزیدگى او نیز واقف مى گردیم. آیه ى 59 سوره ى آل عمران، مربوط به زندگى حضرت عیسى(علیه السلام) و سوابق نسلى اوست و در جواب مسیحیان افراطى که بى پدر به دنیا آمدن عیسى را باور نداشتند و براى مسیح مقام الهى قائل بودند، نازل شده است، پس آدم صفى(علیه السلام)مبدأ بصیرت بشرى است و برگزیدگى او، بزرگ ترین واقعه در آفرینش کاینات و تاریخ تکامل سلسله ى موجودات مى باشد. چنین خلقت و انتخابى عظیم هم قطعاً بدون مقدمه و تهیه ى زمینه ى مستعد پدید نیامده است؛ البته این دو برگزیده از تمام جهات همانند نبودند، براى نمونه حضرت مسیح به حال نبوت متولد شد؛ ولى حضرت آدم(علیه السلام)در حال بلوغ به این مقام نایل آمد.
دیدگاه علامه ى طباطبایى
علامه ى طباطبایى، گرچه مسئله ى خلقت انسان را جزء ضروریات دین نمى شمارد ولى براى آیات قرآن قائل به ظهور قریب به نص است و از این ظهور، خلقت مستقل انسان را استفاده مى کند. ایشان در ذیل آیه ى (الَّذِی أَحْسَنَ کُلَّ شَیْء خَلَقَهُ وَ بَدَأَ خَلْقَ الْإِنْسانِ مِنْ طِین)[77] مى فرماید: مراد از انسان، فرد فرد آدمیان نیست تا اشکال شود که خلقت فرد فرد آدمیان از گل نبوده است بلکه مراد نوع آدمى است؛ یعنى مبدأ پیدایش نوع انسان، گلى بوده که همه ى افراد به آن منتهى مى شود و به عبارت دیگر، همه ى افراد انسان از فردى پدید آمده اند که او از گل خلق شده است. (ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِنْ سُلالَة مِنْ ماء مَهِین)[78] یعنى سپس نسل انسان را از آبى بى مقدار خلق کرد. و این مطلب، قرینه بر این است که منظور از مبدأ آفرینش انسان همان اولین فردى است که از گل خلق شده است؛ نه فرد فرد انسان ها؛ کلمه ى سلاله در این آیه به معناى برگزیده و خلاصه اى که از چیزى دیگر گرفته شده است مى باشد. نطفه ى مرد را سلاله گویند؛ چون از صلب او گرفته مى شود و کلمه ى مهین از هون گرفته شده که به معناى ضعف و حقارت است و کلمه ى ثُمَّ در این جا بر بعدیت زمانى دلالت مى کند.
صاحب تفسیر شریف المیزان، در باره ى پیدایش انسان اوّلى مى نویسد: آیات کریمه، ظهور نزدیک به صراحت دارند در این که بشر امروزى از طریق تناسل به یک زن و مرد معین منتهى مى شود که نام آن مرد آدم است و این دو، اولین بشرى هستند که از هیچ پدر و مادرى تولد نیافته اند؛[79] بلکه از خاک یا گل یا لایه یا زمین (بنا بر اختلاف تعابیر در قرآن) آفریده شده اند. این مسئله از ضروریات دین نیست تا منکر آن مرتد شمرده شود؛ گرچه شاید از ضروریات قرآن به شمار آید که نسل حاضر بشر به مردى به نام آدم منتهى است یا فردى از جنس انسان مى باشد؟ بنا بر احتمال دوم، آیا این فرد از جان داران دیگرى چون میمون تولد یافته است و از طریق تطوّر انواع به وجود آمده یا آن که سلسله ى توالد و تناسل که در بین انسان ها برقرار است، پس از رسیدن به آدم و همسرش منقطع مى شود و آدم و همسرش از زمین تکون یافته اند و از پدر و مادر دیگرى متولد نشده اند؟ هیچ یک از این چند صورت، ضرورى دین اسلام و قرآن کریم نیست و به هر تقدیر ظاهر آیات قرآن همین احتمال اخیر است؛ یعنى از ظاهر قرآن بر مى آید که نسل حاضر بشر به آدم و همسرش منتهى مى شود و آن دو از پدر و مادرى متولد نشده اند بلکه از زمین تکّون یافته اند؛ البته آیات قرآنى بیان نکرده اند که چگونه آدم از زمین آفریده شده است؟ دفعى بوده یا تدریجى و در زمان طولانى؟
روشن ترین آیه در باره ى خلقت آدم، آیه ى (إِنَّ مَثَلَ عِیسى عِنْدَ اللّهِ کَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُراب ثُمَّ قالَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ) است؛ یعنى همان گونه که آدم بدون این که پدر داشته باشد از خاک یا زمین آفریده شد و مسیحیان او را پسر خدا نمى شمارند، عیسى نیز بدون پدر آفریده شده است و نباید پسر خدا شمرده شود. اگر مراد از خلقت آدم از خاک، منتهى شدن خلقت آدم به خاک باشد، دیگر تفاوتى بین آدم و سایر حیوانات نیست. آن ها نیز نهایتاً به زمین و خاک منتهى مى شوند و آدم خصوصیتى ندارد تا عیسى که پدر ندارد با آن مقایسه شود؛ در نتیجه، آیه ى شریفه بى معناست! و در مقام احتجاج علیه نصارا قابل طرح نیست. پس با این بیان روشن شد که تمام آیاتى که از خلقت آدم از خاک یا گل و مانند این ها خبر مى دهند، همه بر مدعاى ما، یعنى خلقت دفعى و استقلالى آدم دلالت مى کنند.
مرحوم علامه، دیدگاه هاى دیگرى مانند تفسیر آدم به انسان نوعى و استناد نسل حاضر بشر به چند فرد انسان با رنگ هاى مختلف را مخالف نص آیات معرفى مى کند. این فرضیه که نسل بشر به یک یا چند جفت انسان منتهى مى شود که این جفت ها از یک نوع حیوان دیگرجدا شده اند که آن حیوان از سایر حیوانات به مرز انسانیت نزدیک تر بوده (مانند میمون) با آیات قرآن سازگارى ندارد. آیات، صراحت در این دارند که مبدأ پیدایش نسل انسان، یک جفت انسان بوده و آن ها نیز از هیچ جان دارى متولد نشده اند؛ در ضمن، دلیل علمى ارایه شده نیز از اثبات ادعا ناتوان است.
فرضیه ى دیگر این است که نسل حاضر، به یک جفت انسان مانند خود، کامل و داراى عقل منتهى مى شود. آن یک جفت با جهش و تطور، از گونه ى دیگر انسان که فقط شکل و ظاهر انسان را دارا بوده است پدید آمدند و سپس به حکم تنازع بقا و انتخاب اصلح، نسل تکامل نیافته ى پیشین منقرض شد و دو نفر انسان تکامل یافته باقى ماند که نسل حاضر از آن دو نفر تکامل یافته اند.
این فرضیه نیز با آیات قرآنى ناسازگار است و علاوه بر این که این گفتار فرضیه اى بیش نیست، دلایل ارایه شده براى اثبات آن، بسیار ناتوان است؛ از جمله ى این دلایل شواهد از تشریح تطبیقى، جنین هاى حیوان و فسیل هاى یافت شده در حفریات است که صفات موجود در اعضاى آن ها با انواع دیگر حیوانات، به تدریج تکامل یافته و پیچیده تر شده اند.
این دلیل قانع کننده نیست؛ زیرا صرف پیدایش نوع کامل از حیث تجهیزات، بعد از نوع ناقص در یک مدت طولانى، فقط بر این امر مى تواند دلالت کند که سیر تکاملى ماده براى قبول صورت هاى مختلف حیوانى، به تدریج و آهسته بوده است؛ ولى بر انشعاب موجودات و حیوانات کامل از حیوانات ناقص دلالت ندارد. شواهد فقط بر دگرگونى هاى تدریجى دلالت مى کند؛ آن هم در مورد انتقال و تبدّل صفتى به صفت دیگر؛ اما در زمینه ى تبدل نوعى به نوعى دیگر ناتوان است. پس فرضیه ى تطوّر انواع، فرضیه ى جدیدى است که اساس علوم تجربى امروز را تشکیل داده که ممکن است در آینده فرضیه اى قوى جاى آن را بگیرد؛ چون علم هیچ وقت توقف نمى کند و همواره رو به پیش رفت است.
بعضى از اهل بحث، براى اثبات فرضیه ى مذکور به آیه ى شریفه ى (إِنَّ اللّهَ اصْطَفى آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ إِبْراهِیمَ وَ آلَ عِمْرانَ عَلَى الْعالَمِینَ) استدلال کرده اند؛ به این بیان که اصطفاء به معناى انتخاب و برگزیدن است و این معنا زمانى صحیح است که فرد برگزیده شده، در بین جماعتى باشد تا انتخاب کننده آن فرد را از بین سایر افراد انتخاب کند و بر دیگران ترجیح دهد؛ پس همان گونه که نوح، آل ابراهیم و آل عمران از میان مردم معاصر خود برگزیده شدند، انتخاب آدم نیز به همین نحو مى باشد و خداوند با این انتخاب، آدم را با جهش الهى از یک نوع به نوع دیگر و از انسان اوّلى وحشى و بى عقل به مرتبه ى انسان کامل و مجهز به عقل انتقال داد. ادعا کننده ى این مطلب، در این جا از کلمه ى عالمین غفلت کرده که الف و لام دارد و افاده ى عموم مى کند؛ یعنى بر عالم ها که بر تمام بشر تا روز قیامت صادق است؛ به این معنا که این افراد، نسبت به معاصران خود و آیندگان از بشر برگزیده اند و بر فرض این که تصور مدعى را بپذیریم، چه بسا آدم در میان فرزندان خود به مقام اصطفاء رسیده باشد؛ در ضمن، اگر علت برگزیدن آدم داشتن عقل نسبت به انسان هاى بى عقل و ناقص زمان وى باشد، دیگر امتیازى نسبت به آدم محسوب نمى شود؛ زیرا فرزندان وى نیز داراى عقل و کمال بوده اند. بعضى نیز به آیه ى (وَ لَقَدْ خَلَقْناکُمْ ثُمَّ صَوَّرْناکُمْ ثُمَّ قُلْنا لِلْمَلائِکَةِ اسْجُدُوا لِ آدَمَ فَسَجَدُوا إِلاّ إِبْلِیسَ لَمْ یَکُنْ مِنَ السّاجِدِینَ) براى فرضیه ى تکامل استدلال کرده اند؛ به این بیان که کلمه ى ثُمَّ در جایى استعمال مى شود که بین ما قبل و ما بعدش زمانى فاصله شده باشد و در این آیه بین تصویر و خلقت، کلمه ى ثُمَّ فاصله شده است.
این استدلال صحیح نیست؛ زیرا ثُمَّ همه جا بر تأخیر زمانى افاده ندارد و در بسیارى از موارد، تنها بر ترتیب دلالت مى کند. [80] و چه بسا بر اثبات فرضیه ى مذکور به آیات (وَ بَدَأَ خَلْقَ الْإِنْسانِ مِنْ طِین * ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِنْ سُلالَة مِنْ ماء مَهِین * ثُمَّ سَوّاهُ وَ نَفَخَ فِیهِ مِنْ رُوحِهِ) استدلال شده است؛ به این بیان که آیه ى اوّلى بیان گر خلقت اولى بشر از خاک بوده و آیه ى سوم، صورت گرى و نفخ روح آدم را بیان مى کند و بین این دو مرحله، کلمه ى ثُمَّ قرار گرفته است که دلالت بر فاصله ى زمانى قابل توجهى دارد و این زمان، همان زمان است که تطور تدریجى و تبدل انواع در انسان صورت گرفته است و آیات در بیان مقام ظهور و پیدایش نوع انسان که همان خلقت آدم باشد از گل بوده است. [81] مؤلفان تفسیر نمونه نیز ثُمَّ را به معناى ترتیب با فاصله گرفته اند و هرگز دلیل بر گذشتن میلیون ها سال و وجود هزاران نوع ندانسته اند. [82]
دیدگاه آیت الله مصباح یزدى
استاد مصباح یزدى در این بحث، تئورى تکامل و اشتقاق انسان فعلى از انسان نئاندرتال و مانند آن را در حد یک احتمال مى پذیرد؛ یعنى این کلام قرآن که انسان از خاک آفریده شده است، منافاتى ندارد با این که خاک به چیزى تبدیل و آن گاه به انسان تبدیل شده باشد؛ ولى در برخى آیات، قرائنى هست که این احتمال را دفع مى کند؛ روشن ترین این آیات، آیه ى 59 سوره ى آل عمران است که مى فرماید: (إِنَّ مَثَلَ عِیسى عِنْدَ اللّهِ کَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُراب ثُمَّ قالَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ)توضیح مطلب این است که مسیحیان مى گفتند: حال که عیسى پدر انسانى ندارد، پس پدرش خداست. و آیه ى فوق، در مقام پاسخ به همین شبهه نازل شد و عیسى را در خلقت، همانند آدم معرفى نمود؛ چرا که مسیحیان به پسر خدا بودن آدم اعتقاد نداشتند. اگر فرض کنیم حضرت آدم از نسل میانگینى بین خاک و انسان، به وجود آمده باشد، این استدلال قرآن نمى تواند تام باشد؛ زیرا نصاراى نجران مى توانستند بگویند که حضرت آدم از نطفه ى حیوانى به وجود آمده است. براى تمامیت این استدلال، ناچار باید بپذیریم که حضرت آدم از نسل هیچ موجود دیگرى به وجود نیامده است تا قیاس بین او و عیسى صحیح باشد.
برخى توهّم کرده اند که این آیه بر فرضیه ى تکامل دلالت مى کند؛ زیرا آیه، عیسى را به آدم تشبیه کرده است و عیسى هم مادر داشته است؛ پس آدم نیز باید دست کم مادرى داشته باشد. آیه ى شریفه، عیسى را به آدم تشبیه کرده است و نه به عکس. باید دید وجه تشبیه چیست؟ صحبت بر سر آن بود که عیسى پدر ندارد و آیه مى فرماید آدم هم مثل او پدر نداشت.
آیه ى دیگرى که از آن همین نکته را مى توان به دست آورد آیه ى (وَ بَدَأَ خَلْقَ الْإِنْسانِ مِنْ طِین * ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِنْ سُلالَة مِنْ ماء مَهِین) است. برخى در این استدلال تشکیک کرده اند و گفته اند که قرآن تصریح ندارد که آدم پدر انسان هاست؛ بلکه موجودى به نام آدم را معرفى کرده است و مى گوید بر همه ى انسان ها برترى دارد و از میان انسان هاى دیگر انتخاب شده است؛ پس مى توان نتیجه گرفت که پیش از او انسان هاى دیگرى هم وجود داشته اند تا از میان آن ها انتخاب شده باشد و این لقب ابوالبشر هم که براى او مى گویند از اسرائیلیات است و در قرآن نیست و حتّى مى گویند در قرآن آیاتى داریم که دلالت بر این دارد که قبل از آدم انسان هایى بوده اند؛ مانند آیه ى (إِنَّ اللّهَ اصْطَفى آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ إِبْراهِیمَ وَ آلَ عِمْرانَ عَلَى الْعالَمِینَ)؛ زیرا اولا، کلمه ى اصطفاء به معناى اخذ الصافى و اختیار ممتاز از میان اشیاى مشابه است؛ ثانیاً، عطف نوح و ابراهیم و... دلالت دارد بر این که گزینش حضرت آدم هم مانند گزینش ایشان بوده است؛ یعنى از میان انسان هاى معاصرش آدم را برگزید. در پاسخ مى گوییم: در برخى آیات، تصریح شده است که آدم و همسرش پدر و مادر انسان ها هستند؛ مانند آیه ى 27 سوره ى اعراف (یا بَنِی آدَمَ لا یَفْتِنَنَّکُمُ الشَّیْطانُ کَما أَخْرَجَ أَبَوَیْکُمْ مِنَ الْجَنَّةِ)؛ اى فرزندان آدم! مبادا شیطان شما را بفریبد؛ چنان که پدر و مادرتان را فریفت.
پس گرچه لفظ ابوالبشر در قرآن نیامده ولى محتواى آن ذکر شده است. اما آن چه بر روایات نسبت داده اند که اسرائیلیات است به چه ملاکى؟ آیا اگر روایتى مورد پسندمان واقع نشد از اسرائیلیات شمرده مى شود؟ در ضمن، اگر مطابق و موافق با قرآن باشد چه اشکالى دارد؟ و اما در مورد اصطفاء باید گفت که آیا هنگامى که خدا بخواهد انسانى را بر انسان هاى دیگر برترى دهد، باید حتماً انسان هاى دیگرى قبل و یا هم زمان وى وجود داشته باشند؟ خدایى که محیط بر همه ى زمان ها و مکان هاست، مى تواند بگوید که انسانى را بر همه ى انسان هایى که از پس او مى آیند ترجیح دادم. اگر هم تنزل کنیم، در عصر آدم(علیه السلام) انسان هاى دیگر مانند فرزندان خود او زندگى مى کردند. تنها یک آیه است که جنبه ى فنى بیش ترى دارد و آن آیه ى 11 سوره ى اعراف است که مى فرماید: (وَ لَقَدْ خَلَقْناکُمْ ثُمَّ صَوَّرْناکُمْ ثُمَّ قُلْنا لِلْمَلائِکَةِ اسْجُدُوا لِ آدَمَ فَسَجَدُوا إِلاّ إِبْلِیسَ لَمْ یَکُنْ مِنَ السّاجِدِینَ) به این بیان که کلمه ى ثُمَّ دلالت بر تراخى دارد؛ پس قبل از آدم انسان هایى بوده اند که بعد از خلق و تصویر آن ها به ملایکه گفته شده است که سجده کنند. در پاسخ آن مى گوییم: اولا، به فرض که آیه دلالت بر انسان هایى قبل از آدم بکند، هیچ دلالتى ندارد بر این که آدم از آن ها آفریده شده است؛ ثانیاً، ثُمَّ همه جا براى تراخى زمانى نیست؛ مانند ثُمَّ در این آیات سوره ى بلد: (وَ ما أَدْراکَ مَا الْعَقَبَةُ * فَکُّ رَقَبَة * أَوْ إِطْعامٌ فِی یَوْم ذِی مَسْغَبَة * یَتِیماً ذا مَقْرَبَة * أَوْ مِسْکِیناً ذا مَتْرَبَة * ثُمَّ کانَ مِنَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ وَ تَواصَوْا بِالْمَرْحَمَةِ). این آیه دلالت نمى کند بر این که ایمان باید مؤخر باشد و یا اگر ایمان بر اطعام یتیم مقدم شد، مقبول نیست؛ ثالثاً، اگر ثُمَّ دلالت بر تراخى زمانى داشته باشد، باید همه ى انسان ها آفریده شده باشند، سپس خدا آدم را آفریده باشد. [83]
دیدگاه آیت الله مشکینى
راه حل دیگر در زمینه ى تعارض میان آیات مربوط به خلقت انسان با تئورى داروین، روى کرد آیت الله مشکینى در کتاب «تکامل در قرآن» است.
وى براى آیات مورد بحث، مدلول خاصى را که به صورت نص و صراحت دلالت داشته باشد قائل نیست. ایشان تفاسیر مختلف و متنوعى براى این آیات ذکر مى کند و در نهایت، میان فهم مفسران و آیات کتاب آسمانى تفکیک قائل مى شوند. در این بخش، به چکیده اى از دیدگاه هاى ایشان پرداخته مى شود:
الف) دلالت آیات پیدایش انسان به نوع انسان: آیاتى که بیان گر آفرینش آدم(علیه السلام)است و مبدأ آن را خاک، آب، گل، گل چسبنده، لجن ریخته شده، گل خشک، خون بسته، گل و لاى و لجن، جزء جدا شده از یک چیز، آب پست و بى مقدار، آب جهنده، آب منى، نطفه، پاره ى گوشت، خون لخته و... مى داند و در مقام بیان چگونگى پیدایش انسان و بشر به عنوان یک نوع خاص، نه به آفرینش آدم به عنوان فرد معین است. [84]
ب) سازش تئورى تحوّل با خدا شناسى: مسئله ى تحوّل و دگرگونى یا تکامل که برخى از آیات قرآن از آن به اختلاف تعبیر مى کنند، نه تنها بر انکار وجود خدا و صانع دلالتى ندارد بلکه دلیلى بر وجود آفریدگار دانا به شمار مى رود. مانند آیه ى 22 سوره ى روم (وَ مِنْ آیاتِهِ خَلْقُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافُ أَلْسِنَتِکُمْ وَ أَلْوانِکُمْ) و میان تحوّل و تبدّل انواع و تغییر افراد تفاوتى نیست. [85]
ج) عدم تعارض آیات قرآن با تئورى تکامل: اصل مسئله ى تکامل و تحوّل در انواع گیاهان و جانوران، در نظر دانشمندان، یکى از اصول مسلم و اثبات شده به شمار مى رود. و اما در باره ى خلقت مستقل انسان و عدم ارتباطش با انواع دیگر و پیدایش التقاطى او اختلاف وجود دارد. در قرآن کریم، آیه ى متضاد با اصل تحوّل نیامده است. اگر آیات قرآن دلالت بر قول اول در خلقت انسان و آدم داشت، آن ها دلیل بر خلاف آن نداشتند و همان طور اگر به قول دوم دلالت مى کرد، برخى از ادعاهاى آن ها را در این مورد تأیید مى نمود؛ نه همه ى آن ها را. [86]
د) روش تفسیر آیات قرآن: محقق باید ابتدا ذهنش را از همه ى عقاید، اقوال و شنیده هاى مختلف خالى کند و با جان، سخن کتاب خدا را بشنود تا خیالات و اوهام ذهن وى را مشغول نکند. [87]
هـ) نسبت قرآن و معرفت قرآنى با اندیشه هاى علمى: در قرآن هرگز چیزى که مخالف عقل و منطق و قطعیت علمى (از طریق مشاهده و تجربه) باشد، وجود ندارد و اگر موضوعى بدین روش و به طور قطع به اثبات رسید، مسلماً قرآن موافق آن است نه متضاد و مغایر آن؛ ولى اگر بر خلاف واقعیت موضوع، گام برداشته باشیم...، به خطاى خود در این گونه برداشت و استفاده از قرآن نیز پى خواهیم برد... ؛ چنان که قبل از پیدایش نظریات هیأت جدید، علماى اسلام، به هیأت قدیم معتقد بودند و قرآن کریم را موافق آن مى دانستند و از معانى ظاهرى آیات قرآن، براى اثبات مسائل آن یارى مى جستند؛ بعد وقتى که دانش جدید به ظهور پیوست...، معلوم شد که استدلال هاى قرآنى گذشته و ناشى از قراین و تفسیرهاى ظاهرى، ساختگى و تخیلى بوده است و در عوض، تفسیرها و استفاده هاى کامل تر و گویاتر در موافقت با دانش جدید از ظاهر قرآن به عمل آمد. [88]
مؤلف محترم، در باره ى اختلاف فهم ها و انطباق آیات با علوم، چند نکته را متذکر مى شوند: اولا، وظیفه ى ما کشف واقعیت صد در صد نیست، بلکه ما موظف هستیم آن چه را از ظاهر آیات قرآنى بر مى آید بگیریم و به آن ها عمل و استناد کنیم؛ ثانیاً، تأویل و یا تحمیل عقاید بر ظاهر کتاب جایز نیست؛ ثالثاً، قرآن ما را به تفکر و اندیشیدن در آیات فرا مى خواند و باب استنباط را به روى ما نبسته است؛ رابعاً، مراجعه به قرآن، به تنهایى جایز و کافى نیست بلکه بایست به حدیث و سنت پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) و خاندان گرامى او نیز توجه داشته باشیم. [89]
مجموعه ى آیاتى که براى رد یا قبول آرا و عقاید مختلف مورد استدلال قرار گرفته اند، به پنج گروه تقسیم مى شوند:[90]
گروه اول، آیاتى که از آن ها براى اثبات عقیده ى تکامل استفاده شده است؛[91] براى نمونه، آیه ى (وَ اللّهُ خَلَقَ کُلَّ دَابَّة مِنْ ماء فَمِنْهُمْ مَنْ یَمْشِی عَلى بَطْنِهِ وَ مِنْهُمْ مَنْ یَمْشِی عَلى رِجْلَیْنِ وَ مِنْهُمْ مَنْ یَمْشِی عَلى أَرْبَع یَخْلُقُ اللّهُ ما یَشاءُ)؛ و خداوند تمام جنبندگان را از آب آفرید؛ پس برخى از آن ها بر روى شکم خود، ]خزندگان[، و برخى بر دو پا و برخى بر چهار پاى خود راه مى روند، خداوند هر آن چه بخواهد مى آفریند.
نکات قابل توجه این است که اولا، تفسیر آب به نطفه ى جنس نر بر خلاف ظاهر آیه است؛ ثانیاً، مقدم داشتن حیوانات، شاید به این علت باشد که معروف ترین این نوع جان داران، ماهى ها هستند که نخستین موجودات زنده از لحاظ زمان آفرینش باشند و حیوانات خزنده ى خشکى، بعد از آن ها پدید آمده اند و عبارت (عَلى رِجْلَیْنِ)عقیده ى آن هایى را که انسان و سایر جان داران را دو نوع مستقل از هم مى دانند باطل مى سازد. [92]و نیز آیه ى (وَ لَقَدْ خَلَقْناکُمْ ثُمَّ صَوَّرْناکُمْ ثُمَّ قُلْنا لِلْمَلائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ)؛ همانا شما را آفریدیم و سپس شکل دادیمتان و سپس به فرشتگان گفتیم به آدم سجده کنید. [93] از جمله ى بهترین آیات براى اثبات نظریه ى تحوّل است؛ زیرا خداوند در این آیه بیان مى کند که ابتدا قبل از شکل دادن به انسان، او را آفرید و بعد از مدت زمان نامعلوم (به قرینه ى کلمه ى ثُمَّ) او را به شکل انسان فعلى در آورده است؛ یعنى انسان، دوره ها و مراحل خاصى را گذارنده است؛ اول، مرحله ى قبل از خلقت و پیش از شکل گرفتن به صورت انسان؛ دوم، مرحله ى بعد از پیدا کردن شکل انسان و پیش از انتخاب آدم از بین افراد نوع؛ و سوم مرحله ى انتخاب آدم از بین آن ها و بعد از آن امر کردن فرشتگان به سجود بر آدم. [94]
گروه دوم، آیاتى است که آدم را نخستین انسانى که خداوند آفریده و حوا را دومین فرد معرفى مى کند که سایر افراد انسان از نسل این دو فرد مى باشند. این دسته از آیات، براى اثبات عقیده به خلقت مستقل مورد استناد قرار گرفته اند؛[95] مانند آیه ى (وَ هُوَ الَّذِی أَنْشَأَکُمْ مِنْ نَفْس واحِدَة فَمُسْتَقَرٌّ وَ مُسْتَوْدَعٌ قَدْ فَصَّلْنَا الْ آیاتِ لِقَوْم یَفْقَهُونَ). منظور آیه این است که خداوند شما را از آدم آفرید؛ پس گروهى از شما در صلب پدران یا رحم مادران مستقر مى باشید و گروهى از شما تا روز قیامت در گورها به ودیعت نهاده شده اید.
معتقدین به تکامل، آیه را چنین تفسیر مى کنند که مراد از نفس واحد، همان موجود زنده ى نخستین از موجودات تک سلولى است که تمام موجودات زنده از آن به وجود آمده و با ترکیبات و فعل و انفعالات، به صورت انواع مختلف جان داران و سرانجام به صورت انسان در آمده است. برخى از انواع تحوّل یافته از اجداد شما مدت هاى زیادى بر روى زمین مستقر شدند؛ ولى برخى از آن انواع جان داران به طور محدود، موقت و به صورت امانت عمر کردند و به زودى از بین رفتند. نتیجه آن که آیه منحصراً نظر اولى یا دومى را بیان نمى کند تا وسیله ى استدلال معتقدین به آن ها براى اثبات عقیده ى خود و ردّ عقیده ى دیگرى گردد؛ بلکه آن را مى توان بر هر یک از دو نظریه ى مذکور انطباق داد.
شایان ذکر است که اگر مراد از نفس واحد را آدم و همسرش حوا بدانیم، این گونه آیات هیچ منافاتى با عقیده ى تکامل نخواهند داشت؛ زیرا کسى که معتقد به تکامل انسان است، منتهى شدن نسل انسان هاى موجود را به آدم و حوا انکار نمى کند و به طور کلى باید گفت که منتهى شدن نسل انسان هاى موجود به آدم و حوا، با نخستین فرد بودن آدم از نوع انسان که مستقلا از خاک آفریده باشد، دو مسئله ى کاملا جداگانه است.
گروه سوم، آیاتى هستند که هیچ یک از دو عقیده را به تنهایى نمى توان از آن ها برداشت کرد و نیز مى توان این آیات را به هر یک از آن دو حمل نمود؛[96] مانند آیات (خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ نُطْفَة فَإِذا هُوَ خَصِیمٌ مُبِینٌ)؛ خداوند انسان را از نطفه بیافرید و آن گاه او به خصومت و دشمنى آشکار برخاست. (وَ اللّهُ خَلَقَکُمْ مِنْ تُراب ثُمَّ مِنْ نُطْفَة ثُمَّ جَعَلَکُمْ أَزْواجاً وَ ما تَحْمِلُ مِنْ أُنْثى وَ لا تَضَعُ إِلاّ بِعِلْمِهِ)؛ و خداوند شما را از خاک و سپس از نطفه بیافرید و سپس شما را به صورت جفت هایى قرار داد و هیچ زنى حامله نمى شود و وضع حمل نمى کند، جز با علم و آگاهى خدا.
احتمال مى رود که مراد از این آیات، بیان آغاز آفرینش انسان از خاک و سپس از آبى که جزئى از گل بوده (سُلالَة مِنْ طِین)باشد که خداوند بدین گونه بیان مى کند که او موجودات زنده را ابتدا به شکل سلول و سپس به صورت انواع جان داران از این سلاله خلق کرد و آن ها را به صورت زوج زوج قرار شان داد تا نسل آن ها باقى و محفوظ بماند و نیز مى توان گفت که منظور آیه، مرحله ى استمرار و چگونگى ادامه ى حیات نوع انسان است و به این طریق، آفرینش هر فرد انسان به واسطه ى غذایى است که اصل آن از خاک است و سپس نطفه که از خوراک انسان تولید شده و در رحم مادر قرار مى گیرد و سرانجام باید بدین گونه مرد و زن دیگرى به وجود آیند و نسل را ادامه دهند.
گروه چهارم، آیاتى است که بیان گر چگونگى خلقت افراد و سیر تکامل هر فرد انسانى در آفرینش قطع نظر از منشأ خلقت انواع انسانى هستند؛[97] مانند آیه ى (وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ سُلالَة مِنْ طِین * ثُمَّ جَعَلْناهُ نُطْفَةً فِی قَرار مَکِین * ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظاماً فَکَسَوْنَا الْعِظامَ لَحْماً ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ)؛ و ما انسان را از قسمتى جدا شده از گل آفریدیم، سپس او را به صورت نطفه در آورده و در قرار گاه استوارش نهادیم، سپس از نطفه، خون بسته و از آن پاره ى گوشت و از آن استخوان هایى خلق کردیم؛ پس آن گاه روى آن استخوان ها را با گوشت پوشاندیم و سپس او را با آفرینشى دیگر به وجود آوردیم.
از این دسته آیات چنین بر مى آید که مراحل سیر تکوینى هر فرد انسان، از آغاز تا به انجام، به ترتیب زیر است: خاک [ غذا [ خون تولید شده از غذا [ منى [ خون بسته [ پاره ى گوشت [ استخوان [ استخوان پوشیده از گوشت [ جنین زنده [ نوزاد [ شیرخوار [ از شیر گرفته شده [ کودک [ نوجوان (بالغ) [ جوان [ بزرگ سال [ پیر [ مرده [ خاک.
گروه پنجم، آیاتى هستند که در باره ى مسائل مربوط به آدم، غیر از مسئله ى چگونگى خلقت او سخن مى گویند؛[98] مانند (وَ إِذْ قالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَةِ إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً)؛ و آن گاه که پروردگارت به فرشتگان گفت که من جانشینى را در زمین قرار مى دهم.
(وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاّ إِبْلِیسَ قالَ أَ أَسْجُدُ لِمَنْ خَلَقْتَ طِیناً)؛ و هنگامى که به فرشتگان گفتیم به آدم سجده کنید! پس کردند به جز ابلیس که گفت باید بدان کس سجده کنم که او را از گل آفریدید؟
از قرار دادن امر سجده بعد از نفخ روح در سوره ى حجر و قرار دادن آن بعد از تعلیم اسماء در سوره ى بقره بر مى آید که مراد از نفخ روح، همان روح علم و آگاهى و تعلیم اسماء است؛ نه دادن جان و نیروى حیات که قبل از آدم نیز بوده است.
دیدگاه آیت اللّه طالقانى
روى کرد دیگر، از آنِ آیت اللّه طالقانى(ره) است. وى هم اصل نظریه ى تکامل را مى پذیرد و بر آیات قرآن انطباق مى دهد و هم انطباق تئورى داروین بر آیات قرآن را نمى پذیرد؛ بنا بر این، به تکامل هاى دفعى و تدریجى اعتقاد مىورزد. ایشان در این زمینه مى فرمایند:
«در باره ى چگونگى پیدایش نوع آدم در زمین، دو نظر است: یکى نظرهاى فلسفى قدیم و ظواهر دینى که از این نظر انواع و اصول خلقت، بدون سابقه پدید آمده است و نظر استقرایى دیگر که از فروع فلسفه ى نشو و ارتقا و تکامل است، پیدایش انواع را از دانى تا عالى به هم پیوسته مى شمارد و هر نوع پایین را با گذشت زمان و تأثیر محیط، منشأ نوع بالاترى مى داند؛ ولى هنوز بررسى هاى علمى و طبقات الارضى، فواصل میان انواع را به دست نیاورده است و جزئیات این نظریه، از جهت تجربه و کلیات آن از جهت ادله ى فلسفى چنان که باید، اثبات نشده است. این دو نظر، در باره ى چگونگى پیدایش انواع، در مقابل هم قرار گرفته که با فرض دیگرى مى توان میان این دو نظر را جمع نمود که در فواصل تکامل تدریجى جهش ها و تکامل هاى ناگهانى پیش آمده باشد؛ بنا بر این، هم نظریه ى تکامل که قراین بسیارى دارد، درست در مى آید و هم از زحمت جست و جوى بیهوده ى حلقه هاى وسط، محققین راحت مى شوند؛ زیرا فاصله ى میان پدیده ها و انواع، چنان نیست که با فرضیه یا نظریه و کشف بعضى از استخوان ها بتوان آن را پر نمود». [99]
مرحوم طالقانى، در باره ى کمال و اشرفیّت انسان مى نویسد: گرچه همه ى مرکبات داراى بهترین ترکیب و تسویه و تعدیل مى باشند ولى همه ى آن ها استعدادهاى تقویتى ندارند تا خود را در مسیر تکامل در آورند و گرچه گیاهان و حیوانات داراى قوا و استعدادهاى مقوّم و محدود هستند ولى این انسان است که در میان بهترین و برترین مقوّمات فطرى و غریزى و ارادى آفریده شده است و هر چه بیش تر قابلیت تکامل دارد و مى تواند خود را از مقومات حیوانى برهاند و آزاد شود و چون برترى و قابلیت کمال هر موجودى، وابسته به همین قوا و استعدادهاى مقوم است، هر چه سرشت و ترکیب این مقومات نیکوتر باشد، قدرت تحریک و تکامل بیش تر است و انسان در حد نیکوترین و برترین مقومات آفریده شده است؛ (لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِیم). [100]
مرحوم طالقانى، اصل نظریه ى تکامل را با صراحت و اشارت از قرآن استنباط مى کند و مى فرماید: قرآن براى زمین تحولات نه گانه را یاد آورى مى کند: دوره ى تکوین و جدا شدن زمین [ دوره ى گسترش و آمادگى زمین [ پدید آمدن عناصر اولیه [ پدید آمدن آب [ روییدن گیاهان [ آفرینش حیوانات اولیه ى چرنده [ پاى گرفتن کوه ها [ آفریده شدن حیوانات راقى [ سر برآوردن انسان.
دیدگاه آیت الله سبحانى
استاد سبحانى، یکى دیگر از مفسران و اندیشمندان اسلامى است که در این زمینه، مطالب فراوانى نگاشته اند. ایشان هیچ کدام از تعارض هاى چهارگانه ى تئورى داروین را نمى پذیرند و راه حل هایى را در این زمینه ارایه مى کنند. [101] ایشان در مقاله ى تحوّل انواع، تعارض و چالش میان تئورى داروین با ظهور آیات قرآن در زمینه ى آفرینش انسان را چنین حل مى کنند:
ـ روایات اسلامى، آدم ابوالبشر را نخستین انسان در پهنه ى زمین نمى دانند بلکه قبل از او انسان هایى وجود داشته که به عللى منقرض شده اند؛ ولى در عین حال، انسان کنونى ارتباطى به انسان هاى پیشین ندارد و فقط زاده ى آدم ابوالبشر است. شیخ صدوق(رحمه الله)(306 ـ 381 هـ. ق) در کتاب خصال، از پیشوایان معصوم نقل مى کند که خدا هزار هزار جهان آفریده و هزار هزار آدم؛ و شما در پایان آن جهان ها و آن آدمیان قرار گرفته اید. [102]
ـ ظهور آیات قرآن در این است که آفرینش انسان در سه مرحله ى خاک متحول، تصویر و دمیدن روح انجام گرفته است و طرح مستقلى دارد؛ ولى این ظهور به معناى نفى احتمال دیگرى نیست؛ بلکه معناى ظاهر آن ـ که از بازگو نکردن مفهوم به دست نمى آید ـ این است که واسطه اى در میان این مراحل وجود نداشته است؛ ولى هرگاه دلایل قطعى بسان آفتاب، طرح مشترک را ثابت کرد، دلالت قرآن مانع از پذیرش آن نیست؛ بنا بر این، باید میان ظاهر و نص فرق نهاد. برخى از نویسندگان در مقام نقد این راه حل بر آمدند و ادعا کرده اند که این روش و راه حل، بى معیار بودن ادعاى ظهور آیات را نشان مى دهد و ما را نسبت به ظهورهاى ادعا شده مشکوک مى نماید. [103] استاد در جواب این نقد مى نویسد: این اشکال، ناشى از عدم آگاهى درست در فرق میان نص و ظاهر است. ظاهر کلام هر متکلمى براى مخاطب، دلیل و حجت است؛ ولى در عین حال، تا آن جا که دلیل قطعى بر خلاف ظاهر نباشد قابل استناد است؛ ولى پس از ثبوت دلیل مخالف، حجیّت خود را از دست مى دهد؛ بر خلاف نص که هیچ گاه پذیراى دگرگونى در مفاد نیست. [104]
دیدگاه برگزیده
به نظر نگارنده، آیات قرآن بر اصل نظریه ى تکامل تدریجى دلالت دارند؛ ولى این که تبدّل انواع از قرآن استفاده مى شود یا خیر، نیاز به تحقیقات زبان شناختى و هرمنوتیک دارد. حق مطلب آن است که هر دو طایفه با پیش فرض خاصى به سراغ قرآن رفته اند؛ زیرا اولا و بالذات، قرآن درصدد بیان نظریه ى زیست شناختى نبوده است تا مثبِت یا نافى فرضیه ى تبدل انواع باشد. تنها دلالت قرآن بر آفرینش نوع انسان از آدم و حوا و خلقت آدم از خاک است؛ اما در این که از مرحله ى خاک تا آدم، چه مراحلى طى شده، قرآن ساکت مانده است.
پی نوشتها
[1]. دامپى یر، تاریخ علم، ترجمه ى عبدالحسین آذرنگ، (انتشارات سمت) ص 316.
[2]. فردریک کاپلستون، تاریخ فلسفه یونان و روم، ترجمه ى سید جلال الدین مجتبوى، ص 52 ـ 51.
[3]. همان، ص ص 51 ـ 52.
[4]. همان، ص 35.
[5]. تاریخ علم، ص 318.
[6]. ر. ک: برتراند راسل، علم و مذهب، ترجمه ى مهندس رضا مشایخى، ص 48.
[7]. شایان ذکر است که لینه براى اولین بار جان داران عالم را به دو سلسله ى جانورى و گیاهى تقسیم کرد و براى هر کدام نوع، جنس، تیره، راسته، و شاخه قائل شد و این طبقه بندى، باعث پیدایش اندیشه ى تکامل موجودات گردید. وى براى نخستین بار در زیست شناسى، انسان را در ردیف حیوانات قرار داد.
[8]. در این قسمت، از کتاب هاى دکتر نورالدین فرهیخته، داروینیسم و مذهب؛ حسین حقانى زنجانى، بحث و بررسى داروینیسم و آخرین فرضیه هاى تکامل، درس هاى آیت الله مکارم شیرازى؛ آیت الله جعفر سبحانى، داروینیسم یا تکامل انواع؛ استاد شهید مرتضى مطهرى، توحید، استفاده شده است.
[9]. از دسامبر 1831 تا اکتبر 1836.
[10]. محمد على فروغى، سیر حکمت در اروپا، ج 3، ص 146.
[11]. ر. ک: داروینیسم و مذهب، ص 47.
[12]. چارلز داروین، منشأ انواع، ترجمه ى دکتر نورالدین فرهیخته، ص 7.
[13]. ایان باربور، علم و دین، ترجمه ى بهاء الدین خرمشاهى، ص 106.
[14]. چارلز داروین، همان، ص 5.
[15]. همان، ص 180.
[16]. علم و دین، ص 106.
[17]. چارلز داروین، همان، ص 96.
[18]. منشأ انواع، ص ص 110 و 102 ـ 97.
[19]. همان.
[20]. همان، ص 183.
[21]. همان، ص 118.
[22]. همان، ص 116.
[23]. همان، ص 177.
[24]. همان، ص 166.
[25]. همان، ص 143.
[26]. همان، ص 526.
[27]. همان، ص 524.
[28]. همان، ص 522.
[29]. همان، ص 157.
[30]. داروینیسم و مذهب، ص 61.
[31]. همان، ص 57.
[32]. ر. ک: همان، فصل ششم، منشأ انسان.
[33]. ر ک: عبدالکریم سروش، دانش و ارزش، ص ص 114 ـ 104.
[34]. همان، ص 115.
[35]. مرتضى مطهرى، توحید، (انتشارات صدرا)، ص 273.
[36]. داروینیسم و مذهب، ص 75.
[37]. مجله ى دانشمند، شماره ى اردیبهشت ماه 1343.
[38]. داروینیسم یا تکامل انواع، ص 5 ـ 94.
[39]. واحد مرکزى خبر، شماره ى 18، شنبه 21/4/76، سیاسى.
[40] - germin.
[41] - soma.
[42] - plasma embryogenique.
[43]. ر. ک: داروینیسم و مذهب، ص 77؛ داروینیسم یا تکامل انواع، ص 119.
[44] - mutation.
[45]. ر. ک: توحید، ص 276.
[46] - argument from design.
[47] - teleolgical argument.
[48] - ontological argument.
[49] - cosmdogical argument.
[50]. ر. ک: خدا در فلسفه، بهاء الدین خرمشاهى، ص 84.
[51]. علم و دین، ص 113.
[52]. همان، ص 111.
[53]. همان، ص 113.
[54]. علم و مذهب، ص 53.
[55]. بحث و بررسى در باره داروینیسم، ص 5 ـ 153؛ مجله ى تخصصى کلام اسلامى: تحوّل انواع و حکمت صنع، شماره ى 15.
[56]. شهید مرتضى مطهرى، علل گرایش به مادیگرى، ص 122.
[57]. توحید، ص 50 ـ 248.
[58]. محمد حسین طباطبایى، نهایة الحکمه، ص 190.
[59]. احد فرامرز قراملکى، موضع علم و دین در خلقت انسان، ص ص 45 ـ 44.
[60]. علم و دین، ص 37.
[61]. علم و دین، ص 114.
[62]. سوره ى کهف، آیه ى 29.
[63]. سوره ى اعراف، آیه ى 179.
[64]. سوره ى بقره، آیه ى 30.
[65]. سوره ى بقره، آیه ى 31.
[66]. سوره ى اسراء، آیه ى 7.
[67]. علم و دین، ص 118.
[68]. همان، ص 119.
[69]. بحث و بررسى در باره داروینیسم، ص 2 ـ 161.
[70]. مجله ى تخصصى کلام اسلامى: تحوّل انواع و اندیشه معارضه با کتب اسلامى، شماره ى 16.
[71]. علم و مذهب، ص 52.
[72]. ر. ک: یدالله سحابى، خلقت انسان، (تهران: شرکت سهامى انتشار، چاپ اول، 1346).
[73]. سوره ى بقره، آیه ى 35.
[74]. سوره ى سجده، آیات 9 ـ 8 ـ 7.
[75]. سوره ى نوح، آیه ى 14.
[76]. سوره ى آل عمران، آیه ى 59.
[77]. سوره ى سجده، آیات 9 ـ 8 ـ 7.
[78]. سوره ى سجده، آیه ى 8.
[79]. محمد حسین طباطبایى، المیزان، ج 16، ص 263.
[80]. همان، ص 269.
[81]. همان، ج 11، ص 68، ذیل سوره ى حجر.
[82]. ر. ک: آیت اللّه ناصر مکارم شیرازى و دیگران، تفسیر نمونه، ج 11، ص 68.
[83]. محمد تقى مصباح یزدى، معارف قرآن، بخش انسان شناسى، ص ص 348 ـ 341.
[84]. على مشکینى اردبیلى، تکامل در قرآن، ترجمه ى ق. حسین نژاد (دفتر نشر فرهنگ اسلامى)، ص ص 9 ـ 8.
[85]. همان، ص ص 16 ـ 14 (با تلخیص و اندکى تصرف).
[86]. همان، ص 17، (با اندکى تصرف).
[87]. همان، ص 18.
[88]. همان، ص 19.
[89]. همان، ص ص 21 ـ 20.
[90]. همان، ص 74.
[91]. این آیات عبارتند از: سوره ى انبیاء، آیه ى 30؛ نور، آیه ى 45؛ اعراف، آیه ى 11؛ انعام، آیه ى 2؛ حجر، آیات 29 و 26؛ فرقان، آیه ى 54؛ صافات، آیه ى 11؛ بقره، آیه ى 213؛ یونس، آیات 19 ـ 11؛ مزمل، آیه ى 11؛ طارق، آیه ى 17؛ احقاف، آیه ى 35؛ ص آیه ى 71؛ سجده، آیه ى 98؛ شورى، آیه ى 52، نحل، آیه ى 2؛ غافر، آیه ى 22؛ مجادله، آیه ى 22؛ دهر، آیات 3 ـ 1؛ عبس، آیات 29 ـ 17؛ مؤمنون، آیات 14 ـ 12.
[92]. تکامل در قرآن، ص ص 24 ـ 5.
[93]. سوره ى اعراف، آیه ى 11.
[94]. همان، ص 25.
[95]. این آیات عبارتند از: سوره ى انعام، آیه ى 98؛ نساء، آیه ى 1؛ اعراف، آیات 198، 27، 26، 35؛ زمر، آیه ى 8؛ اسراء، آیه ى 70؛ رحمن، آیات 15، 14؛ آل عمران، آیه ى 59.
[96]. این آیات عبارتند از: سوره ى نحل، آیه ى 4؛ کهف، آیه ى 37؛ یس، آیه ى 77؛ نجم، آیه ى 46؛ فاطر، آیه ى 11؛ انفطار، آیات 7 و 8؛ علق، آیه ى 2.
[97]. این آیات عبارتند از: سوره ى حج، آیه ى 5؛ مؤمنون، آیه ى 4؛ غافر، آیه ى 67؛ طارق، آیات 7 ـ 5؛ قیامت، آیه ى 39.
[98]. این آیات عبارتند از: سوره ى بقره، آیات 33 ـ 30؛ حجر، آیات 29 ـ 28؛ اعراف، آیه ى 11؛ اسراء، آیه ى 61؛ کهف، آیه ى 50؛ طه، آیه ى 177.
[99]. آیت الله طالقانى(ره)، پرتویى از قرآن، ج 1، ص 113.
[100]. همان، ج 4، ص 167.
[101]. ر. ک: آیت الله سبحانى، مجله ى تخصصى کلام اسلامى: داروینیسم و تکامل انواع، شماره هاى 15 و 16، ص ص 21 ـ 20؛ منشور جاوید، ج 11، ص ص 24 ـ 18.
[102]. شیخ صدوق (ره)، خصال، ص 277.
[103]. احد فرامرز قراملکى، موضع علم و دین در خلقت انسان، ص 104.
[104]. آیت الله سبحانى، داروینیسم یا تکامل انواع.
منبع: سایت سایت پرس و جو ۱۳۸۷/۰۱/۳۱صفحه اینترنتی مرتبطhttp://www.porsojoo.com/fa/node/700
نظر شما