نگاهی به کتاب «کوه جادو» اثر توماس مان
کوه جادو، رمانی عمیق و فلسفی از توماس مان، نویسنده آلمانی، است که در بطن خود، روایتی دربارهی مفهوم "بلوغ" و "تکامل" را به تصویر میکشد. این رمان، فراز و نشیبهای فکری و احساسیِ هانس کاستورپ، پروتاگونیست داستان، را در طول سالهای آغازین جوانی او دنبال میکند.
مان نوشتن این رمان را در سال ۱۹۱۲ آغاز کرد، اما وقوع جنگ جهانی اول در سال ۱۹۱۴، فرآیند خلق داستان را متوقف کرد. با اینکه کوه جادو یک اثر سیاسی تمامعیار نیست، اما پیامها و محیطی که داستان در آن روایت میشود (آسایشگاهی متشکل از بیماران اروپایی در آستانهی سالهای جنگ) خواننده را مجبور میکند تا رمان را بدون توجه به تنشهای اجتماعی و سیاسیِ آن عصر که بستر را برای آغاز جنگ فراهم کرد، بخواند، کاری که به سختی امکانپذیر است.
هانس کاستورپ، شخصیت اصلی داستان، مهندسی جوان است که پس از اتمام تحصیلات دانشگاهی، از خانهی خود در هامبورگ به منطقهی کوهستانی آلپ در سوییس سفر میکند تا به دیدار یکی از خویشاوندان بیمار خود به نام یوآخیم که در آسایشگاه برگوف، مخصوص بیماران مبتلا به سل، بستری است، برود. برگوف که در ارتفاعات کوهستانی قرار دارد، دنیایی کاملاً متفاوت با دنیای عادی در زیر پای کوهستان است.
از همان ابتدا، هانس حس میکند که چیزی عجیب و حتی تشویشآور دربارهی برگوف وجود دارد، با این حال، این فضای غیرعادی به طور همزمان او را شیفتهی خود نیز میکند. ساکنان و کارکنان آسایشگاه با بیتفاوتی و خونسردی با رنج، بیماری، و مرگ روبهرو میشوند. عجیبتر این است که به نظر میرسد هیچکس مشکلی با ماندن در آسایشگاه ندارد؛ در حقیقت، بسیاری از ساکنینِ ترخیص شده از آسایشگاه، پس از مدتی به خاطر ناتوانی خود در سازگاری مجدد با زندگی عادی، به برگوف بازمیگردند. هانس در طول روزها و هفتهها به زندگی در برگوف عادت میکند و مانند ساکنین دائمی آسایشگاه میشود.
ماهیت ذهنی زمان
در طول داستان کوه جادو، راوی دانای کلِ رمان، اشاراتی متعدد و آشکار به مفهوم زمان، بهخصوص ماهیت ذهنی زمان، دارد. اگرچه هانس در ابتدا قصد دارد به مدت سه هفته در برگوف بماند، اندکی قبل از فرا رسیدن زمان ترک آسایشگاه، بیمار میشود و در نهایت هفت سال را در برگوف میگذراند. در نخستین فصلهای رمان، راوی با جزئیات فراوان به توصیف مشکلات هانس در عادت کردن به شیوهی عجیب و ناآشنای زندگی در برگوف میپردازد؛ با این حال، پس از اینکه سه هفتهی نخستِ حضور هانس پایان مییابد و او میپذیرد که اکنون یکی از ساکنین دائمی برگوف است و نه یک مهمان موقت، سرعت و ضرباهنگ روایت به شکل محسوس افزایش مییابد، و ماهها و سالها به سرعت و بدون رقم خوردن اتفاق خاصی سپری میشود.
کتاب کوه جادو هم در پیرنگ و هم در ساختار روایت، زمان را در قالب پدیدهای متغیر و غیرقابل پیشبینی به تصویر میکشد و مهمتر، چیزی که به صورت ذهنی و به شیوههایی عجیب درک و تجربه میشود. داستان همچنین نشان میدهد که احساس ما هنگام نگاه به اتفاقات گذشته، اغلب کاملاً متفاوت از تجربهی زیستهی ما هنگام مواجهه با آن اتفاقات است. به همین دلیل است که راوی (که داستان هانس کاستورپ را پس از رقم خوردن روایت میکند)، میداند کدام لحظهها تأثیری ژرف بر هانس دارند (و به همین خاطر باید میزان بیشتری از "زمانِ" داستان را به خود اختصاص دهند) و کدام لحظهها چندان تأثیرگذار نیستند.
بلوغ و تکامل
همانطور که اشاره شد، کتاب «کوه جادو» در بطن خود، روایتی دربارهی مفهوم "بلوغ" و "تکامل" است. این رمان، دگرگونیهای هانس کاستورپ را از جوانی تا بزرگسالی به تصویر میکشد.
در ابتدای ورود به برگوف، هانس تجربهی چندانی از زندگی ندارد. او به تازگی فارغالتحصیل شده و تا به حال مشغول به کار نبوده است. علاوه بر این، ایدههای فلسفی او دربارهی زندگی و مرگ، ناقص، آمیخته با تعصب، و همچنین متزلزل به نظر میرسند.
در نخستین روزهای اقامتش در آسایشگاه، هانس با یکی از ساکنان مسنتر به نام ستِمبرینی آشنا میشود که به سرعت، نقش راهنما و مرشدِ او را بر عهده میگیرد.
در طول دوران حضور هانس در برگوف، ستمبرینی به طور مداوم دربارهی آرمانهای «عصر روشنگری» مانند عقلگرایی، پیشرفت، و انسانگرایی برای او سخنرانی میکند. اگرچه به نظر هانس، برخی از آموزههای ستمبرینی ارزشمند هستند و او به طور کلی از گوش دادن به صحبتهای مرد روشنفکر لذت میبرد، اما علاقهی همیشگی ستمبرینی به سخنرانی، نصیحت کردن، و نگاه خودپسندانهی او، باعث میشود هانس از این شخصیت فاصله بگیرد.
در نتیجهی این اتفاق، هانس از نظر فکری در مقابل مرشد خود دست به عصیان میزند و حتی برخی از پند و اندرزهای مفید ستمبرینی را نیز نادیده میگیرد و در عوض، به توصیههای کاراکترهایی نه چندان قابلاتکا همچون لئو نافتا و مونهِر پیپِرکورن گوش فرا میدهد. به این ترتیب، کتاب «کوه جادو» سادهلوحی و اعتمادبهنفسِ بیش از حد را به عنوان مشخصههای اصلی دوران جوانی به تصویر میکشد.
بیماری و مرگ
با توجه به اینکه داستان کوه جادو در آسایشگاهی برای بیماران مبتلا به سل روایت میشود، رمان سرشار است از توصیفات و تأملات فلسفی دربارهی بیماری، رنج، و مرگ.
پروتاگونیست داستان، هانس کاستورپ، در ابتدای روایت نیز با مرگ غریبه نیست، چرا که در کودکی، شاهد از دست دادن مادرش بوده است. به همین دلیل، هانس هم با مفهوم مرگ آشناست و هم آن را به عنوان واقعیتی انکارنشدنی پذیرفته است.
کتاب کوه جادو در تصویر چندوجهی خود از مرگ و بیماری، به کاوش در اضطراب، پریشانی، و هراسی میپردازد که انسانها هنگام مواجهه با شکنندگیِ هستی خود و اجتنابناپذیری مرگ، تجربه میکنند.
تعابیر و نمادها
کوه جادو، سرشار از نمادها و ارجاعات ادبی است که درک عمیقتر رمان را به خواننده هدیه میدهد.
- کوه جادو: نمادی از انزوا، دوری از اجتماع، و تعلیق میان زندگی و مرگ.
- بیماری: استعارهای از بیماریهای روحی و روانی جامعهی اروپا در آستانهی جنگ جهانی اول.
- آسایشگاه: نمادی از جامعهی کوچک و بستهای که بازتابی از کل جامعهی اروپایی آن دوران است.
- سِتِمبرینی: نماد ارزشهای «عصر روشنگری» مانند عقلگرایی و انسانگرایی.
- لئو نافتا: نماد تعصب، افراطگرایی، و ایدئولوژیهای توتالیتر.
- مونهِر پیپِرکورن: نماد شهوترانی، لذتگرایی، و نیروهای غریزی در وجود انسان.
تاثیر و اهمیت
کوه جادو، یکی از برجستهترین آثار ادبیات آلمان و جهان به شمار میرود. این رمان، با روایت فلسفی و نمادین خود، خواننده را به سفری درونی به دنیای ذهن و روح یک جوان در آستانهی بزرگسالی میبرد و او را با پرسشهای بنیادین دربارهی مفهوم زندگی، مرگ،
نظر شما