موضوع : پژوهش | مقاله

بدحجابی به مثابه ی تجلی اجتماعی «فرهنگ نوپدید زندگی مدرن»

«جورج اورول» در جایی از رمان «1984» که وصفی از یک جامعه ی خفقان آور سوسیالیستی است که در آن حزب حاکم با تحمیل فرهنگ خاص خود به تمام شئون زنده گی مردمان جامعه و نظارت مستمر عمومی، حتی رابطه ی جنسی مردم را هم تحت کنترل و نظارت خویش گرفته است، از زبان «وینسون» ـ شخصیت اول داستان ـ که سخت قلب و جان اش را در اسارت حزب حاکم کمونیست می بیند، می نویسد:
«هم آغوشی، به معنی نبرد است و اوج لذت جنسی، پیروزی. نواختن سیلی به صورت حزب است. ]امروز[ عمل جنسی کرداری سیاسی است.» (صفحه ی 123)
هرچند آینده ی مورد انتظار اورول هیچ گاه محقق نشد، اما امروز جهان در سیطره ی رقیب آن روزهای سوسیالیسم است. سرمایه داری و لیبرالیسم نه آن سان که اورول درباره ی کمونیسم می گفت، اما با قدرت و سیطره ای مشابه بر قلوب و ذهن ها در انتهای قرن بیست ام به نقطه ی بی بازگشت «انتهای تاریخ» رسیده است تا دیگر کسی را یارای اندیشه ای خارج از نظام مستحکم و منسجم اندیشه ی مدرنِ نسخه ی آمریکایی نباشد. در چنین فضایی است که می پندارم باید برخاست و به زبان اورول گفت: «امروز حفظ حیا و مراقبت از عفت به معنی نبرد است و پاک دامنی به معنی پیروزی. نواختن سیلی به صورت حافظان نظم حیوانی مدرن است. امروز حفظ حجاب کرداری سیاسی است.»

1. سکس آمریکایی به مثابه ی موتور توسعه
امر جنسی در جهان امروز ما، هم وسیله است و هم هدف. هم اقتصاد است و هم فرهنگ. هم صنعت است و هم سرگرمی. هم فراغت است و هم برنامه. یعنی هم حاشیه است و هم متن. این ها همه وجوهی از جای گاه سکس و حواشی آن در دنیای امروز ماست. با این حال سکس در دنیای امروز چیزی فراتر از این حرف ها است. امر جنسی در جهان امروز ما هم وسیله است و هم هدف. وسیله است از آن رو که بخش عمده ای از رفتارهای انسان مدرن به خصوص در حوزه ی رفتار اقتصادی توسط تبلیغات جنسی تعیین می شود. و هدف است از آن رو که سکس با همه ی ابعاد آن گل سرسبد مجموعه ی فراغت ها و سرگرمی ها و لذات است. در نظامی الحادی که معادی در آن متصور نیست، ثروت و قدرت به چه کار می آید؟ «سکس، آرمان اقتصاد است و غایت پول های سرگردان». پول، برای رفاه است و رفاه چون از حداقل های آسایشی اش می گذرد، معنی ای جز لذت نمی یابد و این کدام لذت است که سیری ناپذیر و دایمی و مسحورکننده و نشئه برانگیز است؟ صنعت سرگرمی و در رأس آن «صنعت سکس» آخرین حلقه ی گردش مالی نظام اجتماعی و اقتصادی جامعه ی مدرنِ نسخه ی آمریکایی است و مردابی است که همه ی آب ها سرانجام بدان می ریزند و متعفن می شوند. مردابی که به مرور بزرگ تر می شود و مرزهای خویش را گسترش می دهد، تا امروز بخش عمده ای از صنایع لباس و پوشاک، صنایع دارویی و آرایشی ـ بهداشتی، صنایع غذایی، توریسم، صنایع هنری موسیقی و سینما و ادبیات را در صف کلوپ ها و دیسکوها و بارها و سالن های رقص در آورده است.
در نظام اقتصادی ـ اجتماعی غرب، چه سکس برای تبلیغات و تحریک مصرف کننده به کار آید، چه خودِ محصول جنسی مستقیماً مطلوب باشد و چه در یک زنجیره ی اقتصادی نقطه ی پایانی ثروت هایی باشد که قرار نیست دوباره برای ارتقای چرخه سرمایه گذاری شوند و به صورت غیرمستقیم مطلوب باشد، عملاً در یک کارکرد مشترک است و آن این که سکس «انگیزه و انرژی لازم» را برای خرید و مصرف تأمین می کند و تداوم مصرف یعنی گردش چرخ اقتصاد و گردش چرخ اقتصاد یعنی گردش تمام چرخ های وابسته به آن اعم از علم و سیاست و آموزش. و این ها همه یعنی تداوم توسعه و ادامه حیات تمدن. به عبارت بهتر این انرژی جنسی تک تک افراد جامعه است که در یک ترکیب منسجم اجتماعی به نیروی محرکه و انگیزشی یک جامعه تبدیل می شود و چرخ تمدنی را می چرخاند. موضوعی که شاید آن دختر نوجوان آمریکایی که به دنبال لباسی مناسب برای جشن رقص آخر هفته ی دبیرستان اش است و بزرگ ترین دل مشغولی ماه های اخیرش این بوده که این بار باید با کدام یک از پسرهای مورد علاقه اش برقصد، هرگز به آن واقف نباشد.
... و این گونه است که می پندارم «امروز حفظ حیا و مراقبت از عفت به معنی نبرد است و پاک دامنی به معنی پیروزی. نواختن سیلی به صورت حافظان نظم حیوانی مدرن است. امروز حفظ حجاب کرداری سیاسی است».

2. سطحی نگری در مواجهه با پدیده ی بدحجابی، آفت فضای شعارزده
گرچه هر از چند وقتی یک بار باب بحث بی حجابی و بدحجابی باز می شود و تب اظهارنظرهای گوناگون مقامات و خطبا و علما و مسئولان و غیرمسئولان و این وری ها و آن وری ها بالا می گیرد ـ و البته چندی بعد دوباره فرومی نشیند و جای خود را به یکی دیگر از حواشی همیشه لاینحل فرهنگ و سیاست و اقتصاد جامعه ی ایرانی می دهد و منتظر می نشیند تا دوباره نوبت التهاب آفرینی اجتماعی اش فرا برسد! اما به نظر می رسد که نوعاً این گونه اظهارنظرها فاقد دقت های تحلیلی و بررسی های موشکافانه اند. آفت این فضای بحث شعاری و سیاست زده در باب حجاب، این است که اولاً ما را از تأمل دقیق و شناخت عمیق و جامع پدیده ی اجتماعی بدحجابی محروم می کند و ثانیاً در همان سطحی اندیشی فوق الذکر هم نوعی اختلاط مفاهیم به وجود می آورد که خود ریشه ی بسیاری از مشکلات بعدی است. به طوری که هنوز برای متکلم و مخاطب و مسئول ما دقیقاً مشخص نیست که با بدحجابی به عنوان یک «تخلف قانونی» مواجه ایم یا «نوعی دین گریزی در جوانان» که به صورت عمومی در جامعه وجود دارد یا این که صرفاً بدحجابی «توطئه ای سازمان یافته» از سوی بیگانه گان برای مقابله با دین و ترویج هرزه گی در جوانان است و به صورت پروژه ای محدود اجرا می شود و عمومیت ندارد یا «تمایل به گناه» است که افزایش یافته یا این که اساساً با بدحجابی نه به عنوان پدیده ای فرهنگی بل که به عنوان «مسأله ای سیاسی» روبه رو ایم؟ ناگفته پیدا است که هر دیدگاه ادبیات خاص خود و راه کار و سیاست گذاری های مخصوص خود را دارد که با دیدگاه های دیگر امکان تعارض دارد. آن چه در پی می آید تلاشی است برای واکاوی ابعاد و ماهیت این پدیده ی اجتماعی.

3. از بدحجابی سلبی سنتی تا بدحجابی ایجابی مدرن
آن چه اغلب در میان مسئولان و نخبه گان ما مرسوم است تعبیر بدحجابی به تخلفی قانونی و نهایتاً فقهی از قوانین جمهوری اسلامی و احکام فقهی ما است که نتیجتاً حجاب را چیزی در حد بستن کمربند ایمنی تلقی می کند. جالب این جا است که اکثر مسئولین هم در داشتن همین دیدگاه مشترک اند و اختلاف شان ـ مانند اختلاف دولت و نیروی انتظامی ـ تنها بر سر این است که با بالابردن جریمه ها ملت بیش تر کمربند ایمنی را می بندند یا با ساختن کلیپ داوودخطر و سیاساکتی؟ با این حال باور نگارنده بر این است که این دیدگاه به شدت از ضعف تحلیلی رنج می برد.
ضعف تحلیلی این دیدگاه در این است که «بدحجابی و بی حجابی» را در مقابل «داشتن حجاب» قرار می-دهد و صورت مسأله را به صورت «وجود و عدم حجاب» صورت بندی می کند. حال آن که شواهد بسیاری وجود دارد که این دوقطبی، مبنایی سطحی انگارانه دارد. نکته این جا است که بدحجابی نوعی سهل انگاری در رعایت حجاب نیست که با تعریفی سلبی به «عدم حجاب» تعریف شود، بل که خود فی نفسه موجودیتی مستقل و تعریفی جداگانه دارد. بدحجابی خود فرهنگ ایجابی مستقلی دارد ـ یا بهتر بگوییم بخشی از یک فرهنگ ایجابی مستقل است ـ و با نداشتن حجاب برابر نیست. درواقع آن نوع بدحجابی که در برابر حجاب کامل قرار می گیرد، موضوع جدیدی نیست و در فرهنگ ایرانی سابقه ای طولانی دارد. بسیاری از ایرانیان مانند عشایر و روستاییان همیشه بخش هایی از موهای سر را بیرون می گذراند و عده ی زیادی هم از مردم بیرون ماندن دست ها از زیر چادر یا پیدابودن گردن از زیر روسری را مسأله نمی دانند و خیلی های دیگر هم به صورت فرهنگی حد محرمیت را تا فامیل و دوست و آشنا گسترش می دهند و در خانه و در مقابل اقوام نامحرم حجاب را رعایت نمی کنند. تمام این ها گرچه آفات فرهنگی جامعه ی ما به شمار می روند، اما هیچ کدام مصداق بدحجابی مورد بحث ما نیستند. به بیان واضح تر «بدحجابی پدیده ای مدرن است».
بدحجابی، «بیرون ماندن موی ساده از زیر پوشش متعارف» نیست. در بدحجابی اولاً با بیرون گذاشتنِ مدل دار مواجه ایم و نه بیرون ماندن. ثانیاً با موی آرایش شده طرف ایم و نه موی ساده. ثالثاً نه با پوشش متعارف که با شال جذابی که جلوه ی موی بیرون گذاشته را بیش تر کند و با مانتو و کفش و دست بند و کیف و آرایش «سِت» باشد مواجه ایم. از سوی دیگر در بدحجابی با «نپوشیدن چادر» مواجه نیستیم بل که با پوشیدن مانتوهای کوتاه و تنگی مواجه ایم که رنگ های خاص دارند و طرح های خاصی را در حوالی کمر و سینه به کار می گیرند. همین طور اضافه کنید آیتم های آرایش غلیظ صورت، لاک دست و پا، پای بی جوراب، جوراب شلواری، مانتوی آستین کوتاه، گردن بند روی لباس، شلوار پاچه کوتاه و... را که مابه ازایی در ادبیات حجاب ندارند.
با چنین تعریفی که از این مقایسه برمی آید به خوبی تصدیق خواهید کرد که چه بسا یک خانم چادری به واسطه ی نحوه ی چادرگرفتن و رفتارش بدحجاب باشد و چه بسا یک خانم توریست ژاپنی که روسری روی سرش بند نمی شود، بدحجاب نباشد!
بااین حال مقوله ی بدحجابی در لایه ی عملی خود تنها به حوزه ی پوشش محدود نمی شود و حوزه های رفتاری را هم دربرمی گیرد. بدحجابی از نظر رفتاری حایز مشخصه هایی است که به صورت کلی در برابر مفهوم «حیا» قرار می گیرد. بدحجاب، اعتقادی به رعایت ملاحظات رفتاری خاص در برابر نامحرم که عرفاً به آن حیا گفته می شود ندارد و حتا برعکس می کوشد که حتی الامکان رفتاری آزادانه تر و جذاب تر در برابر نامحرمان به نمایش بگذارد. به عبارت بهتر باز هم باید گفت که بدحجابی صرفاً جدی نگرفتن احتیاط هایی که می کوشد زن را از دیده و ذهن مرد نامحرم دور کند، نیست؛ بل که به گونه ای ایجابی تمایل به بی حیایی و نمایش حداکثری جسم و روح در برابر نامحرمان هم هست.
در مجموع باید گفت که گرچه نفی حجاب به عنوان یک قانون یا یک حکم فقهی، در چنین فرآیندی خودبه خود محقق می شود، اما این خود نفی ای فعال است که روی دیگر سکه ی بدحجابی مدرن است و ماهیتاً نه یک نفی جزیی، بل که نفی یک کلیت فرهنگی دیگر به شمار می رود و با رعایت نکردن حجاب به مثابه ی تخلفی بدون نظریه و طرح فکری پشتیبان ـ که ایده ی غالب در میان نخبه گان و مسئولان است ـ بالکل متفاوت است.

4. فرهنگ بدحجابی بخشی از فرهنگ کلی تر زنده گی مدرن
همان طور که دیدیم بدحجابی نه عدم حجاب، بل که مجموعه ای از توصیه ها و هنجارهای عملی در حوزه ی پوشش و رفتار است. از سوی دیگر باید گفت که تعریف ایجابی بدحجابی لاجرم انگیزه ای ایجابی می طلبد و ایجاد انگیزه برای اهتمام به توصیه ها و هنجارها خود به یک نظام فکری ـ فرهنگی پشتیبان نیاز دارد. به عبارت بهتر با نفوذ در ذهن بدحجابان برای واکاوی علت پذیرفته شدن این نظام عملی، به لایه های فکری این پدیده نفوذ می کنیم. لایه هایی که به مثابه ی اتاق فکر پشتیبانی این نحوه ی رفتار و پوشش عمل می کنند و انگیزه ی لازم را به وجود می آورند. همه ی این حرف ها به این معنا است که ما با «فرهنگی نو» مواجه ایم که زنجیره ی کاملی از لایه های پشتیبان فکری تا دستورالعمل های جزیی اجرایی را تأمین می کند. ما با «فرهنگ بدحجابی» مواجه ایم که خود بخشی از فرهنگ کلی تر «زنده گی مدرن» است و در حوزه ی پوشش نمودی این چنینی پیدا می کند. واکاوی لایه های نظری و فکری پدیده ی بدحجابی نشان می دهد که در ذهن بدحجابان، «تمایل به رفتار و پوشش خاص» عموماً با مفاهیم دیگری هم راه است و نوعی سازگاری و انسجام درونی میان این مجموعه مفاهیم مشاهده می شود که به نحوی تداعی کننده ی یک نظام فکری هم آهنگ است. مواردی نظیر «تمایل به داشتن دوستی با جنس مخالف»، «اعتقاد به روش خودگزینی هم سر و دوستی پیش از ازدواج به جای روش سنتی ازدواج»، «اعتقاد به لزوم جذاب بودن ـ و نه زیبابودن ـ در انظار عمومی»، «تقبیح مفاهیم حیا و غیرت»، «تقبیح نقش مادری و خانه داری و تربیتی زن» و «اعتقاد به ارزیابی زنان با معیار نقش آفرینی اجتماعی هم پایه ی مردان» از اجزای این سازواره ی به هم پیوسته اند.
«دختر بدحجاب ایرانی» ـ که من تمایل دارم او را «دختر ایرانی مدرن» بنامم ـ دوست دارد وقتی که به خیابان می رود جذاب تلقی شود. «جذاب بودن» با «زیبابودن» مترادف نیست. چراکه زیبایی به روح آرامش می بخشد، اما جذابیت آن را به هیجان درمی آورد. چه بسا صورت یک کودک، معصومانه و زیبا جلوه کند ولی غیرجذاب، و صورت یک فرد هرزه نازیبا باشد ولی محرک. در عرف نانوشته ی بدحجابی آن که جذاب تر باشد بهتر دل بری می کند و آن که بهتر دل بری کند عشاق مناسب تری را از آن خود می کند و البته همه ی این ها میزان اعتبار دختران را در رتبه بندی قضاوت عمومیِ محافل زنانه و دخترانه تعیین می کند و این یعنی احساس شخصیت و اعتبار و احترام. او معتقد است که هم سر خویش را خود باید بیابد و خود باید او را به تور خود بیاندازد. پس باید جذاب تر بگردد. مفهوم حیا از نظر او مفهومی واپس زده است که کل این ساختار را به چالش می کشد. همین طور حجاب و حرمت رابطه با نامحرم نشانه ی «اُملی» و از بقایای سنت جاهلانه ی گذشته تلقی می شود. دختر ایرانی مدرن، دنیای خارج از خانه را اصیل می داند و دنیای خانه را حاشیه. از آن جهت که هم ارضای نیاز عاطفی خویش را در آن جا جست وجو می کند و هم احساس شخصیت خویش را. از این جهت است که دختر ایرانی مدرن روحیتاً خانه گریز است و ارتباطی با خانه داری و مادری برقرار نمی کند. در عوض دوست دارد هرچه بیش تر در محیطی باشد که به واسطه ی جذابیت ظاهری اش در آن جا همیشه مورد احترام زن و مرد است و به همین دلیل به خوبی پذیرای افکاری است که با ارزیابی زنان با معیارهای مردانه، عرصه ی اجتماع و نقش های مردانه را هدف اصلی حرکت زنان معرفی می کنند و خانه داری و مادری را سمبل عقب مانده گی و واپس گرایی زنان سنتی می دانند.
از سوی دیگر، شناخت درست این فرهنگ مدرن و درک نحوه ی تحقق عینی آن در اجتماع بدون اشاره به فرهنگ بدیل یعنی «پسر ایرانی مدرن» ممکن نیست. اما پسر ایرانی مدرن که مخاطب و بدیل و هم کفو دختر ایرانی مدرن است، وضعیت را به گونه ای متفاوت از دختر ایرانی مدرن می بیند. پسر ایرانی مدرن بدحجابی را جریان یافتن امر جنسی در فضای جامعه می بیند و دختر بدحجاب مدرن را طعمه ای برای «مخ زدن» و «بلندکردن». فضای مدرنیته ـ چه نسخه ی ایرانی و چه نسخه ی آمریکایی آن ـ به اعتقاد من به صورتی کاملاً تبعیض آمیز به سود مردان طراحی شده و بازنده ی اصلی در آن ها زنان اند. بدحجابی برای پسر مدرن ایرانی مفری برای ارضای جنسی بدون زیر بار مسئولیت رفتن است و این فضایی به شدت آرمانی را برای او می سازد. پسر ایرانی مدرن، زن را بخشی از تفنن زنده گی خویش می داند و با فضای باز جنسی ایجاد شده در فرهنگ مدرن به خوبی به ارضای تنوع طلبی جنسی خویش می پردازد. برای پسر مدرن، در دنیای امروز هیچ ضرورتی وجود ندارد که زیر بار تعهد خانواده و ازدواج قرار گیرد و ترجیح می دهد به جای آن قدرت فریب دادن عاطفی دختران را در خود بالا برد. دختر مدرن بازنده ی همیشه گی بازی جنسی مردان مدرن است. چراکه او با پیش فروش زیبایی اش به دنبال امنیت عاطفی آینده ی خویش می گردد و البته هرگز بدان نمی رسد. از منظر پسر ایرانی مدرن، «غیرت» مفهومی ارتجاعی است و «ناموس» مفهومی عام المنفعه. پس باید هم زمان چشم به روی ناموس بست و غیرت را تقبیح کرد. حتا در نسخه ی ایرانی مدرنیته پس از تأهل هم سری مناسب تر است که سرش به کار خودش باشد و کم تر مزاحم تفریح های مردانه و رفاقتی شوهرش باشد هم سر مناسب در فرهنگ مدرن آنی ا ست که بر خصایل زنانه گی اش سرپوش بگذارد و خود را زنی مستغنی و مستقل و منطقی پندارد که هم چون مردان می تواند احساسات اش را محدود و به معنی زنانه «سرکوب» کند.
این جا است که فرهنگ مدرن پسری در کنار فرهنگ مدرن دختری قرار می گیرد تا با پیوند سازگاری که در عینیت اجتماع با یک دیگر برقرار می کنند، تداوم حیات فرهنگ زنده گی مدرن را تضمین کنند.

5. تأملی درباره ی علل فردی و اجتماعی گسترش بدحجابی و کلیت فرهنگ مدرن
اگرچه این مقاله تا بدین جا صراحتاً از علت بدحجابی سخن نگفته است، اما ناگفته پیداست که سیاق مقاله و تعریفی که از بدحجابی ارایه کرده است به گونه ای است که دیگر سخن گفتن از علت بدحجابی موضوع روایی نیست. در حقیقت تبیین فرهنگی پدیده ی بدحجابی به عنوان کلیتی فرهنگی که از لایه های فکری و نظری تا هنجارها و توصیه های عملی تشکیل شده و خود بخشی از یک کلیت فرهنگی بزرگ تر به نام فرهنگ مدرن است، راه را بر تبیین های روان شناسانه ای که سعی در علت یابی بروز این پدیده در تحلیل فرد به فرد هستند می بندد و مسأله را بیش تر در بعد کلان فرهنگی جست وجو می کند. نهایتاً در این حوزه می توان از دلایل روان شناختی و جامعه شناختی علت پذیرفته شدن این نظام فرهنگی نو توسط افراد و ترویج فرهنگی آن سخن گفت. در زیر آن چه درباره ی مکانیزم گسترش این فرهنگ در بضاعت نگارنده بود آورده می شود:
الف) دلایل جامعه شناختی:
شاید به صورت خلاصه بتوان چند دسته دلیل اجتماعی مؤثر بر ترویج این فرهنگ را در این جا کنار هم فراهم کرد. یکی از آن ها «بقایای فرهنگی نظام طاغوتی» است. تعداد نه چندان کمی از مردم ما به خصوص در شهرهای بزرگ و خاصه در بخش های مرفه نشین هنوز از نظر فرهنگی به فرهنگ طاغوتی پیشین خویش دل بسته اند. خانواده های سلطنت طلبان و اصطلاحاً «شاهی ها» که به یک باره نیست و نابود نشده اند، بل که فرهنگ خویش را به نسل های بعدی سپرده اند و اکنون به واسطه ی توان مالی و نمایش ثروتی که دارند از طیف های مؤثر بر فرهنگ عمومی جامعه به شمار می روند. دلیل عمده ی دوم شاید «منازعات سیاسی و حضور فعال جریان سیاسی غرب گرا» باشد. جریان اصلاحات به واسطه ی منشأ غرب گرای آن خواهی نخواهی مدخل جریان یافتن ادبیات سیاسی و فلسفی مدرن در جامعه شد و مفاهیمی نظیر «دین عرفی یا سکولار» و «تساهل و تسامح» و «دین خشونت گرا» و «جامعه ی مدنی» و «آزادی» مبنای مورد نیاز برای پذیرفته شدن باقی اضلاع تفکر مدرن به خصوص در حوزه ی فرهنگ را به وجود آورد. انتخابات ریاست جمهوری سال 1388 به عقیده ی من تا حد خوبی نمایش دهنده ی این دوگانه گی فرهنگی امروز جامعه ی ایرانی بود. دلیل جامعه شناختی سوم هم به نظر من «حضور عینی ساختارهای اقتصادی و آموزشی و سیاسی و فرهنگی غربی در ایران» است. ساختارهایی نظیر بانک و بورس و دانش گاه و حزب و فرهنگ سرا و سینما و روزنامه عیناً با فرهنگ و آیین مختص خود وارد جامعه ی ما شده اند و به همان شیوه هم به کار گرفته می شوند. حتا صداوسیمای ملی هم، چه در قالب برنامه ها و چه در کلیت محتوایی، پیامی که به مخاطب ارسال می کند هنوز الگوهای غربی را بیش تر از همه چیز به رسمیت می شناساند. دلیل چهارم هم به گمان ام «هجمه ی فکری و فرهنگی و سیاسی رسانه ای» در قالب کتاب و فیلم و اینترنت و ماهواره است که بی گمان واضح ترین علت در این مجموعه به حساب می آید.
ب) دلایل روان شناسانه:
اولین دلیلی که درباره ی علل فردی پذیرفته شدن این فرهنگ نو می توان مطرح کرد، ضعف تربیت دینی است. واقعیت این است که ما هیچ چیز از تربیت دینی نمی دانیم و عملاً کودکان مان را یله و رها به دست روزگار می سپاریم تا چه بر سرش آید. آن اندک بضاعتی هم که نه در خانواده ها بل که در مهدها و کودکستان ها و دبستان ها است همه برآمده از سبک و سیاقی غربی است و نسبتی با تربیت دینی ندارد. عملاً کودک دین دار ما تا پایان نوجوانی چیز چندانی از کلیت دین جز چند حکم فقهی که به گوش اش خورده نمی-داند و این ضربه ی بزرگی برای نسل های آینده ی ما است. توجه به توده ی عظیم ملازاده ها و سپاهی زاده ها که راهی ضد پدران خویش را برگزیده اند شاید شاهد خوبی باشد که ضعف خویش را در این بخش جدی بگیریم.
دلیل روان شناختی دوم حقیقتاً «ناکارآمدی فرهنگ دینی فعلی در طراحی و ترویج مدل کارآمد ارضای عاطفه و نیاز جنسی» است. اگر روزگاری اعتقاد بزرگی چون شهید مطهری بر این بود که اگر ما فکر ناب به جوان خود ندهیم او سراغ افکار آلوده می رود، امروز مسأله گسترده تر از پیش است. فکر دینی ما باید به حوزه ی عمل کشیده شود و نظامی هم آهنگ از اندیشه تا عمل طراحی کند تا بتواند با دست گاه فرهنگی مقابل اش که از پشتوانه های نظری و فلسفی تا دستورالعمل های ریز حیات روزمره را گرد هم آورده، هم آوردی کند. امروز ما نه به خطابه و اندرز بل که به یک مدل کارآمد زنده گی جوان مسلمان نیاز داریم تا بتواند به نحو ممکن و آسانی نیازهای او را برآورده کند. زمانی که عرف جامعه در ازدواج همان تفکر سنتی «ماشین و مسکن و درآمد» برای پسر است، این چه جفای عظیمی در حق جوانی در عنفوان بیست و چند ساله گی است که انتظار سرمایه ی چندمیلیون تومانی از او داریم و چون کف دست مو ندارد، او را به تقوا و خویشتن داری دعوت می کنیم؟ گرچه در نهایت امر تبرئه ی هیچ اراده ای به خاطر علل روان شناختی و جامعه شناختی جایز نیست، اما خانواده ها و مسئولین ما باید بدانند که امروز هنجارهای سفت و سخت شبه دینی عرف سنتی ما دیگر آن چنان قوت انحصاری سابق خویش را ندارند و فرهنگ معادلی در حال روییدن است که تمام مایحتاج اولیه ی حیات عادی زنده گی جوانان را برآورده می کند و چنان جامع و مانع در تمام حوزه های فکری و عملی مدون گشته که بعد چندی دست شان از جوانان شان کوتاه خواهد شد. آن سان که هیچ حرف یک دیگر را نخواهند فهمید و حتا چندی بعدتر فرزندان خویش را از فرط استحاله در فرهنگ جدید، بازنخواهند شناخت.
دختر ایرانی که از پانزده ساله گی در اوج نیاز عاطفی خویش است، چه گونه احساسات عظیم زنانه اش را که قرار بوده خانواده ای را سیراب و زنده کند بیش تر از ده سال در خود سرکوب کند و منتظر بنشیند که شاید مردی هم کفو او از راه برسد و او عشق بی ریای خویش را نثار او و فرزندان اش کند؟ مگر حدیث معصوم را نشنیده اید که دختر بالغ میوه ی رسیده ی بر درخت مانده ای است که هرچه چیده نشود فاسد می شود؟
این حرف ها توجیه عمل نادرست هیچ جوانی نیست. اما به واقع کی و کجا ما بر ایمان جوانان مان افزودیم که امروز از آن ها می خواهیم که صبر و تقوا پیشه کنند و مدل اسف بار بی بندوباری جنسی و اخلاقی و عاطفی غربی را نپذیرند؟ کجا به تربیت آن ها پرداختیم که حالا از او می خواهم ثمر دهد؟ کجا برای او وقت گذاشتیم و پای حرف و درددل او نشستیم و به او محبت کردیم تا حداقل بداند که دردش را می دانیم؟
مخلص کلام این که تا زمانی که مدلی کارآمد که بتواند در عین این که نیاز جوانان را حل می کند از لایه های پشتیبان نظری کاملی برخوردار باشد تا انگیزه ی لازم را به وجود آورد و با آداب و دستورالعمل های مشخص اجرایی از سال ها پیش از ازدواج تا سال ها پس از آن، سنجه ها و معیارهای سلوک دینی را در عینیت حیات بشری تعلیم دهد ـ و نه مثل احکام فقهی ما که اگر یافتن استفتای موردنظر ایکس ساعت وقت بگیرد رمزگشایی و تطبیق وضعیت پاسخ اعلام شده ی استفتا ایکس به توان دو ساعت وقت می گیرد و نهایتاً هم در عمل آدم می ماند که چه کار کند! ـ و درعین حال بر وضعیت اقتصادی و اجتماعی امروز جامعه نظیر درآمد جوان، تحصیل جوان، ذهنیت خانواده ها و... منطبق باشد و در صورت لزوم به آماده سازی بستر جامعه برای ایجاد زمینه ی فرهنگی و اقتصادی لازم برای پیاده شدن این مدل بپردازد که خود ممکن است سال ها به طول انجامد.

6. راه رهایی از انجام نافرجام مدرنیته ی آمریکایی
آن چه از آن سخن می گوییم، نه بی عفتی و بی بندوباری و اوج فحشای آمریکایی که نوعی بسیار ابتدایی و تقلیل یافته از فساد عالم گیر جنسی در ایران است که خود را به صورت بدحجابی و دوستی نامحرمان در نسل جوان ایرانی نشان داده است. گرچه بین بدحجابی امروز دختران ایرانی و هرزه گی جنسی دختران آمریکایی فاصله بسیار است، اما با توجه به سیر تک خطی توسعه ای که غربیان و غرب گرایان برای تاریخ جهان کشف کرده اند و تمایل دارند در ممالک جهان سومی و بالاخص ایران انحرافی از این قانونِ لاجرم متحقق در عالم امکان صورت نگیرد، این هر دو نسخه ی ایرانی و آمریکایی سر و ته کرباسی واحد به نظر می رسند. این یعنی این که اگر بخواهیم مدرن شویم لاجرم رو به سوی غایتی آمریکایی داریم. نه تنها از آن نظر است که آرمان دیگری در ذهن روشن فکران و رهبران تجددخواه ایران نمی گنجد، بل که از این نظر هم که مدرنیته اصولی دارد که لاجرم به چنین غایتی منتهی می شود و مگر غیر از این است که وضعیت امروز آمریکا نه توسط اندیشه ی تجددخواهان که توسط رشد طبیعی جامعه ی آمریکایی محقق شده است؟
امر جنسی در جامعه ی آمریکا نه تنها باید آزاد و بی قید باشد، بل که آزادبودن آن از لوازم اساسی گردش چرخ اقتصاد و پیش رفت همه جانبه ی جامعه ی آمریکایی است. شاید پیش از آن که ناچار شویم که به تمامی لوازم توسعه تن در دهیم باید چاره ای بیاندیشیم. شاید پیش از آن که ناچار شویم که تکلیف خود را با مقولاتی مانند هم جنس بازی معلوم کنیم، باید چاره ای بیاندیشیم.

 

منبع: سایت  باشگاه اندیشه ۱۳۹۰/۱۱/۷
نویسنده : محمدحسین بادام چی

نظر شما