ناسازگاری تکنولوژی و طبیعت؛ سرگردانی بشر معاصر
مجله پگاه حوزه 22 تیر 1381، شماره 57
نویسنده : رهدار، احمد
سهمگین ترین ماشین برای تولید، وحشتناک ترین ماشین برای تخریب است. نژادها، جوامع، افراد، فضا، جنگل، زیرزمین، و... همه باید مفید باشند؛ همه باید سودمند باشند برای افزایش حداکثر تولید نظام سرمایه داری.[1] سرژ لاتوش
آدمی خواه متمدن و خواه وحشی، فرزند طبیعت است؛ سرور طبیعت نیست. اگر بخواهد استیلای خود را بر محیط خویش حفظ کند، باید اعمالش را با قوانین طبیعت تطبیق دهد. هنگامی که می کوشد قوانین طبیعت را خنثی سازد، معمولاً محیط طبیعی را که برقراردارنده ی اوست، خراب می کند. و وقتی که محیطش به سرعت وخامت می یابد، تمدنش نزول می کند.[2]
تام دیل و ورنون گیل کارتر
پیوند میان رابطه ها و معادله های ریاضی با پدیده های طبیعی، در سده ی ششم پیش از میلاد، از سوی «فیثاغورس» و شاگردانش کشف شد و پیشرفت های چشم گیر ریاضی، اخترشناسی و فلسفه طبیعی پس از کشفیات فیثاغورس آغاز گردید. قرن ها بعد، «گالیله» استدلال کرد که طبیعت یعنی کتاب دوم خدا (کتاب اول خدا کتاب مقدس است) با ارقام ریاضی نوشته شده است و اگر بخواهیم آن را بخوانیم، ناگزیریم که آن ارقام را بشناسیم.[3] از این رو جامعه علمی غرب از قانون گالیله پیروی نمود و طبیعت را فقط با چشم ریاضی دید و همه ی زیبایی های کیفی آن را تبدیل به کمّیت کرد، و بدین علت، هر روز فاصله میان خود و طبیعت را زیادتر نمود. تا این که امروزه پس از گذشت چند قرن از آن تاریخ، بشر غربی روبروی، خود طبیعتی را می بیند که در مثبت ترین نگاه، طبیعتی مصنوعی، بی روح و رو به زوال است.
به راستی انسان قرن بیست ویکم، انسان حیرت زده ای است. او طبیعت را - که خانه و مأوای اوست - در آستانه تحولات و تغییرات شگرف و عجیبی می بیند. پیش گویی های مراکز تحقیقاتی در مورد آینده ی مجهول و تاریک بشر مدرن زده ی امروز، بر این حیرانی می افزاید. نه می تواند نسبت به آینده و نسل های بعد از خود بی تفاوت باشد و نه می تواند به وعده های کهنه ی صاحبان صنعت مدرن اعتماد کند. این سرگردانی فزاینده و بی درمان، آرامش بشر مدرن زده ی امروزی را از بین برده است. او دنیای خود را با اضطرابی بی سابقه می گذراند، و از مخلوقات مصنوعی اش، سخت آزرده و ناراحت است. متأسفانه با علم به این که آنچه رخ می دهد به ضرر اوست، باز ناچار است اعتراف کند که «ما دیگر قادر نیستیم رویدادها را تحت کنترل درآوریم».[4] این انسان، محیط زیست خود را به کلی از بین برده و نابوده کرده است و می داند که اهمیت محیط زیست به خاطر اهمیت انسان است؛ زیرا بقای انسان به وسیله بقای سایر گونه هایی در دامان که محیط زیست رشد می کند، می باشد.
گاهی انسان قرن بیست ویکم با خود می اندیشد که برای فرار از این درد فراگیر به آسمان ها و یا قعر دریاها فرار کند! اما لحظه ای بعد درمی یابد که فضولات دنیای صنعتی آن جا را نیز غیرقابل اسکان کرده است. بدتر این که ظاهرا تنها کره زمین است که پیوند بین اجزای حیاتی و غیرحیاتی آن ممکن است. وقتی انسان درمی یابد که تمام راه ها به رویش بسته شده، با خشمی که سراسر وجودش را فراگرفته است، فریاد می زند، نفرین می کند و... بانگ برمی آورد که «این تکنولوژی معاصر، با مکانیسم طبیعت ناسازگار است؛ چرا به خاطر بقای حیات همه ی گونه های حیاتی روی زمین از آن دست نمی کشید»؟ اما ظاهرا هیچ کاری نمی توان کرد. زیرا «برای بشری که به خاطر تجدّد و مدرن شدن، تمام توجه خود را به بیرون و خارج از وجود خویش معطوف داشته، چندان آسان نیست که ببیند خرابکاری های که علیه طبیعت و محیط زیست انجام داده، در واقع نوعی برون هشتگی بینوایی حالت درونی نفس انسان هایی است که اعمال خود آن ها موجب چنین بحران زیست محیطی شده است».[5] او، علت را در همه چیز به جز خودش می جوید! به همین علت، از همه چیز فرار می کند، حتی از طبیعت. «در روزگاران گذشته، انسان می بایست از چنگ طبیعت نجات داده می شد، ولی امروزه این طبیعت است که در هر دو زمان - جنگ و صلح - باید از دست انسان نجات داده شود».[6]
انسان جدید هبوط کرده و در این هبوط جدید، به قیمت کشف و به دست آوردن سرزمین خیالی جدید پر از غنایم آشکار، بهشت را از دست داده است. بشر برای کشف این زمینِ مملو از واقعیات - که می تواند آن ها را بنابر میل خویش مشاهده و دستکاری کند - بهشت جهانی نمادین و رازآلود و پر از معنا را از دست داده است. امّا در این نقش جدید به مثابه ی «خدای روی زمین» که بشر دیگر جلوه ای از نمونه ی اعلای آسمانی خویش نیست، و اگر نتواند چشم اندازی از آن بهشت گمشده را از نو کسب کند، در خطر شوم نابود شدن توسط همین زمینی است که ظاهرا بر آن سلطه و حاکمیت کامل دارد.[7] انسان، در هر دو حالت جنگ و صلح، جنگ بی وقفه ای را علیه طبیعت آغاز کرده است. حالت رسمی جنگ، چیزی جز فوران گاه گاهی فعالیتی که همواره در روح آدمیان و در جامعه ی بشری نسبت به طبیعت وجود دارد، نیست. این که متوقع باشیم بر پایه ی حالتی از جنگ شدید علیه طبیعت و ایجاد عدم تعادل و توازن با محیط کیهانی خود به صلح و آرامش دست یابیم، رؤیای وهم آلودی بیش نیست. تنها در پرتو جهل کامل نسبت به معنای رابطه ی حقیقی انسان با طبیعت است که چنین دیدگاه هایی زمینه ی خودنمایی پیدا می کنند. این که انسان منابع آبی طبیعت خود را در یک عملیات واحد بمباران آلوده کند و یا این که این کار را در خلال یک دوره ی بیست ساله انجام دهد، اساسا یکی است، و تنها اختلاف بین این دو مورد از مقوله ی زمان است و نتیجه ی نهایی در هر دو مورد تفاوتی نمی کند؛ زیرا در هر دو تای آن ها انسان دارد علیه طبیعت می جنگد.[8]
آیا مدرنیته راهی جز خشونت، یأس و نومیدی، پوچ گرایی و... فراروی این انسان مفلوک در معرض خطر گذارده است؟ آیا امیدی برای بازگشت به روند طبیعی حرکت، برای تاریخ جدید بشر باقی مانده است؟! ظاهرا جواب منفی است و به همین علت جامعه ی جهانی را اضطراب فراگرفته است. نمونه هایی از این اضطراب به شرح ذیل می باشد:
1. کنفرانس محیط زیست انسان که در سال 1972 از سوی سازمان ملل متحد در استکهلم تشکیل گردید، رسما به تشریح «کیفیت زندگی انسان در محیط زیستش» پرداخت و در مدت کوتاهی پس از آن، سازمان های بین المللی و ملی متعددی تشکیل شدند و همگی به مطالعه در جنبه های مختلف محیط زیست انسان پرداختند.[9]
2. سران و مقامات بلندپایه ی 181 کشور جهان در بزرگ ترین و پیچیده ترین کنفرانس سازمان ملل متحد با نام رسمی «کنفرانس محیط زیست و توسعه»معروف به «کنفرانس سران زمین» - ریودو ژانیرو 1992 - برای یافتن پاسخی مناسب به سؤالات و مشکلات اساسی زیست محیطی شرکت کردند.
3. در همان سال (1992) «اتحادیه دانشمندان متعهد» بیانیه ای به نام «دانشمندان جهان به بشریت هشدار می دهند» را منتشر کرد که 1600 نفر از دانشمندان برجسته جهان و از جمله 102 نفر از برندگان جایزه نوبل آن را امضا کرده اند. این بیانیه اعلام می دارد که در اثر فعالیت های مخرب بشر، ممکن است جهان زنده چنان دگرگون شود که دیگر نتواند «حیات» را به گونه ای که برای ما آشناست، تأمین کند.
4. کنفرانس پوگواش[10] در زمینه ی علم و مسایل جهان، نتیجه کوشش های گروهی از کسانی بود که به نقش رو به گسترش علم، بیش از پیش توجه یافته بودند. سندی که اعضای کنفرانس را گرد هم، آورد درخواستی بود که «برتراند راسل» آن را نوشته بود و «آلبرت اینشتین» دو روز پیش از مرگش آن را امضا کرده بود. بیانیه ی این دو نفر، دانشمندان را به گردهمایی بین المللی فراخواند: «در موقعیت فاجعه آمیزی که بشریت با آن روبرو است، ما احساس می کنیم برای پذیرفتن مسؤولیت هایی که محصول گسترش سلاح های مرگ بار عمومی می باشد، خوب است که دانشمندان در کنفرانسی گرد هم آیند». پس از یک سال برنامه ریزی، نخستین گردهمایی در پوگواش واقع در جنوب کانادا برگزار گردید. شرکت کنندگان بیشتر فیزیک دانان امریکایی، روسی، ژاپنی، انگلیسی، استرالیایی، اتریشی، چینی، فرانسوی و لهستانی بودند.[11]
آنچه باید دقت شود این است که هرگونه مشکل و معضلی که در هر گوشه ای از دنیای امروز وجود دارد، مشکل و معضل همه ی نقاط دنیا می باشد و تأثیرات زیست محیطی جهانی را به وجود می آورد. با وجود این، کشورهای صنعتی قبل از این که آثار مشکلات زیست محیطی به طور طبیعی به دنیای غیرصنعتی آن ها رسوخ کند، و برای این که لحظه ای فشار آن معضلات را از خود بکاهند، آن ها را صادر می کنند. «اگر توجه کنیم که از سال 1860 تا سال 1985، یعنی در دوران صنعتی تمدن بشر، میزان دی اکسید سولفور، تولید شده توسط انسان از 7 میلیون تن به 155 میلیون تن رسید و حیات زیست را تهدید می کند، و 90 درصد آلودگی محیط زیست امریکای شمالی و کانادا به دلیل وجود کارخانه های الکتریسیته، ذوب آهن، تأسیسات صنعتی، وسایل نقلیه و مصرف فسیلی و مناطق مسکونی و تجاری است،[12] اهمیت عامل محیط زیست در انتقال تکنولوژی به جهان غیرصنعتی روشن تر می شود. به عبارت دیگر، غرب در دو دهه ی اخیر تنها ثروت باقی مانده جهان غیرصنعتی، یعنی طبیعت را آماج تخریب قرار داده است».[13]
تاکنون بیشتر از هر وقت دیگر، بحث بحران های زیست محیطی مدرنیته در دهه 1960 داغ بوده است که این مباحث، نتیجه گرد هم آمدن چند عامل و به ویژه تعدادی عوامل روانی به شرح ذیل بود:
- تابش های اتمی و خطری که از این جهت می تواند متوجه طبیعت و جانداران باشد، بسیار نگران آور بود.
- تجزیه ناپذیری سم های کشاورزی و مواد دفع آفات، تهدیدهای جدی برای طبیعت قلمداد می شود.
- مجموعه داستان های وحشت آور راشل کارسن[14] و مخصوصا داستان بهار خاموشی، بسیاری از مردم را عمیقا تکان داد.
- خبرهای مربوط به مرگ و نابودی دریاچه «اری»[15] (بزرگ ترین دریاچه امریکا) امریکایی ها و هواخواهان محیط زیست را به خشم و خروش آورد.
- غرق شدن کشتی نفت کش «توری کانیون»[16]، نشت نفت در آب های اقیانوس و تأثیر ناگواری که بر زندگی جانداران دریایی گذاشت، خبر تکان دهنده ی دیگری بود که هنوز هم آثارش از بین نرفته است.
- انتشار خبر ارقام هراس انگیز رشد بی رویه ی جمعیت و گفت وگو از دشواری های افزایش جمعیت، این موضوع را به صورت یکی از معضلات حل نشدنی بشر وانمود ساخت.
- انتشار کتاب های جدی و مستند درباره ی بحران های محیط زیست مانند کتاب «فضانا و زمین»[17] نوشته «کنت باولدینگ»[18] و «تنها یک زمین» نوشته «رنه دوبو و باربارا وارد» به بحث های مربوط به تکنولوژی و محیط زیست، بُعدی کاملا تازه و علمی بخشید و اساسا بحث را وارد مدار تازه ای ساخت.[19]
دیدگاه های کلی در دفاع از محیط زیست
در دهه ی 1960 استدلال های «نومالتوسی ها» به صورت شعار در آمد و جزء شعارهای جنبش هواداران محیط زیست قرار گرفت. این جنبش آمیزه ای از چند جریان فکری است؛ عمده ترین آن ها عبارتند از:
1. جریانی با گرایش اجتماعی که بر یافته های دانش بوم شناسی تأکید می ورزد؛
2. طرفداری از فلسفه بازگشت به دامان طبیعت؛
3. مخالفت با اجبارها و الزام های تکنولوژیک؛
4. توجه کلی به مسایل محیط زیست.
این جریان ها دست به دست هم داد و جنبش هواداری از محیط زیست را ایجاد کرد. اما خواسته یا ناخواسته با جنبش ضد علم تکنولوژی که در دهه ی 60 دامنه ی گسترده ای یافت، در یک جبهه قرار گرفت. در هر حال، به دنبال بحران های خاص زیست محیطی مدرنیته، گروه های متفاوتی به طرفداری از محیط زیست برخاستند که مهم ترین دیدگاه های آنان به شرح ذیل می باشد:
هواداری از محیط زیست بر پایه یافته های علمی و بوم شناسی: اندیشه ی مراقبت از محیط زیست و محافظت بوم شناسانه از آن، نخستین بار در کتاب «انسان و طبیعت» (1864) نوشته ی «جورج پرکینز مارش»[20] بیان شده است. این اندیشه به ذهن دیگران نیز راه یافته و در آغاز سده ی بیستم، عملاً در بعضی از کشورها برای حفظ جنگل ها و منابع طبیعی کاربرد عملی پیدا کرده است؛ طبیعت گرایان همواره طرفداران این اندیشه بوده اند.
هواداران ضد سازمان و تشکیلاتی محیط زیست: برخلاف دسته ی اول که تاکید اصلی شان بر دستاوردهای بوم شناسی است؛ تاکید این دسته بر بیگانگی انسان از طبیعت و جامعه است. «رابرت آون، شارل فوریه، میخاییل باکونین، پیتر کروپوتکین، ویلیام موریس، جان راکسین و لوییس مامفورد» از جمله کسانی هستند که در غنای ادبیات و اندیشه ی این دسته سهم نمایانی داشته اند. انتقاد از علم و تکنولوژی در دهه ی 1960 به اوج خود رسید و در آرا و آثار کسانی هم چون «ژاک الول، هانا آرنت، یورگن هابرماس و هربرت مارکوزه»، جلوه کرد و به ویژه در جامعه ی امریکا بیش از سایر جوامع دیگر تأثیر گذارد.
خانم «آرنت» در آثارش این پرسش را مطرح کرد که آیا ما بر تکنولوژی حاکم هستیم یا تکنولوژی حاکم بر ما؟ «هابرماس» به بررسی علمی شدن سیاست یا این ادعا که سیاست بر مبنای احکام علمی عمل می کند، پرداخت و «مارکوزه» علم و تکنولوژی را به عوامل کنترل اجتماعی تعبیر کرد. از دیدگاه این گروه، بوم شناسی بازاری شده، تجزیه و تحلیل نظام ها، فرمان شناسی (سیبرنتیک) نظریه تصمیم گیری تجزیه و تحلیل هزینه - سودآوری در شمار عوامل اصلی کنترل اجتماعی و موانع جدی آزادی قلمداد شده است. اینها می گویند: تعقل تکنولوژیک و تفکر شبه علمی در سیاست گذاری تأثیر گذاشته است و به عبارت دیگر، نوعی تعقل سیاسی به بار آورده است. این جریان بر آسیب های اجتماعی ناشی از تکنولوژی های نو و بی خطر، تأکید کرده و بر آن است که جوامع بشری از تکنولوژی هایی که تا کنون رایج بوده، آسیب بسیار دیده است.
اما دلیلی که علیه آرای این دسته اقامه شده، این است که تفکر مابعدالطبیعی و اندیشه های بدون عمل یا نظری محض، هیچ گاه به تنهایی نمی توانند عامل تغییر شیوه ی زندگی باشند، بلکه آراء و اندیشه های متأثر از شیوه های زندگی و شرایط متحول اقتصادی است که می تواند عامل تأثیر و تغییر باشد. مارکسیست ها و بسیاری از غیر مارکسیت ها به این جمله ی مارکس که «آگاهی انسان عامل تقرّر وجود او نیست، بلکه وجود اجتماعی اش منشأ آگاهی اوست»، اعتقاد دارند. شاید همین ها هستند که با دلیل و شواهد بسیار ثابت می کنند سوداگری و رشد سرمایه داری عامل توسعه ی اجتماعی و حتی ظهور فلسفه های مکانیستی علم است.
دیدگاه های اقتصادی - فنی اقتصاددانان اعتدالی در دفاع از محیط زیست: هواداران این دیدگاه ها می گویند که کمیابی مواد اساسا بر همه چیز تأثیر می گذارد و بشر را به جستجوی منابع تازه، منابع جانشین و حفظ و نگهداری مواد و منابع موجود بر می انگیزد. خوش بین هایی همچون «هرمن کان» حتی ادعا می کنند که منابع شناخته شده ی موجود، بیش از میزان نیازهاست و برای اثبات دلیل خود، منابع نفت شمال را شاهد می آورد. هواداران این دیدگاه هیچ گاه به آلودگی محیط زیست به عنوان مانعی در راه رشد اقتصادی نگاه نمی کنند، بلکه آلودگی را مشکلی می بینند که باید تحت کنترل قرار گیرد و زیان هایش به کمترین مقدار ممکن برسد.
دیدگاه های سیاسی - اقتصادی مارکسیست ها و گروه های متأثر، در دفاع از مارکسیسم از محیط زیست: پیروان این دیدگاه می گویند: منابع آلودگی و کنترل آلودگی نمی تواند از روندهای اقتصادی جدا باشد. کمبود منابع و کنترل آلودگی به سرمایه و شیوه های تولید و قدرت در جامعه وابسته است. پاسخ مارکس به مالتوس این است: قانون مطلقی که به رابطه ی میان انسان و زمین و کشاورزی حکومت بلامنازع کند، وجود ندارد. مارکس می گوید: هر مرحله از تکامل اقتصادی قانون تولید خاص خودش را دارد؛ آنچه در اقتصاد سرمایه داری بیشتر از هر عامل دیگری باعث فقر است، خیل عظیم کارگران بی کاری است که از حوزه ی کار و تولید بیرون گذاشته می شوند.
انبوه بیکاران و افزایش فقر نتیجه ی کمبود منابع نیست، ثمره ی شیوه ی تولید سرمایه داری است. به نظر «مارکس» با انباشت سرمایه، توازن میان جمعیت و توزیع ثروت از دست می رود و در نتیجه در عده و ترکیب جمعیت عدم تعادل پیدا می شود. بر اساس برآوردهای «جین مایر» - استاد دانشگاه هاروارد - مقدار غذایی که 210 میلیون امریکایی مصرف می کنند، در مقایسه با مقدار خوراکی که چینی ها مصرف می کنند، می تواند نیاز خوراک یک میلیارد و پانصد میلیون نفر را تأمین کند. بر پایه ی محاسبات «نیک ابرشتات» از 1960 تا 1975 تولید مواد خوراکی 9 برابر افزایش یافته است؛ حال آن که میلیون ها نفر از بی غذایی و کم غذایی رنج می برند. از این دیدگاه، فقر نتیجه ی توزیع ناعادلانه منابع در سطح ملی و بین المللی است. تا توزیع نابرابر ثروت هست، هرچه بر ثروت جامعه، میزان تولیدات صنعتی و مقدار محصولات کشاورزی افزوده گردد، گویی به همان نسبت توزیع ثروت نابرابرتر و فقر نیز شدیدتر می شود.
پی نوشت ها:
[1] پیتر کلاستر، در: غربی سازی جهان، ص 49.
[2] کوچک زیباست، ص 79.
[3] طبیعت؛ کشف علمی، ص 161 - 168.
[4] عصر تضاد و تناقض، ص 36.
[5] انسان و طبیعت، ص 8.
[6] همان، صص 184 - 185.
[7] همان، ص 40.
[8] همان، ص 185.
[9] در دفاع از محیط زیست، ص 41.
[10] Pugwash
[11] علم و تکنولوژی در رویارویی با جامعه معاصر، ص 184 - 185.
[12] دورنمای کلی اقتصاد جهان تا سال 2000، ص 195.
[13] توسعه اجتماعی، ص 181 - 182.
[14] Rachel carson
[15] Erie
[16] Torrey Canuon
[17] Spaceship Earth
[18] Rennth Boulding
[19] اوج و افول بحث بحران تکنولوژی و محیط زیست، ص 117.
[20] Geoge Perkins Marsh
نظر شما