پژوهشی در تاریخ علم تفسیر
فهرست عناوین
علیرضا میرزا محمد
هرچند میزان درک و شناخت مسلمانان در عهد پیامبر متفاوتبود، اما فهم قرآن با ذوق و فکر و عقل و فطرت آنان ارتباطی نزدیک داشت
وهمین امر سبب شد که رهیافتگان به سهولت با ارزشهای متعالی کلام اللّهمجید آشنایی حاصل کنند و در پرتو تعالیم سعادتآفرین آن
رهتوشهای مناسببرای خویش فراهم آورند.
تفسیر در لغت به معنای کشف و ایضاح و تبیین است (1) که هرچندمصدر ثلاثی مزید از باب تفعیل است، امّا همان معنی مجرّد خود
را تأکید وتقریر میکند؛ (2) و در اصطلاح، علمی را گویند که حقیقت معانی و مفاهیم آیات قرآن کریم را بیان کند و مضمونو مقصود و
مدلول آنها را روشن گرداند. این علم شریف که از دیرباز تاکنونمطمح نظر بسیاری از دانشپژوهان مسلمان بوده است، در صدر اسلام
چندانموردنیاز نبود، زیرا وجود مبارک رسول اکرم(ص) که خود قرآن ناطق و مهبط وحیالهی بود، به حکم آیات کریمهِ ((و انزلنا اًلیک
الذّکر لتبیّن للناس مانزّل اًلیهم لعلّهم یتفکّرون))(3) ((وما انزلنا علیک الکتاب اًلاّ لتبیّن لهم الّذی اختلفوا فیه و
هدیًو رحمه`ً لقوم یؤمنون))(4) یگانه مرجع قویم و متین در فهم صحیح معانی ومقاصد آیات بیّنات به شمار میرفت. در این راستا،
کیفیّت تبیین و تفسیر قرآنبه اهتمام آن حضرت را از منطوق آیاتی دیگر نیز میتوان دریافت، که در آنهاتلاوت آیات وحی الهی بر
مردمان و تزکیهِ نفوس آنان و تعلیم کتاب و حکمتبدیشان از وظایف مهم رسالت و بعثت به شمار آمده است؛ چنانکه خدای تعالیفرماید:
((کما ارسلنا فیکم رسولاً منکم یتلو علیکم آیاتنا و یزکیّکم ویعلّمکم الکتاب والحکمه` و یعلّمکم ما لم تکونوا تعلمون))(5) و ((هو
الّذیبعث فی الامّیّین رسولاً منهم یتلو علیهم آیاته و یزکیّهم و یعلّمهمالکتاب والحکمه و اًن کانوا من قبل لفی ضلال
مبین))(6).
پیدایش چنین وضعیتی را باید در دو مسألهِ اساسی جستجو کرد:نخست اینکه مسلمانان میبایست با تدبر و تفکر در قرآن، معانی و
مفاهیمحیاتبخش آن را نیک بشناسند، تا بتوانند طبق دستورات دقیق و جامع آن عملکنند و راه هدایت و سعادت را بازیابند؛ و دیگر
1
اینکه مقام رسالت حضرت ختمیمرتبت ایجاب میکرد که وی عهدهدار مسؤولیّت خطیر تفسیر کلام اللّه مجیدباشد تا از طریق وحی،
مسلمین را با فرامین الهی آشنا کند و افقی روشن ازتعالیم مترقی قرآن را فرا روی آنان بگسترد و بدینوسیله روش صحیح و
اصولیزندگی را در نیل به کمال مطلوب بدیشان بیاموزد و به تنویر عقول و افکار وقلوب توفیق یابد. طبیعی بود که در این رهگذر
به شرح و تبیین شأن نزولآیات بپردازد و مقولاتی از قبیل ناسخ و منسوخ و محکم و متشابه و دیگر مسائلقرآنی را بیان فرماید و در
تفسیر مباحث اعتقادی و احکام عبادی - سیاسی نیزاهتمام بلیغ روا دارد. البتّه، این نکته را نباید از نظر دور داشت که هرچندمیزان
درک و شناخت مسلمانان در عهد پیامبر متفاوت بود، اما فهم قرآن با ذوقو فکر و عقل و فطرت آنان ارتباطی نزدیک داشت و همین امر سبب
شد که رهیافتگان،به سهولت با ارزشهای متعالی کلام اللّه مجید آشنایی حاصل کنند و در پرتوتعالیم سعادتآفرین آن، رهتوشهای
مناسب برای خویش فراهم آورند.
2
تفسیر در عهد صحابه
پس از رحلت رسول اکرم(ص)، جمعی از صحابه که در درک مفاهیمقرآنی بیش از دیگران استعداد و بصیرت داشتند و از خرمن فضل و دانش
مصطفویبهرهمند بودند، به عنوان مراجعی شاخص در تفسیر و تبیین آیات کتاب الهیشناخته شدند که مشهورترین آنان عبارت بودند
از: ابن مسعود (م32)، ابنعباس(م68) ابی بن کعب بن قیس انصاری (م19)(7). پس از این سه صحابی بزرگوارکه به کسب فیض از
محضر حکمت آثار امام همام، علی بن ابیطالب مفتخر بودندو از شیعیان آن حضرت به شمار میرفتند،(8) کسانی چون زید بن ثابت
(م45)،ابوموسی اشعری (م44) و عبدالله بن زبیر (م73) نیز در تفسیر شهرت داشتند.(9)جز اینها، از جمعی دیگر از صحابه نیز اندکی
از تفسیر بر جای مانده است کهطبق نظر دانشمندان علوم قرآنی، انس (م93)، ابوهریره (م57)، عبدالله بن عمر(م74)، جابر بن عبدالله
(م78)، ابوسعید خدری (م74)، عبدالله بن عمرو بن عاص(م65) و عایشه (م57) همگی جزو این گروه به شمار آمدهاند.(10)
تفسیر قرآن در این دوره به روشی ساده صورت میپذیرفت و درگستردهِ آن جز به بحثهای لغوی و ادبی در الفاظ قرآن و بیان شأن
نزولآیات و بعضاً ایضاح مضمون آیهای با استشهاد به آیات دیگر و سرانجام،استفاده از اخبار و احادیث مروی از رسول اکرم(ص) که
غالباً به مباحث تاریخیو اعتقادی قرآن ارتباط داشت، پرداخته نمیشد، چنانکه علامه طباطبائی در اینباره فرماید:
((و کان البحث یومئذ لا یتجاوز عن بیان ما یرتبط من الایاتبجهاتها الادبیّه` و شأن النزول و قلیل من الاستدلال بآیه` علی آیه`
وکذلک قلیل من التّفسیر بالرّوایات المأثوره` عن النبیّ(ص) فی القصص ومعارف المبدء و المعاد و غیرها)).(11)
البتّه، برخی از صحابه در تفسیر قرآن و بیان معانی آیات از حدنقل و روایت فراتر رفته و به شعر عرب استشهاد میجستند و بر
این باور بودندکه چون قرآن عربی است، شناخت الفاظ آن در زبان عربی نیز الزامی است،همانطورکه ابنعباس شعر را دیوان عرب دانسته و
بر شناخت واژگان غریب قرآناز طریق جستجو کردن آنها در شعر عرب تأکید کرده و گفته است:
((الشعر دیوان العرب، فاذا خفی، علینا الحرف من القرآن الّذی انزلهاللّه بلغه` العرب رجعنا اًلی دیوانها فالتمسنا معرفه` ذلک
3
منه)).(12)
همین مضمون باعبارتی دیگر از وی نیز روایت شده است که گفت:
((اًذا سألتمونی عن غریب القرآن، فالتمسوه فی الشّعر، فاًنّالشعر دیوان العرب)).(13)
بر این اساس، در روایتی ابنعباس ضمن پاسخ دادن به سؤالهاینافع بن ارزق پیرامون غریب و مشکل قرآن، به شعر عرب استدلال و
تمثّلکرده است. تعداد مسائل نافع دویست و اندی بوده که سیوطی صد و نود مورد ازآنها را بیان داشته است.(14) بیتردید، ابنعباس و
امثال او در اتخاذ چنینشیوهای قطعاً باید آیاتی چون ((اًنّا انزلناه قرآناً عربیّاً...))؛ ((وکذلکاوحینا اًلیک قرآناً عربیّاً...))؛
((اًنّا جعلناه قرآناً عربیاً...)) و((...هذا کتاب مصدّق لساناً عربیّاً...)) بوده باشد که بر عربی بودن زبانقرآن دلالت میکند.(15)
4
نقدی بر روش تفسیری صحابه
در اینجا لازم است خاطرنشان شود که صحابه هرچند اهتمام به نقلاحادیث نبوی در تفاسیر خود داشتند و گاهی هم شنیدهها و آموختههای
خویش ازپیامبر را راجع به معانی آیات در قالب روایت مسند یا مرفوع(16) بیان میکردند،(17)اما نمیتوان تمام روایاتی را که در تفسیر
داخل کردهاند، به قطع و یقینجزو احادیث نبوی به حساب آورد و القاء رای و اعمال نظر را به کلّی از آناننفی کرد و ایشان را در ایراد
تفسیر بدون اسناد دادن به قول رسول اکرم(ص)دخیل ندانست. بر این مدّعا میتوان سه دلیل به شرح زیر اقامه کرد:
1- قلّت احادیث نبوی که مسنداً یا مرفوعاً در معانی آیات بیّناتروایت شده است. این احادیث از اول تا آخر قرآن جمعاً دویست و چهل و
چندحدیث است که سند بسیاری از آنها ضعیف و متن برخی از آنها منکر است.(18)مضافاً بر اینکه طبق گفتهِ شافعی، از مفسّر
معروفی چون ابنعباس، در تفسیرقرآن قریب صد حدیث به ثبوت رسیده است.(19)
2- راه یافتن اخباری از علمای یهودیتازهمسلمان در موضوع اسباب نزول آیات و قصص انبیا و حوادث تاریخی و ملاحمو امور غیب. این
اخبار که به دست کعبالاخبار و امثال او ساخته و پرداختهشده بود و جز روایات اسرائیلی نامی بر آنها نمیتوان نهاد، مشتمل بر
انواعخرافات و مفتریاتی بود که مورد تصدیق مفسّران و راویان و حتّی برخی ازصحابه قرار گرفت،(20) چنانکه در اتقان سیوطی
آمده است: نقل کردن صحابه ازاهل کتاب کمتر از نقل تابعین است.(21)
3- اعمال نظر و دخالت رای در تفسیر. رویّهِ منع ثبت و کتابت حدیث و جواز نقل به مشافهه نزد اهلتسنّن به استناد روایت ((لا
تکتبوا عنّی شیئاً اًلاّ القرآن و من کتب عنّی شیئاً غیرالقرآن فلیمحه...))(22) و اخبار مشابه منقول از صحابه،(23) زمینهِ
نقل بهمعنا را پیش روی راویان و محدّثان آنچنان گشود که سبب بروز اختلاف درروایات تفسیری صحابه شد و بالمآل بازار جعل و
وضع حدیث رواج یافت، آنسانکه افرادی چون ابوهریره اخبار موضوع و مجعول فراوانی را نشر دادند(24) وهمین امر سبب شد که برخی از
دانشمندان مسلمان در سدههای بعد به جمع وتدوین احادیث ساختگی بپردازند. پیدایش کتاب ((اللالی المصنوعه` فیالاحادیث
5
الموضوعه`)) تألیف جلالالدین سیوطی (م911) و کتاب ((اللؤلؤالمرصوع فیما قیل لا اصل له او بأصله موضوع)) اثر سیدمحمّد
ابوالمحاسن قاوقجی(م1305) و نظایر آنها نیز تأییدی بر این امر است.
کیفیت تدوین حدیث از دیدگاه فریقین
از آنجا که تفسیر یکی از فروع علم حدیث است و احادیث نبوی وروایات معصومین به منظور تبیین مدلول و مفهوم کتاب خدا همواره در
طولتاریخ مورد استفاده و استناد مفسّران فریقین بوده است، بحث در کیفیت ثبت وضبط حدیث امری است اجتنابناپذیر.
گفتیم که جمع و کتابت حدیث و حتّیمطالب مربوط به علوم دیگر به بهانهِ التباس و اختلاط با قرآن از دیدگاهاهل سنّت و
جماعت(25) مکروه و ممنوع بود تا هنگامی که دریافتند با درگذشتحافظان و راویان ممکن است احادیث محفوظ در سینهها محو و به بوتهِ
نسیانسپرده شود. از این رو، در اواسط قرن دوم هجری احادیث را ثبت و ضبط کردندو به قید کتابت درآوردند. گویند عمر بن عبدالعزیز
(م99) نخستین کسی بود کهامر به تدوین حدیث کرد و این امر مهم را بر عهدهِ ابوبکر بن حزم انصاری(م120) نهاد.(26) صحّت این قول
محلّ اشکال است، زیرا اثری از این تدوین دردست نیست. بنا بر قولی دیگر، اولین کسی که از اهل سنّت به تدوین حدیث
اهتمامورزید، ابن جُرَیج (م149) بود.(27) هرچند که اکثر محققان بر این نظر اتّفاقدارند، لیکن نخستین مؤلّف دورهِ اسلامی بودن
او دور از تحقیق است و بامختصر مراجعه به کتب رجال و تراجم احوال فساد آن واضح میگردد.(28) بعضیهم از موطّأ مالک بن انس (م179)
به عنوان نخستین جامع حدیثی مدوّن ومکتوب یاد کردهاند؛ چنانکه ابن خلدون گفته است:
((دانش شریعت در آغاز کار نقل صرف بود که سلف بدان قصد کردندو صحیح آن را جستند تا آن را تکمیل کردند و مالک، کتاب الموطّأ را
تدوینکرد و در آن اصول احکام صحیحی را که همه بر آنها همرای و متّفق بودند،بنوشت و آن را برحسب ابواب فقه مرتّب کرد.))(29) به هر
حال، با وجود اختلافنظرمیان دانشمندان اهل تسنّن راجع به نخستین گردآورندهِ حدیث، به قطعیّت میتوانگفت که در سدهِ اوّل
هجری کتابی از آنان در حدیث تدوین نیافته است، زیراابن جریج و مالک بن انس و دیگر محدّثانی چون ربیع بن صبیح و ابن
6
ابیعروبه همگی در قرن دوم هجری میزیستهاند. اما شیعه برخلاف اهل سنّت وجماعت از همان صدر اسلام به استماع و حفظ و نقل و جمع
حدیث پرداختند و بااقتدار به پیشوای بزرگ خود، امام علی بن ابی طالب(ع) آثار و روایات نبویرا مدوّن ساختند. امام علی(ع) نه تنها
شخصاً بدین مهم عنایتی خاص داشت،بلکه سخنان پیامبر اکرم را هرگاه استماع میفرمود، مینوشت، و در پارهایمواقع هم مطالبی را که آن
حضرت بر وی املا میفرمود، به قید کتابت درمیآورد؛چنانکه از عذافر صیرفی روایت شده است که گفت:
((کنت مع الحکم بن عیینه` عند ابی جعفر [محمّد بن علیالباقر](علیهالسّلام)، فجعل یسأله و کان ابوجعفر له مکرماً فاختلفا فی
شیِ، فقالابوجعفر: یا بنّی؛ قم فأخرج کتاب علیّ، فأخرج کتاباً مدرجاً عظیماً ففتحه وجعل ینظر حتّی اخرج المسأله`، فقال
ابوجعفر: هذا خطّ علیّ و اًملاء رسولاللّه صلّی اللّه علیه وآله...))(30)
در این باره نیز روایتی است از ابوبصیر که گفت:
((اخرج اًلینا ابوجعفر (علیهالسّلام) صحیفه` فیها الحلال والحرام والفرائض، قلت: ما هذه؟ قال: هذه املاء رسول اللّه(ص) و خطّ
علیّبیده.))(31)
همچنین امام علی را در باب دیات صحیفهای بوده است که آنرا به نیام شمشیرش میآویخت و بخاری نیز به نقل مطالبی از آن
پرداختهاست.(32)
انگیزه و اهتمام وابتکار شیعیان امام علی(ع) نیز در جمع و تبویب و تدوین حدیث مبتنی برروایاتی مؤکّد از رسول اکرم و ائمّهِ
اطهار در این باب بود که ذیلاً بهنقل نمونههایی از جوامع حدیثی فریقین میپردازیم:
رسول اکرم(ص) فرمود:
1- اکتبوا العلم قبل ذهاب العلماء و اًنّما ذهاب العلم بموتالعلماء:(33) دانش را پیش از وفات دانشمندان به زیور تحریر بیارایید که
بامرگ دانشمندان، علم از میان خواهد رفت.
2- قیّدوا العلم بالکتاب:(34) دانش را به قید کتابت درآورید.
3- قیّدوا العلم. قیل: وما تقییده؟ قال: کتابته:(35) دانش را مقیّدکنید. گفتند: چگونه؟ فرمود: با نگارش.
4- من کتب عنّی علماً او حدیثاً لم یزل یُکتب له الاجر مابقی ذلک العلم والحدیث:(36) هر کس علم یا حدیث مرا بنگارد، همواره تا
وقتیکه آن علم و حدیث باقی است، برای او پاداش نوشته شود.
7
امام حسن مجتبی(ع) فرمود:
5- یا بنیّ و بنی اخی، اًنّکم صغار قوم، و یوشک ان تکونوا کبارقوم آخرین، فتعلّموا العلم، فمن یستطع منکم ان یحفظه
فلیکتبه و لیضعه فیبیته:(37) ای فرزندان و ای برادرزادگان، اکنون شما نوباوگان این قوم هستیدو دیری نمیپاید که بزرگان
قومی دیگر خواهید شد. تا میتوانید دانش بیاموزیدو هریک از شما که بتواند به حفظ آن پردازد، آن را بنگارد و در خانه نگهدارد.
امام جعفر صادق(ع) فرمود:
6- اًحتفظوا بکتبکم فاًنّکم سوف تحتاجون الیها:(38) نوشتههایخود را محفوظ دارید که بدان نیاز پیدا خواهید کرد.
7- اکتبوا فاًنّکم لا تحفظون اًلاّ بالکتاب:(39) (احادیث را)بنویسید که بدون نگارش حفظ نتوانید کرد.
8- اکتبوا فاًنّکم لا تحفظون حتّی تکتبوا:(40) (احادیث را)بنویسید، زیرا تا ننویسید حفظ نمیتوانید کرد.
9- اکتب و بُثّ علمک فی اًخوانک، فاًن متّ فأورث کتبک بنیکفاًنّه یأتی علی النّاس زمان هَرج لا یأنسون فیه اًلاّ
بکتبهم:(41)بنویس و دانش خود را در میان دوستانت منتشر ساز، و چون مرگت فرا رسد،کتابهایت را برای پسرانت به میراث گذار،
زیرا روزگار فتنه و آشوب بر مردمخواهد گذشت که در آن هنگام جز با کتاب انس و الفت نگیرند.
بنابراین، شیعیان با توجّه به سخنان رسول اکرم(ص) و به پیرویاز پیشوای خود امام علی(ع) به اهمیّت جمع و ضبط احادیث و آثار
پی بردند وبیدرنگ بدین کار عظیم اهتمام ورزیدند که در حفظ و حراست از دستاوردهایوحی و نبوّت و احیای تفکّر و معارف قرآنی و
نشر و ترویج علوم و فنون بشریدر قلمروی فرهنگ و تمدّن اسلامی نقشی بسزا داشت. نخستین کسی که از شیعهِصحابه بدین مهم
توفیق یافت، ابو رافع قبطی (م35) است که کتاب السّننوالاحکام والقضایا را تدوین کرد.(42) همزمان با ابورافع، بزرگانی چون
سلمانفارسی (م35) و ابوذر غفاری (م31) بدین مهم پرداختند و آنگاه فقها و محدّثانیدر این میدان گام نهادند که جمعاً طبقات چهارگانهِ
پیشوایان علم حدیث راتشکیل میدهند و پس از این طبقات است که طبقهِ مؤلّفان جوامع حدیثیمتقدّم آغاز میشود.(43)
8
تفسیر در عهد تابعین
دوّمین طبقه از مفسران بعد از صحابه، جماعت تابعین هستند کهشاگردان مفسران صحابه بودهاند و به سه طبقهِ اهل مکّه، اهل مدینه و
اهلعراق تقسیم شدهاند. ابن تیمیه طبقهِ اهل مکّه را از آن جهت که همگیشاگرد ابنعبّاس بودهاند، داناترین مردم در تفسیر معرفی
کرده است. مجاهد بنجبر(م101-104) و عطاء بن ابیرباح (م114) و عکرمه (م105) و سعید بن جبیر (م95) وطاووس بنکیسان الیمانی (م96)
در این طبقه قرار داشتهاند. تابعان اهلمدینه نیز کسانی چون زید بن اسلم عدوی (م136) و ابوالعالیه، رفیع بن مهرانرباحی (م93) و محمد
بن کعب قرظی (م108 یا 117) بودهاند. همچنین مسروق بناجدع (م63)، قتاده` بن دعامه` السدوسی (م117)، حسن بصری (م110)، عطاء
بنابیمسلم خراسانی (م135) و مرّه`الهمذانی الکوفی (م76) به طبقهِ اهل عراقاشتهار یافتهاند.(44) غیر از طبقات مزبور، ضحّاک بن
مزاحم هلالی (م102) وعطیّه` بن سعد عوفی کوفی (م111) و ابومالک(45) و یحیی بن یعمر (م129) وابوصالح، میزان بصری (م بعد از
100) و محمّد بن سائب بن بشر کلبی (م146) وجابر بن یزید جعفی (م127 یا 132) و اسماعیل سدّی (م127)(46) و ابن
ابیلیلی(م81-83) و شعبی (م103-107)(47) جزو تابعانی شمرده شدهاند که به تفسیراشتغال داشتند.
تفسیر قرآن در این دوره نیز به روش صحابه صورت میگرفت، بااین تفاوت که دامنهِ تفسیر به روایت بیش از پیش بسط و
گسترش یافت، و بههمان میزان اخبار غیر مسند به رسول اکرم یا صحابه که حاکی از القاء رایو اعمال نظر مفسران بود، در حیطهِ
تفسیر رو به فزونی نهاد؛ مضافاً بر اینکهبازار جعل و وضع حدیث کماکان رواج داشت و اسرائیلیّات و مسیحیّات ومجوسیّات به
عنوان روایاتی در باب قصص پیامبران، آفرینش جهان، اخبار غیبی،مسائل مربوط به قیامت و دیگر وقایع تاریخی به وفور در حوزهِ
تفسیر قرآنراه یافت، تا آنجا که احمد حنبل در این خصوص گفت: ((سه چیز را اصلی نباشد:کتب مغازی و ملاحم و تفسیر)).(48)
البتّه، منظور وی نفی کلی قضیّه نیست،بلکه میخواهد اذهان را بدین امر معطوف دارد که احادیث صحیح نسبت بهروایات ناصحیح
کمتر است، و بنا به گفتهِ سیوطی: ((آنچه از این احادیث صحیحاست، جدّاً کم است، بلکه اصولاً حدیث مرفوع در این زمینه بسیار
9
اندکاست)).(49)
هرچند که اقوال مزبور بیانگر ندرت و قلّت اسناد صحیح و کثرتروایات موضوع است، اما از این نکته غافل نباید بود که وضع و جعل
حدیثبعضاً با حسننیّتی جاهلانه همراه بود و غالباً با سوءنیّتی مغرضانه که ریشهدر تضادی اعتقادی - سیاسی داشت؛ خواه
احادیث مجعول عمومیّت داشته باشد یاخصوصیّت، و خواه به امر کفّار و مشرکین وضع شده باشد یا با دسیسهِ منافقینو معاندین؛
چنانکه معاویه گروهی از همین صحابه و تابعین را مأمور جعلاخباری قبیح در طعن و شتم علیّ بن ابیطالب(ع) کرد که ابوهریره و
عمروعاص ومغیره` بن شعبه و عروه` بن زبیر در زمرهِ آنان بودهاند.(50) بنابراین، دورافتادن تابعین از عهد رسول اکرم و عدم درک محضر
مبارک آن بزرگوار، بهانضمام افزایش مقاصد شوم دشمنان اسلام و مطامع دنیوی جاهمندان و دنیادارانو اغراض فاسد شهرتطلبان و
داستانسرایان و دلسوزیهای غیرمعقول دوستان نادانو نیز تعصبات فرقهای و قبیلهای موجب بروز اختلالات و اختلافاتی در نقل
وروایت حدیث گشت که ناگزیر به حوزهِ تفسیر قرآن راه یافت، و حال آنکه درعصر صحابه، مشکلاتی از این قبیل کمتر وجود داشت و
بالعکس، با گذشت زمان، ایناختلافات رو به تزاید نهاد و به افتراقات مذهبی و بالمآل اختلاف در روشتفسیری انجامید. البته، علل
مزبور، احساس نیاز به تزکیه و نقد حدیث را چندانشدّت و قوّت بخشید که در نهایت به پیدایش علم درایه`الحدیث منجر شد.
10
تفسیر در عهد اتباع تابعین
سومین طبقه از مفسران را شاگردان تابعین تشکیل میدهند که بهطبقهِ اتباع تابعین معروف است. ربیع بن انس و عبدالرّحمن بن
زید اسلم(م182) و ابوصالح کلبی(51) و ابوحمزهِ ثمالی (م150) و ابوبصیر، یحیی بن قاسماسدی (م150) و علی بن ابیحمزهِ
بطائنی و حصین بن مخارق و ابوعلی وهیببن حفص جریری و یونس بن عبدالرحمن(م208) و حسین بن سعید اهوازی(52) از
جملهمفسّران این طبقه به شمار آمدهاند.
از آنجا که مفسّران این سه طبقه، در واقع مصادر یا راویاناخبار و روایات تفسیری طبقات بعدی بودهاند و مفسران متأخّر اقوال آنان
رامورد اعتماد قرار داده و در تفاسیر خود آوردهاند، ناگزیر از بیان نکاتیدر باب میزان صحّت و سقم روایات ایشان خواهیم بود. میدانیم
که عبداللّهبن مسعود (م32) و عبداللّه بن عبّاس (م68) دو تن از بزرگان صحابه در تفسیربودهاند، که اوّلی یکی از عشرهِ مبشره
بود و دوّمی به ترجمان القرآنشهرت داشت، و هر دو جلیلالقدر و اهل فضل و کمال بودند. معالوصف، پارهای ازروایات ابنمسعود مورد نقد و
جرح محقّقان و مفسّران قرار گرفت(53) و کثرتروایات منقول از ابنعبّاس نیز تردید دانشمندان علوم قرآنی را نسبت بهراویان او و
منقولات ایشان برانگیخت؛ چنانکه گفتهاند: ((این تفسیرهایطولانی که به ابنعبّاس نسبت دادهاند، پسندیده نیست و در راویان
آنهامجهولهایی دیده میشود)).(54) از دیگر صحابه هم معدود روایاتی در تفسیر نقلشده است که یا معتنی به نیست و یا اگر هست، مورد
ظن و محلّ تأمّل است،زیرا از عبداللّه بن عمرو بن عاص مطالبی مربوط به قصّهها و اخبار فتن وآخرت و مانند اینها رسیده که چقدر
شباهت دارد به اینکه آنها را از اهل کتابگرفته باشد.(55) مفسرانی چون ابن ابیطلحه، ضحّاک، ابنجریح، اسباط بن نصر،مقاتل بن
سلیمان، اسماعیل سدّی، کلبی، ابوصالح، سدّی صغیر، بشر بن عماره،ابوروق، جویبر و عوفی نیز که از تابعین یا اتباع آنان
بودهاند، همگی جزو آندسته از راویانی به شمار آمدهاند که روایاتشان ضعیف و متروک و غیرقابلاعتماد است(56) و به همین منظور مورد
نکوهش واقع شدهاند. بنابراین، باانباشته شدن تفاسیر از روایات ضعیف توام با اخبار موضوع و مجعول و خرافاتو اسرائیلیّات و
اقوال ناشی از اجتهاد به رای و مطالب منقول از کتب اهلکتاب، بیم آن میرفت که اهداف و اغراض تعالیبخش و هدایتگر قرآن به
11
بوتهِنسیان سپرده شود و حقایق سعادتآفرین آن در حجاب اینگونه مجعولات وموهومات پوشیده ماند. ابن خلدون دربارهِ علل اشتمال
روایات تفسیری برغثّو سمین و مقبول و مردود گوید:
((قوم عرب، اهل کتاب و دانش نبودند، بلکه خوی بادیهنشینی وبیسوادی بر آنان چیره شده بود و هرگاه آهنگ فراگرفتن مسائلی
میکردند کهنفوس انسانی به شناختن آنها همّت میگمارند از قبیل تکوینشدهها و آغاز آفرینشو رازهای جهان هستی، آنوقت اینگونه
موضوعات را از کسانی میپرسیدند کهپیش از آنان اهل کتاب بودهاند و آنها اهل تورات از یهودیان و کسانی ازمسیحیاناند که از کیش آنها
پیروی میکردند و بیشتر پیروان تورات را حمیریانیتشکیل میدادند که به دین یهودی گرویده بودند و چون اسلام آوردند، بر
همانمعلوماتی که داشتند باقی بودند، مانند اخبار آغاز خلقت و آنچه مربوط بهپیشگوییها و ملاحم بود و نظایر آنها. این گروه عبارت
بودند از کعب الاخبار ووهب بن منبّه و عبداللّه بن سلام و مانند ایشان. از این رو، تفسیرها در اینگونهمقاصد از روایات و منقولات
موقوف بر ایشان، انباشته شد و آنها از مسائلی بهشمار نمیرفت که با احکامی بازگردد تا در صحتی که موجب عمل به آنهاستتحرّی
شود)).(57)
به نظر میرسد که یکی از علل مؤثّر در پیدایش چنین نقیصهای،اعتماد بیش از اندازه به اقوال صحابه و تابعین بوده باشد، زیرا
مفسّرانعامّه، خصوصاً متأخرانشان روایات منقول از صحابه و تابعین را به مثابهاحادیث مرفوع به رسول اکرم(ص) دانسته و قائل به
حجیّت آنها بودهاند،درحالیکه خاصّه، تنها قول آن حضرت و ائمّهِ معصومین در تفسیر کلاماللّهمجید را - بنا به نصّ صریح حدیث
ثقلین که متّفق علیه فریقین است -(58)حجّت میدانند و استناد به روایات غیرمرفوع بدیشان را جایز نمیشمرند؛ اگرچهتفاسیر
شیعی هم از گزند اخبار ضعیف و روایات روات مجهولالهویّه مصون ومحفوظ نمانده است.
12
عصر تدوین تفسیر
چهارمین طبقه از مفسران، کسانی بودند که به تألیف کتاب درتفسیر پرداختند و به طبقهِ مؤلّفان تفسیر شهرت یافتند.
جماعتی از اینمفسّران صاحب اثر، عبارتاند از: سفیان بن عیینه (م198)، وکیع بن جراح (م197)، شعبه` بنحجّاج (م160)، یزید بن
هارون (م206)، عبدالرزّاق (م221)، آدم بن ابیایاس(م220)، اسحاق بن راهویه (م238)، روح بن عباده (م205)، عبد بن حمید (م249)،ابوبکر
بن ابیشیبه (م235)، علیّ بن ابیطلحه، بخاری (م256)(59) عبداللّه بنصلت، عبدالعزیز جلودی (م332)، احمد بن صبیح، علیّ
بن اسباط، علیّ بن مهزیار،علیّ بن حسن بن فضال، ابراهیم بن محمد ثقفی (م283)، محمدبن خالد برقی وحسن بن خلاد برقی.(60)
روش طبقهِ اخیر در تفسیر قرآن، مبتنی بر نقل اقوال صحابه وتابعین و اتباع تابعین بود، منتهی وجه تمایز مفسّران طبقهِ
چهارم از طبقاتپیشین در این است که آنان به ضبط و کتابت اقوال مزبور در قالب روایاتمعنعن پرداختند و آثاری مکتوب در تفسیر
پدید آوردند، بیآنکه از نقل محضفراتر روند و در بیان صحّت و ضعف اخبار منقول، نظری استقلالی ابراز دارند.البته، تنها مفسری
که در این مقطع از روش دیگر مفسران تبعیّت نکرد و پس ازنقل اخبار و اقوال مختلف، در حدّ لزوم به نقد و تحلیل آنها اهتمام ورزید
وقول مرجح را برگزید، مفسر بزرگ، ابوجعفر محمّد بن جریر طبری بود که تفسیرشبه جهاتی از امتیازاتی برخوردار است.
لازم به یادآوری است که پس از این طبقه، طبقهای دیگر ازمفسران روی کار آمدند که روایات را با حذف و قصر اسانید در تفاسیر خود
نقل وضبط کردند و آنها را به طور ناقص بیان داشتند. در نتیجه، اخبار صحیحالاسناد وموثق با اقوال سست و مجهولالسّند بهم آمیخت؛
چنانکه بعضی از علما گفتهاند:
((اختلال نظم تفسیر از همینجا شروع گردیده و اقوال زیادی دراین تفاسیر بدون مراعات صحت و اعتبار نقل و تشخیص سند به
صحابه و تابعیننسبت داده شده و در اثر این هرج و مرج، دخیل بسیاری به وجود آمده واعتبار اقوال متزلزل شده است)).(61)
آخرین طبقهِ مفسران را کسانی تشکیل میدهند که با پیدایش علوممختلف، به تفسیر از دریچهِ تخصصی نگریستند، و با توجّه
به ذوق و تبحّر خویشتفاسیری با سبکهای مختلف پدید آوردند. به تعبیر دیگر، پس از گسترش فتوحاتاسلامی، بحثهای کلامی،
13
فلسفی، عرفانی، و روانی در فهم عقاید مذهبی و حقایقدینی آنچنان رواج یافت که مآلاً به اختلاف در روش تفسیری انجامید. مافعلاً
قصد آن نداریم که دربارهِ این فرق علمی و تأثیر و تأثّر آنها درگسترهِ فرهنگ و تمدن اسلامی به بحث و گفتگو بپردازیم، اما
لازم است بدانیمکه فنّ تفسیر هرچند از رکود و جمود قبلی خارج شد و به مرحلهِ پویای بحث ونقد و نظر درآمد، معالوصف اشکالاتی از
این رهگذر در حوزهِ تفسیر بروز کرد کهمیتوان به عنوان نقیصهای بزرگ از آن یاد کرد. این نقیصه را مجملاً بایددر تحمیل بحثهای
علمی، کلامی، فلسفی و جز آنها بر مضمون آیات کلاماللّهمجید جستجو کرد که نه تنها در کشف حقایق قرآنی مؤثر نیفتاد، بلکه
بسیاریاز این حقایق به صورت مجاز جلوهگر شد و در نهایت، تبیین مضامین و مفاهیمآیات جای خود را به تأویل داد و تفسیر به
تطبیق گرایید.
1- المصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر، احمد بن علی فیّومی،ج2، ص146؛ معجم مقاییس اللّغه`، احمد بن فارس بن زکریّا،
ج4، ص504؛ اقربالموارد فی فصح العربیّه` والشوارد، سعید خوری شرتونی لبنانی، ج2، ص925.
2- نثر طوبی، میرزا ابوالحسن شعرانی و محمّد قریب، ج2، ص259. واژهِتفسیر تنها یکبار در قرآن کریم به کار رفته است.
بنگرید: سورهِ فرقان (25)آیهِ 33.
3- سورهِ نحل (16) آیهِ 44.
4- همان سوره، آیهِ 64.
5- سورهِ بقره (2) آیهِ 151.
6- سورهِ جمعه` (62) آیهِ 2.
7- مناهل العرفان فی علوم القرآن، شیخ محمّد عبدالعظیم زرقانی،ج1، ص483 و 484.
8- رجوع کنید به تأسیس الشیعه` لعلوم الاسلام، سیّدحسن صدر،ص322-324؛ الکنی والالقاب، محدّث قمی، ج1، ص216 و 217؛ خدمات
متقابل اسلام وایران، مرتضی مطهری، ص54.
9- مناهل العرفان، ج1، ص484.
10- همان کتاب و قرآن در اسلام، علاّمه سیّد محمّدحسینطباطبائی، ص64. تاریخ وفات صحابهِ پیامبر اکرم(ص) مأخوذ است از جلد
اولشذرات الذهب، ابن عماد حنبلی، بدینترتیب: ابن مسعود ص38-39، ابنعباسص75-76، ابیّ بن کعب ص31، زید بن ثابت ص54،
ابوموسی اشعری ص53، عبداللّه بنزبیر ص79، عبداللّه بن عمر ص81، جابر بن عبداللّه ص84، ابوسعید خدری ص81،عبداللّه
14
بن عمروعاص ص73 و عایشه ص61.
11- المیزان فی تفسیر القرآن، علاّمه سید محمد حسین طباطبائی،ج1، ص4.
12- معجم غریبالقرآن (مستخرجاً من صحیح البخاری)، محمّد فؤادعبدالباقی، ص234.
13- همان مأخذ.
14- رجوع کنید به: الاتقان فی علوم القرآن، جلالالدین سیوطی،ترجمهِ سیّدمهدی حائری قزوینی، ج1، ص413-454؛ معجم غریب
القرآن، ص238-292.
15- مأخذ این آیات به ترتیب عبارت است از: سورهِ یوسف (12)آیهِ2؛ سورهِ شوری (42) آیهِ7؛ سورهِ زخرف (43) آیهِ 3 و سورهِ
احقاف(46) آیهِ 12. برای اطلاع بیشتر از اینگونه آیات رجوع کنید به: المعجمالمفهرس لالفاظ القرآن الکریم، محمّد فؤاد عبدالباقی،
ص456، ذیل واژهِ ((عربیّ))و ((عربیّا)).
16- حدیث مسند آن است که سند آن متّصل باشد از راوی تا انتها،و بعضی دیگر گفتند: آن است که مرفوع شود با نبی(ص)، و حدیث
مرفوع آن استکه اضافهِ آن خاصّه با پیغمبر(ص) کرده باشند از قول یا فعل یا تقریر او -متّصل یا منفصل. نفائس الفنون فی
عرائس العیون، شمسالدین محمد بن محمودآملی، ج1، ص397-398؛ نیز رجوع کنید به: الفیه` السیوطی فی علم الحدیث، تصحیحاحمد
محمد شاکر، ص21 و 22؛ فرهنگ علوم، دکتر سیّد جعفر سجّادی، ص486، 495. برخیدر تعریف حدیث مرفوع، شرط اتّصال سند به
پیامبر را، به معصوم نیز تعمیمدادهاند. تحوّل علم حدیث، دکتر مصطفی اولیائی، ص57.
17- الاتقان فی علومالقرآن، ج2، ص 557-558 و 565؛ مناهلالعرفان، ج1، ص481.
18- قرآن در اسلام، ص64
19- مناهل العرفان، ج1، ص485.
20- همان مأخذ، ص482.
21- الاتقان فی علوم القرآن، ج2، ص562؛ مناهل العرفان، ج1، ص492.
22- الفیه` السیوطی فی علم الحدیث، ص45؛ مناهل العرفان، ج1،ص285، 361. این خبر را مسلم در صحیح خود از ابوسعید خدری روایت
کرده است.
23- همانند روایت ((اًنّما ضلّ من کان قبلکم بالکتابه`)) از ابنعبّاسدر نهی از کتابت، و این خبر که مردی نزد ابنعبّاس آمد و
نوشتهِ خویش را بروی عرضه داشت. ابن عباس نوشته را گرفت و با آب محو کرد و چون از اوپرسیدند که چرا چنین کردی، در پاسخ
گفت: برای اینکه هرگاه بنویسند، بر نوشتهاعتماد میکنند و دست از حفظ بازمیدارند، آنگاه با پدید آمدن عارضهای برنوشته، علمشان
15
به بوتهِ فراموشی سپرده میشود. دیگر اینکه مکتوب ممکن استزیادت و نقصان و تغییر پذیرد، ولی محفوظ را امکان تغییر و
تبدیل نیست. تاریخالتمدّن الاسلامی، جرجی زیدان، ج2، ص56. قتاده (م118) نیز که یکی از تابعینبود، کتابت را مکروه و منکر
میشمرد؛ چنانکه در صفحهِ 42 از سنن ابوداودسجستانی آمده است: ((کان قتاده` یکره الکتابه` فاًذا سمع وقع الکتاب انکره)).المعجم
المفهرس لالفاظ الحدیث النبوی، ونسنک، ج5، ص538.
24- در اتهام ابوهریره به جعل حدیث و نسبت ناروا دادن بهرسول اکرم(ص) همین بس که امام علی(ع) فرمود: الا اًنّ اکذب النّاس - اواکذب
الاحیاء - علی رسول اللّه (صلّی الله علیه وآله) ابوهریره` الدوسی.شرح نهجالبلاغه`، ابن ابیالحدید، ج4، ص68. استاد مصطفی
صادق الرافعی نیز درهمین معنی گوید: ((کان ابو هریره` اکثر الصّحابه` روایه` - و لهذا کانعمرو عثمان و علیّ و عائشه` ینکرون علیه و
یتّهمونه - و هو اوّل راویه`اتّهم فیالاسلام...)). ابو هریره`، محمود ابوریّه، ص154.
25- مناهل العرفان، ج1، ص285.
26- ابوهریره`، ص20؛ تأسیس الشیعه` لعلوم الاسلام، ص278.
27- وفیات الاعیان، ابن خلّکان، ج2، ص338؛ خدمات متقابل اسلام وایران، ص474. شمسالدین محمد داودی در طبقات المفسّرین، ج1،
ص335 از احمد بنحنبل نقل کرده است که گفت: ابن جریج و ابن ابیعروبه` اوّلین کسانیبودند که دست به تألیف زدند. همچنین
علاّمه سیّد حسن صدر به نقل از شیخالاسلامگوید: نخستین کسانی که به جمع و تدوین حدیث اهتمام ورزیدند، عبارت بودنداز: ابن
جریح [ابن جریج] در مکّه، ابن اسحاق یا مالک در مدینه، ربیع بنصبیح یا سعید بن ابیعروبه` یا حماد بن سلمه` در بصره، سفیان
ثوری در کوفه،اوزاعی در شام، هیثم در واسط، معمر در یمن، جریر بن عبدالحمید در ری و ابنالمبارکدر خراسان. طیّبی هم در این خصوص
ابراز داشته است: نخستین کس از پیشینیانکه به کتابت و تصنیف پرداخت، ابن جریح [ابن جریج] بود، و نیز بنا به قولیمالک و
بنا به قولی دیگر ربیع بن صبیح بود. تأسیس الشیعه`، ص278، ص279.نظر ابن حجر نیز بر این بوده است که ربیع بن صبیح
(م160 ه-.) و سعید ابنعروبه` (م 156 ه-.) قبل از دیگران مشغول جمعآوری حدیث شدند و بعد مالک درمدینه و عبدالملک بن جریح در مکّه
16
اقدام به جمع حدیث کردند. فجرالاسلام،احمد امین، ص266 و 267، به نقل از: تحوّل علم حدیث، دکتر مصطفی اولیائی،ص14.
28- ریحانه`الادب، میرزا محمدعلی مدرّس، ج7، ص439.
29- مقدمهِ ابن خلدون، عبدالرحمن بن خلدون، ترجمهِ محمد پروینگنابادی، ج2، ص898؛ و نیز رجوع کنید به ابوهریره`، ص20؛ خدمات
متقابل اسلام وایران، ص474.
30- رجال النجاشی، ابوالعباس احمد بن علی نجاشی، ص255؛ مجمعالرجال،عنایه`اللّه علی قهپایی، ج5، ص260؛ تأسیس الشیعه،
ص279: اخبرنا محمد بنجعفر قال اخبرنا احمد بن محمد بن سعید عن محمد بن احمد بن الحسن عن عبادبن ثابت عن ابیمریم عبدالغفّار
بن القاسم عن عذافر الصیرفی قال:...
31- اعیانالشیعه، سیّد محسن الامین، تصحیح حسن الامین، ج1، ص93:البصائر عن احمد بن محمد عن علی بن الحکم عن علی بن
ابیحمزه` عن ابیبصیر قال:...
32- تأسیس الشیعه`، ص279؛ عیون اخبار الرضا، شیخ صدوق، تصحیحسیدمهدی حسینی لاجوردی، ج2، ص40؛ صحیفه`الرضا،
تصحیح دکتر حسین علی محفوظ،ص14.
33- کنزالعمّال فی سنن الاقوال والافعال، متّقی هندی، تصحیحصفوه`السقا، ج10، ص144.
34- همان کتاب، ج10، ص249؛ مستدرک سفینه`البحار، علی نمازیشاهرودی، ج9، ص26.
35- مستدرک سفینه`البحار، ج9، ص26؛ میزانالحکمه`، ج8، ص324.
36- کنزالعمّال، ج10، ص183.
37- بحارالانوار مجلسی، ج2، ص152 - به نقل از: میزانالحکمه`، ج8،ص324. ((عن الامام الحسن بن علی (علیهماالسّلام) انّه دعا بنیه و
بنیاخیهفقال:...)). این حدیث با اندک اختلاف نیز روایت شده است. رجوع کنید بهتاریخ الیعقوبی، ابن واضح یعقوبی، ج2، ص227.
38- الکافی، شیخ کلینی، ج1، ص52.
39- بحارالانوار، ج2، ص153 - به نقل از: میزان الحکمه`، ج8، ص324.
40- الکافی، ج1، ص52. حدیث مزبور بدین صورت نیز روایت شده است:((عن ابی بصیر قال: دخلت علی ابی عبداللّه (علیهالسّلام)
فقال: دخل علیّاناس من اهل البصره` فسألونی عن احادیث و کتبواها، فما یمنعکم منالکتاب؟ اما اًنّکم لن تحفظوا حتّی تکتبوا...))
بحارالانوار، ج2، ص153 - بهنقل از: میزان الحکمه`، ج8، ص324.
41- الکافی، ج1، ص52.
42- رجال النجاشی، ص2-4؛ تأسیس الشیعه`، ص280؛ اعیانالشیعه`، ج1،ص139؛ الذریعه` اًلی تصانیف الشیعه`، آقا بزرگ تهرانی،
ج12، ص238.
43- رجوع کنید به: تأسیس الشیعه` لعلوم الاسلام، ص278-291.
17
44- مناهل العرفان، ج1، ص487، 489.
45- الاتقان فی علوم القرآن، ج2، ص597؛ قرآن در اسلام، ص65 و 66.تاریخ وفات تابعین مأخوذ است از جلد اوّل شذرات الذهب، ابن عماد،
بدینترتیب،مجاهد ص125، عطاء بن ابیرباح ص147، عکرمه ص130، سعید بن جبیر ص108، طاووسیمانی ص133، زید بن اسلم
ص194، ابوالعالیه ص102، قرظی ص136، مسروق ص71،قتاده ص153-154، حسن بصری ص136-138، عطاء بن ابیمسلم ص192-193،
ضحّاکص124-125، عطیّهِ عوفی ص144 و مرّهِ همدانی: طبقات المفسّرین، شمسالدینداودی، ج2، ص317-318.
46- تأسیسالشیعه`، ص65-67 و 325-326.
47- المیزان فی تفسیرالقرآن، ج1، ص4؛ و نیز رجوع کنید به ریحانه`الادب،ج7، ص364 و ج3، ص222.
48- مناهل العرفان، ج1، ص482.
49- الاتقان فی علوم القرآن، ج2، ص565.
50- شرح نهجالبلاغه`، ابن ابیالحدید، ج4، ص63.
51- قرآن در اسلام، ص66؛ الاتقان فی علوم القرآن، ج2، ص597.تاریخ وفات و شرح حال عبدالرحمن بن زید اسلم نیز در شذرات الذهب،
ج1، ص297آمده است.
52- تأسیس الشیعه`، ص327-329. تاریخ وفات برخی از مفسران مأخوذاست از جلد چهارم الذریعه` الی تصانیف الشیعه`، شیخ آقا
بزرگ تهرانی، بدینترتیب: ابوحمزهِ ثمالی ص252، ابوبصیر اسدیص251 و یونس بن عبدالرحمن ص322.
53- مناهل العرفان، ج1، ص486.
54- الاتقان فی علوم القرآن، ج2، ص593.
55- همان مأخذ، ص595.
56- همان مأخذ، ص593-595.
57- مقدّمهِ ابن خلدون، ج2، ص891 و 892، به تلخیص.
58- رجوع کنید به حدیث الثقلین، محمد قوامالدین وشنوی، ازانتشارات دارالتقریب بین المذاهب الاسلامیّه`؛ شبهای پیشاور، سلطان
الواعظینشیرازی، ص224-226؛ ینابیع المودّه`، شیخ سلیمان قندوزی، ج1، ص20، 27، 28، 29،30، 31، 33، 34،35، 36، 37، 38، 39، ج
2 ، ص 65، 69.
59- مناهل العرفان، ج1، ص496؛ ترجمة الاتقان فی علومالقرآن، ج1، ص597. تاریخ وفات مفسّران مأخوذ است از شذرات الذهب، جلداوّل:
سفیان بن عیینه ص354، وکیع بن جراح ص349، شعبة بن حجّاج ص347و جلد دوّم: یزید بن هارون ص16، عبدالرزاق ص27، آدم بن
ابیایاس ص47،اسحاق بن راهویه ص89، روح بن عباده ص13، عبد بن حمید ص20، ابوبکر بنابیشیبه ص85 و بخاری ص134-136.
60- تأسیسالشیعة، ص329-330. در مورد تاریخ وفات جلودی و ثقفی به ترتیب بنگرید به:الذریعة الی' تصانیف الشیعة، ج4،
18
ص268، 270.
61- قرآن دراسلام، ص68. و نیز رجوع کنید به مناهل العرفان، ج1، ص500؛ ترجمة الاتقانفی علوم القرآن، ج2، ص597.
کتابشناسی
آقا بزرگتهرانی، محمّد محسن. الذریعة الی' تصانیف الشیعة، چ3، بیروت، دارالاضواء،1403ق 1983م.
آملی، شمسالدینمحمّد بن محمود. نفائس الفنون فی عرائس العیون، با مقدّمه و تصحیح وپاورقی میرزا ابوالحسن شعرانی، چ1،
تهران، کتابفروشی اسلامیّه، 1377-1379ق.
ابن ابیالحدید.شرح نهجالبلاغة، به تحقیق محمّد ابوالفضل ابراهیم، چ1، قاهره، دارالاحیاءالکتب العربیّة، 1378ق 1959م.
ابن خلدونمغربی، عبدالرّحمن. مقدّمة ابن خلدون، ترجمة محمّد پروین گنابادی، چ4،تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1359ش.
ابن خلکان،ابوالعبّاس شمسالدین احمد بن محمّد بن ابیبکر. وفیات الاعیان و أنباءأبناء الزّمان، حقّقه و علّق حواشیه و صنع
فهارسه محمّد محییالدینعبدالحمید، چ1، مصر، مکتبة النّهضة المصریّة، 1367ق 1948م.
ابن العمادالحنبلی، ابوالفلاح عبدالحیّ. شذرات الذّهب فی أخبار من ذهب، چ1، قاهره،مکتبة القدسی، 1350ق.
ابن فارس،ابوالحسین احمد بن فارس بن زکریّا. معجم مقاییس اللغة، تحقیق و ضبطعبدالسّلام محمّد هارون، قم، مکتب الاعلام
الاسلامی، 1404ق.
ابوریّه،محمود. ابوهریرة، چ3، مصر، دارالمعارف، 1969م.
الامین،الامام السیّد محسن. اعیان الشیعة، حقّقه و أخرجه حسن الامین، چ5، بیروت،دارالتعارف للمطبوعات، 1403ق 1983م.
اولیائی،مصطفی. تحوّل علم حدیث، چ1، تهران، 1361ش.
جرجی زیدان.تاریخ التمدّن الاسلامی. چ2، بیروت، دار مکتبة الحیاة، [ بیتا ].
الخوانساریالاصبهانی، المیرزا محمّدباقر الموسوی. روضات الجنّات فی احوال العلماءوالسّادات، قم، مکتبة اسماعیلیان، 1390-1392ق.
الخوریالشرتونی اللبنانی، سعید. اقرب الموارد فی فصح العربیّة والشوارد، بیروت،مطبعة مرسلی الیسوعیّة، 1889 م.
الدّاودی،شمسالدین محمّد بن علی بن احمد. طبقات المفسّرین، به تحقیق علی محمّدعمر، چ1، قاهره، مکتبة وهبة، 1392ق 1972م.
الزرقانی،محمّد عبدالعظیم. مناهل العرفان فی علوم القرآن، چ1، بیروت، دارالاحیاءالتّراث العربی، 1362ق 1943م.
سجّادی،سیّدجعفر. فرهنگ علوم، چ1، تهران، علمی، 1344ش.
سلطانالواعظین شیرازی. شبهای پیشاور، چ4، تهران، دارالکتب الاسلامیّة، 1378 ق.
سیوطی، جلالالدینعبدالرحمن. الاتقان فی علوم القرآن، تصحیح محمّد ابوالفضل ابراهیم، ترجمةسیّد مهدی حائری قزوینی، چ1،
تهران، امیرکبیر، 1363ش.
__ألفیّة السیوطی فی علم الحدیث: به تصحیح و شرحاحمد محمّد شاکر، بیروت، دارالمعرفة، 1353ق 1943م (تاریخ تصحیح).
شعرانی،میرزا ابوالحسن و محمد قریب. نثر طوبی' (دائرةالمعارف لغات قرآن مجید)،تهران، کتابفروشی اسلامیّه، 1353ش 1396ق.
19
صحیفةالرّضا: أخرجها الدکتور حسین علی محفوظ، تهران، چاپخانه حیدری، 1377ق.
الصدر،السیّد حسن. تأسیس الشیعة لعلوم الاسلام، تهران [ بیتا ] ، منشورات الاعلمی.
الصّدوق،شیخ ابوجعفر محمّد بن علی بن الحسین بن بابویه القمی. عیون اخبار الرضا،عنی بتصحیحه و تذییله السیّد مهدی
الحسینی اللاجوردی، تهران، انتشاراتجهان، 1378ق (تاریخ تصحیح).
طباطبائی،سیّد محمّد حسین. قرآن در اسلام، مشهد [ بیتا ] ، انتشارات طلوع.
__المیزان فی تفسیر القرآن، چ2، بیروت، موسسةالاعلمی للمطبوعات، 1390-1394 1970-1974م.
فوادعبدالباقی، محمّد. معجم غریب القرآن (مستخرجاً من صحیح البخاری)، چ2،بیروت [ بیتا ] ، دارالمعرفة.
__المعجم المفهرس لالفاظ القرآن الکریم، قاهره،دارالکتب المصریّة، 1364ق 1945م.
الفیّومی،احمد بن محمّد بن علی المقری. المصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر، صحّصهمحمّد محییالدین عبدالحمید، مصر،
مطبوعات محمّدعلی صبیح و اولاده، 1347ق1929م.
القرآنالکریم. ترجمة مهدی الهی قمشهای، زیر نظر حسین الهی قمشهای، به خطحامد الا´مدی، چ1، تهران، بنیاد نشر و ترویج قرآن، 1363ق.
القمی،الشیخ عبّاس. الکنی والالقاب، تقدیم محمّدهادی الامینی، چ4، تهران، مکتبةالصّدر،1397ق.
القندوزی،الشیخ سلیمان بن ابراهیم الحسینی البلخی. ینابیع المودّة، چ2، بیروت [ بیتا ] ، موسّسة الاعلمی للمطبوعات.
القهپائی،عنایةاللّه علی. مجمعالرجال، صحّحه و علّق علیه السیّد ضیاءالدین الشهیربالعلاّمة الاصفهانی، چ2، قم، موسّسة
اسماعیلیان، 1364ش.
الکلینیالرازی، ابوجعفر محمّد بن یعقوب بن اسحاق. الکافی، صحّحه و علّق علیه علیاکبرغفّاری، با مقدّمة حسین علی محفوظ،
چ4، بیروت، دار صعب و دارالتعارفللمطبوعات، 1401ق.
المتّقیالهندی، علاءالدین علی المتّقی بن حسامالدین الهندی البرهان فوری.
کنزالعمّالفی سنن الاقوال والافعال، ضبطه و فسّر غریبه الشیخ بکری حیّانی و صحّحهو وضع فهارسه و مفتاحه الشیخ صفوة
السقا، چ5، بیروت، موسّسة الرّسالة،1405ق 1985م.
مدرّس،میرزا محمّدعلی. ریحانةالادب فی تراجم المعروفین بالکنیة واللّقب، چ2،تبریز، خیّام، 1349ش.
محمّدیالرّیشهری. میزانالحکمة، چ1، قم، مکتبالاعلام الاسلامی، 1362-1363ش1403-1405ق.
مطهری،مرتضی. خدمات متقابل اسلام و ایران، چ10، قم، انتشارات صدرا، 1359ش.
النّجاشی،ابوالعبّاس احمد بن علی بن العبّاس النّجاشی. رجال النّجاشی (فهرست اسماءمصنّفی الشیعة و مصنّفاتهم)، قم،
مکتبةالدّاوری، 1398ق.
نمازیالشاهرودی، علی. مستدرک سفینةالبحار، تهران، موسّسة البعثة، 1404-1409ق.
الوشنوی،محمّد قوامالدین. حدیث الثقلین، قاهره، دارالتقریب بین المذاهب الاسلامیّة،1374ق 1995م.
20
ونسنک ولفیف من المستشرقین. المعجم المفهرس لالفاظ الحدیث النّبوی، چ1، لیدن،مکتبة بریل، 1936-1969م.
یعقوبی،احمد بن ابییعقوب بن جعفر بن وهب بن واضح. تاریخ الیعقوبی، بیروت [ بیتا ] ، دار صادر.
21
Golestan Quran Weekly,Serial 136, No 92
هفته نامه گلستان قرآن سال چهارم شمارهپیاپی 136 دوره جدید شماره 92 شنبه 3 آذر ماه 1380
نظر شما