موضوع : پژوهش | مقاله

جنبه‏ هاى اعجاز قرآن

فهرست عناوین

فهرست عناوین

الفاظ قرآن0
معانى قرآن216
موضوعات قرآنى218
گستردگى معانى220
پیوند انسان با خدا221
تواریخ و قصص223
قرآن و خبر از آینده223
مجموعه آثار جلد دوم صفحه 213223
استاد شهید مرتضى مطهرى223
جنبه‏هاى اعجاز قرآن223

قرآن از جنبه‏هاى مختلف معجزه است، یعنى فوق بشرى است.در اینجا به اجمال اشاره مى‏کنیم.از نظر کلى اعجاز قرآن از دو جهت است:

لفظى و معنوى.

 

اعجاز لفظى قرآن مربوط مى‏شود به مقوله زیبایى، و اعجاز معنوى آن به مقوله علمى.پس اعجاز قرآن یکى از جنبه زیبایى و هنرى است و

دیگر از جنبه فکرى و علمى.هر یک از این دو جنبه - خصوصا جنبه علمى - به نوبه خود داراى چند جهت است (1) .

 

 

الفاظ قرآن

 

سبک قرآن نه شعر است و نه نثر.اما شعر نیست براى اینکه وزن و قافیه ندارد.

 

بعلاوه، شعر معمولا با نوعى تخیل که تخیل شاعرانه نامیده مى‏شود همراه است.قوام شعر به مبالغه و اغراق است که نوعى کذب است.در قرآن

تخیلات شعرى و تشبیه‏هاى خیالى وجود ندارد.در عین حال نثر معمولى هم نیست، زیرا از نوعى انسجام و آهنگ و موسیقى برخوردار است

که در هیچ سخن نثرى تاکنون دیده نشده است.مسلمین همواره قرآن را با آهنگهاى مخصوص تلاوت کرده و مى‏کنند که مخصوص قرآن است.

 

در دستورهاى دینى رسیده است که قرآن را با آهنگ خوش بخوانید.ائمه اطهار

 

 

 

 

1.اخیرا بعضى از دانشمندان مصرى و ایرانى، مدعى نوعى اعجاز در قرآن از جنبه «فنى‏» ، یعنى نظام مخصوص در هندسه حروف و کلمات، و

منحنى مخصوص در بالا رفتن تدریجى سطح آیات نازله[شده‏اند.]رجوع شود به کتاب سیر تحول قرآن و مقاله «قرآن و کامپیوتر» در

نشریه فلق، شماره اول، نشریه دانشجویان دانشکده ادبیات.

 

 

 

214

 

گاهى قرآن را در خانه‏هاى خود با آهنگى چنان دلربا مى‏خواندند که مردم کوچه را متوقف مى‏کرد.هیچ سخن نثرى مانند قرآن آهنگ پذیر نیست،

آنهم آهنگهاى مخصوصى که متناسب با عوالم روحانى است نه آهنگى مناسب مجالس لهو.پس از اختراع رادیو هیچ سخن روحانى نتوانست با

قرآن از نظر زیبایى و تحمل آهنگهاى روحانى برابرى کند.علاوه بر کشورهاى اسلامى، کشورهاى غیر اسلامى نیز از نظر زیبایى و آهنگ،

قرآن را در برنامه‏هاى رادیویى خویش گنجانیدند.عجیب این است که زیبایى قرآن زمان و مکان را در نوردیده و پشت‏سر گذاشته

است.بسیارى از سخنان زیبا مخصوص یک عصر است و با ذائقه عصر دیگر جور در نمى‏آید و یا حد اقل مخصوص ذوق و ذائقه یک ملت

است که از فرهنگى مخصوص برخوردار مى‏باشند، ولى زیبایى قرآن نه زمان مى‏شناسد و نه نژاد و نه فرهنگ مخصوص.

 

همه مردمى که با زبان قرآن آشنا شدند آن را با ذائقه خود مناسب یافتند.هر چه زمان مى‏گذرد و به هر اندازه ملتهاى مختلف با قرآن آشنا

مى‏شوند، بیش از پیش مجذوب زیبایى قرآن مى‏شوند.

 

یهودیان و مسیحیان متعصب و پیروان برخى از مذاهب دیگر در طول چهارده قرن اسلامى انواع معارضه‏ها براى تضعیف مقام قرآن کرده‏اند،

گاهى نسبت تحریف داده‏اند و گاهى در برخى قصه‏هاى قرآن خواسته‏اند تشکیک کنند و گاهى به شکلى دیگر علیه قرآن فعالیت کرده‏اند،

ولى هیچ گاه به خود ندیده‏اند که از سخنوران ورزیده خود کمک بگیرند و به فریاد مبارزه طلبى قرآن پاسخ گویند و لا اقل یک سوره کوچک

مانند قرآن بیاورند و به جهانیان عرضه دارند.

 

همچنین در تاریخ اسلام افراد زیادى پدید آمده‏اند که به اصطلاح «زنادقه‏» یا «ملاحده‏» خوانده شده‏اند و برخى از آنها برجستگى فوق العاده

داشته‏اند.این گروه به اشکال و اقسام مختلف علیه «دین‏» به طور کلى و قرآن خصوصا سخنانى گفته‏اند و برخى از آنها خداوند سخن در

زبان عربى شمرده مى‏شوند و احیانا به منازعه با قرآن برخاسته‏اند، ولى تنها کارى که کرده‏اند آن بوده که کوچکى خود و عظمت قرآن را

روشن‏تر کرده‏اند.تاریخ از «ابن راوندى‏» ، «ابوالعلاء معرى‏» ، یا «ابوالطیب متنبى‏» شاعر نامدار عرب، داستانها در این زمینه آورده

است.اینها کسانى بوده‏اند که خواسته‏اند قرآن را «کارى بشرى‏» جلوه دهند.

 

افراد زیادى به ادعاى پیغمبرى برخاستند و سخنانى آوردند به خیال خود شبیه

 

 

215

 

قرآن، و ادعا کردند که این سخنان نیز مانند قرآن از جانب خداست. «طلیحه‏» ، «مسیلمه‏» و «سجاح‏» از این گروه هستند.این گروه نیز به

نوعى دیگر کوچکى خود و عظمت قرآن را روشن نمودند.

 

عجیب این است که کلام خود پیغمبر که قرآن بر زبان او جارى شده است، با قرآن متفاوت است.از رسول اکرم سخنان زیادى به صورت

خطبه، دعا، کلمات قصار و حدیث باقى مانده است و در اوج فصاحت است، اما به هیچ وجه رنگ و بوى قرآن ندارد. این خود مى‏رساند که قرآن و

سخنان فکرى پیغمبر از دو منبع جداگانه است.

 

على(علیه السلام)از حدود ده سالگى با قرآن آشناست، یعنى سن على در این حدود بود که اولین آیات قرآن بر پیغمبر اکرم نازل شد و

على مانند تشنه‏اى که به آب زلال برسد آنها را فرا مى‏گرفت و تا آخر عمر پیغمبر در راس کاتبان وحى قرار داشت.

 

على حافظ قرآن بود و همیشه قرآن را تلاوت مى‏کرد، شبها که به عبادت مى‏ایستاد با آیات قرآن خوش بود.با این وضع اگر سبک قرآن

قابل تقلید مى‏بود، على با آن استعداد بى‏نظیر در سخنورى و فصاحت و بلاغت که بعد از قرآن نظیرى براى سخنش نمى‏توان یافت،

مى‏بایست تحت تاثیر سبک قرآن از سبک قرآن پیروى کند و خود به خود خطابه‏هایش به شکل آیات قرآن باشد، اما مى‏بینیم سبک قرآن

با سبک على کاملا متفاوت است.

 

آنگاه که على در ضمن خطابه‏هاى غرا و فصیح و بلیغش آیه‏اى از قرآن مى‏آورد کاملا متمایز است و ستاره‏اى را ماند که در مقابل ستارگان

دیگر درخشش فوق العاده دارد.

 

قرآن موضوعاتى را که معمولا زمینه هنر نمایى بشر در سخن سرایى است و افراد بشر اگر بخواهند هنر سخنورى خویش را بنمایانند آن

زمینه‏ها را انتخاب مى‏کنند و سخن خویش را با پیش کشیدن آنها زیبا مى‏سازند، از فخر، مدح، هجو، مرثیه، غزل و توصیف زیباییهاى

طبیعت، مطرح نکرده و درباره آنها داد سخن نداده است، موضوعاتى که قرآن طرح کرده همه معنوى است، توحید است، معاد است، نبوت است،

اخلاق است، احکام است، مواعظ است، قصص است، و در عین حال در حد اعلاى زیبایى است.

 

هندسه کلمات در قرآن بى‏نظیر است، نه کسى توانسته یک کلمه قرآن را پس و پیش کند بدون آنکه به زیباییهاى آن لطمه وارد سازد و نه

کسى توانسته است

 

 

216

 

مانند آن بسازد.قرآن از این جهت مانند یک ساختمان زیباست که نه کسى بتواند با جابجا کردن و تغییر دادن، آن را زیباتر کند و نه

بتواند بهتر از آن و یا مانند آن را بسازد.

 

سبک و اسلوب قرآن نه سابقه دارد و نه لاحقه، یعنى نه قبلا کسى با این سبک سخن گفته است و نه بعدا کسى - با همه دعوتها و مبارزه

طلبیهاى قرآن - توانسته است با آن رقابت کند و یا از آن تقلید نماید.

 

تحدى قرآن و مبارزه طلبى او هنوز هم همچنان مانند کوه پا برجاست و براى همیشه باقى خواهد بود.امروز هم همه مسلمانان با ایمان مردم جهان را

دعوت مى‏کنند که در این مسابقه شرکت کنند و اگر مثل و مانندى براى قرآن پیدا شد آنها از دعوى و ایمان خود صرف نظر مى‏کنند و اطمینان

دارند که چنین چیزى میسر نیست.

 

 

معانى قرآن

 

اعجاز قرآن از نظر معانى نیازمند به بحث وسیع‏ترى است و لااقل نیازمند به یک کتاب است، ولى مى‏توان به طور مختصر زمینه‏اى به

دست داد.مقدمتا باید بدانیم قرآن چه نوع کتابى است؟آیا کتاب فلسفى است؟آیا کتاب علمى است؟آیا کتاب ادبى است؟آیا کتاب

تاریخى است؟و یا صرفا یک اثر هنرى است؟ پاسخ این است که قرآن هیچکدام از اینها نیست.همچنانکه پیامبر اکرم، بلکه عموم

پیغمبران، تیپ جدایى هستند، نه فیلسوف‏اند، نه عالم، نه ادیب، نه مورخ و نه هنرمند و یا صنعتگر و در عین حال مزایاى همه آنها را - با

چیزهایى اضافه - دارند، قرآن نیز که کتاب آسمانى است، نه فلسفه است و نه علم و نه تاریخ و نه ادبیات و اثر هنرى، در عین حال مزایاى

همه آنها را دارد بعلاوه یک سلسله مزایاى دیگر.

 

قرآن کتاب راهنمایى بشر است و در واقع کتاب «انسان‏» است اما انسان آن‏سان که خداى انسان او را آفریده و پیامبران آمده‏اند او را به خودش

بشناسانند و راه سعادتش را به او بازگو کنند، و چون کتاب انسان است پس کتاب «خدا» هم هست، زیرا انسان همان موجودى است که خلقتش

از ما قبل این جهان آغاز مى‏شود و به ما بعد این جهان منتهى مى‏گردد، یعنى انسان از نظر قرآن نفخه روح الهى است و خواه ناخواه به سوى خداى

خودش بازگشت مى‏کند.این است که شناسایى خدا و شناسایى انسان از یکدیگر جدا نیست.انسان تا خود را نشناسد خداى خود را به

 

 

217

 

درستى نمى‏تواند بشناسد.از طرف دیگر، تنها توام با شناختن خداست که انسان به واقعیت‏حقیقى خود پى مى‏برد.

 

انسان در مکتب پیامبران - که قرآن کامل‏ترین بیان آن است - با انسانى که بشر از راه علوم مى‏شناسد بسى متفاوت است، یعنى این

انسان بسى گسترده‏تر است.

 

انسانى که بشر از راه علوم مى‏شناسد، در میان دو پرانتز(تولد - مرگ)قرار دارد و قبل و بعد این پرانتزها را تاریکى گرفته است و از

نظر علوم بشرى مجهول است، ولى انسان قرآن این پرانتزها را ندارد، از جهان دیگر آمده است و در مدرسه دنیا باید خود را تکمیل کند و

آینده‏اش در جهان دیگر بستگى دارد به نوع فعالیت و تلاش و یا تنبلى و سستى‏اى که در مدرسه این جهان انجام مى‏دهد.تازه انسان میان

تولد و مرگ - آنچنانکه بشر مى‏شناسد - بسى سطحى‏تر است از آنچه پیامبران مى‏شناسانند.

 

انسان قرآن باید بداند: از کجا آمده است؟ به کجا مى‏رود؟ در کجا هست؟ چگونه باید باشد؟ چه باید بکند؟ انسان قرآن آنگاه که به این

پنج‏سؤال عملا درست پاسخ گفت‏سعادت واقعى‏اش در این جهان که هست و در جهانى که باید برود تامین مى‏گردد.

 

این انسان براى اینکه بداند از کجا آمده و از چه منبعى آغاز شده است باید خداى خود را بشناسد، و براى اینکه خداى خود را بشناسد باید در

جهان و انسان به عنوان آیات آفاقى و انفسى مطالعه کند و در عمق وجود و هستى تعمق نماید.

 

و براى اینکه بداند به کجا مى‏رود، باید درباره آنچه قرآن آن را «بازگشت به خدا» مى‏نامد، یعنى معاد و حشر اموات، هراسهاى قیامت و

نعمتهاى جاویدان و عذابهاى سخت و احیانا جاویدان آن و بالاخره مراحل و منازلى که در پیش دارد تامل کند و از آنها آگاهى یابد و بدانها اعتقاد

پیدا کند و ایمان آورد و خدا را همچنانکه اول و نقطه آغاز موجودات مى‏شناسد، آخر و نقطه بازگشت موجودات نیز بشناسد.

 

و براى اینکه بداند در کجا هست، باید نظامات و سنن جهان را بشناسد و مقام و موقع انسان را در میان سایر موجودات درک کند و خود را در میان

موجودات بازیابد.

 

 

218

 

و براى اینکه بداند چگونه باید باشد، باید خلقها و خویهاى انسانى را بشناسد و خودش را بر اساس آن خلقها و خویها بسازد.

 

و براى آنکه بداند چه باید بکند، باید یک سلسله مقررات و احکام فردى و اجتماعى را گردن نهد.

 

انسان قرآن علاوه بر همه اینها باید به یک سلسله موجودات نامحسوس و غیر مرئى، و به تعبیر خود قرآن «غیب‏» ، به عنوان مظاهر و مجارى

اراده الهى در نظام هستى ایمان بیاورد، و هم باید بداند که خداوند متعال در هیچ زمانى بشر را که به هدایت آسمانى نیاز داشته است، مهمل

نگذاشته و یک عدخ افراد نخبه که پیامبران خدا و راهنمایان بشر بوده‏اند، از طرف خداوند مبعوث شده و پیام الهى را رسانده‏اند.

 

انسان قرآن به طبیعت به عنوان «آیت‏» و به تاریخ به عنوان یک «آزمایشگاه‏» واقعى که درستى تعلیمات پیامبران را مى‏رساند، نظر

مى‏افکند.

 

آرى، انسان قرآن چنین است و مسائلى که در قرآن براى انسان طرح شده اینها بعلاوه برخى مسائل دیگر است.

 

 

موضوعات قرآنى

 

موضوعاتى که در قرآن طرح شده زیاد است و نمى‏توان به طور جزئى بر شمرد، ولى در یک نگاه اجمالى این مسائل به چشم مى‏خورد:

1.خدا، ذات، صفات و یگانگى او و آنچه باید خدا را از آنها منزه بدانیم و آنچه باید خدا را به آنها متصف بدانیم(صفات سلبیه و

ثبوتیه).

 

2.معاد، رستاخیز و حشر اموات، مراحل بین مرگ تا قیامت(برزخ).

 

3.ملائکه، وسائط فیض و نیروهاى آگاه به خود و به آفریننده خود و مجرى اوامر الهى.

 

4.پیامبران، یا انسانهایى که وحى الهى را در ضمیر خود دریافت کرده و به انسانهاى دیگر ابلاغ کرده‏اند.

 

5.ترغیب و تحریض براى ایمان به خدا، به معاد، به ملائکه و پیامبران و کتب آسمانى.

 

6.خلقت آسمانها، زمین، کوهها، دریاها، گیاهان، حیوانات، ابر، باد، باران،

 

 

219

 

تگرگ، شهابها و غیره.

 

7.دعوت به پرستش خداى یگانه و اخلاص ورزیدن در پرستش، کسى و چیزى را در عبادت شریک خدا قرار ندادن، منع شدید از پرستش

غیر خدا، اعم از انسان یا فرشته یا خورشید یا ستاره یا بت.

 

8.یادآورى نعمتهاى خدا در این جهان.

 

9.نعمتهاى جاویدان آن جهان براى صالحان و نیکوکاران، عذابهاى سخت و احیانا جاویدان آن جهان براى بدکاران.

 

10.احتجاجات و استدلالات در مورد خدا، قیامت، پیامبران و غیره، و پاره‏اى خبرهاى غیبى ضمن این احتجاجات.

 

11.تاریخ و قصص به عنوان آزمایشگاهى انسانى و لابراتوارى که صدق دعوت پیامبران را روشن مى‏کند، و عواقب نیک مردمى که بر سنن

انبیاء رفته‏اند و عاقبت بد تکذیب کنندگان آنها.

 

12.تقوا، پارسایى و تزکیه نفس.

 

13.توجه به نفس اماره و خطر وساوس و تسویلات نفسانى و شیطانى.

 

14.اخلاق خوب فردى از قبیل شجاعت، استقامت، صبر، عدالت، احسان، محبت، ذکر خدا، محبت‏خدا، شکر خدا، ترس از خدا، توکل به خدا،

رضا به رضاى خدا و تسلیم در مقابل فرمان خدا، تعقل و تفکر، علم و آگاهى، نورانیت قلب به واسطه تقوا، صدق، امانت.

 

15.اخلاق اجتماعى از قبیل اتحاد، تواصى(توصیه متقابل)بر حق، تواصى بر صبر، تعاون بربر و تقوا، ترک بغضاء، امر به معروف

و نهى از منکر، جهاد به مال و نفس در راه خدا.

 

16.احکام از قبیل نماز، روزه، زکات، خمس، حج، جهاد، نذر، یمین، بیع، رهن، اجاره، هبه، نکاح، حقوق زوجین، حقوق والدین و فرزندان، طلاق،

لعان، ظهار، وصیت، ارث، قصاص، حدود، دین، قضا، شهادت، حلف(قسم، ثروت، مالکیت، حکومت، شورا، حق فقرا، حق اجتماع و غیره.

 

17.حوادث و وقایع دوران بیست و سه ساله بعثت رسول اکرم.

 

18.خصائص و احوال رسول اکرم، صفات حمیده آن حضرت، عتابها نسبت به آن حضرت.

 

 

220

 

19.توصیف کلى از سه گروه در همه اعصار: مؤمنین، کافرین، منافقین.

 

20.اوصاف مؤمنین و کافران و منافقان دوره بعثت.

 

21.مخلوقات نامرئى دیگر غیر از فرشتگان، جن و شیطان.

 

22.تسبیح و تحمید موجودات جهان و نوع آگاهى در درون همه موجودات نسبت به خالق و آفریننده‏شان.

 

23.توصیف خود قرآن(در حدود پنجاه وصف).

 

24.جهان و سنن جهان، ناپایدارى زندگانى دنیا و عدم صلاحیت آن براى اینکه ایده‏آل و کمال مطلوب انسان قرار بگیرد، و اینکه خدا و آخرت و

بالاخره جهان جاویدان شایسته این است که مطلوب نهایى انسان قرار گیرد.

 

25.معجزات و خوارق عادات انبیاء.

 

26.تایید کتب آسمانى پیشین خصوصا تورات و انجیل و تصحیح اغلاط و تحریفهاى این دو کتاب.

 

 

گستردگى معانى

 

اینها که گفته شد اجمالى بود از آنچه در قرآن آمده است و البته حتى نمى‏توان ادعا کرد که از لحاظ اجمالى نیز کافى است.

 

اگر تنها همین موضوعات متنوع را درباره انسان و خدا و جهان، و وظایف انسان در نظر بگیریم و آن را با هر کتاب بشرى درباره انسان

بسنجیم، مى‏بینیم هیچ کتابى طرف قیاس با قرآن نیست، خصوصا با توجه به اینکه قرآن به وسیله فردى نازل شده که «امى‏» و درس

ناخوانده بوده و با افکار هیچ دانشمندى آشنا نبوده است، و بالاخص اگر در نظر بگیریم که محیط ظهور چنین فردى از بدوى‏ترین و

جاهلى‏ترین محیطهاى بشرى بوده است و مردم آن محیط عموما با تمدن و فرهنگ بیگانه بوده‏اند.

 

قرآن مطالب و معانى گسترده‏اى آورد و به طورى طرح کرد که بعدها منبع الهام شد، هم براى فلاسفه و هم براى علماى حقوق و فقه و اخلاق و

تاریخ و غیرهم.

 

محال و ممتنع است که یک فرد بشر هر اندازه نابغه باشد بتواند از پیش خود اینهمه معانى در سطحى که افکار اندیشمندان بزرگ جهان را

جلب کند، بیاورد.این در صورتى است که آنچه را قرآن آورده است همسطح با آورده‏هاى علماى بشر

 

 

221

 

فرض کنیم، ولى عمده این است که قرآن در اغلب این مسائل افقهاى جدیدى گشوده است.

 

خدا در قرآن

در اینجا فقط به یک موضوع از موضوعات بالا اشاره مى‏کنیم و آن موضوع خدا و رابطه او با جهان و با انسان است.

 

ما اگر تنها کیفیت طرح همین یک مساله را در نظر بگیریم و آن را با اندیشه‏هاى بشرى مقایسه کنیم، فوق العادگى و معجزه بودن قرآن

روشن مى‏شود.

 

قرآن، خدا را توصیف کرده است و در توصیف خود از طرفى او را تنزیه کرده است، یعنى صفاتى را که شایسته او نیست از او سلب

کرده و او را منزه از آن صفات دانسته، و از طرف دیگر صفات کمال و اسماء حسنى را براى ذات حق اثبات کرده است.در حدود پانزده آیه در

تنزیه خداوند آمده است و در حدود بیش از پنجاه آیه در توصیف خداوند به صفات علیا و اسماء حسنى آمده است.

 

قرآن در این توصیفات خود آنچنان دقیق است که ژرف اندیش‏ترین علماى الهى را به حیرت انداخته است، و این خود روشن‏ترین معجزه از

یک فرد «امى‏» درس نخوانده است.

 

قرآن در ارائه راههاى خداشناسى از همه راههاى موجود استفاده کرده است: راه مطالعه آیات آفاقى و انفسى، راه تزکیه و تصفیه نفس، راه تعمق

و تفکر در هستى و وجود به طور کلى.زبده‏ترین فیلسوفان اسلامى محکم‏ترین برهانهاى خویش را به اقرار و اعتراف خود از قرآن مجید

الهام گرفته‏اند.

 

قرآن رابطه خدا را با جهان و مخلوقات، بر توحید صرف قرار داده است، یعنى خداوند در فاعلیت و نفوذ مشیت و اراده‏اش رقیب و معارض

ندارد، همه فاعلیتها و همه اراده‏ها و اختیارها به حکم خدا و قضا و قدر خداست.

 

 

پیوند انسان با خدا

 

قرآن در پیوند انسان با خدا زیباترین بیانها را آورده است.خداى قرآن

 

 

222

 

بر خلاف خداى فلاسفه یک موجود خشک و بى‏روح و بیگانه با بشر نیست.خداى قرآن از رگ گردن انسان به انسان نزدیکتر است، با

انسان در داد و ستد است، با او خشنودى متقابل دارد، او را به خود جذب مى‏کند و مایه آرامش دل اوست: «الا بذکر الله تطمئن القلوب‏» (1)

.بشر با او انس و الفت دارد، بلکه همه اشیاء او را مى‏خواهند و او را مى‏خوانند.تمام موجودات از عمق و ژرفاى وجود خود با او سر و سر دارند، او را

ثنا مى‏گویند و تسبیح مى‏کنند: «ان من شى‏ء الا یسبح بحمده و لکن لا تفقهون تسبیحهم‏» (2) .

 

خداى فلاسفه که او را صرفا به نام محرک اول یا واجب الوجود مى‏شناسند و بس، موجودى است بیگانه با بشر و فقط او را آفریده است و به

این جهان آورده است، اما خداى قرآن یک «مطلوب‏» است، مایه دلبستگى بشر است، بشر را مشتعل و آماده فداکارى مى‏کند، احیانا خواب شب و

آرامش روز او را مى‏گیرد زیرا به صورت یک «ایده‏» فوق العاده مقدس در مى‏آید.

 

فلاسفه اسلامى در اثر آشنایى با قرآن و وارد کردن مفاهیم قرآنى، الهیات را به اوج عالى خود رساندند.

 

آیا ممکن است‏یک فرد «امى‏» درس ناخوانده، معلم نادیده، مکتب نارفته، از پیش خود تا این حد در الهیات پیش برود که هزارها سال از افکار

فلاسفه‏اى مانند افلاطون و ارسطو پیشتر باشد؟!

 

قرآن، تورات، انجیل

قرآن، تورات و انجیل را تصدیق کرد ولى گفت در این کتابها تحریف صورت گرفته و دست‏خیانتکار بشر در آن وارد شده است. قرآن

اغلاط این دو کتاب را در الهیات، در قصص پیامبران و در پاره‏اى مقررات تصحیح کرد.یک نمونه‏اش همان بود که قبلا در مورد شجره ممنوعه و

خطیئه آدم ذکر کردیم.

 

قرآن، خدا را از چیزهایى نظیر کشتى گرفتن، و پیامبران را از نسبتهاى ناروایى که در کتب پیشین آمده بود تنزیه کرد و این خود

دلیل دیگرى است بر حقانیت این کتاب.

 

 

 

 

1.رعد/28. 2.اسراء/44.

 

 

 

 

223

 

 

تواریخ و قصص

 

قرآن، تواریخ و قصصى آورد که مردم آن عصر چیزى از آنها نمى‏دانستند و خود پیامبر نیز از آنها بى‏خبر بودما کنت تعلمها انت و لا

قومکو در همه مردم عرب یک نفر مدعى نشد که این داستانها را ما مى‏دانسته‏ایم.قرآن در این داستانها از تورات و انجیل پیروى نکرد و بلکه

آنها را اصلاح کرد.تحقیقات مورخین عصر جدید درباره قوم سبا، قوم ثمود و غیرهم نظر قرآن را تایید کردند.

قرآن و خبر از آینده

قرآن هنگامى که ایران، روم را در سال 615 میلادى شکست داد و موجب خوشحالى قریش شد، با قاطعیت کامل گفت در کمتر از ده سال دیگر

روم ایران را شکست‏خواهد داد.بر روى این قضیه میان بعضى مسلمین و بعضى از کفار شرط بندى شد و بعد همان طور شد که قرآن خبر

داده بود.قرآن همچنین با قاطعیتى کامل خبر داد که آن کس که پیامبر را «ابتر» و بى‏دنباله(مقطوع النسل)مى‏خواند خودش «ابتر» است، و

آن شخص که در آن روز فرزندانى داشت تدریجا در طول دو سه نسل منقرض شدند.

همه اینها اعجاز این کتاب را مى‏رساند.قرآن معجزات علمى و معنوى دیگر هم دارد که به علوم فلسفى و طبیعى و تاریخى مربوط است.

مجموعه آثار جلد دوم صفحه 213

استاد شهید مرتضى مطهرى

جنبه‏هاى اعجاز قرآن

نظر شما