دموکراسی به سود اقلیت
آنچه در ادامه میآید بخش نخست متن منتخب از کتاب «دموکراسی به سود اقلیت» نوشته مایکل پرنتی است که بخش دوم آن با عنوان «نقاب آزادی» در همین وبگاه منتشر شده و در فایلهای پیوست قابل دسترسی است.
پرنتی یکی از شناختهشدهترین نویسندگان و منتقدان معاصر امریکا در زمینههای اقتصاد، سیاست و تاریخ است. او یکی از فعالان ضد جنگ و حامیان حقوق مدنی بهشمار میآید.
وقتی در اقتصاد ایالات متحده با مفهوم دخالت دولت در اقتصاد روبهرو میشویم، معنایش سوسیالیسم (آن طور که سوسیالیستها معمولا میفهمند) نیست، بلکه سرمایهسالاری مورد حمایت دولت است. کمونیستیسازی ثروت شخصی نیست، بلکه خصوصیسازی ثروت عمومی است. چنین تفسیری از سوسیالیسم، به دخالت گسترده دولت میانجامد. اما این دخالت بر محور تقویت نظام سود میچرخد و قرار نیست آن را محدود کند یا برچیند. در کشورهای سرمایهسالار، دولتها معمولا صنایع بیمار و زیانده را ملی و صنایع عمومی سودآور را خصوصی میکنند و این کار، در هر دو سوی، به سود سرمایه گذاران بزرگ است. وقتی مالکیت یک بنگاه به دولت میرسد، معمولا همه غرامتها را به مالک قبلی میپردازد و همان سرمایهگذاران ثروتمندی که پیش از این مالک خصوصی آن بنگاه بودند، حالا صاحب اوراق بهادار دولتی میشوند و سود اوراق را به جیب میزنند. به این شکل، ثروت واقعی بنگاه در دست بخش خصوصی باقی میماند و مالکیت اسمی سهم دولت میشود. این یعنی سوسیالیسم به نفع اقلیت. آنچه برای مردم باقی میماند، انبوهی از بدهی قطعی با همه خطرات و زیانهایش و دستهای خالی از سود است. سرمایهسالاری متکی به دولت نمیتواند بدون اینکه بار ضایعات هنگفتش را روی دوش مردم هوار کند، پیروز شود. مدافان نظام کنونی مدعیاند که تاریخ «سرمایهسالاری مردمسالار» با اصلاحات تدریجی هم همراه بوده است. درست است که اصلاحات مهمی هم به سود کارگران رخ داده، ولی همه جنبههای انسانی و مدنی نظام کنونی، مرهون تلاش میلیونها نفری است که درگیر بهبود وضعیت زندگی و حقوق شهروندیشان بودهاند. مسخره است که نظام سرمایهسالاری را واجد توانایی اصلاح تدریجی بدانیم، چون؛
الف) بسیاری از اصلاحات اقتصادی طول تاریخ با مقاومت غضبناک و گاهی خشن طبقه سرمایهدار روبهرو شده و تنها پس از کشمکشهای طولانی، تندوتیز و حتی خونین مردمی، به نتیجه رسیده است.
ب) انبوهی از گرههایی را که باید باز شوند، همین دستان سرمایهسالاری شرکتی به هم بسته است.
اثرگذار بودن اصلاحات بنیادین در این نظام خیلی دشوار است، چون کسانی که از چنین اصلاحاتی سود میبرند، قدرتی ندارند و آنهایی که قدرت دارند، منفعتی نمیبرند. معضلات اجتماعی و زیست محیطی ما نتایج منطقی یک نظام اساسا غیرمنطقی است. این نظام برای برآوردن نیازهای انسان برپانشده و فقط میخواهد طمع او را درشتتر نشان بدهد. پس چطور میتوانیم نظام سیاسی و اقتصادی ایلات متحده را محصول انگیزههای مردمسالارانه بدانیم؟
کدام الزام مردمی به دولت دستور داده به جای هزینه کردن برای خدمترسانی به بیست درصد پایین هرم جامعه، هر سال پول بیشتری را در قالب بهره و اوراق بهادار دولتی به یک درصد بالای آن بدهد؟
کجا مردم اصرار کردهاند که داروهای ناسالم گرانقیمت، غذای دستکاریشده و گوشت و شیر هورمونی بخرند و سازمانهای ملیشان به جای تنبیه شرکتهای فروشنده این چیزها، از آنها حمایت کنند؟
چه زمانی مردم برای پدید آمدن شرایط ناایمن شغلی معادن، کارخانهها و مزارع، وجود بقایای فلزات پرتوزا در کالاهای مصرفی و دور ریختن فاضلاب صنعتی در زمینهای کشاورزی التماس کردهاند؟
مردم چند بار در حمایت از تخفیفهای میلیاردی ثروتمندان، خصوصیسازی تأمین اجتماعی وسفرهای فضایی پرهزینهای که به لایه ازن آسیب میزنند و خسارت بیشتری به بار میآورند و انجام خدمات ضروریتر را ناممکن میسازند، تظاهرات کردهاند؟
آیا توده مردم تقاضا کردهاند که شوراهای تجاری ناشناخته و غیرانتخابی بینالمللی بتوانند قوانین کشورشان را به سود کشورهای فراملیتی باطل کنند؟
کدام اراده مردمی حکم کرده که نواحی روستایی کامبوج را با یک بمباران و بدون موافقت و حتی اطلاع مردم و کنگره در سالهای 1969 تا 1971 نابود کنیم؟
آیا مردم خواسته بودند که یک جنگ مزدوری فرسایشی علیه نیکاراگوئه راه بیندازیم، به گرانادا، پاناما، سومالی، افغانستان، عراق و هاییتی حمله و دههاهزار نفر را سلاخی کنیم، از جنگ با نیروهای مردمی در السالوادور، گوتمالا، موزامبیک، صحرای غربی و تیمور شرقی و براندازی دولتهای ترقیخواه شیلی، یوگسلاوی و دستهای از کشورهای دیگر حمایت کنیم؟
مردم عادی نمیتوانند به سادگی از آنچه در جریان است باخبر شوند؛ چه رسد به اینکه بخواهند خواستهای داشته باشند. بیشتر اوقات رهبرانشان آنها را در سیلی از جاروجنجالهای وطنپرستانه و وحشت از خطرات آینده غرق میکنند. البته با همه اینها، باز هم انبوهی از مردم علیه متجاوزانهترین اقدامات و بیشرمانهترین امتیازات نظام پولسالار، تخریب محیط زیست، بودجه نظامی هنگفت و مداخله مسلحانه در کشورهای دیگر، به حرکت درمیآیند.
مردمسالاری، میدان نبرد عمومی
طبقه حاکم راههای مختلفی برای چاپیدن مردم دارد؛
اول) مردم کارگرند. آنها فقط بخشی از ارزشی که کارشان آفریده است میگیرند و بقیه به جیب مالکان سرمایه میرود. مدیران همیشه آمادهاند تا راههایی برای افزایش نرخ تولید و سود به نفع مالکان اختراع کنند.
دوم) مردم مصرفکنندهاند. آنها قربانی اقدامات انحصاری میشوند که مجبورشان میکند برای چیزهای کمارزشتر، پول بیشتری بدهند. آنها با اشکال سودجویانه جدیدی از مصرف اجباری روبهرو میشوند.
سوم) مردم مالیاتدهندهاند.
کارگران مجبورند بخش فزایندهای از بار مالیات کشور را به دوش بکشند و آمریکای شرکتی و کلان ثروتمندان به نسبت آنان، کمتر و کمتر پرداخت میکنند. کاهش چشمگیر مالیات بازار و مالیات بر املاک، یکی از عوامل مهم رشد بدهیهاست. بدهی ملی، خودش به یکی از منابع درآمدزای طبقه پولدار طلبکار و به یکی از معضلات توده مردم تبدیل میشود.
چهارم) مردم شهروندند. آنها مجبورند دردسرهای پنهانی را که شرکتهای خصوصی برایشان درست میکنند تحمل کنند. مثلا یک شرکت تولید مواد شیمیایی، هوا و آبهای سطحی یک منطقه را با زبالههای سمیاش آلوده میکند یا گرم شدن زمین، اساس حیات در این سیاره را تهدید میکند. البته نظام سلطه قدرت و ثروت، به همراه بیعدالتی که لازمهاش است، مقاومت کارگران، مصرفکنندگان، گروههای جمعیتی و مالیاتدهندهها را، که همه این اقشار در واقع یک گروه هستند، برمیانگیزد. به عبارت دیگر، آنچه وجود دارد فقط یک تسلط پولسالارانه نیست؛ مخالفت عمومی و مطالبه اصلاحات هم هست. تاریخی از کشمکشهای عمومی در ایالات متحده وجود دارد که کوچک شمرده شده و ناشنیده مانده و اگرچه فراز و نشیب داشته، ولی هیچوقت فروکش نکرده است.
مردم عادی با ترکیبی از خشم و امید به حرکت درآمدهاند، سازماندهی و تهییج شدهاند، تظاهرات کردهاند و درمبارزات انتخاباتی، ناآرامیهای مدنی، اعتصابها، تحصنها، تصرفها، تحریمها و گاهی درگیریهای خشن با مقامات، شرکت داشتهاند تا وضعیت اجتماعی و اقتصادی کشورشان را بهبود بخشند و صلح جهانی را تقویت کنند. آنها شکستهای فراوانی خوردهاند، اما با وجود سختترین مشکلات، باز هم توانستهاند پیروزیهای مهمی بهدست آورند، به زور امتیازاتی بگیرند و اصلاحاتی را بر حاکمانی که این تغییرات را نمیپسندند، تحمیل کنند.
برای مطالعه بخش دوم این مقاله، لینکهای پیوست در منوی سمت چپ را دنبال نمایید.
منبع: هفته نامه خردنامه شماره 118
مترجم : محمد شجاعیان
نویسنده : مایکل پرنتی
مترجم : محمد عرب زاده
نظر شما