جنبش های مانی و مزدک: ریشهها، اندیشهها و پیامدها(1)
«تاریخ به راه راست رود، که روا نیست در تاریخ تبذیر و تحریف کردن…» / ابوالفضل بیهقی
پیشگفتار
به گواهی تاریخ، نخستین جنبشهای فکری ایرانیان در برابر قدرت حاکم در دوران پادشاهی ساسانیان رخ داده است. به سخن دیگر، با اطمینان میتوان گفت که پیش از بنیانگذاری سلسلة ساسانی، در هیچ جای تاریخ گزارشی که بیانگر قیامهای مردمی، درگیر شدن مردمان با حکومت و حتی دگراندیشی تودهها به معنای گستردة آن بوده باشد، ثبت نشده است. علت را شاید بتوان اینگونه توضیح داد که پایه گذاری شاهنشاهی با شکوه هخامنشیان که به تعبیری بنیانگذاری هویت ملت ایران در آغاز تاریخ دوران نو شمرده میشود، با صدور نخستین «اعلامیة حقوق بشر»، از سوی کوروش بزرگ همراه بوده است. پذیرش این حقوق از سوی جانشینان کوروش و مهمتر از آن، اجرای آن در سراسر قلمرو گستردة ایران در مورد همگان، گذشته از قومیت، نژاد، زبان، دین و … افراد، شکل گیری تفکر انتقادی نسبت به هیأت حاکمه را منتفی میکرده است. از این رو میبینیم که در بیش از دو سده حکومت هخامنشیان، از جنبش مردمی با اهمیتی که از آن اندازه اعتبار برخوردار باشد که در تاریخ ثبت شود خبری نیست؛ و این، با توجه به آنکه تاریخ مکتوبی که از دوران هخامنشیان در اختیار ما است یکسره به دست مورخان یونانی که کینه و دشمنی دیرینه به دودمان کوروش داشته اند نگاشته شده است، درستی این گفته را تایید میکند که حکومت هخامنشیان بر خواسته های مردمان و عدالت نسبی استوار بوده است.
پس از هخامنشیان، در دوران تاخت و تاز سرداران اسکندر و سپس در دوران حکومت نه چندان نیرومند اشکانیان نیز جنبش مردمی بزرگی به ثبت نرسیده است. شاید آزادی عمل مردمان در آن دوران که از بی اقتداری حکومت مرکزی مایه میگرفته، راه را بر هر اعتراض و انقلابی می بسته است؛ چرا که هرگاه مردمان از قید و بندها و محدودیتهای پدید آمده از سوی حکومتها هرچند به گونة نسبی رهایی یابند، آزادانهتر به خواستهها – مشروع یا غیرمشروع – خواهند پرداخت.
به هر دو، چنان که گفته شد، نخستین جرقههای دگراندیشی و در پی آن جنبشهای مردمی پس از پاگیری سلسلة نیرومند ساسانی روی داد. دو قیام بزرگ که فرزندان ساسان در چهار سده فرمانروایی مقتدرانة خود با آن دست و پنجه نرم کردند، یکی قیام مانی (در نیمة سدة دوم پس از میلاد)، و دیگری قیام مزدک (در نیمة سدة پنجم پس از میلاد)، بود که وقت، سرمایه و توان بسیاری از حکومت کشور گشا و همیشه در حال جنگ ساسانی گرفت. در این نوشتار بر آنیم تا نقش حکومت ساسانی در شکلگیری این دو قیام و همچنین بنیانهای فکری رهبران این دو جنبش و تأثیر آن بر جامعة ایران در آن دوران و پس از آنرا بررسی کنیم.
بنیانگذاری حکومت ساسانی
«پنج قرن و نیم پس از سقوط حکومت هخامنشیان، بار دیگر پارسیان امپراطوری جدیدی خلق نمودند که از حیث قدرت نه تنها با امپراطوری روم – ابرقدرت غرب- برابری میکرد، بلکه در مقاطعی از تاریخ سرآمد آن نیز بود.» (1) کریستین سن که پژوهشهایی پردامنه دربارة ایران در دوران ساسانیان انجام داده، سال 226 میلادی را که همزمان با تاجگذاری رسمی اردشیر ساسانی بوده است، تاریخ تولد حکومتی میداند که تا بیش از چهارصد سال بعد، سرزمینهای پهناوری از باختر و خاور این کرة خاکی را زیر سلطة مطلق و بیرقیب خود داشت. (2) بار دیگر ابرقدرت شرق سر بر آورده بود. «ساسانیان که خود را وارث هخامنشیان میدانستند و حتی اصل و ریشههای خود را به آنان میرساندند، بر خلاف عهد اشکانیان قدرتی متمرکز بوجود آوردند و زمام اختیار مطلق فئودالها، اشرف و ملوک الطوائف را محدود و آنان را وادار به گردن نهادن بر خواستههای حکومت مرکزی کردند. دین زرتشت که از اواخر حکومت اشکانیان در سراسر ایران توسعه یافته بود، به دستور حکومت مرکزی به عنوان دین ملی و رسمی کشور معرفی شد. در همین دوران بود که بسیاری از عناصر تمدن یونانی که با محیط اجتماعی ایران سازگاری نداشت طرد گردید و برخی از ویژگیهای تمدن یونانی با تمدن ایرانی درهم آمیخته شد و رنگ ایرانی به خود گرفت. در سایه تمرکز و آرامشی که ایجاد شده بود، سازمان اداری امپراطوری بیش از پیش منظم گردید و به طور کامل تحت نظارت دستگاه مرکزی قرار گرفت و در سایه رشد اقتصاد، پیشرفتهای قابل توجهی حاصل شد.» (3)
پروفسور کریستین سن نوشته است: «دو چیز موجب امتیاز دولت ساسانی از دولت متقدم خود است، یکی تمرکز قوا و دیگری ایجاد دین رسمی. اگر عمل نخست را بازگشت به سنتهای داریوش کبیر بشمار آوریم، عمل دوم را به درستی باید از ابتکارات ساسانیان بدانیم. اما این ابتکار نیز خود نتیجه تکامل کند سیری بود که در این وقت پا به دایره تحقق نهاد، چنانکه سیزده قرن بعد، تشکیل مذهب رسمی شیعه توسط صفویان نیز به همین نحو نتیجه تحولات بسیار بود.» (4)
میتوان گفت که ایران در حساسترین سالها که میرفت به دست دشمن تاریخیاش از صحنه روزگار حذف شود، نخست هر چند به گونة کامل به دست ساسانیان زندگی دوباره یافت. ساسانیان با رساندن اصل و نژاد خود به هخامنشیان – شاید تنها در قالب ترفندی سیاسی برای جلب نظر تودهها – خونی تازه به رگهای ایرانیان که پس از نزدیک به سه سده سروری بر جهان، پذیرای شکستی سنگین شده بودند، ریختند و آنان را به راه بازسازی سرزمین مادری انداختند. ساسانیان با از میان بردن نظام ملوک الطوایفی و ایجاد قدرت مرکزی، امنیت را در سراسر قلمرو خود برقرار کردند و این، شکوفایی اقتصادی و گرایش مردمان به تولید هرچه بیشتر را در پی داشت. دولتمردان ساسانی، بیست سده پیش از این، به پیوند موزون و بسیار حساس میان شکوفایی اقتصادی و امنیت آگاه بودند. کارکرد مثبت و ستودنی دیگر، پالایش فرهنگ ملی از آسیبهای یونانیان بود؛ کاری که بیگمان میتوان از آن بعنوان نخستین «انقلاب فرهنگی» در تاریخ جهان یاد کرد. ولی به راستی چه شد که نخستین و بزرگترین جنبشهای فکری ایرانیان در همین دوران رخ نمود؟
در پاسخ به این پرسش بنیادی، شاید بتوان گفت از آنجا که حکومت ساسانی، حکومتی نوپا آنهم پس از دورانی پر آشوب و استیلای اقوام بیگانه بر کشور بوده، گذشته از نقاط قوت که در بالا به آنها اشاره شد، بیگمان مانند همة حکومتها و دولتهای هم عصر خود، ضعفها و کاستیهایی نیز در نظام اجتماعی – سیاسی و بویژه حقوق بشری خود داشته است و یکی از مهمترین و چشمگیرترین آنها که در بیشتر منافع معتبر تاریخی نیز بدان اشاره شده، وجود نظام سخت طبقاتی بوده است؛ تا جایی که بسیاری از پژوهشگران و تاریخ نگاران جنبش مانی و در پی آن مزدک را واکنشی به همین نظام طبقاتی دانستهاند. البته شمار دیگری از پژوهشگران، یکسره وجود نظام طبقاتی در دوران فرمانروایی ساسانیان را نفی کردهاند. این گروه از تاریخ پژوهان معتقدند: «برخلاف آنچه بارها از سوی افراد ناآگاه یا مغرض خوانده و شنیدهایم، ایران ساسانی دارای ‹طبقات اجتماتی› بوده و نه ‹جامعه طبقاتی› به آنگونه که در یونان و هندوستان و سرزمینهای دیگر به چشم میخورد. بارها شاهدیم که شاه ساسانی از میان طبقه کشاورز و روستایی برای خود همسر بر میگزیند.» (5) از دید نگارنده، همسرگزینی شاه از میان کشاورزان و روستاییان، به هیچ روی نفی یا اثبات کنندة نظام طبقاتی نیست. برای روشن کردن این نکته که ایران در دوران ساسانیان دارای نظام طبقاتی بوده یا طبقات اجتماعی، به بررسی منابع تاریخی معتبر، هرچند به گونة فشرده، میپردازیم.
نگاهی به اوضاع اجتماعی ایران در دوران ساسانیان
میخائیلوویچ دیاکونوف، تاریخنگار روس نوشته است: «در دوران ساسانیان مانند قرون گذشته در جامعه ایران اختلاف شدید طبقاتی حکومت میکرد. ساسانیان پس از آنکه بنیان حکومت خود را استوار کردند، برای حفظ موقعیت هر یک از طبقات سیاست نوینی را پیش گرفته و سعی کردند مقام و جایگاه هریک از طبقات مشخص گردد و نجبا و اشراف کاملاً از طبقه متوسط و توده مردم جدا گردند. اردشیر بابکان، پایهگذار اصلی این سلسله پس از آنکه مخالفین خود را از پای درآورد، برای تأمین منافع طبقات ممتاز به آزادیهای نسبی که متعاقب حمله اسکندر در ایران برای طبقه محروم و مخصوصاً کشاورزان ایجاد شده بود خاتمه داد و سعی کرد حتیالامکان از تغییر وضع طبقات جلوگیری کند، زیرا معتقد بود که منتقل شدن مردم از مراتب خویش سبب سرعت انتقال شاهی از پادشاه است» (6)؛ خواه به خلع کردن، خواه به کشتن. بنابراین نباید از هیچ چیز چندان ترسی داشته باشید که از:
«سری که دم گشته یا دمی که سرگشته … زیرا از گردیدن مردم از حالی به حال دیگر، نتیجه آن میشود که هرکس چیزهایی نه در خور و برتر از پایه منزلت او میجوید و چون به آنچه جست، برسد چیزهایی برتر از آن میبیند و آرزوی آن میکند و در طلب آن قدم میگذارد و معلوم است که درمیان عامه کسانی هستند که به شاهان نزدیکتر از دیگرانند و انتقال مردم از حالات خویش باعث میشود آنها که در پایه تالی شاهند، طمع در شاهی میبندند و آنان که پس از ایشانند هوای مقام ایشان میکنند.» (7) این بود فشردهای از ایدئولوژی و تئوریهای حکومتی در دوران ساسانیان. اما وضع طبقات:
«در اوستای جدید جامعه ایرانی را به سه طبقه به این شرح تقسیم کردهاند:
نخست؛ روحانیون (Athraran)
دوم؛ جنگیان (Rathaeshtar)
سوم؛ کشاورزان (Vastry ofshuyant)
تنها یک عبارت در اوستا موجود است که از طبقه چهارمی نام میبرد و آن طبقه صنعتگران (Huiti) است. چون نوبت به ساسانیان رسید، تشکیلات جدیدی در جامعه ایجاد کردند که آن نیز مبتنی بر چهار طبقه بود. تفاوت این شد که طبقه سوم را دبیران قرار دادند و کشاورزان و صنعتگران را در طبقه چهارم قرار دادند.» (8)
تئوری حکومتی ساسانیان، جامعة ایران را به چهار طبقه به شرح زیر تقسیم و آنها را از یکدیگر جدا کرد:
نخست؛ هیأت حاکمه، شامل دودمان سلطنتی، امیران ارتش، فئودالهای بزرگ و روحانیون
دوم؛ جنگیان، شامل سرداران و فرماندهان مراتب پایینتر ارتش و دیگر مقامات بلند پایة لشکری
سوم؛ دبیران، شامل سیاسیون و مقامات برجستة کشوری
چهارم؛ تودة ملت، شامل روستاییان و شهریان
«برای حسن جریان امور هر یک از طبقات برای خود رئیس داشتهاند. مثلاً رئیس صنف روحانیون موبدان موبد، رئیس صنف جنگیان ایران سپاه بذ و رئیس صنف دبیران ایران دبیر بذ خوانده میشدند.» (9)
نکتة جالب توجه و البته دردآور آنکه حتی برخی گروهها در درون یک طبقه نیز گاهی از امتیازات و برتریهایی نسبت به دیگران برخوردار بودند. برای نمونه «صنف شهرنشینان صنعتگر از خدمت سربازی معاف بودند در حالیکه روستائیان کشاورز به اجبار به خدمت نظام گسیل میشدند» (10) هرچند هر دو صنف در یک طبقه قرار داشتهاند.
برای آشنایی بیشتر با نظام طبقاتی در آن دوران، حدود اختیارات، سطح برخورداریها و محدودیتهای هر یک از طبقات چهارگانه را به گونة فشرده بررسی میکنیم:
الف: روحانیون
«طبقه روحانیون در رأس طبقه ممتاز قرار داشتند و رؤسای آنها از میان صنف مغان انتخاب میشدند. روحانیون زرتشتی نیز مانند ساسانیان که نسب خود را به هخامنشیان میرسانیدند، برای خود شجره نسبی ساخته بودند و خود را از سلسله پیشدادیان میشمردند.» (11) از میزان قدرت و نفوذ معنوی روحانیون در میان لایههای گوناگون اجتماع در دوران هخامنشیان، سلوکیان و اشکانیان اطلاعات دقیق در دست نیست، ولی مسلم است که پس از روی کار آمدن سلسلة ساسانی و در پی آن رسمی شدن دین زرتشت، نفوذ و قدرت معنوی روحانیون فزونی گرفت تا جایی که: «هر فرد ایرانی از گهواره تا گور تحت نظارت و سرپرستی روحانیون بود.» (12) حوزه اقتدار و نفوذ این طبقة درباری بر دیگر طبقات به اندازهای بودکه: « هر زرتشتی مکلف بوده تا هنگام خوابیدن و برخواستن، شستشوی بدن، بستن کمربند، خوردن غذا، قضای حاجت، عطسه زدن، چیدن ناخن و گیسو و افروختن چراغ و امثال آن دعای مخصوصی قرائت کند. آتش اجاق هرگز نباید خاموش میشد و نور آفتاب نباید بر آتش میتابید و آب با آتش نبایستی ملاقات مینمود و ظروف فلزی نباید زنگ میزد. علاوه بر اینها در محاکمات مذهبی و در جمیع اموری که با مذهب تماس داشت، شاه رای موبدان را میخواست و چون موبد موبدان مشاور روحانی شاه بود، در تمام شئون کشوری نفوذ فوقالعادهای داشت.» (13)
«اسباب قدرت روحانیون فقط این نبود که از جانب حکومت حق قضاوت داشتند و ثبت ولادت و عروسی و تطهیر و قربانی و غیره با آنها بود، بلکه علت عمده اقتدار آنها داشتن املاک و ضیاع و عقار و ثروت هنگفت بود که از راه جرایم دینی و عشریه و صدقات نصیب آنها میشد. این طایقه در عمل استقلال تام داشتند و میتوان گفت که دولتی در دولت تشکیل داده بودند تا جایی که در زمان سلطنت شاپوردوم کشور ماد و خصوصاً ایالت آتروپاتن (آذربایجان)، را کشور مغان مینامیدند.» (14)
ب: جنگیان
«تا پیش از سلطنت خسرو اول، کل ارتش ایران زیر فرماندهی یک نفر امیر بزرگ موسوم به ایران سپاه بذ قرار داشت. این مقام ارشد نظامی اختیاراتش به مراتب بیشتر از یک نفر ژنرال امروزی بود. وی در عین حال وزیر جنگ نیز محسوب میشد و در عقد صلح با دشمن اختیار وافی داشت. از اینکه مقام مذکور عضو دایره کوچک مشاوران شاهنشاه بود، چنین بر میآید که تشکیلات و اداره کل ارتش کشور را بر عهده داشته و به عنوان وزیر جنگ کارهای ادارات جنگی را تمشیت میداده است.» (15) «دو صاحب منصب عالی رتبه نظامی نیز تحت فرمان او بودند: یکی سردار فرمانده کل نیروی پیاده نظام و دیگری سردار فرمانده کل سواره نظام که هر دو از بین افراد خاندانهای بزرگ امپراطوری گزینش میشدند. البته ناگفته نماند که شخص شاه نیز در امور جنگ (وزارت جنگ)، که از ادارات مهم دربار بود غالباً مداخله مستقیم میکرد.» (16)
«پس از آغاز سلطنت خسرو اول، شاه جدید این منصب را که حدود سه قرن مقامی موروثی و تنها در انحصار اعضاء خاندان سلطنتی بود تغییر داد. به این نحو که ابتدا مقام فرماندهی کل اترش را (جهت تعدیل قدرت جنگیان)، حذف و آن را میان چهار سردار جنوب، شمال، شرق و غرب کشور تقسیم کرد و سپس معاونانی برای آنان برگزید.» (17)
پ: دبیران
«پس از روحانیون و جنگیان، مستخدمین ادارات یا همان دبیران، در دستگاه حکومت ساسانی مقام و جایگاه ممتازی داشتند و کسانی که به این شغل گماشته میشدند غیر از اطلاعات ادبی باید در مسایل اجتماعی و سیاسی زمان خود نیز مطالعات کافی میدانستند. در واقع دبیران سیاستمداران واقعی دربار به شمار میرفتند. همه قسم اسناد را ترتیب میدادند و مکاتبات دولت را در دست داشتند. فرمانهای سلطنتی را انشاء و ثبت میکردند و جزء و جمع هزینهها را مرتب مینمودند و محاسبات دولت را اداره میکردند.» (18)
«نفوذی که دبیران در جامعه آن روز ایران داشتند بسیار حایز اهمیت بود. ایرانیان همیشه آراستگی صورت ظاهر امور را مهم میشمردند. اسناد رسمی و نامههای خصوصی همیشه میبایست بصورت مصنوع و سبک مقرر تحریر گردد. در این نامهها نقل قول بزرگان و نصایح اخلاقی و پندهای دینی و اشعار و امثال آن وارد میشده و مجموعه بسیار ظریفی را تشکیل میداد.» (19)
«از بین طبقه دبیران آنان که سیاستمداران واقعی دربار را تشکیل میدادند از بین زبردستترین منشیان و بهترین خطاطان، در دربار استخدام میشدند و سایرین را به ولایات میفرستادند.» (20) در واقع، سامان کارهای کشوری به دست طبقة دبیران بوده است.
ت: کشاورزان
«بنیان اقتصادی امپراطوری ساسانی همچنان متکی به کشاورزی بوده و به اقتصاد تجاری و بازارها کمتر اهمیت میدادند.» (21)
«کشاورزان روستانشین مانند صنعتکاران شهرنشین مالیات میدادند ولی وضع مردم شهر تا حدی رضایتبخشتر بود، گویا از خدمت سربازی معاف بودند و بوسیله صناعت و تجارت صاحب مال میشدند. اما احوال رعایا در روستاها به مراتب بدتر بود. مادامالعمر مجبور بودند در همان قریه ساکن باشند، بیگاری انجام دهند و در پیاده نظام خدمت کنند. گروه گروه از این روستاییان پیاده از پی سپاه میرفتند گویی تا ابدالدهر محکوم به عبودیت هستند. به هیچوجه مزدی و پاداشی به آنان نمیدادند و به طور کلی قوانین مملکت برای حمایت روستاییان مقررات چندانی نداشت. روستاییان بزرگترین توده ملت را تشکیل میدادند و از لحاظ قانونی آزاد بودند، ولی در عمل به صورت بردگانی وابسته به زمین درآمده بودند و با اراضی و دهکدهها فروخته میشدند.» (22)
دهقانان از یک سو ستون اصلی ارتش ساسانی بودند و از سوی دیگر با تولید محصول کشاورزی و همچنین پرداخت مالیات، پایههای اقتصاد ملی را بر دوش داشتند.
آنچه در بالا آمد، نشان دهندة وجود نظام طبقاتی در دوران ساسانیان است؛ نظامی که در چارچوب آن، مانند همیشة تاریخ، اکثریت که همان کشاورزان و صنعتگران شهری بودند، زیر فرمان و سلطة اقلیت، یعنی هیأت حاکمه، روحانیون درباری و جنگیان بودند. نظام حکومتی به گونهای بود که هر یک از طبقات را سخت زیر نظر داشت تا هیچ یک از اعضای طبقه از مرزهایی که برای آن در نظر گرفته شده بود فراتر نرود. بر سر هم، رفتن از طبقهای به طبقة دیگر ممنوع یا دست کم بسیار دشوار بود. فردوسی در شاهنامه به ممنوع بودن تغییر طبقه پرداخته است. گویا در دوران فرمانروایی انوشیروان و هنگام لشگرکشی به روم، خزانة حکومت به سیصد هزار دینار برای تأمین بخشی از هزینههای لشگر نیازمند بوده است. از این رو تصمیم بر آن شده که این مبلغ را از بازرگانان و ثروتمندان وام بگیرند. در انجمنی که بدین منظور برپا شده کفشگری داوطلب پرداخت این مبلغ میشود به شرط آنکه شاه فرزند وی را مفتخر به سواد آموزی و دانشاندوزی فرماید؛ باشد که روزی به مقام دبیری رسد:
یکی پور دارم رسیده به جای
به فرهنگ جوید همی رهنمای
اگر شاه باشد بدین دستگیر
که این پاک فرزند گردد دبیر * …
ولی به گفتة فردوسی، شاه با این پیشنهاد مخالفت میکند.
هر چند بالا رفتن از طبقهای به طبقة دیگر مجاز نبود، «ولی گاهی استثناءهایی نیز وجود داشت و آن وقتی بود که یکی از آحاد رعیت اهلیت و هنر خاص از خود نشان میداد. در این صورت آن را بر پادشاه عرض میکردند و پس از بررسیهای بسیار شخص موردنظر طی ضوابط و مراسم و تشریفات خاصی ارتقاء طبقه مییافت.» (23) گویی حکومت اقتدارگرای ساسانی در پی جذب نخبگان جامعه بوده است.
ادامه دارد ...
منبع: / ماهنامه / اطلاعات سیاسی اقتصادی / 1387 / شماره 249-250، خرداد و تیر ۱۳۸۷/۰۴/۰۰
نویسنده : حنیف رضا گلزار
نظر شما