موضوع : پژوهش | مقاله

دل بستن به نیروی سوم(2)

فرانسه
فرانسه نیز در دوران فتحعلی شاه بعنوان یک قدرت نوپا و نیکخواه برای دربار قاجار مطرح شد. نگرانی اصلی ایران در آن دوران، دست اندازیهای پی در پی روسیه به خاک ایران بود و فتحعلی شاه، فرانسه را دوستی نیرومند و وفادار برای جلوگیری از تجاوزات روسیه و نفوذ روبه گسترش انگلستان پنداشت. فرانسه نیز مانند هر نیروی سوم دیگر در تاریخ روابط خارجی ایران، در آغاز، آوازه ای خوب داشت.
فرانسه در دوران فتحعلی شاه، قدرتی تجدیدنظر طلب بود و از رقبای سرسخت روسیه و انگلستان شمرده می شد. فرانسه برای پرهیز از درگیری مستقیم با رقیبان و گریز از هزینه های گزاف جنگ، عثمانی را در برابر روسیه و ایران را در برابر بریتانیا به جنگ ترغیب می کرد و بر آن بود از راه همپیمانی با ایران و عثمانی، دو رقیب نیرومند خود را تضعیف کند و توازن قدرت موجود در جهان را به سود خود بر هم زند. همسایگی عثمانی با روسیه و ایران با هند که مهمترین مستعمره بریتانیا به شمار می رفت، از ایران و عثمانی، دو کشور ارزشمند از دید راهبردی برای فرانسه ساخته بود. در دوران فتحعلی شاه، خاک ایران پی در پی مورد تجاوز نیروهای روسی قرار می گرفت و چگونگی رویارویی با روسیه مهمترین مسئلۀ روابط خارجی ایران بود. پس از آنکه بریتانیا پیشنهاد ایران را مبنی بر اتحاد بر ضد روس نپذیرفت پادشاه قاجار به سراغ فرانسه رفت. ناپلئون در نامه ای به فتحعلی شاه از اتحاد با ایران استقبال کرد و به شاه دربارۀ خطر روسیه و طمع ورزی ها و توسعه طلبی های بریتانیا هشدار دارد و افزود که ایران برای حفظ منافع خود باید با کمک فرانسه ارتشی منظم در برابر این تهدیدها ایجاد کند. (20) فتحعلی شاه در 1807 هیأتی را با هدایایی به ارزش پانصد هزار تومان نزد ناپلئون فرستاد که در آن هنگام در اردوگاه فینکن اشتاین در لهستان به سر می برد. در آنجا پیمان مشهور فینکن اشتاین میان ایران و فرانسه بسته شد و بر پایۀ آن مقرر شد که فرانسه گذشته از به رسمیت شناختن استقلال ایران، گرجستان را از آن ایران بداند و بیرون رفتن نیروهای روسی را از آنجا خواستار شود؛ همچنین با فرستادن توپهای صحرایی و تفنگ به تجهیز منظم ارتش ایران بپردازد. در برابر، ایران پذیرفت به رابطۀ خود با بریتانیا نقطۀ پایان گذارد و با آن کشور اعلام جنگ کند و نیز اهالی قندهار و افغانان را بر انگلیس بشوراند. همچنین ایران پذیرفت که به هنگام حملۀ فرانسه به هند، به ارتش ناپلئون اجازه گذشتن از خاک خود بدهد. در واقع فرانسه منافع خود را در نیرومند کردن ارتش ایران دیده بود و به سازمان دادن ارتش ایران که از زمان شاه عباس صفوی چندان تغییر نکرده بود و به صورت سوارۀ عشایری بود، کمک کرد. برپا کردن یک کارخانۀ توپ سازی در اصفهان و یک زرادخانه در تهران، دو اقدام مهم فرانسه در مجهز کردن ارتش ایران به ابزارهای جنگی بود. دربار قاجار، دلگرم از پشتیبانی ناپلئون، شرط آغاز گفت و گوهای صلح با روسیه را بیرون رفتن نیروهای روسی از همۀ نواحی اشغال شدۀ ایران قرار داده بود، اما یکباره با پیمان شکنی فرانسه روبه رو شد و خود را در برابر روسیه و بریتانیا تنها و بی یاور دید. ناپلئون پس از شکست سختی در فریلند که به روسیه وارد کرد، تغییر سیاست داد و بی توجه به پیمانش با ایران، تصمیم گرفت برای تضعیف بریتانیا، با روسیه متحد شود. ارتش روسیه نیز که خیال خود را از جبهۀ اروپا آسوده می دید، با شدت بیشتر جنگ با ایران را ادامه داد. (21) تجاوز روسها به ایران بار دیگر آغاز شد و به جنگهای دامنه دار ایران و روسیه انجامید. پیامد این جنگها، پیمان های کمرشکن گلستان و ترکمن چای بود که بر پایۀ آنها، جدا شدن بخشهای بزرگی از خاک ایران رقم خورد. (22) بدین سان، تجربۀ اتکا به نیروی سومی دیگر و تنهایی دوباره در برابر دولتهای استعمارگر روسیه و بریتانیا، دامن دولتمردان ایران را آلود. با نگاهی به پیمان شکنی فرانسه می توان به نقش ویرانگر و پنهان آن کشور در دو پیمان خفت بار گلستان و ترکمن چای پی برد.
در دوران پادشاهی محمد شاه، ایران در پیمانی با بریتانیا (1841 میلادی) پذیرفت که همان امتیازات داده شده به روسیه در پیمان ترکمن چای به بریتانیا نیز داده شود تا رقابت شانه به شانۀ دو قدرت سلطه گر در گرفتن امتیازات از دربار قاجار با شدت بیشتر ادامه یابد. (23)

آلمان
آلمان مشهورترین کشور اروپایی است که در روابط خارجی ایران بعنوان نیروی سوم شناخته شده است. این شهرت نزد تحلیلگران سیاسی از این روست که آلمان در آستانه جنگهای جهانی یکم و دوم در ایران بعنوان نیروی سوم به کار گرفته شده و این رابطه، زمینۀ اشغال خاک ایران را در دو جنگ جهانی فراهم آورده است. ایران با اینکه در هر دو جنگ جهانی اعلام بیطرفی کرده بود، به بهانۀ داشتن رابطه با آلمان و برخورداری از پشتیبانی غیرمستقیم آن کشور، با حملۀ نیروهای متفق روبه رو شد. آلمانیها هیچ گاه فرصت نیافتند مانند بریتانیا، روسیه و آمریکا سلطه ای پنهان بر ایران داشته باشند ولی داشتن رابطۀ استراتژیک با آن کشور، به بهای اشغال خاک ایران در دو جنگ جهانی تمام شد؛ هر چند این رابطه سودمندیهایی اقتصادی برای ایران داشت.

روابط ایران و آلمان پیش از نخستین جنگ جهانی
فشار فزایندۀ روسیه و انگلیس به ایران در سالهای 1870 تا 1910 با پیدایش موج ناسیونالیسم در ایران همراه بود. در واقع آثار ویرانگر استعمار، خود انگیزه ای مستقل برای شعله کشیدن ناسیونالیسم در سراسر جهان شده بود. فرانسه در شمال آفریقا و اتریش در بالکان سرگرم مبارزه با ناسیونالیسم بودند. آمریکا نیز گرچه گاهی از ناسیونالیسم پشتیبانی معنوی می کرد، ولی انزواجویی آن کشور در پهنۀ نظام بین الملل، از اثر گذاریش در سطح جهانی می کاست. بدین سان، تنها کشوری که می توانست ایران را از زیر فشارها و تهدیدهای دو قدرت استعماری روسیه و انگلیس برهاند و کشور ما را در ایجاد امکانات رفاهی و صنعتی یاری دهد، دولت صنعتی و تازه به قدرت رسیدۀ آلمان بود. از این رو دولتمردان ایرانی سخت تلاش می کردند از این قدرت نوپا در زمینه های سیاسی و صنعتی بهره گیرند.
پیشینۀ روابط ایران و آلمان به سفرهای ناصرالدین شاه به اروپا باز می گردد. شاه و صدراعظم دوراندیش او (میرزا حسین خان سپهسالار) در سفر دوم خود به اروپا کوشیدند پای آلمان را بعنوان بازیگر سوم و متوازن کننده در برابر روسیه و انگلیس به معادلات سیاسی ایران بکشانند و با دادن امتیاز و بستن پیمانی برای کشیدن راه آهن، آلمان را به روابط خارجی ایران وارد کنند. ولی در آن هنگام بیسمارک درگیر دسته بندی ها در اروپا بود و به آسیا توجهی نداشت. (24) از سوی دیگر، روسیه و بریتانیا نیز در راه گسترش روابط ایران با دیگر کشورهای نیرومند سنگ اندازی می کردند. به هر رو پس از چندی زمینۀ ایجاد رابطۀ میان دو کشور فراهم آمد و هر دو سو خواستار مناسبات استراتژیک با یکدیگر شدند. همزمان با جنبش مشروطه خواهی در ایران، آلمان که تبدیل به رقیبی برای روسیه و بریتانیا شده بود، بر آن بود تا توازن موجود در نظام بین الملل را به سود خود به هم زند و از راههای گوناگون قدرتهای رقیب خود را تضعیف کند. آگاهی آلمانیها از بیزاری ایرانیان از روسیه و انگلیس و همسایگی ایران با هند سبب شد که این کشور مورد توجه جدی دولتمردان آلمانی قرار گیرد. آنان تبلیغات خود را در ایران دربارۀ توان صنعتی و نظامی آلمان آغاز و کشورشان را نیرویی خیرخواه و با صداقت در روابط خارجی معرفی کردند. دولتمردان ایرانی نیز با توجه به اینکه آلمانی ها پیشینۀ استعمارگری نداشتند، توان صنعتی آنها و از همه مهمتر نیاز ایران به یک کشور سوم نیرومند از دید صنعتی و نظامی، چشم امید به آلمان دوختند. (25)
همکاری و میانجیگری دیپلماتیک آلمانیها در درگیریهای مرزی ایران و عثمانی، تلاششان برای تأسیس بانک آلمان در تهران (26) و پیوستن راه آهن بغداد به تهران، چهره ای محبوب در میان دولتمردان ایرانی ساخته بود. ملیون مشروطه خواه نیز که به رها شدن از فشار دو قدرت استعمارگر روسیه و انگلیس می اندیشیدند، سیاست تازۀ خاوری آلمان را فرصتی برای آزادی ایران از بندهای پنهان استعمار دانستند. (27) زیرا به هر رو، آلمانی ها دشمن دشمنان ایران شناخته می شد. آلمانیها در جای خود، از این احساسات ایرانیان بهره می گرفتند و خود را پشتیبان مسلمانان و همپیمان آنان وانمود می کردند. آلمانیها در جلسات روضه خوانی و تعزیه شرکت می کردند و این کار چنان بر دولتمردان ایرانی اثر گذاشته بود که روزی احمدشاه از منشی سفارت آلمان پرسیده بود «آیا راست است که کاردار سفارت آلمان در مجلس تعزیه بسیار گریه کرده است؟» یک بار هم رویتر از سر طعنه و طنز خبری منتشر کرد مبنی بر اینکه آلمانیها مسلمان شده اند و بر بازوی خود شهادتین مسلمانان را نوشته اند. این خبر به اندازه ای بر ایرانیان اثر کرده بود که در بازار تهران، تجار و کسبه پس از نماز، برای سلامت امپراتور آلمان دعا می کردند و او را بزرگترین پادشاه جهان اسلام می خواندند. (28)
... ظهور آلمان ها در عرصه سیاست ایران ناگهان در دل های سرد و تاریک ایرانیان امیدی تازه پدید آورد و مردم ایران نه بخاطر دوستی با آلمان بلکه به علت دشمنی با روس و انگلستان با این پهلوان تازه وارد در میدان سیاست بین الملل گرم می گرفتند و بدبختانه مثل همیشه باز به افراط گراییدند و البته این افراط در دوستی و تظاهر به محبت بیشتر برای سوزاندن دل حریف و تحقیر و توهین به دو ابرقدرت روزگار بود. کما اینکه دیدیم شمس الذاکرین، روضه خوان مشهور، پرچمی را با عقاب آلمان و تاج امپراطوری، مزین و موشح به آیات قرآن و احادیث فراوان برای امپراطور آلمان تهیه کرده بود تا در هنگام امضای پیمان صلح، ایران را از یاد نبرد یا در روز ورود سفیر آلمان به ایران آنقدر بر سر او گل ریختند که نمی توانست سر خود را بلند کند... (29)
با آغاز نخستین جنگ جهانی، دولت آلمان بر آن شد تا مناطق گوناگون پیرامون هند را بر پادشاهی بریتانیا بشوراند و دولتهای ایران و عثمانی را بعنوان دو دولت بزرگ مسلمان به جنگ با بریتانیا بکشاند. از این رو آلمانیها کمکهای تسلیحاتی و مالی خود را به سوی عشایر و ایلهای ضد انگلیسی سرازیر کردند. شخصی به نام «واسموس» که پیشینۀ آشنایی با ایران داشت به فارس رفت و توانست در سراسر دوران جنگ مردمان آن منطقه را بر انگلیسی ها بشوراند. همگان کمابیش از دلاوری تنگستانی ها و حماسۀ رئیس علی دلواری در این زمینه آگاهند و تلاشهای واسموس برای دامن زدن به احساسات ضد انگلیسی نیز در بسیاری از آثار تاریخی آن دوران ثبت شده است. (30)
در 1911، ایرانیان بار دیگر با پیمان شکنی نیروی سوم روبه رو شدند. دولتمردان ایرانی باز خود را در برابر روسیه تنها و بی یاور یافتند و خاطرۀ فینکن اشتاین بر ایشان زنده شد. آلمانیها در کنفرانس پتسدام در 1911 (دیدار نیکلای دوم و ویلهلم دوم) با روسها همپیمان شدند و دست از پشتیبانی ایران برداشتند، هرچند خود را همچنان یار ایران وانمود می کردند.
در آن کنفرانس، آلمان استقلال و یکپارچگی سرزمینی ایران را به رسمیت شناخت، ولی در زمینه کشیدن راه آهن و دیگر ابعاد روابط خود با ایران بیشتر در پی تأمین منافع روسیه بود. در پیمان سنت پترزبورگ (19 اوت 1911) که بر پایۀ توافقها در کنفرانس پتسدام بسته شد، آلمانیها با به رسمیت شناختن شمال ایران بعنوان منطقۀ نفوذ روسیه، تعهد کردند که بی هماهنگی با روسیه هیچ کاری در زمینۀ کشیدن راه آهن انجام ندهند و بدین سان قرار داد 1907 میان روسیه و انگلیس دربارۀ ایران را به رسمیت شناختند. (31) با این همه، دولتمردان ایرانی از خواب بیدار نشدند و همچنان بر گسترش روابط استراتژیک با آلمان پای فشردند تا اینکه نتیجۀ آنرا در نخستین جنگ جهانی به گونۀ اشغال شدن خاک ایران درو کردند. روسیه و بریتانیا که در 1907 ایران را به گونۀ غیررسمی به سه منطقۀ جنوب، شمال و حایل تقسیم کرده و کنترل منطقۀ میانی را به دولت مرکزی ایران سپرده بودند، به بهانۀ هواداری برخی از دولتمردان ایرانی از آلمان در جنگ جهانی، در پیمانی میان خود در 1915، منطقه حایل را نیز در پوشش مبارزه با هواداران آلمان و جاسوسان آلمانی به انگلیس واگذار کردند. (32) البته آلمانیها از پای نشستند وکوشیدند از راههای گوناگون ایران را به هواداری از آلمان وارد جنگ کنند. بویژه واسموس کنسول پیشین آلمان در بوشهر بسیار کوشید تا عشایر بختیاری و قشقایی را در برابر نیروهای انگلیسی متحد کند اما سرانجام توفیقی نیافت و خاک ایران به اشغال نیروهای روسیه و انگلیس درآمد.

روابط ایران و آلمان در دورۀ پهلوی اول
پس از نخستین جنگ جهانی و به قدرت رسیدن رضا شاه، اوضاع درونی ایران دگرگون شد. در سطح نظام بین الملل نیز با پیروزی انقلاب بلشویکی در روسیه و خم شدن کمر بریتانیا زیر هزینه های سنگین جنگ، موازنۀ قدرت بر هم خورده بود. انقلابیون به قدرت رسیده در روسیه با سیاستهای استعماری امپراتوری پیشین مخالف بودند؛ بریتانیا خواهان برپا شدن حکومتی نیرومند در ایران بود تا در برابر امواج انقلابی شوروی ایستادگی کند؛ در بعد داخلی نیز نگرانی فرد فرد ایرانیان، امنیت بود. مردمانی که بیش از یک سده زیر خودکامگی و بی کفایتی پادشاهان قجر کمر خم کرده بودند و دارایی های خود را به دست قدرتهای استعمارگر بیگانه به تاراج رفته می دیدند، پس از تحمل آسیبهای کشندۀ جنگ جهانی یکم، خواهان حکومتی نیرومند بودند تا با برقراری امنیت، زندگی بهتری برایشان فراهم آورد. در میان کشورهای بزرگ، تنها آمریکا نیرومند باقی مانده بود. ایرانیان از آمریکا بویژه اقدامات مثبت شوستر خاطره ای خوش داشتند و مشتاقانه خواهان حضور آمریکا در معادلات ایران بودند تا در کنار کمک به بازسازی و پیشرفت کشور، در برابر دولتهای انگلیس و شوروی نقشی متوازن کننده به سود ایران بازی کند. با این همه، انزواگرایی آمریکا پس از جنگ، مانع از همکاریهای چشمگیر آن کشور با ایران می شد. ناکامی دولتمردان ایرانی در ایجاد روابط گسترده با آمریکا، سبب شد که آلمان بار دیگر به تنها گزینه برای ایران تبدیل شود. (33) آلمانیها که پس از شکست در جنگ جهانی یکم سخت ناتوان شده بودند، در پی بازسازی قدرت گذشتۀ خود در پهنه های گوناگون بودند و این بازسازی را بر پایۀ رشد و توسعۀ اقتصادی آغاز کردند. تا سر بر آوردن فاشیسم هیتلری، نگرانیهای آلمانیها بیشتر اقتصادی بود و از این رو روابط خود با دیگر کشورها از جمله ایران نیز در زمینۀ اقتصادی پی ریزی می کردند. دولت آلمان خواهان جذب شدن نیروهای بیکار آلمانی در ایران و ترکیه بود و می کوشید با بازی کردن نقش اقتصادی در کشورهایی مانند ایران، زیانهای جنگ را جبران کند. بریتانیا نیز برای رونق بخشیدن به اقتصاد اروپا و همچنین جلوگیری از نفوذ کمونیسم به کشورهایی چون ایران و حتی خود آلمان، راه مدارا با آلمان در پیش گرفته و با چشم پوشی از غرامتهای جنگی، به آن کشور اجازۀ فعالیت در پهنۀ اقتصاد جهانی داده بود. در آن شرایط، روابط اقتصادی ایران و آلمان بیش از پیش گسترش یافت و آلمانیها در سالهای میان دو جنگ جهانی نقشی برجسته در صنایع گوناگون ایران بازی کردند. گسترش دادن خطوط ارتباطی، ساخت و راه اندازی کارخانه های سبک، تأسیس بانک، به کار گماردن صدها مهندس و کارشناس آلمانی، تربیت کارشناسان ایرانی و راه اندازی خطوط کشتی رانی از اقدامات آلمانی ها در ایران بود.
اوج گیری همکاریهای دو کشور از 1926 تا 1931 بود. پس از آن تا 1934 هیتلر قدرت را در آلمان به دست گرفت. روابط دو کشور رو به سردی گرایید. مسائلی چون فعالیت مخالفان رضا شاه در برلین، درآمدن بازرگانی خارجی ایران به انحصار آلمانیها، اختلاس رئیس آلمانی بانک ملی ایران و ناامید شدن رضاشاه از همکاری سیاسی آلمان در برقراری دوبارۀ حاکمیت ایران در خلیج فارس، سبب بدگمانی ها و تیرگی روابط شده بود. رضاشاه که همواره به بیگانگان بدبین بود بر آن شد تا رفته رفته نیروهای بومی را جانشین آلمانیها در کشور کند. (34)
با به قدرت رسیدن هیتلر، روابط دو کشور بهبود یافت. ارزش استراتژیک ایران برای تحقق یافتن سیاستهای توسعه طلبانۀ هیتلر، آلمانیها رابه گسترش دادن روابط سیاسی و اقتصادی با ایران ترغیب می کرد.
رضاشاه نیز که شیفتۀ برخی شعارهای تبلیغاتی (از جمله در مورد نژاد آریایی ایران و آلمان) و ضدّ کمونیستی هیتلر شده بود، در دام جاه طلبی و قدرت خواهی افتاد؛ روابط سیاسی با آلمان را گسترش داد و روابط اقتصادی دو کشور را نیز ژرفتر کرد. (35)
بریتانیا که کمونیسم و نازیسم را در برابر هم می دید، از درگیری این دو ایدئولوژی و فرسایش آنها خرسند بود و از این رو با ورود آلمان به حریم ایران مخالفت نورزید.
«رضاشاه... به رغم اینکه پیشرفت اولیه اش را مدیون آیرونساد و احتمالاً عوامل انگلیسی در ایران بود، نه انگلستان و نه نقش آنها را در ایران می پسندید. خطاست اگر او را عامل یا جاسوس انگلستان بدانیم. او نفوذ انگلیس را تا آن حد می پسندید که برای حفظ موقعیتش لازم بود. زیرا او مانند سایر اهل سیاست بر این باور بود که انگلیس هر کاری را که بخواهد در ایران انجام می دهد و برای این کار لازم است تنها عصای جادویی اش را تکان دهد. از همین رو نیز به هنگام رشد سریع قدرت نازی در آلمان در دهه 1930 پنداشت برای خود و حکومتش خوب است تابه آلمان نزدیک شود. پیش از آن نیز بیشتر و بیشتر برای انجام طرحهای نظامی و غیرنظامی خود به مستشاران آلمانی روی آورده بود و آلمان به تدریج به مهمترین طرف تجاری ایران تبدیل شد. به هنگام جنگ جهانی دوم ایران رسماً بی طرف ماند اما شاه و ارتش او به روشنی آرزوی پیروزی همه جانبه آلمان را در سر داشتند و این تمایل اکثر جامعه سیاسی ایران بود». (36)
بسته شدن پیمان عدم تجاوز میان آلمان و اتحاد جماهیر شوروی پیش از آغاز جنگ جهانی دوم یادآور یک تجربۀ تلخ تاریخی برای دولتمردان ایرانی بود. شرایط پیش از نخستین جنگ جهانی، بار دیگر برای ایران تکرار شد و آلمانیها دست دوستی به سوی روسیه دراز کردند. پیمان عدم تجاوز اتحاد جماهیر شوروی و آلمان، پیوست محرمانه ای دربارۀ ایران داشت، هر چند پس از فاش شدن آن، از سوی مقامات آلمانی تکذیب شد. این پیوست به گفتۀ وزیر خارجه وقت انگلیس نشان از خیانت آشکار آلمان به ایران داشت. در این سند محرمانه آمده بود:
«پیشوا اکنون معتقد شده که اصولاً بسیار عاقلانه و مفید خواهد بود که مناطق نفوذ بین آلمان، شوروی و ایتالیا مورد توافق قرار گیرد. سپس متذکر می شود آیا طبیعی نیست که روسیۀ شوروی هدف دستیابی به دریای آزاد [خلیج فارس] را که برای وی جنبه حیاتی دارد، در سرزمین خود به مرحله اجرا در آورد... » (37)
با آغاز جنگ جهانی دوم، دولت ایران بار دیگر خود را بیطرف اعلام کرد. اهمیت استراتژیک ایران برای طرفهای درگیر در جنگ از یک سو و نزدیکی ایران و آلمان از سوی دیگر، خاک این کشور را بار دیگر طعمۀ متفقین به رهبری انگلیس و اتحاد جماهیر شوروی کرد. با اینکه رضا شاه اعلام کرد که بر فعالیت آلمانیها کنترل دارد و بیرون راندن آنها ممکن است به نقض بیطرفی تفسیر شود، نیروهای اتحاد جماهیر شوروی به استناد عهدنامۀ مودت 1921 و به بهانۀ جلوگیری از فعالیت آلمانیها در ایران، از شمال به خاک ایران گسیل شدند. نیروهای بریتانیا نیز از جنوب به همین بهانه وارد کشور شدند و دو قدرت استعماری بار دیگر تا دروازه های پایتخت نفود کردند و ایران باز به گودال فلاکت و ناامنی افتاد.
هزینه های اشغال شدن خاک ایران در دو جنگ جهانی به بهانۀ فعالیت جاسوسان آلمانی در ایران، به اندازه ای کمرشکن بود که سود اقتصادی رابطه با آلمان در برابر آن غیرعقلانی جلوه می کند.

ادامه دارد ...


منبع: / ماهنامه / اطلاعات سیاسی اقتصادی / 1387 / شماره 249-250، خرداد و تیر ۱۳۸۷/۰۴/۰۰
نویسنده : سید رضا موسوی نیا

نظر شما