علوم انسانی و ترویج اندیشههای سکولار و لیبرال
شهریار زرشناس، نویسنده، پژوهشگر و مدرس دانشگاههای تهران در گفتوگو با خبرنگار آیین و اندیشه فارس، به بررسی معضلات رشته علومانسانی و انحرافاتی که در این رشته به وجود آمده پرداخت و گفت: علم جدید که با اصطلاح ساینس آن را مطرح میکنیم، دو شاخه اصلی تجربی و انسانی دارد که کلاً محصول یک تمدن اومانیستی است و این ویژگی را ذاتاً با خود دارد.
وی درمورد نحوه رویارویی ما با این علم که ریشه اومانیستی دارد، افزود: با توجه به شرایطی که در آن قرار داریم، ناچاریم برای حفظ استقلال و هویت نظام خود از علم و تکنیک جدید استفاده کنیم و به سمت آموزشی، فراگیری از علم و تکنیک جدید علیالخصوص علم تجربی برویم.
این استاد دانشگاه ادامه داد: اما در علوم انسانی وضع این طور نیست، بلکه آن روح سکولاریستی و اومانیستی در علوم انسانی خیلی بیشتر از علوم تجربی تجلی کرده و در واقع به وضوح میتوان دید که علوم انسانی بر مبنای فلسفههای اومانیستی شکل گرفته است.
نویسنده کتاب نیهیلیسم در ادامه به تاریخچه شکلگیری علوم انسانی از حدود قرن 18 و 19 در غرب اشاره کرد و گفت: برای مثال، پیدایش علم روانشناسی به سال 1879 برمیگردد. در آزمایشگاه لایپزیک و بحثهایی که "ونت " مطرح میکند و یا "اوگس کنت " که یک اومانیست تمام عیار و هیچگاه این روح و اندیشه اومانیستی خود را پنهان نمیکند و حتی بنیادهای معرفت شناختیاش هم پوزیتیویستی است، مبدع علم جامعهشناسی میشود.
وی یادآور شد: همچنین "آدام اسمیت " که به پدر اقتصاد لیبرالی معروف است، مبدع علم اقتصاد میشود، که اینها همه نشان از تمایز اختراع این علوم با اندیشههای دینی است.
زرشناس با بیان اینکه وقتی به آغاز و پیدایش علوم انسانی نگاهی میکنیم، میبینیم از دل فلسفه اومانیستی غرب درآمده است و تجسم روح سکولاریستی در آن وجود دارد، افزود: بنابراین مشخص میشود اگر ما بخواهیم یک جامعه دینی برپا کنیم و در این جامعه دینی، عالمان و متخصصان و کارشناسانی داشته باشیم که بخواهند نظام دینی را اداره کنند، طبعاً نمیتوانیم از متخصصان سکولار یا بیاعتقاد به اندیشه دینی استفاده کنیم.
این استاد فلسفه خاطرنشان کرد: دانشگاه تهران از سال 1313 که تاسیس شد، اساساً در جهت ترویج فرهنگ و جهانبینی مدرن در مقابل جهانبینی دینی بود و در سراسر دوران پهلوی هم وضع به همین منوال پیش رفت تا بعد از پیروزی انقلاب، تلاشی با عنوان انقلاب فرهنگی شد که معطوف به سمت چیزی که ما میتوانیم آن را علم دینی در علوم انسانی بنامیم، انجام شد.
وی ادامه داد: اما متاسفانه چون هسته مرکزی که میخواست جریان انقلاب فرهنگی را هدایت کند، تحت تاثیر آرای عبدالکریم سروش قرار داشت. سروش فردی بود که در مقابل اندیشه دینی به شدت از رویکردهای پوزیتیویستی دفاع میکرد.
زرشناس با بیان اینکه هنوز هم این نوع رویکرد در اندیشه سروش وجود دارد، چرا که خیلی زیاد به علم جدید معتقد است، تصریح کرد: اصلاً شاکله جهانبینی وی یک شاکله سکولاری و شبه مدرنی است. به این دلیل عملاً مسیر انقلاب فرهنگی عوض شد و آن جریانی که به نام انقلاب فرهنگی راه افتاد، به 2 واحد تاریخ اسلام، 2 واحد معارف اسلامی و از این نوع تغییرات تبدیل شد و باقی دروس سر جای خود ماند تا همان جامعهشناسی و روانشناسی اومانیستی تدریس شود و طبیعی است که مخاطبان این علوم تحتتاثیر قرار میگیرند و متحول میشوند.
نویسنده کتاب واژهنامه فرهنگی و سیاسی گفت: امروز گرفتاری مهم رشته علوم انسانی تحلیل کارکردهای نظام آموزشی عالی ماست، چرا که دانشجویان هر قدر بر مبنای مفروضات علوم انسانی پیش میروند اگر خودشان تلاش و تعهد شخصی و انگیزهای برای رفتن به سمت نقادی علوم انسانی نداشته باشند، مقهور و مجذوب صور مختلف ایدئولوژیهای اومانیستی میشوند. به این دلیل که ایدههای اومانیستی با تار و پود علوم انسانی تنیده شده، یعنی علوم انسانی را از روح ایدئولوژیک لیبرالیاش نمیتوانیم جدا کنیم.
او خاطرنشان کرد: بنابراین وقتی جوان، خالی از ذهن وارد دانشگاه میشود و رشته علوم سیاسی، اقتصاد و روانشناسی میخواند، ممکن است به لحاظ شرایط محیطی، زندگی و تربیتی انگیزههای معنوی و دینی داشته باشد، اما جهانبینی شکل گرفتهای ندارد و تحت تاثیر آموزههای علوم انسانی که ذاتاً سکولار است، قرار میگیرد.
زرشناس ادامه داد: بنابراین، جوانی که با این شرایط بعد از 4 سال از دانشگاه خارج میشود، دیگر مخاطب حرفهای دینی و انقلابی نیست و خود به خود به سمت حرفهای اومانیستی، سکولاریستی و لیبرالیستی کشیده میشود، به این دلیل که جهانبینیای که از طریق علوم انسانی به او منتقل شده این را میطلبد.
وی تقسیمبندی علم سیاست در غرب را به گونهای که نظام لیبرال معادل نظام آزادی و مطلوب قرار میگیرد و دیگر صور نظامها که این را قبول نداشته باشند، استبدادی قلمداد میشوند، دانست و افزود: بنابراین در علم سیاست غرب در همان گام اول، اندیشه حکومت دینی نفی میشود و این روند در روانشناسی، جامعهشناسی و اقتصاد هم به همین صورت ادامه دارد.
نویسنده کتاب مبانی نظری غرب با اشاره به اینکه ما باید به سمتی برویم که اگر در علوم تجربی نمیتوانیم کاری بکنیم، حداقل در حوزه علوم انسانی به سمت تولید علم دینی برویم، اظهار داشت: در واقع یک علوم انسانی دینی تدوین کنیم، نه به این شکل که برای مفروضات روانشناسی و جامعهشناسی مدرن گواهانی از میان آیات و احادیث پیدا کنیم و بگوییم که خب احادیث هم همین را میگویند.
وی تصریح کرد: تا به حال از این نوع کارها شده که اصل، مبنا، معیار و میزان را اندیشه اومانیستی قرار میدهند و بعد، در میان آیات و روایات که گاهی هم به صورت تحریف شده و غیر از معنای واقعی خودش عنوان میشود، مثلاً میگویند قرآن هم همین اصل روانشناسی و جامعهشناسی را تایید کرده است. در صورتی که اینطور نیست و مبنای جهانبینی قرآنی، جهانبینی خدامحور است؛ در حالی که مبنای جهانبینی علوم انسانی جدید، اومانیستی است و اینها ذاتاً باهم متفاوتند.
زرشناس با بیان اینکه ما اگر میخواهیم به سمت تاسیس علوم انسانی دینی برویم، قطعا باید مبانی نظری جدیدی را بر مبنای اندیشههای دینی و آنچه که از قرآن، عترت و روایات وجود دارد، تدوین کنیم، افزود: یعنی یک منظومه فکری را به وجود بیاوریم، آن را تئوریزه کنیم و در قالب مختلفی که میتوان علوم انسانی نامید، قرار بدهیم.
وی با اشاره به اینکه لازم نیست دستهبندی ما از علوم انسانی جدید، همان گونهای باشد که غربیها مطرح کردهاند. ادامه داد: مثلاً غربیها علوم انسانی را به شاخههای مختلف مثل روانشناسی، جامعه شناسی، اقتصاد و علم سیاست تقسیم کردهاند، اما ما باید طبق نیازهای جامعه و منظومه فکری دینی که به عنوان مبنا در علوم انسانی و دینی قرار میگیرد، تدوین کنیم و در واقع، ماهیت و مبنای جدیدی پدید بیاید که بتوان به آن علوم انسانی دینی گفت.
او ادامه داد: علوم انسانی دینی که به این شکل تدوین شود، بستر رشد و بندگی الهی را فراهم میکند و انسان را از شقاوت در دنیا و آخرت نجات میدهد، اما آنچه که الآن وجود دارد، مثل ستون پنجم اندیشه سکولار و لیبرال است.
این نویسنده آثار فلسفی از جمله دلایل به انحراف کشیده شدن رشته علوم انسانی را برخی اساتید دانشگاهها عنوان کرد و افزود: امروز بسیاری از اساتید دانشگاهها با اعتقاد به آداب مذهبی، از روی غفلت روح اومانیستی در آنها رسوخ کرده است.
او ادامه داد: از دیگر معضلات این رشته، کتابهای درسی است که یا ترجمههای کتب درسی علوم انسانی غربی هستند که باز همان مشکلات سکولاری را دارند و یا اگر توسط اساتید داخلی نوشته شده است به گونهای است که در افق کتب غربی حرکت میکند.
زرشناس مشکل سوم این رشته را ساختار و نظام آموزشی عالی عنوان کرد و گفت: امروز نظام آموزشی عالی، متون، سرفصلها و سلسله مراتب آموزشی ما به عینه از نظام آموزشهای سکولار غربی گرتهبرداری شده است، با این تفاوت که نظام آموزش غربی یک فضایی برای خلاقیت و ابراز عقیده و نوآوری فراهم میکند، اما نظام آموزش فعلی ما این کار را هم نمیکند و فقط آدمهایی مطیع و فاقد اندیشه اقتصادی، برای نظریهپردازی و آدمهای شیفته تفکرات اومانیستی تربیت میکند.
وی اظهار داشت: اگر رشته علوم انسانی به همین شکل پیش برود و فکری برای آن نشود، خطرات بسیار زیادی خواهد داشت، چرا که بخش عمدهای از جامعه نسل جوان ما در همین دانشگاهها و زیر دست همین اساتید درس میخوانند و فارغالتحصیل همین نظام و سیستم دانشگاهی هستند.
زرشناس همچنین پژوهشهای رشته علوم انسانی را مطابق با نیاز فعلی جامعه ندانست و گفت: متاسفانه امروز فضای بسته دانشگاهها اجازه نمیدهد دانشجویی به سراغ نفی اندیشههای افرادی چون فروید یا یونگ برود، چرا که باید در چارچوب آن گفتمان حاکم دانشگاهی که گفتمان علوم انسانی اومانیستی است، حرف بزند و طبیعتاً پژوهشها در جامعه ما به عنوان یک جامعه انقلابی که میخواهد دیندار باشد، نسبتی ندارد و جلوی ظهور نوآوری که مقام معظم رهبری با عنوان جنبش نرمافزاری و تولید از آن یاد میکند را میگیرد.
منبع: / سایت خبری / جهان نیوز ۱۳۸۸/۰۷/۱۲
سخنران : شهریار زرشناس
نظر شما