موضوع : پژوهش | مقاله

نگاهی تاریخی به ضد کیش‌گراها در ایالات متحده(3)


4- ضد کیش‌گرایی بین‌المللی
تقریباً هم‌زمان با ظهور سازمانهای ضدکیش در امتحده، احساس سازمان یافته‌ی ضدکیش در اروپا نیز به وجود آمد. این احساس، در پی انتقال «فرزندان خدا» به اروپا در اوایل دهه‌ی 1970، بازدید بسیار مشهور پدرمون(20) از اروپا در سال 1972 و توسعه‌ی انفجاری کلیسای علم‌شناسی در اروپا به وجود آمد. در اوایل سال 1973 برنامه‌ریزان بازگردانی از آمریکا به اروپا رفتند تا آمریکاییهایی را که به عنوان اعضای گروههای مختلف به آنجا رفته بودند فراچنگ آورند ]اما[ در اروپا همچنان ماندند تا نوکیشان مختلف اروپایی را نیز تحت برنامه‌ی بازگردانی قرار دهند.
تا اواسط دهه‌ی 1970، گروههای منفرد ضدکیش با بهره‌گیری فراوان از ادبیات آمریکا، مدل سازمانی و زبان آمریکا شروع به شکل گرفتن کردند، اولین دسته‌ی این گروهها عبارت بودند از: «فعالیت خانوادگی(21) و اطلاعات و نجات»(22) (FAIR) در انگلستان، «انجمن دفاع از خانواده و افراد»(23) (ADFI) در فرانسه (1975) و «مبارزه برای آزادی معنوی و روانی، جمعیت همکاری والدین]10[(AGPF) در آلمان (1977). تا زمان تراژدی جونزتاون، سایر گروهها کار خود را در سایر کشورهای اروپایی و همچنین اسراییل]11[، زلاندنو و استرالیا شروع کرده بودند. این گروهها به سرعت، فرضیات کنترل ذهن و شستشوی مغزی را که در آمریکا بسط یافته بودند پذیرفتند. ]12[
نگرانی اروپاییان در مورد ادیان جدید نیز همانند آنچه در اروپا رخ داد، به طور قابل ملاحظه‌ای افزایش یافت و تا دسامبر 1980 به حدی رسیده بود که ADFI توانست میزبان کنفرانسی بین‌المللی از نمایندگان گروههای ضدکیش و سایر افراد علاقه‌مند در پاریس باشد و نمایندگانی از 14 کشور در آن شرکت کردند. هنریتا کرامپتون(24) یکی از رهبران سرشناس CFF نیز از ایالات متحده در این کنفرانس شرکت کرد. ]13[ در آن هنگام شبکه‌ی بین‌المللی ضدکیش آماده‌ی شکل‌گیری بود. اروپا با وجود کسانی چون ایان‌ هاورث و کشیش فردریک- ویلهلم‌هاک، در مورد رهبری مسائل مربوط به کیشها چیزی کم نداشت، با این حال، اروپا همچنان بر دیدگاههای نظری تولید شده در ایالات متحده متکی مانده است و چون ناکافی بودن این دیدگاهها آشکار شده، اروپا در این موضوع دچار نقیصه می‌باشد.
در اوایل دهه‌ی 1980 در سراسر اروپا، شبکه‌ای از گروهها تشکیل شد همچون SOS (هلند)، مرکز گفتگو(دانمارک)، FRI انجمن نجات افراد (سوئد)، کمیته‌ی آزادی جوانان(25) و انجمن جوانان(26) (اسپانیا). انجمن اخیر، میزبان کنفرانس بین‌المللی بعدی در بارسلونا در سال 1987 بود که در آن چند تن از نظریه‌پردازان سرشناس «شبکه‌ی آگاهی از کیش» سخنرانی کردند. در این زمان، شبکه‌ی بین‌المللی تا آمریکای جنوبی گسترش یافته بود و بالاخص در آرژانتین قدرت پیدا کرده بود. در چندین کشور، گروههای ضدکیش مختلفی به عنوان رهبران مخالف با تاکتیکها و اهداف خاص ظهور کردند.
قوی‌ترین واکنش مشهود در مقابل واقعه‌ی جونزتاون، در فرانسه اتفاق افتاد. در آنجا، کمیسیونی دولتی طی گزارشی فرقه‌ها را با عنوان گروههای خطرناک شستشوی مغزی مورد حمله قرار داد. اما در عین حال، هیچ قانون یا لایحه‌ی جدید بر ضد آنها ارائه یا تصویب نشد.

5- ظهور و سقوط نظریه شستشوی مغزی
در اواسط دهه‌ی 1970 برای اولین‌بار، کیشهای مخرب، چونان مراکزی مشغول «شستشوی مغزی» اعضای خویش تلقی شدند و از این امر تحت عناوین مختلفی از جمله: «اقناع اجباری»، «کنترل مغز»، یا «کنترل فکر» یاد شد. مهم‌ترین علت این امر، محاکمه‌ی خانم پتی‌هرست(27) وارث روزنامه‌ای در سانفرانسیسکو در سال 1975 بود. هرست توسط گروهی سیاسی و بنیادگرا ربوده شده و تحت برنامه‌های تلقینی شدید، از جمله محبوس شدن در یک جالباسی و سایر سوءاستفاده‌های شخصی قرار گرفته‌ بود. اما سرانجام هرست به عضویت آن گروه درآمد و در یک عملیات سرقت از بانک درحالی که اسلحه‌ای حمل می‌کرد عکس‌برداری شد. او سرانجام پس از دستگیری به دلیل سرقت مسلحانه مورد محاکمه قرار گرفت.
وکیل مدافع در طول محاکمه عنوان می‌داشت، هرست، شستشوی مغزی شده و بدین ترتیب مسئول اعمال خود نیست. هیئت منصفه، این استدلال را نپذیرفت و او را محکوم کرد. البته مارگارت سینگر، یکی از روان‌شناسانی که در آن محاکمه شهادت داده بود با وجود اینکه به دلایل فنی، اجازه‌ی صحبت در مورد موضوع شستشوی مغزی را نیافت، سال بعد بعد به عنوان متخصص در موردی دیگر شهادت داد. در آن محاکمه، جریان محافظه‌کاری، علین پنج عضو کلیسای وحدت‌بخش فعالیت می‌کرد. خانم سینگر شهادت داد که از آن اعضا که جوانانی بالغ بودند قربانی افرادی هنرمند و سیاس شده، تحت فرآیند «اقناع اجباری» منقاد آنان گشته‌اند. درنتیجه، وی پیشنهاد کرد که باید آنها را برای گذراندن دوره‌ی «واقعیت درمانی» و «بنیاد آزادی فکر» واقع در توکسون فرستاد.
سینگر به کار خود ادامه داده، به تأسیس مرکز خدمات مشاوره‌ای برای اعضای سابق ادیان جدید پرداخت؛ اعضایی که بیشتر آنها در طی برنامه‌های بازگردانی، از ناحیه گروه آسیب دیده بودند. او در سال 1978 نتایج رو به پیشرفت خود را در چندین مقاله به چاپ رساند که مهم‌ترین آنها با عنوان «بیرون آمدن از کیشها»‌در نشریه‌ی دکه‌ای و مورد اقبال «روان‌شناسی امروز» ‌به چاپ رسید (ژانویه سال 1979). ]14[ آن مقاله چندین بار در اروپا و آمریکا تجدید چاپ شد. او در اوایل دهه‌ی 1980 به بسط مفهوم خود از شستشوی مغزی پرداخت که پیش‌تر، آن را در طی جلسات مختلف قانون‌گذاری، گواهی دادن در محاکمات و چندین سخنرانی در جلسه‌ی «شبکه‌ی آگاهی از کیش» مطرح ساخته بود. مفهوم شستشوی مغزی به همان صورتی که سینگر بسط داده بود تبدیل به شالوده‌ی مجادلات ضدکیشی شد. در خلال اوایل دهه‌ی 1980 شهادت سینگر و چند همکار او که نظرش را پذیرفته و تأیید کرده بودند تبدیل به امری حیاتی در یکسری قضاوتهای چندمیلیون دلاری بر ضد دسته‌ای از ادیان جدید شد. وی تبدیل به شاهدی حرفه ای گشت که تمام وقت خود را صرف مشاوره حقوقی می‌کرد. شهادت او به ویژه،‌ هنگامی موثر واقع شد که با ا.ج.شین همکاری کرد؛ کسی که در مورد زندانیان جنگ کره مطالعه کرده بود.
کارهای سینگر با وجود اینکه به دلیل کمی مقالات ارائه شده توسط وی، به سختی قابل ارزیابی است، تبدیل به موضوع مجادلات شدید در محافل روان‌شناسی و جامعه‌شناسی گشت. نتیجه‌ی آن مجادلات، رد قاطع رهیافت او به ادیان جدید توسط همکاران دانشگاهیش بود؛ هرچند دسته‌ای از متخصصین روان‌شناسی مانند لوئیس ج.وست از مؤسسه‌ی روانکاوی UCLA جزو حامیان علنی او بودند. ]15[ البته در طول دهه‌ی 1980 افکار او توسط دادگاهها پذیرفته شد و بر تأملات هیئتهای منصفه تأثیر بسزایی گذاشت.
برخورد میان سینگر و اکثریت عظیم همکاران دانشگاهی‌اش که در زمینه‌ی مطالعه‌ی ادیان فعالیت می‌کردند سرانجام منجر به ارائه‌ی برخی لوایح شد که نتیجتاً کارهای او در مورد شستشوی مغزی را خنثی می‌نمودند. این اتفاقات د سال 1983، هنگامی که آغاز شد که پیشنهادی به انجمن روان‌شناسی آمریکا (APA) مبنی بر تشکیل گروهی ضربتی برای «بررسی و ارائه. گزارش در مورد تکنکیهای اقناع اجباری» ارائه شد. در سال 1984 «گروه ضربت در مورد روشهای فریبکارانه و غیرمستقیم اقناع و کنترل» به ریاست مارگارت سینگر تأسیس شد. در این اثناء، سینگر را برای ادای شهادت در دادگاه رسیدگی به شکایت مولکو علیه «انجمن روح القدس برای وحدت‌بخشی مسیحیان جهان» فراخواندند. در این ماجرا، دوتن از اعضای سابق کلیسای وحدت‌بخش، آن را به وارد ساختن صدمه‌ی روانی از طریق اقناع اجباری متهم کردند. دادگاه بدوی، موضوع را تا حدی کنار گذاشته بود؛ زیرا استدلالاتی را که ثابت می‌نمودند شهادت سینگر (و یکی دیگر از همکارانش به نام ساموئل بنسون) فاقد مبنای علمی است مورد قبول قرار گرفته بود.
پرونده به دادگاه استیناف ارجاع شد. هنگامی که پروسه‌ی استیناف در حال انجام بود شورای APA خلاصه‌ای مشاوره‌ای از پرونده‌ تهیه کرده به دادگاه ارائه نمود که در آن، موضع اعلام شده‌ی سینگر مورد انتقاد قرار گرفته و محرومیت وی و دکتر بنسون از موقعیت قبلی‌شان درخواست شده بود. این خلاصه‌ی پرونده در میان تعدادی از اندیشمندان که به خاطر فعالیتشان در مورد ادیان جدید شناخته شده بودند (از جمله، نویسنده) دست به دست گشت و بدین ترتیب امضاهای بیشتری بر آن افزوده شد. هنگامی که خبر ارائه‌ی این خلاصه‌ی پرونده منتشر شد، برخی هواداران سینگر معتقد بودند شورای APA از آنجا که خود پیش‌تر دارای کمیته‌ای دائمی بوده که دقیقاً روی موضوع مورد حمله در نتایج این خلاصه‌ی پرونده کار می‌کرده است، درنتیجه شایستگی ارائه‌ی چنین سندی را ندارد. بنابراین در اوایل سال 1978 APA از حمایت خود از آن سند عقب‌نشینی کرد؛ ولی افراد دیگری که آن را امضا کرده بودند در مقابل دادگاه بر آن پای‌فشاری کردند.
در این زمان، گزارش گروه ضربت برای بازنگری تقدیم دادگاه شد. هم ناظران خارجی و هم دو نفر از اعضای «شورای مسئولیت اجتماعی و اخلاقی در قبال روان‌شناسی» بر نقیصه‌های گزارش اتفاق‌نظر داشتند و شورا نیز آن را رد کرد. در یادداشتی که با تاریخ 11 مه سال 1987 به سینگر و اعضای کمیته نوشته شده بود به تهی بودن گزارش از «استحکام علمی»‌ و «رهیافت انتقادی منصفانه» اشاره شده بود. این یادداشت، همچنین متذکر این نکته شده بود که با توجه به ارزیابی گزارش، اعضای کمیته نمی‌توانند از کار خود در کمیته برای تأیید خویش در آینده استفاده کنند.
حال شورا می‌توانست خلاصه‌ پرونده‌ی خود را مجدداً ارائه دهد. اما موقعیت پرونده‌ی مولکو تغییر کرده و پرونده نیز سرانجام به هم خورد؛ زیرا مشخص شد برخی حقایق عنوان شده در پرونده نادرست بودند. البته به فاصله‌ی تقریباً اندکی پس از آن، پرونده‌ی جدیدی مطرح شد: شکایت ایالات متحده علیه فیشمن. فیشمن در دفاعیات خویش که به رابطه‌ی بین خود و کلیسای علم‌شناسی مربوط می‌شد، سینگر و همکار دیگر وی به نام ریچاردآفش(28) را به دادگاه فراخواند تا در مورد آثار مضر اغوای او توسط کلیسای علم‌شناسی و گواهی دهند. سند کلیدی این پرونده، تبدیل به باز تعبیری مطول از موضع همان خلاصه‌ی پرونده قبلی APA و تحلیلی بر نوشتجات و عقاید سینگر به تألیف دیک‌آنتونی روان‌شناس شد. آنتونی به صورت قانع‌کننده‌ای، چنین استدلال می‌کرد که سینگر نظریه‌ای «رباتی» در مورد شستشوی مغزی را پیش‌فرض می‌گیرد که فاقد پشتوانه‌ی علمی است. ]16[ دادگاه، استدلالات او را پذیرفت و بدین‌ترتیب، سینگر و آفش از حضور در جایگاه شهود منع شدند و دفاعیات فیشمن باطل شد. در نتیجه‌ی کار فیشمن، هم سینگر و هم‌آفش از شهادت دادن در چند پرونده‌ی دیگر نیز محروم شدند. روشن است که پرونده‌ی فیشمن، تمهیدی بود برای پذیرش نظر اکثر اندیشمندان حوزه‌ی ادیان جدید و حوزه‌ی ایده‌ی شستشوی مغزی از سوی دادگاهها.
نتایج کار فیشمن گسترده بود. او به اندازه‌ی زیادی از اعتبار «شبکه‌ی آگاهی از کیش»‌ و دانشمندانی که نظر سینگر را پذیرفته بودند هزینه کرد. این امر یعنی از دست رفتن موقعیت اظهارنظر قانونی در مورد مباحث کیشها به روشنی در پرونده‌ی اخیر «معبد خورشیدی» خود را نشان داد. به رغم کوششهایی که برای ارتباط دادن این پرونده با واقعه‌ی جونزتاون صورت گرفت، رسانه‌های آمریکا به سرعت از سخنگویان CAN روی برگردانند و آن واقعه را در معرض فراموشی نهادند. اخیراً در سالهای 1993 و 1994 سینگر و آفش با تحت پی‌گرد قرار دادن APA ، انجمن جامعه‌شناسان آمریکا و تعدادی از دانشمندان اعلام کردند گرفتار توطئه‌ای شده‌اند که آنها را از امرار معاش محروم می‌کند. دادگاهها هر دو پرونده را مسکوت گذاشتند و در مورد دوم به سینگر و آفش دستور دادند هزینه‌های حقوقی نسبتاً سنگین متهمان را بپردازند.

6- فروپاشی «شبکه‌ی آگاهی از کیش»
به هنگامی که دادگاهها مشغول واکنش نسبت به کوششهای سینگر و آفش برای نجات موقعیت خویش بودند، رخدادهای دیگری در حال اتفاق بود که می‌توانست به از هم پاشیدن شبکه‌ی آگاهی از کیش منجر شود. در طی دهه‌ی 1990، افراد مختلفی خصوصاً اعضای کلیسای علم‌شناسی، به هجوم علیه شبکه‌ی آگاهی از کیش ادامه دادند. کلیسای علم‌شناسی با حمله به CAN به عنوان گروه نفرت، آن را به عنوان سرچشمه‌ی بسیاری از مشکلات خود در حوزه‌ی عمومی می‌دیدند برخی از اعضای کلیسای علم‌شناسی به CAN پیوستند و تلاش کردند تا در جلسات سالانه‌ی آن شرکت کنند؛ اما با دست رد مواجه شدند. از آنجا که شرکت در جلسه‌ی سالانه به صورتی شفاف، حق ویژه‌ای برای اعضا محسوب می‌شد، این افراد CAN را به دلیل نقض قرارداد تحت پی‌گرد قرار دادند.
هرچند هیچ‌کدام از این پرونده‌ها به پای میز محاکمه نیامد، اما برای رؤسای CAN امری وقت‌گیر و زحمتی پرهزینه بود. مهم‌تر اینکه این پرونده‌ها موجب عزلهای چندی در مورد رهبران و کارمندان CAN شدند. کم‌کم این عزلها، سندی از مشغولیت پیوسته CAN به برنامه‌ی بازگردانی شدند. این مشغولیت، به صورت ارجاع ]مشتریان[ از دفتر ملی به افرادی درصحنه بود که مستقیماً افراد را به برنامه‌ریزان بازگردانی ارجاع می‌دادند؛ نیز به صورت استفاده از جلسه سالانه به عنوان محلی برای ملاقات برنامه‌ریزان بازگردانی با مشتریان بالقوه (والدین اعضای ادیان جدید) و دادن پورسانت مالی از سوی برنامه‌ریزان بازگردانی به CAN بود. اطلاعات جمع‌آوری شده از این عزلهای مختلف در پرونده جیسون اسکات به طور غیرمنتظره‌ای کاربرد یافت.
جیسون اسکات، عضو جماعت کلیسای بین‌المللی متحد عید پنجاهه(29) بود. مادر اسکات که سابقاً عضو کلیسای مزبور بود، یک برنامه‌ریز بازگردانی به نام ریک‌راس را استخدام کرد و او با کمک دو دستیارش، اسکات را دزدیده و کوشش کردند او را برای ترک این کلیسا متقاعد کنند. برنامه‌ی بازگردانی موفقیت‌آمیز نبود و اسکات، راس را مورد تعقیب قضایی قرار داد. ریک‌ماکسون، وکیلی که بیشتر کارهایش برای کلیسای علم‌شناسی بود، پذیرفت که پرونده‌ی اسکات را به صورت رایگان برعهده بگیرد. او با استفاده از مطالبی که از عزلهای CAN به دست آورده بود، نه تنها رأیی چند میلیون دلاری ]به عنوان جریمه نقدی[ بر ضد راس و همکارانش به دست آورد، بلکه بر ضد CAN نیز چنین رایی را از تصویب گذراند.
رأی چند میلیون دلاری بر ضد CAN سازمان را در مخمصه‌ی ورشکستگی قرار داد و در سال 1996، ائتلافی از گروههایی که CAN به طور مرتب در نشریاتش به آنان حمله می‌کرد اقدام به خریداری نام شرکت و شماره تلفنهای آن کرد (شماره‌هایی که به طور گسترده‌ای منتشر شده بودند) از آن زمان به بعد، دفتر جدید CAN توسط ائتلاف مزبور به وجود آمده است که به پاسخگویی تلفنهایی که برای مشکل «کیش» به دنبال کمک هستند ادامه می‌دهد. در همین اثناء، رهبران سابق سازمان قدیمی CAN دادخواست جدیدی ارائه دادند. رد این دادخواست از سوی دادگاه در آوریل 1998 مانع مهمی بر سر راه سازمان‌دهی مجدد و احیای CAN در آینده تا آنجا که قابل پیش‌بینی است ایجاد نمود. در سایه‌ی تصمیم اسکات و شکست شبکه‌ی CAN برنامه‌های بازگردانی در آمریکای شمالی تقریباً به طور کامل متوقف شد.

7- احیای ضد کیش‌گرایی در اروپا
حتی در همان زمان که فعالیتهای ضدکیشی در آمریکای شمالی رو به افول نهاد، وقایع دست به دست هم دادند تا در اروپا به آن حیاتی تازه ببخشند. در دسامبر 1994، جسد مرده‌ی 51 نفر از اعضای یک گروه سوئیسی با عنوان «معبد خورشیدی» پس از اقدام گروهی به خودکشی/قتل پیدا شد. متعاقباً اجسادی در کبک پیدا شد؛ جایی که بیشتر اعضای این گروه فرانسوی زبان در آنجا اقامت گزیده بودند. پس از آن در مارس سال 1995 رهبران گروه بودایی اُم شینریکیو(30) در ژاپن در یک ایستگاه پررفت وآمد متروی توکیو، گاز اعصاب رها کردند. دوازده نفر در این حمله کشته شدند و در پی دستگیریها، تعدادی جنایت دیگر (شامل خودکشی) نیز کشف شد؛ جنایاتی که توسط اعضای این گروه انجام شده بود. همانند پیامدهای واقعه‌ی جونزتاون در 15 سال پیش‌تر، واکنش نسبت به این رخدادها نیز توجه همگان را به ادیان جدید دیگر معطوف نمود. فرانسه، اولین کشوری بود که وارد عمل شد. احساس ضدکیشی که از زمان واقعه‌ی جونزتاون همچنان در پارلمان وجود داشت موجب شد ]اولاً[ کمیته‌ای تشکیل شود، ]ثانیاً[ با حمایت ADFI (گروه فرانسوی ضد کیش) جلسه‌ی بررسی غیرعلنی منعقد گردد و ]ثالثاً[ گزارشی با عنوان «کیشها در فرانسه» در ژانویه سال 1996 انتشار یابد. این گزارش، نام 172 «فرقه‌ی» خطرناک را فهرست کرده بود که در طیف ادیان اقلیتی کشور از گروههای بودایی گرفته تا مسیحیت اوانجلیست (انجیل‌گرا) و از گروههای مخفی گرفته تا گروههای دینی مناقشه برانگیزتر مانند کلیسای وحدت‌بخش قرار داشتند. در نتیجه‌ی این گزارش، سرمایه‌گذاری دولت برای ADFI به طور قابل ملاحظه‌ای افزایش یافت. ادیان جدید از داشتن فضاهایی برای برگزاری ملاقاتهای عمومی در هتلها و امکانات مشابه محروم شدند و پارلمان دست به تأسیس یک سازمان ناظر بر کیشها زد. اقدامات دولت درحالی انجام می‌گرفت که کارهای فعالین فرانسوی در حوزه ادیان جدید و واکنش منفی جامعه‌ی دانشگاهی به گزارش مزبور نادیده گرفته شده بود. ]17[
واکنشی که در فرانسه در برابر «معبد خورشیدی»‌ رخ داد، در بلژیک نیز نسخه‌برداری شد و در آنجا به سال 1997 گزارشی منتشر شد که حتی از نسخه‌ی فرانسوی‌اش افراطی‌تر بود. این گزارش، نه تنها نام 189 دین اقلیت را فهرست کرده بود بلکه نام چند دسته‌ی کاتولیک رمی، چند گروه متعلق به جریان اصلی پروتستان مسیحی و یک گروه یهودی حسیدیم را ذکر کرده بود. بیانیه‌ای که علیه یهودیان ساتمار(31) صادر شد از آن جهت بسیار برجسته بود که یادآور اتهام قدیمی به یهودیان مبنی بر دزدیدن کودکان خانواده‌های مسیحی بود. بار دیگر، دولت با تغافل نسبت به اندیشمندان بلژیکی و در عوض واکنشی مثبت به انتقادات کاتولیک رمی کوید تا در سال 1998 مرکزی مشاوره‌ای که تحت نظر وزارت دادگستری کار می‌کرد در زمینه‌ی سازمانهای فرقه‌ای مضر تأسیس نماید. دولت اطریش نیز به تدریج دستگاه نظارتی مشابهی را پایه‌ریزی کرد.
در ژوئن سال 1998 گزارش بسیار مشهور کمیسیون تحقیق آلمان در مورد فرقه‌ها، متن نهایی خود را ارائه کرد که نسبت به متن میانی بسیار معتدل‌تر بود. کمیسیون آلمان، در بافت حملات به کلیساهای پنجاهه و مبارزه‌ی شدید حکومت با کلیسای علم‌شناسی کار کرده بود. مبارزه‌ی مزبور در سال 1997 منجر بدان شد که کلیسای علم‌شناسی، تحت مراقبت پلیس مخفی قرار گیرد (تحقیقات پلیس مخفی برای دولت آزاردهنده شد چرا که یکی از عوامل آن به دلیل آزاردهنده شد چرا که یکی از عوامل آن به دلیل گسترش دادن فعالیتهای نظارتی‌اش به کشور همسایه، سوئیس، دستگیر شد). این کمیسیون در طول فعالیت دوساله‌اش، هم با اندیشمندان و هم با فعالان ضدکیش (که چندین تن از آنان حقوق بگیر کلیسای لوتری بودند) مصاحبه کرد و به واکنشهای مسئولین دولت آمریکا نیز گوش فرا داد. این گزارش به استثنای گروه علم‌شناسی که آن را تحت عنوان فعالیت «سیاسی- افراطی» محکوم کرد بر تضمین آزادی ادیان د ر قانون اساسی تأکید نمود و قانون‌گذاری جدیدی را (مثلاً بر ضد «شستشوی مغزی») لازم ندانست؛ اما بر مصلحت دولت در مداخله کردن در موارد بیم از جنایت یا فعالیت مضر گروهها بر روی اعضای خویش صحه گذاشت. این گزارش همچنین درخواست می‌کرد دیگر از لغت «فرقه» به علت اثر بدنام کننده‌ی آن استفاده نشود. در این زمان که مقاله‌ی حاضر در حال نگارش است، کمیسیونهای تحقیق در سوییس و نیز پارلمان اروپا در حال فعالیت هستند. با وجود اینکه گزارش موقت (میانی) پارلمان اروپا نسبتاً ملایم به نظر می‌رسد، کمیسیون سوییسی، مستقیماً فراتر از مسئله‌ی «معبد خورشیدی» را نشانه رفت و گزارشی که توسط ایالت فرانسوی زبان سوییس تهیه شد خواستار قانون‌گذاری علیه «کنترل ذهن» و محرومیت اعضای کیش از مشاغل دولتی بود و این ایالت در پی ارسال آن به مجمع قانون‌گذاری ملتی برای بررسی برآمد.
واکنش نسبت به ادیان جدید در اروپای غربی فرانسوی زبان یا آلمانی زبان به حمایت از قانون‌گذاریهایی در این کشورها منجر شده است که واکنشی نسبت به کشورهای اروپای شرقی (از روسیه تا بلغارستان) که در آنها کلیسای ارتودوکس بعد از دوره‌ی سرکوب در بیشتر قرن بیستم بار دیگر بر مواضع خود پافشاری می‌کند محسوب می‌شوند. قوانین یونان در دهه‌ی 1950 که موجب پیدایش کلیسای ارتودوکس و اعمال محدودیت شدید بر سایر گروهها شدند، الگوی قوانین سرکوبگر جدید بر ضد ادیان اقلیت (شامل گروههای مشهورتر که در غرب، معنون به «کیش» هستند و گروههای سنتی‌تر مسیحی پروتستان) بوده است. به رغم موضع‌گیری دادگاه بین‌المللی بر ضد یونان، روسیه قانونی مشابه را با هدف سرکوب بسیاری از سازمانهای مذهبی که از زمان فروپاشی اتحاد شوروی ظهور کرده‌اند تصویب کرد. در این مدت، نمونه‌ی روسیه پیش‌زمینه‌ای بوده است برای بلغارستان تا عقب‌گردهای مهمی از قوانین قبلی خویش در مورد آزادی مذهبی بنماید (در بلغارستان، جوّی علیه ادیان اقلیت و به سود کلیسای ارتودوکس غالب شده است). ]هم‌اکنون[ مجموعه‌ای از اقدامات سرکوب‌گرانه، به مجالس قانون‌گذاری بسیاری از کشورهای عضو اتحاد جماهیر شوروی سابق ارائه شده است. ]18[
مجموع فعالیتهای صورت گرفته در میانه‌ی دهه‌ی 1990 این امر را به ذهن متبادر می‌سازد که اروپای قاره‌ای (اروپا به استثنای بریتانیا) در حال‌گذار از دوره‌ی سازگاری با پلورالیسم ادیان جدید است (پلورالیسمی که تنها می‌تواند توسط سرکوب فیزیکی به عقب بازگردانده شود)، دقیقاً شبیه همان چیزی که در دنیای انگلیسی زبان در دهه‌های 1970 و 1980 تجربه کرد. این سازگاری در اروپای غربی توسط تهدیداتی که از ناحیه‌ی شکل‌گیری اتحادیه‌ی اروپایی متوجه هویت ملی شده است، به شدت در حال تنش‌زاتر شدن است و در اروپای شرقی نیز سازگاری مزبور توسط سنت کهن اعمال کنترل دولتی بر مجموعه‌های دینی و دعوی مجدد کلیسای ارتودوکس مبنی بر نقش خویش در شکل‌دهی به هویت کشورهایی که کلیسای ارتودکس در آنها، نیروی غالب دینی بوده است هرچه بیشتر تنش‌زا می‌شود. با مراجعه به مسئله‌ی مناقشه برانگیز کیش، به نظر می‌رسد که دهه‌های اولیه قرن بیست و یک زمان مشاجرات خواهد بود. هرچند در پرتو گزارش آلمان، این مشاجرات به آن اندازه‌ای که پیش‌تر تصور می‌شد شدید نخواهد بود.

فرجام
امتناع پی در پی دادگاهها به شدت به جنبش ضد کیش آمریکای شمالی ضربه وارد کرده است. به رغم برداشته شدن حمایت اولیه‌ی برنامه‌ریزان بازگردانی از ضد کیش‌گرایان، «بنیاد خانواده‌ی آمریکایی» به وجود خود ادامه می‌دهد. اما با فقدان امیدی وافر به حمایت دولت، این بنیاد سازمانی مبتلا به بیماری کم‌خونی به نظر می‌رسد. آژانسهای رسانه‌ای به رغم جذابیت آشکار و حتی افراطی بیانیه‌های عمومی ضدکیش‌گرایان به طور فزاینده‌ای، مشروعیت جنبش ضدکیش را زیر سئوال برده‌اند.
از بین بردن فرضیات شستشوی مغزی در رابطه با ادیان جدید در حال آمدن تاریخی به اروپا است، هرچند همانند آمریکا، این اتفاق چند سال قبل از آن خواهد بود که تعصب قوی در مورد ادیانی که در فرهنگ غربی رسوخ کرده‌اند از میان برود. با این حال، نشان آینده، مورد «خانواده» (با نام پیشین «فرزندان خدا») است. در طول دهه‌ی 1990 «خانواده» که سالهای زیادی نقشی ضعیف را برعهده گرفته بود به صحنه آمد و خود را به همگان معرفی کرد. این فرقه، به فاصله‌ی تقریبا کمی متحمل چندین اقدام منفی حقوقی در کشورهای اروپایی شد. به رغم مورد تأیید نبودن سبک زندگی این فرقه مبنی بر آزادی جنسی و به رغم موقعیتش به عنوان یک کیش (که به اتهامات بر علیه خودش کمک می‌کرد) تمامی پرونده‌ها به نفع آن مختومه شد.
در این اثنا و از زمان باز شدن اروپای شرقی، ادیان جدید با قدرت به پا خاسته‌اند و ضد کیش‌گرایی نیز سرش را راست نگاه داشته است. با این وجود بررسی سطحی وضعیت نشان می‌دهد ضد کیش‌گراها در به دست آوردن اعتبار لازم برای تأثیرگذاری بر فعالیتهای کلی ادیان جدید ناتوان بوده‌اند؛ هرچند برخی دولتها، آژانسهای نظارتی بنیان کرده‌اند تا مبادا وضعیت عوض شود. «قطع نظر از موقعیت فرقه‌ی «علم‌شناسی» در آلمان، گروههای دینی جدید عنوان می‌دارند فرانسه و بلژیک کشورهایی هستند که ضد کیش‌گرایی، بیشترین تأثیر را بر دولت و اقدامات حقوقی داشته‌اند؛ اما دلایل معتنابهی وجود دارند که ثابت می‌کنند چنین نفوذی با بیشتر اطلاع یافتن مقامات رسمی این دو کشور از اتفاق نظر اندیشمندان در مورد پلورالیسم دین و رانده شدن حوادث «معبد خورشیدی» و «ام شینریکیو»‌ به تاریخ گذشته فروکش خواهد کرد.

پاورقی‌ها
*- نوشته حاضر برگردان نوشتار زیر است:
J- Gordon Melton. Anti- Cultistis in the united states. An Hi strorical perspective, in Bryan wilson and jamie cress well(eds). New Religious. Movemnts. Challenge and Response Londeon and New Yourk: Routledge, 1999 chapter II, pp. 213- 233.
(1). Post- Mesmerist
(2). Rosicrucian
(3). Neo- templar
(4). Martinist
(5). New Age Movement
(6). Wicca
(7). Eugene
(8). Scientology
(9). Bay
(10). Volunteer Parents of America
(11). Cult
(12). Ron Enroth
(13). Leo J.Ryan
(14). Unification Church
(15). Scientology
(16). Hare Krishna
(17). The Way International
(18). Divine Ligh Mission
(19). Galen Kelly
(20). Rev. Moon
(21). Family Action
(22). Information and Rescus
(23). Association pour la Dfense de la Famille et de Individus
(24). Henrietta Crampton
(25). Comitaro per la Liberazaion dei Giovani dal Settarismo
(26). Association Pro- Juventud
(27). Patty Hearst
(28). Richard Ofshe
(29). United Pentecostal Church International
(30). Aum Shinrikyo
(31). Satmar

پانوشتها
]1[. برای فهرستی از حجم وسیع ادبیات یهودی ضد کیش رجوع کنید به:
- Jack N.Porter, Jews And Cults Bibliography, Fresh Meadows, NY Biblio Press, 1981.
]2[. برای مطالعه بیشتر رجوع کنید به:
- D. Shupe Jr and David G.Bromley, A Documentary History of The Anti- Cult Movement , Arlington, TX: Center For Social Research, Univerdity of Texas, 1985, Anson D. Shupe Jr And David G.Bromely, The New Vigilantes: Deprogrammers, Anti- Chltists and The New Religions, Beverly Hills, CA: Sage Publications, 1980” Anson D. Shupe Jr And David G. Bromely , and Donna L, Oliver , The Anti Cult Movement in America: A Bibloography and Historical Survey , New York Garland Publishing, 1984 , J. Gordon Melton , Encyclopedic Handbook: Garland Publishing , 1992 ; and Anson D. Shupe Jr and David G.Bromely (Eds), Anti- Cult Movements in Cross- Cultural Perspective, New York: Garland Publishing, 1994.
]3[. رجوع کنید به:
- James R.Lewis And J.Gordon Melton(eds), Sex , Slander and Salvation: Investigationg The Family/Children of God, Stanford, CA: Center for Academic Publication, 1994.
[4]. What id Deprogramming ? Citizens Freedom Foundation News, 1(1) , November 1974, p.1.
[5]. Ted Patrick and Tom Dulack , Let Our Children Go! , New York E.P.Dutton , 1976.
[6]. W.W.W. Norton and Company, New York, 1961.
[7]. Jean Merritt, op. Cit.
]8[. رجوع کنید به:
- Christopher Edwards, Crazy for God, Englewood Cliffs, NJ:Prentice – Hall , 1979; Barbara Underwood and Betty Underwood, Hostage to Heaven, New York Clarkson N. Potter, 1979.
- Rachel Martin, Escape, Denver: Accent Books, 1979.
]9[. باید خاطرنشان ساخت که روان‌شناسان و دیگر متخصصین که هویت خود را با جریان ضدکیش گره می‌زنند، مشکلی ویژه داشتند. تقریباً همه‌ی آنان، هرگز به مطالعه‌ی گروههایی که اکنون مجبور بودند به عنوان متخصص، آنها را ارزیابی کنند نپرداخته بودند. غایت علمی که از ادیان جدید داشتند تقریباً همه از داستانهای نقل شده توسط اعضای سابق گروهها و گزارشهای به شدت تحریف شده توسط فرآیند برنامه‌ریزی بازگردانی تأمین شده بود. ارزیابیهای آنان، مدام، توسط تعداد فزاینده‌ای از اندیشمندان نقد منفی می‌شد، اندیشمندانی که عملا گروهها را مورد مطالعه قرار داده بودند و آشنایی ممتعی با ادبیات‌له و علیه گروههای دینی مختلف داشتند. آثار این اندیشمندان (که تعدادشان تا نیمه دهه‌ی 1980 به چند صد مورد بالغ می‌شد) عامل اصلی آزاردهنده برای جنبش ضدکیش گردید و در نهایت منجر به فروریزی فرضیات شستشوی مغزی شد.
[10]. Aktion fur geistige and psychische Freiheit, Arbeitsgemeinschaft der Elterninitiativen e.V.
]11[. رجوع کنید به:
- Benjamin Beit- Hallahmi, Despair and Deliveance: Private Salvation in Contemporary Israel, Albany, NY: State University of New York Perss, 1992, pp.35- 48.
]12[. رجوع کنید به:
- James A.Beckford, Cult Controversies:
- The Social Response to New Religious Movements, London: Tavistock Publications, 1985.
[13]. Cult Awareness Network of The Citizens Freedom Foundation: Who We Are ... and ... What We Do, Hannacroix, NY: Citizens Freedom Foundation, 1984.
[14]. M.Singer, ‘Coming Out of the Cults’ Psychology Today, 12, January 1979, pp. 72- 3.
]15[. برای مطالعه بیشتر مراجعه کنید به:
- David A.Halperin(ed.), Psychodynamic Perspectives in Religion, Sect , and Cult, Boston: J. Wright, 1983.
- David G. Bromley and James T.Richardson (eds), The Brainwashing/Deprogramming Sociological, Psychological , Legal , and Historical Perspectives, NewYork : Edwin Mellen Press, 1983.
]16[. برای مطالعه بیشتر رجوع کنید به:
- Dick Anthony and Thomas Robbins, ‘Law, Social Science and the “Brainwashing” Exception to the First Amendment’, Behavioral Sciences and the Law, 10,1992, pp.5- 29.
[17]. Massimo Introvigne and J.Gordon Melton (des), Pour en finir avec les sectes: Le dbat sur le rapport de la commission parliamentaire, Turin CESNUR/Milan: Giovanni, 1996; 2rd edition: Paris: Dervy, 1996; 3rd edition Paris: Editions Dervy , 1996).
]18[. به نظر می‌رسد رومانی استثنایی برای این قانون باشد، چرا که تلاشهای کلیسای ارتودوکس رومانی برای کسب حمایت دولت در راستای تلاشهایش برای سرکوب ادیان جدید منازع (شامل گروههای پروتستان) از سوی قانون‌گذاران کشور، مورد بی‌اعتنایی قرار گرفت. در حال حاضر، مهم‌ترین نزاع دینی در این کشور، میان کلیسای ارتودوکس و «کلیسای کاتولیک شعایر شرقی» در ترانسیلوانیا بر سر انتساب برخی از مایملک مورد مناقشه کلیسا است.

تاریخ انتشار در سایت: ۳۱ فروردین ۱۳۸۵منبع: / فصلنامه / راهبرد / 1385 / شماره 39، بهار ۱۳۸۵/۰۲/۰۰
مترجم : مجتبی کرباسچی
نویسنده : جیمز گوردون مــلتون
مترجم : بهزاد حمیدیه

نظر شما