پریشانی در ساختارهای قاعده مند
امروزه واژه بحران به جزء لاینفکی از ادبیات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی تبدیل شده است. حتی عادت کرده ایم در ادبیات محاوره روزانه نیز مدام آن را به کار گیریم؛ بحران مدیریت، بحران آب، بحران سیاست زدگی، بحران اقتصادی، بحران هویت، بحران مخاطب، بحران اشتغال و انواع و اقسام بحران ها، آنچنان که حتی در توصیف پدیده های شخصی، خانوادگی و گروهی نیز دست به دامن این واژه می شویم. گویا فراوانی بحران ها خود تبدیل به یک بحران شده است، اما ریشه این بحران کجاست آیا براحتی می توان نام هر پدیده را بحران گذاشت و اگر این اتفاق بیفتد تبعات آن چه خواهد بود و پرسش اصلی اینکه: تعریف علمی بحران چیست و وضعیت بحرانی چگونه وضعیتی است.
صاحبنظران بحران را وضعیتی آشفته می دانند، نوعی از آشفتگی و پریشانی در عناصر یک ساختار و سیستم که ساز و کارهای نظم بخشی به آن خارج از عهده خود سیستم باشد. در این وضعیت، میزان آشفتگی از مسئله ، مشکل ، معضل و آفت فراتر رفته و آنچنان فراگیری و عمق پیدا می کند که اراده برگشتن به حالت پیشین و یا گذار به نقطه مطلوب نیز دچار خدشه می شود. با این وصف می توان گفت:
الف) بارزترین خصلت بحران، فراگیری وسیع و عمق آن است و اگر در جامعه ای یک معضل یا مشکل از فراگیری و عمق وسیع برخوردار نباشد نمی توان آن را بحران نامید، چنانکه مشکل ایدز در ایران که گاه از آن به عنوان بحران یاد می شود به هیچ وجه شاخصه های بحران را از خود بروز نداده است در حالی که اشتغال جوانان به دلیل فراگیری و عمق وسیع می تواند یک بحران باشد.
ب) بحران لزوما در درون یک ساختار قاعده مند رخ می دهد و تا زمانی که چنین ساختاری وجود نداشته باشد، بحرانی هم در کار نخواهد بود، مگر آنکه ابتدا بحران ساختاری آن را در نظر گرفته باشیم.به طور مثال سینما به عنوان یک پدیده، هنوز وارد جامعه روستایی ما نشده است، بنابراین بحرانی هم تحت عنوان بحران مخاطب سینما در این جامعه نمی تواند وجود داشته باشد مگر آنکه مسئله اصلی، یعنی نبود سینما را یک بحران تلقی کنیم. پس اولین حسن بحران در آن است که نشان می دهد با نوعی قاعده مندی ابتدایی روبه رو هستیم که اینک آن قاعده مندی دچار آشفتگی عمیق شده است و چنانکه درپی خواهد آمد برخی از صاحبنظران، این ویژگی مثبت بحران را بارقه ای برای کشف راهکارهای تازه در جامعه ساختارمند می پندارند.
ج) در وضعیت بحرانی، یک ساختار چنان دچار درهم ریختگی می شود که باید نیرویی خارج از آن به ترمیم و نظم بخشی بپردازد مانند بیماری که بازگرداندن سلامتی به وی از دست خود او خارج است و البته در برخی موارد که از آن به عنوان بحران کاذب یاد می کنند و می تواند حاصل آشفتگی دوره گذار به نقطه مطلوب باشد، علت آشفتگی خود به خود از بین رفته و سیستم، نظم تازه ای پیدا خواهد کرد. مانند گوش درد نوزادان که حاصل تکامل استخوان های گوش است، اما این تکامل در مرحله ای، تمام بدن نوزاد را تحت تاثیر خود قرار داده و با نوعی آشفتگی روبه رو می سازد.
شاید تعاریف علمی بحران در ابتدا چندان هم مفید به نظر نرسد، اما جالب آنکه وقتی این بحث در بعد مدیریت کلان جامعه مطرح می شود، بیش از پیش اهمیت خود را به رخ می کشد، چرا که جابه جایی این مفاهیم، علاوه بر از بین بردن منابع مالی، در تمامی مناسبات صحیح اجتماعی هم اخلال ایجاد خواهد کرد. بنابراین اساسی ترین بحران در هر جامعه ای عدم شناخت و عدم برخورد علمی با بحران هاست.
دکتر حسین باهر، استاد دانشگاه و کارشناس مدیریت انسانی، بحران را اینگونه تعریف می کند: بحران به حالتی از رفتار غیرقابل کنترل پدیده ای گفته می شود که ناشی از به هم ریختگی ساختاری آن باشد. مثلا اگر گرمای بدن کسی در اثر حرارت محیط بالاتر از 37 درجه برود، به آن بحران نمی گویند و یا اگر حرارت بدن کسی بر اثر سرماخوردگی کمی پایین تر از 37 درجه باشد، نمی توانیم به آن بحران بگوییم، اما اگر حرارت بدن بیماری در اثر کانسر متاستاتیک به حدود 40 درجه برسد و با امکانات معمولی قابل کنترل نباشد به آن وضعیت حرارتی بحرانی اطلاق می شود. بنابراین بحران حالتی است که در شرایط بالاتر از 3+ سیگما یا 3- سیگما در منحنی نرمال خود را نشان دهد.
دکتر مصطفی مختاباد، استاد دانشگاه و کارشناس امور فرهنگی از زاویه دید درام به بحران می نگرد و از آن تحت عنوان کرابس و اوج گاه یاد می کند:
در یک حادثه رانندگی و صحنه تصادف وقتی فردی میان مرگ و زندگی قرار می گیرد، در واقع وضعیتی بحرانی را تجربه می کند، چنانکه مولانا در مثنوی می گوید:
این که گویی: این کنم، یا آن کنم
خود دلیل اختیار است ای صنم
بنابراین وضعیت بحرانی، یک وضعیت تعلیقی است که فرد نمی داند چه راهی پیش بگیرد و در حوزه سیاسی- اجتماعی هم گاهی همین وضعیت تعلیقی به معنای رخ دادن یک حادثه ناگوار پیش می آید که بر اثر آن مدیران تکلیف خود را گم می کنند.
بحران و جامعه
همچنانکه اشاره شد، بحران لزوما به معنای پدیده ای منفی نیست و گاه در حوزه های فردی و اجتماعی می تواند آثار مطلوبی از خود بر جای بگذارد. دکتر مختاباد از این نوع بحران تحت عنوان مرحله ای برای کشف حقیقت یاد می کند:
در نمایشنامه هملت وقتی هملت صحنه ای از قتل پدر را نمایش می دهد، متوجه می شود که عمویش واکنش نشان می دهد و از این طریق پی به راز کشته شدن پدر می برد و بعد در صحنه ای دیگر وقتی می خواهد انتقام بگیرد، عمو را تنها در حال عبادت می بیند و از آنجایی که در اعتقاد مسیحیان کشته شدن یک جنایتکار در حال عبادت به معنای بخشوده شدن اوست، دست از انتقام می کشد. حال این موضوع به نظام های اجتماعی هم قابل تعمیم است، به این معنا که اگر در یک جامعه با ساختاری متعادل روبه رو باشیم، بحران ها می توانند منجر به کشف حقیقت شوند، البته بسته به اینکه ضریب آسیب یک بحران چگونه باشد.
ولی اگر ساختارها متعادل نباشند، بحران ها می توانند بنیان کن ظاهر شوند. حتما می دانید که گاه دولت ها برای جلوگیری از سکون و ایستایی یا عدم واکنش اجتماعی بحران های مصنوعی ایجاد می کنند تا خلاءها را کشف کنند و از شدت آسیب های ناگهانی بکاهند.
بحران و اقتصاد
موضوع بحران و اقتصاد را نیز از زوایای مختلفی می توان بررسی کرد، اما دو بعد اساسی در این قضیه، اختصاص بودجه برای جلوگیری یا رفع بحران ها و نیز هدر دادن هزینه به دلیل عدم تشخیص عمق بحران و اولویت بحران هاست.کارشناسان اعتقاد دارند هنگامی که یک جامعه با چند بحران همزمان روبه روست، مدیریت آن جامعه باید با دید آسیب شناسانه در میان بحران ها اولویت بندی کند تا هزینه ها به سمت حل ریشه ای ترین بحران سوق داده شود. به علاوه گاه بحران های کاذب باعث می شود مدیران به اشتباه، هزینه های هنگفتی را برای حل آن صرف کنند، در حالی که نتیجه عکس خواهد بود و اصرار بر حل بحران کاذب، آن را به یک بحران جدی تبدیل خواهد کرد. دکتر مختاباد در این باره می گوید: بحران های کاذب می توانند در جامعه باز تولید بحران کنند، مثل بحران جوانان که در اصل یک بحران کاذب و خاص یک مقطع سنی است. بنابراین اگر در این زمینه استراتژی و مکانیزمی که بتواند جوان را در جایگاه خاص خود تعریف کند وجود نداشته باشد، اصرار بر حل بحران آن را به یک بحران جدی تبدیل می کند.
وی در ادامه توضیح می دهد: عدم شناخت از یک پدیده و نحوه کنترل آن می تواند موجب فشارهای کاذب به عنوان یک عکس العمل مدیریتی شود و فشار کاذب هم بحران کاذب ایجاد می کند و کم کم تبدیل به یک بحران جدی می شود. بنابراین در اکثر مواقع این عدم آگاهی ما نسبت به موضوعات است که بحران ایجاد می کند و آلبر کامو در سوءتفاهم خود به همین مسئله پرداخته است که چگونه یک تصور غلط می تواند به یک فاجعه تبدیل شود.
وی در مورد اقتصاد بحران تصریح می کند: شاید بتوان صنعت را وارد کرد، اما در مورد بحران، تنها نخبگان داخلی هستند که می توانند راه حل آن را پیشنهاد دهند، به علاوه اینکه هزینه ها نیز باید تامین شود. به اعتقاد من باید در تشکیلات مدیریتی ما جایگاهی برای اقتصاد بحران در نظر گرفته شود و در حوزه های مختلف برای حل بحران ها بودجه بحران وجود داشته باشد. به عنوان مثال در آمریکا و در زمان کلینتون محققان متوجه شدند که بچه ها در زمینه دروغ دچار بحران شده اند، یعنی بحران دروغ گویی بچه ها و بعد 100 میلیارد دلار بودجه برای آن در نظر گرفته شد تا اینکه حل شود. در این دوره پژوهشگران برای بچه های 4 تا 7 ساله آموزش های ویژه ای درنظر گرفتند و از طریق فیلم، داستان و... به این آموزش ها پرداختند تا اینکه این موضوع از حالت بحرانی بیرون بیاید.
بحران های ژرف
دکتر باهر اعتقاد دارد: حل برخی از بحران ها از قدرت اراده انسان خارج است و در این گونه موارد تنها باید به خداوند توکل کرد: در رفتارهای نظامات اجتماعی، اعم از اقتصادی، فرهنگی، اداری و سیاسی به مراتبی از ناهنجاری ها برخورد می کنیم که وضعیتی حاد و بحرانی پیدا می کنند، مانند تورم اقتصادی چهار نعل ممتد، تهاجم های فرهنگی سنت شکن، تموجات اجتماعی خانمان برانداز و ... . نهایتا در بیانی عرفانی، بحران خروج از محدوده قدر و قرار گرفتن در آستانه نامحدود قضا ست و آن هنگامی است که کاری از دست کاردان هم برنمی آید، مگر آنکه مشیت الهی متبدل شود، مانند وقتی که پزشکان معالج از معالجه دوایی خود ناامید می شوند و به درمان شفایی دعای مردم متوسل می شوند. به قول حافظ:
دردم نهفته به زطبیبان مدعی
باشد که از خزانه غیبم دوا کنند
منبع: / ماهنامه / ویژه نامه ماه همشهری ۱۳۸۴/۰۰/۰۰
نویسنده : محمد مطلق
نظر شما