موضوع : پژوهش | مقاله

شاخص های فرهنگی و سیاسی توسعه

روزنامه همشهری پنجشنبه 21 تیر ,1375 11 ژوئیه ,1996 سال چهارم , شماره 1015

شاخص های فرهنگی و سیاسی توسعه تئوریهای فرهنگی توسعه: متون توسعه علیرغم کیفی بودن مقولاتی چون توسعه سیاسی, فرهنگ اقتصادی و سیاسی, برخورد ارزشی در مقایسه معیارهای توسعه با فرهنگ کشورهای مختلف, در نیمه قرن بیستم شدیدا علاقه مند به فرهنگ و کاراکتر و خصایص ملی شده است.
سوالی که بحث را هدایت می کند اینست که چرا فرهنگ ها همیشه خصایص خود را بروز نمی دهند به عبارت دیگر آیا موضوعات کیفی چون توسعه سیاسی و فرهنگ هم نیازمند محرک هستند اگر جواب مثبت است این محرک چیست و چگونه عمل می کند در تحقیق پیرامون موضوعات فوق , نوعی نتیجه تناقض نما حاصل می شود بدینقرار که چرا فرهنگ همیشه و در همه زمانها خصوصیت خود را ریزش نمی کند به عنوان نمونه فرهنگ کنفوسیوسی قرنها وجود داشته لیکن فقط در پنجاه سال اخیر عمل کرده است و نیز برخی فرهنگها علیرغم توصیه ها و سوابق درخشان توسعه زا, پویایی و زایندگی خود را از دست داده اند براساس همین پارادکس, برخی از محققین توسعه, تبیین توسعه یافتگی بر مبنای موضوع فرهنگ را اغلب ناقص می دانند(1 ) هانتینگتن هم معتقد است که فرهنگ به دلیل توضیح دهندگی  ویژه, که مختص متغیرهای خاصاست و نه عام, حاوی نتیجه های منحرف کننده است. به عنوان نمونه فرهنگ قادر به تحلیل موضوعات عامی چون بسیج اجتماعی , رشد اقتصادی, مشارکت سیاسی و خشونت داخلی نیست. فرهنگ از نظر هانتینگتن به دلیل اینکه می تواند مورد تفسیرهای گوناگون واقع شود و به مفهوم واقعی کلمه مبهم است, نمی تواند مبنای توسعه قلمداد شود. ( 2 ) حسین عظیمی معتقد است فرهنگ اگر سه خصلت داشته باشد می تواند موتور توسعه واقعی شود: غیر خرافی بودن فرهنگ, علمی بودن فرهنگ و گرایش به برابری و آزادی در فرهنگ, در یک موضع گیری مخالف ,فرهنگ رجایی همه فرهنگها را در مکانها و زمانهای مختلف توسعه زا می داند منتهی اگر قالب و محتوای فرهنگها را دریابیم. عبدالعلی قوام قائل به تمایز فرهنگهاست که می توانند توسعه زا یا توسعه زدا واقع گردند. در شرایطی که در غرب, توسعه برمبنای فرهنگ پروتستانتیزم تبیین می شود که شرط تضمین معاد, تامین معاش قلمداد می شود, فرهنگ قبیله ای در آفریقا و فرهنگ هونیستی (خوش باشی) در امریکای لاتین و خاور میانه کارکردی توسعه زدا دارند, فرهنگ در خاور دور بصورت سخت کوشی توام با ریاضت عمل می کند و به همین گونه اخلاق موجب تحولات اجتماعی چشمگیری شده است . ( 3 ) از حدود سالهای 1950 نظریه های فرهنگی توسعه در مقابل نظریه های اقتصادی ظهور کردند. البته نقش فرهنگ و خوی ملی ابتدا بوسیله ماکس وبر تحت عنوان نظریه اخلاق پروتستان مطرح شده بود, لیکن به صورت منظم و فراگیر, در قرن بیستم برای توضیح علل عقب ماندگی ممالک جهان سوم ارائه شد. نظریه انگیزه موفقیت مک کلند, که گرایش ذاتی برخی انسانها برای نیل به موفقیت, را بازگو می کند و نظریه خانواده و خویشاوندگرایی بی بند وباراز ادوارد سی بنفیلد, در این ردیف قابل ذکر است که علت توسعه و توسعه نیافتگی را نه عامل خارجی و نه عامل داخلی انباشت سرمایه, بلکه نوعی تربیت و باور می داند که ذاتی و تکوینی است. اگر توسعه یافتگی را نتیجه صراحت فرهنگی و صراحت فرهنگی را نتیجه اجماع نظر پیرامون استنباطهای مشترک از مفاهیم کلیدی در قالب تشکل اجتماعی و اجماعی بدانیم و منظور از مفاهیم کلیدی, دین, جامعه, کار, طبیعت , ثروت, قدرت, دولت, انسان و جامعه باشد. ( 4 ) اهمیت موضوع فرهنگ آشکارتر می شود با تامل در مفاهیم کلیدی فوق بخوبی می توان نقش عنصر فرهنگ را استنباط نمود. اندیشمندان توسعه از حدود دهه 70 به بعد متوجه ناکار آمدی عناصر سرمایه, تکنولوژی و نیروی کار ماهر در غیاب پشتوانه فرهنگی همچون کاربری اندیشیدن گشته اند, در دهه های 40 و 50 هنگام بحث از توسعه, مراد اصلی رشد و توسعه اقتصادی بود و افزایش نرخ درامد سرانه و تولید ناخالص ملی ( GNP ) به مثابه توسعه تلقی می شد. لیکن از دهه های 60 و 70 تحلیلهای نظری و تجربه های عینی نشان داد که شیوه کارکردنظام سیاسی و کارآیی یا ناکارآیی ساختارها می تواند مانع توسعه اقتصادی شود. از این مقطع به بعد رویکردهای نوینی پیرامون تاثیر پارامترهای غیر اقتصادی همچون عوامل سیاسی و اجتماعی و فرهنگی ظهور نمود و محققین علوم سیاسی , توسعه سیاسی را مقدمه توسعه اقتصادی قلمداد نمودند. ( 5 ) پس از ملاحظه عدم کارامدی و نیز غیر قابل اعتماد بودن رشد کمی نامتعادل و موج استقلال طلبی دولتهای جهان سوم, مطالعه توسعه سیاسی رونق یافت توسعه سیاسی مستقیما به خصایل اجتماعی و فرهنگی نیروهای بومی مربوط می شد و اینگونه استدلال گردید که اگر هدف از توسعه سعادت انسان است, پس چرا نباید موضوع خواسته و نیازها و مقتضیات انسانی را نشکافیم. در همین راستا مطالعات وسیعی پیرامون توسعه از جانب دانشمندانی چون لوسین پای, گابریل آلموند, وربا, جیمز کلمن, لئونارد بایندر, دیوید اپتر, هارولد لاسول , تالکوت پارسونز, کارل دویچ, والت ویتمن روستو, رابرت وارد, جوزف لوپالامبار و. . . انجام شد. از این مجموعه مطالعات, عده ای توسعه سیاسی را مترادف با دمکراسی دانستند و به تحلیل معیارهایی چون پارلما نتاریسم , کثرت گرایی, انتخابات, آزادی مطبوعات, توسعه اقتصادی و مشروعیت سیاسی پرداختند, دسته دوم توسعه یافتگی را ملازم با پذیرش فرهنگ تغییر و تحول تدریجی و کیفی دانستند و به تبیین نیازمندیهای انسان به لزوم تغییر و تحول پرداختند, دسته سوم توسعه یافتگی سیاسی را ظهور انفکاک ساختاری و تخصصی شدن رسته ها, کارکردهای اجتماعی و فیصله یافتن بحران های پنجگانه و توسعه ظرفیت اجتماعی سیاسی , دانستند. ( 6 ) توسعه سیاسی را بدلیل کیفی بودن , قضاوتی بودن, دیر نتیجه دادن و تعدد و ناهمگونی متغیرهای موثر در آن افرادزیادی مورد بررسی قرار داده اند. در واقع به تعداد محققین توسعه می توان مجموعه شاخصهای توسعه سیاسی برشمرد. ما در اینجا بخاطر خاصیت تئوریک بحث فقط به پاره ای از آنها اشاره می کنیم:
لوسین پای مفهوم توسعه سیاسی را متضمن برابری, توانایی نظام سیاسی در دادن بروندادها و گسترش تقسیم کار می داند. پای در مبحث مبهم خود توسعه سیاسی را در سه سطح و شاخص تحلیل می کند: الف) از لحاظ جامعه مدنی ب) انجام کارهای منظم حکومتی ج) جمعیت. بدون تعریف توسعه از نظر پای , معیارهای فوق برای توسعه سیاسی ناقص و نامناسب است. ناقص به این خاطر که جایگاه شاخصهای مهمتر توسعه سیاسی همچون بحرانها, پارلمانتاریسم , مشروعیت و تقسیم قدرت خالی است. و کلی و نامناسب از این جهت که مثلا زیر مقوله انجام کارهای منظم حکومتی می توان دهها گزینه مرتبط و غیر مرتبط با توسعه را شمارش کرد. بایندر, تغییر هویت از سطح ملی به اجتماعی, تغییر در مشارکت سیاسی از نخبه به توده و از خانواده به گروه, تغییر توزیع مناسب سیاسی از اصالت انتساب به اصل لیاقت و تخصص و تحکیم نفوذ اداری و حقوقی در نقاط دور افتاده را به عنوان شاخصهای فرهنگ سیاسی توسعه یافته می داند. ( 7 ) به نظر می رسد شمارش شاخصهای ذیل, نواقص مکنون در اعتقاد بایندر را روشن کند. حسین بشیریه شاخصهای توسعه سیاسی را سازمان یابی نیروهای اجتماعی, فرهنگ سیاسی عقلانی . ( 8 )

 

³نوع فرهنگ ³نوع وفاداری ³

³فرهنگ عاطفی³ وفاداری به پرسنل ³
³فرهنگ عاطفی³ وفاداری به سیاستها³
³فرهنگ عقلائی³ وفاداری به سیستم ³


سنگینی نیروهای
جامعه بر قدرت دولت و وجود فرایند سیاسی که تغییر و دگرگونی را متناسب با افکار عمومی پذیرا باشد. ( 8 ) کارل دویچ, میزان تحرکت اجتماعی و افزایش ارتباط را شاخص بارز توسعه سیاسی می داند. وی بدون اینکه به کیفیت و محتوای پیامهای ارسالی و ارتباطات توجه کند. مثلا میزان افزایش نامه های مبادله شده بین دو نقطه را دلیل رشد و توسعه سیاسی می داند و علت تلقی تحرک اجتماعی را به عنوان عامل توسعه , فرایندی می داند که در طی آن شخص ازوابستگی ها واعتقادات سنتی بریده و الگوهای جدیدی را می پذیرد. در واقع دویچ با این نظر سنت مداری را مترادف با عقب ماندگی و رهایی از آن را حرکت به سوی توسعه ترسیم می کند. به اعتقاد کارل دویچ, جوامعی که امروزه توسعه یافته تلقی می شوند آنهایی هستند که در مرحله ای از رشد خود و حتی در وضعیت فعلی از تحرک قابل ملاحظه ای در جهت شهرگرایی و انتقال مکان اشتغال , درامد و سرمایه گذاری برخوردار هستند.
کاوانوف, توسعه سیاسی را براساس شیوه تدوین قانون اساسی و کیفیت نظام دهی قانون به تشکیلات سیاسی توضیح می دهد. او در تحلیلهای خود برخلاف مثلا برینگتون مور و نظریه پردازان نوسازی به عامل اجتماعی و نیز اقتصادی توجهی نمی کند. شیوه و وجه تولید داخلی و نقش نیروهای استثمارگر داخلی به عنوان متولیان توسعه مورد توجه نیست. فقط به نوع قانون اساسی, فارغ از موقعیت و ضمانت اجرای آن و موانع و منافع اجرا, به عنوان شاخص توسعه سیاسی نگاه می شود. ( 9 ) ایزن استات, شاخص توسعه یافتگی را توزیع اقتدار سیاسی در کلیه بخشها و حوزه های جامعه و ساختار سیاسی تخصصی شده و تنوع یافته می داند, لیکن باید خاطرنشان نمود که توزیع اقتدار سیاسی در کلیه حوزه ها, از کوچک تا بزرگ, باید به گونه ای باشد که مانع تجهیز اجتماعی به خصوص در مواقع بحرانی نشود. آنچه که به عنوان نقطه ضعف عملکردی بوروکراسیهای پیچیده امروز قلمداد می شود شیوه تصمیم گیری دیر هنگام و بی موقع است که منبعث از ساختار سلسله مراتبی ارگانهای تصمیم گیر می باشد ضمن اینکه نباید لزوم توانائی بسیج اجتماعی نیز دستاویز دیکتاتوری و اقتدار گرائی گردد. ( 10 ) ساموئل هانتینگتن, میزان استقلال جامعه, پیچیدگی , یگانگی و وحدت, انعطاف پذیری و صنعتی شدن, تحرک و تجهیز اجتماعی, پراگماتیسم و مشارکت سیاسی را بعنوان شاخصهای توسعه سیاسی ذکر می کند. در یک مطالعه توصیفی و قابل ترکیب, شاخصهای توسعه به دو دسته مثبت و منفی تقسیم و اینگونه آمده است:

شاخصهای مثبت توسعه:
1 دولتمداری یا یکپارچگی سرزمینی . 2 شکل گیری ملت یا یکپارچگی ملی . 3 افزایش حق رای و انتخابات آزاد. 4 مشارکت سیاسی چشمگیر در روندهای سیاسی . 5 مشارکت مردم در هیئتهای تصمیم گیری . 6 حسابگری فزاینده گروههای خودمختار. 7 تراکم منافع فزاینده بوسیله احزاب سیاسی با ثبات دمکرات . 8 آزادی مطبوعات و رشد رسانه های جمعی . 9 تمرکززدایی سیاسی و اداری . 10 خودگردانی واحدهای محلی . 11 گسترش امکانات آموزشی . 12 نقش موثر هیئتهای قانونگذاری . 12 نقش موثر کارگزاریهای نیمه حکومتی مانند تعهدات عمومی . 13 نقش سازمانهای قدرتمند برای دادرسی قضائی . 14 بردباری ناراضیان و کنترل جنبشهای مخالف . 16 گسترش پایگاه اجتماعی نخبگان . 17 علنیت در کار حکومت و نخبگان سیاسی . 18 استقلال قوه قضائیه و حاکمیت قانون . 19 نیروهای مسلح غیرسیاسی . 20 سیاستهای اجتماعی با استفاده از روشهای قانون اساسی . 21 بی طرفی یا استقلال کارمندان . قدیر نصیری مشکینی
ادامه دارد

یادداشت ها:
1 از جمله: جان فاسترکارتر( Carter Faster Jean )
2 سعید کازرانی , نقش عوامل فرهنگی در توسعه
اقتصادی, ماهنامه اطلاعات سیاسی اقتصادی, شماره
( 856 ) , صص .567
3 Franzmuschler , پند گرفتن از تجربه ها یا تبلیغ
ایدئولوژیها, ترجمه محمود شهابی, اطلاعات سیاسی
اقتصادی , ش ,28 صص .18 و نیز ر. ک . به فصلنامه
فرهنگ (ش 6 و 5 ) , پائیز و زمستان ,1370 صص .1115
4 محمود سریع القلم , جایگاه برداشت مشترک
نخبگان ,ماهنامه سیاسی اقتصادی, (فروردین
اردیبهشت 73 ) ش ,7980 صص .18
5 عبدالعلی قوام , توسعه سیاسی و تحول
اداری , تهران نشر قومس , ,1371 صص .68
6 محمود سریع القلم , عقل و توسعه یافتگی ,
تهران نشرسفیر, ,1372 صص .967
7 عبدالرحمن عالم , بنیادهای علم سیاست ,
تهران: نشر نی , ,1373 صص .1256
8 حسین بشیریه , نوسازی و توسعه (جزوه
درسی,) تهران: انتشارات دانشکده روابط بین الملل
وزارت خارجه ,1372, صص .23
10 و9 منبع شماره ,5 ص .15
 

نظر شما