موضوع : پژوهش | مقاله

جنایتها و دروغهای یک «جنگ آزادیبخش!»


بشتابید و به جمع «فاتحان» بپیوندید! این صدای برخی از حاشیه نشینان «اردوگاه صلح» است که امواج پرجوش و خروش صلح طلبی و افکار عمومی اروپایی مخالف با ماجراجویی در عراق آن را به سکوت کشانده بود و اکنون با حضور ارتش آمریکا در عراق جرات ابراز وجود پیدا کرده است. از نظر آنها چنانچه پاریس بر موضع خود پافشاری کند، احتمال دارد در عرصه جهانی منزوی شود و در نتیجه شرکتهای فرانسوی از قراردادهای بازسازی سهمی نبرند ؛ حتی امکان دارد آمریکا فرانسه را تحریم کند. بنابراین اطاعت تنها راه شرافتمندانه خروج از این بحران است؛ چه اهمیت دارد که این جنگ تجاوزی آشکار به حقوق بین المللی بوده یا بدون توافق سازمان ملل انجام شده است. زور حرف آخر را زده است، به کمک فاتحان بشتابیم!
آیا ورود تانکهای آمریکایی به بغداد می تواند در تحلیلهای سیاسی که قبل از ٢٠ مارس ٢٠٠٣ یعنی تاریخ شروع تجاوز نظامی معتبر بودند، تغییری دهد؟ چه کسی لحظه ای در پیروزی چشمگیر واشینگتن که ٤٥% از بودجه ی جهانی تسلیحات را به خود اختصاص می دهد، کوچکترین شکی به خود راه می داد؟. عراق پس از ١٢ سال محاصره اقتصادی و خلع سلاح توسط سازمان ملل، تنها رقمی معادل ٢ هزارم بودجه ی نظامی آمریکا را به ارتش خود اختصاص داده بود. عدم تعادل نیروها به طرز دلخراشی در شمار تلفات منعکس است: آمریکا ١٢٥ سرباز از دست داد و انگلستان ٣٠ سرباز، حال آنکه اغلب تحلیلگران معتقدند دهها هزار عراقی جان باخته اند. تنها در روز فتح بغداد ٢ تا ٣ هزار نفر کشته شدند. چنین پیروزی بیشتر از آنکه فتحی قهرمانانه باشد، برنده شدنی است حقیر در یک بازی بی رحمانه نا برابرو یک سویه.
یکی از فرماندهان قوای آمریکا سرهنگ وودی رادکلیف تعریف می کند که در نجف، سربازان عراقی از یک کارخانه خارج می شدند: «آنها فوج فوج با تفنگ AK-٤٧ در دست به طرف گروهان ما آمدند و ما همه شان را کشتیم.» فرمانده ادامه می دهد: « البته حماقت کردیم ، بهتر بود یکی از هواپیماها از بالا با انداختن بمبی کل ساختمان را ویران میکرد تا همه را یک جا از بین بریم.» سربازی نظر خود را چنین می گوید: «کلمه دیگری پیدا نمی کنم من خود را تقریباً "مسئول" این کشتار می دانم. ما خیلی ها را قربانی کردیم. وقتی از خودم می پرسم چند تایشان بیگناه بودند کمتر احساس غرور می کنم. بله ما پیروز شدیم، اما به چه قیمتی؟» (١)
مجدداً « دوران پرافتخار استعمار» که «متمدن ها»، « بربرها » را قتل عام می کردند، باز می گردد. در سال ١٨٩٨ در « اومد رمان » سودان، گروهان های انگلیسی به کمک چند گردان مصری، یاغیان محلی را که خود را از یوغ خارجی آزاد کرده بودند، سرکوب کردند. یازده هزار سودانی کشته شدند، در صورتی که نیروهای انگلیسی و مصری ( کسی جرات نمی کرد کلمه « مؤتلفین » را در مورد آنها به کار برد ) تنها ٤٨ نفررا از دست دادند. اما اگر امپراتوری انگلستان ادعا داشت نظم را برقرار می کند، دیگر دم از استقرار دمکراسی نمی زد و با سخن گفتن از خطر جنگجویان سودانی برای مردم لندن خود را مسخره نمی کرد.....
جنگ علیه عراق هر چند کوتاه ، اما بدون درد و رنج نبود. هنوز برای ارائه جمع بندی از تعداد کشته ها زود است. رسماً ٢٠٠٠ جسد « سرشماری » شده است ، اما چند جنازه هنوز زیر ویرانه ها باقی مانده اند؟ چه مقدار سلاح با کلاهک محتوی اورانیوم تضعیف شده بکار رفته است ؟ عواقب آن در دهه های آینده چه خواهد بود؟ آیا همچون مواد مسموم کننده ای که در جنگلهای ویتنام توسط آمریکائی ها استفاده شده بود، تعداد بیشماری قربانی برجای خوا هد گذاشت؟ چه مقدار بمبهای خوشه ای در مناطق شهری رها شده است؟
رفتار سربازان آمریکایی چهره ی کریه جهان « متمدن » را نشان داد. روز ٧ آوریل، سومین گروهان از چهارمین دسته سربازهای آمریکایی به حومه ی بغداد رسید. خبرنگارِ عکاس، لوران واندر ستوکت، چنین می گوید: « یک وانت آبی رنگ به سربازان آمریکایی نزدیک می شود. سه گلوله ناشیانه برای متوقف کردن آن شلیک می شود. وانت به حرکت خود ادامه می دهد تا دور زده و پناه بگیرد. سپس آرام حرکت می کند. سربازان آمریکایی شلیک می کنند. اوضاع از کنترل خارج شده است. به همه طرف شلیک می شود (...) دو مرد و یک زن زیر رگبار گلوله جان می سپارند. « خطر » این آدمها بودند! اتومبیل دیگری نزدیک می شود. با تکرار سناریوی قبلی، تمام سرنشینان کشته می شوند. پیرمردی، عصا به دست، آهسته در پیاده رو راه می رود. او را هم می کشند.» خبرنگار چنین خلاصه می کند: من خودم شاهد قتل ١٥ غیرنظامی در عرض دو روز بودم. آنقدر با جنگ آشنا هستم که بدانم جنگ همیشه کثیف است و نخستین قربانیها همیشه غیرنظامیان هستند. اما آنچه این بار دیدم خیلی بی معنی بود!» (٢) نه! این بی معنی نیست، جنایت جنگی است....
آیا این قربانیان بهای « آزادسازی » عراق را نپرداخته اند؟ واقعیت این است که مردم عراق از پایان یافتن دیکتاتوری صدام حسین که یکی از خون آشام ترین رژیمهای منطقه بود، نفس راحت می کشند. ضمن آنکه برای مردم عراق، تاریخ ٢٠ مارس گذشته تنها مرحله ای از جنگ بی پایانی بود که از ١٩٩١ ادامه داشت: بمباران های بی وقفه، کشتارها و مجازات ها، محدودیتها و ناامیدی (٣). عراقی ها پایان این کابوس را آرزو می کردند و می خواستند به دنیای «عادی» بازگردند. اما خشونت بمبارانها که ساختارهای شکننده موجود را با خاک یکسان کرد و رفتار سربازان آمریکایی ـ انگلیسی، نگرانی ها و سوال هایی را برانگیخت: واشینگتن چه خیالاتی در سر دارد، چه خطراتی در پیش است، درگیری های قومی آینده کدام ها هستند...
.... از آنجا که « آزادکنندگان » هیچ جا با دبدبه و کبکبه مورد استقبال قرار نگرفتند، پنتاگون مجبور شد صحنه ی رسانه پسندِ افتادن مجسمه صدام حسین را در قلب پایتخت در ٩ آوریل سازماندهی کند. تصاویر این صحنه در سراسر دنیا پخش شد و همه پرچم ستاره دار را که بر سر دیکتاتور کشیده و جای پرچم عراق را گرفته بود، دیدند. دونالد رامسفلد که تحت تاثیر قرار گرفته بود فوراٌ اعلام کرد که «این صحنه او را به یاد سقوط دیوار برلین می اندازد!» وی فراموش کرد اضافه کند که سقوط مجسمه ی صدام حسین توسط نیروهای نظامی آمریکایی، آن هم در حضور جمعیتی صد نفره از مردم عراق که از تعداد خبرنگاران نیز کمتر بودند، صورت گرفت؛ هیچ تلویزیونی تصاویر میدان وسیع بغداد را که در آن پرنده پر نمی زد و تنها تانکها مدخلهای ورودی اش را محافظت می کردند، به صورت کامل نشان نداد....
قرار بود « شور و شوق » خود جوش مردم عراق بی پایگی دلایل اولیه ی طرح تجاوز نظامی واشنگتن را بپوشاند. واشینگتن چندین ماه حمله نظامی را برای یافتن سلاحهای کشتار جمعی توجیه می کرد. این سلاح های مخفی شده قلب آمریکا را نشانه گرفته بودند و دلایل و شواهد مبنی بر وجود آنها از در و دیوار می ریخت. مثلاٌ رئیس جمهور بوش در ٢٨ ژانویه ٢٠٠٣ در سخنرانی اش در باره متحدین آمریکا گفته بود که عراق پانصد تن اکسید اورانیوم از نیجریه خریداری می کند تا در تولید سلاح اتمی به کار گیرد. کالین پاول نیز مدارکی در همین رابطه به سازمان ملل متحد ارائه کرد. تمام این اتهامات در ٧ مارس فرو ریخت، محمد البرادی مدیر کل آژانس بین المللی انرژی اتمی اعلام کرد که این پرونده از سر تا ته جعلی است و ساخته و پرداخته سازمانهای جاسوسی انگلستان است که از ١٩٩٧ مشغول پرونده سازی در مورد عراق هستند (٤). اما چه اهمیتی دارد! رسانه های جمعی آمریکا خبر تکذیب را در حاشیه مطرح کردند: ٤٠% مردم آمریکا پیش از جنگ علیه عراق اطمینان داشتند که بغداد دارای سلاحهای اتمی است.
هر چند ارتش عراق می دانست پایان کارش نزدیک است، اما از سلاحهای شیمیائی یا باکتریولوژیک استفاده نکرد. هنوز هم نیروهای آمریکایی مدرکی برای توجیه جنگ و دهها هزار قربانی آن پیدا نکرده اند. واشینگتن با بازگشت بازرسان سازمان ملل به عراق مخالف است، هر چند این تنها راه قانونی از میان برداشتن مجازاتها علیه این کشور است. بی شک این بار هم آقای بوش روی خدمات آقای تونی بلر حساب باز کرده تا بار دیگر پشت درهای بسته مدارک لازم را تهیه کند...
« ارتباطات » میان القاعده، سازمان اسامه بن لادن، و رژیم عراق نیز یکی از دلایل اعلام جنگ علیه عراق در چارچوب « کارزار علیه تروریسم » مطرح می شود. سازمان سیا خودش هم این ادعا را باور ندارد اما ٤٤% آمریکایی ها معتقدند که برخی یا اکثر تروریستهای ١١ سپتامبر ٢٠٠١ عراقی بودند و ٤٥% بر این باورند که خود شخص صدام در این عملیات دست داشته است (٥). این نظرسنجی ها نشان می دهند که حتی در یک جامعه ی باز، دسیسه های رسانه ها می تواند باعث پخش اکاذیب شود و دموکراسی را کاملاٌ از محتوا خالی سازد. البته به واقع یک نقطه مشترک بین اسامه بن لادن و صدام حسین وجود دارد. این ارتباط را مردم عراق سالهاست می شناسند. هر دو آنها از دهه ی ١٩٨٠ متحد استراتژیک آمریکا بودند و چنانکه هیچ کدام از آنها از کمکهای سیاسی و مادی دولتهای متوالی آمریکا بهره مند نمی شدند، نمی توانستند تا این حد خطرناک شوند. پشتیبانی واشینگتن از مجاهدین افغانی و داوطلبان عرب، خصوصاً اسامه بن لادن، برای جنگ با شوروی که افغانستان را اشغال کرده بود، زبانزد عام و خاص است (٦). اما پیوندهای میان واشینگتن و صدام از این هم قدیمی تر است.
بنا به تحقیقات کارشناسانی که زندگی صدام حسین را بررسی می کنند، نخستین ارتباطات وی با سازمان سیا به سالهای دهه ١٩٦٠ که صدام جوان در قاهره پناهنده بود، بازمی گردد. در فوریه ی ١٩٦٣ کودتایی رژیم مترقی عبدالکریم قاسم را در عراق سرنگون کرد. در جریان دستگیری مبارزان دموکرات و کمونیست، هزاران نفر کشته شدند. صدام حسین با عجله به کشور بازگشت و با دوستان خود در این کشتارها و شکنجه ها شرکت کرد. اسامی افرادی که باید بازداشت می شدند توسط سازمان سیا در اختیار رژیم جدید قرار گرفت ــ همان کاری که سازمان سیا در سال ١٩٦٥ برای سرکوب کمونیستها در اندونزی انجام داد و منجر به کشتار ٥٠٠ هزار نفر شد. به دلیل این همکاری قدیمی در جهان عرب شایع شد که صدام حسین مامور سازمان سیا است. هر چند نباید از یاد برد که در خاورمیانه تئوری توطئه و توضیح همه ی مسائل از طریق دخالت خارجی بسیار رایج است...
در دهه ی ١٩٨٠ اتحاد میان حزب بعث و حکومت ریگان ابعاد وسیعتری می گیرد. منشاء این رابطه کسی جز دونالد رامسفلد نیست که در دسامبر ١٩٨٣ به بغداد رفت تا دستهای هیتلر آینده را بفشارد. با حذف عراق از فهرست کشورهای حامی تروریسم، روابط دیپلماتیک میان دو کشور برقرار شد و واشینگتن از بغداد در جنگ علیه «انقلاب اسلامی» حمایت نظامی کرد. در آن زمان واشینگتن به خوبی می دانست که عراق با زیرپا گذاشتن قوانین بین المللی، از سلاحهای شیمیایی علیه ایران استفاده می کند. در ١٩٨٨ هنگامی که عراق با گازهای شیمیایی به کردها حمله کرد و هزاران کشته در حلبچه برجای گذاشت، دولت آمریکا با برپایی کارزاری تبلیغاتی کوشید تا مسئولیت را به دوش تهران بیاندازد. (٧)
با اشغال کویت توسط عراق در اوت ١٩٩٠ داده ها تغییر کردند. هنگامی که کردها و اهالی جنوب عراق در مارس و فوریه ١٩٩١ دست به شورش زدند، ارتش آمریکا عملا اجازه داد که رژیم صدام آنها را سرکوب کند چرا که واشنگتن خواهان رفتن صدام بود نه فروپاشی رژیم. آقای کولین پاول که در آن زمان رییس مرکز فرماندهی داخلی ارتش بود، در سال ١٩٩٢ چنین توضیح داد: « رمانتیسم سیاسی ای وجود دارد که می پندارد که اگر همین فردا صدام حسین زیر اتوبوس برود، فورا یک دموکرات تمام عیار از نوع جفرسن از زمین سبز می شود که انتخابات آزاد را سازماندهی کند. اما برای خیلی ها جای تاسف خواهد بود که ببینند سربازهای آمریکایی دو سال پس از مرگ صدام هنوز در پایتخت عراق به دنبال جفرسون می گردند.» (٨) عراقی ها، بویژه شیعیان عراق که قربانی سرکوب بوده اند، همه این ها را به یاد دارند و می توان فهمید چرا نسبت به ادعاهای دموکراتیک اربابان جدید شک می کنند.
نگرانی مردم تنها به دلیل رفتار نیروهای آمریکایی ــ انگلیسی در طی جنگ نیست بلکه نشانه های معنی دار دیگری نیز وجود دارد: وزارت نفت در دست سربازان آمریکایی است، در حالی که سی وزارتخانه دیگر همه غارت شده یا به آتش کشیده شده اند. در مقابل چشمان سربازان آمریکایی بیمارستانها، موزه ملی و موزه شهر موصل غارت شده اند، کتابخانه ی ملی و کتابخانه قرآنی که گنجینه های فرهنگی عراق و تمام بشریت هستند به آتش کشیده شده اند. آقای شکیر عزیز، استاد دانشگاه عراق، احساسات مردم را چنین خلاصه می کند: «با چشمان خود دیدم که سربازان آمریکایی مردم را تشویق می کردند که دانشکده فنی را به آتش بکشند. جاه طلبی دیوانه وار، فرهنگ نفرت از هر چه عرب و مسلمان است، و طمع و اشتهای سیری ناپذیر به نفت و قراردادهای بازسازی عراق چگونه توانسته است آمریکاییها را به چنین ویران سازی عظیمی سوق دهد!»
تنها چند تانک کافی بود تا این گنجینه های بشری محفوظ بمانند، شاید به همان تعدادی که واشینگتن دور میدان بزرگ شهر جمع کرده بود تا آن صحنه سازی مسخره سقوط مجسمه وبرافراشتن پرچم آمریکا را براه بیاندازند.
عراقی ها از آشوب وحشت دارند و نیک می دانند که آمریکا بر عکس برای توجیه حضورش، دست اندازی به نفت و استقرار پایگاه های نظامی به آن نیاز دارد. همه می دانند که جامعه شان از زمان اشغال کویت تضعیف شده است. محاصره اقتصادی ای که با چنگ و دندان توسط آمریکا تحمیل شد، مزید بر علت است. آمریکا به هیچوجه حاضر نبود دلایل حاکی بر جنایتکارانه بودن این محاصره را بپذیرد.
ادامه حیات مسنقل از دولت وقت، شعار روز مردم عراق است، قبیله گرایی که توسط رژیم ترویج می شد، وسعت گرفته است. نظام آموزشی منهدم گشته و سنت های عقب مانده خصوصاً علیه زنان رشد کرده است. پخش سلاح در بین قبایل در دهه ی ١٩٩٠ و جمع آوری سلاح های رها شده توسط ارتش، مردم عراق را مسلح کرده است که خطرات خود را به دنبال دارد. خیلی ها نگرانند که نه دمکراسی بلکه در واقع بی قانونی و آشوب پیروز شده باشد.
نخستین تشنج ها در گوشه و کنار شروع شده است: مثلاً در موصل درگیری میان اقوام مختلف شدت گرفته است؛ در کرکوک ، خانواده های عرب توسط کردها اخراج شده اند، همان کردهایی که خود تا چندی قبل توسط رژیم عراق تبعید شده بودند! در میان شیعیان نیروهای مذهبی گاه افراطی در حال قدرت گیری هستند(٦). تلاش های آمریکایی ـ انگلیسی مبنی بر استفاده از برخی سران سابق حزب بعث یا درجه داران پلیس مخالفت ها یی را به همراه آورده است.
عراقی ها خیلی زود نشان داده اند که وجود یک دولت « تحت الحمایه » آمریکا را رد می کنند. هنوز جنگ تمام نشده بود که بیست هزار نفر در نصیریه علیه جلسه نیروهای مخالف تحت رهبری نماینده تام الاختیار آمریکا، ژنرال جی گارنر، از مدافعان سر سخت سیاست آریل شارون، تظاهرات کردند. آنها فریاد می زدند: « نه آمریکا نه صدام، آزادی، اسلام » از آن زمان هر روز تظاهرات دیگری با همین شعارها برگزار شده است.
آیا این تظاهرات خللی بر اراده ژنرال گارنر این « شاهین شاهین ها » وارد می آورد، او که دوست رامسفلد است، معتقد است که «اگر ما زودتر جنگ را به شمال می کشاندیم و در جنوب بی دلیل منتظر نمی شدیم در ویتنام هم مانند عراق پیروز بودیم. اگر در آن زمان بوش رییس جمهور آمریکا بود ما حتماً فاتح ویتنام بودیم.» (١٠) البته این امر بعید بنظر می رسد ! واشینگتن تصمیم دارد سازماندهی مستقیم خود را از طریق چند سرسپرده انجام دهد افرادی مانند احمد چلبی کسی که به ٢٢ سال زندان به جرم کلاهبرداری و دزدی در اردن محکوم شده است.
سپردن عراق به بخش خصوصی
طرح های بازسازی نیز ریخته شده و قراردادها به شرکتهای آمریکایی سپرده شده است، شرکتهایی که اغلب وابستگی مستقیمی به دولتمردان آمریکا دارند. باید برای کارزار انتخاباتی ریاست جمهوری که به زودی آغاز می شود، منابع مالی پیدا کرد...
شرکت نفتی هالی بورتن که تا سال ٢٠٠٠ توسط ریچارد چنی، معاون فعلی رییس جمهور آمریکا، اداره می شد، وظیفه ی مبارزه با آتش سوزی چاههای نفت را به عهده گرفته است. گروه بچتل ، نخستین شرکت ساختمانی آمریکا که به دولت کنونی بسیار نزدیک است، قراردادی به مبلغ ٦٨٠ میلیون دلار(١١) بسته است. اتحادیه اروپا تصمیم گرفته است در مورد تطابق این قرارداد با قوانین سازمان تجارت جهانی ، پیگرد قانونی انجام دهد.
اما آیا این قراردادها از جیب آمریکا پرداخت می شود؟ ابداً . از مجموع ٤/٢ میلیارد دلاری که کنگره برای کمک به بازسازی عراق تصویب کرده است، ٧/١ میلیارد دلار آن از دارایی های مردم عراق که از سال ١٩٩٠ مسدود و در ٢٠ مارس توسط واشینگتن تصرف شده اند، تامین می شود. در عین حال، آمریکا به توان لیبرالیسم اقتصادی در تامین بخش دیگر این هزینه اعتقاد دارد: بر اساس این برنامه با خصوصی سازی تمام مؤسسات دولتی عراق در ١٨ ماه آینده، بانک مرکزی مستقلی که در هیچ یک از کشورهای منطقه وجود ندارد (١٢)، تشکیل خواهد شد. دولت آمریکا رویای عراق فاقد دولت را در سر می پروراند.
آیا نباید برای دمکراسی جنگ کرد؟ این سوالی است که افرادی که مخالف «اردوگاه صلح» اند و در انتظار « خاورمیانه نوین » می باشند مطرح می کنند. این منطقه از ١٩٤٨ جنگهای متعددی را از سر گذرانده است. از نخستین جنگ اعراب و اسراییل تا جنگ خلیج فارس (١٩٩٠ـ١٩٩١) و در این میان دو انتفاضه ، هر کدام از آنها منجر به تحقیر و سرخوردگی افکار عمومی و تقویت رژیمهای مستبد شده اند . هیچ کدام از این جنگها باعث گشایش یا استقرار دمکراسی نشده اند. چه چیزِ جنگ علیه عراق را از این قاعده عمومی مستثنی می کند؟
این جنگ برخلاف نظر اکثریت مطلق اعراب و مسلمانها صورت گرفت . اما هر چند اتحادیه عرب آنرا محکوم کرد، نیم دوجین از سران کشورهای عضو این اتحادیه تسهیلاتی را برای نیروهای آمریکایی در منطقه فراهم کردند. از سوی دیگر برخی رسانه ها، نیروهای مخالف و روشنفکران این کشورها به سخنگویان رژیم « جنایتکار» عراق آنهم تحت لوای مبارزه با امپریالیسم آمریکا تبدیل شدند. همزیستی دو برخورد چنین متضاد در این کشورها، احساس ناتوانی و تحقیر آنهم در حالی که سرکوب مردم فلسطین با بی تفاوتی کامل واشینگتن روبروست ، شرایط گشایش فرهنگی و سیاسی را ایجاد نمی کند بلکه برعکس زمینه ساز برخوردهای هویت جویانه و یا حتی تروریسم است.
بغداد در قلب رویاهای اعراب جا دارد و نماد عظمت گذشته است. بغداد پایتخت بزرگترین امپراتوری مسلمان در دوران عباسی از قرن هشتم تا سیزدهم میلادی بوده است. بغداد همچنین صحنه ی نخستین حرکتهای ضداستعماری قرن بیستم بود مانند اخراج استعمارگران انگلیسی و عواملشان در سال ١٩٥٨ و یا ملی کردن شرکت نفت عراق در سال ١٩٧٢. تسخیر امپراتوری عباسی توسط « وحشیان » مغول و سپس فتح بغداد در سال ١٢٥٨ میلادی که منجر به آتش سوزی مهیب کتابخانه بغداد شد، شروع دوران افول دنیای عرب و مسلمانان محسوب می شود. نقل می کنند که آب رودخانه دجله از کتابهای آتش گرفته و به آب ریخته ی کتابخانه ی بغداد سیاه شده بود.
با الهام از گفته های ابن عصیر، تاریخ نگار قرن سیزدهم، که به شرح تردیداش در بازگویی فاجعه ویرانی بغداد می پردازد، شاید کسی نیز در دهه ی آینده در رابطه با سقوط بغداد در سال ٢٠٠٣ بگوید: « سالها آنقدر ابعاد فاجعه را بالا و پایین می کردم و از آن مشمئز می شدم که قادر به حکایت آنچه بر بغداد گذشت نبودم. یک قدم به پیش می راندم و بلافاصله قدمی به عقب، چرا که مگر می توان به راحتی مرگ اسلام و مسلمانان را توصیف کرد؟ بشر شاید دیگر هرگز چنین فاجعه ای را تا آخر زمان به چشم نبیند.» (١٣).

پی نوشت ها:
١ ) جنگ عراق دلیلی برای شرم ، مقاله ای در سایت infopal ، ١٨ آوریل ‏٢٠٠٣‏.
٢ ) نقل از نشریه لوموند ١٣ـ١٤ آوریل ٢٠٠٣. اظهارات این خبرنگار را یکی از همکارانش به نام پیتر ماس در نیویورک تایمز ٢٠ آوریل تایید می کند.
٣ ) استفاده تبلیغی آقای بلر از فرزندانخود در مقایسه با کودکان عرقی مشمئزکننده است. او می گوید غیرممکن است بتوان به محاصره اقتصادی ادامه داد، «زیرا اگر عراق در همین حالت بماند، میزان مرگ و میر کودکان زیر ٥ سال، ١٣٠ نفر در هر ١٠٠٠ کودک است و ٦٠ درصد مردم متکی به کمک های غذایی اند.» ١٣ فوریه ٢٠٠٣ ، فاینانشیال تایمز، لندن
٤ ) چه کسی به چه کسی دروغ گفت، نیویورکر، ٣١ مارس ٢٠٠٣.
٥ ) نظرسنجی ها حاکی از شکست رسانه ها در پوشش خبری پیش از جنگ است، سایت editor and publisher. Com ، ٣١ مارس.
٦ ) جان کی. کولی، سازمان سیا و جهاد یا اتحاد غرب علیه اتحاد شوروی، انتشارات Auttement ، پاریس ٢٠٠٢ و «اموال دست نبافتنی القاعده»، لوموند دیپلوماتیک، نوامبر ٢٠٠٢
٧ ) ظاهراً آمریکا به گاز سمی اهمیت نمی داد، هرالد تریبون بین المللی ، ١٧ ژانوبه ٢٠٠٣.
٨ ) مارس ٢٠٠٣، سایت www.ereip.org در Middle East Report Online
٩ ) پاتریک سیل، نشریه دیلی استار ، بیروت ١٨ آوریل ‏٢٠٠٣‏.
١٠) هرالد تریبون بین المللی، ١٥ آوریل ‏٢٠٠٣‏.
١١) چون هیچ شرکت بیمه ای حاضر به پوشش قراردادها نیست، آقای بوش قانونی را گذرانده که بر اساس آن اداره مالیات آمریکا وجوه احتمالی ناشی از هر خطری را پرداخت می کند. به عبارت دیگر مردم آمریکا هزینه ی اشتباهات را می پردازند. لوموند ٢٠ـ٢١ آوریل ٢٠٠٣.
١٢) طرح همه جانبه ایالات متحد، از نشریه میدل ایست اکونومیست دایجست، لندن، ١٤ مارس ٢٠٠٣.
١٣) مشرق زمین در دوران جنگهای صلیبی ، انتشارات Flammasian ، پاریس ٢٠٠٢، صفحات ١١٦و ١١٧.

 


منبع: / ماهنامه / لوموند دیپلماتیک / 2003 / می
انویسنده : آلین گرش

نظر شما