موضوع : پژوهش | مقاله

مناسبات ۲جریان افراطى


اولیویه روا از جمله پژوهشگرانى است که مدتى طولانى را به مطالعه و تحقیق پیرامون ساختار فرهنگ وسیاست افغانستان گذرانده است. این مطالعه میدانى او، موجب آشنایى اش با زوایایى مهم از رفتار سیاسى و اجتماعى افغان ها شده است، یعنى همان چیزى که کمبود اصلى در نگاه اغلب کارشناسان افغانستان محسوب مى شود. روا تز دکتراى خود را نیز به «جامعه در افغانستان معاصر» اختصاص داده است. او در عین حال که کرسى ثابتى در جمع شرق شناسان دارد و به دلیل تحصیل و مطالعه در زمینه فلسفه و زبان هاى شرقى استاد مدرسه مطالعات عالى زبانهاى شرقى است اما بیش از همه نظراتش به عنوان یکى از کارشناسان خبره افغانستان مورد توجه است. اولیویه روا متولد ۱۹۴۹ لاروشل فرانسه است؛ در سال، ۱۹۸۸ به عنوان مشاور UNOCA (دفتر هماهنگى هاى افغانستان سازمان ملل متحد) انتخاب شد.
اولیویه روا پس از پیدایى طالبان و برآمدن القاعده بخشى از مطالعات خود را به تحلیل ریشه هاى قومى و قبیله اى این گروه اختصاص داد اگر چه نظرات وآراى او در زمینه سلفى گرى و ظرفیت نوگرایى این جریان با نقدهاى جدى نخبگان افغان روبه رو شد. از جمله آثار او که به فارسى نیز برگردانده شده عبارتنداز: افغانستان؛ اسلام و نوگرایى سیاسى - اسلام در آسیاى جنوبى؛ دیدگاه منطقه اى - [دوران] ترمیدور ایران و بالاخره؛ افغانستان، جنگ کشاورزان خرده پا. چنان که از عناوین کتاب هایش نیز پیداست، افزون بر مسائل اجتماعى - قومى افغانستان بخش دیگر مطالعات روا را حوزه هایى چون اسلام سیاسى، خاور میانه و آسیاى مرکزى دربرمى گیرد. در همین راستا او مقالات بسیارى درباره روابط خارجى ایران نوشته. به گفته برخى، او به عنوان محقق ارشد مرکز تحقیقات علمى پاریس «س. ان. ار. اس» یکى از موج هاى جدید تحقیقات ایرانشناسى را پیش مى برد. با آنکه نظرات روا درزمینه فرجام اسلام سیاسى در ایران نقدهاى جدى در پى داشت اما او در مهم ترین مسأله سیاست خارجى ایران یعنى قضیه هسته اى، خط مشى غرب در تحریم ایران را به چالش کشاند. روا با دیدى مثبت راهبرد هسته اى ایران را تحلیل کرد وگفت: ایران در برنامه هسته اى خود، سیاست استوارى دارد و درهمان حال خطاب به غرب، اعمال تحریم هاى اقتصادى علیه ایران را بى اثر دانست و گفت که اعمال این تحریم ها علیه تهران، نظام اسلامى در این کشور را تقویت خواهد کرد.
بتازگى اولیویه روا بخش جدیدى از یافته هاى خود در باب گذشته طالبان و القاعده انتشار داد. نظرات او که در بحبوحه درگیرى ارتش هاى اروپایى و شرکاى آمریکا با طالبان، در مطبوعات فرانسوى وافغانى به چاپ رسید حاوى نکاتى تازه از پشت پرده قدرت یابى طالبان و القاعده است، بویژه آنکه روا برخلاف بسیارى از کارشناسان به جاى پرداختن به مسائل کلى شبکه سلفیون تندرو این بار شرح حال سیاسى دو لیدر این گروه ها یعنى ملاعمر و بن لادن و نیز اغماض ها وارفاق هاى سیاسى آمریکا در باره این دو تن را بازگو کرده است


* از جمله نکات مبهم درسابقه دو نیروى افراطى افغانستان یعنى طالبان و القاعده نحوه پیوند رهبران آنهاست، چگونه اسامه بن لادن با ملا عمر آشنا شد؟
بن لادن در پایان عصر احمدشاه مسعود در سال، ۱۹۹۶ از سودان به افغانستان آمد. او سودان را همراه با خانواده اش، توسط دو هواپیماى شرکت هوایى آریانا، که کرایه گرفته بود، ترک نموده و در شهر جلال آباد که زیر فرمان حاجى قدیر، برادر عبدالحق قرار داشت، فرود آمد. عبدالحق بعداً توسط طالبان اعدام گردید. اشتباه آمریکا در رابطه با بن لادن این بوده است که آنها هیچ گاه نخواستند براى از میان بردن بن لادن عملیات مستقیم انجام دهند. چنان که مقام هاى آمریکایى هیچ گاه تقاضاى دستگیرى و تسلیم بن لادن را از سودان نکردند، در حالى که سودان آن روز آماده چنین اقدامى بود. حتى خرطوم مى خواست تا اسامه را تسلیم سعودى ها نماید، در حالى که سعودى ها فریبکارى مى کردند. بنابراین بن لادن در فضایى فارغ از تهدید یا تعقیب آمریکا یا عربستان راه شمال آفریقا به سوى افغانستان را طى کرد وبه راحتى نیروهایش را براى ایجاد جبهه تازه در افغانستان گسیل ساخت.
مسأله دیگر نقش استخبارات نظامى پاکستان (آى. اس. آى) در تسهیل حضور بن لادن در افغانستان است. زمانى که طالبان جلال آباد را اشغال نمودند، بن لادن به وساطت آى. اس. آى به ملا عمر، رهبر طالبان معرفى گردید. تا پایان دهه۸۰ میان ملاعمر و بن لادن تماس و ارتباط چندانى وجود نداشته است زیرا آنها در دو قلمرو متفاوت علیه ارتش سرخ فعالیت داشتند. بنابراین این نکته تاریخى است که بن لادن که در سال ۱۹۸۷ در پکتیا مى جنگید، طالبان را، که از قندهار بودند، نمى شناخت.

*چه عواملى در ابتدا طالبان را به بن لادن ودر واقع گروه القاعده پیوند داد و آیا آنها از آغاز داراى منافع مشترک بودند یا آنکه شرایط واوضاع آن روز جبهه هاى جنگ با روس ها موجب همکارى این دو شد؟
هردو عامل در پیوند آنها نقش داشتند. ملاعمر و طالبان ایدئولوژى ستیز با ادیان و مذاهب دیگر را از سران القاعده به ارث بردند. به این ترتیب است که مى بینید اقداماتى مانند اعمال ستیزه جویانه علیه نمادها یا نمایندگان ملل و مذاهب دیگر در ایام حکومت طالبان شدت مى گیرد و با تصمیم مشترک القاعده و طالبان، این گروه به انهدام تندیس هاى بودا در بامیان، تبعیض علیه هندوان و بیرون راندن ناظران سازمان هاى غیر دولتى از کشور و... مبادرت مى کند. ملا عمر شعارهاى بن لادن علیه یهودیان و مسیحیان را به عاریت گرفت. تا آن زمان طالبان، به این شدت علیه دیگر ادیان از خود خشونت نشان نمى داد. همه تلاش طالبان دراین مرحله صرف تحکیم قدرت در افغانستان است. آنها در آغاز فقط مى خواستند انرژى شان صرف تصرف کشور شود.

* یعنى تفاوت هاى شخصیتى هم میان رهبران دو گروه وجود داشت؟
این تفاوت قبل از همه از خاستگاه آنان ناشى مى شد. ملاعمر به ظاهر یک سالک دهاتى است. رهبر طالبان به مردى از برتون شباهت داشت که شبى عیساى مسیح در برابرش ظاهر گردید. این درحالى است که بن لادن یک اشرافزاده است. او مالک کارخانه تروریستى است. البته درباره قرابت هاى فامیلى آنها نیز حرف هاى زیادى به میان مى آید، اما دراین باره کسى چیز دقیقى عرضه نکرده است، روابط فامیلى (شایع بود که بن لادن یکى از دخترانش را به عقد ملا عمر درآورده است) مى تواند معلول ارتباطات آنها باشد نه علت آن.
به هر حال این که طلبه هاى مهاجر افغان که بعداً نام جنبش طالبان را بر خود نهادند چگونه با مهاجران تندروى عرب که به سوداى شرکت در جنگ علیه روس ها راهى پاکستان و افغانستان شدند، پیوند مى خورند، پرسشى مهم است.
«طالبان» شاید تنها حرکت ایدئولوژیک بودند، که جاه طلبى آنها موجب شد آرزوى آنها براى کشور افغانستان پاى تروریسم بین المللى قربانى شود. طالبان ابتدا در آستین خود طرح بازسازى افغانستان را بر اساس شریعت اسلامى و ساختارهاى قبیله اى داشتند، اما ملا عمر آن طرح را قربانى ایدئولوژى موهوم القاعده به نام همبستگى پان اسلامى نمود. این یک حادثه استثنایى بود زیرا تا به حال نمونه اى از این دست حرکت ها که یک جریان به راحتى حاضر شود حاکمیت بریک کشور را پاى یک هدف غیر واقعى بین المللى از دست بدهد، چندان به چشم نمى خورد. یعنى دیده نشده که حاکمان بر سر قدرت، به نام همبستگى بین المللى، دست به خودکشى و پایان رژیم خود بزنند.

* نکته مبهم دیگر در شناسنامه حرکت هاى افراطى که در این دو دهه در نواحى مرزى پاکستان وافغانستان شکل مى گیرند، پدیده عرب هاى افغان است. بویژه این که تا پیش از این درمیان مسلمانان این نقطه آسیا رد پایى از عرب ها به چشم نمى خورد، به راستى اعراب افغان که هسته اصلى القاعده را شکل مى دهند چگونه در این ۲ سرزمین اسلامى نفوذ مى گسترند؟
عرب هایى که در هنگام جنگ در برابر اتحاد شوروى به افغانستان آمده بودند همه «سلفى» بودند. آنها به اعتبار همین تبار سلفى گرى خود را تابعان اسلام واقعى مى خواندند. سلفى ها با همین تز درمیان طوایف واقوام مسلمان افغانستان و پاکستان رخنه کردند که حاوى نسخه اسلام واقعى هستند. من آنها(اعراب افغان یا القاعده امروز) را در سال هاى ۱۹۸۷ ـ ۱۹۸۵ دیده بودم. القائات ایدئولوژیک آنها در جذب جوانان افغان نیز برایم آشناست. به طور مثال آنها ابتدا از ترویج وتبلیغ سلوک عبادى خویش شروع کردند، یعنى همه رسوم ومناسک سلفى ها را جایگزین باورهاى مذهبى مردم بومى منطقه کردند. به خاطر دارم که آنها دائم به آداب مذهبى مسلمانان افغانستان خرده مى گرفتند وبا این ادعا که این اعمال دینى آنها با نسخه اصلى اسلام انطباق ندارد احکام و موازین سلفى را آرام آرام مى قبولاندند. در مواردى آنها به مجاهدان افغان مى گفتند: «شما افغان ها مسلمین بدى هستید. شما، طورى که لازم است، عبادت نمى کنید». تبلیغات مذهبى آنان از پشتوانه کمک مالى درمناطق فقیر افغانستان و پاکستان برخوردار بود و خیلى ها را تحت تأثیر این تبلیغات قرار مى داد تا جایى که حتى من در تماس با برخى افغان ها پى مى بردم که آنان فریفته برخى منش هاى زهد آمیز سلفى شده اند.
به این صورت است که مى بینید که همه باورهاى مذهبى و عقاید مردم محلى که از گذر سالیان متمادى دراین سرزمین ریشه دوانده است با تبلیغات ظریف معلمان وواعظان سلفى از میان برداشته مى شود. سلفى ها در برهم زدن ساختارفرهنگ دینى منطقه همه چیز را از پیش رو برمى دارند، شاید یکى از عجیب ترین نمونه ها دراین راستا برخورد آنها با آیین هاى مردم منطقه در زمینه احترام به اموات باشد. از گذشته هاى دور در افغانستان قبرها ومزارخویشاوندان مورد احترام و محل زیارت مردم پنداشته مى شد و اما عرب هاى افغان براى تحمیل عقیده خویش دراین زمینه تندترین برخورد را با این باور مسلمانان افغان کردند. آنها گفتند: عبادت قبور عملى اسلامى نیست بنابراین باید آنها را تخریب کرد. لابد شنیده اید که در این زمینه تنش هاى زیادى میان مردم افغان و طالبان بوقوع مى پیوست.

* در باره تقسیم قدرت میان طالبان و اعراب افغان بگویید واین که رهبران این دو نیروى افراطى به چه شکل فعالیت هایشان را سازماندهى کرده بودند؟
آنچه مربوط به قدرتگیرى القاعده تحت امر بن لادن مى شود، ملا عمر میان سال هاى ۱۹۹۸ـ ۱۹۹۷ فرماندهى عرب ها را به وى واگذار کرد. اعراب افغان سپس خود را از درون جامعه عقب کشیدند، زیرا مناسبات عامه مردم با القاعده به دلیل همان عقاید تندشان خوب نبود. از این پس عرب هاى تحت امر بن لادن در اردوگاه هاى آموزش نظامى متمرکز شدند. این یک اتفاق مهم در سازماندهى جدید افراطیون در مقایسه با اوضاع سالهاى ۱۹۹۶ ـ ۱۹۹۴ بود. تا پیش از این، بافت تقسیم قدرت میان گروه ها در افغانستان شباهت به لبنان داشت که هر عشیره عرب در پیشاور و استان هاى قبیله اى پاکستان مغازه خود را گشوده بود. اما با واگذارى فرماندهى عرب هاى افغان به بن لادن این مهاجران تندرو با پیروى از تصمیم تازه بن لادن از شهر و بازار ناپدید شده به زندگى نیمه مخفى روى آوردند تا این که بار دیگر سرو کله شان در جنگ ها نمایان شد. آنها در طول جنگ هاى زنجیره اى طالبان براى تصرف افغانستان که تا به امروز ادامه دارد همانند لژیونها و نیروهاى مزدور در کنار طالبان علیه مخالفان شان مى جنگند اما داراى فرماندهى مستقل هستند.

منبع: / ماهنامه / لوموند دیپلماتیک ۱۳۸۶/۰۶/۱۹به نقل از: لوموند
گفت و گو شونده : اولیویه روا

نظر شما