موضوع : پژوهش | مقاله

آزادى بیان در اسلام


آیا در اسلام آزادى بیان وجود دارد؟ آیا در اسلام حقوق و آزادى‏هاى مدنى شهروندان به رسمیت شناخته شده است؟ آیا در اسلام قاضى مى‏تواند براى هر جرمى به دلخواه خود هر مجازاتى را تعیین کند؟ آیا نظام حکومتى اسلام در برابر مردم مسؤول و پاسخ‏گو است؟ آیا در اسلام مردم در انتخاب فرمان‏روایان نقشى دارند؟ آیا در اسلام مردم باید بى‏چون و چرا از ولىّ امر یا متصدى حکومت و فرمان‏روا اطاعت کنند؟ آیا در اسلام افراد مى‏توانند نظر و عقیده شخصى یا رأى خود را درباره امور بیان کنند؟
دکتر محمد هاشم کمالى، فقیه و استاد دانشگاه بین‏المللى اسلامى مالزى و از پیروان مذهب اهل سنت و از معتقدان به حکومت شریعت، مى‏کوشد بر اساس متون و منابع شرعى به پرسش‏هاى مذکور پاسخ گوید. مباحث وى که با عنوان آزادى بیان در اسلام انتشار یافته، شامل پنج مقاله که در دهه‏هاى 1980 و 1990 در مجلات تخصصى بین‏المللى به چاپ رسیده است. امتیاز این مقالات ـ به نظر مترجم و گزینش‏گر این مجموعه ـ در این است که نویسنده بى‏آن‏که ادعاى روشنفکرى داشته باشد و بخواهد اندیشه‏هاى تازه را به گذشتگان نسبت دهد یا اندیشه‏هاى جدید را با اسلام درآمیزد، صرفا با تکیه بر منابع دینى و فقهى، به تبیین پاره‏اى پرسش‏ها پرداخته است که از مهم‏ترین مسائل جوامع اسلامى از نوگراترین تا سنتى‏ترین و سنت‏گراترین شکل آن است.
این مجموعه با مقدمه‏اى از مترجم همراه است که در آن مقاله نخست این مجموعه معرفى شده است. مترجم مراد خویش از گزینش و ترجمه این مقالات را نشان دادن بخشى از گفتارى ذکر کرده است که مى‏تواند به نوسازى نگرش اسلامى با تکیه بر منابع دست اول و شواهد تاریخى، کمک کند. و مهم‏تر از همه به بحث‏هاى روش‏شناختى و علم‏شناختى و هرمنوتیک در این زمینه یارى رساند. (صفحه سیزده)
دو مقاله از این مجموعه به‏طور مستقیم به بحث درباره آزادى بیان و مباحث پیرامونى آن، نظیر تحلیلى از فتنه و رأى شخصى و صورت‏بندى آراى پسندیده و ناپسندیده مى‏پردازد. یک مقاله نیز به قلمرو قدرت سیاسى و پاره‏اى از محدودیت‏هاى آن اشاره دارد. دو مقاله دیگر به بحث از سیاست شرعیه و عنصر مصلحت مى‏پردازد و در آن به‏طور کلى به تدابیر و آسان‏گیرى‏هاى شریعت در عرصه حیات فردى و اجتماعى اشاره دارد.
در مقاله نخست با عنوان «آزادى بیان در اسلام: تحلیلى از فتنه» نویسنده وضعیت و بستر پیش آمده در تاریخ عالم اسلامى را ترسیم مى‏کند که در آن چگونه مسلمانان از اوج آزادى بیان به سمت محدود ساختن آزادى بیان حرکت کردند و پاره‏اى فقیهان چگونه مجازات‏هایى را براى افراد مخالف حکومت‏ها و قدرت‏هاى سیاسى زمانه لازم شمردند و فضایى اقتدارگرا در عالم اسلامى پدید آوردند و دانش و دانشمندان را محدود و منکوب ساختند. گرچه در آن سال‏ها تحت تأثیرات آموزه‏هاى دینى و تاریخ روشن صدر اسلام، تمدن عظیم اسلامى به وجود آمد، اما با استمرار فضاى اقتدارگرایانه و تبدیل و تغییر حکومت‏ها که به شیوه متغلبانه، آزادى بیان هر چه بیشتر محدود گشت و پس از سال‏ها و بعد از دوره میانه، تمدن اسلامى رو به افول و رکود گذاشت و آزاداندیشى و آزادنگرى سرکوب گردید. در واقع بقا و استمرار یک فکر و قدرت سیاسى، نه، گفت و گو و مباحثه استدلالى مخالفان، که حذف فیزیکى آنان از صحنه بود. نویسنده در این‏باره و این‏که در صدر اسلام چگونه آزادى بیان و آزادى مخالفان، پاس داشته مى‏شد به نحوه برخورد امام على(ع) با خوارج اشاره و سال‏ها و دوره‏هاى پس از آن را خروج از مشى اسلامى ذکر مى‏کند.
آن گونه که نویسنده در بحث فصل نخست خود درباره فتنه ذکر کرده است، غالب استدلال‏ها براى حذف مخالفان، توطئه و تولید فتنه توسط آنان بوده است. با این وصف باید گفت اگر تنها راه دفع فساد و فتنه، اعدام و حذف آنان از عرصه حیات اجتماعى بود، اساسا حکمت خداوندى اقتضا مى‏کرد که آنان متولد نشوند؛ چنان که خداوند در قرآن درباره دین‏دارى و ایمان آوردن مردم مى‏گوید: «لا اکراه فى الدین قد تبین الرشد من الغى؛ در کار دین اکراه روا نیست، چرا که راه از بیراهه به روشنى آشکار شده است.»1 و در جاى دیگر مى‏خوانیم:
و لو شاء ربک لأمن من فى الارض کلهم جمیعاً أفأنت تکره الناس حتى یکونوا مؤمنین؛ و اگر پروردگارت (به اراده حتمى) مى‏خواست، تمامى اهل زمین ایمان مى‏آوردند، پس آیا تو مردم را به اکراه وامى‏دارى تا این‏که مؤمن شوند؟2
اما این گونه نشد و خداوند عنصر انتخاب و اختیار آزادانه را در نهاد آدمیان به ودیعت نهاد که با طوع و رغبت به سوى معنویت گام نهاده و دین و خداپرستى را اختیار نمایند. از این رو مى‏توان گفت عمل برخى فقها در صدور این گونه احکام مبتنى بر آموزه‏هاى دینى نبوده و خودساخته کسانى بوده است که به قدرت سیاسى و استبدادى آویخته بوده‏اند.
البته سخنان نویسنده درباره عالمان و اندیشه اهل سنت است که در عالم اسلامى قدرت سیاسى را در اختیار داشتند و قدرت‏هاى سیاسى از پشتیبانى آنان برخوردار بودند. شیعیان در طول تاریخ از در اختیار داشتن قدرت سیاسى محروم و مطرود این حکومت‏ها بودند. البته سوء استفاده از قدرت سیاسى مى‏تواند در همه مکاتب و جریان‏ها به وجود آید.
همان گونه که ذکر شد نویسنده در فصل نخست به بحث بسیار مهم فتنه و معناى آن مى‏پردازد. مصادیقى نیز که عمدتا از تاریخ صدر اسلام است گزارش مى‏کند و این گزارش‏ها را با دیدگاه‏هاى اندیشمندان مسلمان مى‏آراید که چگونه در این باب حکم کرده‏اند. تلاش شده است پرسش بسیار مهمى در این‏جا طرح و پاسخ داده شود و آن این‏که دامنه فتنه چیست و آیا حاکم مى‏تواند امورى که فتنه خوانده مى‏شود را با موانع و محدودیت‏هایى مواجه سازد و افرادى را به دلیل این‏که در جامعه فتنه مى‏پراکنند، از حقوق اجتماعى محروم سازد یا خیر؟ نویسنده در این مقاله گزارش‏هاى مختلفى از دیدگاه اندیشمندان مسلمان ارائه مى‏دهد و در این گزارش‏ها مى‏توان دریافت که چگونه رفع فتنه عاملى براى سوء استفاده توسط حاکمان بوده و بدین وسیله مخالفان سیاسى و اعتقادى خویش را از دم تیغ گذرانده و یا به زندان مى‏افکنده و یا به تبعید مى‏فرستاده‏اند.
در این‏جا باید به این مسأله نیز توجه داشت که همان گونه که نویسنده معتقد است، بحث کافى حول آزادى بیان و نظم اجتماعى در میان ملل مسلمان صورت نگرفته است. از این رو گاهى آزادى بیان رجحان مى‏یابد و این هنگامى است که قدرت سیاسى در حالت ضعف به سر مى‏برد و گاهى قدرت تفوق مى‏یابد و در این حالت به دلیل ذهنیت و رفتار استبدادزده حاکمان، آزادى بیان از رونق مى‏افتد و بازار ریا و چاپلوسى و تملّق گسترش مى‏یابد. باید به سمتى حرکت کرد که نظم و آزادى را در کنار یکدیگر نظاره کرد و از هر دو بهره برد. زیرا به نظر مى‏رسد در فضاى هرج و مرج، آزادى بیان نیز، آن چنان که باید، مطلوب و میسور نخواهد بود. آنان که طالب آزادى بیانند، آن را در پرتو نظمى مى‏پذیرند که بتواند حداکثر امنیت و آرامش را براى آنان به همراه داشته باشد.
در مقاله دوم با عنوان «حدود قدرت در دولت اسلامى» نویسنده به ارائه طرحى اجمالى از حدود قدرت در دولت اسلامى مى‏پردازد که شریعت براى تضمین قواعد اخلاقى در حکومت مقرر کرده است. لازم است اشاره کنم نویسنده در ابتدا و به درستى دو دیدگاه از حکومت اسلامى را تبیین مى‏کند: نخست، اسلام از نظام محدود و مسؤول حکومت طرفدارى مى‏کند و دیگر، اسلام آشکارا استبدادى و تمام‏خواه است. رویکردى که مؤلف اختیار کرده است آشکارا بر این مطلب صحّه مى‏گذارد که محل هر آمریت و ولایت سیاسى، جماعت مؤمنانند که خلیفه و حاکم را بر مى‏گزینند و از او اطاعت مى‏کنند، مشروط بر آن‏که خلیفه شریعت را نقض نکند. برطبق این رویکرد نه خلیفه و نه حتى مردمى که او را بر مى‏گزینند، داراى حاکمیت نامحدود نیستند و خلیفه آمریت و ولایت محدودى را اعمال مى‏کند که در ذات «امانت» مندرج است.
به باور وى، اسلام نظام سیاسى‏اى را پدید مى‏آورد که در برابر مردم مسؤول و پاسخ‏گو است و این مسؤولیت و پاسخ‏گویى را مى‏توان بر اساس مجموعه‏اى از معیارها تبیین کرد. شریعت، نظر به تضمین نظامى عادل و مسؤول، براى قواى حکومت، هم در نظر و هم در عمل، حدودى وضع مى‏کند. این حدود عبارتند از: یکم، حاکمیت اجرایى؛ دوم، حکومت به منزله امانت؛ سوم، بسط عدالت؛ چهارم، حکومت در زیر حکم قانون؛ پنجم، آزادى انتقاد؛ ششم، حکومت شورایى؛ هفتم، مرجع قانون‏گذارى؛ هشتم، ملاحظات منفعت عمومى یا مصلحت؛ نهم، مالیات بندى؛ دهم، مالکیت خصوصى؛ یازدهم، حقوق خصوصى و حقوق عمومى.
حدود نظرى در قدرت حکومت در مفهوم حاکمیت محدود منعکس است؛ یعنى این مفهوم که حکومت «امانت» است و قیودى که از این مفهوم در کارکرد حکومت در قلمرو قانون‏گذارى نتیجه مى‏شود. حکومت موظف به اقامه عدالت برطبق شریعت و هدایت امور آن در زیر لواى قانون و سعى در تعقیب و تحقق منفعت عمومى یا مصلحت است. شریعت از حکومت رعایت حقوق و کرامت شخصى شهروندان را نیز مى‏خواهد. هیچ مأمور حکومتى قدرت مداخله در حقوق اساسى مردم را ندارد.
نویسنده در تحقق محدودیت حکومت اسلامى، موارد یازده‏گانه مذکور را به تفصیل بحث مى‏کند و در ابتدا از حاکمیت اجرایى بحث کرده و به دو دیدگاه در این زمینه اشاره مى‏کند: نخست، حاکمیت از آن خدا است (نظر اکثریت) و دیگر، حاکمیت از آن جماعت مؤمنان است (نظر اقلیت). گرچه وى از این گونه شناسى با عنوان دیدگاه اکثریت و اقلیت یاد مى‏کند، اما مى‏توان گفت این دو گونه حاکمیت در عرض یکدیگر نیستند و مى‏توانند در طول یکدیگر باشند؛ به این معنا که مسلمانان با پذیرش دین و حاکمیت خداوند، اما با اختیار و آزادى خویش، در حیات عمومى و خصوصى خویش تأثیر گذارند. در واقع مسلمانان با پذیرش شریعت و اجراى احکام الاهى، در مجرایى قرار مى‏گیرند که در آن عناصر خاصى، مردم و حاکمان را محدود و مقید مى‏سازد که همان احکام الاهى است و همه، هم حاکمان و هم مردم مى‏باید تابع آنها باشند؛ از این رو است که فرد، جامعه و دولت اسلامى در یک مسیر گام مى‏نهند و اهداف هماهنگى را در پیش مى‏گیرند. اما در هر صورت خداوند به هیچ کس اجازه استبدادورزى و استبدادپذیرى را نداده است.
در بخش دیگر و به عنوان قیدى دیگر بر دولت اسلامى وى از حکومت به مثابه امانت یاد مى‏کند و این‏که حاکمان قدرت را به امانت در اختیار مى‏گیرند و مى‏بایست از آن براى صیانت از ایمان و اداره امور دنیاى مردم بهره گیرند. در این‏جا مردم برطبق آیه شریفه، خلیفه خداوند هستند و این خلافت عمومى، اساس مردم‏سالارى را در دولت اسلامى شکل مى‏دهد. به نظر نویسنده، خلافت عمومى و امانت بودن قدرت در دست حاکم اسلامى، بر اساس وکالت است و در این صورت وکیل قدرتش را از موکّل مى‏گیرد و آن را به نام امت اعمال مى‏کند. از این رو هر دو طرف قرارداد در قبال یکدیگر حقوق و وظایفى دارند و اعمال قدرت توسط حاکمان به گونه یک‏جانبه نیست و تابع قوانین و اصول اسلام است. البته طبیعى است که در این بخش و وکالتى دانستن نقش حاکمان، به پاره‏اى از نظریه‏هاى ولایت فقیه نزدیک و یا از آن‏ها دور مى‏شود. اما در این‏که حکومت یک امانت در دستان حاکم است با اندیشه‏هاى سیاسى شیعیان و نظریه‏هاى دولت در فقه سیاسى شیعه همخوانى تام و تمامى دارد.
در بخش دیگر این مقاله، نویسنده معتقد است عدالت، غایت دولت اسلامى و انبیا است. از این رو دولت اسلامى در این راه مى‏باید تلاش کند. در این میان یکى از ارکانى که مى‏تواند براى رسیدن به این غایت مساعدت کند، استقلال قضات و دستگاه قضایى در دولت اسلامى است که شخص قاضى بتواند در راه بسط عدالت، حتى دولت را محاکمه نماید. به عقیده نویسنده، این امر میسر نیست مگر این‏که نظام قضایى مستقل از تسلط قوه مجریه و از امنیت کامل برخوردار باشد. وى در این‏جا گرچه به نظریه تفکیک قواى مصطلح نزدیک شده، اما وارد مباحث تئوریک آن نشده است.
به هر حال نویسنده در مقاله دوم تلاش کرده است حدودى را براى دولت اسلامى ترسیم کند که در شریعت بر آن‏ها صحه گذاشته شده است. به نظر مى‏رسد وى در این زمینه توانسته چشم‏اندازى از این حدود و مقیدات را که براى پاس‏داشت حوزه خصوصى و حوزه عمومى وضع شده‏اند ترسیم کند. به‏ویژه بحث‏هاى وى در پاره‏اى از عنوان‏ها مانند حاکمیت، امانت بودن حکومت، حکومت بر اساس قانون، آزادى انتقاد، حکومت شورایى، حقوق خصوصى و حقوق عمومى، گوشه چشمى به نظام‏هاى سیاسى دموکراتیک دارد و نشان مى‏دهد، که براى مهار و کنترل حکومت و حاکمان در اندیشه‏ها و متون اسلامى قلمرو خاصى وجود دارد که حاکمان با نزدیک و دور شدن از این قلمرو در شمار مصادیق حاکم عدل و حاکم جور خواهند بود.
بر این اساس نویسنده معتقد است شریعت گرچه حدودى را براى جلوگیرى از سوء استفاده از قدرت مقرر کرده است، اما بر انعطاف‏پذیرى حکومت نیز تأکید و آن را به رسمیت شناخته است تا حکومت بتواند پاسخ‏گوى استلزامات موقعیت‏هاى نامنتظره و پیش‏بینى نشده باشد. از سویى وى معتقد است مقاصد شریعت در سه عنوان عمده: تهذیب فرد، اقامه عدل و تحقق مصلحت مردم خلاصه مى‏شود. این موارد مى‏بایست راهنماى سیاست حکومت در همه عصرها باشد.
گرچه نویسنده چشم‏اندازى نظرى از حدود قدرت در دولت اسلامى را ارائه مى‏دهد، اما به درستى هم تصریح مى‏کند که «این محدودیت‏ها به ضوابط عملى تبدیل نشده‏اند. حکومت محدودى که شریعت در نظر داشته است، در اکثر جوامع معاصر اسلامى به وضوح به وظیفه خود عمل نمى‏کند» ـ (ص 84)؛ البته وى به همین مقدار هم اکتفا نمى‏کند و این موضوع را در دموکراسى‏هاى غربى نیز جارى مى‏داند و بر این باور است که عمل نکردن بر اساس آنچه قانون اساسى دولت‏ها ساخته، در دموکراسى‏هاى غربى نیز صادق است: «قوانینى که با وجود رنگ و لعاب به ظاهر مردم‏سالارشان از حیطه آرمان‏هاى نظرى خارج نشده‏اند» ـ (ص 84). از همین منظر است که وى معتقد است تاریخ این پیام را به ما مى‏دهد که «بعید است حکومتى بتواند در غیاب اتفاق آراى مؤثر و دخالت همه بخش‏هاى جامعه در سیاست‏ها و تصمیم‏هاى حکومتى به اهداف اعلام شده‏اش دست یابد» ـ (ص 85). وى براى رسیدن به یک وضعیت مطلوب در جوامع اسلامى توصیه مى‏کند با توجه به نیرومندى احساسات دینى در میان مسلمانان و میل آنان به دیدن توازنى سالم میان تداوم و تغییر در زندگى‏هایشان، به نظر مى‏آید که انتخاب آنان به سود حکومتى باشد که به ارزش‏هاى اسلامى متعهد است، حکومتى که مبتنى بر قانونى است که در حدود اجازه آن عمل مى‏کند و با این وصف به اجراى شریعت در جامعه رغبت نشان مى‏دهد.
مقاله سوم کتاب با عنوان «سیاست شرعیه یا تدابیر حکومت اسلامى» به بحث درباره سیاست شرعیه اختصاص یافته است. مؤلف تعاریف مختلفى درباره این ترکیب ارائه کرده است که اگر در نسبت با سایر مقالات در نظر گرفته شود، مى‏توان گفت سیاست شرعیه باید شامل اقداماتى باشد که به عدالت و مصلحت خدمت مى‏کند. از این رو وى معتقد است سیاست شرعیه، به وسیع‏ترین معناى آن پنج قصد دارد: حمایت از حیات، دین، عقل، نسل و مال. بنابر نظر مؤلف، علما متفقند که حمایت از این ارزش‏ها مقصد نهایى شریعت است.

مقاله چهارم با عنوان «تعلیم شریعت در باب مصلحت» به این پرسش پاسخ مى‏دهد که آیا مسلمانان از تعلیم شریعت در باب مصلحت غافل مانده‏اند یا خیر؟ وى مصلحت را به معناى خیر عمومى مى‏گیرد و معتقد است وقتى به صورت «مصلحت مرسله» وصف شود، اشاره به منفعت عمومى نامحدود دارد. بدین معنا که شارع این مصلحت را تنظیم نکرده است و درباره اعتبار یا بى‏اعتبارى آن هیچ حجتى در متون نمى‏توان یافت. (ص 125). وى در صفحه بعد به نقل از غزالى اشاره مى‏کند که مقاصد شریعت ـ چنان که پیش از این اشاره شد ـ در پنج ارزش ذاتى دین، حیات، عقل، نسل و مال خلاصه مى‏شود و هر اقدامى که این ارزش‏ها را تضمین کند در گستره «مصلحت» قرار مى‏گیرد و هر چیزى که آن‏ها را نقض کند «مفسده» است و بازداشتن از این دومى نیز «مصلحت» است. (ص 126). و بدین ترتیب وقتى از این ارزش‏ها و مصلحت آن‏ها سخن مى‏گوید، این مقاله با مقالات پیشین همسو مى‏شود.
ضابطه و اعتبار مصلحت در نظر نویسنده از آن روست که قصد اصلى از تشریع در اسلام، تضمین رفاه مردم و بالاتر بردن منافع آنان و حمایت از آن‏ها در برابر زیان است. (ص 127). وى در ادامه، از مصلحت معتبر و ملغا یا باطل بحث کرده و در ضمن، شرایط مصلحت مرسله را تبیین مى‏کند. ذکر شرایط براى تضمین این امر در نظر گرفته شده که مصلحت ابزارى براى میل دلبخواهى یا تمایلات فردى در قانون‏گذارى تبدیل نشود. (ص 137). وى وقتى از مناقشات بر سر مصلحت سخن مى‏گوید، به یک قید در این زمینه نیز اشاره مى‏کند که مصلحت را باید ارزش‏هایى هدایت کند که شارع آن‏ها را تأیید کرده است؛ از این رو هیچ مصلحتى وجود ندارد مگر این‏که اماره‏اى در شریعت بر آن صحه گذاشته باشد. (ص 144). بدین ترتیب و با قیدهاى مطرح شده تا اندازه‏اى از حیث نظرى محدودیت‏هایى براى استفاده از عنصر مصلحت وضع مى‏شود و به باور نویسنده باب سوء استفاده از آن مسدود مى‏شود.
آخرین مقاله باعنوان «صورت‏هاى پسندیده و ناپسندیده رأى (نظر شخصى) در اسلام» به بررسى شواهدى اختصاص یافته است که در اسلام تا چه اندازه آزادى تدوین و بیان عقیده معتبر شناخته مى‏شود. همچنین در این مقاله، روش‏شناسى و معیارهاى تعیین اعتبار نظر شخصى و تمیز رأى مقبول از رأیى که تحمل نمى‏شود بررسى شده است. نیز این مقاله مشخص مى‏کند که چگونه طبقه‏بندى مفصل «رأى» در نزد علما مبین دغدغه براى آزادى عمل و تحمل از یک سو، با احترام براى حجیت و ارزش‏هاى به رسمیت شناخته‏شده‏اى که ذاتى اسلام پنداشته مى‏شود از سوى دیگر، متوازن مى‏شود.
نویسنده معتقد است آزادى بیان عقیده، مهم‏ترین جنبه آزادى سخن است و به نظر مى‏رسد این‏که دانشوران و فقها پیوسته از تعبیر «حریة الرأى» براى آزادى سخن استفاده کرده‏اند بدان معناست که رأى یا عقیده شخصى مهم‏ترین جنبه آزادى بیان است. (ص 152). وى حتى آزادى‏ها و حقوق و وظایف دیگر شهروندان از قبیل حق و وظیفه شهروندى براى امر به معروف و نهى از منکر، حق او براى نصیحت کردن به اشخاص صاحب منصب و قدرت یا هر کسى دیگر، حق نظارت بر فعالیت‏هاى حکومت، حق رأى دادن براى انتخاب رهبر یا امام و حق مورد مشورت قرار گرفتن در امور عمومى را نیز مبتنى بر آزادى بیان عقیده مى‏داند. اساسا به عهده گرفتن تکلیف قرآنى در خصوص امر به معروف و نهى از منکر بدون آزادى سخن و آزادى اظهار عقیده ناممکن خواهد بود. البته در این زمینه مى‏توان با نویسنده همنوا شد، اما در سطحى کلان باید گفت آنچه از مصادیق آزادى مهم‏تر است، آزادى سیاسى است که مادر آزادى‏ها نام گرفته است و البته آزادى بیان نیز به عنوان یک نوع از انواع آزادى سیاسى داراى همین جایگاه است و از این حیث مى‏تواند مهم و برجسته تلقى گردد.
نویسنده در ادامه این مقاله به بحث از صورت‏بندى رأى مى‏پردازد و رأى را به صحیح، باطل، مذموم و مشکوک تقسیم و آنها را تبیین مى‏کند. البته باید یادآورى کنم معیارهایى که نویسنده براى صحت و سقم هر کدام از این آرا بیان مى‏کند در بخش‏هایى با اندیشه شیعه متفاوت است که در هر صورت مى‏تواند نقاط اختلاف تفکر اهل سنت و تشیع را از هم باز کند و چشم اندازى جدید را براى تفکر و رسیدن به اجماع به روى اندیشه‏هاى مسلمانان بگشاید. وى توجه دارد که وقتى از آراى غیر صحیح سخن به میان مى‏آورد و به ویژه وقتى از سوء استفاده‏هاى رأى، مانند بدعت و هوا و بغى (تجاوزکارى) و اختلاف، سخن مى‏گوید، آزادى اندیشه را تحت الشعاع قرار ندهد و آزادى بیان را محدود نسازد. از این رو معتقد است سنت علم‏آموزى و تحقیق اسلامى با توجه به آزادى رأى و اجتهاد روى هم رفته حاکى از سعه صدر و تحمل است. شاهد وى بر این مدعا، اکراه علما از آوردن بدعت به قلمرو جرائم قابل مجازات است. با وجود اختلاف رأى در این نکته نظر، غالب این است که بدعت یا هر گونه نوآورى و اندیشه‏اى که براى آن هیچ مؤیدى در منابع نتوان یافت باید تحمل شود تا هنگامى که حقیقت ظاهر شود، یا در صورت دیگر تنها از طریق اقدامات ترغیبى باید از آن ممانعت کرد، مگر این‏که آشکارا زیان‏بار باشد که در آن صورت باید از زیان جلوگیرى کرد.
از سویى البته تحمل جامعه و ظرفیت اجتماع به آن دسته از اعضاى آن که حرفى براى گفتن داشته باشند این امکان را باید بدهد که بدون ترس از به جان خریدن خشم جامعه یا حکومت، سخن بگویند و این امر عمدتا به وجود افکار سالم و پیشرفت در حوزه‏هاى آموزش و فرهنگ مربوط است. در عین حال نویسنده تأکید مى‏کند باید در نظر داشت در هیچ جامعه‏اى هیچ آزادى بیان کامل و نامحدودى نمى‏توان انتظار داشت. اما کوشش براى ایجاد توازن و پیرایش استفاده از این آزادى در برابر سوء استفاده‏هاى ممکن از آن نشان دهنده دستاوردهاى آموزشى و فرهنگى جامعه است. تنها در فضایى امن و داراى تحمل، همراه با این تضمین ناگفته که اخلاص و یارى و انتقاد سازنده افراد و گروه‏ها با خوش‏رویى پذیرفته و تحمل مى‏شوند، مى‏توان این گونه یارى را به‏طور مثبت تشویق کرد. هنگامى مى‏توان به درستى از آزادى بهره‏مند شد که آزادى در جامعه نهادینه شود و در کنار نظم و امنیت بتوان از آن به نحو کامل و شایسته استفاده نمود.
به هر تقدیر، کتاب حاضر مى‏تواند به گشایشى در زمینه حقوق شهروندان و آزادى‏هاى مشروع کمک نماید و باب‏هاى تقریبا جدیدى را بر مبناى متون دینى و مباحث فقهى به روى اهل فن و معرفت بگشاید و بر غناى مباحث نظرى در این زمینه بیفزاید.
به‏رغم این‏که متن مقالات، تخصصى است و به ویژه پاره‏اى از مقالات در شمار مباحث حوزه فقه سیاسى است، مترجم توانسته است ترجمه‏اى روان و یک‏دست از متن ارائه دهد، اما در مواردى که آیات قرآن ذکر شده است، اعراب و ضبط کلمات آیات به درستى و دقت انجام نگرفته و باعث بروز اشتباهاتى شده است که لازم است در چاپ‏هاى بعدى به اصلاح آن اقدام شود. در همین زمینه ذکر متن اصلى و ترجمه آیات و روایات از سوى مترجم قابل تحسین و ستایش است.

1 محمد هاشم کمالى، آزادى بیان در اسلام (مجموعه مقالات)، گزیده و ترجمه محمد سعید حنایى کاشانى (تهران: قصیده سرا، چاپ اول، 1381) بیست و یک + 200 صفحه. گفتار حاضر نقد و بررسى این اثر است.
2. مشخصات کتاب شناختى این اثر به این قرار است . سیدمحمد حسینى بهشتى، نقش آزادى در تربیت کودکان، تهیه و تنظیم بنیاد نشر و آثار و اندیشه‏هاى شهید آیة الله بهشتى (تهران: بقعه، چاپ دوم، 1380). مقاله حاضر نقد و بررسى اثر مذکور است.


منبع: / فصلنامه / علوم سیاسی / 1382 / شماره 24، زمستان
نویسنده : شریف لک‌زایی

نظر شما