بحران علم سیاست در ایران
در این مقاله بحران تولید دانش سیاسى در ایران و ابعاد نظرى، تاریخى و سیاسى آن مورد بررسى و تبیین قرار گرفته است. بخشى از این بحران داراى ریشههاى نظرى و روش شناختى است، ولى بخش مهم دیگر آن ریشه در ساختارهاى سیاسى و اجتماعى جامعه ایران دارد که به علم و پژوهش بى توجه است. در این میان، سهم علوم سیاسى در بىتوجهى ساختارهاى سیاسى نسبت به آن بیش از سایر رشته هاست و آن به دلیل موضوعات مورد بحث در علم سیاست است. با وجود ضرورت اساسى این رشته در حل معضلات سیاسى - اجتماعى کشور، ناکار آمدى درونى و سطح پایین آموزش و پژوهش نیز عامل اساسى دیگرى در بلااستفاده ماندن این رشته گردیده است. بر این اساس مىتوان گفت که وضعیت علم سیاست در ایران وضعیت بحرانى است.
مقدمه
بحران در علوم سیاسى، بخشى از بحران فراگیر دانش در ایران است که ماهیتى تاریخى دارد. علم در جامعه ایران از رشد و کارایى مطلوبى برخوردار نیست و این یک واقعیت است. در این زمینه رشتههاى مختلف علوم کم و بیش از قافله علوم جهانى عقب هستند. 1 به نظر مىرسد که این ناکارآمدى در علوم سیاسى وضعیت حادترى دارد و این نه به دلیل عقب ماندگى بیشتر آن نسبت به دیگر رشتههاى علمى، بلکه ناشى از نگاه کلان ساختارهاى سیاسى به آن رشته مىباشد، بحران در علوم سیاسى بیشتر به دلیل سیاستهاى بینشى و اخلاقى نسبت به آن است.
منظور از «بحران» این است که علوم سیاسى در ایران هم عقیم و هم ناکارآمد مىباشد و از انجام دادن کارکردهاى خود ناتوان است. عقیم بودن آن مربوط به غیر مولد بودن آن است؛ علوم سیاسى در ایران دانشى تولید کننده نبوده و نیست و این محور اصلى انتقاداتى بوده که بر آن وارد شده است. در حالى که عقیم بودن بیشتر به بعد نظرى علم سیاست توجه دارد، ناکارآمدى به بعد عملى آن و بى فایدگى آن در عرصه عمل سیاسى مربوط مىشود. علم سیاست در ایران حداقل در سالهاى اخیر معرفتى نبوده که بتواند در جهتگیرىهاى سیاسى، اقتصادى و اجتماعى کشور اثر گذار باشد، بنابراین ما در این مقاله در پاسخ به چیستى وضعیت علم سیاست در ایران این فرضیه را مطرح مىکنیم که وضعیت علم سیاست در ایران در شرایط فعلى بحرانى است والبته این وضعیت ارتباط مستقیم باگذشته جامعه و ساختار سیاسى، اجرایى و تحقیقاتى کشور دارد.
مشکلات روش شناختى تولید دانش سیاسى در ایران
فرایند تولید علم، پیچیده و چند وجهى است و عوامل مؤثرى در آن دخیل هستند. در این که تولید علم و دانش امرى زمینه پرورده است، تردید چندانى وجود ندارد، ولى در مورد عوامل اساسى مؤثر در این راه و به ویژه نقش دولت در تولید دانش و به ویژه دانش سیاسى اختلاف نظرهاى اساسى وجود دارد. در این میان برخى از دیدگاهها اصالت را به علم مىدهند که بر اساس آن دولتها بر اساس دانش زمانه خود حرکت مىکنند. مطابق این نظریه، اگر مىبینیم که نظامهاى سیاسى اسلامى به بنبست فکرى و سیاسى استبداد سلطانى مىافتند و تا مواجهه با غرب از آن برون رفتى ندارند، باید اشکال را در انحراف ذهنى مسلمانان دید. در آن جا که مسلمانان دانشى تولید کردند، این دانش خصلت اقتدارى داشت و به مسیرى افتاد که از لحاظ سیاسى محصول آن دولت سلطانى بود. 2 به نظر مىرسد که دیدگاههاى جواد طباطبایى بیشتر با این محوریت شکل گرفته است. از نظر ایشان انحطاط فکرى سر منشأ انحطاط سیاسى است که مىتوان از آن تقدم دانش و اندیشه را بر ساختار سیاسى استنباط کرد3:
پر اهمیتترین نشانهاى که بر انحطاط ایران زمین و ژرفا و گسترده آن دلالت آشکار دارد، همانا فقدان تأمل درباره انحطاط اندیشه فلسفى در دوره اسلامى ایران است. این امر، هر چند به ظاهر پر تعارض مىنماید. اما مبین حقیقتى بسیار عمیق است، زیرا امکان تأمل فلسفى درباره انحطاط، نه دلیل اوج انحطاط، که نشانه ژرفاى بحران و امکان پیدا کردن راه برون رفت آن است. 4
طباطبایى در جاى دیگر با صراحت بیشترى بر این مسأله تأکید مىکند: از دیدگاه تاریخ اندیشه، عامل عمده امتناع نوزایش و شکست تجدد در ایران، از سویى، هبوط فلسفه و اندیشه عقلى در تصوف و از سوى دیگر، سیطره تفسیر شرعى شریعت، به عنوان یگانه درک از دیانت است. 5 این دیدگاه آشکارا بر تقدم اندیشه بر دولت تأکید دارد.
اما دیدگاه دیگرى قدرت سیاسى و ساخت دولت را مقدم بر تولید دانش مىداند. بر این اساس دانش مسلمانان در گذشته و طبعا امروز، باید تابعى از نظام قدرت باشد. اگر مىبینیم دانش تحت تأثیر زمینه اجتماعى خاصى مطرح مىشود و این شرایط اجتماعى را روابط قدرت مىسازد. 6
به نظر مىرسد که پذیرش هر یک از این فرضیهها مىتواند ما را در فهم بحران در علوم سیاسى یارى کند. به عبارت دیگر از منظر هر یک از این رهیافتها که مسأله را بررسى کنیم، علوم سیاسى در ایران نمىتواند جایگاه مناسبى پیدا کند. اگر فرضیه دوم را بپذیریم ودولت و قدرت و جهتگیرى آن را مقدم بر شکلگیرى دانش بدانیم، به لحاظ این که ساخت قدرت در ایران همواره و به طور مداوم اقتدارآمیز بوده است، دانش سیاسى در درون آن نمىتواند رشد چندانى بکند. نظام سنتى در ایران که آن را «دولت قدیم» مىخوانند، 7 اقتدارگرا بوده است و در نتیجه دانشهایى که درون آن رشد مىکردند، نمىتوانستند از ماهیت حاکم بر نظام سیاسى جدا باشند و خصلت اقتدارى داشتند.
در دوران معاصر، دوره پهلوى ادامه همان نظام سلطانى یا پاتریمونیالى با خصلت اقتدارى و استبدادى بود که شکلگیرى علوم سیاسى در ایران هم با آن همزمان است. در شرایط آن دوره علوم سیاسى نمىتوانست میدان و فضاى چندانى براى رشد و کارآمدى پیدا کند.
پس از انقلاب نیز بىاعتمادى به علوم سیاسى و صاحبنظران آن، در کنار تعارضات مربوط به مبانى بر مشکل افزود. در عین حال دوره پس از پیروزى انقلاب ویژگى دیگرى هم داشت و آن اولین گسست از نظام سیاسى کاملاً سنتى و قدیم بود:
امروز دولت مدرن در جامعه ما در حال استوارى است و این نشان مىدهد که خطوط فاصلهها، تضادها و مبارزههاى سیاسى ـ اجتماعى که پایه تفسیرهاى سنتى از نصوص بودهاند، دگرگون شدهاند. نظم سلطانى که بنیاد اجتماعى دانشهاى سنتى ما را تشکیل مىداده اکنون به نظم «جمهورى» در حال گذار است، و بنابراین ناگزیر به گسست از تفسیرهاى سنتى خود هستیم. 8
البته این ناگزیرى، هم جنبه کاملاً نظرى دارد و هم تفسیر عده معدودى از صاحبنظران است و بسیارى به این ضرورت اعتنایى ندارند. در حال گذار بودن دولت به دولتى جدید، خود معضلات اساسى را در راه رشد و توسعه علوم سیاسى به وجود مىآورد. از یک سو این دولت از لحاظ فکرى بر اساس سنتى استوار است و از سوى دیگر از لحاظ شکلى بر عناصر دولت جدید تأکید دارد. علوم سیاسى هم در فضایى بین فشار سنت گرایان از یک سو و فشارهاى ناشى از شرایط جدید و نوگرایان از سوى دیگر، به علمى فاقد باز تولید، کارایى و کارآمدى تبدیل مىشود.
از سوى دیگر در صورتى که نظریه تقدم دانش بر قدرت سیاسى را بپذیریم، باز هم بن بست علوم سیاسى در ایران قابل توجیه خواهد بود. خصلت اقتدارى دانش در جوامع اسلامى موجب شکلگیرى تفاوت اساسى در ماهیت تفکر در جوامع مسلمان و جوامع غربى به عنوان زادگاه علوم سیاسى جدید شده است که این امر هم در کارکرد علوم سیاسى به شدت تأثیر گذار است. این امر در نحوه شکلگیرى و رشد دانش سیاسى در جامعه ایران اثر گذار بوده است. بر خلاف تجدد اروپایى که با تکیه بر استقلال و تفرد انسان، اندیشه فرد عاقل را به عنوان مبناى تفکر و تجربه سیاسى تأسیس نموده و بدین سان بر نظم سیاسى مردم سالار نظر دارد، الهیات اسلامى، به ذات ناخود بسنده انسان مىاندیشد که نیازمند عقل منفصل و راهنماى خارجى است. به اعتقاد علامه طباطبایى، عقلانیت سیاسى که بخشى از عقل عملى است، مقدمات خود را از احساسات باطنى مىگیرد که هر انسانى در آغاز وجودش بالفعل موجود است و چون این احساسات فطرى، خودش عامل اختلاف است، بنابراین تدبیر سیاسى انسانها، نیازمند راهنما و مدیرى خارج از تعقل فرد انسان است. الهیات اسلامى با تحفظ مقدمات مبتنى بر انسان ناخود بسنده، وحى و دین را شرط خود سامانى فطرت انسان مىداند.
معرفت سنتى در میان مسلمانان داراى چند فرض اساسى است:
1ـ دانش مىتواند حقیقت را بازنمایى کند، علوم، قدرت درک حقیقت را دارند.
2ـ حقیقت اشیا ثابت است. یعنى هیچ چیز در حال صیرورت نیست. در تفکر قدیم ما، صیرورت امرى عرضى است و ثبات اصل است هر چیز که فى نفسه خوب و مطلوب است براى ابد است.
3ـ چون صیرورت در حقیقت پدیدهها ممکن نیست، بنابراین دانشها نیز نباید و نمىتوانند دگرگون شوند. بنابر این دگرگونى را نوعى انحطاط تلقى مىکردند. 9
مفروضات فوق همگى منشأ نگرشى به معرفت است که در آن نقادى و پویایى جایگاهى ندارد وعلم سیاست ایران هنوز در چنبره فلسفه سیاسى کلاسیک قرار دارد. بنیاد فلسفه سیاسى جدید نقادى و عقل خودبنیاد است، در حالى که علم سیاست در ایران به هیچ وجه جنبه نقادى ندارد. نه نقادى نظرى و نه نقادى عملى دلیل آن هم علاوه بر مبانى پارادایمى سنتى شکل بندى سیاسى و اجتماعى است تفکر غربى در این زمینه جریان متفاوتى را طى کرده است.
با تمامى این گستردگىها و تنوع آرا و اندیشهها، شاید بتوان خصوصیتى واحد و مشترک را در همه اندیشههاى متفکران دوره جدید یافت و آن عبارت است از سکولاریسم یا به تعبیر اشتراوس، تلاش براى ناسوتى سازى و دنیایى کردن همه تفکرات، احساسات و اعتقادات اشتراوس تجدد یا جریان سکولاریسم را که در دوره اخیر شکل گرفته است به اعتبارى عین ظهور فلسفه جدید و طرد فلسفه کلاسیک مىداند. 10
این در حالى است که در ایران علاوه بر غلبه پارادایم سنتى، نوعى تشتت پارادایمى هم به چشم مىخورد که در آن افرادى که از پارادایم سنتى خارج شدهاند، درون پارادایم جدیدى قرار نگرفتهاند:
داریوش شایگان ظاهر شدن اسکیزوفرنى فرهنگى در کشورهاى سنتى را ناشى از این واقعیت مىداند که نویسندگان این کشورها در حد فاصل دو پارادایم یا به اصطلاح اپیستمه ـ واژه یونانى به معناى دانش ـ به قول میشل فوکو قرار دارند. آنان از سنت گسستهاند یا به تعبیر بهتر در وضعیت جهل نسبت به سنت قرار دارند، بىآنکه توانسته باشند با اندیشه تجدد پیوندى برقرار کنند.11
بنا براین مىتوان به این نتیجه رسید که معرفت سنتى ما معرفتى اقتدارگرا است و مبانى و مفروضههاى آن نیز همین گونه هستند و نمىتوان بر اساس آنها، علم سیاست مولد تولید کرد. بر همین اساس هم تأسیس نهادهاى سیاسى جدید و دموکراتیک که یک از اهداف اساسى دانش سیاسى جدید مىباشد، بر مبناى آنها امکانپذیر نمىباشد.
تکیه بر روش و متدولوژى یکى از بارزترین ویژگىهاى علم جدید است. پیدایش علم جدید و از جمله علوم سیاسى هم در نتیجه بسط تفکر غربى و مبتنى بر فلسفه دوره جدید است. این مسأله نیز موجب بروز تناقضات معرفت شناختى متعددى در دانش سیاسى در ایران شده است. نگرش سنتى به معرفت در ایران نگرش مطلق گرایانه است، در حالى که اساس معرفت جدید بر نسبى گرایى است. از آنجا که هنوز در ایران معرفت سنتى از اقتدار بالایى برخوردار است، مبانى تفکر جدید و روشهاى مبتنى برآن در ایران نمىتوانند رواج پیدا کنند. این در حالى است که یکى از ایرادهاى اساسى که به علم سیاست در ایران گرفته مىشود، به غیربومى بودنآناست. غیربومى بودن در دو زمینه قابل بحث است: زمینه اول، متدولوژیک است و زمینه دوم، مربوط به موضوعات مطرح در پژوهشهاى سیاسى است که خواهد آمد.
از لحاظ روش شناختى ورود دیدگاههاى روش شناختى که مبتنى بر مبانى معرفتى خاصى هستند، نوع تکثر و تنوع گسترده روشى را در علم سیاست به ارمغان آوردهاند که موجب سردرگمى شدیدتر پژوهشگران علوم سیاسى شده است. ورود نظریههاى معرفت شناختى چون گفتمان، پست مدرنیسم، پسا ساختار گرایى، فمینیسم و پدیدارشناسى، که همگى داراى مبانى غربى هستند مانع از انسجام در مبانى نظریهپردازى در علوم سیاسى مىشود؛ براى مثال «بسیارى از پژوهشگران ایرانى نتوانستهاند هیچ ارتباطى بین تحقیقات خود و پساساختار گرایى برقرار کنند. به علاوه، جایگاه این گونه نظریهها و رابطهآنبا تحولات سیاسى ـ اجتماعى جهان براى اغلب ما هنوز روشن نیست. 12
از آن جا که بین شناختشناسى و تحولات سیاسى ـ اجتماعى پیوند وجود دارد، معلوم نیست که بتوان ارتباطى بین این رویکرد معرفت شناختى با شرایط سیاسى و اجتماعى ایران بر قرار کرد. این رهیافتها با وجود قرابت آنها با اوضاع سیاسى ـ اجتماعى کشورهاى غربى، نوعى هرج و مرج علمى را در آنجا پدید آوردهاند و با توجه به اینکه با شرایط ایران ناسازگار هستند، ورود آنها در عرصه نظریهپردازى سیاسى در ایران مىتواند وضعیت بغرنجترى را به وجود آورد. این درحالى است که بسیارى از صاحب نظران معتقدند این تنوع روشى در جوامع غربى گسترش و تداوم خواهد داشت:
پیش بینى ما درباره روشها و متدها این است که فوران کنونى سنخها و سبکهاى روشى که به شکل گستردهاى در فمینیسم و مطالعات فرهنگى یافت مىشوند، همچنان ادامه خواهد داشت. روشهایى مانند روش تجربى و نظرى، مقایسهاى و روان شناختى و روش کیفى وکمى و... روشهاى انحصارى و منحصر به فرد تلقى مىشوند، در آمیزهاى التقاطى با یکدیگر پیوند مىخورند.13
البته تا این حد مىتواند از لحاظ روش شناختى مطلوب باشد ولى برخى از این حد هم بسیار فراتر رفته و پیشنهادهاى هرج و مرج طلبانهترى را در عرصه معرفت شناختى مطرح مىکنند:
پست مدرنیستهاى شکاک ادعا مىکنند چون هیچ روش درستى براى تحقیق سیاسى یا تحقیق درباره امر سیاسى وجود ندارد، باید روش ضد قاعده را بپذیریم، در حالى که پست مدرنیستهاى مثبت اندیش ممکن است رهیافت «هر چیزى ممکن است» را بپذیرند. کتاب فیرابند با عنوان بر ضد روش رئوس کلى نظریه هرج و مرج طلبانه دانش را مطرح مىکند و بهترین مثال براى رهیافت اول است. در حالى که اصول جدید روش شناختى گیدنز و مجموعه التقاطى نظریه و روش در علم سیاست ویراسته مارش و استرکر، نمونه رهیافت دوم است.14
اساس این دیدگاهها انکار عینیت و قطعیت در علم سیاست است که به نظر مىرسد در درون جوامع غربى قابل درک و کارآمد باشد. خود این صاحبنظران هدف از این رهیافت متکثر در روششناسى را جلوگیرى از اسناد به یک ایده نهایى مىدانند:
این مسأله که تعداد بیکران جهان زیست و تفسیر ممکن است، مانع از هرگونه اسناد به یک ایده نهایى مىشود، معرفت و ایده نهایى که در دوره روشنگرى و توسط پوزیتویستها و بعدها کسانى مانند فوکو یاما مطرح شد.15
به هر تقدیر در حال حاضر برداشت منسجم و یک پارچه قبلى از علوم سیاسى در جوامع غربى کنار گذاشته شده است و برداشتى چند پارادایمى و چند رشتهاى از آن مطرح گردیده است. بسیارى از صاحبنظران علوم سیاسى در حال دست کشیدن از تجربه گرایى، شالوده گرایى، جهان روایى و ایده بىطرفى آکادمیک در علوم سیاسى هستند و به نظر مىرسد که این رهیافتها با شرایط سیاسى ـ اجتماعى جوامع آنها همخوانى بیشترى دارد؛ در حالى که جامعه ایران از لحاظ سیاسى و فکرى نیازمند اجماع است.
بحران در تولید دانش سیاسى
علوم سیاسى از همان آغاز شکل گیرى16 و تأسیس در ایران با مشکلات اساسى مواجه بوده است و ریشه آن به ماهیت و کارکرد این علوم در شناخت قدرت سیاسى و روابط آن در جامعه باز مىگردد. هدف علوم سیاسى بررسى روابط قدرت در سطوح مختلف آن و چگونگى جابجایى آن مىباشد. بنابر این با مراکز اصلى قدرت از لحاظ نظرى و عملى در ارتباط است. این هدف در جوامع در حال توسعه که هنوز مفهوم سنتى قدرت در آن حاکم است با مشکلات متعددى رو به رو مى شود. در این جوامع نظام سیاسى داراى نوعى انحصار طلبى در قدرت است و به هیچ عنوان حاضر به کاستن از انحصار خود در این زمینه نیست.علوم سیاسى در ایران هم همواره از سوى نظام حاکم تحت فشار بوده است و هیچگاه دولتها نتوانسته اند از مزایاى علوم سیاسى در حفظ ثبات و تعمیق جامعه پذیرى سیاسى بهرمند شوند، چراکه هرگز رابطه مثبت و عمیقى بین علم سیاست و نهاد دولت به وجود نیامده است.
حمید عنایت یکى از اندیشمندان برجسته حوزه سیاست در باره علل ناکامى علوم سیاسى معتقد است در ایران سرشت ستیزه جوى علوم سیاسى مانعى اساسى در راه پیشرفت آن علم در ایران بوده است.17 سوال این است که آیا واقعا علم سیاست یک علم داراى سرشت ستیزه جوى است؟ به عبارت دیگر این ستیزه جویى مربوط به ذات رشته سیاست شناسى است یا این که ساختارهاى سیاسى در ایران موجب شناخته شدن این رشته به خصلت ستیزه جویى است. تا آنجا که به علوم سیاسى به مثابه یک رشته از دانشهاى بشرى مربوط است، این رشته داراى سرشت خاص غیر علمى نیست و در جوامع توسعه یافته به ویژه در آمریکا یکى از رشتههاى بسیار پر کاربرد در رفتار و عمل سیاسى است و در حوزه هاى مختلف داخلى و خارجى نقش اساسى در تعیین راهکار ها و جهت گیرىهاى دولتها دارد. به نظر مى رسد که در ایران ساختارهاى دولتى به نحوى بوده اند که نتوانسته اند یا نخواسته اند با این رشته ارتباط مثبت بر قرار کنند.سیاست به عنوان یک رشته علمى همانند دیگر رشته هاى علوم هدفش کشف قوانین حاکم بر زندگى انسان ـ و در اینجا زندگى سیاسى ـ و به خدمت گرفتن آنها براى ساختن جامعهاى پیشرفته، به سامان و باثبات است. در چنین وضعیتى نمىتوان از سرشت ستیزه جوى علم سیاست یاد کرد.
در دیدگاه دیگرى، ساخت سیاسى به عنوان متغیر مستقل و موثر در عدم رشد و پیشرفت علوم سیاسى و نا کار کردى آن تلقى مىشود. بر اساس این نگرش تا اندازهاى زندگى سیاسى باز و آزاد مىتواند مشوق علم سیاست باشد. در صورتى که نظام سیاسى بسته باشد، علم سیاست نمىتواند نقشى ایفا کند و فایده آن روشن نیست.18 بر این اساس، در واقع ساختار غیر دموکراتیک نه خود داراى چنان ظرفیتى است که بتواند از دستاوردهاى علم سیاست بهره ببرد و نه قابلیت آنرا دارد که موجبات پیشرفت و توسعه نظرى و عملى آن را فراهم سازد. از دیدگاه مرحوم عنایت بخشى از این مساله به فرهنگ سیاسى و فرهنگ عمومى حاکم بر جامعه باز مىگردد:
عوامل تضعیف علوم سیاسى هرچه باشند از متفرعات یک عامل کلى و بنیادى که در ایران معاصر به چشم مى خورد به شمار مى روند. این عامل همان نبودن سنت مباحثه سیاسى است به صورت آزاد و در عین حال مقرون به مسؤولیت. این عامل منفى صرف نظر از موجباتش، یک مانع اصلى در راه رشته علوم سیاسى ایران بوده است.19
این امر ریشه تاریخى عمیق در ایران دارد که محصول ساختار سیاسى است، چراکه فرهنگ سیاسى جامعه محصول ساختار سیاسى مىباشد. به هر حال مى توان گفت که ساختار سیاسى ایران قابلیت چندانى براى ارتقاى علوم سیاسى در ایران و کارآمد شدن آن ندارد.
ناکارآمدى علم سیاست در ایران
به طور کلى هدف علم کشف قانونمندىهاى حاکم برطبیعت و استفاده از آنهاست. هدف علم سیاست هم کشف قانونمندىهاى حاکم بر زندگى سیاسى است که در سه حوزه توصیف، تبیین و پیش بینى قابل تحقق است. همچنین مى توان از دو قالب در این زمینه سخن گفت: 1-تحلیلى 2-تجویزى. در قالب تحلیلى کارکرد علم، صرفاً تحلیل پدیده هاست که در آن روابط علمى بین یک پدیده و پدیده هاى دیگر بررسى مىشود. اما در قالب تجویزى پژوهشگر علوم سیاسى و روابط بینالملل از تحلیل صرف فراتر رفته و گام در عرصه تجویز و ارائه راهکارها و گزینه هاى مختلف براى تصمیم گیرى سیاسى مىگذارد. کارکرد اخیر اهمیت بسیار زیادى دارد و در وضعیت وشرایط سیاسى، اجتماعى خاص امکان بروز پیدا مى کند. در واقع دانش سیاسى زمانى مى تواند در جامعه یک نقش تصمیم سازى را ایفا کند که روند تصمیم گیرى در آن جامعه روندى کاملاً و یا حداقل بهطور نسبى علمى و عقلایى باشد. یعنى علم به عنوان یک پدیده جدى در آن جامعه مورد توجه و مبناى رفتار سیاسى باشد.
در جامعه ایران به دلایل مختلف علم سیاست از صفحه عمل سیاسى به شدت دور است و معلوم نیست که مراد واقعى از آموزش و پژوهش علوم سیاسى در ایران چیست؟ و این تحقیقات در پى حل کدام مسائل هستند؟ آیا صرفا ورزشى فکرى براى عده اى محقق محسوب مى شود و در هر صورت به بایگانى سپرده مى شود ؟ آیا علوم سیاسى داراى کارکرد تحلیلى صرف است یا مى تواند کارکرد تجویزى هم داشته باشد؟ پژوهشگر سیاسى با چه هدفى پژوهش خود را هدایت کند؟
باید گفت که اصولا سیاست در ایران اعم از داخلى و خارجى امرى غیر علمى است و این به معناى بى توجهى به علوم سیاسى و بى فایده ماندن تحقیقات آنهاست. بین سیاستمداران و صاحبنظران سیاسى، فاصله وسیعى از لحاظ جهان بینى، نگرش ها، اهداف و مبانى فکرى وجود دارد و نگرش نخبگان سیاسى در ایران امروز نگرشى فلسفى و مبتنى بر مفروضه هاى غیر قابل تفسیرى است که یافته هاى علمى هیچ گونه تاثیرى در این پیش فرضهاى سیاستمداران نمىگذارد. در نتیجه تحقیقات علم سیاست در عمل نمى تواند راهکارى را براى سیاستمداران نشان دهد، چراکه اصولا به این راهکارها بى توجه هستند. علاوه بر این، اصولا نخبگان سیاسى نسبت به صاحبنظران علم سیاست با بدبینى نگاه مى کنند و آنها را متعلق به جهان بینى غربى مى دانند. همه اینها عوامل اساسى هستند که مى توانند مانع از رشد دانش سیاسى در ایران شوند. دلایل زیادى در ناکارآمدى و عقیم بودن رشته سیاسى در ایران موثر است که به بررسى اجمالى هر یک از آنها مىپردازیم:
1. بى اعتمادى به رشته سیاسى
بعد از انقلاب اسلامى جریانهاى فکرى مختلفى در علوم سیاسى به وجود آمد؛20 اما در مجموع جریانهاى انقلابى به دنبال اسلامى کردن علوم سیاسى همچون دیگر علوم انسانى بودند. مفروض اصلى آنها این بود که معارف انسانى و اجتماعى موجود مبتنى بر پیش فرضها، مبانى و مبادى خاص خود هستند و از نوع هستى شناسى، شناخت شناسى و انسان شناسى هر مکتب متاثر مى شوند. از این رو انتظار این بود که علوم اجتماعى اسلامیزه شده و محتواى آنها تغییرات اساسى کند.21 به همین دلیل اساتید علوم سیاسى موجود یا منزوى شده یا به خارج کشور رفتند و یا برکنار گردیدند و تلاش شد تا در رشته علوم سیاسى واحدهایى با محتواى اسلامى تعبیه شود. همچنین در این راستا دفتر همکارى حوزه و دانشگاه تاسیس گردید تا در جهت تولید علومى با محتوا و مبانى و جهت گیرى اسلامى بکوشد. در این میان، از آن چه غفلت شد ماهیت علمى رشته سیاسى بود. در آن مقطع با علوم سیاسى به مثابه یک ایدئولوژى برخورد شد که در خدمت جوامع غربى قرار دارد و باید علوم سیاسىاى ایجاد شود که در خدمت انقلاب اسلامى باشد. بنابر این دولت پس از انقلاب اسلامى توجه چندان مثبتى به علم سیاست و مهم تر از آن صاحبنظران سیاسى آن دوره پیدا نکرد، چراکه صاحبنظران سیاسى آن دوره در بستر فکرى غرب آموزش دیده بودند و در بستر سیاسى ـ اجتماعى دوره پهلوى به اندیشه ها ى خود شکل داده بودند، به دلیل همین سنت فکرى و بستر آموزشى نمىتوانستند چندان مورد اعتماد دولت انقلابى باشند. فراتر از همه اینها دولت پس از انقلاب به دنبال یک خانه تکانى اساسى در دانشگاه بود ودر جریان انقلاب فرهنگى روند آن به اجرا در آمد ولى در این میان علوم سیاسى به دلیل ارتباط مستقیم با عرصه حکومت و سیاست داخلى و خارجى با بدبینى و بىمهرى و طرد بیشترى مواجه شد.
2. فاصله تئورى و عمل در ایران
به طور کلى عقلانیت در اندیشه از عقلانیت در عمل متفاوت است و عقلانیت اندیشه همواره عقلانیت عمل را تضمین نمى کند. صرف نظر از میزان پیشرفت علوم سیاسى در ایران و میزان قرابت آن با موضوعات مربوط به سیاست و حکومت در ایران، بین تئورى و عمل فاصله شگفت انگیزى وجود دارد. از این نظر اصولا اندیشه و تحقیق مبناى رفتار سیاسى نیست. این امر وجوه مختلفى دارد. یکى از وجوه آن بى توجهى به پژوهشهاى سیاسى در تصمیم گیرى هاى سیاسى و حکومتى است. که موجب مى شود که پژوهشهاى سیاسى صرفا به ورزشهاى فکرى عده اى اندیشمند و محقق تبدیل شود و آثار علمى آن به شدت محدود باشد. این امر زمینه هاى سیاسى، اجتماعى عمیق در فرهنگ سیاسى ایران دارد و شکاف بین اندیشه و عمل شکافى تاریخى است. یک جامعه در شرایطى هویت علمى ـ تحقیقاتى پیدا مى کند که دو اصل را به صورت نهادى در کلیه نهادها و شبکه هاى داخلى خود با اهمیت تلقى کند: اول، شناخت پدیدههاى انسانى و طبیعى و دوم، کاربرد آنها براى منافع عمومى جامعه.
در شرایطى [تولید دانش] اولویت و اهمیت پیدا مى کند که جامعه در پى اکتساب راهحلهاى جدید، روشهاى نوین، اسلوبهاى بدیع و طرحهاى مشکلگشا و به فکر بهره بردارى از این شناخت باشد؛ یعنى این که شناخت به کاربرد بینجامد. بنابر این معیارهاى شناخت یک جامعه علمى و تحقیقاتى به ترتیب اولویت چنین است:
1- عملکرد و تصمیم گیرىها در جامعه تابع شناخت باشد؛ 2- توسعه به مفهوم بهینه سازى نیروهاى انسانى و مادى امرى جدى باشد؛ 3- جامعه کارکرد گرا باشد؛ 4- نظام آموزشى پویا و مرتب و رکن اساسى آن خلاقیت و نو آورى باشد؛ 5- محققان، متفکران و کارشناسان در تصمیم گیرىها نقش کلیدى داشته باشند؛ 6- جامعه در تمامى سطوح اجرایى قانونگذارى و برنامه ریزى آیندهنگر باشد؛ 7- ارتباط جامعه با محیط بین المللى از ماهیت رقابتى بر خوردار باشد.22
با نگاهى اجمالى به فرآیند تصمیمگیرى در کشور و ساخت تصمیم گیرندگان، مىتوان شکاف بین اندیشه و شناخت با میدان هاى تصمیم گیرى را مشاهده کرد. وجه دوم این شکاف فاصله بین مناصب سیاسى با موفقیتهاى تحصیلى و عدم همخوانى مسؤولیتها با تخصصهاست. در ایران به ندرت صاحبنظران سیاسى به طور مستقیم و یا غیر مستقیم در مقام تصمیم گیرى قرار دارند و معمولا سطح تحصیلات مدیران پایین است و مشاغل سیاسى برحسب صلاحیت علمى و تخصصى و اطلاعات آنها در عرصه علوم سیاسى و روابط بین الملل واگذار نمى شود. البته اغلب مدیران پس از انقلاب با استفاده از موقعیتهاى سیاسى خود مدرک دیپلم خود را به مدرکهاى دکترى و فوقِ دکترى تبدیل کردهاند.23 ولى این مدرک ها به هیچ عنوان بیانگر صلاحیت هاى علمى و تخصصى و فکرى آنها نیست. بسیارى از این مدرک هاى تحصیلى در علوم سیاسى و روابط بینالملل اعطا شده است.
وجه سوم این مساله، جو غالب در بى توجهى به صاحبنظران است. همان طور که گفته شد، جامعه ما جامعهاى غیر علمى است و اغلب نخبگان سیاسى آن خود را در علوم مختلف و احکام متعدد صاحبنظر و اهل فن مىدانند و بدون این که در زمینه مهندسى اجتماعى و سیاسى حتى یک کتاب هم خوانده باشند، هیچ صاحبنظرى را در این زمینه به شاگردى هم نمى پذیرند24 به نظر مىرسد که این مساله علاوه بر اینکه لطمات سنگینى به منافع ملى کشور وارد کرده و مىکند خود مانع مهمى در پیشرفت و توسعه علوم سیاسى در ایران محسوب مى شود. در این وضعیت، طبیعى است که در عرصه سیاستگذارى داخلى و خارجى، آزموده هاى سیاسى را بارها و بارها دوباره مى آزماییم و پروسه سعى و خطا بارها تکرار مى شود:
متاسفانه علم [در] تاریخ معاصر ما به مهندسى و پزشکى محدود بوده است و در صحنه اقتصاد، سیاست و فرهنگ ورود جدى نداشته است. نتیجه این فرایند طولانى در عرصه فکرى کشور از هم گسیختگى رابطه میان علم و تصمیم گیرى است. پزشک قلب، مهندس معدن و دندان پزشک به طور منطقى نمى توانند پیرامون روندهاى تکلیفى و تجارى در امتداد بین الملل [و هر بحث دیگر سیاسى و بین المللى] به اجماع برسند.25
این بى توجهى به علوم سیاسى موجب شده است که همه این مراکز و موسسات آموزشى و پژوهشى مرتبط با این رشته در واقع فاقد آثارمثبت علمى باشند. بنابر این در کشور ما علم و عالم پدیدههاى تزیینى هستند؛ نه پدیدههایى که به حل مسائل و مشکلات کمک کنند. به همین دلیل این همه دانشگاه و موسسات تحقیقى در ایران هست و این همه راجع به مسائل به صورت جدى وارد بحث مى شویم و بسیار خوب نقد مى کنیم اما این حجم عظیم بحث و نقد حد اقل اثر را در تصمیم گیرىهاى ما داشته است. فاصله بین یک شخص تحصیلکرده و یک شخص تصمیم گیرنده در کشور ما بسیار زیاد است.26
این پدیده همچنین موجب حاکمیت ذهنى گرایى مفرط در جامعه شده است که به جاى عقل و یافتههاى علمى، برداشتهاى مبتنى بر تخیل مبناى تصمیم گیرى و اقدام است:
هنگامى که فرهنگ فکرى یک جامعه در حد قابل توجهى از تخیلات را داشته باشد نمى تواند صحیح و منطقى تفکر کند. مشکل تخیل به ویژه در رشته هاى علوم انسانى خودنمایى مىکند. تخیل در حوزه سیاسى و اجتماعى زمینه نگاه خارج از تناسب و دور از واقعیات را فراهم مى کند.27
3. غیر بومى بودن علوم سیاسى
صرف نظر از نوع نگاه حکومت به رشته هاى علوم سیاسى و روابط بینالملل، سوال این است که این پژوهشها تا چه حدى با واقعیتها و معضلات سیاسى مبتلا به جامعه ایران مطابقت دارد و تا چه حدى این پژوهشها جنبه عملى دارند؟ آیا آنها حل المسائلى و راهبردى و راه حل یاب هستند ؟ به نظر مى رسد که بخش عمده تحقیقات سیاسى فاقد این ویژگىهاست.
علوم سیاسى از زمان شکل گیرى آن در جوامع غربى تاثیر عمیقى در زندگى سیاسى و اجتماعى آن جوامع داشته و این روند همواره رو به تزاید بوده است. در یکى از کتابهاى قدیمى در مورد علم سیاست در آمریکا در مورد کارکرد این علم آمده است:
در آمریکا هدف علم سیاست تنها این نیست که قوانین علمى حکم روایى سیاسى بر انسان را فرمول بندى کند، بلکه تعیین یک راه و طریق زندگى خوب، هنر زندگى جمعى با روح همراهى و معاضدت آن است.28
بر این اساس همواره هدف علم سیاست علاوه بر کشف قانونمندىهاى زندگى سیاسى، تعیین راه زندگى جمعى نیز هست؛ حوزه اى که معضل اساسى در جامعه ماست. این مساله و چاره جویى براى آن تحقق پیدا نمىکند مگر از این طریق که علوم سیاسى بتواند درباره مسائل و معضلات سیاسى و اجتماعى جامعه خود ارتباط برقرار کند، در حالى که تحقیقات و پژوهشهاى سیاسى در ایران جنبه بومى بسیار کمرنگى داشته است و این امر هم وجوه مختلفى دارد. به طور کلى بین واقعیات زندگى سیاسى ایران و مطالب علم سیاست فاصله و جود دارد. از این جهت مى توان گفت از آنجا که علم سیاست پاسخى به واقعیات اجتماعى نمىدهد، در وضع بحرانى به سر مى برد. بحران وقتى پیدا مىشود که یک علم یا پدیده، نتواند کارویژههاى خود را انجام دهد. بنابراین چون بین علم سیاست و جامعه شناسى در ایران شکاف عمیقى وجود دارد و این دو با یکدیگر پیوند نخوردهاند، مىتوان گفت علم سیاست در یک وضعیت بحرانى است.29
نمىتوان این ناکارآمدى را تنها بر شرایط سیاسى ویژه قبل از انقلاب یا دو دهه پس از انقلاب نسبت داده و به کلى از پارادایم تئوریک و متدولوژیک حاکم بر آن رفع اتهام کرد. در حال حاضر بحرانهاى اجتماعى و پرسشهاى فراوان سیاسى ناشى از آن بر رشته علوم سیاسى در ایران سنگینى مى کند و آن را به چالش فرا مىخواند؛ ولى متأسفانه رشته علوم سیاسى پاسخى در خور، به آنها نداده است. بنابراین عدم تناسب با شرایط ایران و عدم پاسخ گویى به نیاز هاى ملى، عناصر اساسى هستند که رشته علوم سیاسى فاقد آنهاست. این امر علاوه بر رشته علوم سیاسى در بین متخصصان این رشته نیز مشاهده مى شود. بنابراین به طورکلى این رشته در پاسخگویى به معضلات سیاسى ـ اجتماعى جامعه ایران ناکارآمد نشان داده است. خصلت بومى نبودن در زمینههاى مختلفى از جمله تئورى، موضوعات، پرسشها و شاخصها باید مورد توجه واقع شود.
از لحاظ تئورى زمینه بسیارى از نظرات علوم سیاسى جوامع غربى و برخاسته از تاریخ غر ب است بر پژوهشگر علوم سیاسى ایران است که قبل از استفاده از این تئورىها معلوم کند تا چه حدى این تئورىها قابل تطبیق بر مسائل ایران است؛ براى مثال تئورى رئالیسم مىتواند سیاست خارجى ایران را مورد تبیین قرار دهد30
از لحاظ موضوعات یکى از وجوه اصلى باید متمرکز بر موضوعات مرتبط با حوزه سیاست در ایران باشد. بنابراین شناخت مسائل و مشکلات جامعه و سیاست در ایران گامى اساسى در این راه است؛ این در حالى است که حجم مقالات علوم سیاسى درباره ایران بسیار اندک است.
البته تاکید بر بومى کردن علوم سیاسى به مفهوم برداشت تنگ نظرانه از علم و تفکیک آن به علم سیاسى غربى و اسلامى نیست؛ بلکه بیشتر هدف تمرکز بر موضوعات مربوط به حوزه سیاست در ایران است که البته با روشهاى علمى عام قابل تحقیق و بررسى است؛ چرا که ما در جهانى زندگى مى کنیم که الگوهاى محلى وجود دارد ولى راه حلهاى محلى وجود ندارد.31
4. معضلات اساتید و دانشجویان
مرحوم حمید عنایت سالهاى پیش فقدان کتابهاى درسى مناسب، اساتید واجد شرایط و عدم آشنایى دانشجویان با زبان انگلیسى را از جمله موانع پیشرفت علوم سیاسى مى دانست.32 امروزه با وجود اینکه کتابهاى بسیارى به فارسى برگردانده شده است، به دلیل انطباق بسیارى از این آثار با شرایط سیاسى ـ اجتماعى ایران ـ که در بحث غیر بومى بودن به آن پرداختیم ـ این آثار تحول اساسى در وضعیت علم سیاست در ایران از لحاظ علمى و کاربردى به وجود نیاورده است؛ ولى وضع اساتید و دانشجویان نسبت به سابق از برخى جهات بدتر شده است. در حال حاضر در ایران بسیارى از اساتید علوم سیاسى و روابط بین الملل در مراکز آموزش متعدد اعم از دولتى و آزاد تدریس مىکنند و یا براى درآمد بیشتر اقدام به پژوهشهاى متعدد و کم ارزش مى کنند. بسیارى از آنها فاقد انگیزه هاى علمى و اجتماعى لازم هستند. حقوق اساتید دانشگاه نسبت به مشاغل دیگر بسیار پایین است و همین امر موجب اشتغالات متعدد آنان براى تامین زندگى مى شود. این امر موجب مى شود اصولا نوآورى در اندیشه و نظریه پردازى در نظام آموزشى و پژوهشى ایران جایگاهى نداشته باشد. همچنین این وضعیت در گسترش و شیوع گسترده پدیده بسیار زیانبار فرار مغزها نیز به شدت اثر گذار بوده است. این در حالى است که ایران به عنوان یک کشور ثروتمند مى تواند شرایط لازم براى رفاه اساتید دانشگاه را فراهم کند.
وضع دانشجویان و فارغ التحصیلان رشته علوم سیاسى و روابط بین الملل از این هم وخیم تر است. در این زمینه جایگاه فارغ التحصیلان علوم سیاسى در نظام سیاسى ادارى معلوم نیست و با وجود این که معمولاً دانشجویان این رشته داراى توانمندىهاى علمى و اجرایى بالا هستند استفاده چندانى از آنها نمىشود و بسیارى از آنها اشتغال روشنى ندارند.
آموزش علم سیاست
آموزش سیاسى به صورت عام براى توده مردم و به صورت تخصصى براى دانشجویان علم سیاست و روابط بین الملل از اهمیت خاصى برخوردار است. آموزش سیاسى عام یکى از مهمترین روشهاى تقویت جامعه پذیرى سیاسى است.
هدف اصلى در علم سیاست، ایجاد آموزش مناسب براى شهروندان است. هر شهروند باید بداند که حکومت کشورش چگونه عمل مى کند و او چه نقشى در پیشبرد اهداف حکومت خود مى تواند داشته باشد؛ بنابراین رشته علوم سیاسى علاوه بر کارکرد فنى و تخصصى، کارکرد عام نیز دارد.
علم سیاست یعنى بحث علمى از حقایق سیاسى، در ذات خود یک هدف است، زیرا که شناخت حقایق غایت تفکر انسان است... لکن علم سیاست در عین حال وسیله اى است که یک هدف دیگر آن راهنمایى انسان در زندگى اجتماعى [است].33
البته این نوع آموزش و راهنمایى از حساسیت و پیچیدگى خاصى برخوردار است و نباید آن را با تبلیغات سیاسى که روش دیگرى از روشهاى جامعه پذیرى سیاسى است اشتباه کرد. متأسفانه در ایران به این بُعد از آموزش سیاسى هم بىتوجهى مىشود. در فرایند ادغام سیاسى، یکپارچگى ملى و وحدت ملى یکى از عناصر اساسى آموزش سیاسى است که تنها از طریق متخصصان این رشته مىتواند تحقق پیدا کند، ولى در کشور ما به دلیل اینکه بین آموزش سیاسى و تبلیغ سیاسى تفاوتى قایل نمىشوند، به شدت و سرعت این اقدامات جنبه ایدئولوژیک به خود مىگیرد و موجب مى شود که فرهنگ سیاسى جامعه به نحوى شکل بگیرد که با نظام سیاسى موجود در تعارض قرار بگیرد. توجه به این بُعد مهم و کارکرد اساسى علم سیاست در جامعه ایران اهمیّت حیاتى دارد؛ البته این امر فرع بر اعتبار بخشیدن به علوم سیاسى به عنوان یک رشته علمى است.
محتواى علوم سیاسى
محتواى علوم سیاسى فعلى در ایران، هم از لحاظ نظرى و هم از لحاظ عملى، در وضعیت وخیمى به سر مى برد. از لحاظ نظرى دیدگاههاى نظرى جدیدى در این رشته مطرح شده است و تحولات جدیدى در شناخت و دانش سیاسى به وجود آمده که در آموزش علم سیاست در ایران منعکس نشده است.34 از لحاظ عملى آموزش علوم سیاسى به شدت با نیازهاى داخلى کشور فاصله دارد و در عین حال به طور کلى جنبه کاربردى آن به شدت پایین است. در حال حاضر علوم سیاسى در ایران کمتر جنبه کاربردى دارد و شاید از این لحاظ هیچ تاثیرى در سیاست گذارى عمومى کشور نداشته باشد، چرا که نه تحقیقات و پژوهشهاى علوم سیاسى و روابط بینالملل با این محوریت شکل مىگیرند و نه سیاستگذاران به یافتههاى این پژوهشهاتوجهى دارند. البته در سالهاى اخیر تحقیقات علمى درسیاست خارجى کشور آثار مثبتى بر جاى گذاشته است و در روند اجراى امور تأثیر گذار بوده است. همین امر هم از لحاظ اجرا و هم از جهت تأمین اهداف سیاست خارجى، آثار خود را نشان داده است.
در دنیا علم سیاست و سیاستگذارى با یکدیگر به طور فزایندهاى پیوند خوردهاند و علوم سیاستگذارى به عنوان شاخهاى جدید از رشته هاى علوم سیاسى تأسیس شده است که هدف آن ارایه طریق براى سیاستگذارى عمومى است و پیشرفت بسیارى کرده است.35 علوم سیاستگذارى به مطالعه سیاستها وعملکردهاى مشخص دولت در زمینههاى گوناگون چون سیاست کشاورزى، سیاست تکنولوژیک، سیاست بهداشتى، و همچنین زیر مجموعه هاى گوناگون هر یک ازاین موارد مى پردازد. علوم سیاستگذارى مى تواند شناخت عملى ما را در زمینه سیاستهاى بخش عمومى گسترش دهد؛ محتوا و جوهره دخالتهاى دولت در امور جامعه را باز شناسد و در یک کلام، از فعالیتهاى بخش عمومى به صورت خرد سخن بگوید: دولت در چه جنبههایى از امور عمومى را به عهده مىگیرد؟ سیاسى یا ادارى؟ منطقه اى یا ملى؟ و چگونه؟
علوم سیاستگذارى بخشى از جنبش عقلایى کردن زندگى بشرى و عقلایى عمل کردن بشر است که به کمک آن انسان سعى مىکند به تسلط روزافزونى بر زندگى اجتماعى خویش دست یابد. به طور کلى باید گفت علوم سیاستگذارى به شدت جنبه کاربردى دارند و علوم سیاسى جنبه نظرى پر رنگى دارند. علوم سیاسى به مباحث کلى و مجردى چون آزادى، جنگ، صلح و نظریات سیاسى مىپردازد؛ ولى علوم سیاستگذارى ما را به عرصه فعالیتهاى خرد و ادارى دولت که نمود عینىتر دارد مىکشاند.
علوم سیاسى در ایران به ویژه در امور مربوط به دولت در حیطه نظریه پردازى محض باقىمانده است و این نظریهها هم به دلیل فضاى سیاسى چندان عمیق نیست و نتوانسته است به تمامى مطالب بپردازد و از لحاظ تاریخى این پژوهشها کمکى به اعتلاى کشور ما نکرده است. در سیاست خارجى هم با وجود تحولات جدید، وضعیت چندان مطلوب نبوده است و موضوعات مهمى چون امنیت، منافع ملى و مقولههاى مختلف دیگر نتوانستهاند در تحقیقات علوم سیاسى و روابط بین الملل جایگاهى پیداکنند.
نتیجه گیرى
به نظر مىرسد که براى ایجاد تحرک و پویایى در تولید دانش سیاسى در وهله اول، زدودن این نگرش که علم سیاست در ایران علم ضد حکومتى و ضد ساختارى است از اهمیت اساسى برخوردار است. باید این مسأله روشن شود که علم سیاست رشتهاى از علوم است که هدف آن کشف قانونمندىهاى حاکم بر زندگى سیاسى جامعه است و از این طریق مىتواند اساس تصمیمگیرىهاى کلان در سیاستهاى داخلى و خارجى باشد و در واقع کارکرد آن به عنوان یک علم، یافتن راه حل براى معضلات سیاسى و اجتماعى جامعه است و در صورتى که حکومت به آن به عنوان یک علم نگاه کند، رابطه متقابل و مثبت بسیار سازندهاى بین این رشته و ساختار سیاسى ایجاد خواهد شد و این امر مى تواند زمینه ساز رشد و پیشرفت این علوم و به تبع آن پیشرفت ایران باشد.
پىنوشتها
1. بخشى از معضل علم در ایران مربوط به دانشگاهها و جایگاه آنها در ساخت فکرى ایران است. در حال حاضر چند انتقاد اساسى نسبت به ماهیت و کارکرد دانشگاه در ایران وجود دارد که از جمله آنها ناکارآمدى و تبعى و حاشیهاى بودن آن نسبت به مراکز علمى دنیاست. این هر دو انتقاد وارد است، ولى باید گفت که این ایرادها بیش از آن که خاص سرشت دانشگاهها در ایران باشد، ناشى از وضعیت حیات جامعه ایران در کلیت آن است. (در این زمینه ر.ک: حاتم قادرى، آزادى وجدان؛ مفهومى پسا پیامبرى، (تهران: نشر اختران، 1381) ص 342.
2. داود فیرحى، دولت اسلامى و تولیدات فکر دینى، نشریه دانشکده حقوق و علوم سیاسى دانشگاه تهران، ش 51 (بهار 1380) ص 158 ـ 159.
3. جواد طباطبایى در آثار مختلف خود بر این مسأله تأکید کرده است: ر. ک: ابنخلدون و علوم اجتماعى، وضعیت علوم اجتماعى در تمدن اسلامى (تهران: طرح نو، 1374) ص 166 ـ 210.
4. جواد طباطبایى، زوال اندیشه سیاسى در ایران (تهران: انتشارات کویر، 1373) ص 218.
5. همان، ص 287.
6. داود فیرحى، پیشین، ص 18. همچنین داود فیرحى، دولت اسلامى و تولیدات فکر دینى، موسسه توسعه دانش و پژوهش در ایران، 1380، ص 12.
7. داود فیرحى، پیشین، ص 10.
8. همان، ص 192.
9. داود فیرحى، پیشین، ص 16.
10. بیژن عبدالکریمى، تفکر و سیاست، (تهران: انتشارات علمى و فرهنگى، 1376) ص 35.
11. جواد طباطبایى، ابن خلدون و علوم اجتماعى، ص 371.
12. جهانگیر معینى علمدارى، چیستى گفتمان پساساختار گرا در سیاست، نشریه دانشکده حقوق و علوم سیاسى، شماره 51 (بهار 80) ص 198.
13. جان آر، گیبنزو برویمر، سیاست پست مدرنیته، ترجمه منصور انصارى، (تهران: انتشارات گام نو، 1381) ص 226.
14. همان ص 227.
15. همان، ص 228.
16. درباره تاریخ تأسیس علوم سیاسى در ایران، ر.ک: علیرضا ازغندى، علم سیاست در ایران (تهران: انتشارات باز، 1378) ص 85 ـ 124.
17. داود غرایاق زندى (به اهتمام)، حمید عنایت پدر علم سیاست ایران (تهران: انتشارات بقعه، 1381) ص324
18. حسین بشیریه، (گفتگو)، وضعیت علم سیاست در ایران، فصلنامه علوم سیاسى، ش 4 (بهار 1378) ص 262.
19. داود غرایاق زندى، پیشین، ص321
20. ر.ک: محمد باقر حشمت زاده، وضعیت علم سیاست در ایران، فصلنامه علوم سیاسى، سال پنجم، ش 18، (تابستان 81) ص220.
21. همان، ص221
22. محمود سریع القلم، فرهنگ علمى و فرهنگ سیاسى، مجله سیاست علمى و پژوهشى، ش اول (بهار 1370) ص48.
23. ر.ک: محمد جواد لاریجانى، کاوشهاى نظرى در سیاست خارجى (نشر مشکوة، 1376). همچنین لاریجانى (میزگرد)، مجله کتاب نقد، شماره 27-26 (بهار و تابستان 82) ص257.
24. محمد رضا تاجیک، نخبگان ایران در تعطیلات تابستانى، روزنامه شرق، (23 شهریور 82) ش 17، ص4.
25. محمود سریع القلم، روش تحقیق در علوم سیاسى و روابط بین الملل (تهران: نشر و پژوهش فرزان، 1378) ص84.
26. همو (سخنرانى)، فصلنامه مطالعات راهبردى، ش 14 (زمستان 1380) ص 649.
27. همو، روش تحقیق در علوم سیاسى و روابط بین الملل، ص 170.
28. جمعى از نویسندگان، آشنایى با علم سیاست، ترجمه بهرام ملکوتى (تهران: امیرکبیر، 1351) ج1، ص 245.
29. حسین بشیریه، پیشین، ص 262.
30. کیومرث اشتریان، بومى کردن علوم سیاسى در ایران، نشریه دانشکده حقوق و علوم سیاسى، ش 47 (بهار 79) ص 115.
31. محمود سریع القلم(سخنرانى)، فصلنامه مطالعات راهبردى، ش 14 (زمستان 80) ص651.
32. داود غرایاق زندى، پیشین، ص324.
33. به نقل از: داود فیرحى، درآمدى بر ضرورت و هدف علم سیاست، فصلنامه علوم سیاسى، (دوره قدیم) ش6، (پاییز 1372).
34. حسین بشیریه، پیشین، ص261.
35. کیومرث اشتریان، علوم سیاستگذارى و دستاوردهاى آن براى ایران، نشریه دانشکده حقوق و علوم سیاسى تهران، ش 37 (تابستان 76) ص44.
منبع: / فصلنامه / علوم سیاسی / 1382 / شماره 24، زمستان ۱۳۸۲
نویسنده : مقصود رنجبر
نظر شما