نظریههای کشمکش در جامعهشناسی تاریخی ـ تطبیقی
مقدمه
جامعهشناسی تاریخی ـ تطبیقی یکی از شاخههای مهم جامعهشناسی است که به بررسی تحولات اجتماعی در طول تاریخ و تحلیل تطبیقی آنها میپردازد. در این حوزه، نظریههای کشمکش جایگاه ویژهای دارند و به تحلیل عواملی میپردازند که باعث بروز انقلابها، شورشها و تغییرات اجتماعی گسترده میشوند. نظریهپردازانی مانند کارل مارکس، ماکس وبر، چارلز تیلی، تدا اسکاچپول، بارینگتن مور و جفری پیج در این زمینه آثار مهمی ارائه دادهاند. این نظریهها بر دو عامل اصلی تأکید دارند:
- شرایطی که به بسیج ایدئولوژیک، سیاسی و سازمانی تودهها علیه گروههای مسلط منجر میشود.
- فرآیندهایی که باعث شکست دولت و ناتوانی آن در کنترل اعضای جامعه میشود.
این مقاله به بررسی نظریههای کشمکش در جامعهشناسی تاریخی ـ تطبیقی، تفاوتهای دیدگاه مارکس و وبر، و آثار نظریهپردازانی مانند تیلی، اسکاچپول، مور و پیج میپردازد.
1. نظریههای کشمکش مارکس و وبر
کارل مارکس و ماکس وبر، دو نظریهپرداز برجسته جامعهشناسی، دیدگاههای متفاوتی درباره کشمکش اجتماعی و انقلابها ارائه دادهاند.
الف) دیدگاه مارکس
مارکس انقلابهای اجتماعی را نتیجه اجتنابناپذیر تناقضات درونی نظام سرمایهداری و استعمار سیستماتیک میدانست. به باور او، تضاد طبقاتی میان طبقه کارگر (پرولتاریا) و طبقه سرمایهدار (بورژوازی) منجر به بسیج جمعی کارگران علیه نظام سرمایهداری میشود. مارکس معتقد بود که این انقلابها نهتنها اجتنابناپذیر، بلکه بخشی از فرآیند تکامل تاریخی هستند.
ب) دیدگاه وبر
وبر برخلاف مارکس، انقلابها را اجتنابناپذیر نمیدانست و آنها را بهعنوان پدیدهای تاریخی و محتمل تحلیل میکرد. او بر نقش عوامل سیاسی، مشروعیت دولت و فرآیندهای ژئوپلیتیک خارجی در بروز کشمکشها تأکید داشت. وبر همچنین قدرت و دولت را بهعنوان عواملی مستقل و مجزا از روابط اقتصادی تحلیل میکرد، در حالی که مارکس دولت را ابزاری در دست طبقه مسلط میدانست.
تفاوتهای کلیدی میان مارکس و وبر:
- اجتنابناپذیری انقلابها: مارکس انقلابها را اجتنابناپذیر میدانست، اما وبر آنها را تنها در شرایط خاص تاریخی محتمل میدانست.
- نقش دولت: وبر دولت را بهعنوان نهادی مستقل و مجزا از روابط اقتصادی تحلیل میکرد، در حالی که مارکس آن را ابزاری برای حفظ منافع طبقه مسلط میدانست.
- عوامل خارجی: وبر کشمکشهای درونی را تا حدی به فرآیندهای ژئوپلیتیک خارجی مرتبط میدانست، اما مارکس بر تضادهای درونی نظام سرمایهداری تأکید داشت.
2. نظریه چارلز تیلی: بسیج منابع
چارلز تیلی در کتاب بسیج برای انقلاب به تحلیل شرایط و نتایج انقلابها میپردازد. او میان “شرایط انقلاب” و “نتایج انقلاب” تمایز قائل میشود.
الف) شرایط انقلاب
شرایط انقلاب زمانی پدید میآید که گروههای مختلف جامعه، شامل بخشهایی از نخبگان و تودههای مردم، علیه دولت بسیج شوند. این بسیج زمانی محتمل است که:
- بخشهایی از جامعه از دسترسی به قدرت محروم شوند.
- نخبگان سنتی احساس کنند که از قدرت کنار گذاشته شدهاند.
- دولت در انجام وظایف خود ناتوان باشد یا منابع بیشتری از جامعه طلب کند (مثلاً در شرایط جنگ).
ب) نتایج انقلاب
نتیجه انقلاب زمانی حاصل میشود که گروههای مخالف بتوانند منابع سازمانی، مالی و نظامی بیشتری نسبت به دولت بسیج کنند و قدرت را به دست گیرند.
ج) نقش دولت در جلوگیری از انقلاب
تیلی معتقد است که دولتها میتوانند با استفاده از قدرت نظامی و ابزارهای مالی، از بروز انقلاب جلوگیری کنند. اما اگر دولت در تأمین منابع مالی و نظامی ناکام بماند یا بخشهایی از نیروهای نظامی با مخالفان متحد شوند، احتمال وقوع انقلاب افزایش مییابد.
3. تحلیل تدا اسکاچپول از انقلابهای اجتماعی
تدا اسکاچپول در تحلیل خود از انقلابهای اجتماعی، بر نقش دولت و بحرانهای سیاسی ـ نظامی تأکید میکند. او معتقد است که انقلابها زمانی رخ میدهند که دولتها با بحرانهای مشروعیت مواجه شوند و نتوانند کنترل مؤثری بر جامعه اعمال کنند.
الف) شرایط انقلاب از دید اسکاچپول:
- بحران مالی دولت: دولتها در شرایط بحران مالی نمیتوانند منابع کافی برای سرکوب مخالفان یا اجرای اصلاحات فراهم کنند.
- شورش نخبگان: نخبگان جامعه، در صورت احساس تهدید نسبت به منافع خود، ممکن است علیه دولت شورش کنند.
- بسیج تودههای مردم: کشاورزان و زحمتکشان در شرایط خاصی، مانند ضعف دولت و استقلال از نظارت مستقیم، میتوانند بهطور مؤثر بسیج شوند.
ب) مثالهای تاریخی:
اسکاچپول انقلابهای فرانسه (1789)، شوروی (1917) و چین (1949) را بهعنوان نمونههایی از انقلابهای موفق تحلیل میکند. او معتقد است که این انقلابها در شرایطی رخ دادند که دولتها با بحرانهای مالی و سیاسی مواجه بودند و نخبگان و تودههای مردم علیه آنها بسیج شدند.
4. تحلیل بارینگتن مور: ریشههای دموکراسی و دیکتاتوری
بارینگتن مور در کتاب ریشههای دموکراسی و دیکتاتوری به بررسی سه مسیر اصلی مدرنیزاسیون میپردازد:
- مسیر دموکراسی: زمانی که مالکان زمین به سرمایهداران تبدیل میشوند و کشاورزان را به نیروی کار مزدبگیر تبدیل میکنند. این مسیر در بریتانیا و آمریکا منجر به ظهور دموکراسی شد.
- مسیر فاشیسم: زمانی که مالکان زمین، کشاورزان را در زمینهای خود نگه میدارند و با دولت برای کنترل آنها متحد میشوند. این مسیر در آلمان، ژاپن و پروس منجر به ظهور فاشیسم شد.
- مسیر انقلاب: زمانی که مالکان زمین به مالکان غایب تبدیل میشوند و کشاورزان به دلیل استثمار و نوسانات بازار، شورش میکنند. این مسیر در فرانسه، روسیه و چین منجر به انقلابهای اجتماعی شد.
5. نظریه جفری پیج: انقلابهای دهقانی
جفری پیج در کتاب انقلاب دهقانی به تحلیل بسیج دهقانان در جوامع کشاورزی میپردازد. او معتقد است که شرایط بسیج دهقانان و وقوع انقلابهای دهقانی بیشتر در اقتصادهای کشاورزی صادرکننده محصولات کشاورزی محتمل است.
عوامل بسیج دهقانان از دید پیج:
- پذیرش ایدئولوژیهای تندروانه: زمانی که دهقانان پیوند ضعیفی با زمین دارند، احتمال پذیرش ایدئولوژیهای انقلابی افزایش مییابد.
- انسجام جمعی: دهقانان باید احساس انسجام و همبستگی جمعی داشته باشند.
- توانایی اقدام جمعی: دهقانان باید بتوانند بهطور مؤثر دست به اقدام جمعی بزنند.
نتیجهگیری
نظریههای کشمکش در جامعهشناسی تاریخی ـ تطبیقی به تحلیل عوامل و شرایطی میپردازند که منجر به بسیج جمعی، انقلابها و تغییرات اجتماعی گسترده میشوند. این نظریهها، از مارکس و وبر گرفته تا تیلی، اسکاچپول، مور و پیج، نشان میدهند که انقلابها پدیدههایی پیچیده هستند که تحت تأثیر عوامل متعددی از جمله بحرانهای دولتی، نابرابریهای اجتماعی و بسیج جمعی رخ میدهند.
در حالی که مارکس بر اجتنابناپذیری انقلابها تأکید داشت، وبر و نظریهپردازان معاصرتر مانند تیلی و اسکاچپول، انقلابها را بهعنوان پدیدههایی محتمل و وابسته به شرایط خاص تحلیل میکنند. این تفاوتها نشاندهنده تکامل نظریههای کشمکش در جامعهشناسی تاریخی ـ تطبیقی است و به ما کمک میکند تا بهتر بتوانیم فرآیندهای اجتماعی و تاریخی را درک کنیم.
نظر شما