کارکردهای تضاد در نظریه لوئیس کوزر
مقدمه
لوئیس کوزر یکی از برجستهترین نظریهپردازان مدرن تضاد در جامعهشناسی است که تلاش کرد تا مفاهیم تضاد اجتماعی را از منظر کارکردگرایی تحلیل کند. او با الهام از آثار گئورگ زیمل، نظریهای ارائه داد که تضاد را نه بهعنوان یک عامل مخرب، بلکه بهعنوان پدیدهای کارکردی در نظامهای اجتماعی تحلیل میکرد. کوزر برخلاف نظریهپردازان دیالکتیکی مانند مارکس و دارندورف که بر نتایج مخرب و خشونتآمیز تضاد تأکید داشتند، به کارکردهای مثبت تضاد در ایجاد انسجام، سازگاری و انعطافپذیری در نظامهای اجتماعی پرداخت.
این مقاله به بررسی دیدگاههای کوزر درباره تضاد اجتماعی، دلایل بروز تضاد، خشونت در تضاد، طول دوره تضاد و کارکردهای آن برای گروههای درگیر و کل سیستم اجتماعی میپردازد.
1. دلایل بروز تضاد اجتماعی
کوزر، مانند وبر، بر این باور بود که نبود مشروعیت در یک نظام نابرابر، پیششرط اصلی بروز تضاد است. او معتقد بود که تضاد منافع تنها زمانی بروز میکند که افراد زیر دست (فرودستان) مشروعیت توزیع منابع کمیاب را زیر سؤال ببرند. اما این امر بهتنهایی کافی نیست؛ بلکه عوامل دیگری نیز در برانگیختگی احساسی و ایجاد تضاد نقش دارند.
الف) شرایط کاهش مشروعیت:
- کانالهای محدود برای بیان شکایات: اگر افراد نتوانند نارضایتیهای خود را از طریق مجاری رسمی بیان کنند، احتمال بروز تضاد افزایش مییابد.
- عدم تحرک اجتماعی: وقتی امکان ارتقا به مراتب بالاتر اجتماعی وجود نداشته باشد، فرودستان مشروعیت نظام را زیر سؤال میبرند.
ب) نقش محرومیت نسبی:
کوزر از نظریه مارکس درباره محرومیت نسبی الهام گرفت و تأکید کرد که تضاد بیشتر ناشی از احساس محرومیت نسبی است تا محرومیت مطلق. هنگامی که افراد انتظار بهبود شرایط را داشته باشند، اما این انتظارات برآورده نشود، برانگیختگی احساسی افزایش یافته و تضاد بروز میکند.
ج) عوامل کاهش یا افزایش برانگیختگی:
- تعهدات به نظام موجود: اگر افراد به نظام موجود تعهد داشته باشند، احتمال بروز تضاد کاهش مییابد.
- کنترل اجتماعی: در نظامهای دیکتاتوری مطلق که فشار ظالمانهای بر تودهها اعمال میشود، احتمال شورش کمتر است. در مقابل، در نظامهایی که آزادیهای نسبی وجود دارد، احتمال بروز تضاد بیشتر است.
2. خشونت در تضاد اجتماعی
کوزر در تحلیل خود از خشونت تضاد، شرایطی را که منجر به کاهش یا افزایش خشونت میشوند، بررسی کرد.
الف) کاهش خشونت در تضاد:
- اهداف واقعی (Realistic Issues): اگر تضاد بر سر اهداف واقعی و ملموس باشد، احتمال توافق و مصالحه بیشتر است و خشونت کاهش مییابد.
- وابستگی متقابل کارکردی: در نظامهایی که وابستگی متقابل بین واحدهای اجتماعی وجود دارد، تضاد کمتر به خشونت میانجامد.
ب) افزایش خشونت در تضاد:
- اهداف غیرواقعی (Nonrealistic Issues): اگر تضاد بر سر ارزشهای اساسی، اعتقادات یا ایدئولوژی باشد، احتمال خشونت بیشتر است.
- طولانی شدن تضاد: اگر تضاد مدت زیادی طول بکشد، احساسات منفی و ایدئولوژیهای خصمانه شکل میگیرند و خشونت افزایش مییابد.
- کاهش وابستگی متقابل: در نظامهایی که وابستگی متقابل کارکردی کم است، تضادها بیشتر به خشونت میانجامند.
3. طول دوره تضاد اجتماعی
کوزر معتقد بود که طول دوره تضاد به عوامل مختلفی بستگی دارد:
الف) افزایش طول دوره تضاد:
- اهداف مبهم و توسعهیافته: اگر اهداف گروههای درگیر تضاد مبهم یا گسترده باشند، تضاد طولانیتر خواهد شد.
- عدم توانایی تشخیص پیروزی یا شکست: اگر گروهها نتوانند بهطور نمادین پیروزی یا شکست را تشخیص دهند، تضاد تا نابودی یکی از گروهها ادامه خواهد یافت.
ب) کاهش طول دوره تضاد:
- درک محدودیتها توسط رهبران: اگر رهبران گروههای درگیر درک کنند که دستیابی کامل به اهداف غیرممکن است، میتوانند تضاد را خاتمه دهند.
- تمرکز قدرت و انسجام درونی: تمرکز قدرت و انسجام درونی گروهها میتواند به کاهش طول دوره تضاد کمک کند.
4. کارکردهای تضاد اجتماعی
کوزر تضاد اجتماعی را بهعنوان یک فرآیند کارکردی تحلیل کرد و کارکردهای آن را برای گروههای درگیر و کل سیستم اجتماعی بررسی کرد.
الف) کارکردهای تضاد برای گروههای درگیر:
- تعیین مرزهای گروهها: تضاد میتواند مرزهای گروههای درگیر را مشخصتر کند.
- تمرکز قدرت: تضاد باعث تمرکز قدرت در گروهها میشود.
- انسجام ایدئولوژیک و ساختاری: تضاد میتواند انسجام درونی گروهها را افزایش دهد.
- کاهش اختلافات درونی: تضاد میتواند اختلافات درونی گروهها را کاهش داده و همنوایی هنجاری و ارزشی را تقویت کند.
ب) کارکردهای تضاد برای کل سیستم اجتماعی:
- افزایش نوآوری و خلاقیت: تضاد میتواند به نوآوری و تنظیم مجدد فعالیتها در سیستم منجر شود.
- رهایی از تنشها: تضادهای مکرر با شدت کم میتوانند تنشها و دشمنیها را کاهش دهند.
- توسعه تنظیمات هنجاری: تضاد میتواند به توسعه قوانین، دادگاهها و مراکز حل اختلاف کمک کند.
- افزایش آگاهی از اختلافات: تضاد میتواند به شفافسازی اهداف و منافع گروهها کمک کند.
- افزایش انسجام و انعطافپذیری: تضادهای مکرر با خشونت کم میتوانند انسجام و انعطافپذیری سیستم را افزایش دهند.
نتیجهگیری
لوئیس کوزر با الهام از گئورگ زیمل، تضاد اجتماعی را بهعنوان یک فرآیند کارکردی تحلیل کرد که میتواند به انسجام، سازگاری و انعطافپذیری نظامهای اجتماعی کمک کند. او تلاش کرد تا کارکردگرایی را به دلیل نادیده گرفتن تضاد و نظریه تضاد را به دلیل تأکید ناکافی بر کارکردهای مثبت تضاد نقد کند.
کوزر نشان داد که تضاد نهتنها میتواند به خشونت و بیثباتی منجر شود، بلکه میتواند به تنظیم مجدد روابط اجتماعی، افزایش انسجام درونی گروهها و بهبود سازگاری سیستم با شرایط متغیر کمک کند. هرچند نظریه او در چارچوب زبان کارکردگرایی ارائه شد، اما مفاهیم و ایدههای او بهعنوان اصلاحیهای بر نظریههای دیالکتیکی و کارکردگرایی سنتی باقی مانده است.
امروزه، نظریههای کوزر و زیمل در چارچوب نظریههای فرآیندهای تضاد که زبان کارکردگرایی را کنار گذاشتهاند، ادغام شدهاند و همچنان در تحلیل پدیدههای اجتماعی مورد استفاده قرار میگیرند.
نظر شما