موضوع : پژوهش | مقاله

رسوایی واترگیت؛ تجلی حاکمیت افکار ماکیاولیستی در میان سیاستمداران آمریکا


نگاهی به تاریخچه اخبار و گزارش‌هایی که در خصوص رسوایی‌های اخلاقی و سیاسی روسای جمهور آمریکا منتشر شده است؛ ثابت می‌کند که در میان روسای جمهور آمریکا فساد و رسوایی اعم از سیاسی و اخلاقی امری شایع و رایج است و در این میان سوالی که مطرح می‌شود این است که این فسادها در دستگاه حکومتی ایالات متحده به عنوان مظهر تمدن غرب در قرن بیستم و بیست و یکم، نشات گرفته از چه عناصر و عواملی است؟ فرضیه‌ای که عد‌ه‌ای از کارشناسان نسبت به این امر دارند این است که اخلاق و رفتار دولتمردان غربی ناشی از مکاتب فکری اومانیستی‌یی است که از رنسانس به بعد به معنویت زدایی و دین‌ستیزی از حوزه‌ اجتماعی و بویژه حوزه‌ی سیاسی پرداخته است. به هرحال به نظر می‌رسد که در سالروز استعفای ریچارد نیکسون از سمت ریاست‌جمهوری آمریکا تحت تاثیر واقعه‌ واتر‌گیت (9 آگوست 1974 - 18 مرداد ماه 1353) داشتن نگاهی به میزان رواج فساد در میان روسای جمهور را جذاب‌تر می‌سازد.
درست 29 سال پیش در روزی همانند فردا، ریچارد نیکسون، رییس جمهور وقت آمریکا که حدود یک سال و نیم از دوره دوم ریاست جمهوری خود را سپری کرده بود؛ به دلیل رسوایی معروف به واترگیت مجبور شد که از سمت خود استعفا دهد. گیت یک پسوند سیاسی است که مترادف با رسوایی و فساد در آمریکا شده است. این اصطلاح برای توضیح رسوایی‌هایی به کار رفته است که از سالهای آغازین دهه‌ی 70 به بعد در حوزه‌ی سیاسی بویژه در خصوص روسای جمهور آمریکا وجود داشته است.در خصوص موضوع واترگیت نیز، عنوان واترگیت از نام یک هتل در واشنگتن دی.سی برگرفته شد که اتفاقات به وقوع پیوسته در آن نهایتا منجر به استعفای نیکسون از سمت ریاست جمهوری شد. (1)
تا زمان حاضر در دولت‌های مختلف آمریکا رسوایی‌ها و فسادهای متعددی صورت گرفته است که مهمترین و اثرگذارترین این رسوایی‌ها به روسای جمهور این کشور تعلق دارند، اما هیچ کدام از این رسوایی‌ها منجر به استعفای رییس جمهور نشد؛ مگر رسوایی واترگیت که باعث شد ریچارد نیکسون استعفا دهد.
برخی از کارشناسان دلیل این مساله را در درگیری مستقیم دو حزب جمهوری خواه و دموکرات در این مساله می‌دانند چرا که هرچند در رسوایی‌های دیگر روسای جمهوری آمریکا، حزب مخالف از برملا کردن رسوایی و فساد به نفع خود استفاده می‌کرد، تا در انتخابات بعدی به پیروزی دست یابد، اما همیشه منافع بلندمدت خود را در نظر می‌گرفت و اگر استعفا یا برکناری رییس جمهور فعلی را موثر در اهداف و منافع بلندمدت خود نمی‌دید، مساله را جدی پیگیری نمی‌کرد، اما در قضیه واترگیت چون استراق سمع از مقر انتخاباتی حزب دموکرات توسط عوامل نیکسون و بدون اطلاع حزب متبوع وی (حزب جمهوری خواه) صورت گرفته بود، با فشار هر دو حزب، خصوصا پیگیری‌های حزب دموکرات، دو خبرنگار روزنامه‌ی واشنگتن پست به نام‌های باب وودوارد و کارل برنشتاین، دست داشتن نیکسون در این رسوایی برملا شد ونهایتا وی ناچار شد در 9 آگوست استعفای خود را اعلام کند. البته هرچند این گونه رسوایی‌ها نام یک شخص رابه عنوان عامل رسوایی مطرح می‌کنند؛ اما زیربنای این فسادها و رسوایی‌ها در مکاتب فکری‌یی است که سیاست غرب و خصوصا آمریکا از این مکاتب تغذیه می‌کند.
مکاتب غربی پس از رنسانس انسان را محور هستی قرار دادند به گونه‌ای که انسان قائم به ذات فرض شد و نقش خدا و معنویت در زندیگ دنیوی بشر به حداقل ممکن رسید.در واقع اومانیسم غربی باعث شد که معنویت و اخلاق از سیاست انسان غربی حذف شود و از آن پس سیاست غرب مبتنی بر این شعار شد که هدف وسیله را توجیه می‌کند.سیاست در غرب پس از رنسانس، مبتنی بر افکار کسانی چون نیکولو ماکیاولی، توماس هابز، جان لاک، ژان بدن و ژان ژاک روسو بوده است. از میان این متفکران ماکیاولی سردمدار اخلاق زدایی از سیاست بوده است که استفاده از هر ابزاری توسط سیاستمدار اعم از مشروع و غیرمشروع را برای رسیدن به هدف مجاز دانسته است.
ماکیاولی در کتاب شهریار (Prince) خود اصولی را برای موفق بودن یک حاکم پیشنهاد می‌کند که کاملا مغایر اصول اخلاقی می‌باشند. وی در این کتاب می‌گوید:” باید بدانید که برای ستیزیدن با دیگران دو راه در پیش است: یکی با قانون، دیگری با زور؛ روش نخستین در خور انسان است و دومین روش ددان، و از آنجا که روش نخستین چه بسا کارآمد نیست، ناگزیر به دومین روی می‌باید آورد؛ از این رو بر شهریار است که بداند چگونه روش ددان و انسان را نیک به کار بندد.“(2)
سیاست و سیاستمداران غرب براساس چنین افکاری است که به عمل می‌پردازند؛ البته نباید منکر این مساله شد که افکار ماکیاولیستی در سراسر تاریخ بشر وجود داشته است، اما هیچ گاه به صورت یک تئوری منسجم و مشخص مرجع عمل انسانها و علی الخصوص سیاستمداران قرار نگرفته بود. افکار ماکیاولیستی زیربنای مکاتب اصولی غرب از رنسانس به بعد شدند که مسیر هدایت کننده سیاستمداران به سوی اهداف می‌باشند.
روسای جمهور آمریکا نیز به عنوان مظهری از سیاستمداران در جهان غرب براساس دیدگاههای ماکیاولیستی است که برای نیل به اهداف و نیات خود از هر وسیله‌یی استفاده می‌کنند.
البته این جنبه گرایش به افکار ماکیاولیستی در عرصه عمل سیاسی است و بر همین مبنا است که رسوایی‌های سیاسی‌یی چون واترگیت، ایران - کنترا،رسوایی اخلاقی کلینتون و حتی اخیرا بحث عراق‌گیت به وقوع می‌پیوندند. امروزه در جهان غرب دیگر آرای افلاطون که تاکید داشت باید سیاستمدار فیلسوف یا فیلسوف سیاستمدار بر جامعه حکومت کنند؛ جزوی از بایگانی تاریخ اندیشه‌ها شده است. از نظر افلاطون سیاستمداری باید هدایت جامعه را عهده‌دار شود که خود منزه و پاک و عقلگرا باشد تا بتواند جامعه را نیز به مسیر تعالی هدایت کند.
در همین حال شاید بد نباشد بدانیم که درخصوص روسای جمهوری نظیر اندرو جکسون (1837-1829) وان بورن (1841-1837) جیمز گارفیلد (1881) فرانکلین روزولت (45-1931)، دوایت آیزنهاور (61-1953)، جان اف کندی(63-1961) و لیندون ب جانسون (69-1963) نیز مباحث متعددی از فساد اخلاقی و روابط نامشروع مطرح شده است که هریک از آنها در زمان خود کم‌وبیش بحث‌برانگیز بوده است. (3)

پی نوشت:
1- سایت اینترنتی www.watergate.info
2- ماکیاولی، نیکولو، شهریار؛ ترجمه‌ی داریوش آشوری، تهران:کتاب پرواز،1374.فصل 18
3- سایت اینترنتی www.presidentusa.net


منبع: / خبرگزاری / ایسنا ۱۳۸۲/۰۵/۱۷

نظر شما