موضوع : پژوهش | مقاله

جهانی از پس جهان (2)

● هنرمندی که از راه عشق، به صفای باطن و تصفیه قلب راه یافته به مقامی رسیده است که به آن "کشف خیالیه" می گویند. عاشق، اکنون چنان با خیال (یاد) معشوق درآمیخته که دوگانگی از میانه رخت بربسته است. آنچه در این مرحله برای او اهمیت و اصالت دارد، یاد و خیال معشوق است. اکنون اگر او آن حالی را که به آن رسیده است با بیانی زیباشناسانه و در بستری از عاطفه های انسانی چنان بگوید که نظیر همین حال برای مخاطب نیز پدید آید، پا در وادی هنر نهاده است.
عطار نیشابوری در "المقامه الاول" از کتاب "مصیبت نامه" اهمیت یاد معشوق را این چنین طرح می کند:
جبرییل از بعد چندین ساله کار
یافت گنجِ یادکردِ کردگار
یاد او مغز همه سرمایه هاست
ذکر او ارواح را پیرایه هاست
گر ملایک را نبودی یاد او
نیستندی بنده آزاد او
این همه تأکید بر اهمیت یاد او برای آن است که عاشق از خود و خودیت دور شود و سراسر همه " او" گردد. هنرمند، مانند هر عاشقی جویای معشوقی آن جهانی است و چون چنین معشوقی را در عالم محسوس نمی یابد، به یاد او پناه می برد و دل به خیال او می سپارد؛ و "هنر، تجلی شیدایی است و شیدایی هرچه هست در عشق است. مسیحای عشق است که روح شیدایی در پیکر هنر می دمد و اگر نباشد این روح، هنر نیز جسدی مرده بیش نیست. اگر شیدایی را از انسان باز گیرند، هنر را باز گرفته اند. شیدایی، جان ِ هنر است. اما خود، ریشه در عشق دارد. شیدایی همان جنون همراه عشق است. ملازم ازلی عشق. جنون و شیدایی نیز عاطف و معطوف هستند و مترادف با یکدیگر. هنر، جوششی خود به خود و یا از سر بیخودی و شیدایی است که هرگز از آغاز با قصد تأثیر بر مخاطبان خاصی وجود پیدا نمی کند. کار عشق، به شیدایی و جنون می کشد و کار جنون به تغزل. تغزل، ذات هنر است. جنون، سرچشمه هنر است و همه از آن زمزمه های بیخودانه ای آغاز می شود که عاشق با خود دارد. او در تنهایی، جنونش را می سراید و این یعنی تغزل. هنرمند، در میان سایر انسانها همچون بلبل است در میان پرندگان. ‌و وجه امتیاز او نیز در شیدایی است و بیان ِ خوش. مرادم شیدایی حق است".(24)
مهمترین تفاوت شناخت وصالی (حضوری) و شناخت حصولی در تأثیری است که بر روی صاحب معرفت باقی می گذارد: چون معرفت حضوری با دل (قلب) انسان سر و کار دارد و دست اراده و اختیار در آن تأثیر ندارد، عمیقاً شخصیت فرد را متأثر می کند. این نوع معرفت همچنین بر قوه خیال و ساحت عمل، تأثیری تعیین کننده دارد. تنها راه نیل به این نوع معرفت، سیر و سلوک (گردش و روش) است که صد البته دارای مراتب و مراحلی است. کسی که نسبت به چیزی معرفت حضوری پیداکند، آثار و تبعات این وصال، سراپای وجود(25) او را در برمی گیرد.
فیلسوف از هر آنچه متعلق ذهن انسان می گردد گفتگو می کند لذا "اگر هنر با فلسفه کاری نداشته باشد و درباره مسایل خود از آن استمدادی نجوید، فلسفه حق خود می داند که درباره اساس هنر و رابطه آن با سایر امور پرسش کند."(26)
"آنچه فیلسوف را به سمت هنر مى کشاند، مفهوم خیال است. خیال هم در فلسفه و هم در عرفان امر بسیار مهمى محسوب مى شود. غالباً کسانى که صرفاً کارهاى ادبى مى کنند متوجه جنبه هاى فلسفى و عرفانى نظریه خیال نیستند. خیال رابط بین عالم لاهوت با عالم ناسوت است. البته باید اصطلاح خیال را از معناى متعارف و عامیانه از خیال تفکیک کرد. خیال وجه مشترک همه هنرهاست. یعنى اگر خیال را از هنر بردارند، هنر تبدیل به صنعت یا علم مى شود. هنر از نظر تجلى دادن هستى مرتبه اى بالاتر از فلسفه دارد، چرا که فلسفه، قوانین حاکم بر هستى را کشف و بیان مى کند، حال آنکه هنر، ظهور هستى را در قالب صورتهای خیالی نشان می دهد به نحوی که در مخاطب منشاء بروز رفتارهایی نوین می شود و شخصیت او را عمیقا متاثر می سازد(27)."
صورتهایی که ما در عالم خواب مشاهده می کنیم آفریده خیال ماست. بیشتر خوابهای ما واقعی نیستند زیرا بر اثر تصرف قوه متخیله ما به وجود آمده اند. در این میان خوابهای حقیقی و آنچه رویای صادقه اش می نامند بسیار اندک است: در رویای صادقه، آنچه را که انسان در خواب می بیند در نیروی خیال او وجود واقعی پیدا می کند. پیامبران الهی همه آنچه را که در خواب می دیدند در عالم واقع هم پدیدار می شد و به وقوع می پیوست و جدایی و مفارقتی میان این دو عالم برای ایشان وجود نداشت. البته این مهم به دلیل تجرد خیال آنهاست.
آن خیالاتی که دام ِاولیاست
عکس ِ مه رویان ِ بستان خداست
آن خیالی که شه اندر خواب دید
در رخ ِ مهمان همی آید پدید
شه به جای حاجبان فا پیش رفت
پیش آن مهمان ِ غیب خویش رفت
هر دو بحری آشنا آموخته
هر دو جان بی دوختن بر دوخته
گفت معشوقم تو بودستی نه آن
لیک کار از کار خیزد در جهان(28)
خیال اولیاء از عالم حس، پیروی نمی کند و تحت تأثیر روح است. این در حالی است که خیال انسانهای دیگر در سیطره و سلطه عالم حس است.قرآن در این خصوص از "اضغاث احلام" نام می برد و می فرماید:
قَالَ رَبِّی یَعْلَمُ الْقَوْلَ فِی السَّمَاء وَ الأَرْضِ وَ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ. بَلْ قَالُواْ أَضْغَاثُ أَحْلاَمٍ بَلِ افْتَرَاهُ بَلْ هُوَ شَاعِرٌ فَلْیَأْتِنَا بِآیَةٍ کَمَا أُرْسِلَ الأَوَّلُونَ(29)
[پیامبر] گفت پروردگارم [هر] گفتار[ى] را در آسمان و زمین مى‏داند و اوست شنواى دانا. بلکه گفتند خوابهاى شوریده است [نه] بلکه آن را بربافته بلکه او شاعرى است پس همان گونه که براى پیشینیان هم عرضه شد باید براى ما نشانه‏اى بیاورد.
ونیزدر جایی دیگر چنین می فرماید:
قَالُواْ أَضْغَاثُ أَحْلاَمٍ وَ مَا نَحْنُ بِتَأْوِیلِ الأَحْلاَمِ بِعَالِمِینَ (30)
گفتند خوابهایى است پریشان و ما به تعبیر خوابهاى آشفته دانا نیستیم.
اضغاث احلام یعنی خوابهای پریشان و آشفته که هیچگونه تعبیر و تفسیری ندارد.
خیال انبیاء چون تحت تأثیر مراتب و درجات برتر وجود است، خیال حقیقی است. اما صورتهای خیالی دیگر بر حسب آموزه های قرآنی، تنها خوابهایی پریشان است؛ صورتهایی فاقد محتوا و مضمون که نفس انسانی، تحت تأثیر حس مبادرت به پرداخت آن کرده است. "در بیداری هم دقیقاً چنین است. یعنی خیال بعضی افراد به مرتبه صفا و درجه تجرد رسیده و آینه ای است برای مراتب برتر...گاهی خیال هنرمند به درجه تجرد و صفا می رسد و صوری که در نفس او متمثل و متجسد می شود تمثیل حقایق برتر و اعلی می گردد."(31)
"ابن عربی" در رساله "فصّ‌یوسفی" خود به مبحث خیال و واقعیات پیرامون آن پرداخته و معتقد است که حکمت، نوری از خزانه غیب و همچنین از انوار عالم مثال به شمار می‌آید. از نظر او چنین خیالی غیر واقعی نیست بلکه واقعیت دارد.
جهانی که ملاصدرا بیان می دارد پیوسته و بی درنگ در حال حرکت است. قافله حیات، بی وقفه حرکت جوهری و هدفمند خود را به جانب کمال ادامه می دهد. "ملاصدرا، عالم را با همه کثرت و تعدد موجودات در سه نشئه محسوس، معقول و متخیل حصر می کند و عالم متخیلات یا عالم خیال را عالم صور باطنیه و عالمی می داند که در اشتمال بر جمیع صور لذت بخش یا دردناک، عینا نظیر و مطابق این عالم، یعنی عالم محسوسات است."(32) سفر به دیار نورانی خیال منفصل یا عالم عقول، همان سفر نفس ناطقه انسانی در خویشتن خویش است. سفری که به بازیافتن حقیقت منجر می شود. در منظومه فکری صدرایی، هنری این چنین که با شهود آغاز شده است با حقیقت بقاء می یابد. برای همین است که در حکمت او، قوه متخیله یا مصوره از اهمیت والایی برخوردار است. این نیرو، تجلیگاه صفت ِ خلاقیت خداوند است. نیروی خیال، تنها می تواند صورتهای مختلف را در ذهن بیآفریند در حالی که خالق ِ جهان، وجود عینی و خارجی به ماهیات می بخشد. "خلاقیت هنری نشأت گرفته از قوه خیال هنرمند است؛ صورتهای خیالی از راه کشف و شهود مستمراً بر نفس ِ هنرمند متجلی می گردد، و او بر بالهای خیال می نشیند تا از عالَم مثال یا مُثُل، صورتی محسوس باز یابد و آن را روایت کند."(33)
ابداع، که همان آفرینش و انشاء بی سابقه است با وساطت خیال محقق می شود؛ زیرا عالمی که ماورای حس و عقل (به مفهوم بشری آن) قرار دارد هرگز نمی تواند با زبان محسوس و معقول بیان شود. زبان شعر و زبانِ حکمت اُنسی، زبان عبارت نیست. مرتبه ای از ذات عالم که در هنر تجلی می کند و هنرمند نسبتی با آن برقرار می سازد تنها با زبان اشارت ابداع می شود. این همان چیزی است که برخی از متفکران اسلامی با نام "تشبیهات" و "الفاظ متشابه" از آن یاد کرده اند.(34)
عالم خیال دارای توانایی های بسیاری است و می تواند انواع تداعی های مختلف را برای آدمی به وجود آورد و پیوسته او را از منزلی به منزلی و از کویی به کویی بکشاند بی آنکه دست اراده انسان در کار باشد. برای همین است که گفته اند" از عجیب ترین نیروهای ما قوه متخیله است. به موجب این قوه است که ذهن ما هر لحظه از موضوعی متوجه موضوعی دیگر می شود و به اصطلاح تداعی معانی و تسلسل خواطر صورت می گیرد. این قوه در اختیار ما نیست بلکه ما در اختیار این قوه عجیب هستیم."(35)

● از جمله نابسامانیها و آسیب هایی که هنر در دوران جدید به آن گرفتار شده این است که متعَلَق خیال انسان به دره های نفس اماره سقوط کرده و لذا آثار هنری نمی توانند با فطرت انسان، ارتباطی موثر برقرار سازند. "عوالم بالا و متعالی به واسطه خیال منفصل، به مرتبه صور محسوس ِ خیال متصل آدمی تنزل می یابد. همین تمثل به شاعر و هنرمند شأن انباء می بخشد. اما زمانی که عالَم شاعر کور و تاریک شد، جهان انسان تاریکتر و ناپیداتر می شود و دنیای آدمی محدود می شود به دنیای نفسانی و رسوبات هیولایی نفس اماره که زشتی کثافت مآبانه کابوس وار آن در شعر منتشر می شود. آن عالم ماورایی محدود می شود به عالم نفسانی و دیگر خیال آدمی در عالم ماورایی سیر و سلوک طیرانی ندارد. در اینجا متعَلَق خیال آدمی به اسفل السافلین نفس اماره انسانی سقوط می کند. هر سیری که هنرمند و شاعر می خواهد داشته باشد یک سیر مجازی ِ قلابی و دروغین در نفس اماره است."(36) بسیاری از آثار هنری امروز، مبتنی بر صورتهای خیالی متصل به واقعیت جاری است. برای همین است که هنرمند به جای آنکه گوش جان به موسیقی فطرت خود دهد به کارفرمایانی دل و دیده می سپارد که تنها از او بهره ابزاری می برند و هنر را به مثابه وسیله ای برای القاء نیات و اغراض نفسانی و سودطلبانه خود می شمارند. مادام که هنر براساس کارکرد صورتهای خیالی متصل به وجود آید هرگز نمی توان "آن" هنری را در هنر امروز مشاهده کرد زیرا هنرمندان اکنون بنده طلعت آنانی نیستند که آنی دارند، بلکه بنده درم و درد و دروغ شده اند و محاکات آنان به مانند سخنان ِ اسیران مغاره افلاطونی است که تنها و تنها به رویت اشباح خوکرده اند.
هنر در گذشته به معنای شریف لفظ (سونارا) و فضیلت بود و خیال ِ منفصل هنرمند، معطوف به حقیقت بود. به همین خاطر بود که هنر به سراغ هنرمند می آمد و هنرمند در لحظه آفرینش، چنان شناور در معنی بود که خودآگاهی به فرآیند خلق اثر هنری نداشت؛ هرچند به آن دل آگاهی داشت. این استغراق در بحر بی کرانه خیال منفصل بود که مرواریدهای ِ شاهوارِ هنر را به هنرمند ارزانی می داشت و بر همه ظرفیت شهودی مخاطب اثر هنری نیز تأثیر گسترده می نهاد.

پی نوشت:
1. پاکباز، رویین؛ دایره المعارف هنر، تهران، فرهنگ معاصر 1378 ص 955.
2. گلد واتر، رابرت؛ هنرمندان، درباره هنر، ترجمه سیما ذوالفقاری، تهران، نشر ساقی 1380ص 30
3. همان
4. همان
5. Henri Matisse (1868-1954)
6. گلد واتر، رابرت؛ هنرمندان، درباره هنر، ترجمه سیما ذوالفقاری، تهران، نشرساقی 1380 ص 15
7. رضای الهی، محمود؛ فلسفه هنر، تهران، انتشارات صریرقلم 1373 ص 85
8. Giorgio de Chirico(1888- 1978
9. گلد واتر، رابرت؛ هنرمندان، درباره هنر، ترجمه سیما ذوالفقاری، تهران، نشرساقی 1380
10. خیال در یونان باستان با کلمه فانتزی (Fantasy) و در زبان لاتین با واژه ایماژ (image) مطرح شده است: ایماژ به معنی صورتِ انعکاس یافته در آینه نیز هست.
11. دینانی، غلامحسین؛ هنر و ماوراء الطبیعه (مقاله تجلی ماوراء الطبیعه در هنر)، تدوین عباس نبوی، تهران، دفتر نشر معارف 1381
12. مددپور، محمد؛ خود آگاهی تاریخی، تهران، حوزه هنری 1372
13. ابراهیمی دینانی، غلام حسین، شعاع اندیشه و شهود در فلسفه سهروردی، موسسه انتشارات حکمت، تهران، چاپ پنجم، ۱۳۷۹، ص ۳۶۳.
14. قطب الدین شیرازی، محمود بن مسعود کازرونی، شرح حکمه الاشراق سهروردی، به اهتمام عبدالله نورانی و مهدی محقق، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، تهران، چاپ اول،۱۳۸۳، ص ۴۵۰
15. تعلیقات ابوالعلاء عفیفی بر فصوص الحکم ابن عربی، انتشارات الزهرا، تهران، چاپ سوم، ۱۳۸۰، صص ۷۵-۷۴
16. سهروردی، شهاب الدین یحیی، مجموعه مصنفات شیخ اشراق، جلد دوم، تصحیح و مقدمه هانری کربن، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، چاپ سوم،۱۳۸۰،ص 232
17. همان، ص 234
18. همان، ص 254
19. شرح حکمه الاشراق سهروردی، ص ۵۱۴
20. مجموعه مصنفات شیخ اشراق، جلد دوم، ص۲۴۲
21. سهروردی، شهاب الدین یحیی، مجموعه مصنفات شیخ اشراق، جلد اول (المشارع و المطارحات)، تصحیح و مقدمه هانری کربن، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، چاپ سوم،۱۳۸۰، ص ۵۰۳
22. نجمی، علی؛ مقاله: عالمی به وسعت خیال؛ نوشته (مجله فرهنگ و پژوهش؛ شماره 172)
23. پورجوادی، نصرالله؛ "عالم خیال از نظر احمد غزالی"، مرداد – آبان 1365 شماره 8، ص 11
24. مبانی نظری هنر؛ پژوهشی در آثار شهید سید مرتضی آوینی، تهران، گروه مطالعات فرهنگی و هنری شهید آوینی 1374، ص 11.
25. وجود هر چیزی عبارت از آن امری است که در بیرون ذهن انسان مستقر است. آنچه منشا اثر است، وجود است. اگر آتشی وجود داشته باشد دارای سوزندگی و روشنی و گرما ست؛ وگرنه چنانچه سرخی آتش را برروی دیواری بیافکنیم هیچ یک از اثرات لازم را نخواهد داشت. شیخ شهاب الدین سهروردی در این باره عقیده دارد که: وجود ما در ادراک حضوری بسط پیدا می کند و فراگیر وجود دیگری می شود. حتی حکمای اگزیستانس که جملگی به نوعی تحت تأثیر مکاتب شرق هستند معتقدند که: انسان وقتی قصد دارد تا نسبت به چیزی ادراک حضوری پیدا کند باید در آغاز با آن انس برقرار کند.
26. رضای الهی، محمود؛ فلسفه هنر، تهران، انتشارات صریر قلم، 1373
27. همان.
28. مولوی، مولانا جلال الدین محمد بلخی، به اهتمام توفیق. ه. سبحانی، انتشارات روزنه، تهران 1378؛ ص 8.
29. انبیاء / آیات 4 و 5.
30. یوسف 44.
31. اعوانی، غلامرضا؛ حکمت هنر معنوی، انتشارات گروس، تهران، 1375 ص 366.
32. صدرالدین محمد بن ابراهیم (ملاصدرا)، رساله سه اصل، تهران، انتشارات مولی 1360.
33. ندیمی، هادی؛ تأملاتی در باب چیستی هنر از دیدگاه حکمت متعالیه، رواق 4، ص 9.
34. ع‍ی‍ن‌ال‍ق‍ض‍اه‌، ع‍ب‍دال‍ل‍ه‌ب‍ن‌ م‍ح‍م‍د؛ تمهیدات، ب‍ا م‍ق‍دم‍ه‌ و ت‍ص‍ح‍ی‍ح‌ و ت‍ح‍ش‍ی‍ه‌ و ت‍ع‍ل‍ی‍ق‌ ع‍ف‍ی‍ف‌ ع‍س‍ی‍ران‌.
35. مطهری، مرتضی؛ ولاء ها و ولایتها، انتشارات طوس، قم 1358 ص 88.
36. مددپور، محمد؛ تجلی حقیقت در ساحت هنر، انتشارات برگ، تهران 1372ص 76.


منبع: سایت  باشگاه اندیشه ۱۳۸۷/۱۰/۱۰
نویسنده : علیرضا باوندیان

 

نظر شما