موضوع : پژوهش | مقاله

امنیت در اسلام‏


پس از آن که در هیأت تحریریه فصلنامه، اختصاص شماره‏اى از فصلنامه به مباحث «امنیت در اسلام» به تصویب رسید، مقرّر شد پرسش‏هاى کلیدى در این حوزه براى تعدادى از اساتید و صاحب‏نظران ارسال گردد تا امکان بهره بردارى از افکار تعداد بیشترى از فرهیختگان علمى کشور فراهم گردد. در ادامه پاسخ اساتید محترم آیة اللَّه سید نورالدین شریعتمدار جزایرى، استاد فقه سیاسى در حوزه علمیه قم، دکتر اصغر افتخارى، معاون پژوهشى دانشگاه امام صادق (ع) و از صاحب‏نظران مباحث امنیتى و دکتر نجف لک‏زایى، رئیس پژوهشکده علوم و اندیشه سیاسى و استاد فلسفه امنیت در اسلام را ملاحظه مى‏نمایید. از این اساتید به خاطر شرکت در اقتراح تشکر مى‏کنیم.

 

آیا تعریف خاصى از امنیت در آموزه‏هاى دینى وجود دارد؟
آیة اللَّه شریعتمدار: امنیت در لغت به معناى در امان بودن، بى‏بیمى، آسایش، بى‏هراسى (1) اطمینان و سکون قلب (2) است. مفهوم امنیت از آغازِ آفرینش مورد توجه بشر بوده است، زیرا آسایش، بى‏هراسى و اطمینان قلبى از نیازهاى اصلى انسان بوده است. امنیت ملّى در اصطلاح داراى معناى واحدى که جامع و مانع باشد، نیست. تعاریف گوناگونى که براى آن بیان کرده‏اند اشاره به برخى از مصادیق دارد، زیرا در تمام این تعاریف گوشه‏اى از مفهوم را ارائه کرده‏اند و آن نبودِ تهدید نظامى براى ملت یا توان نگه‏دارى کشور از هجوم دشمنان و یا محافظت کشور در دفع تهدیدهاى خارجى علیه حیات سیاسى و منافع ملى است. در این تعریف‏ها بر جنبه نظامى امنیت تأکید شده و ابعاد دیگر امنیت در نظر گرفته نشده است. برخى از نویسندگان که خواسته‏اند مفهوم گسترده‏اى براى امنیت بیان کنند گفته‏اند:
امنیت ملّى، یعنى دست‏یابى به شرایطى که به یک کشور امکان مى‏دهد از تهدیدهاى بالقوه و یا بالفعل خارجى و نفوذ سیاسى و اقتصادى بیگانه در امان باشد و در راه پیش‏برد امر توسعه اقتصادى، اجتماعى و انسانى و تأمین وحدت و موجودیت کشور و رفاه عامه، فارغ از مداخله بیگانه گام بردارد. (3)
به نظر مى‏رسد که این تعریف جامع و واقعى نیست و تمام ابعاد امنیت را در نظر نگرفته است از جمله به ابعاد امنیت در فرهنگ، علم، پژوهش، زیست محیطى، اندیشه، روان، دین و غیره توجه نکرده است. علاوه بر این دست‏یابى به شرائطى که در تعریف آمده، به منزله ابزار و علت در پیدایش امنیت است و امنیت نتیجه آن شرائط است. تعریف امنیت باید تمام ابعاد آن را در بر گیرد و تعدد ابعاد امنیت به ابهام این مفهوم دامن زده است. این تنوع و کثرتِ ابعاد باعث شده است تا معناى واحد و مشخصى نداشته باشد.
این مفهوم در سیر وجود علمى خود دچار دگرگونى و تحول شده و از مفهومى به مفهوم دیگر تغییر یافته است، بنابراین مناسب‏ترین مفهوم و تعریف براى امنیت در تمام دانش‏ها، گرایش‏ها و ابعاد گوناگون آن، همان معنایى است که در لغت آمده است و مى‏توان آن معنا را به آسانى براى هر مصداقى به کار برد.
دکتر افتخارى: «هم مى‏توان» و «هم باید» به دنبال به دست آوردن تلقى‏اى خاص از «امنیت» در درون دین و آموزه‏هاى دینى بود. در غیر این صورت آن چه به دلیل «غیر بومى بودن» از آن بهره‏مند مى‏شویم نیازهاى ما را برآورده نمى‏سازد. به عبارت دیگر اگر چه قائل به طرح امنیت در قالب و سازمان معنایى بسیار پیچیده‏اى در عصر حاضر هستم که با ملاحظات سنتى یکى نیست، اما این پیچیدگى مانع از مراجعه ما به دین نمى‏شود. حتى این ادعا که بسیارى از موضوعات جدید در صدر اسلام مطرح نبوده‏اند، نیز دلیلى براى منع از مراجعه به متون مقدس نیست. دلیل این امر چند چیز است:
اولاً، باید بین دین و تاریخ دین تفکیک قائل شد. دین مطابق اعتقاد ما «اسلام» است که ویژگى بارز آن «فرا زمانى» و «فرا مکانى» بودن آن است. لذا «اسلام» اصولاً براى مردمان و شرایط صدر اسلام نبوده است که فقط ملاحظات آنها را پوشش دهد؛ بلکه ویژگى منحصر به فرد کلام الهى و متون مقدس، آن را در گره گشایى ملاحظات جدید هم یارى مى‏دهد. چنان که نسل‏هاى آینده نیز مى‏توانند از قرآن بهره‏مند شوند.
ثانیاً، در بحث از امنیت باید بین «ایده» و «سازمان» امنیت تفکیک قائل شد. ایده امنیت، بحثى نظرى و متعلق به حوزه شناخت است و لذا در آن جا از ماهیت و چیستى واقعى آن بحث مى‏شود. در حالى که سازمان امنیت، مقوله‏اى ساختارى است که از چگونگى سازمان دهى به سازوکارهاى اجرایى براى تحصیل امنیت در عالم خارج پرسش مى‏کند. با این نگاه مشخص مى‏شود که اصولاً ماهیت‏شناسى امنیت را نمى‏توان زمان‏مند و مکان‏مند نمود؛ چنان که حتى غربى‏ها هم این کار را انجام نمى‏دهند و از مجموع دانش نظرى تمدن غربى براى شناخت ماهیت امنیت بهره مى‏جویند. در حوزه تمدنى ما نیز، «بومى نگرى» اقتضا دارد که در قالب تمدن اسلامى و ملى‏مان باید بتوانیم به چنین شناختى دست یابیم. اما در برنامه ریزى که جنبه شکلى دارد، باید تجربه بشرى و ملاحظات زمانى و مکانى را به کار گرفت تا بتوان سازمان امنیت را شکل داد.
نتیجه آن که:
1. با استناد به اصل «بومى سازى»، نمى‏توانیم نظریات موجود را بدون چون و چرا بپذیریم و ضرورى است که به حوزه فرهنگى و تمدنى خود رجعت نماییم؛
2. این رجعت در خصوص کلیه مفاهیم - و از آن جمله امنیت - صادق است و لذا شناخت امنیت، بدون توجه به مبادى و آموزه‏هاى دینى - به دلیل نقش برجسته دین در شکل‏گیرى هویت تمدنى ما - ناقص است؛
3. رجوع به دین به معناى نفى توجه به تجربه انسان نیست، بلکه ضمن تأکید بر ضرورت آشنایى و فراگیر تجربه انسانى، اعلام مى‏دارد که در نهایت هر بازى‏گر باید متناسب با ماهیت و شرایط خویش به درکى مرجع از چیستى امنیت دست یابد؛
4. انسان در طراحى الگوها که جنبه شکلى دارد، آزاد است و در چهارچوب اصول دینى، از تجربه مثبت بشرى براى طراحى الگوهاى امنیتى بهره مى‏برد.
دکتر لک‏زایى: مقدمتا یادآورى این نکته لازم است که تمایز اساسى میان اسامى ذات و اسامى معنا در تبیین مدلول آنهاست، در حالى که در تبیین و تعیین ذات اختلافى بروز نمى‏کند و اگر هم اختلافى به وجود بیاید، ناشى از خطاى یکى از طرفین بحث است که با اندک تأملى از خطاى خود دست خواهند کشید، در تبیین و تعیین مدلول اسم معنا اساسا شاید بتوانیم بگوییم امکان اجماع وجود ندارد. در ادامه این مطلب را بیشتر توضیح خواهم داد. اجمالا یکى از دلایل این مساله از اینجا ناشى مى‏شود که انسان در بحث از اسامى ذات از یک مصداق عینى خارجى سخن مى‏گوید و با اشاره به مصداق تعیین مراد صورت مى‏گیرد، در حالى که در اسامى معنا از یک امر ذهنى - عینى که واجد «معناى خاصى» شده است سخن مى‏گوییم. طبیعى است که هر کسى از زاویه و منظر نظام معنایى خاص خود به پدیده‏هاى ذهنى و یا ذهنى - عینى، معنا مى‏بخشد. و از همین‏رو است که ما با ادیان، مذاهب، مکاتب و ایدئولوژى‏هاى مختلف سر و کار داریم. فى المثل آزادى در دیدگاه اسلامى و دیدگاه لیبرال داراى معناى مشترک نیست و بلکه مى‏توانیم بگوییم به مشترک لفظى، در برخى از تبیین‏ها، نزدیک‏تر است.
همین مطلب در مورد تبیین و توضیح مفهوم «امنیت» در نزد هر کس، هر مکتب، هر ملت و هر قوم و گروهى برآیند فهم آن از عناصر زیر است:
1. ارزش‏هاى حیاتى و فلسفه ى آفرینش؛
2. آگاهى به داشته‏ها و محرومیت‏ها؛
3. آگاهى نسبت به تهدیدات و نقاط ضعف؛
4. آگاهى نسبت به فرصت‏ها و نقاط قوت.
براى هر انسانى امنیت جان یک امر مهم است. اما مى‏دانیم که بسیارى از انسان‏ها حاضرند براى حفظ ارزش‏هاى دیگرى، مثلاً حفظ وطن یا حفظ دین، جانشان را فدا کنند. چیزى که در تعیین ارزش‏هاى حیاتى براى هر یک از مراجع امنیت نقش اساسى را ایفا مى‏کند، فلسفه‏اى است که آن فرد، ملت، امت، گروه، حزب و یا قوم براى آفرینش قائل است. در اینجا فلسفه آفرینش، با فلسفه ى امنیت پیوند مى‏خورد. انسان امنیت را براى چه مى‏خواهد؟ براى حفظ ارزش‏هاى حیاتى. ارزش‏هاى حیاتى چیست؟ جان، مال، مملکت، دین و.... اما پرسش اصلى این است که غایة الغایات چیست ؟ آن هدف اصلى چیست؟ یک مومن مى‏گوید: عبادت خدا و در نتیجه قرب به خدا. ممکن است دیگرى بگوید: آزادى. سومى بگوید: تامین حداکتر شادى و لذت و چهارمى و پنجمى و ششمى و.... چیزهاى دیگرى بگویند. همین مساله است که براى یک جامعه بى‏حجابى مى‏شود تهدید و براى جامعه‏ى دیگر حجاب داشتن تهدید محسوب مى‏شود. از توضیح عناصر دیگر صرف نظر مى‏کنم. ما حصل بحث این شد که در یک فرمول کلى مى‏توانیم بگوییم شرایط «امن» آن است که «ارزش‏هاى حیاتى» براى مرجع امنیت (فرد، جامعه، کشور) از تهدید مصون باشد و اما این‏که «ارزش‏هاى حیاتى» چیست؟ انسانها در برخى از ارزشهاى حیاتى (مثل حفاظت از جان، مال و آب و خاک) مشترک هستند، اما در تعیین ارزش غایى و هدف اصلى با یکدیگر اختلاف دارند و نوع جنگها و درگیرى‏ها هم بخاطر رسیدن به همان غایة الغایات است. که از نظر قرآن ممکن است الهى باشد یا شیطانى و یا حیوانى. امنیت با این اوصاف در اندیشه‏ى اسلامى وضعیتى است که در پرتو آن زمینه‏ى عبادت خداوند متعال و در نتیجه قرب به بارى تعالى فراهم شود.
امنیت فردى، امنیت اجتماعى، امنیت سیاسى، امنیت اقتصادى، امنیت فرهنگى، امنیت ملى و امنیت جهانى تماما در این راستا باید جهت‏گیرى شود. البته روشن است که غایات و اهداف دیگرى چون حفظ جان و مال، قیام به قسط و عدالت، ساختن جامعه‏ى نمونه‏ى اسلامى و حفاظت از سرزمین‏هاى اسلامى و.... جزء اهداف فرعى که باید در خدمت و در جهت هدف اصلى باشند به حساب مى‏آیند.
بنابر آنچه آمد، جامعه، امت، ملت، خانواده، فرد و... باید تعریف مشخصى از امنیت داشته باشد تا بر اساس آن تعریف دوست و دشمن خود را بشناسد و موضعگیرى و رفتارهایش را بر آن اساس سازمان دهد و این مطلب پذیرفتنى نیست که بگویم «امنیت داراى تعاریف بسیار زیادى است و ما نمى‏توانیم تعریف واحدى براى آن داشته باشیم. » زیرا درست است که «امنیت» داراى تعاریف زیادى است ولى هر فرهنگ و مکتبى براى خود باید تعریف روشنى داشته باشد تا بر اساس آن حرکتش را تنظیم کند. ما در هر حرکتى از یک نقطه (مبدا) دور مى‏شویم و به نقطه‏اى دیگر (مقصد) نزدیک مى‏شویم. بدیهى است از آنچه خوشمان نمى‏آید دور مى‏شویم و به آنچه مصلحت مى‏دانیم (در فعالیت تدبیرى) نزدیک مى‏شویم. از تهدید فرار مى‏کنیم به سوى امنیت؛ پس باید بدانیم امنیت چیست.

توجه قرآن کریم به امنیت چگونه است؟
آیة اللَّه شریعتمدار: اولین تعریفى که از امنیت در قرآن به آن اشاره شده است، آسایش و اطمینانى بود که خداوند آن را براى آدم و حوا در آغاز آفرینش آنان در بهشت فراهم کرد. خداوند براى آدم و همسرش حوا بالاترین مفهوم امنیت را در زندگانى نخستین خود در بهشت بخشید و به آنها فرمود بدون ترس و هراس از خوراکى‏هاى بهشت بخورید و از نوشیدنى‏هاى آن بنوشید:
وَ قُلْنا یا آدَمُ اسْکُنْ أَنْتَ وَزَوْجُکَ الْجَنَّةَ وَکُلا مِنْها رَغَداً حَیْثُ شِئْتُما (4)
و گفتیم اى آدم تو با همسرت در بهشت سکونت کن و از نعمت‏هاى آن از هر جایى که بخواهید گوارا و در آسایش بخورید.
پس از این فرمان، آدم و حوا در بهشت بدون ترس و هراس زندگى مى‏کردند و تا زمانى که گندم نخورده بودند هیچ گونه خطرى آنان را تهدید نمى‏کرد و این مفهوم واقعى امنیت است.
دومین تعریف در قرآن از امنیت، زندگانى بدون ترس و اندوه را براى کسانى مى‏داند که در این دنیا و پس از بیرون شدن آدم و حوا از بهشت به خدا ایمان آورده و عمل صالح انجام داده‏اند:
إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ الَّذِینَ هادُوا وَ النَّصارى‏ وَ الصّابِئِینَ مَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَ الْیَوْمِ الآخِرِ وَ عَمِلَ صالِحاً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ؛ (5)
کسانى که به اسلام ایمان آورده‏اند و کسانى که به دین یهود گرویده‏اند و نصارى و صائبان هر گاه به خدا و روز رستاخیز ایمان آورند و عمل صالح انجام دهند پاداششان نزد پروردگارشان هست و هیچ گونه ترس و اندوهى براى آنها نیست.
براى این گروه، ترس و اندوه در آخرت و دنیا نیز وجود ندارد، زیرا در زمانى که تمام ملت‏هاى خداپرست و صاحبان ادیان به خدا و روز قیامت ایمان داشته باشند و جز کارهاى شایسته از آنها سر نزند در این دنیا امنیت و آسایش و بى‏هراسى سراسر کره خاکى را فرا مى‏گیرد و فرموده است:
وَعَدَ اللّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضى‏ لَهُمْ وَ لَیُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً یَعْبُدُونَنِی لا یُشْرِکُونَ بِی شَیْئاً؛ (6)
خداوند به کسانى از شما که ایمان آورده و کارهاى شایسته انجام داده‏اند وعده مى‏دهد که آنها را قطعاً حکمران روى زمین خواهد کرد همان گونه که به پیشینیان آنها خلافت روى زمین را بخشید و دینى را که براى آنان پسندیده پابرجا خواهد کرد و ترسشان را به امنیت و آسایش مبدّل مى‏کند آن‏چنان که تنها مرا بپرستند و چیزى را شریک من قرار ندهند.
سومین تعریف از امنیت در قرآن، نشان دادن شهر امن است که براى نمونه و الگو بیان گردیده؛ شهرى که در آن امنیت و آسایش است و روزى گواراى اهل آن از همه جا مى‏رسد:
وَ ضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً قَرْیَةً کانَتْ آمِنَةً مُطْمَئِنَّةً یَأْتِیها رِزْقُها رَغَداً مِنْ کُلِّ مَکانٍ؛ (7)
خداوند به عنوان الگو و نمونه شهرى را نشان مى‏دهد که داراى امنیت و آسایش است و همواره روزیش گوارا و گسترده از هر جا مى‏رسد.
چهارمین تعریف قرآن براى امنیت، تشبیه حرم خدا به حرم امن است:
أَ وَ لَمْ نُمَکِّنْ لَهُمْ حَرَماً آمِناً یُجْبى‏ إِلَیْهِ ثَمَراتُ کُلِّ شَیْ‏ءٍ»؛ (8)
آیا در اختیار آنها قرار ندادیم حرم امنى را که ثمرات و نتیجه تلاش مردم از هر چیزى به سوى آن آورده مى‏شود.
دکتر افتخارى: موضوعاتى که در قرآن آمده است به چند دسته اصلى تقسیم مى‏شود: نخست، مسائل و مقولات بنیادین حیات انسانى که بدون پرداختن به آنها حیات بشرى شکل نمى‏گیرد. این موضوعات به صورت مستقل و مبسوط آمده و خداوند معناى آنها را تبیین کرده است. مثلاً اصل هستى، وجود خالق، جایگاه انسان در نظام هستى و... که با مراجعه به قرآن مشخص مى‏شود که خداوند در خصوص آنها موردى را فروگذار نکرده است؛ دوم، موضوعات مهمى هستند که خداوند کلیات مربوط به آنها را بیان کرده است و انسان‏ها در خصوص جزئیات آن در چهارچوب بیان شده به بحث و بررسى مى‏پردازند. نوع روابط اجتماعى، حقوق متقابل افراد و... از جمله این مباحث هستند و در نهایت دسته سوم، موضوعاتى که در قرآن به صورت مستقل از آنها سخن به میان نیامده است و یا این که در آن زمان طرح نشده‏اند و یا مطرح شده است، اما مسائل مربوط به آنها شأن استقلالى نداشته و در ذیل مباحث دیگر قابل حل و فصل بوده است.
به زعم برخى از نویسندگان، امنیت در زمره موضوعات گروه سوم است؛ چرا که اشارات اندکى به واژه «أمن» و مشتقات آن در قرآن شده است. البته امنیت از جمله مقولاتى است که در قرآن به سان گروه اول با آن برخورد شده است. یعنى کمتر آیه‏اى یافت مى‏شود که ملاحظه‏اى امنیتى در بیان و تفسیر آن وجود نداشته باشد. درک این معنا به درک تصویر امنیت در اسلام باز مى‏گردد که با عنوان «گفتمان امنیتى اسلام» از آن یاد کرده‏ام. در واقع وقتى «امنیت جامعى» را که خداوند متعال مدنظر داشته است مبنا قرار دهیم، درک خواهیم کرد که حیات انسان بدون امنیت معنا نمى‏یابد. لذا امنیت، ریشه در فلسفه وجودى حیات جمعى دارد و نمى‏توان به سادگى از کنار آن گذشت. به همین سبب در قرآن از لایه‏ها، سطوح، ابعاد و روش‏هاى مختلف تأمین امنیت بحث شده است. با کنار هم نهادن مجموع اینها، نظریه اسلامى امنیت شکل خواهد گرفت. در این جا به چند رکن اساسى که تمام اصول و سیاست‏هاى امنیتى در حوزه اسلامى از آنها متأثر است، اشاره مى‏شود:
الف) از آن جا که اصل توحید نوعى تمرکز براى کل هستى تعریف مى‏کند و نوعى وحدت در وراى کلیه تکثرها شناسایى مى‏کند که بر مدیریت کلان هستى حاکم است؛ موجد نوعى «آرامش» و «اطمینان» است که مطابق نظریات جدید و پیش رفته امنیتى، جوهره «امنیت واقعى» به شمار مى‏آید. به همین دلیل، «ایمان» و «ایمنى» در منطق الهى توأمانند:
الَّذِینَ آمَنُوا وَلَمْ یَلْبِسُوا إِیمَانَهُمْ بِظُلْمٍ أُوْلَئِکَ لَهُمْ الْأَمْنُ وَهُمْ مُهْتَدُونَ. (9)
در آیه دیگرى خداوند متعال «ایمنى» را جزاى «ایمان» دانسته است:
وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُم فِی الْأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَلَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمْ الَّذِی ارْتَضَى لَهُمْ وَلَیُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً یَعْبُدُونَنِی لَا یُشْرِکُونَ بِی شَیْئاً؛ (10) امنیت واقعى، وعده الهى براى کسانى است که مؤمن حقیقى هستند و البته در وعده الهى هیچ تخلّفى نیست.
ب) صرف نظر از وعده الهى، «ایمان»، «اعتدال قواى انسانى»، «پرهیز از رفتارهاى نابهنجار» و تولید «امید» در انسان نیز آمده است که در ذیل عنوان «جامعه سالم» از آن یاد مى‏شود. سطح عالى این نگرش تأسیس امت اسلامى است.
ج) اصل ولایت در گفتمان اسلامى به سه صورت در امنیت سازى مؤثر است. 1. پالایش گفتمان سیاسى با طرح شروط و اصول حاکم براى انتخاب زمام داران؛ 2. اصلاح ساختار سیاسى از طریق اتصال قدرت سیاسى به منبع الهى؛ چنان که خداوند در آیه شریفه سوم از سوره مبارکه «مائده» تصریح کرده است: الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ دِینِکُمْ فَلَا تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِی... 3. طراحى سیستم حل اختلاف در مواقع بحرانى با مرجعیت «امام» که در نظریه‏هاى بحران، بسیار مورد توجه است.
د) طرح مقوله سعادت و ارزش بخشى به آن که بنیاد مباحث «امنیت اجتماعى شده» (11) را از منظر اسلامى تشکیل مى‏دهد. بر این اساس «کرامت انسانى»، «حقوق انسانى» و تأمین «نیازهاى دنیوى» به صورت هم زمان در دستور کار دولت اسلامى قرار مى‏گیرد و این عالى‏ترین سطح از «امنیت اجتماعى شده» است که امروزه مى‏توان بر آن تأکید داشت.
خلاصه کلام آن که، گفتمان اسلامى در بحث از امنیت، در قیاس با موارد مشابه، چند ویژگى ممتاز دارد که به طور اجمالى چنین هستند:
1. رویکردى ایجابى تا سلبى به امنیت دارد؛
2. در بحث از امنیت سازى، داراى طرحى پیچیده و چند منطقى متناسب با سطوح فعالیت انسان و نیازهاى وى است و هرگز تک منطقى و ساده با آن برخورد نمى‏کند؛
3. به فرد و جایگاه سازنده وى در معادلات امنیتى تأکید ویژه دارد.
البته هر یک از این گزاره‏ها مستندات و مبانى موسّعى در قرآن دارد که باید به صورت مستقل بدان‏ها پرداخت.
دکتر لک‏زایى: پاسخ به این سؤال برمى‏گردد به این مطلب که انتظار ما از آموزه‏هاى وحیانى در مباحث امنیتى چه باشد. به نظر این جانب اصل «ضرورت امنیت» یک ضرورت عقلى است. به همین خاطر در طول تاریخ زندگى بشر به متفکرى برنمى‏خوریم که با ضرورت امنیت مخالفت کرده باشد. بنابراین اگر هم در آموزه‏هاى وحیانى از ضرورت امنیت سخنى رفته باشد، ارشاد به حکم عقل خواهد بود. پس از بحث ضرورت وارد محور دوم مى‏شویم؛ محور دوم در مباحث امنیتى مربوط مى‏شود به «حدود امنیت» به نظر مى‏رسد عهده‏دار پاسخگویى به این بخش، در جامعه اسلامى، آموزه‏هاى دین مبین اسلام است. به عنوان مثال قوانینى مثل قصاص «وَ لَکُمْ فِی الْقِصاصِ حَیاةٌ یا أُولِی الْأَلْبابِ» مربوط به این قسمت است. در قانون قصاص تأکید مى‏شود که اگر کسى امنیت دیگران را به خطر انداخت، در چه حدودى مى‏توان امنیت را از او سلب کرد. دوستان و دشمنان جامعه و امت اسلامى بر طبق آموزه‏هاى اسلامى تعریف مى‏شوند. حدود آمادگى نظامى، سیاسى، فرهنگى و اقتصادى جامعه اسلامى در برابر دشمنان در آموزه‏هاى قرآن کریم تبیین شده است: «وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَ مِنْ رِباطِ الْخَیْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللّهِ وَ عَدُوَّکُمْ» طبق دستور مذکور آمادگى دفاعى جامعه اسلامى باید به حدى باشد که دشمنان اسلام جرأت حمله به امت اسلامى را به خود ندهند. طبیعتاً در وضعیت و شرایط امروز، که این دشمن در سطح جهانى سنجیده مى‏شود، قدرت دفاعى جامعه و امت اسلامى هم باید در این سطح سنجیده شود.
محور سومى در مباحث امنیتى وجود دارد که از آن با عنوان «ساز و کارها و اشکال تأمین امنیت» مى‏توانیم یاد کنیم. در این قسمت هم وحى آموزه‏هایى را ارائه کرده است و هم دستور وحى است که از تجارب و معارف عقلى و تجربى انسانى کمک بگیریم. فى المثل در حوزه امنیت سیاسى دستور قرآن پرهیز از طغیان‏گرى است. طاغوت‏هایى مثل فرعون که قوم خود را تحقیر مى‏کردند تا از آنان اطاعت کنند، مذمت شده‏اند: استخف قومه فاطاعوه و متقابلاً دستور امر به معروف، نهى از منکر، مبارزه با ظلم و ستمگرى، پرهیز از ظلم‏پذیرى، قیام به قسط و... در سراسر قرآن به چشم مى‏خورد. بدیهى است که در جهت تحقق این اهداف بهترین ساز و کارها را باید پیدا کنیم. اگر ساز و کارهایى چون تفکیک قوا، تشکیل احزاب، انتخابات، مطبوعات، صدا و سیما، اینترنت و... مى‏تواند به ما در این جهت کمک کند از آنها بهره مى‏بریم.
اما شاید مهم‏ترین حوزه‏اى که آموزه‏هاى قرآنى مى‏تواند در مباحث امنیتى نقش‏آفرین باشد و همین مسأله هم باعث تمایز نظریه امنیتى اسلام در قیاس با دیگر مکاتب و نظریه‏ها مى‏شود، حوزه مربوط به عرصه‏هاى امنیت و نیز اولویت‏بندى و تعیین تقدیم و تأخیر این عرصه‏ها مبتنى بر مبانى اسلامى است. فى المثل در آموزه‏هاى اسلامى و اندیشه‏هاى متفکران مسلمان از امنیت جان، مال، نسل، دین، آبرو، دار الاسلام و... یاد شده است: اما در صورت تعارض حفاظت از کدام یک از این عناصر مقدم بر بقیه عناصر است؟ پاسخ هر مکتب برخاسته از مبانى آن مکتب است و طبیعى است که پاسخ قرآن با دیگر مکاتب متفاوت باشد. چنانکه عرصه‏ها و محتواى هر یک از انواع امنیت نیز با آموزه‏هاى هر مکتب در ارتباط تنگاتنگ است. این مختصر گنجایش تفصیل مطلب را ندارد. نقش‏آموزه‏هاى قرآنى در اولویت‏بندى عرصه‏هاى امنیتى باعث شده است تا فقهاى مسلمان هدف جهاد را اعتلاى دین اسلام بدانند. در نظر فقها جهاد بذل النفس والمال لأعلاء کلمة الاسلام واقامة شعائر الایمان است. از نظر اسلام جهاد پیکارى است که «فى سبیل اللَّه» باشد. در قرآن کریم از دو نوع جنگ صحبت شده است:
«الَّذِینَ آمَنُوا یُقاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَ الَّذِینَ کَفَرُوا یُقاتِلُونَ فِی سَبِیلِ الطّاغُوتِ»؛ جنگ مؤمنان جنگ در راه خداست و جنگ کافران، جنگ در راه طاغوت. (12)
فلسفه جهاد در اسلام احیاى ذکر و یاد حق در مساجد و جلوگیرى از شیوع فساد و تباهى و تخریب مراکز عبادت خدا است. (13) اما زیربناى این جهاد، که جهاد اصغر نامیده شده، خودسازى است. پیامبر (ص) فرمود:
مرحباً بقوم قضوا الجهاد الاصغر و بقى الجهاد الاکبر فقیل یا رسول اللَّه (ص): وما الجهاد الاکبر؟ قال: جهاد النفس. (14)
جهاد اکبر مبتنى بر دو ساحتى بودن انسان است: ساحت نفس و بدن‏
تفسیر مکاتب مختلف از تفسیر رابطه این دو باعث تفاوت نظریه‏هاى امنیتى مى‏شود. قرآن مى‏گوید:
«وَ مَنْ تَزَکَّى فَإِنَّما یَتَزَکَّى لِنَفْسِهِ وَ إِلَى اللّهِ الْمَصِیرُ» (15)
«یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَجِیبُوا لِلّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاکُمْ لِما یُحْیِیکُمْ» (16)
«مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثى‏ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاةً طَیِّبَةً» (17).
«حیات طیّبه» حیاتى است که امنیت اسلامى عهده‏دار زمینه‏سازى براى آن است.
«إِنَّ الدّارَ الآخِرَةَ لَهِیَ الْحَیَوانُ» (18)
«لِیُنْذِرَ مَنْ کانَ حَیًّا وَ یَحِقَّ الْقَوْلُ عَلَى الْکافِرِینَ» (19)
«إِنَّ اللّهَ یُسْمِعُ مَنْ یَشاءُ وَ ما أَنْتَ بِمُسْمِعٍ مَنْ فِی الْقُبُورِ * إِنْ أَنْتَ إِلّا نَذِیرٌ» (20)؛ مردگان متحرک سخنان خدا را نمى‏شنوند.
یقظه، توبه، انابه، استغفار، استعاذه، زهد، صبر، رضا، شکر، توکل، صدق، اخلاص، عبودیت، قناعت و... وجوه ایجابى و شکستن بت خود، بت خودبینى، خودخواهى، خودپسندى، خودپرستى، عجب، استعلا، تکبر، استبداد، استکبار، تفاخر و حرص و... وجوه سلبى زمینه‏ساز امنیت اسلامى هستند.

نسبت «ایمان» و «امنیت» چیست؟
آیة اللَّه شریعتمدار: ایمان در لغت به معناى گرویدن، عقیده داشتن، باور داشتن در برابر کفر (21) و یا تصدیق و وثوق داشتن است. (22) ایمان گاهى به معناى شریعتى است که حضرت محمدصلى الله علیه وآله آن را آورده و گاهى به معناى باور داشتن حق با تصدیق به آن مى‏آید و با سه چیز تحقق مى‏یابد: باور قلبى، اقرار به زبان و عمل با اعضاى بدن. (23)
تفاوت مفهوم ایمان و امنیت بدین صورت است:
الف) ایمان تنها در حوزه دین کاربرد دارد و در باورهاى دینى به کار گرفته مى‏شود، اما امنیت اختصاص به باورهاى دینى و یا حوزه دین ندارد و مفهوم آن در ابعاد غیر دینى و جوامع غیر دینى نیز تحقق پیدا مى‏کند. حکومتى که از دین بیگانه است، مى‏تواند مفهوم امنیت را در تمام ابعاد و زوایاى آن پیاده کند، اما نمى‏تواند مفهوم ایمان را در تمام ابعاد آن و به طور کامل اجرا نماید.
ب) تحقق ایمان در هر فردى نیاز به سه پایه دارد: باور قلبى، اقرار زبانى و عمل با اعضاى بدن. که به آنها اعتقاد، گفتار راست و عمل صالح نیز گفته مى‏شود، اما امنیت با قلب، زبان و اعضاى افراد پیدا نمى‏شود، بلکه عوامل خارجى و بیرون از ذات افراد وجود دارد که از طریق آنها به دست مى‏آید. امنیت هر فردى این است که دیگران به او کارى نداشته باشند و در فضایى زندگى کند که چیزى او را تهدید ننماید و از هراس و ترس از دیگران در امان باشد، اما ایمان به خود فرد ارتباط دارد. او باید باورهاى دینى را در قلب خود نهادینه کند، زبان خود را به آن باورها گرایش دهد و آنها را با اعضاى بدن خود به نمایش درآورد.
ج) ایمان نسبت به امنیت همانند علت نسبت به معلول است بدین معنا که یکى از علل هستى امنیت فرد یا جامعه وجود ایمان است. اگر جامعه ایمان داشته باشد امنیت نیز در آن جامعه به وجود مى‏آید. بنابراین در هر جایى ایمان باشد امنیت نیز خواهد بود و ایمان علت وجود امنیت است و اگر ایمان نباشد دست‏یابى به امنیت نیاز به علتى دیگر دارد که بتواند همانند ایمان، امنیت را حاصل کند.

دکتر افتخارى: «ایمان» و «امنیت» دو مقوله متفاوت هستند و سنجش آنها با یک دیگر چندان معنادار نیست. براى تبیین هر چه بهتر این موضوع، لازم است تعریف خود را از هر یک از این دو واژه روشن نماییم:
«ایمان»، شکل ساده‏اى، متشکل از سه عنصر مفهومى - عملیاتى است؛ بدین صورت که ایمان عبارت است از: اولاً، اعتقاد به وجود منبعى با قدرت ماورایى (یا کانون قدرت برتر)؛
ثانیاً، یقین به توان‏مندى و تاثیرگذارى آن کانون؛
ثالثاً، التزام به احکام و فرامین آن در عمل؛
با این تعریف، «ایمان» مقوله‏اى سلسله مراتبى ارزیابى مى‏شود که موضوع اصلى آن «کانون قدرت برتر» (یا همان چیزى که در مکتب اسلام و سایر ادیان الهى با عنوان خدا از آن یاد مى‏نماییم) است. براساس ایمان، نوعى «رابطه» بین «ما» و «خدا» پدید مى‏آید که تمام عرصه‏هاى حیات ما را - از فلسفى تا عملیاتى، از جمعى تا فردى، و... تحت تأثیر خود قرار مى‏دهد. اما «امنیت» در نهایت یک «وضعیت» (24) است که موضوع اصلى آن هم «منفعت» (25) است. اگر چه تعاریف ارائه شده از امنیت بسیار متعدد و متنوع اند - که بعضاً به تعارض هم مى‏رسند - اما اگر از منظر تحلیل گفتمانى به تحلیل امنیت بپردازیم، در نهایت مى‏توان دو تعریف کلى را براى امنیت ارائه داد:
اول) تعریفى ساده از امنیت که از درون گفتمان سلبى بیرون مى‏آید و امنیت را برابر با «نبود تهدید» مى‏نامد. یعنى امنیت عبارت است از وضعیتى که منافع حیاتى بازى‏گر از سوى دیگر بازى‏گران یا در معرض تهدید نباشد و یا در صورت وجود تهدید احتمالى، بازى‏گر توان دفع و مدیریت آن را با هدف صیانت از منافع خود داشته باشد؛
دوم) تعریف پیچیده‏اى که از درون گفتمان ایجابى بیرون آمده است و امنیت را وضعیتى مبتنى بر وجود نوعى رابطه معقول و متناسب بین خواسته‏هاى بازى‏گران با داشته‏هاى ایشان درون یک واحد سیاسى مى‏داند که در نهایت تولید رضایت‏مندى نزد بازى‏گران مى‏کند. اگر چه در گفتمان ایجابى، نبود تهدید به معناى تمام امنیت نیست، اما شرط لازم هم چنان مقبول است که افزون به آن تحصیل رضایت‏مندى هم اراده مى‏شود. با این توصیف، تعریف ایجابى از امنیت نیز هم چنان «منفعت محور» است و لذا از «ایمان» متمایز مى‏شود. «ایمان» مقوله‏اى است که مى‏تواند در ایجاد یا تضعیف امنیت تأثیر داشته باشد، اما نمى‏توان «ایمان» و «ایمنى» را مقوله‏اى واحد ارزیابى کرد؛ چرا که ایمان در ارتباط با خدا معنا مى‏یابد، حال آن که ایمنى در ارتباط با «منابع».
ملاحظه مذکور صرفاً دلالت بر تمییز مفهومى این دو مقوله دارد، اما تأثیرات متقابل آنها را نفى نمى‏کند. به همین دلیل مى‏توان از روابط متقابل «ایمان» و «امنیت» سخن گفت.
این رابطه به چند صورت قابل بحث است:
1. امنیت سازى ایمان: در این حالت به طرح و بررسى کارکردهایى از ایمان پرداخته مى‏شود که بازى‏گر را در تقویت ضریب ایمنى‏اش یارى مى‏رساند. ایمان در این وضعیت کارکردهاى متعددى دارد: از حیث روان شناختى، به فرد اعتماد مى‏بخشد و لذا جلوى یأس و ناامیدى‏اش را مى‏گیرد؛ یا این که تولید امید به آینده مى‏کند و... هم چنین ایمان قدرت نرم تولید مى‏کند در افزایش قدرت بازى‏گر در عرصه عمل نیز مؤثر مى‏شود. ایمان احساس امنیت تولید مى‏کند و این بعد را پوشش مى‏دهد.
2. امنیت سوزى ایمان: التزام به اصول ایمانى در عرصه عملیاتى پیوسته تولید امنیت نمى‏کند. دلیل این امر، عدم مساعد بودن محیط بیرونى براى پذیرش ایمان و تبعات ناشى از آن است. با بررسى تاریخ مکاتب الهى و حتى نحله‏هاى (شبه) ایمانى بشرى، ملاحظه مى‏شود که «مؤمنان» به دلیل ایمان‏شان، دچار مشکلات و مصائبى شده‏اند که به کاهش ضریب ایمنى‏شان منتهى شده است. این طور نیست که «ایمان» صرفاً تولید «ایمنى» کرده باشد؛ اگر چه ذات و گوهره ایمان (در گفتمان توحیدى) تولید کننده «امنیت حقیقى» ارزیابى مى‏شود، اما مى‏توان حالاتى را تصور نمود که در پى «ایمان» ناامنى نیز حاصل شود. براى مثال؛ جریان‏هاى غیر ایمانى معمولاً دشمن مؤمنان هستند و لذا ورود به حوزه مؤمنان به معناى قرار گرفتن در معرض دشمنى این افراد و گروه‏هاست. نکته دیگرى که نباید از آن غفلت کرد، رابطه‏اى است که بین ایمان و آزمایش‏هاى الهى وجود دارد. بر این اساس هر قوم و فردى با ادعاى ایمان، آزمایش مى‏شود و این طور نیست که به صرف ادعا، از آنها چیزى پذیرفته شود. أَحَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لَا یُفْتَنُونَ. لذا «ایمان» در مقام تصدیق باید به «فتنه» آزموده گردد و البته این، کارى دشوار است. پس مى‏توان نوعى امنیت سوزى را از این ناحیه تصور نمود.
3. ایمان سازى امنیت: از آن جا که امنیت نیازى اصیل و فطرى به شمار مى‏آید، احتمال این که بهره‏مندى از آن بتواند دلیلى روشن و قاطع بر نیاز انسان به خداى متعال باشد، اصلاً ضعیف نیست. به عبارت دیگر، انسان مضطر و گرفتار، وقتى درک کند که امنیت واقعى جز از ناحیه قدرتى برتر در این دنیاى فانى و پر از بلا حاصل نمى‏آید؛ به راحتى مى‏تواند «ایمان» آورد. در این نگاه، امنیت پلى براى نیل به ایمان مى‏شود؛ چرا که هیچ قدرت مادى‏اى نمى‏تواند، امنیت مورد نظر انسان را به او بدهد. به همین دلیل است که خداوند نیز در مقام بیان، نعمت امنیت را مورد توجه قرار داده است. الَّذِی أَطْعَمَهُمْ مِنْ جُوعٍ وَآمَنَهُمْ مِنْ خَوْفٍ و یا این که در حدیث از معصوم‏علیها السلام آمده شده است که «الدنیا کُرَةُ و البلایاء سهام، اَینَ المَفَرُّ»؛ دنیا چونان کره‏اى است که تیرهاى بلا از هر سوى به جانب آن روانند، پس گریزگاه کجاست؟ «که در پاسخ فرموده‏اند: «فِرُّوا الى الله»؛ بسوى خدا پناه ببرند. در نتیجه «امنیت» مى‏تواند «ایمان سازى» نماید.
4. ایمان سوزى امنیت: چهارمین وجه ارتباطى ایمان و امنیت به ضعف و زوال ایمان از ناحیه نیل انسان به وضعیت ایمن دلالت دارد که بدلیل شکل‏گیرى روحیه استغنا و آرامش مطلق در انسان، پدید مى‏آید. انّ الأنسان لیطغى اَن رءاه استغنى... واقع امر آن است که - مطابق حدیث الهى در احوال امم قبلى کسان بسیار بودند که چون به نعمت امنیت رسیدند، به خود غرّه شده و خداى خود را از یاد برده‏اند. نتیجه این امر عذاب الهى بوده است که در قالب سنن الهى محقق شده است. لذا نیل به امنیت مطلق و رهایى از تمامى دغدغه‏ها مى‏تواند نوعى خطر براى انسان ضعیف باشد. به همین دلیل، مراجعه به سوى خدا، پیوسته و همیشه توصیه شده است.
در مجموع مى‏توان ایمان را مقوله‏اى عام‏تر و فراگیرتر نسبت به امنیت ارزیابى کرد و حداقل چهار وضعیت مذکور براى آن متصور است.

دکتر لک‏زایى: در فرهنگ اسلامى ایمان هم پایه امنیت است و هم هدف آن. ایمان پایه امنیت است از این جهت که امنیت اصلى، واقعى و حقیقى در گرو ایمان است. «أَلا بِذِکْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ»؛ یاد خدا و همبستگى با خدا و تصحیح رابطه انسان با خدا امنیت، آرامش و ایمنى را به دنبال مى‏آورد. زیرا ارتباط با خدا باعث مى‏شود تا از سویى انسان جایگاه حقیقى خود را در هستى پیدا کند. هویت فلسفى انسان در گرو درک درست انسان از جایگاه خود در هستى است. فلسفه آفرینش انسان، که در آموزه‏هاى قرآن و عترت به خوبى تبیین شده است گام دوم در این وادى است. به دنبال تعیین تکلیف این دو مسأله روابط انسان با خود، با محیط زیست، با دیگران، با نظام سیاسى و... نیز روشن و تصحیح مى‏شود.
ایمان هدف امنیت است زیرا برخى از انواع و سطوح امنیت ابزار ایمان تلقى مى‏شود، زیرا زمینه‏ساز ایمان به خدا است. اگر امنیت نباشد، بندگان خدا نمى‏توانند خدا را عبادت کنند. نیز امنیت گسترش دهنده ایمان به خدا است. آنجا که ابزارهاى امنیت‏ساز موانع توجه مردم به خداوند متعال را از سر راه مردم برمى‏دارند، به گسترش و تقویت ایمان مدد مى‏رسانند: «یَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلالَ الَّتِی کانَتْ عَلَیْهِمْ». برداشتن موانع فکرى، فرهنگى، سیاسى، اقتصادى و... کانون مبارزه انبیاء و اولیاى الهى با طواغیت، ملأ، مترفین، مسرفین، کافرین، منافقین و فاسقین بوده است.
تمایز اساسى دولت اسلامى با دولت‏هاى غیر اسلامى در همین نکته است که دولت اسلامى علاوه بر کارکردهاى عمومى تمام دولت‏ها، بدنبال تحقق و تأمین اهداف و آرمان‏هاى الهى است که در توحید و قرب به خدا خلاصه مى‏شود. هر چه ایمان در یک جامعه افزایش یابد و مردم مراحل و پله‏هاى بیشترى از درجات ایمان را طى کنند به این هدف نزدیک‏تر مى‏شوند. این مسأله تمایز اساسى دولت اسلامى با دولت‏هایى است که در جست و جوى آزادى هستند و امنیت را براى آزادى مى‏خواهند. یا در جست و جوى اهداف دیگرند و امنیت ابزارى است براى نیل به آن هدف و یا حتى ممکن است امنیت خودش هدف باشد. در نظام اسلامى، عدالت، آزادى، قدرت، امنیت و... تماماً جزء اهداف مقدماتى و متوسط محسوب مى‏شوند که مى‏خواهند به هدف اصلى (قرب به خدا) کمک کنند. لذا مى‏گوییم امنیت، بدون ایمان، امنیتى است که هدف طاغوت‏ها است.
بر همین اساس مرجع امنیت، کارگزاران امنیت، اهداف امنیت، نوع تهدیدهاى امنیتى و ساز و کارهاى تأمین امنیت در نظام اسلامى متفاوت از دیگر نظام‏ها و جوامع خواهد بود. در واقع پیوستگى عمیقى وجود دارد میان نظام باورها، نظام رفتارها و نظام محمل‏ها و ساز و کارهاى مادى که تجسّم نظام باورها و رفتارها هستند. بر این اساس است که خداوند متعال دستور مى‏دهد، انبیا و پیروان آنها، ولو با گذشتن از مال و جان خود، از ارزش‏هاى دینى حفاظت کنند.
«وَ لَقَدْ بَعَثْنا فِی کُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطّاغُوتَ» (26)؛
«وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلّا لِیَعْبُدُونِ» (27)؛
«قُلْ إِنَّما أَعِظُکُمْ بِواحِدَةٍ أَنْ تَقُومُوا لِلّهِ مَثْنى‏ وَ فُرادى‏».
چنانکه قرآن مى‏فرماید و مفسران بزرگ نیز تأکید کرده‏اند، نورانى گشتن انسان‏ها، هدف عالى اسلام و در نتیجه حکومت اسلامى است:
- «الر کِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَیْکَ لِتُخْرِجَ النّاسَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِ رَبِّهِمْ إِلى‏ صِراطِ الْعَزِیزِ الْحَمِیدِ» (28)؛
- «اللّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ» (29)؛
- «وَ اجْنُبْنِی وَ بَنِیَّ أَنْ نَعْبُدَ الْأَصْنامَ» (30)؛
«إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللّهِ الْإِسْلامُ» (31)؛
«وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ الْإِسْلامِ دِیناً فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِی الآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرِینَ» (32).
«لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَیِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْکِتابَ وَ الْمِیزانَ لِیَقُومَ النّاسُ بِالْقِسْطِ وَ أَنْزَلْنَا الْحَدِیدَ فِیهِ بَأْسٌ شَدِیدٌ» (33).
بر این اساس جامعه اسلامى باید از امنیت همه‏جانبه، مبتنى بر ایمان برخوردار باشد:
امنیت فرهنگى مبتنى بر اخلاق و علم: «هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولاً مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ إِنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِی ضَلالٍ مُبِینٍ» (34)؛
امنیت حقوقى داخلى و بین‏المللى مبتنى بر اصل: «لا تَظْلِمُونَ وَ لا تُظْلَمُونَ»؛
امنیت اقتصادى مبتنى بر به رسمیت شناختن مالکیت و تأکید بر رعایت حقوق فقرا.
با توجه به این مبانى است که حضرت على (ع) فرمود اگر نتوانم احقاق حق کنم، حکومت پیش من کم‏ارزش‏تر از کهنه کفشى خواهد بود:
قال عبداللَّه بن عباس رضى اللَّه عنه دخلت على امیرالمؤمنین علیه السلام و الصلاة بذى قار وهو یخصف نعله فقال لى ما قیمة هذا النعل؟ فقلت لا قیمة لها. فقال علیه السلام والصلاة: واللَّه لهى احبّ الىّ من امرتکم الاّ أن اقیم حقاً او أدفع باطلاً. (35)
و نیز فرمودند:
اللهم انّک تعلم انّه لم یکن الّذى کان منّا منافسة فى سلطان ولا التماس شى‏ءٍ من فضول الحُطام ولکن لنردّ المعالم من دینک ونظهر الاصلاح فى بلادک فیأمن المظلومون من عبادک وتقاطم المعطلة من حدودک.

مبانى امنیت در اندیشه سیاسى اسلام چیست و چه عواملى در ایجاد و یا سلب امنیت نقش ایفا مى‏کند؟
آیت اللَّه شریعتمدار: برخى از مبانى امنیت از وظایف مردم و بعضى از آنها از وظایف حاکم و برخى مشترک میان مردم و حاکم است. اما آن‏چه در ارتباط با مردم است، بیعت با حاکم اسلامى و وفادار بودن به حاکم و رأى دادن براى گزینش او، پشتیبانِ وى بودن در اجراى امور سیاسى و حکومتى و وى را رها نکردن. هر کدام از اینها در قرآن و سنت ریشه دارد. و آن‏چه که از وظایف حاکم است: اجراى عدالت فردى و اجتماعى و سیاسى در تمام ابعاد آن و توجه به خواست مردم، احترام به اقلیت‏هاى مذهبى و اجراى احکام اسلام نسبت به مردم و شهروندان. آن‏چه مشترک است: اجراى قانون شورا و مشورت کردن در تمام ابعاد و گوشه‏هایى که نیاز به رأى و نظر دارد. زمانى که این وظایف که از قرآن و سنت به دست مى‏آید در کشورى اجرا شود امن و امان فراگیر خواهد شد.
عوامل تأمین امنیت در اندیشه سیاسى اسلام عبارت‏اند از:
فرهنگ‏سازى دینى، امر به معروف و نهى از منکر، اتحاد و اخوت اسلامى، جهاد در راه خدا و دفاع از کشور اسلامى، دارا بودن قدرت کافى در مقابله با تهدیدهاى درونى و برونى، حسن هم‏جوارى با کشورهاى همسایه، آماده کردن تجهیزات دفاعى و سلاح‏هاى مورد نیاز جدید.
آن‏چه در ارتباط با فرهنگ دینى و اخوت اسلامى است باید با ارشاد و راهنمایى مردم به آن و با تبلیغ دین و معارف مذهبى به مردم آموخت و آنها را آشنا ساخت و آن‏چه در ارتباط با قدرت و دفاع و آماده کردن تجهیزات و سلاح است باید با آماده کردن زمینه‏هاى آنها از دانش، تکنولوژى، صنعت، ایجاد ارتباط با کشورهایى که از دانش و یا ساخت آنها اطلاع دارند و دیگر ابزار و مقدماتى که مورد نیاز است به دست آورد.
ممکن است به نظر آید که تنها عامل امنیت قدرت و یا مهم‏ترین عامل آن قدرت است. لکن این پندار درست نیست، زیرا به روشنى مى‏بینیم دولت‏هاى قدرت‏مندِ جهان از امنیت داخلى و خارجى کامل برخوردار نیستند و تا زمانى که عوامل یاد شده در جامعه نباشد قدرت به تنهایى نمى‏تواند امنیت را به جامعه ببخشد. البته قدرت براى ایجاد زمینه‏ها براى عوامل امنیت لازم است لکن نقش قدرت در ایجاد امنیت، ابزارى است و همانند یکى از ابزارهاى پیدایش عوامل امنیت نقش خود را ایفا مى‏کند، اما قدرت نمى‏تواند اتحاد و یگانگى و دلسوزى و مهربانى و نظارت عمومى امر به معروف و نهى از منکر را ایجاد کند.
علاوه بر این وجود قدرت گاهى امنیت را تهدید مى‏کند و به خطر مى‏اندازد، زیرا حکومتى که از قدرت بالایى بهره‏مند باشد و از فرهنگ دین بیگانه باشد در اندیشه کشورگشایى و ایجاد سلطه بر کشورهاى دیگر مى‏افتد. جنگ‏هاى بیهوده به راه مى‏اندازد، امکانات کشور را بى‏جهت ضایع مى‏سازد و امنیت ملّى مردم خود را به خطر مى‏اندازد و یا سلب مى‏کند با این‏که قدرت، مرز پایانى ندارد و انسان به هر مرتبه‏اى از قدرت برسد، خواهان مرتبه بالاتر از آن است و در نتیجه خواست حکومت پایانى نخواهد داشت.
اسباب سیاسى و اجتماعى زوال امنیت در اندیشه سیاسى اسلام عبارتنداز:
ناتوانى حکومت از حفظ ارزش‏هاى ملى و نگه‏دارى منافع اجتماعى، کیفر نکردن مجرمان و جنایتکاران داخلى، ضعف در برابر آسیب‏هاى وارده خارجى، دفاع نکردن از هجوم دشمنان اسلام و مسلمانان، از دست دادن فرهنگ اسلام، از میان رفتن تقوا و پرهیزگارى، پیروى از شهوات و هواپرستى و فرو رفتن در هوس‏بازى.
از بین بردن این اسباب راه‏هاى گوناگونى دارد. این راه‏ها گاهى کار فرهنگى و ارشاد مردم و دعوت آنان به تعالیم اسلام است و گاهى تقویت بنیان‏هاى دفاعى و گاهى استقامت و پایدارى در برابر آسیب‏هاى داخلى و خارجى امنیت و مجهّز شدن به ابزار و سلاح‏هاى دفاعى و اجراى کامل احکام دین و کیفر دادن جنایت‏کاران و به کارگیرى زور در برابر ستم‏گران و کسانى که مى‏خواهند حقوق دیگران را پایمال نمایند و نیز به کارگیرى زور در برابر توطئه دشمنان داخلى که گاهى با راه انداختن اعتصاب، اغتشاش، ایجاد رسوایى سیاسى براى تضعیف مشروعیت حکومت و سرانجام فراهم کردن زمینه براى کودتا، سازمان‏دهى و مسلح کردن گروه‏هایى از شهروندان و یا اتباع خارجى براى تدارک جنگ چریکى علیه حکومت و کارگزاران حکومتى.
از آن جمله مى‏توان کودتاى 28 مرداد 1332 را در ایران بیان کرد که با برنامه‏ریزى و کمک مالى آمریکا انجام شد و به سقوط حکومت قانونى مصدق انجامید.
اهمیت و امکان نفوذ گروه‏هاى شبه نظامى و سیاسى از جانب کشورى در کشور دیگر مى‏تواند امنیت کشور را به شدت در معرض خطر قرار دهد.
ناتوانى حفظ ارزش‏هاى ملى و نگه‏دارى منافع ملى که بیان شد، مى‏تواند به صورت زد و بندهاى کارگزاران حکومتى با رهبران سیاسى کشورهاى دیگر باشد که با راه‏هاى گوناگونى صورت مى‏پذیرد، از جمله تطمیع دولت‏مردان یک کشور، فعالیت تبلیغاتى مخفى و ترور رهبران دلسوز سیاسى کشور. تطمیع دولت‏مردان غالباً از سوى کشورهاى بزرگ در کشورهاى کوچک به وجود مى‏آید و در تاریخ حکومت‏ها سابقه طولانى داشته است. براى نمونه مى‏توان در کشور ایران جریان امتیاز توتون را در زمان ناصرالدین شاه ارائه کرد که با بیدارى و هشیارى علماى دین به رهبرى میرزاى شیرازى این توطئه خنثى شد.
نوع دیگر این تهدیدها انتشار نشریات زیرزمینى، پخش جزوه‏هاى بى‏نشان، تبلیغات ایستگاه‏هاى رادیویى، نشر اکاذیب و شایعات بى‏اساس علیه رجال سیاسى و حتى مداخله نظامى پنهانى و ترور رهبران سیاسى است که در تمام این دگرگونى‏هاى پنهان و آشکار، ملت باید اقدام کند و رهبران دینى و سیاسى باید قیام کنند و با تلاش جدى تمام این دسیسه‏ها را از میان بردارند.

دکتر لک‏زایى: پاسخ این پرسش بسیار گسترده است. روشن است که در این مجال امکان ورود تفصیلى به آن نیست. مبانى، آن سنخ از مباحث است که خود امنیتى نیست، اما نگاه ما به امنیت را شکل مى‏دهد. عمدتا مبانى در مباحث مربوط به علت غایى و علت فاعلى امنیت اثر گذارند، هر چند دیگر ابعاد امنیت نیز از تاثیر آن بى‏بهره نیستند. مهمترین مبانى عبارتند از: مبانى هستى شناسى، مبانى انسان شناسى، مبانى معرفت شناسى و روش شناختى و مبانى اخلاقى. با توجه به اقتضاى بحث حاضر به برخى از مبانى مهمتر اشاره مى‏کنیم.
پرسش از مبدأ، رهبرى و مقصد و معاد، پرسش‏هاى اصلى در بحث هستى شناسى است.
1. مبدأ هستى: دو نوع نگاه به هستى باعث دو نوع نگاه به تمام پدیده‏ها، چون طبیعت، انسان، زندگى، قانون، حکومت، حق، هدف، مقصد و حرکت هستى، غرایز، اقتصاد، رهبرى و خیر و شر و در نتیجه امنیت و بویژه امنیت ملى و جهانى مى‏شود؛ این دو نوع نگاه به خصوص باعث پدید آمدن دو دسته و دو نوع پدیده‏هاى فرهنگى، اجتماعى مى‏شود.
2. نتیجه جهان‏بینى الهى پذیرش توحید است. نگاه توحیدى باعث مى‏شود تا انسان از غیرخدا اطاعت نکند، حکومت و قوانین غیر الهى را نپذیرد و طرفدار آزادى باشد. آزادى بشر با اصل توحید، به این نحو محقق مى‏شود که هیچ انسانى یا جامعه و ملتى حق ندارد دیگران را از امنیت محروم کند یا براى آنها قانون وضع نماید، زیرا شناخت و درک انسان‏ها ناقص است و بنابراین نمى‏توانند قوانینى که ضامن سعادت و کمال انسان باشد، وضع نمایند. ضمن این‏که اگر قانون‏گذاران انسان باشند، ممکن است که منافع فردى، گروهى، قبیله‏اى و... خود را در امر قانون‏گذارى دخالت دهند. تنها خداوند متعال است که اطاعت از قوانین او موجب سعادت و کمال وامنیت مى‏شود و تنها اوست که آزادى ما را محدود مى‏کند.
آفریدگارى و سیطره تکوینى خدا و دانش بى‏پایان او مستلزم آن است که قانون‏گذارى و تشریع در اختیار او باشد و همگان ملزم به تبعیت از قانون خدا باشند. عبودیت موجودات در برابر خدا مستلزم نفى طاغوت است. طاغوت نیروى بر هم زننده امنیت انسان در تمامى سطوح است.
وَ مِنَ النّاسِ مَنْ یَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللّهِ أَنْداداً یُحِبُّونَهُمْ کَحُبِّ اللّهِ وَ الَّذِینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلّهِ وَ لَوْ یَرَى الَّذِینَ ظَلَمُوا إِذْ یَرَوْنَ الْعَذابَ أَنَّ الْقُوَّةَ لِلّهِ جَمِیعاً وَ أَنَّ اللّهَ شَدِیدُ الْعَذابِ؛ (36) گروهى از مردم به جز خدا به رقیبان و هماوردانى روى مى‏آورند، به آنان عشق مى‏ورزند همچون مهرى که باید به خدا ورزید، و مؤمنان راستین، در دوستى خدا شدیدتر و استوارترند. اگر آنان که (با سرسپردگى به غیر خدا) ستم کرده‏اند، آنگاه که عذاب را مشاهده مى‏کنند، مى‏دیدند که قدرت یکسره از آن خداست و عذاب خدا، سخت و سهمگین است (بى‏گمان از رفتار خود پشیمان مى‏شوند). توحید، علاوه بر آنکه یک بینش فلسفى و عرفانى است، براى مؤمنان عقیده‏اى است که بناى زندگى و امنیت سیاسى، اجتماعى و فردى آنها بر آن نهاده مى‏شود.
قُلْ مَنْ یَرْزُقُکُمْ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ أَمَّنْ یَمْلِکُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ مَنْ یُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ وَ یُخْرِجُ الْمَیِّتَ مِنَ الْحَیِّ وَ مَنْ یُدَبِّرُ الْأَمْرَ فَسَیَقُولُونَ اللّهُ فَقُلْ أَ فَلا تَتَّقُونَ؛ (37) بگو: چه کسى آنان را از آسمان و زمین روزى مى‏دهد؟ یا چه کسى شنوایى و بینایى‏ها را در قبضه اختیار دارد؟ و چه کسى بیرون مى‏آورد زنده را از مرده و مرده را از زنده؟ و چه کسى جهان را تدبیر مى‏کند؟ (در تکوین) خواهند گفت: خدا. بگو: پس چرا پروا نمى‏کنید؟ (و غیر او را به اداره امر جهان و تشریع انتخاب مى‏کنید؟) پس از چند آیه، میان هدایت الهى و غیر آن مقایسه کرده، انسان‏ها را به داورى فرا مى‏خواند:
قُلْ هَلْ مِنْ شُرَکائِکُمْ مَنْ یَهْدِى إِلَى الْحَقِّ قُلِ اللّهُ یَهْدِى لِلْحَقِّ أَ فَمَنْ یَهْدِى إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ یُتَّبَعَ أَمَّنْ لا یَهدى إِلّا أَنْ یُهْدى فَما لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ؛ (38) بگو: از میان این شریکان پندارى، چه کسى به سوى حق رهبرى مى‏کند؟ بگو خدا به سوى حق رهبرى مى‏کند. پس آیا کسى به حق رهبرى مى‏کند شایسته‏تر است که پیروى شود، یا آن‏که خود راه نمى‏یابد، مگر آن‏که رهبرى شود؟ پس شما را چه مى‏شود؟ چگونه قضاوت مى‏کنید.
در سوره آل عمران خداوند به پیامبر دستور داده است که همه را به سوى خدا بخوان:
قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ تَعالَوْا إِلى کَلِمَةٍ سَواءٍ بَیْنَنا وَ بَیْنَکُمْ أَلّا نَعْبُدَ إِلَّا اللّهَ وَ لا نُشْرِکَ بِهِ شَیْئاً وَ لا یَتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضاً أَرْباباً مِنْ دُونِ اللّهِ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنّا مُسْلِمُونَ؛ (39) بگو اى اهل کتاب، به سوى سخنى که میان ما و شما برابر باشد روى آورید، و آن این‏که هیچ کس جز خدا را عبادت نکنیم و چیزى را شریک او قرار ندهیم و هیچ یک از ما دیگرى را به جاى خدا، رب و سرپرست و مدبر کار خود نگیرد. پس اگر سر پیچیدند به آنها بگویید: گواه باشید که ما تسلیم و منقاد این رویه هستیم. در واقع لبیک به نداى الهى تامین کننده امنیت همه انسانها در سراسر گیتى خواهد بود.
یا أَیُّهَا النّاسُ اعْبُدُوا رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُمْ وَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ؛ (40) اى انسان‏ها، عبادت کنید پروردگارتان را با آن‏که آفرید شما را و همه گذشتگانتان را تا در امان باشید.
در امان بودن نتیجه عمل به دستورهاى الهى در زندگى این جهان است. خداوند انسان‏هایى را مبعوث کرده تا دستورهاى الهى را به مردم ارائه کنند و راه هدایت را به آنها نشان دهند. از نظر ما این رهبرى الهى تا پایان تاریخ جریان دارد؛ نبوت، امامت و ولایت در امتداد تاریخ، جریان هدایت الهى را رقم مى‏زنند.
2. هدایت و رهبرى الهى: فلسفه نیاز انسان به رهبرى الهى و وحى این است که انسان به تنهایى نمى‏تواند نیازهاى معنوى خود را فهم و برطرف کند. از این رو، انبیا آمده‏اند به انسان کمک کنند تا استعدادهاى خود را به فعلیت درآورد. لازمه اعتقاد به رهبرى الهى و از جمله نبوت، دخالت در سرنوشت اجتماع است. که هدف انبیا نیز همین بوده است. به همین دلیل اگر همه رهبران الهى و انبیا در یک زمان در محلى جمع بشوند هیچ اختلاف و نزاعى میان آنها رخ نخواهد داد. انبیا به دنبال شکستن کنگره‏ها و کاخ‏هاى ظلم، مسلط بر نفس خویش، خدمت‏گزار مردم، جلوه رحمت حق تعالى بوده‏اند و ثبات قدم داشته و فروتن و ساده زیست بوده‏اند.
نه تنها خوبى توده‏هاى مردم از برکت انبیاست، بلکه تمام خیرات عالم اثر انبیا است. انبیا عهده‏دار تزکیه انسان هستند.
فلسفه ارسال رسل و رهبران الهى، راهنمایى انسان‏ها به اطاعت از خدا و اجتناب از طاغوت و رسیدن به مقام امن حقیقى است. در نگاه الهى سرانجام کار از آن مؤمنان و رهبران الهى است، هر چند که دشمنى ابلیس و پیروانش در طول تاریخ در مقابل خداجویان قرار داشته و دارد. با ختم نبوت، رهبرى الهى خاتمه نمى‏یابد، بلکه در امامت و ولایت تداوم پیدا مى‏کند. چرا که خداوند در قرآن راه را بر هرگونه اطاعت غیر الهى بسته است.
3. معاد و مقصد: حرکت هستى و به ویژه حرکت انسان در هستى به سوى هدفى نهایى، یعنى بازگشت به محضر خداوند متعال، است. سعادت قصوا و نیز مجازات مناسب براى برخى جرایم تنها در قیامت امکان دارد. بدیهى است فرض معاد و قیامت و اعطاى پاداش به نیکوکاران و مجازات به بدکاران در فرض جهان بینى و هستى‏شناسى الهى متصور است و الّا مادى‏گرایان جهان را کهنه کتابى مى‏دانند که اول و آخر آن افتاده و همه‏اش در دنیاى طبیعى و مادى خلاصه مى‏شود.
اعتقاد به معاد باعث مى‏شود تا انسان در تمام اقدامات خود خداوند و دستورهاى او را در نظر داشته باشد و به خود و دیگران ظلم نکندو از صراط حق خارج نشود، مى‏دانیم که ظلم ریشه بسیارى از ناامنى‏ها است. ساحران، پس از آن‏که به حقانیت موسى پى بردند، در مقابل فرعون ایستادند و چنین گفتند: «إِنّا نَخافُ مِنْ رَبِّنا یَوْماً عَبُوساً قَمْطَرِیراً؛ (41) ما از روز قیامت که روزى گرفته و سیاه و دردناک است مى‏ترسیم».
آیه زیر جامع مراحل هستى از آغاز تا پایان است:
کَیْفَ تَکْفُرُونَ بِاللّهِ وَ کُنْتُمْ أَمْواتاً فَأَحْیاکُمْ ثُمَّ یُمِیتُکُمْ ثُمَّ یُحْیِیکُمْ ثُمَّ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ؛ (42) مردم چگونه کافر مى‏شوید به خدا و حال آن‏که شما مرده بودید و خدا شما را زنده کرد و دیگر بار بمیراند و باز زنده کند و عاقبت به سوى او باز خواهید گشت.
پرسش‏هاى مطرح در حوزه انسان‏شناسى از پرسش‏هاى جاودانه در فلسفه سیاسى است. پاسخ‏هایى که به این پرسش‏ها داده شده باعث مى‏شود تا تفاوت مکاتب و متفکران در حوزه فلسفه سیاسى رقم بخورد. موضعى که مکتب و حتى هر متفکرى در مباحث انسان‏شناسى اتخاذ مى‏کند تأثیر مستقیمى در اندیشه‏ها و دیدگاه‏هاى سیاسى امنیتى وى خواهد داشت؛ براى مثل پاسخ به پرسش‏هایى از مبدأ یا مبادى پیدایش و تکوین انسان، ماهیت وجود و روابط وى و نیز غایات، اهداف و آمال انسان، هر چه باشد، دستگاه سیاسى و امنیتى ویژه‏اى را پى‏ریزى خواهد کرد. مکتب یا متفکرى که مبدأ انسان را الهى مى‏بیند (إنّا للّه) با متفکرى که مبدأ انسان را مادى مى‏بیند دو نوع اندیشه و عمل سیاسى و امنیتى خواهند داشت. همچنین اگر غایت انسان را الهى بدانیم (إنّا إلیه راجعون) یا مادى، باز هم در نوع اندیشه و عمل سیاسى و امنیتى تجویزى تفاوت حاصل خواهد شد.
پرسش‏هاى دیگرى از قبیل: بیگانگى انسان‏ها از یکدیگر یا همگرایى آنها با هم، عوامل تفرقه و همبستگى، اصالت همبستگى یا تفرقه، برترى یا عدم برترى انسان از سایر موجودات، انسان به عنوان جزئى از هستى یا جزئى ویژه از هستى، فضایل اجبارى و اختیارى انسان، شرافت مادى و معنوى انسان، جایگاه انسان در عالم هستى، ابعاد وجود انسان، غرایز انسان، عقل و نفس، قواى نفس، مراتب نظرى و عملى عقل و هدف دارى انسان، از پرسش‏هاى مهم و قابل توجه در مبانى انسان‏شناسى امنیت است.
در این‏جا به بحث از ویژگى‏هاى انسان مى‏پردازیم؛ با ارائه ویژگى‏هاى ثابت و اکتسابى انسان از نگاه قران، مى‏توانیم در جهت تبیین نظریه امنیتى اسلام بهتر استدلال کنیم.
1. ویژگى‏هاى ذاتى انسان: امور فطرى در وجود انسان، الطافى است که خداى تعالى آنها را ویژه انسان قرار داده است و دیگر موجودات یا اصلاً داراى این‏گونه فطرت‏ها نیستند یا حظّ کمى از آن دارند.
با توجه به مبناى قرانى فطرت مى‏توان حکم به یگانگى ذاتى انسان‏ها داد. به اعتقاد ما تمام انسان‏ها از فطرت مشترکى برخوردارند، بنابراین، اصل بر همگرایى، وحدت و یگانگى و صلح میان انسان‏هاست و اختلاف و جنگ و نزاع، امورى است غیر اصیل، که یک سوى آن ریشه در اطاعت از شیطان دارد.
راه حلى که عالمان مسلمان براى رفع اختلاف و تفرقه بین انسان‏ها ارائه کرده‏اند آگاهى بخشى و ایمان است و این بدان معناست که آگاهى و ایمان رفتار انسان را تغییر مى‏دهد.
استدلال اصلى بر ادعاهاى پیش گفته، آیات شریفه قرآن است. از جمله: «فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً فِطْرَتَ اللّهِ الَّتِی فَطَرَ النّاسَ عَلَیْها لا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللّهِ ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النّاسِ لا یَعْلَمُون»؛ فطرت الهى به (43) معناى خلقت الهى است که خداوند انسان‏ها را آن‏گونه آفریده است. عبارت «لا تبدیل لخلق اللّه» اشاره به ابدى بودن و غیر قابل تغییر بودن این فطرت دارد، چنان‏که کلمه «الناس» اشاره به فراگیر بودن این آفرینش، و بخش اخیر آیه اشاره به غفلت مردم از این آفرینش مشترک دارد.
مهم‏ترین امور فطرى، عبارتند از فطرت بر اصل وجود مبدأ، فطرت بر توحید، فطرت بر استجماع جمیع کمالات آن ذات مقدس، فطرت بر توجه به روز معاد و رستاخیز، فطرت بر نبوت، فطرت بر توجه به وجود ملایکه، فطرت عشق به کمال، فطرت عشق به راحتى، فطرت عشق به حریّت و... که بعضى از اینها از احکام فطرت و بعضى از لوازم فطرت است.
از مطالب فوق به دست مى‏آید که انسان کمال طلب است و کمال حقیقى او همان کمال مطلق یعنى ذات مقدس بارى تعالى است؛ از این رو لازم است تامین امنیت براى هدایت انسان‏ها به سمت کمال مطلق و بهره‏گیرى از فطریات مشترک مورد توجه سیاست‏مداران و رهبران و انسان‏ها قرار گیرد. ویژگى مهم حکومت‏هاى دینى و الهى محوریت همین اهداف و آموزه‏هاست.
2. ویژگى‏هاى اکتسابى انسان: ویژگى‏هاى اکتسابى بر این مبناى مهم استوار است که انسان مى‏تواند براى زندگى و رفتارهاى فردى و اجتماعى خود تصمیم بگیرد و عمل کند. انسان دو راه پیش روى خود دارد: صراط مستقیم و راه‏هاى غیر مستقیم، و بر این اساس انسان مى‏تواند موجودى الهى و ملکوتى شود یا موجودى شیطانى و جهنمى. بدیهى است امنیت، در تمام مشتقات آن، در زمینه‏سازى براى هر یک از مسیرهاى مذکور مؤثر است.
در این خصوص دو دسته از آیات درباره انسان قابل شناسایى است: آیاتى که انسان را موجودى شریف و برتر معرفى کرده است و آیاتى که او را نکوهش کرده و موجودى پست و حتى پست‏ترین خلایق برشمرده است؛
نسبت مشروعیت و امنیت چیست؟
دکتر لک‏زایى: در یک تقسیم بندى چهار نوع نظریه در باب مشروعیت ارائه شده است:
1. نظریه‏هاى فرادستى و فرودستى طبیعى؛
2. نظریه‏هاى فرمانروایى معطوف به شناخت خیر و سعادت؛
3. نظریه‏هاى فرمانروایى الهى؛
4. نظریه‏هاى فرمانروایى مبتنى بر رضایت.
درباره منابع مشروعیت نظریات دیگرى نیز ارائه شده است که هر یک به نوعى در طبقه‏بندى پیش گفته یافت مى‏شود. نظریات مشروعیت غیر الهى یا نادرست است و یا این که در مشروعیت الهى وجود دارد؛ براى مثال نظریه‏هاى مشروعیت معطوف به شناخت خیر و سعادت در نظریه مشروعیت الهى وجود دارد، زیرا سعادت انسان مهم‏ترین دغدغه کسانى است که از سوى خداوند به رهبرى جامعه انسانى معرفى شده‏اند. همچنین رضایت مردم در نظریه مشروعیت الهى لحاظ شده است، زیرا، نظام اسلامى، بدون بیعت محقق نمى‏شود.
آیات متعددى بر نفى مشروعیت مبتنى بر قهر و غلبه و سلطنت و وراثت و مشروعیت‏هاى ناشى از غیر خدا دلالت دارد؛ از جمله:
1. آیاتى که مشروعیت حاکمانى چون فرعون را نقد کرده و مورد طرد و مذمت قرار داده است. در این آیات به صراحت از فرعون و پیروانش سلب مشروعیت شده و براى خدا و اهل تقوا قرار داده شده است.
2. آیاتى که ظلم در آنها نفى شده و بر عدم تعلق رهبرى معنوى و سیاسى به ظالمان تأکید شده است. مشهورترین آیه در این خصوص آیه‏اى است که خطاب به حضرت ابراهیم‏علیه السلام نازل شده است:
قالَ وَ مِنْ ذُرِّیَّتِی قالَ لا یَنالُ عَهْدِى الظّالِمِینَ؛ (44) ابراهیم عرض کرد این پیشوایى را به فرزندان من نیز عطا خواهى کرد؟ فرمود: (آرى، اگر عادل و صالح و شایسته آن باشند که) عهد من هرگز به مردم ستمکار نخواهد رسید.
در این آیه، مشروعیت مبتنى بر وراثت صرف و بدون شایستگى نفى شده است. چون حکومت ظالمان مشروعیت ندارد، نباید مؤمنان با ظالمان همکارى داشته باشند:
وَ لا تَرْکَنُوا إِلَى الَّذِینَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّکُمُ النّارُ وَ ما لَکُمْ مِنْ دُونِ اللّهِ مِنْ أَوْلِیاءَ ثُمَّ لا تُنْصَرُونَ؛ (45) و شما مؤمنان هرگز نباید با ظالمان همدست و دوست باشید وگرنه آتش کیفر آنان در شما هم خواهد افتاد و در آن حال جز خدا هیچ دوستى نخواهید یافت و هرگز کسى یارى شما نخواهد کرد.
3. آیاتى که اطاعت از گذشتگان را مورد نقد و مذمت قرار داده است. محتواى این آیات نیز بر نفى مشروعیت رهبران غیرالهى از سوى خداوند متعال دلالت مى‏کنند.
إِنَّ اللّهَ لَعَنَ الْکافِرِینَ وَ أَعَدَّ لَهُمْ سَعِیراً خالِدِینَ فِیها أَبَداً لا یَجِدُونَ وَلِیًّا وَ لا نَصِیراً یَوْمَ تُقَلَّبُ وُجُوهُهُمْ فِی النّارِ یَقُولُونَ یا لَیْتَنا أَطَعْنَا اللّهَ وَ أَطَعْنَا الرَّسُولاَ وَ قالُوا رَبَّنا إِنّا أَطَعْنا سادَتَنا وَ کُبَراءَنا فَأَضَلُّونَا السَّبِیلاَ؛ (46) خدا کافران را لعن کرد و بر آنان آتش دوزخ مهیّا گردانید. آنان در آن دوزخ همیشه معذّبند و بر نجات خود هیچ یار و یاورى نخواهند یافت. در آن روز صورت‏هاشان بر آتش همى گردد و گویند: اى کاش که ما خدا و رسول را اطاعت مى‏کردیم و گویند: اى خدا ما اطاعت امر بزرگان و پیشوایان (فاسد) خود را کردیم که ما را به راه ضلالت کشیدند.
4. آیاتى که بر تساوى ذاتى انسان‏ها تأکید دارد، تمام مشروعیت‏هاى مبتنى بر طبیعت و ویژگى‏هاى ذاتى انسان‏ها را نفى مى‏کند.
یا أَیُّهَا النّاسُ إِنّا خَلَقْناکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنْثى وَ جَعَلْناکُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللّهِ أَتْقاکُمْ؛ (47) اى مردم، ما همه شما را نخست از مرد و زنى آفریدیم و آنگاه شعبه‏هاى بسیار و فرق مختلف گردانیدیم تا یکدیگر را بشناسید. بزرگوارترین شما نزد خدا باتقواترین شماست.
خداوند متعال حق حکومت را به انبیا واگذار کرد. برخى از انبیا همچون حضرت سلیمان، حضرت یوسف و پیامبر اسلام‏صلى الله علیه وآله حکومت تشکیل دادند و جامعه را بر طبق دستورهاى الهى اداره کردند. در واقع پیامبر اسلام‏صلى الله علیه وآله هم ولایت در ابلاغ وحى داشت و هم ولایت در حوزه‏هاى اجرایى و قضایى.
آیاتى که بر نظام سیاسى مشروع الهى تأکید دارد بسیار زیاد است.
آیات فراوانى بر لزوم عادل بودن کارگزاران حکومت اسلامى و امین بودن آنها و نیز عالم بودن آنها به قوانین و دستورهاى الهى دلالت دارد؛ از جمله:
قالَ اجْعَلْنِى عَلى خَزائِنِ الْأَرْضِ إِنِّى حَفِیظٌ عَلِیمٌ؛ (48) [ یوسف به عزیز مصر ]گفت: مرا سرپرست خزائن سرزمین (مصر) قرار ده که حافظ (امین) و دانایم.
در این آیه بر شرط علم و دانایى تأکید شده است.
قالَتْ إِحْداهُما یا أَبَتِ اسْتَأْجِرْهُ إِنَّ خَیْرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِیُّ الْأَمِینُ؛ (49) یکى از آن دو گفت: اى پدر (خطاب به حضرت شعیب است) او را استخدام کن (منظور موسى است)، زیرا بهترین کسى را که مى‏توانى استخدام کنى آن کسى است که «قوى» و «امین» باشد.
در این آیه به صفات امانت و قدرت تأکید شده است.
إِنَّ اللّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلى أَهْلِها وَ إِذا حَکَمْتُمْ بَیْنَ النّاسِ أَنْ تَحْکُمُوا بِالْعَدْلِ؛ (50) همانا خداوند به شما فرمان مى‏دهد که امانت‏ها را به صاحبان آنها بازگردانید و چون در میان مردم داورى کنید، به عدالت حکم برانید.
به نظر برخى از علما مفهوم «حکم» که در این آیه آمده است، هم شامل قضاوت، که شأن قاضى است، مى‏شود و هم حکومت را که شأن زمامداران است. روشن است که نتیجه حکمرانى با عدل و انصاف فراهم شدن امنیت براى تمام شهروندان خواهد بود.

فلسفه امنیت در جامعه و نظام اسلامى چیست؟
دکتر لک‏زایى: چنانکه پیش از این نیز گفته شد، هدف اصلى قرب به خدا است و اهداف دیگر باید در این جهت تنظیم شود. برخى از آیات که از این منظر شایسته توجه است را مرور مى‏کنیم: کتابٌ أنزلناه إلیک لتخرج الناس من الظلمات إلى النور بأذن ربّهم إلى صراط العزیز الحمید؛ (51) قرآن کتابى است که ما آن را به سوى تو فرو فرستادیم تا مردم را از هر تیرگى و تاریکى برهانى و آنان را به نور برسانى؛ البته این رهانیدن از ظلمت‏ها و رساندن به نور، به دستور و اجازه پروردگار آنان مى‏باشد.
اللَّه ولىّ الّذین آمنوا یخرجهم من الظلمات إلى النور؛ (52) خدا ولىّ کسانى است که ایمان آورده‏اند، آنها را از تاریکى‏ها به سوى نور مى‏برد.
در آیه اول نورانى ساختن مردم را به رسول اکرم‏صلى الله علیه وآله نسبت داده و در این آیه به خدا؛ زیرا انسان کامل، خلیفه خداست و به اذن و اراده خدا عمل مى‏کند و نه به اصالت. 1
همچنین خداوند متعال در آیاتى که سرگذشت پیامبران را متذکر شده و سخنان آنان را خطاب به مردم‏شان نقل کرده، این پیام را از زبان همه آنها به مردم‏شان آورده است که:
«یا قَوْمِ اعْبُدُوا اللّهَ ربّى وَ ربّکم». (53)
بر اساس آیات مذکور نظام اسلامى موظف است در جهت تقرب مردم به خدا و نفى موانع عبودیت تلاش کند.
خدمت به مردم، اجراى احکام اسلام و به ویژه تلاش براى تحقق عدالت از دیگر مواردى است که مورد تاکید قرآن قرار گرفته است: فراوانى در قرآن کریم آمده است که به ناگزیر به بخشى از آنها اشاره مى‏کنیم:
لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَیِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْکِتابَ وَ الْمِیزانَ لِیَقُومَ النّاسُ بِالْقِسْطِ؛ (54) رسولان خود را با دلایل روشن ارسال کردیم و با آنان کتاب و میزان را فرو فرستادیم تا مردم قسط و دادگرى به پا دارند.
قُلْ أَمَرَ رَبِّی بِالْقِسْطِ؛ (55) [خداوند به پیامبر اسلام‏صلى الله علیه وآله دستور داده است که ]بگو امر کرده است مرا پروردگارم به قسط.
فَإِذا جاءَ رَسُولُهُمْ قُضِیَ بَیْنَهُمْ بِالْقِسْطِ وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ؛ (56) هنگامى که پیامبرشان آمد بین آنان به قسط قضاوت کرده و بدان‏ها ظلمى نشد.
الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ الْأُمِّیَّ الَّذِی یَجِدُونَهُ مَکْتُوباً عِنْدَهُمْ فِی التَّوْراةِ وَ الْإِنْجِیلِ یَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهاهُمْ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ یُحِلُّ لَهُمُ الطَّیِّباتِ وَ یُحَرِّمُ عَلَیْهِمُ الْخَبائِثَ وَ یَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلالَ الَّتِی کانَتْ عَلَیْهِمْ فَالَّذِینَ آمَنُوا بِهِ وَ عَزَّرُوهُ وَ نَصَرُوهُ وَ اتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِی أُنْزِلَ مَعَهُ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ؛ (57) آنان که پیروى کنند از رسول و پیغمبر اُمّى که در تورات و انجیلى که در دست آنهاست (نام و نشانش را) نگاشته مى‏یابند (که آن رسول) آنها را امر به هر نیکویى و نهى از هر زشتى خواهد کرد و بر آنان هر طعام پاکیزه و مطبوع را حلال و هر پلید منفور را حرام مى‏گرداند و احکام پررنج و مشقّتى را که (از جهل و نادانى) چون زنجیر به گردن خود نهاده‏اند همه را برمى‏دارد پس آنان که به او گرویدند و از او حرمت و عزّت نگاه داشتند و یارى او کردند و نورى را که به او نازل شد پیروى نمودند آن گروه به حقیقت رستگاران عالمند.
إِنَّ اللّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ وَ إِیتاءِ ذِی الْقُرْبى وَ یَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ وَ الْبَغْیِ؛ (58) همانا خدا خلق را فرمان به عدل و احسان مى‏دهد و به بذل و عطاى خویشاوندان امر مى‏کند و از افعال زشت و منکر و ظلم نهى مى‏کند.
بدیهى است این دستور، دستورى عام است مبنى بر برقرارى امنیت اجتماعى توسط همه مردم و از جمله نظام سیاسى اسلامى و رهبران و کارگزاران حکومتى.
مبارزه با موانع راه خدا و تهدیدات موجود بر سر راه جامعه اسلامى از دیگر دستورات اسلام است: در آیات قرآن عناصرى چون طاغوت، ملأ، مترفین، احبار و رهبان از عوامل سدّ راه خدا به حساب آمده‏اند و نام‏هایى چون فرعون، هامان و قارون در کنار ابلیس و حمیّت جاهلى و هواهاى نفسانى براى اهل قرآن آشناست. برخى از آیات را مى‏خوانیم:
وَ کَذلِکَ جَعَلْنا لِکُلِّ نَبِیٍّ عَدُوًّا شَیاطِینَ الْإِنْسِ وَ الْجِنِّ یُوحِی بَعْضُهُمْ إِلى بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُوراً؛ (59) و همانند تو براى همه پیامبران دشمنان و مخاصمانى از شیطان‏هاى انس و جن قرار دادیم که بعضى از آنها با سخنانى فریبنده و خوش ظاهر و جهالت‏انگیز به بعضى دیگر الهام مى‏دهند.
محتواى آیه، همان‏طور که تاریخ گذشته را توضیح مى‏دهد، بر وضعیت امروز جهان نیز صدق و تطبیق مى‏کند که رسانه‏هاى تبلیغاتى جهانى در شکل‏ها و قالب‏ها و با ابزارهاى مختلف و با شعارهاى زیبایى چون دفاع از حقوق بشر، مبارزه با تروریسم سعى مى‏کنند مردم دنیا را فریب هند.
وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مُوسى بِ‏آیاتِنا وَ سُلْطانٍ مُبِینٍ إِلى فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ قارُونَ فَقالُوا ساحِرٌ کَذّابٌ فَلَمّا جاءَهُمْ بِالْحَقِّ مِنْ عِنْدِنا قالُوا اقْتُلُوا أَبْناءَ الَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ وَ اسْتَحْیُوا نِساءَهُمْ وَ ما کَیْدُ الْکافِرِینَ إِلّا فِی ضَلالٍ؛ (60) همانا موسى را همراه با آیت‏هایمان و با حجتى آشکار فرستادیم به سوى فرعون و هامان و قارون؛ پس گفتند که جادوگرى دروغ‏پرداز است. چون حق را از جانب ما به آنان ارائه داد، گفتند: پسران آن کسانى را که بدو ایمان آورده‏اند بکُشید و زنانشان را زنده نگهدارید. دشمنى و نقشه‏چینى کافران، گمراه و بى‏اثر است.
اگر موساهایى نباشند که در برابر فرعون‏ها بایستند، مردم نمى‏توانند ایمان بیاورند و اگر ایمان هم بیاورند، نمى‏توانند ایمان خود را حفظ کنند. بنابراین یکى از وظایف حکومت دینى و اسلامى، که ادامه دهنده راه انبیاست، مبارزه با اهریمنانى است که مى‏خواهند سدّ راه خدا باشند.
مبارزه با شرک از دیگر اقدامات دولت اسلامى و متدیننان است:
کانَتْ لَکُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِی إِبْراهِیمَ وَ الَّذِینَ مَعَهُ إِذْ قالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنّا بُرَآؤُا مِنْکُمْ وَ مِمّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ کَفَرْنا بِکُمْ وَ بَدا بَیْنَنا وَ بَیْنَکُمُ الْعَداوَةُ وَ الْبَغْضاءُ أَبَداً حَتَّى تُؤْمِنُوا بِاللّهِ وَحْدَهُ؛ (61) براى شما مؤمنان بسیار پسندیده و نیکوست که به ابراهیم و اصحابش اقتدا کنید که آنها به قوم مشرک خود گفتند: ما از شما و بت‏هاى شما که به جاى خدا مى‏پرستید به کلّى بیزاریم. ما مخالف و منکر شماییم و همیشه میان ما و شما کینه و دشمنى خواهد بود تا وقتى که تنها به خداى یگانه ایمان آورید.
تمام آیات امر به معروف و نهى از منکر و نیز تمام آیات جهاد و آیات مبارزه با شرک و ظلم و بت‏پرستى، در این‏جا قابل استناد است. از این آیات فقط دو آیه را که محور تأمین امنیت فردى، اجتماعى، سیاسى، فرهنگى، ملى و جهانى امت اسلامى است ذکر مى‏کنیم.
قُلْ إِنَّما أَعِظُکُمْ بِواحِدَةٍ أَنْ تَقُومُوا لِلّهِ مَثْنى وَ فُرادى؛ (62) اى رسول ما، بگو به امّت که من یک سخن شما را پند مى‏دهم (که اگر بشنوید و عمل کنید البته هدایت مى‏شوید) و آن سخن این است که شما خالص براى خدا دو نفر دو نفر با هم یا هر یک تنها در امر دینتان قیام کنید.
لَنْ یَجْعَلَ اللّهُ لِلْکافِرِینَ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ سَبِیلاً؛ (63) و خدا هیچ‏گاه براى کافران نسبت به اهل ایمان راه تسلط قرار نداده است.
از مطالب گذشته به دست مى‏آید که مهم‏ترین هدف نظام سیاسى اسلام که در جهت تحقق آن حرکت مى‏کند تکامل انسان و سیر الى اللَّه است: «انّا للّه و انّا الیه راجعون». سایر اهداف از قبیل حاکمیت دین و قوانین الهى بر اجتماع، اجراى مقررات شریعت، استقرار و تحقق امنیت فردى، سیاسى، اجتماعى، اقتصادى و اخلاقى، ملى، عبادت پروردگار و نفى شرک و جهالت و هواهاى نفسانى و خدمت به همنوعان، همه کمک کننده به آن هدف مهم است.
یا أَیُّهَا الْإِنْسانُ إِنَّکَ کادِحٌ إِلى رَبِّکَ کَدْحاً فَمُلاقِیهِ؛ (64) اى انسان، تو با کوشش و تلاش پى‏گیرت در عبادت و خدمت سرانجام نایل به ملاقات با پروردگارت خواهى شد.
در جمع بندى این قسمت از بحث مى‏توانیم بگویم رسالت اصلى اسلام تربیت انسان کامل و جامعه نمونه است. کمال انسان منوط به مبارزه با موانع کمال است. موانع کمال یا درونى است یا بیرون. رذایل اخلاقى از قبیل پیروى از هواهاى نفسانى، حرص، حسد، تکبر، خودخواهى و خود بزرگ بینى جزء موانع درونى هستند، در حالى که استبداد و استکبار از موانع بیرونى به حساب مى‏آیند. بنابراین از نگاه قران تهدیدات اصلى امنیت انسان و جامعه انسانى تهدیدات درونى است. مبارزه با تهدیدات درونى مقدمه مبارزه با تهدیدات بیرونى است نتیجه این مى‏شود که ما در بحث امنیت فردى موانع درونى کمال را جزء تهدیدات به حساب آوریم و در حوزه‏ى امنیت ملى و جهانى استبداد و استکبار را تهدید بدانیم و روشن است که با تهدید هم باید مبارزه کرد.

چه نوع تهدیداتى، امنیت جامعه اسلامى را با خطر مواجه مى‏سازد؟ کدام یک از اهمیت بیشترى برخوردار است؟
آیة اللَّه شریعتمدار: بیگانه شدن با تعالیم دینى، از دست دادن فرهنگ اسلامى، اجرا نکردن دستورات الهى، بى‏توجهى به خواست مردم، استبداد در حکمرانى از طرف کارگزاران حکومتى، ایجاد تنش با کشورهاى دیگر، برقرار نکردن مناسبات سیاسى و اقتصادى با آنان بر اساس احترام متقابل، عدم اجراى عدالت اجتماعى، ایجاد نابرابرى در طبقات مختلف ملّت و در این میان اخلال در روابط داخلى و ایجاد نکردن زمینه‏هاى عدالت و مساوات در جامعه، بى‏توجهى به خواست مردم و به احکام الهى از اهمیت وافرى برخوردار است. اخلال در روابط داخلى و ایجاد نکردن زمینه‏هاى عدالت و دیگر امورى که بیان شد جامعه را در این گونه خطرها قرار مى‏دهد. اختلافات قومى و مذهبى، فقر، ناآرامى اجتماعى، وابستگى اقتصادى، عدم توسعه سیاسى و بى‏ثباتى ناشى از آن، آسیب پذیرى کشور، بى‏اعتنایى و بى‏علاقگى مردم نسبت به حکومت و عدم مشارکت سیاسى آنان در تعیین سرنوشت سیاسى کشور، نفوذ دشمن به سازمان‏هاى صنفى و تشکیلات سیاسى و به راه انداختن اعتصاب‏ها و تظاهرات همگانى که تمام اینها امنیت جامعه را به خطر مى‏اندازد و حکومت و ملت با هم‏آهنگى‏هاى لازم و مناسب باید در برابر تمام این توطئه‏ها بایستند و دشمن داخلى و خارجى را مأیوس نمایند.

آیا مى‏توان الگوى یک‏سان و واحدى از امنیت در آموزه‏هاى وحیانى و دینى ارائه کرد که جامعه اسلامى بر اساس آن قوام و ثبات یابد؟ نشانه‏هاى این الگو چیست؟
آیة اللَّه شریعتمدار: دوران حکومت پیامبرصلى الله علیه وآله که در تمام تاریخ اسلام، دورانى به قوام و ثبات و امنیتى که در آن دوران براى جامعه اسلامى بود نرسیده است آسایش، بى‏هراسى، سکون قلب در آن دوران براى تمام افراد بود و هیچ گونه تهدید داخلى و یا خارجى نمى‏توانست از ثبات آن حکومت بکاهد و یا خللى در آن وارد سازد. هشیارى و بیدارى مسلمانان در آن دوران به مرزى رسیده بود که تمام توطئه‏هاى داخلى منافقین را سرکوب کرده و دسیسه‏هاى دشمنان خارجى را از میان برداشته بود. خداوند، مهربانى افراد را به یکدیگر و دلسوزى آنها را نسبت به هم و ایستادگى آنها را در برابر تهدیدات داخلى و خارجى چنین بیان کرده است:
مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللّهِ وَ الَّذِینَ مَعَهُ أَشِدّاءُ عَلَى الْکُفّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُمْ تَراهُمْ رُکَّعاً سُجَّداً یَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنَ اللّهِ وَ رِضْواناً سِیماهُمْ فِی وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ ذلِکَ مَثَلُهُمْ فِی التَّوْراةِ وَ مَثَلُهُمْ فِی الْإِنْجِیلِ کَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوى‏ عَلى‏ سُوقِهِ یُعْجِبُ الزُّرّاعَ لِیَغِیظَ بِهِمُ الْکُفّارَ وَعَدَ اللّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ مِنْهُمْ مَغْفِرَةً وَ أَجْراً عَظِیماً؛ (65)
محمد فرستاده خداست و کسانى که با او هستند در برابر کفار سرسخت و شدید و در میان خود مهربانند. پیوسته آنها را در حال رکوع و سجود مى‏بینى در حالى که همواره فضل خدا و رضاى او را مى‏طلبند. نشانه آنها در صورتشان از اثر سجده نمایان است این توصیف آنان در تورات و توصیف آنان در انجیل است همانند زراعتى که جوانه‏هاى خود را خارج ساخته سپس به تقویت آن پرداخته تا محکم شده و بر پاى خود ایستاده است و به قدرى نمو و رشد کرده که زارعان را به شگفتى وا مى‏دارد. این براى آن است که کافران را به خشم آورد، ولى کسانى از آنها را که ایمان آورده و کارهاى شایسته انجام داده‏اند، خداوند وعده آمرزش و اجر عظیمى داده است.
جامعه اسلامى مى‏تواند براى به دست آوردن امنیت و ثبات، دوران حکومت پیامبرصلى الله علیه وآله را الگوى خود قرار دهد و با مهربانى و دلسوزى براى افراد جامعه خود و استقامت و پایدارى در برابر دشمنان و بالا بردن تقوا و پرهیزگارى و روح بندگى و ایمان واقعى به خدا و انجام کارهاى شایسته و به کارگیرى تمام برنامه‏هاى قرآن و سنت در تمام ابعاد و زوایاى زندگى به امنیت کامل و ثبات سیاسى و قوام دائمى برسد و بر مشکلات خود پیروز گردد.
نشانه‏هاى این امنیت در اندیشه سیاسى اسلام عبارت‏اند از:
ثبات سیاسى و اقتصادى، استقلال و عدم وابستگى به قدرت‏هاى بیگانه که از این آیه به دست مى‏آید:
وَ ضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً قَرْیَةً کانَتْ آمِنَةً مُطْمَئِنَّةً یَأْتِیها رِزْقُها رَغَداً مِنْ کُلِّ مَکانٍ؛ (66)
خداوند به عنوان نمونه شهرى را ارائه مى‏دهد که امنیت دارد و با اطمینان روزى او گوارا از هر جایى به او مى‏رسد.
در این آیه اطمینان از نشانه‏هاى امنیت قرار داده شده که همان ثبات است؛ ثبات در سیاست، ثبات در اقتصاد، ثبات در اندیشه و ثبات در وابسته نبودن به دیگران.
از دیگر نشانه‏هاى امنیت، آزادى اندیشه، بیان و کردار در چهارچوب قرآن و سنت، که از برکات و دست‏آوردهاى اراده و اختیار است که خداوند آن را به بشر داده، او را آزاد آفریده است تا بتواند آزادانه بیندیشد و آزادانه کارهاى خود را انجام دهد.
هم‏چنین مهربانى و دلسوزى افراد جامعه نسبت به یک‏دیگر که از ویژگى‏هاى دوران حکومت پیامبرصلى الله علیه وآله است که این ویژگى از آیه شریفه‏اى که بیان شد رحماء بینهم (67) روشن مى‏شود.
نشانه دیگر شدت عمل و استقامت در برابر دشمنان داخلى و خارجى و خنثى کردن توطئه‏هایى که علیه اسلام و یا حکومت اسلامى در داخل و یا از خارج برنامه‏ریزى مى‏شود که این نشانه نیز از آیه‏اى که گذشت (اشداء على الکفار) (68) ظاهر مى‏شود و این نشانه امنیت است و تا این نشانه وجود نداشته باشد امنیتى تحقق پیدا نخواهد کرد.

دکتر افتخارى: باید دو نکته را از یک دیگر تفکیک کرد:
اولاً، دین در طراحى الگو، نقش ایفا مى‏کند؛
ثانیاً، رسالت دین، طراحى الگوها نیست.
به عبارت دیگر، باید میزان توقع خود را از دین مشخص و معین کنیم. آیا دین ناظر بر ماهیت است؟ یا به دنبال تعیین روش است؟ این پرسش مهمى است که در فلسفه دین از آن بحث مى‏شود. مجموع ملاحظات ارائه شده در این بحث ما را به جایى رهنمون مى‏شود که بپذیریم.
1. آن چه جزء رسالت ذاتى و اولیه دین است، بیان اصول و مبانى ماهوى است. یعنى در بحث از امنیت - براى مثال - آن چه از دین توقع مى‏رود، ارائه شناختى جامع و فراگیر از «امنیت» است که با حقیقت انسان و هستى تناسب داشته باشد. اما ورود به جزئیات و یا روش تحصیل آن ضرورتاً از ناحیه دین نمى‏آید.
2. اما الگوها که به شکل‏ها و روش‏هاى تحصیل همان امور ماهوى باز مى‏گردد، امورى کاملاً زمان‏مند و مکان‏مند هستند و لذا در همین ظرف‏ها معنا و مفهوم مى‏یابند. به عبارت دیگر اصلاً ماهیت فرا مکانى و فرا زمانى دین مانع از آن مى‏شود که مقوله‏اى کاملاً زمان‏مند و مکان‏مند را عرضه کند. به همین دلیل امور دینى جاودانى‏اند؛ در حالى که الگوها نمى‏توانند جاودانى باشند.
پس تا این جا مى‏توان ادعا کرد که رسالت دین در بحث امنیت، اصلاً طراحى الگو نیست و آن چه از دین باید سراغ گرفت. «نظریه امنیتى» است. اما این پاسخ دلالتى بر «غیر دینى بودن» الگو هم ندارد.
به عبارت دیگر معتقد نیستم که اصطلاح «الگوى امنیتى دینى» اصطلاحى نادرست یا بى‏معناست. بلکه بالعکس مى‏توانیم الگوى دینى داشته باشیم. از این منظر «الگوى امنیتى دینى» معنایى متفاوت از «نظریه دینى امنیت» دارد و دلالت بر «تلاش دین داران براى طراحى الگویى دارد که منافع بازى‏گر را مستند به اصول کلان دینى و با استفاده از تجارب بشرى، حفظ، تقویت و توسعه دهد». در این تلقى:
اولاً، اصول و مبانى دینى ملاک هستند؛ اما تا جایى که ارکان و اصول الگویى امنیتى طراحى شده با آنها تعارض نداشته باشد.
ثانیاً، تجارب بشرى نقطه آغاز است. بدین صورت که در مقام الگو مقتضیات زمانى و مکانى خاص بازى‏گر ملاک ارزیابى و طراحى هستند.
در نتیجه مسلمانان مى‏توانند الگوهایى را طراحى کنند که اگر چه نو و جدید هستند واصلاً شباهتى با الگوهاى بسیط سنتى ندارند، اما از حیث قرار داشتن در اصول کلان دین با یک دیگر شبیه هستند. بر این اساس هر دو دینى هستند. براى مثال هم گروه‏هاى جهادى کوچک اولیه و هم ارتش‏هاى مجهز و پیش‏رفته امروزى، تا آن جا که مصداق وَأَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ... هستند، مى‏توانند الگوى دینى باشند. البته در یک دوره یکى از این دو الگو معتبر و کارآمد بود و در دوره دیگر، الگوى دوم.
بنابراین عملیاتى نمودن اصول کلان دین در هر دوره و زمانه‏اى به تولید الگوى دینى منجر مى‏شود. لذا ما به منزله بازى‏گران دین دار، ضرورتاً الگوى امنیتى را از درون دین نمى‏گیریم؛ اما معناى این تجویز، غیر دینى یا ضد دینى بودن الگوى امنیتى هم نیست. بلکه معناى صریح و ساده آن، طراحى الگوهاى امنیتى توسط دین داران در چهارچوب اصول کلان دین، با توجه به مقتضیات و مستند به امکاناتشان است. در صورت رعایت شرایط سه گانه بالا، مى‏توان به آنها عنوان «الگوى امنیتى دینى» را - ولو این که در پیشینه تاریخ اسلام شبیهى نداشته باشند - اطلاق نمود. لذا باید با دقت، واژه «امکان» که در سؤال آمده است را فهمید. «امکانى ذاتى» براى دین در این سطح تعریف نشده است، اما امکان وجودى - به معناى این که دین در شکل‏گیرى الگوها تأثیر گذارد - حتماً وجود دارد. با عنایت به همین دو تفکیک، بین نظریه‏هاى امنیتى دین و الگوهاى امنیتى دینى تجربه شده در طول تاریخ اسلام فرق مى‏گذاریم. در حالى که خروج از دایره نظریه امنیتى اسلام را به هیچ وجه جایز نمى‏دانیم؛ اما حق طراحى - و ضرورت طراحى - الگوى امنیتى را براى جوامع اسلامى در اعصار مختلف قائل هستیم و نفى آن را عاملى براى ایجاد ناامنى ارزیابى مى‏کنیم. با این تفسیر اصلاً نمى‏توان از وجود یک الگوى واحد سخن گفت! ما با الگوهاى متفاوتى که مسلمانان در اعصار مختلف تجربه کرده‏اند رو به رو هستیم. از تجربه تاریخى در هر دوره هم مى‏توان استنتاج کرد که آیا الگوى مزبور جواب داده است، یا خیر؟! انقلاب، جنگ، بازدارندگى، صلح و... همه از الگوهایى هستند که باید در بستر شرایط معناى امنیتى و ارزش راهبردى آنها را فهم کرد و صدور حکم کلى اصلاً ممکن و میسر نیست.

دکتر لک‏زایى: با توجه به دخالت مبانى در تعریف چیستى «امنیت»، «تهدید» و «فرصت» بدیهى است که هر مکتب نظریه امنیتى خاص خود را داشته باشد. هر نظریه امنیتى هم الگوهاى ویژه خود را خواهد داشت. مع‏الأسف تاکنون تلاش قابل توجهى در زمینه ارائه نظریه امنیتى اسلام صورت نگرفته است، از این رو شاید سخن گفتن در این زمینه ابهامات و تردیدهایى را به همراه داشته باشد. در وضعیت فعلى نوعاً نظریات امنیتى مکاتب غیر اسلامى در محافل علمى و دانشگاهى جمهورى اسلامى تدریس مى‏شود و بدیهى است که این امر پیامدهاى خاصى را به دنبال خواهد داشت که البته جاى نگرانى دارد.
براى استنباط نظریه امنیتى اسلام باید اقدامات بسیار زیادى توسط محافل علمى، اعم از حوزوى و دانشگاهى، صورت گیرد. برخى از این اقدامات مربوط به حوزه سیاستگذارى در کشور ماست و برخى مربوط به مراکز آموزشى و پژوهشى. تأسیس پژوهشگاه و یا حداقل مرکز تحقیقات و مطالعات امنیت در اسلام ضرورى‏ترین اقدام در این جهت است. بدیهى است روش‏شناسى مطالعه امنیت در اسلام متفاوت از روش‏شناسى‏هاى مرسوم مطالعه امنیت در مکاتب دیگر است. هر روش‏شناسى متکى بر منابع معرفتى خاص است. در غالب روش‏هاى مطرح و مرسوم در حوزه مطالعات امنیت منبعى به نام وحى به رسمیّت شناخته نمى‏شود. برخى نیز، هر چند به آموزه‏هاى دینى توجه مى‏کنند، اما نگاهشان از منظر آگاهى‏هاى غیر واقعى است.
اگر تأثیر عناصر ذهنى در اتخاذ استراتژى‏هاى نظامى، اقتصادى، فرهنگى و... در هر جامعه پذیرفته شود، تأثیر دین هم امرى بدیهى تلقى خواهد شد. شایسته است تأثیر آموزه‏هاى اسلامى در استراتژى‏هاى امنیتى کشورهاى اسلامى مورد بررسى و تجزیه و تحلیل مستقل قرار گیرد. به هر حال همانطور که محمل مادى عبادت در جامعه اسلامى مسجد است و نه کلیسا، الگوهاى امنیتى مورد استفاده در جامعه اسلامى نیز متفاوت از دیگر مکاتب و جوامع خواهد بود. این نکته قابل بررسى است که پیامبر اسلام (ص) به چه شیوه و الگویى توانست جامعه جاهلى و مخصوصاً نابسامان به لحاظ امنیتى را تبدیل به جامعه‏اى اسلامى و مخصوصاً بسامان به لحاظ امنیتى بکند. ارزش‏هایى چون شعر، شتر، شراب و شمشیر چگونه در مدتى کوتاه، جاى خود را به ایثار، مقاومت، توکل، همبستگى، نیایش، توحید و دیگر ارزش‏هاى دینى نماید، به گونه‏اى که بتواند دو ابر قدرت عصر و روزگار خود را متزلزل و یکى را به طور کلى ساقط نماید. روشن است که قصد نفى استفاده از دستاوردهاى بشرى را در این مورد ندارم. بلکه برعکس، دستورى دینى است که در این امور از عقل و تجارب بشرى نیز استفاده شود. اما اولویّت و اوّلیّت با وحى است. آموزه‏هاى دینى در حوزه امنیت فردى، امنیت خانوادگى، امنیت اجتماعى، امنیت سیاسى و امنیت جهانى تماماً باید در این بحث لحاظ شود.

از منظر اندیشه سیاسى اسلام چه عوامل و عناصرى موجبات ارتقاى امنیت روانى، سیاسى، اقتصادى، فرهنگى و قضایى را فراهم مى‏آورند؟
آیة اللَّه شریعتمدار: امر به معروف و نهى از منکر که وظیفه هر فرد مسلمان است و به منزله یکى از تکالیف و واجبات بر عهده او قرار گرفته است و با اجراى آن تمام احکام اسلام پیاده مى‏شود و در نتیجه امنیت در سطح بالاى خود ارتقا مى‏یابد. بلکه با اجراى امر به معروف و نهى از منکر تهدیدات خارجى نیز از میان برداشته مى‏شود.
امام محمد باقرعلیه السلام فرمود: امر به معروف و نهى از منکر روش پیامبران و شیوه مردان نیک است. فریضه‏اى بزرگ است که دیگر فرائض به واسطه آن بر پا داشته مى‏شوند و به وسیله آن امنیت در راه‏ها تحقق مى‏یابد و راه درآمدها حلال مى‏شود و حقوق مردم به آنها مى‏رسد و زمین آباد مى‏گردد و از دشمنان دین انتقام گرفته مى‏شود و امر شریعت پابرجا مى‏شود. (69)
ارشاد مردم به احکام اسلام، دعوت آنان به پایبندى به تعالیم دینى و اجراى اسلام در تمام ابعاد زندگانى موجب ارتقاى امنیت روانى مى‏شود. حفظ ارزش‏هاى عمومى، اجراى قانون شورا، توجه به خواست مردم، اجراى عدالت فردى و اجتماعى، حُسن هم‏جوارى با کشورهاى همسایه، ایجاد ارتباط مطلوب با دیگران، فراهم کردن حسن روابط درونى افراد با یک‏دیگر، حسن روابط حکومت با مردم و حسن روابط مردم با حکومت موجب ارتقاى امنیت سیاسى مى‏شود.
اجراى عدالت در جامعه، برقرارى مقررات عادلانه اقتصادى، احترام به حقوق افراد موجب ارتقاى امنیت اقتصادى مى‏گردد.
امر به معروف و نهى از منکر، دعوت مردم به تقوا و پرهیزگارى و ترس از خدا، احساس مسئولیت دینى در ارتباط با خدا و مردم موجب ارتقاى امنیت فرهنگى مى‏شود.

امنیت اهل کتاب در جامعه اسلامى و نظام سیاسى چگونه تأمین و تضمین مى‏شود؟
آیة اللَّه شریعتمدار: مقصود از اهل کتاب، یهودیان و نصارى هستند و تفاوتى در مذاهب و فرقه‏هاى درونى آنها نیست و هم‏چنین مجوس نیز اهل کتاب محسوب مى‏شوند.
امنیت اهل کتاب در جامعه اسلامى بر عهده حکومت اسلامى است. جان، مال، ناموس، حقوق و دیگر امتیازات فردى و اجتماعى آنها محترم است و در دین خود پذیرفته مى‏شوند و مى‏توانند با کمال امنیت و آزادى مراسم دینى خود را در معابد خود انجام دهند لکن دست‏یابى به این امنیت مشروط به شروطى است:
1. پرداخت جزیه؛ جزیه مالیاتى است که حکومت اسلامى آن را از اهل کتاب مى‏گیرد و تعیین مقدار آن هم در اختیار حکومت اسلامى است؛
2. خیانت نکردن به جامعه اسلامى، مانند بر پا کردن جنگ علیه مسلمانان یا کمک به دشمنان آنان؛
3. عدم ارتکاب آشکار گناهان بزرگ مانند میگسارى، زنا و خوردن گوشت خوک؛
4. پذیرفتن قانون اساسى کشور اسلامى و قوانین جارى در جامعه اسلامى.
5. عدم آزار مسلمانان مانند دزدى اموال آنان؛
6. معبد جدید بنا نکنند، اما معابدى که قبلاً بنا شده است باقى مى‏ماند.
اهل کتاب با پذیرفتن این شروط داراى امنیت کامل مى‏شوند و دین آنها نیز در حکومت اسلامى پذیرفته و محترم خواهد بود.
اهل کتاب بر دو دسته تقسیم مى‏شوند: مؤمنان و فاسقان و این تقسیم در قرآن نیز آمده است:
وَ لَوْ آمَنَ أَهْلُ الْکِتابِ لَکانَ خَیْراً لَهُمْ مِنْهُمُ الْمُؤْمِنُونَ وَ أَکْثَرُهُمُ الْفاسِقُونَ؛ (70)
اگر اهل کتاب ایمان بیاورند براى آنان بهتر خواهد بود بخشى از آنان مؤمن هستند و بیشترین آنها فاسق هستند.
با مؤمنان از اهل کتاب مى‏توان رابطه مسالمت‏آمیز داشت و با آنان قراردادهاى تجارى، اقتصادى، سیاسى و دیگر روابط حسنه را برقرار ساخت، اما با فاسقان و جنایت‏گران آنان باید قطع رابطه کرد و در برابر آنان جنبه دفاعى گرفت.

رویکرد اسلامى در زمینه مدیریت معادلات امنیتى چه ویژگى‏هایى دارد؟
دکتر افتخارى: این پرسش که آیا مى‏توان براى کلیه مسائل امنیتى، منطق واحدى را جست‏وجو کرد که قابلیت فهم تمامى مسائل و در نتیجه ارائه راهکار مناسب را داشته باشد، سؤال مهمى است. با مراجعه به آیات قرآن و سیره معصومین‏علیهم السلام مشخص مى‏شود که «منطق واحدى» وجود نداشته است. براى مثال وقتى خداوند متعال پیامبر اکرم‏صلى الله علیه وآله و پیروان ایشان را وصف مى‏نماید، مى‏گوید ایشان رحماء بینهم واشداء على الکفار هستند؛ یعنى منطق روابط درونى‏شان با منطق برخوردشان با معضلات خارجى فرق مى‏کند. همین را در سیره نبوى و علوى نیز مى‏توانیم مشاهده کنیم. بنابراین به طور خلاصه مى‏توان اظهار داشت که معادلات امنیتى در نگرش اسلامى، پیچیده و چند لایه هستند؛ و نوع برخورد با آنها نیز متفاوت است. به همین دلیل از وجود دو منطق اصلى در حوزه مدیریت امنیتى اسلامى سخن مى‏گویم که یکى ویژه حوزه امتى و دیگر ویژه حوزه‏اى است که مرز میان آن را «دین - کفر» مشخص مى‏کند.

آیا در این خصوص مرزبندى‏هاى ملى تاثیرگذار نیست؟
دکتر افتخارى: این مرزبندى‏ها - امروزه - تاثیرگذارند و به همین سبب، ساخت بندى امنیت در گفتمان اسلامى با ساخت بندى موجود هم خوانى ندارد. در گفتمان اسلامى آن چه ساخت امنیت را شکل مى‏دهد و مرزها را به صورت معنادار ترسیم مى‏کند، «امت» است. اما در ساخت بندى جدید این نقش را «مرزهاى ملى» ایفا مى‏کند. همین امر منجر شده است تا از ساخت «امتى» دور شویم و افزایش تعارضات و برخوردها در بین کشورهاى اسلامى، نتیجه دورى از ساخت ایمنى بخشى به نام امت است. در جهان معاصر، کشورهاى اسلامى باید به سمت تأسیس «اتحادیه کشورهاى اسلامى» (آکا» بروند. «آکا» مى‏تواند بدیل مناسب و امروزى «امت» باشد و بدین وسیله ظرفیت‏هاى امنیتى امت را در جهان جدید احیا نماید. در غیر این صورت امکان استفاده از ویژگى‏هاى منحصر به فرد الگوى مدیریت امنیتى اسلام براى کشورهاى مسلمان فراهم نخواهد شد.

نشانه‏هاى حساسیت فقهاء در مسئله امنیت کدام است؟ و نقاط تأثیرگذار امنیت در اندیشه فقها چه مواردى است؟
آیة اللَّه شریعتمدار: نشانه‏هاى حساسیت فقها در ارتباط با امنیت جامعه اسلامى در حقیقت در تمام ابعاد سیاسى، نظامى، اجتماعى، اقتصادى و فردى است، زیرا یکى از اهداف پر ارزش فقه دست‏یابى به امنیت و حفظ آن است. بیان حلال و حرام و کارهایى که باید انجام گیرد و کارهایى که باید ترک شود همه پدیدآورنده امنیت اسلامى هستند، پس نمى‏توان یک بُعد از امنیت را نشانه گرفت و از ابعاد دیگر آن غافل ماند.
در کشور ایران، عراق و دیگر کشورهاى اسلامى زمانى که جامعه مسلمانان از جهت نظامى مورد تهدید واقع شده است فقها با پوشیدن لباس رزم و حضور در جبهه‏هاى جنگ و تشویق و ترغیب مردم براى دفاع از کیان اسلام و مسلمانان به پا خاسته‏اند.
فقهایى مانند کاشف الغطاء، سید محمد مجاهد، مولى احمد نراقى، میرزا مسیح مجتهد و فقهاى دیگرى تا معاصرین از ما به ویژه امام خمینى (قدس سره)، پاسداران امنیت در برابر هجوم نظامى علیه ملت اسلام بوده‏اند.
هر گاه بُعد اقتصادى امنیت در خطر واقع شده است با صدور فتوا، اقتصاد جامعه اسلامى را از خطر نجات بخشیده‏اند همانند فتواى میرزاى شیرازى در حرمت تنباکو در زمان ناصرالدین شاه. هر گاه بُعد سیاسى امنیت مورد تهدید اجانب و ایادى داخلى آنها بوده است ملت را از ذلّت نجات داده‏اند همانند مدرس که در زمان رضاشاه به پا خاست.
بنابراین حساسیت فقها در ابعاد اقتصادى، نظامى و سیاسى امنیت بوده است، زیرا این سه از پایه‏هاى اساسى تحقق امنیت هستند و نقاط تأثیرگذار در اندیشه فقها نیز مواردى مشابه این موارد است و بالاتر از اینها به خطر افتادن اصل اسلام و عزت اسلام است که بر هر چیزى مقدّم است و بنا بر فتواى امام خمینى تقیه در آن راه ندارد و براى حفظ اسلام باید از همه چیز گذشت و مسامحه ننمود.

دکتر افتخارى: با توجه به مباحثى که در خصوص اهمیت و جایگاه امنیت در اجتماعات بشرى صورت گرفته است. مشخص مى‏شود که نمى‏توان فقه سیاسى‏اى را سراغ گرفت که به گونه‏اى - به صورت مستقیم یا غیر مستقیم - به این موضوع نپرداخته باشد. به همین دلیل معتقد به باز خوانى امنیتى اندیشه‏هاى سیاسى فقهاى بزرگ اسلامى مى‏باشم و این که مى‏توان از میان اندیشه‏هاى ایشان در این زمینه ملاحظات زیاد و در خور توجهى را استخراج کرد. بررسى موردى‏اى که در مقاطعى - چون عصر صفویه یا دوره مشروطه انجام داده‏ام، این معنا را تأیید مى‏کند. بررسى‏ها حکایت از آن دارد که مقوله امنیت به صورت مستقل و یا به صورت عرفى در فقه سیاسى شیعه مطرح بود و آن چه که ما امروزه به آن توجه نماییم، در واقع فهم و قرائت جدید آنهاست. در واقع فقهاى شیعه در هر دوره‏اى دو مواجهه با مسئله امنیت داشته‏اند:
اول) مواجهه ماهوى که تلاش داشته‏اند مستند به منابع معتبر فقه شیعى براى آن پاسخى ارائه دهند؛
دوم) مواجهه روش شناختى که سعى کرده‏اند با توجه به مقتضیات زمانى و مکانى شان راه حلى براى حل معظلات و مدیریت تهدیدات عرضه بدارند.
لذا در هر دو سطح به بازخوانى اندیشه و عمل فقهاى شیعه باید اهتمام ورزید. حتى در زمینه‏هایى که در حال طرح پرسش‏هایى کاملاً جدید هستیم، بررسى فقه سیاسى مى‏تواند به ما کمک کند. چرا که در بخش اول (مواجهه ماهوى) شاهد طرح تأملات فلسفى علماى شیعه هستیم که ناظر به چیستى امنیت است و این ملاحظات براى ما مى‏تواند راه گشا باشد.
البته نباید فراموش کرد که اخلاق، عرفان، کلام و سایر شاخه‏هاى علوم متعارف مى‏تواند در این زمینه به ما کمک کند و درک فقهى ما را بالا ببرد. لذا معناى سخنانى که بیان شد، نفى اهمیت این شاخه‏هاى علوم نیست. مهم این است که از مجموع تأملات فقهى، اخلاقى، کلامى، فلسفى علما مى‏توان به تصویرى کاربردى از امنیت دست یافت که در مطالعات امنیتى اسلامى در خور توجه خواهند بود.
براى مثال در مقاطعى چون صفویه یا قاجاریه و مهم‏تر و معتبرتر از همه، در دوران جمهورى اسلامى ایران مى‏توان به نقش سازنده فقه سیاسى در شکل‏گیرى نظریه و الگوى امنیت اشاره نمود. اما در مجموع، فقه سیاسى شیعه، نه مى‏تواند - و نه چنین بوده است - که نسبت به امنیت بى توجه باشد.

دکتر لک‏زایى: مرورى اجمالى به کتاب‏هاى فقهى نشان مى‏دهد مباحث فراوانى در مورد «امنیت و حدود آن» وجود دارد. بدیهى است بخش عمده‏اى از این مباحث نیازمند بازشناسى، بازنگرى و بازسازى است. به برخى از این مباحث، به صورت فهرست‏وار، اشاره مى‏کنم. امنیت مرزها (مرابطه)، امنیت راهها و برخورد با راهزنان، وجوب دفاع از دار الاسلام، امنیت کافر حربى در صورت امان گرفتن یا شبهه امان، امنیت اسیران، امنیت سفیران، امنیت اقلیت‏ها، امنیت گروه‏هاى مخالف، امنیت معابد، امنیت درختان، مزارع، زنان، اطفال و بزرگسالان به هنگام جنگ، امنیت به هنگام آتش‏بس، عرصه‏هاى امنیت (امنیت دین، نفس، آبرو، مال، عقل و...)، حرمت فرار از جنگ، حرمت فروش سلاح به دشمنان، حساسیت نسبت به استقلال کشور اسلامى از طریق تمسک به قاعده نفى سبیل، حساسیت نسبت به تهاجم و تخریب و تحمیل فرهنگى از طریق توجه به کتب ضالّه و سیاست‏هاى نشر و شبهات دینى، امنیت قضایى و حقوقى، امنیت فردى و اجتماعى از طریق اجراى اصل برائت و امنیت محرم در حرم الهى، تعیین مجازات براى مفسدین فى الارض، مرتدین، بغات، محتکران، برهم زنندگان نظم عمومى، امنیت اقتصادى از طریق به رسمیت شناختن مالکیت و نیز رسیدگى به فقرا و محرومان از طریق خمس، زکات، وقف، حرمت ربا و رشوه و احتکار. تأکید بر عدالت در سطوح مختلف نظام سیاسى، کارگزاران، قوانین و رفتارها، بحث جهاد، صلح، آتش‏بس، دفاع و....
مهم‏تر از آنچه برشمرده شد، استخراج قواعد امنیتى از متون فقهى است. قواعدى که هر کدام مباحث مفصل و بسیار تخصصى و راهگشا در حوزه مسائل امنیتى را دربر مى‏گیرد. در اینجا به عناوین برخى از این قواعد اشاره مى‏کنم: قاعده تقیه، قاعده نفى سبیل، قاعده تقدیم اهم بر مهم، تألیف قلوب، مصلحت، نفى تبعیض، عدالت، حرمت کمک بر گناه، دعوت، مقابله به مثل. وفاى به عهد و پیمان و....

آیا در اندیشه سیاسى اسلام، فقهاى شیعه در تأمین و برقرارى امنیت در دوره‏هاى مختلف براى مسلمانان نقش‏آفرینى داشته‏اند اگر پاسخ مثبت است با چه ادله و مبانى‏اى مبادرت به این کار کرده‏اند؟
آیة اللَّه شریعتمدار: پاسخ مثبت است و فقهاى شیعه در تمام دوران‏هاى گوناگون از دوره شیخ مفید و سید مرتضى گرفته تا دوره معاصر تمام فقها براى حفظ امنیت جامعه اسلام کوشا بوده‏اند و نمونه‏هایى از این تلاش‏ها در پاسخ سؤال پیشین بیان شد.
فقهایى که براى تحصیل و یا حفظ امنیت کوشش کرده‏اند، مبانى آنها قرآن و سنت بوده است. از قبیل:
وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَ مِنْ رِباطِ الْخَیْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللّهِ؛ (71)
آماده کنید براى آنها آن‏چه را مى‏توانید از نیروها و از اسب‏هاى ورزیده که به واسطه آنها دشمنان خدا را بترسانید.
و آیه شریفه: وَ لَنْ یَجْعَلَ اللّهُ لِلْکافِرِینَ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ سَبِیلاً؛ (72)
خداوند براى کافران بر مؤمنان راه سلطه قرار نداده است.
و آیه: وَ لَمْ یَتَّخِذُوا مِنْ دُونِ اللّهِ وَ لا رَسُولِهِ وَ لاَ الْمُؤْمِنِینَ وَلِیجَةً؛ (73) و غیر از خدا و رسولش و مؤمنان را محرم اسرار خویش انتخاب ننمایند. و آیه یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا بِطانَةً مِنْ دُونِکُمْ لا یَأْلُونَکُمْ خَبالاً وَدُّوا ما عَنِتُّمْ قَدْ بَدَتِ الْبَغْضاءُ مِنْ أَفْواهِهِمْ وَ ما تُخْفِی صُدُورُهُمْ أَکْبَرُ؛ (74) اى کسانى که ایمان آورده‏اید محرم اسرارى از غیر خود انتخاب نکنید آنها از هر گونه شر و فسادى درباره شما کوتاهى نمى‏کنند آنها دوست دارند شما در رنج و زحمت باشید نشانه‏هاى دشمنى آنان از دهان و سخن آشکار شده و آن‏چه در دل‏هایشان پنهان کرده‏اند از آن بیشتر است.
و آیات و روایاتى که مى‏گوید براى حفظ اسلام و باقى ماندن نام خدا مال و جان و فرزند را باید داد از قبیل این آیه شریفه:
قُلْ إِنْ کانَ آباؤُکُمْ وَ أَبْناؤُکُمْ وَ إِخْوانُکُمْ وَ أَزْواجُکُمْ وَ عَشِیرَتُکُمْ وَ أَمْوالٌ اقْتَرَفْتُمُوها وَ تِجارَةٌ تَخْشَوْنَ کَسادَها وَ مَساکِنُ تَرْضَوْنَها أَحَبَّ إِلَیْکُمْ مِنَ اللّهِ وَ رَسُولِهِ وَ جِهادٍ فِی سَبِیلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتَّى یَأْتِیَ اللّهُ بِأَمْرِهِ وَ اللّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْفاسِقِینَ؛ (75)
بگو اگر پدران و فرزندان و برادران و همسران و طایفه شما و اموالى که به دست آورده‏اید و تجارتى که از کساد شدنش مى‏ترسید و خانه‏هایى که به آنها علاقه دارید در نظرتان از خداوند و پیامبرش و جهاد در راهش محبوب‏تر است در انتظار این باشید که خداوند عذابش را بر شما نازل کند و خداوند گروهى را که نافرمانى کنند هدایت نمى‏کند.

با رویکرد جامعى که نسبت به دین و ضرورت اهتمام آن به امنیت دارید، دوره حکومت نبوى و علوى را چگونه تحلیل و تفسیر مى‏کنید؟
دکتر افتخارى: بحث امنیت را به صورت مستقل و کامل آن مى‏توان در این دوره‏ها جست‏وجو و حتى نظریه‏پردازى کرد. به عبارت دیگر اصلاً متصور نیست - و معقول هم نمى‏نماید - که حکومتى چون دولت نبوى و علوى تأسیس شود، ولى به امنیت توجهى نشده باشد.
براى مثال با تأمل در تجربه حکومتى پیامبر اکرم‏صلى الله علیه وآله وسلم مشخص مى‏شود که پیامبر اکرم‏صلى الله علیه وآله وسلم در پى انقلاب اسلامى‏اى که به انجام رسانیدند، نظریه امنیتى امت را در دستور کار خود قرار دادند که برخلاف نظریه حاکم در دوران جاهلیت از اعتبار نظرى و توان کاربردى بالاترى برخوردار ا ست. اصولاً الگوى امنیتى دوره جاهلى بر پنج رکن استوار است که عبارتند از: 1. محدودیت که ناشى از حاکمیت نگرش قبیله‏اى است؛ 2. تکاثر که دلالت بر انگیزه‏هاى فزون خواهانه در بازى‏گران دارد؛ 3. حمیّت که جاى‏گزین حقیقت در ایجاد ارتباط بین بازى‏گران مى‏شود؛ 4. اعتبار الگوهاى سلسله مراتبى بین بازى‏گران و بالاخره 5. واگرایى که بر ضرورت سرکوب مخالفان و معارضان براى تأمین منافع قبیله‏اى دلالت دارد.
اما رسول خداصلى الله علیه وآله وسلم این الگو را بر هم زده و الگوى امت را ارائه کرده است که از حیث امنیتى، اصول دیگرى را دنبال مى‏کند:
1. وسعت که بر نفى مرزهاى جغرافیایى و اعتبار عقاید استوار است؛
2. عمق دادن معنایى به هویت اسلامى که ایمان را با رتبه‏هاى فراوان مطرح مى‏سازد که در آن رقابت منفى اصلاً مطرح نیست تا ایجاد تعارض کند؛
3. اصل اخوت را به جاى دشمنى حاکم مى‏سازد؛
4. عبودیت و تبعیت از حضرت حق، ملاک رستگارى مى‏شود تا اعمال سلطه بر دیگران؛
5. هم‏گرایى و وحدت جاى‏گزین نزاع مى‏شود.
بدین ترتیب الگوى امتى اصولاً امنیت‏زاست و جاى گزین الگوهاى جاهلى مى‏شود و جواب هم مى‏دهد و لذا ایمنى در جامعه اسلامى تحقق مى‏یابد. در عرصه سیاست خارجى نیز دعوت، چنین نقش مهمى را ایفا مى‏کند.
بدین صورت که در حکومت نبوى «دعوت»، «مجادله احسن»، «معاهده» و عقد قرارداد، هم زیستى مسالمت‏آمیز، در کنار جهاد و دفاع مطرح است و چنین نیست - آن گونه که مستشرقان مى‏گویند - که جنگ چهره نخست حکومت اسلامى باشد. حتى جهاد هم معنایى بالاتر و فراخ‏تر از جنگ دارد که معمولاً مستشرقان توجه نمى‏کنند. در مجموع مى‏توان نظریه‏اى کامل و الگویى جامع از امنیت را در دولت نبوى جست‏وجو نمود.
در خصوص دولت علوى نیز تحلیلى مشابه وجود دارد که نشان مى‏دهد چگونه حضرت‏علیه السلام متناسب با شرایط وقت به باز تعریف و تحقق همان اصول در جامعه خود پرداخت. در واقع حضرت‏علیه السلام براى صیانت از ایده امنیت در دوران قبل و بعد از حکومتشان متناسب با امکاناتشان عمل کردند؛ با نگاهى از منظر امنیتى به تجربه حکومتى امام على‏علیه السلام چند اصل مهم استنتاج مى‏شود:
1. حضرت‏علیه السلام قدرت زدایى از امنیت را در دستور کار داشتند و بدین ترتیب چهره خشن امنیت را تعدیل نمودند و از احقاق حقوق سخن به میان آوردند. طرد قدرت، نقد قدرت و تحدید قدرت سه سیاستى است که امام‏علیه السلام به اجرا گذاردند و امروزه بسیار ارزش‏مند است.
2. حضرت‏علیه السلام به شرعى سازى امنیت توجه نمودند و بدین ترتیب مرجعیت چهارچوب و اصول دینى را در امنیت سازى احیا کردند. تأکید بر جایگاه اصیل «عدالت» و «حقوق الهى» از جمله ثمرات نیکوى این دوره است که معنا بخش امنیت واقعى است.
در مجموع تجربه علوى، مى‏تواند الگویى فعّال و مؤثر در امنیت سازى براى دورانى باشد که به دلیل بروز انحراف در جامعه اسلامى «دین الهى» به حاشیه رفته و قدرت، مرجعیت یافته است. خلاصه کلام آن که مقاطع تاریخى مهمى چون دولت نبوى و علوى باید مورد باز خوانى قرار گیرد تا در مطالعات امنیتى بتوان از ارزش و کاربرد بالاى آنها بهره گرفت و این مصداق آیه کریمه است که رسول خداصلى الله علیه وآله وسلم را اسوه‏اى تمام عیار براى مردمان مؤمن و آگاه در تمامى اعصار مى‏خواند.

دکتر لک‏زایى: اجمالاً یادآورى مى‏کنم که سیره امنیتى حضرت ختمى مرتبت محمد مصطفى (ص) و حضرت على (ع) و دیگر ائمه (ع) تا کنون مورد توجه پژوهشگران مسلمان، به شکلى که شایسته آن است، قرار نگرفته و حتى مع الأسف از سوى مخالفان اسلام و به ویژه مسیحیت و یهود، اسلام و رهبران آن متهم به خشونت، جنگ‏طلبى، استبداد، گسترش از طریق شمشیر و فقدان عقل و منطق در سیر و سلوک خود شده است. در حالى که هر انسان آگاه و منصفى، با کمترین بررسى در تاریخ صدر اسلام، متوجه سیره امنیتى انسانى، الهى، منطقى، عادلانه و منصفانه پیامبر اسلام (ص) و حضرت على (ع) مى‏شود. این سیره امنیتى مبتنى است بر رعایت حق حیات، حق کرامت، حق آزادى، حق انتخاب، حقوق و تکالیف متقابل دولت و مردم و دعوت پیروان ادیان الهى به همزیستى مسالمت‏آمیز و برخورد با شرک و ظلم و جور و به طور ویژه مایلم اشاره کنم که امنیت اسلامى مبتنى است بر الگوى ایمان و دعوت مردم به سوى خدا. چیزى که در سراسر دوره سیزده ساله مکه از سوى پیامبر مکرّم اسلام تعقیب شد. پیامبر از آسایش و راحتى خود مى‏گذرد، براى این که انسان‏هاى گرفتار در جاهلیت را از ظلمات به سوى نور هدایت کند.
سیره امنیتى پیامبر (ص) در مدینه، از سویى مبتنى بر تقویت باورهاى دینى افراد امت است. این امر با تأسیس دو مسجد قبا و مسجد النّبى در اولین روزهاى ورود پیامبر به مدینه تحقق پیدا کرد. از سوى دیگر با مشارکت و دعوت از افراد و ادیان مختلف ساکن در مدینه و اطراف آن، پیامبر (ص) میثاق اداره مدینه را، به مثابه قانون اساسى دولت جدید تدوین کرد. بر اساس این میثاق تکلیف دفاع از مدینه نیز مشخص شد. بنابراین با مشارکت مردم و نیز رعایت مقررات اسلامى با اطاعت از پیامبر (ص) امنیت فردى، اجتماعى، اقتصادى، قضایى و سیاسى و عمومى داخل مدینه تأمین شد. مهم‏ترین مظاهر این تلاش‏ها عبارت‏اند از: مشارکت مردم در تأسیس دولت - شهر مدینه، مشارکت در ساختن مسجد به عنوان محل عبادت، پیمان اخوت میان مهاجرین و انصار و دعوت انصار از مهاجرین فاقد مسکن و امکانات زندگى به منازل خود، تعیین محلى به نام صفّه براى افراد بى‏بضاعت و فاقد مسکن و رسیدگى به امور آنها، تعیین تکلیف زمین‏هاى مدینه، به لحاظ مالکیت و اعطاى زمین به افراد فاقد زمین و از همه مهم‏تر تعهد اهالى مدینه به دفاع از پیامبر (ص) در برابر حملات مشرکان.
در حوزه مواجهه با تهدیدات خارجى نیز مهم‏ترین اصل مورد اتکاى پیامبر (ص) اتکاى به مردم مؤمن و متعهد است. در تمام این موارد مسجد پایگاه است. مسجد محل نمایش همبستگى و مشارکت مردم در انجام امور عبادى و نیز اداره دولت تازه تأسیسشان و رسیدگى به مشکلات و مصائبى است که براى اعضاى این دولت - شهر ممکن است پدید آید. مع الأسف کارکرد امروزى مساجد، با آنچه در سیره نبوى شاهد آن هستیم، بسیار فاصله دارد. فضاى معنوى مساجد باعث مى‏شود تا انجام امور اجتماعى در آن توأم با صبغه الهى باشد. توجه همزمان به نظام باورها، نظام رفتارها و نظام محمل‏هاى مادى چیزى است که در سیره امنیتى نبوى قابل مشاهده و ملاحظه است. امنیت به عنوان تأمین کننده اهداف دین و زمینه‏سازى براى حرکت جامعه به سوى خدا در گرو توجه به دین، در تمامیت آن، اعم از اعتقادات، اخلاق و فقه مى‏باشد. تمامیّتى که اولویت‏بندى‏ها، مفصل‏بندى‏ها و تقدیم و تأخیر هر یک از ارزش‏ها را نیز مورد لحاظ قرار داده باشد.

پى‏نوشت‏ها
1) فرهنگ محمد معین 1/354.
2) المنجد فى اللغة/ 18 و مفردات راغب اصفهانى/ 21.
3) دکتر جلیل روشندل، امنیت ملى و نظام بین‏المللى، چاپ شرکت چاپ و نشر لیلى، تهران، ص 13.
4) بقره (2)، آیه 35.
5) همان، آیه 62.
6) همان، آیه 55.
7) نحل (16)، آیه 112.
8) قصص (28)، آیه 57.
9) سوره انعام، آیه 82.
10) سوره نور، آیه 55.
11) societal security.
12) نساء / 76.
13) حج / 40؛ بقره / 251.
14) کتاب‏جهاد کافى، باب وجوه جهاد، ح 3.
15) فاطر / 18.
16) انفال / 24.
17) نحل / 97.
18) عنکبوت / 64.
19) یس / 70.
20) فاطر / 22 و 23.
21) فرهنگ معین، 1/420.
22) المنجد فى اللغة، 18.
23) مفردات راغب، 22.
24) situation.
25) lnterest.
26) نحل / 39.
27) ذاریات / 56.
28) ابراهیم / 1.
29) بقره / 257.
30) ابراهیم 35.
31) آل عمران / 19.
32) آل عمران / 85.
33) حدید / 25.
34) جمعه / 2.
35) نهج البلاغه، خطبه 53.
36) سوره بقره، آیه 165.
37) سوره یونس، آیه 31.
38) سوره یونس، آیه 35.
39) سوره آل عمران، آیه 21.
40) سوره بقره، آیه 21.
41) سوره دهر، آیه 10.
42) سوره بقره، آیه 28.
43) سوره روم، آیه 30.
44) سوره بقره، بخشى از آیه 124.
45) سوره هود، آیه 113.
46) سوره احزاب، آیات 64 - 67.
47) سوره حجرات، آیه 13.
48) سوره یوسف، آیه 55.
49) سوره قصص، آیه 26.
50) سوره نساء، آیه 58.
51) سوره ابراهیم، آیه 1.
52) سوره بقره، آیه 257.
53) در سوره اعراف آیات 59، 65، 73 و 85 این پیام به ترتیب از زبان هود، صالح و شعیب آمده است.
54) سوره حدید، آیه 35.
55) سوره اعراف، آیه 39.
56) سوره یونس، آیه 47.
57) سوره اعراف، آیه 157.
58) سوره نحل، آیه 90.
59) سوره انعام، آیه 112.
60) سوره انشقاق، آیه 6.
61) سوره مؤمن، آیات 25 - 23.
62) سوره ممتحنه، آیه 4.
63) سوره سبأ، آیه 46.
64) سوره نسائ، آیه 141.
65) فتح (48)، آیه 29.
66) نحل (16)، آیه 112.
67) فتح (48)، آیه 29.
68) همان، آیه 29.
69) احمد نراقى، معراج السعادة (چاپ علمى تهران) ص 330.
70) آل عمران (3)، آیه 110.
71) انفال (8)، آیه 60.
72) نساء (4)، آیه 141.
73) توبه (9)، آیه 16.
74) آل عمران (3)، آیه 118.
75) توبه (9)، آیه 24.

 


منبع: / فصلنامه / علوم سیاسی / 1385 / شماره 33، بهار ۱۳۸۵/۳/۰۰
گفت و گو شونده : اصغر افتخاری
گفت و گو شونده : شریف لک زایی
گفت و گو شونده : سید نورالدین شریعتمدار جزائرىع

نظر شما