گفتمان امنیتى پیامبر اعظم (ع)
هم چنان که عربهاى جاهلى بر اساس اهداف و منافع خویش تعریفى از امنیت ارائه مىکردند پیامبر اکرم9 نیز بر اساس اهداف و منافع دین اسلام که رهبر آن به شمار مىرفت تعریفى از امنیت داشته است که بر اساس آن تعریف در ظرف مدتى کوتاه امنیتى ایجاد کرد که همه مسلمانان در سایه آن از هر جهت در آرامش به سر مىبردند. پیامبر براى ایجاد امنیت برنامههایى به اجرا درآورد که هم در کوتاه مدت و هم در دراز مدت توأم با موفقیت بوده است و این برنامهها علاوه بر ایجاد امنیت در جامعه به گسترش روزافزون دین اسلام نیز کمک شایانى نموده است. در این مقاله با هدف بررسى گفتمان امنیتى پیامبر اکرم9 ابتدا به صورت مقدمه مفهوم امنیت و گفتمانهاى موجود در آن را به اختصار مورد بررسى قرار داده، سپس در دو بخش به بررسى دیدگاه امنیتى آن حضرت پرداختهایم. در بخش اول تلاشها و زمینههاى ایجاد امنیت توسط ایشان در مکه و قبل از هجرت و در بخش دوم که بحث اصلى مقاله است برنامههاى پیامبر در ایجاد امنیت در مدینه و پس از تشکیل حکومت را پى گرفتهایم.
1. مفهوم امنیت
امنیت مقولهاى است که در فلسفه تکوین انسانها نهفته است. حال باید دید که امنیت چیست و مفهوم آن کدام است؟ از گذشتههاى دور تا به حال تعاریف مختلفى از این واژه شده است و تحولاتى در مفهوم آن به وجود آمده است که شاید این اختلافات به دلیل پیچیدگى مفهوم آن باشد. البته برخى نیز آن را میان تهى مىدانند، افرادى مانند «بارى بوزان» (Barry Buzan) مهمترین ویژگى امنیت را اجوف بودن آن دانستهاند؛ بدین معنا که «امنیت واژهاى حساس و مهم است که بازیگر به تناسب نیازمندى خود مىتواند معنایى خاص را بر آن حمل نماید و در نتیجه به سیاستهاى کاملاً مختلفى در مواجهه با پدیدهاى واحد برسد»2 براى روشن شدن بیشتر مفهوم امنیت بهتر است اشارهاى به تحول گفتمانى این مفهوم شود.
برخى از محققین معتقدند که در تحلیل مفهومى امنیت مىتوان چهار گفتمان را شناسایى کرد که به مرور زمان هر یک جاىگزین دیگرى شده است. بر اساس گفتمان اول، انسانهاى اولیه در جامعه بدوى امنیت را حفظ بقا و موجودیت در مقابل تهدیدات طبیعى مىدانسته و بر اساس آن طبیعت را منشأ اصلى تهدید تلقى مىکردهاند. در این گفتمان امنیت فرد یا گروه، محور بود. و افراد یا گروهها براى بقاى خویش به همکارى با یکدیگر مىپرداختند. این گفتمان در سده هفدهم میلادى با ایجاد سرزمینهایى مستقل و محور قرار گرفتن ملیت تغییر کرده جاى خود را به گفتمان دوم، یعنى گفتمان فقدان تهدید داده است. در گفتمان دوم، فقدان تهدید به منزله مفهوم امنیت متجلّى شده است. ایجاد مرزها و تشکیل ملیتها مهمترین عامل براى ایجاد این گفتمان به شمار مىرود و در این صورت دیگر فرد یا گروه، محور گفتمان نیست بلکه سرزمین و ملیت محور آن به شمار مىرود. در این گفتمان نفى تهدید به مثابه مفهوم امنیت، مفهومى وابسته و سلبى است. قائلان امروزى این گفتمان، مفهوم نفى تهدید را در ابعاد مختلف سیاسى، نظامى، اقتصادى و... گسترش دادهاند، ولى با این وجود این گفتمان جاى خویش را به گفتمان سوم داده و طرفداران چندانى ندارد. در گفتمان سوم، کسب قدرت و توانایى که نگرشى ایجابى است جاىگزین مفهوم نفى تهدید شده است، در این گفتمان حتى جامعهاى که فاقد تهدید است نیز چنان چه توانایى و شرایط عینى کسب قدرت و حفظ منافع خویش را نداشته باشد جامعهاى ناامن به شمار مىرود. در گفتمان چهارمى که به تدریج در حال جاىگزینى است امنیت به همکارى و همگرایى بین دولتها و ملتها تعریف شده است. این گفتمان جدید با تصور جامعه جهانى، مرزهاى سرزمینى را مصنوعى فرض کرده، با محور قرار دادن انسان و جهان به اصالت همگرایى و همکارى بینالمللى دامن مىزند، جالب این جاست که مفهوم این گفتمان مفهومى مستقل و توسعه یافته است و نگاهى خوشبینانه به انسان و جهان دارد. 3
با یک دید کلى مىتوان گفتمانهاى وارده در باب مفهوم امنیت را در قالب دو گفتمان سلبى و ایجابى جاى داد. با این توضیح که شاید بتوان گفتمانهاى دوم و چهارم را مراحل تکامل یافته دو گفتمان اول و سوم دانست. در این جا به توضیح مختصرى درباره دو گفتمان سلبى و ایجابى مىپردازیم.
2. گفتمانهاى امنیت
گفتمان سلبى
گفتمان سلبى از گفتمانهاى مهمى است که در گذشته امنیت را بر پایه آن تعریف مىکردهاند. در این گفتمان تأکید اصلى بر فقدان تهدید است و با این تأکید مىتوان گفت هر چه تهدیدات بیرونى افزایش یابد ضریب امنیتى کاهش مىیابد و به عکس هر چه ضریب امنیتى افزایش یابد نشانه آن است که تهدیدات بیرونى کاهش یافته است. البته طبق نظر قائلان امروزى این نظریه مفهوم تهدید، عام بوده و تهدیدات نظامى، اقتصادى، فرهنگى و غیره را شامل مىشود و بستر زمان و مکان شکل تهدیدات را تغییر مىدهد. بر اساس این گفتمان حقوق و آزادىهاى فردى مىتواند به وسیله امنیت ملى محدود گردد و به عبارت دیگر معیار و حدود آزادىهاى فردى را امنیت ملى تعیین مىکند. چرا که لازم است انسان بخشى از آزادىهاى خویش را به سازمانى دهد تا آن سازمان و یا تشکیلات با فضاسازى کافى بتواند از امنیت او دفاع کند. این سازمان موظف است با ایجاد فضاى امن به وسیله ارتقاى توان نظامى، اقتصادى، فرهنگى و غیره نفى تهدید را در تمامى عرصهها ایجاد کند.
گفتمان ایجابى
از دهه هفتاد میلادى به این سو گفتمان ایجابى مطرح شده است. در این گفتمان رضایت و اطمینان خاطر شهروندان محور امنیت است نه زور و قدرت و نفى تهدید. در این گفتمان فاصلهاى بین خواستهها و کارویژهها وجود ندارد تا این که فضاى نارضایتى ایجاد شود و بدیهى است که عدم فاصله که مساوى با رضایت است نیز با زور و قدرت ایجاد نمىشود، بلکه با عواملى همانند: مشارکت، همزیستى، عدالت اجتماعى، افزایش آسیبناپذیرى، آیندهنگرى و... شکل مىگیرد.
به گفته برخى از محققان «امنیت ملى وضعیتى است که در آن نظام سیاسى حاکم از بیشترین ظرفیت براى پاسخگویى به نیازهاى شهروندانش برخوردار باشد. بر این اساس اصلاح روابط بین دولت و ملت و ارتقاى میزان مشروعیت در کنار رسیدگى به توان دفاعى (به معناى عام آن) مبناى امنیت را در دو حوزه داخل و خارج شکل مىدهد». 4 پس در گفتمان ایجابى امنیت ملى اولاً، نگاه درونى مىشود؛ ثانیاً، ملاحظات امنیتى، نرمافزارى شده و امنیت در جایى به وجود مىآید که شکاف جامعه و نظام به حداقل رسیده باشد و ثالثاً، حتى تهدیدات بیرونى نیز با نگاه درونى دیده مىشود.
3. امنیت ایجاد شده قبل از هجرت
پیامبر خدا در مکه مبعوث شد. با این که مکه از شهرهاى مقدس به شمار مىرفت، ولى از فقر فرهنگى شدیدى رنج مىبرد. مردم آداب و رسوم خاصى داشتند. جنگ و خونریزى عادت مردم شده بود. بتپرستى و احترام به بتها و شفاعت از آنها جزء معتقداتشان گشته بود. تعصبات خاص قبیلهاى و قومى چشم آنان را کور کرده بود. دختران خویش را از ترس فقر یا آن که در جنگ به اسارت دشمن درنیایند زنده به گور مىکردند. از وضعیت اقتصادى خوبى نیز بهرهمند نبودند. شهر مکه در منطقهاى لم یزرع و وادى خشک و سوزانى بنا شده بود5 و امنیت شهر نیز تا حدودى وامدار این وضعیت بود، زیرا کشورگشایان کمتر فکر لشکرکشى به آن شهر را در سر مىپروراندند، به علاوه از زمانى که سپاهیان ابرهه به دست ماموران الهى نابوده شده بودند هالهاى از تقدس مکه را فرا گرفته بود. مردم در پرتو امنیتى که از این طریق ایجاد شده بود زندگى آرام و در عین حال خرافى و ننگینى را مىگذراندند. حضرت محمد9 که از گذشته به امانتدارى، راستى و درستى معروف بود از طرف خدا مأمور ابلاغ رسالت خویش گشت؛ رسالتى بزرگ و دشوار که مبارزه جدى با معتقدات گروهى نادان، متعصب و خشن و پشت کردن به بتها که خدایان مردم به شمار مىرفتند تنها بخشى از رسالت او به شمار مىرفت و این مبارزه سپر امنیتى مقاومى را مىطلبید تا در پناه آن رسالت به انجام رسد.
بىتردید خداوند براى حفظ جان پیامبر خود ابزارها و مقدماتى امنیتى فراهم آورده که او را مأمور به ابلاغ آن نموده بود و دوست نداشت دین پیامبر آخرین در سنگلاخهاى مکه و گرگهاى نادان آن دیار به نابودى کشیده شود. لذا از دیر زمان، یعنى قبل از بعثت و نزول وحى الهى مقدمات یکى پس از دیگرى فراهم مىشد. خاندانى پاک و بزرگ، مردى امین، درست کردار و راستگو که همه به خوبى و صداقت وى ایمان داشته باشند در شهرى مقدس که دیرزمانى با دفاع مأموران الهى از آن جا تن سالم بیرون برده بود و کسى خیال حمله به آن را در سر نمىپروراند.
خداوند پیامبرى از شهر، قبیله و جنس خودشان برگزید که آشنا با زبان و فرهنگ آنان با مفاهیم عالیه انسانى جامعه را متحول گرداند و به دور از چشم قدرتهاى آن روز دنیا و در میان صحرایى سوزان و بزرگ، مردمانى پاک، متحد، باایمان و همچون پارههاى آهن بسازد تا به یک باره جهان را دگرگون کنند. ولى این دگرگونىها باید آهسته آهسته آغاز مىشد تا امنیت فرستاده خدا نیز حفظ گردد و هدف الهى در نطفه خفه نشود. به همین دلیل رسالت در سالهاى آغازین به طور نهانى انجام مىشد و پیامبر طى سه سال رسالت خویش را به طور سرى به برخى از افراد مستعد رساند و طى این چند سال به طور خصوصى روى افرادى خاص کار مداومى انجام داد و آنان با استفاده از موقعیت جغرافیایى مکه که داراى شعبها و درههاى زیادى بود در درون آنها به عبادت مىپرداختند. هسته اولیه و مرکزى رسالت تشکیل شد. اینان افرادى بودند که پیامبر به طور خصوصى اعتقادات آنان را دگرگون کرده از آنها مردانى باایمان، مقاوم، صبور و نفوذناپذیر ساخته بود تا قدرت ایمان را به نمایش گذاشته و شگفتى بیافرینند و جان خویش را با وجود بدترین شکنجهها در راه اعتقاداتشان تسلیم نمایند. و این چیزى بود که در مخیله قریشیان نمىگنجید.
با تشکیل این هسته، مردم کم و بیش با دشمنى پیامبر با بتها و برخى رسوم آنان آشنا شده بودند و دشمنىها آغاز مىشد. پیامبر مىبایست از اهرمى براى امنیت خود و پیروانش استفاده کند تا از ظلم ظالمین بکاهد. این اهرم مىتوانست حمایتهاى قبیلهاى باشد. با وجود بزرگ بودن قبیله بنىهاشم و وجود شخصیتهاى بزرگ مکه در این قبیله، آزار رساندن به فردى از قبیله امرى دشوار بود. به ویژه اگر فرد از نزدیکترین افراد رئیس قبیله و ارجمندترین و شریفترین فرد آن باشد. فردى که رئیس قبیله سالها از او همانند فرزند خود حمایت مىکرده است. بىتردید پیامبر از این حمایت بهرهمند بود، ولى حمایت قبیلهاى براى استحکام و عدم سستى باید رنگ دینى به خود مىگرفت و چون تأثیر سخن فرد در اقوام و بستگان او بیش از دیگران است لذا پیامبر مأموریت یافت که نزدیکان و بستگان خود را به اسلام دعوت کند. 6 تدین سران و مردان قبیله بر روآورى قبائل دیگر به این دین نیز بىتأثیر نبود. به علاوه ایمان بستگان و نزدیکان امنیت مسلمانان و شخص پیامبر را نیز بیشتر حفظ مىکرد که ایمان آوردن افرادى همچون حمزه، عموى پیامبر و برخى دیگر پیروزى بزرگى براى مسلمانان محسوب مىشد. پیامبر دعوت خویش را علنى و عمومى نمود.
فقر فرهنگى مکیان و غناى قرآن مشرکان را به سوى آن کشانده بود، ولى چون پیامبرى محمد9 با حکومت و قلدرى آنها در تضاد بود به آن تن نمىدادند. قریشیان مىدیدند که هر کس به کلمات پیامبر گوش فرا دهد مجذوب او مىگردد. لذا آزار و اذیت را فراتر از حد کردند، زیرا مىدیدند روز به روز بر تعداد جوانان، بردگان و طبقه مستضعفى که به پیامبر پیوسته بودند بیشتر مىشد و خطر از دست دادن ریاست و سرورى آنان بالا مىگرفت. امنیت مسلمانان روز به روز کمتر و جسارت دشمن رو به افزایش بود در این دورهها امنیت براى مسلمانان حالت فردى و یا گروهى داشت. برخى از امنیتى که در پناه قبیله و خاندان خود به دست آورده بودند تا حدودى از شکنجه و آزارها در امان بودند در حالى که برخى دیگر افرادى بىپناه یا بردگانى بودند که پیوسته مورد شکنجه قرار مىگرفتند، زیرا حداکثر امنیتى که پیامبر مىتوانست ایجاد کند همه مسلمانان را پوشش نمىداد چه این که حکومتى نداشت و خود نیز در معرض تهدید بود به همین دلیل گروهى به حبشه هجرت کردند. تا در پناه حکومت پادشاه آن منطقه بتوانند به امور دینى خویش بپردازند و از تهدیدهاى قریش در امان باشند.
گستاخىهاى قریش روز به روز بیشتر مىشد آنان با ابو طالب اتمام حجت کردند، ولى او پس از استماع سخنان آنان به سوگند - که سنت مورد احترام عرب بود - تمسک جست و سوگند یاد کرد که دست از حمایت پیامبر برندارد تا مأموریت خویش را به پایان رساند. پس از چندى کفار نیز متقابلاً به سنت پیمان تمسک جسته با یکدیگر عهد کردند که پیامبر و مسلمانان را در محاصرهاى اقتصادى، اجتماعى و... قرار دهند تا بدین وسیله دست از اعمال و رفتار خویش بردارند. آنان در شعب ابىطالب محصور شدند و همگان از کمک به آنها منع شده ازدواج و ارتباط با آنان را نیز ممنوع کردند. مسلمانان در وضعیت بسیار سختى قرار گرفته بودند. شکنجهها و تهدیدهاى جانى کمتر شده بود، ولى وضعیت بد اقتصادى طاقتفرسا بود. در این برهه امنیت مسلمانان در عرصههاى مختلف اقتصادى، اجتماعى، جانى و... مراحل مختلفى را پشت سر گذاشت. محاصره اقتصادى و اجتماعى سه سال به طول انجامید و سرانجام با کشف درستى خبر غیبى پیامبر مبنى بر از بین رفتن عهدنامهاى که قریشیان در کعبه آویختند بودند7 مسلمانان رسماً و بااحساس غرور آزاد شدند، پیامبر و اصحاب به خانه و کاشانه خویش بازگشتند تا امنیتى افزونتر از قبل را تجربه کنند، ولى طعم شیرین این آزادى با از دست رفتن مهمترین حامى پیامبر، یعنى ابو طالب رئیس مکه به تلخى گرایید و امنیت مسلمانان نیز به تبع این واقعه کمتر از گذشته شد. گروهى در پى یافتن محلى براى عبادت خدا از مکه متوارى شدند. مدتى گذشت دشمن جسورتر شده آزارها بیشتر مىشد. پیامبر نیز باید تصمیم مهمى اتخاذ مىکرد تا از شر آنان در امان باشد. پیامبر از مدتها قبل به چنین روزى مىاندیشید و لذا مقدماتى را فراهم مىکرد، چرا که در پناه امنیتى که ابو طالب براى او ایجاد کرده بود کنار کعبه و به خصوص در ایامى که زائران از اطراف و اکناف به مکه مىآمدند پیام الهى را به مردم مىرساند. اولین فرد از مدینه علىرغم تأکید میزبانش که «مواظب باش سخنان سحرآمیز محمد را نشنوى» به پیام او گوش داده همان جا مسلمان شد، سپس عدهاى در عقبه با پیامبر پیمان بستند. پیامبر نیز به امید ایجاد پایگاهى امن براى پیروان خود در مدینه به درخواست آنان مبنى بر اعزام مبلغ به مدینه پاسخ مثبت داده مصعب بن عمیر را با آنان همراه کرد. 8 در سال بعد تعدادى دیگر بر آنان افزوده شده و با پیامبر بیعت کرده و در سال سوم نیز بر پیروان و بیعت کنندگان با پیامبر از اهل مدینه افزوده شد، از وى براى هجرت به مدینه دعوت به عمل آمد و این نویدى بود براى پیامبر که مىتواند با پیروان خود به جمع آنان در شهرشان بپیوندد. و به دور از ناامنىهاى مکه بتواند به تبلیغ دین خود بپردازد. جالب این جاست که براى دورى از تعصبات قومى و قبیلهاى یا استفاده مطلوب از این گونه تعصبات بین پیامبر و اهل مدینه نیز از قبل خداوند چارهاندیشى کرده و همسر هاشم - جد پیامبر (پدر عبدالمطلب) را از مدینه انتخاب کرده بود. 9 یعنى اهل مدینه به خصوص خزرجیان که یکى از دو قبیله بزرگ مدینه بودند پیامبر را از خود و منسوب به قبیله خویش مىدانستند و مشتاقانه پذیراى تشریففرمایى حضرت به مدینه بودند. در مکه اقوام و بستگان پیامبر به هیچ وجه اجازه نمىدادند که کسى به طور علنى به پیامبر آزار برساند و حتى با دریافت خبر دعوت اهل مدینه از پیامبر به دنبال آن بودند که دریابند که آیا تضمینى براى تأمین امنیت ایشان در مدینه وجود دارد یا خیر. در همین راستا عباس عموى پیامبر در جریان پیمان دوم عقبه خطاب به خزرجیان گفت: 10 «بدانید که وى (محمد) گرامىترین افراد قبیله خود مىباشد تمام بنىهاشم از مؤمن و غیر مؤمن دفاع از او را بر عهده دارند، ولى اکنون محمد جانب شما را ترجیح داده و مایل است در میان شما باشد حال اگر تصمیم دارید که روى پیمان خود بایستید و او را از گزند دشمنان حفظ کنید او مىتواند در میان شما زندگى کند و اگر در لحظات سخت قدرت دفاع از او را ندارید هماکنون دست از او بردارید و بگذارید او در میان عشیره خود با کمال عزت و مناعت و عظمت به سر برد. 11
پیامبر نیز پس از آن که تمایل زیاد آنان نسبت به اسلام را مشاهده کردند دعوت به مدینه را پذیرفتند و با آنان پیمان بستند که همان گونه که از زن و فرزندان خویش دفاع مىکنند از او نیز دفاع کنند و با تضمین حفظ امنیت تصمیم بر ترک مکه و هجرت به مدینه گرفتند. این تصمیم با فکر قریش مبنى بر ترور ایشان همزمان بود. قریشیان پى برده بودند که نمىتوانند پیامبر را در روز مورد حمله قرار دهند، از طرفى به هجرت ایشان نیز تن نمىدادند که مدینه را پایگاه خود کند و لذا تصمیم گرفتند که شبانه با یورش به خانه پیامبر اقدام به قتل ایشان نمایند از طرفى به تعصبات قبیلهاى نیز کاملاً واقف بودند و مىدانستند که اگر افرادى از یک یا دو قبیله به پیامبر حمله کنند بنىهاشم که قبیلهاى بزرگ و باشرافت بود به جنگ با آنان برمىخیزند، لذا تصمیم گرفتند که تمامى قبایل مکه را با حضور یک نفر از هر قبیله در این توطئه شریک کنند که بنىهاشم نیز با تمامى اهالى مکه طرف باشند و نتوانند به جنگ با آنان برخیزند. 12
قرآن مجید قضیه هجرت را این گونه بیان مىکند: وَإِذْ یَمْکُرُ بِکَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِیُثْبِتُوکَ أَوْ یَقْتُلُوکَ أَوْ یُخْرِجُوکَ وَیَمْکُرُونَ وَیَمْکُرُ اللَّهُ وَاللَّهُ خَیْرُ الْمَاکِرِینَ13؛ و (یاد کن) هنگامى را که کافران درباره تو نیرنگ مىکردند تا تو را به بند کشند یا بکُشند یا (از مکه) اخراج کنند و نیرنگ مىزدند و خدا تدبیر مىکرد و خدا بهترین تدبیرکنندگان است.
پیامبر خدا این تهدید را جدى تلقى نمود. پس از اعلام حمایت و دفاع مدنىها از ایشان به سوى مدینه مهاجرت کرد. البته سخنان عباس عموى پیامبر خطاب به خزرجیانى که با ایشان در عقبه بیعت مىکردند نشان آن است که پیامبر از حمایت جدى اقوام خویش بهرهمند بودهاند و به همین دلیل در توطئه قتل ایشان نیز طوایف مختلف را شرکت دادند تا بنىهاشم با همه قبایل طرف باشد نه با یک یا دو قبیله، به علاوه قرار بود عملیات در شب و به طور سرى انجام شود، چرا که بنىهاشم در روز مانع از اجراى آن مىشدند. در شب اول هجرت نیز پیامبر نکات امنیتى را حتى در انتخاب پناهگاه رعایت نمودند چه این که کوه ثور که در سمت مقابل راه مدینه بود را انتخاب کردند و در غار ثور پناه گرفتند.
در مدینه دو گروه اوس و خزرج حضور داشتند و اختلافات دیرینه آنان تعصبات قبیلهاى خاصى را ایجاد کرده بود و بدیهى بود که پیامبر باید به گونهاى وارد مدینه مىشدند که تعصبات هیچ کدام علیه دیگرى بروز نکند. پیامبر در بدو ورود با تدبیر خاصى مانع از ایجاد این گونه تعصبات گردید چه این که هر گروه دوست داشتند که پیامبر به محله آنان رفته و نزد آنان رحل اقامت افکند. رؤساى قبایل هر کدام اصرار داشتند که مرکب پیامبر را به طرف خود ببرند. به همین دلیل پیامبر افسار شتر را بر گردن خود شتر انداخت و فرمودند که از جلو راه او کنار بروید که او مأمور است14 و در هر کجا زانو بزند من در آن جا پیاده مىشوم. این امر مقدمه و یا اولین اقدام براى ایجاد امنیت با تعریف گفتمان مثبت به شمار مىرود چه این که اگر خود یکى از قبایل را انتخاب مىکرد تعصبات و کینههاى قبایل دیگر باعث درگیرىها و نارضایتىهایى مىشد که دهها سال بعد نیز اثر آن از بین نمىرفت.
پیامبر براى ایجاد امنیت در دولت شهر مدینه که در حال شکلگیرى بود غالباً گفتمان مثبت امنیت را مدنظر قرار داده و در راستاى آن دست به اقدامات متعددى زدند که در مباحث بعد به این اقدامات اشاره مىکنیم.
4. برنامههاى پیامبر در ایجاد امنیت پس از هجرت به مدینه
چنان چه یادآور شدیم بحث اصلى این مقاله امنیت از دیدگاه پیامبر است و عمده بحث راجع به امنیت ایجاد شده در مدینه مىباشد، زیرا هر چند پیامبر تا حد توان در مکه به ایجاد امنیت براى خود و پیروانش همت گماشت و این امر موفقیتهایى را براى ایشان به همراه داشت، ولى از آن جا که پیامبر پس از تشکیل حکومت و گرفتن زمام امور در مدینه اقدامات بسیارى براى ایجاد امنیت انجام دادند و اینها همه دلیل بر وجود گفتمانى مستقل از گفتمان جاهلى بوده، لازم است به بررسى تفصیلى این امر پس از هجرت بپردازیم. علاوه بر این که حضرت در مکه حکومتى نداشتند تا فرصتى براى اعمال گفتمان امنیتى وجود داشته باشد. در آن جا تنها دفاع از خود و یاران مورد توجه حضرت بوده است. به هر حال بحث از امنیت قبل از هجرت در مباحث قبل تا حدودى مورد توجه گرفت و حال به بحث اصلى در گفتمان امنیتى پیامبر، یعنى امنیت ایجاد شده در مدینه پس از هجرت مىپردازیم.
واضح است که پیامبر خدا پس از هجرت به مدینه باید برنامهاى را براى حفظ و یا ایجاد امنیت مىاندیشیدند تا دولت تازه تأسیس خود را از خطرات و تهدیدات احتمالى برهانند. با مرورى بر تاریخ و سیره پیامبر مىتوان گفت که آن حضرت دو برنامه کلى براى ایجاد امنیت در مدینه داشتهاند که هر دو با موفقیت به اجرا درآمد و آثار فراوانى از خود بر جاى گذاشت که تا سالها پس از ایشان آثار آن دو را در جامعه اسلامى مشاهده مىکنیم.
به طور کلى مىتوان برنامههاى پیامبر در ایجاد امنیت را به کوتاه مدت و بلند مدت تقسیم نمود. در برنامه کوتاه مدت، هدف حضرت رفع خطرات احتمالى علیه اهالى مدینه و اطراف آن و به خصوص مسلمانان بوده است. در این برنامه پیامبر برنامههاى عملى و فورى و گاه موقت را اجرا کردند که به اتحاد اهل مدینه یا مسلمانان و در نهایت به حفظ امنیت مدینه مىانجامید، در حالى که برنامه بلند مدت ایشان با هدف عمق بخشیدن به امنیت مسلمانان و همپیمانان آنان و تشویق غیر مسلمانان به اسلام یا استفاده از امنیت مسلمانان بود که در این برنامه پیامبر با فرهنگسازى و کار مداوم و مستمر به تحول درونى در مسلمانان دست زدند و به موفقیتهاى زیادى نایل آمدند که آثار آن تا کنون نیز باقى مانده است و تا زمانى که مسلمانان به توصیههاى جاوید پیامبر در این زمینه عمل کنند آثار مذکور را مشاهده مىکنند. در این جا به شرح این دو برنامه مىپردازیم.
الف) برنامه کوتاه مدت و عملى
پس از هجرت پیامبر اکرم به مدینه و استقبال گسترده مردم از ایشان دین اسلام روز به روز گسترش یافت و طبیعى بود که به میزان گسترش دین خطراتى که پیامبر و مسلمانان را تهدید مىکرد نیز گسترش یابد، هم چنان که در مکه هر چه دعوت علنىتر مىشد خطرات بیشترى مسلمانان را تهدید مىکرد، تا این که پس از دعوت عمومى بحرانهاى بىشمارى براى مسلمانان به وجود آمد و این بحرانها در نهایت به هجرت پیامبر به مدینه انجامید.
برخى از خطراتى که ممکن بود پیامبر و مسلمانان را در مدینه مورد تهدید قرار دهد عبارت بود از: خطر حمله گسترده قریشیان، خطر یهود و بتپرستان مدینه و اطراف آن به خصوص از ناحیه کسانى که با تازه مسلمانان مدینه از یک قبیله بودند، خطر بروز اختلافات قومى قبیلهاى در بین مسلمانان به ویژه بین دو قبیله بزرگ اوس و خزرج که سابقهاى دیرینه داشتند و در گذشته جنگهایى را نیز به دنبال داشته بود و بالاخره خطر عدم تحمل اهالى مدینه نسبت به مسلمانان مهاجرى که از مکه آمده بودند. هر یک از این خطرات مىتوانست در ناکامى و عدم موفقیت پیامبر و بر هم زدن آرامش و امنیت شهر مدینه نقش به سزایى داشته باشد و پیامبر به مثابه آغازگر قیام و رهبر مسلمانان باید براى جلوگیرى از خطر ناامنى چارهاى مىاندیشیدند. بدیهى بود که استفاده از ابزارى همچون ایمان و اعتقاد مسلمانان به خدا، ایجاد صفات و روحیات متعالى در افراد و خلاصه فرهنگسازى براى مقابله با این خطرات نیازمند زمان زیادى بود و پیامبر براى حفظ امنیت و جلوگیرى از خطرات مذکور نیازمند برنامهاى عملى، فورى و کوتاه مدت بودند و فرهنگسازى و استفاده از ایمان افراد در برنامه بلندمدت مىتوانست بیشتر مفید فایده باشد.
حال باید دید که پیامبر خدا از چه ابزارى مىتوانست براى رسیدن به هدف خویش کمک گیرد. مسلماً ابزار باید اولاً مورد قبول همگان بوده و ثانیاً، استفاده از آن با دین اسلام منافاتى نداشته باشد و این دو شرط، لازمه چنین ابزارى بود.
در بررسى این موضوع مىتوان گفت که با عنایت به وضعیت فرهنگى و اجتماعى آن روز مدینه بهترین ابزارى که پیامبر مىتوانست به خوبى از آن بهره گیرد و دو شرط لازم نیز در آن موجود بود: «اَیمان» و به عبارت دیگر عهد و پیمان و حلف (سوگند) بود. از یک طرف جامعه آن روز عربستان به شدت پاىبند به اَیمان بود و از سویى روح تازه بخشیدن به این سنت اجتماعى و استفاده جدید از آن توسط پیامبر هیچ منافاتى با دین ایشان نداشت، چه این که پیامبر خدا قبلاً نیز در یکى از این پیمانها (حلف الفضول) شرکت داشته بود15 و مىتوانست از این سنت اجتماعى بهره کافى ببرد و پیامبر نیز همین گونه عمل کرد. به قول دکتر على شریعتى «حلف قوىترین سنت اجتماعى عرب بوده که پیغمبر این سنت ریشهدار و نیرومند را مىگیرد و بدان یک روح و معناى کاملاً انقلابى مىبخشد، رسم همچنان محفوظ مىماند، اما به جاى پیمان قبایلى، پیمان اعتقادى و به جاى دست دیگرى دست خدا بر روى دستها قرار مىگیرد». 16
حال پاسخ این سؤال که چرا پیامبر به جاى استفاده از «اَیمان» از «ایمان» استفاده نکرد نیز روشن مىشود. چرا که اَیمان از مهمترین سنتهاى اجتماعى مستحکم و ریشهدار بین آنان بود در حالى که اکثر مسلمانان در مدینه تازه به اسلام گرایش پیدا کرده بودند و ایمان مستحکمى نداشتند، حتى بسیارى دین را نشناخته بودند و تنها به دلیل رفتار نیک پیامبر دین او را پذیرفته بودند و دستمایههاى اعتقادى آنان عمق چندانى نداشت. از طرفى پیامبر خدا مىخواست غیر مسلمانان را نیز در حفظ امنیت مدینه مشارکت دهد و ایمانى که پیامبر ترویج مىکرد را نمىپذیرفتند، ولى به اَیمان که سنت اجتماعى آنان بود پاىبند بودند و استفاده از این ابزار در این مورد نیز کاربرد داشت. استفاده از تعصبات قومى قبیلهاى به منزله یک ابزار گرچه به شکل موجود موافق با دین پیامبر نبود، ولى پیامبر مىتوانست به تعصبات مزبور رنگ اعتقادى داده به طور هدایت شده از آن استفاده کند، چرا که تعصب دینى صرف مثلاً دفاع از فرد تنها به دلیل آن که مسلمان است مورد نظر پیامبر نبود، آرى در برخى موارد آن هم به صورت هدایت شده این وسیله مىتوانست مورد استفاده پیامبر خدا قرار گیرد و پیامبر نیز به ندرت از این تعصبات آن هم به صورت هدایت شده استفاده کردند.
با روشن شدن ضرورت اقدام عاجل پیامبر و ابزار مورد استفاده باید دید که پیامبر خدا چه اقداماتى در راستاى فضاسازى براى ایجاد امنیت در مدینه انجام دادند. در زیر به برخى از این اقدامات اشاره مىکنیم:
1. ساخت مسجد: اولین اقدام پیامبر در مدینه بناى مسجدى بود که با کمک تمامى مسلمانان به منزله محل اجتماع و عبادت و میعادگاه همه ساخته شد. 17 با بناى مسجد، مرکز اجتماع و محل اداره امور عمومى و اعلام برنامههاى پیامبر و محل آموزش دین شکل گرفت و سکونت پیامبر خدا در کنار مسجد به این مرکز رونق خاصى بخشید. این مرکز در اتحاد و یکپارچگى آنان نیز نقش به سزایى داشت، مسلمانان بدون هیچ امتیازى در کنار یکدیگر مىنشستند و پیامبر خدا نیز به گونهاى در حلقه آنان جاى مىگرفت که اگر بیگانهاى وارد مىشد نمىفهمید کدام یک پیامبر خدا مىباشند. مسلمانان با شنیدن صداى اذان تمامى کارهاى خویش را رها کرده و با شتاب به مسجد مىآمدند و در نماز شرکت مىجستند و یا در جریان امور فورى قرار مىگرفتند و این اولین مرکزى بود که در اسلام براى امور عبادى و سیاسى ساخته شد و ظاهراً در بین صاحبان ادیان آسمانى دیگر نیز سابقه نداشته که از معبد براى امر دیگرى به جز عبادت استفاده شود.
2. اصطلاح مهاجر و انصار: پیامبر خدا در اقدامى دیگر براى زدودن تعصبات قومى و قبیلهاى انتساب افراد به قوم و قبیله خود را محدود نموده اصطلاح دیگرى براى انتصاب افراد وضع کردند. ایشان در این اقدام مسلمانانى که از مکه به مدینه هجرت کرده بودند را مهاجر و اهالى مدینه را انصار نامیدند. این امر اولاً، در اتحاد این دو گروه از مسلمانان که از دو شهر بودند و ثانیاً، یکپارچگى مسلمانان مدینه که از دو قبیله اوس و خزرج که حدود یک صد و بیست سال با یکدیگر در نبرد بودند تأثیر به سزایى داشت. همچنین به یکپارچگى مسلمانان مهاجرى که از قبائل مختلف آمده بودند نیز کمک شایانى کرد.
3. پیمان مدینه: مسلمانان اعم از مهاجر و انصار همه مطیع پیامبر بودند ولى از یک سو خطر غیر مسلمانان اهل مدینه و یهودیان اطراف روز به روز بیشتر مىشد و از سوى دیگر خطر کفار قریش مسلمانان را تهدید مىکرد و باید تدبیرى دیگر اندیشیده مىشد، در همین راستا پیامبر دست به اقدامى گستردهتر از قبل زده پیمانى دفاعى که در آن مسلمانان، یهودیان و حتى مشرکان مدینه همپیمان مىشدند را منعقد کردند. بر اساس مفاد این پیمان امضا کنندگان ملت واحدى دانسته شدند؛ هر گونه ظلم و ستم ممنوع شده و هر گروه رسوم زندگى سابق خویش را مىتوانستند حفظ کنند، دفاع مشترک از یثرب بر عهده همگان نهاده شده و ضمناً تصریح شده است که هر یک از گروههاى مسلمان و یهود و به طور کلى تمامى امضا کنندگان و همپیمانان آنان دیگرى را به صلح با دشمن دعوت کرد باید بپذیرد مگر اینکه دشمن قصد مقابله با دین اسلام را داشته باشد همچنین تصریح شده است که قریش و همپیمانان آنها پناه داده نمىشوند، داخل یثرب منطقه حرم اعلام شده و مناسبات افراد با یکدیگر بر اساس نیکى و خوبى مىباشد در پایان نیز مرجع حل اختلافات پیامبر دانسته شده است. 18
4. پیمان برادرى: پیامبر همچنان به دنبال استحکام و یکپارچگى مسلمانان اقداماتى انجام مىدادند و یکى دیگر از این اقدامات که به استحکام هر چه بیشتر مسلمانان کمک کرد پیمان برادرى بود که بین مهاجرین و انصار بستند. چه این که هر گروه از مهاجر و انصار در محیط خاصى پرورش یافته بودند و در طرز تفکر و آداب و معاشرت و تعصبات قومى قبیلهاى فاصله زیادى با یکدیگر داشتند و از طرف دیگر مهاجران که خانه و کاشانه خویش را ترک کرده غالباً با دست خالى به مدینه گریخته بودند در فقر شدیدى به سر مىبردند نه کارى وجود داشت که بدان بپردازند نه سرمایهاى داشتند و نه ابزارى براى کسب درآمد، و پیامبر باید براى ناامنى اقتصادى که پىآمد هجرت این افراد بود تدبیرى مىاندیشیدند که اولاً، اینان به نان و نوایى برسند و فقر شدید موجب ناامنى اقتصادى نگردد و ثانیاً، اهل مدینه آنان را کَلّ و سربار بر خود ندانسته بتوانند آنها را تحمل کنند. در همین راستا پیامبر تدبیرى نو اندیشید و در یک اقدام شایسته آن دو گروه را برادر یکدیگر خوانده بین هر یک از انصار با هر یک از مهاجرین پیمان اخوت و برادرى برقرار ساختند. 19 این امر علاوه بر آن که افراد را به یکدیگر نزدیک کرده کدورتها را از بین مىبرد باعث گردید که انصار که خانه و درآمدى از خود داشتند مهاجران را در آن چه داشتند شریک کنند. انصار به خوبى از این امر استقبال نمودند و واقعاً مهاجران را در اموال خود شریک کردند، به گونهاى که برخى از انصار همه اموال خود را با برادر مهاجر خود تقسیم کردند. این اقدام علاوه بر جلوگیرى از خطر فقر مهاجرین اتحاد و یگانگى بین آنان را نیز مستحکمتر ساخت.
5. کنترل و مهار تعصبات قومى و قبیلهاى: تعصبات قومى قبیلهاى بین عربها سابقهاى دیرینه داشت و تهدیدى جدى براى ناامنى مدینه به شمار مىرفت به همین دلیل مبارزه پیامبر با آن نژادپرستىها مبارزهاى سخت و جدى بود. چه این که گاه آتش کینهها شعله مىکشید و درگیرىهایى به وجود مىآورد. یهود مدینه نیز که به دنبال ایجاد ناامنى در بین مسلمانان بودند به شعلهور شدن این آتشها دامن مىزدند. گاه دوستىِ مسلمانان دو قبیله اوس و خزرج را با یادآورى خاطرات تلخ جنگها و درگیرىهاى دو قبیله به دشمنى مبدل مىکردند20 و اگر هوشیارى و تدابیر پیامبر خدا نبود درگیرىها و دشمنىها ادامه مىیافت و امنیت داخلى به خطر مىافتاد.
6. پیمان با غیر مسلمانان اطراف مدینه: در پیمان مدینه تنها یهودیان و مشرکان ساکن مدینه اعم از اوس و خزرج و تیرههاى دیگر حضور داشتند و به عبارتى اهالى مدینه همپیمان شدند، ولى یهود و طوایف مشرک اطراف مدینه نیز مىتوانستند خطرساز شوند. در این راستا لازم بود پیامبر به همپیمان ساختن آنان با مسلمانان و به طور کلى با اهل مدینه اقدام نمایند. بر این اساس ابتدا با طوایف بزرگى همچون یهود بنىقریظه، بنىنضیر و بنىقینقاع پیمان بستند و آنان را از پناه دادن به دشمن یا جاسوسى براى آنان برحذر داشتند و سپس طوایف کوچک و بزرگ اطراف را با خود همپیمان ساختند که این امر نیز به ثبات امنیت مدینه کمک شایانى نمود.
7. پیمان با قبائل مسیر تجارتى قریش: اقدام دیگر پیامبر اکرم اعزام گروههایى براى انعقاد پیمان با قبایل مسیر تجارتى قریش بود. پیامبر و مسلمانان نباید خطر قریش را هیچ گاه از یاد مىبردند و در همین راستا انعقاد پیمان با قبایل مسیر تجارتى تهدیدى براى منافع قریشیان به شمار مىرفت که مسلمانان مىتوانستند از این گونه پیمانها به نفع خود و مسلمانان مکه استفاده کنند چه این که با این روش اولاً، امنیت و آسایش مسلمانان ساکن مکه بیشتر تأمین مىشد ثانیاً، اعلام موجودیتى براى دین پیامبر و مسلمانان مدینه به شمار مىرفت. ثالثاً، روشى براى آگاه ساختن دشمن از توان و نیرومندى مسلمانان نیز بود که پىآمد آن امنیت بیشتر در برابر دشمن خارجى بود. رابعاً، اگر مسلمانى از مسلمانان مکه در کاروان قریشیان بود مىتوانست به همپیمانان پیامبر پناه برد و یا همراه گروه اعزامى به مدینه بیاید.
8. همبستگى ادیان توحیدى: پس از تثبیت حکومت اسلامى به دست پیامبر و گسترش روزافزون اسلام مأموریت دیگرى از جانب خداوند به پیامبر محول گردید که با تکیه بر اصول مشترک بین اسلام و ادیان توحیدى بین صاحبان این ادیان پیمان عقیدتى برقرار نمایند و این نیز گامى بود براى ایجاد امنیت از راه وحدت ادیان.
«بگو اى اهل کتاب بیایید بر سر سخنى که میان ما و شما یکسان است بایستیم که جز خدا را نپرستیم و چیزى را شریک او نگردانیم و بعضى از ما بعضى دیگر را به جاى خدا به خدایى نگیرد، پس اگر [از این پیشنهاد] اعراض کردند بگویید: شاهد باشید که ما مسلمانیم (نه شما) ». 21
این همبستگى را مىتوان علاوه بر پیمانهاى سیاسى اجتماعى که بین پیامبر و یهودیان یا مسیحیان منعقد شده بود دانست.
توحید و یکتاپرستى از آموزههاى اصلى ادیان اهل کتاب نیز به شمار مىرود که در این آیه اصل گرفته شده و از آنان خواسته شده که با تکیه بر این اصل با مسلمانان متحد شوند. این آیه را پیامبر در نامههاى خود به سران کشورهایى که پیروان ادیان توحیدى بودند نیز آوردند22 و یکپارچگى و اتحاد صاحبان این ادیان را به آنان توصیه کردند که رفع کدورتها موجب نزدیکى آنان با مسلمانان و در نتیجه تهدیدى جدى براى مشرکان به شمار مىرفت.
9. تألیف قلوب: ایجاد الفت و مهربانى در دلها نیز از جمله موضوعاتى بود که پیامبر از راه آن در ایجاد و حفظ امنیت در مدینه کمک گرفت. در فقه سیاسى اسلام تألیف قلوب را نسبت به چند گروه لازم دانستهاند، 23 برخى از آنها عبارتند از: کفارى که با تألیف قلوب به اسلام رغبت پیدا مىکنند یا کفار مرزنشینانى که تألیف آنان مانع هجوم کفار بیگانه به کشور اسلامى است به علاوه مسلمانان ضعیف الایمان یا مرزنشین نیز مشمول این عنوان مىشوند. پس موضوع تألیف قلوب با موضوع امنیت کشور اسلامى پیوستگى مبنایى دارد تألیف قلوب از موضوعاتى است که در قرآن مجید نیز مورد اشاره قرار گرفته24 و بر هزینه بخشى از زکات در این مورد تأکید شده است. این تأکیدات بر اهمیت موضوع امنیت مىافزاید چه این که به مسلمین دستور داده شده که از محل وجوهى که بابت زکات پرداخت مىکنند به غیر مسلمانان یا مسلمانان مرزنشین داده شود و بدین وسیله در حفظ امنیت کشور اسلامى مساعدت نمایند.
در پایان این مبحث ذکر این نکته خالى از فایده نیست که دو مورد اخیر از موارد نهگانه فوق گرچه در این مقاله در برنامه کوتاه مدت پیامبر گنجانده شده، ولى از جمله موضوعاتى است که مىتوان آنها را در برنامه بلندمدت نیز گنجاند و از آن جا که تأثیر آنها در امنیت فوریت بیشترى نسبت به موارد مطرح شده در برنامه بلندمدت دارند، ما آنها را در این قسمت آوردهایم. به هر حال به هیچ وجه این دو مورد موقتى و یا مختص عصر پیامبر نبوده و به یقین پس از ایشان نیز کاربرد زیادى دارند.
ب) برنامههاى بلند مدت پیامبر
پیامبر اکرم پایهریزى بخشى از برنامه امنیتى خویش را از آغاز بعثت خود در مکه شروع کرده بودند و افرادى که هسته مرکزى و نیروهاى اصلى براى حفظ و ایجاد امنیت در جامعه به شمار مىرفتند را تربیت کرده بود. اخلاق و رفتار شخصى و توصیههاى رفتارى ایشان یکى از پایههاى امنیتى بود که بعدها آن را در مدینه در سطح گستردهاى دنبال کردند. پیامبر در مدینه با فرهنگسازى در بین مسلمانان امنیتى عمیق و فراگیر براى آنان ایجاد کردند. به گونهاى که با فقدان ایشان نیز جامعه از آثار آن بهرهمند گردید.
پیامبر پایههاى برنامه بلند مدت امنیتى خویش را بر چند موضوع استوار ساخته بود که اصول آنها عبارت بود از: ایمان و اعتقاد راسخ به خدا و اطاعت از او، اخلاق و رفتار نیک به خصوص اخلاق شخص آن حضرت به منزله حاکم و رهبر جامعه، منش اجتماعى و اجراى عدالت اجتماعى به ویژه در رفتار متقابل شخص ایشان با مردم. جالب این جاست که پیامبر جانشینان خویش را نیز به دستور خدا برگزید تا یکى پس از دیگرى در رفتارى پیامبر گونه الگوى جامعه بوده و با رفتار و منش سیاسى اجتماعى خود به مثابه حاکمان مردم به گونهاى یکپارچگى و وحدت بین مردم و حاکمان ایجاد کنند که جامعه اسلامى از گزند خطرات مصون باشد.
در این جا ابتدا به گوشهاى از صفات و اخلاق شخصى ایشان مىپردازیم، سپس منش سیاسى اجتماعى ایشان در حکومت را مدنظر قرار مىدهیم و در نهایت به رابطه ایمان به خدا و امنیت اشارهاى مىکنیم.
1. صفات و اخلاق فردى پیامبر
اخلاق والاى پیامبر در اتحاد و یکپارچگى امت در صدر اسلام تأثیر به سزایى داشت. این اخلاق در حد بالایى بود و خداوند آن را «خلق و خوى بزرگ»25 نامید. پیامبر اکرم با داشتن چنین اخلاقى چنان مجذوب پیروانش شده بود که آنها هیچ گاه خواستههاى خویش را بر توصیههاى ایشان مقدم نمىداشتند. برخى از صفات ایشان که در رضایتمندى مردم و در نتیجه ایجاد امنیت نقش به سزایى داشته است را در زیر مرور مىکنیم.
1 - 1. رحمت و مهربانى: پیامبر خدا نسبت به امت خود بسیار مهربان بود و متقابلاً مردم نیز او را دوست داشتند. خداوند فرستادن پیامبر اسلام را همراه با رحمت براى جهانیان دانسته26 و در آیهاى دیگر ایشان را این گونه ستوده است: لَقَدْ جَاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیْکُمْ بِالْمُؤْمِنِینَ رَءُوفٌ رَحِیمٌ؛ هرآینه براى شما پیامبرى از خودتان آمد، بر او دشوار است که شما در رنج افتید، به هدایت شما اصرار دارد و نسبت به مؤمنان دلسوز و مهربان است». 27 پیامبر دوستدار مردم بود و از این که برخى با نادانى به ضلالت و گمراهى دچار مىشدند سخت رنج مىبرد. در تاریخ مشهور است که در روز فتح مکه هنگامى که یکى از سرداران اسلام شعار انتقام سر داد و گفت: «امروز روز انتقام است» پیامبر اکرم پرچم را از او گرفته، به مسلمانان فرمود: شعارتان را این جمله قرار دهید: «امروز روز رحمت و مهربانى است». 28 پیامبر با این عمل به دوستان فهماند که مهربانى و رحمت شعار اصلى اوست و به دشمنان مغلوب خویش که سالها یارانش را با شکنجه آزار داده بودند و بارها به جنگ با آنان برخاسته بودند نشان داد که عفو و مهربانى به هنگام داشتن قدرت ویژگى اوست. او به هدایت آنان دلسوزتر است تا به انتقام که برخى از یارانش به دنبال آن بودند.
همه مردم پیامبر را دوست داشتند و به او عشق مىورزیدند، بسیارى تنها براى خشنودى او جان خویش را در خطر مىانداختند و به عشق پیامبر از همه چیز خود مىگذشتند و به درستى مىتوان گفت که قدرت پیامبر بر ایجاد امنیت را عشق مسلمانان به خدا و پیامبرش ایجاد مىکرد و این قدرت عظیم، اطاعت کامل مردم از ایشان را به دنبال داشت. گاندى در جملهاى گفته است: «قدرت متکى بر عشق هزار برابر مؤثرتر و پایدارتر از قدرتى است که از ترس از مجازات منبعث مىشود». 29 محبت و دوستى پیامبر و مردم دو طرفه بود. به همه مسلمانان احترام مىگذاشت، آنان را از خود مىدانست و خود را از آنان، سختى و گرفتارى آنها را سختى خویش مىدانست و یکپارچگى دلها و مهربانى همگانى را در عمل به آنان آموخته بود و همین ارادتها بود که یارانش در جنگ بدر به او گفتند: «ما همچون یاران موسى7 نیستیم که بگوییم تو و خدایت بروید با دشمن بجنگید ما این جا نشستهایم»30 این روحیه سپرى براى تهدیدات دشمن به شمار مىرفت.
1 - 2. سعه صدر: مراد از سعه صدر ظرفیت وسیع و تحمل و حوصله فراوان است. بردبارى در برابر مشکلات، آزار و شکنجهها، بدگویى و تمسخرهایى که کفار قریش نسبت به پیامبر و پیروانش روا مىداشتند امرى طاقتفرسا بود که پیامبر همه را با سعه صدر تحمل مىکردند. تحمل و مدارا به ویژه با انسانهاى کمظرفیت، متعصب، نادان و خشن، قلبى گشاده مىخواهد و این موهبتى خدادادى بود که پیامبر داراى آن بود. همچنان که قرآن مجید مىفرماید: الم نشرح لک صدرک؛ آیا براى تو قلبى گشاده قرار ندادیم. 31 و حضرت امیر7 نیز ایشان را «اوسع الناس صدراً؛ با سعه صدرترین مردم» دانسته است. 32 در تاریخ مشاهده مىکنیم که در جنگ احد دندان پیامبر شکسته شد و پیامبر به سختى مجروح گردید باز به دشمن خویش دعا کرده مىفرماید: اللّهمّ اغفر لقومى فانهم لا یعلمون؛ خدایا قوم مرا ببخش که آنان نمىفهمند». 33 و باز به فرموده حضرت امیر7: با مردم به گونهاى نرم و با گشادهرویى برخورد مىکردند که مردم ایشان را چون پدر خویش مىدانستند. صفت شرح صدر ثمراتى همچون: گشادهرویى، عطوفت و مهربانى، تحمل و بردبارى و... را در رفتار ایشان نمودار ساخته بود.
1 - 3. سادهزیستى: یکى از ویژگىهاى زندگى شخصى پیامبر اکرم سادهزیستى ایشان بوده است پیامبر زهد و زیستن همانند تودههاى مردم را رویه زندگى خویش قرار داده بودند. در تاریخ مشاهده مىکنیم که مسیحیان نجران که با لباسهاى فاخر و آراسته به زیورآلات خواستند به حضور حضرت مشرف شوند با کنار گذاشتن زیورآلات خود اجازه یافتند که به حضور ایشان برسند. 34 از امام صادق7 روایت شده است که فرمودهاند: پیامبر اکرم همچون بردگان مىنشست و غذایش غذاى آنان بود و خود را بنده مىدانست. 35 قوت غالبش نان جوین و خرما بود و هرگز سه روز پى در پى از نان گندم سیر نخورد، به مرکب بىزین سوار مىشد، کفش خود را با دست خود وصله مىکرد36 این سادهزیستى باعث شده بود تودههاى مردم که بار دفاع نیز عمدتاً بر دوش آنان بود او را همچون خود دانسته فاصله طبقاتى بین او و خود احساس نکنند.
1 - 4. استقامت: بردبارى و استقامت پیامبر هم نظیر نداشت. سیزده سال در مکه حضرت را آزار و اذیت کردند، سه سال محاصره اقتصادى و اجتماعى را حضرت در کنار مسلمانان فقیر و با هزینه ثروت شخصىِ همسرشان خدیجه7 با بردبارى به پایان بردند. پیامبر همه این منظرهها را مشاهده مىکرد و باز بر هدایت آن قوم گمراه اصرار مىورزید. در مدینه نیز در نبردهایى که قریشیان و یهود براى او پیش آوردند صبورانه مقاومت کرد، قوم لجوج یهود را سالیانى تحمل نمود و رفق و مدارا را نسبت به دشمنان داخلى خود، یعنى منافقان به ظاهر مسلمان روش خویش قرار داده بود، در لحظات سخت جنگ که بسیارى از مسلمانان پا به فرار مىگذاشتند پشتوانهاى محکم براى باقیمانده یاران بود و آنان نیز به پیامبر پناه مىآوردند و در یک جمله پیامبر الگوى مسلمانان در استقامت و بردبارى به شمار مىرفت. بىتردید بسیارى از صفات نیک حضرت که در این مختصر نیامده نیز در ایجاد امنیت نقش داشته که به صفات فوق بسنده مىکنیم.
2. رفتار و منش اجتماعى پیامبر در حکومت
بىتردید یکى از مهمترین عواملى که به ایجاد امنیت در مدینه انجامید رفتار نیک پیامبر در برخورد با مردم به منزله حاکم و رهبر آنان بوده است و این علاوه بر رفتار معاشرتى پیامبر در زندگى اجتماعى ایشان به شمار مىرود. حکومت پیامبر و به عبارت دیگر اخلاق حکومتى ایشان همگان را مجذوب روش و منش آن حضرت کرده بود به گونهاى که تودههاى مردم، حکومت را از آن خود مىدانستند و از هیچ گونه کمکى دریغ نمىکردند. برخى از رفتارهاى ایشان در عرصههاى مختلف اجتماعى عبارت است از:
2 - 1. عدالت اجتماعى: از دیدگاه پیامبر انسانها در آفرینش یکسانند و تفاوت در نژاد، زبان، ملیت، رنگ و... ملاک امتیاز افراد به شمار نمىرود، همه از یک پدر و مادر خلق شدهاند و به فرموده ایشان: «مردم همانند دانههاى شانه (برابر) اند». 37 اجراى عدالت اجتماعى در دولت شهر مدینه توسط پیامبر یکى از مهمترین عوامل موفقیت ایشان به شمار مىرود پیامبر قانون الهى را نسبت به همه اعم از ثروتمند و فقیر، اشراف و بردگان، وابستگان و اغیار یکسان اجرا مىکردند. هیچ گاه وساطت بزرگان قبایل یا دیگران ایشان را از اجراى فرمان الهى باز نمىداشت. در جریان اسارت داماد پیامبر (شوهر زینب) به دست مسلمانان آن حضرت تنها از حق خویش گذشتند و حق مسلمانان را به آنان واگذار کردند38 و صدها مورد دیگر که نمودى از اجراى عدالت اجتماعى در دولت شهر مدینه به شمار مىرود.
2 - 2. رضایتمندى: شیوه پیامبر در مدیریت جامعه اسلامى هیچ گاه دیکتاتور مآبانه نبود، به علاوه پیامبر سعى مىکرد رفتارش نارضایتى ایجاد نکند. حتى در بدو ورود به مدینه براى جلوگیرى از هر نوع نارضایتى و کدورت محل فرود آمدن از شتر و مسکن گزیدن خود را با انداختن افسار بر گردن شتر به خواست و اراده خدا واگذار کردند در اولین جنگ با کفار قریش از آن جا که با هدف نبرد به بدر نرفته بودند رضایت اصحاب به جنگ را مدنظر قرار داده و به آن تن دادند. در روزهاى آخر عمر شریفشان نیز از رضایت همگان نسبت به خود سؤال نمودند و از مردم خواستند که چنان چه احیاناً نسبت به آنان مرتکب رفتارى ناخواسته شدهاند با قصاص ایشان، اظهار رضایت کنند. 39
2 -3. شفافسازى: بدون تردید رفتار حاکمان گاه با ابهاماتى براى مردم روبهرو مىشود که چنان چه حاکم یا زیرمجموعه او ابهام را برطرف نکنند نارضایتى و در نهایت دشمنى را به دنبال خواهد داشت. رهبران اسلامى نیز این موضوع را مدنظر قرار دادهاند هم چنان که امام على7 خطاب به مالک اشتر مىفرمایند:
اگر مردم در کارى نسبت به تو بدگمان شدند و تصور کردند که به ایشان ستم کردهاى عذر و دلیل عمل خویش را براى آنان روشن و آشکار نما تا از بدگمانى به تو دورى کنند. 40
سیره پیامبر خدا نیز چنین بود چنان که در صلح حدیبیه عمر به حضرت در خصوص معاهده ایشان با قریش و غیر متساوى بودن یکى از بندها به سود کفار انتقاد کرد که به دنبال آن حضرت با منطق و استدلال او را قانع کردند. 41 و یا در جنگ حنین آن گاه که پیامبر به تازه مسلمانانى که از رؤساى قریش به شمار مىرفتند غنایم بیشترى داد و این امر اعتراض برخى را باعث شده بود پیامبر مانع از تعرض برخى از اصحاب به معترضین شده، اعتراض را به نحو احسن پاسخ گفته همه را قانع نمودند. 42
سیره حضرت امیر7 نیز چنین بوده است، چنان که قبل از شروع جنگ صفین به مجرد آن که پى بردند که تأخیر در جنگ موجب بدگمانى برخى از جنگجویان شده است دلیل تأخیر را به صراحت گوشزد کرده43 ابهامات را زدودند و یا در مسئله خلافت پیامبر اکرم آن گاه که حضرت خلافت را طبق وصیت پیامبر حق خود دانستند. فردى ایشان را حریص به خلافت مىخواند ایشان نیز بلافاصله براى برطرف شدن بدگمانىها حقانیت خود را با دلیل ثابت کردند. 44 پس از حضرت امیر7 نیز این موضوع رویه ائمه در ارتباط با پیروانشان بوده است. هم چنان که امام حسین7 پس از آن که خبر شهادت مسلم را در بین راه شنیدند بلافاصله آن را به اطلاع اصحاب رساندند با این که طبیعى بود که بسیارى با شنیدن این واقعه ایشان را ترک مىکردند، ولى حرکت و هدف و خطرات آن را به صورت شفاف با اصحاب خود در میان گذاشتند تا با آگاهى قدم بردارند.
شفافسازى پیامبر که با پاسخگویى و اقناع مردم همراه بود باعث شده بود که همگان حکومت را از خویش دانسته و با جان و دل از آن دفاع کنند.
2 - 4. مشارکت: پیامبر مردم را در امور سیاسى مشارکت مىداد و از نظرات و برنامههاى آنان به خوبى بهره مىبرد. این مشارکتها میزان حمایت مردم از استراتژى اتخاذ شده را بالا برده و آنان خود را در تمامى مراحل سهیم مىدانستند. پیامبر اکرم بحرانها را نیز با همفکرى اصحاب به انجام مىرساندند، از اصحاب نظر مىخواستند و از توصیهها و نظرات آنان نیز استفاده مىبردند. براى نمونه به چند مورد از نظرخواهىهاى آن حضرت از اصحاب خود اشاره مىکنیم. مورد اول، زمانى که پیامبر و اصحاب کنار چاههاى بدر از آمدن لشکر مسلح قریش مطلع شدند پیامبر در مورد مقابله یا عدم مقابله نظر آنان را جویا مىشود و به ویژه نظر انصار که با ایشان تنها پیمان دفاعى بسته بودند را نیز جویا مىشوند، آن گاه که نظر اکثریت را بر مقابله با قریش مىیابند به نبرد تن مىدهند. 45 مورد دیگر در جنگ احد بود که از اصحاب نسبت به محل جنگ کسب نظر کردند همهپرسى در مورد این که آیا در مدینه بمانند و جنگ کنند یا بیرون از مدینه به نبرد با دشمن بپردازند. 46 مورد سوم نیز نظرخواهى در مورد نحوه نبرد در جنگ خندق یا احزاب بود که پس از مشورت با اصحاب نظر سلمان مبنى بر حفر خندق عمل مىشود. 47 همچنین پیامبر در مورد نحوه برخورد با یهود بنى قریظه پس از جنگ خندق داورى را به سعد بن معاذ سپردند. 48
2 - 5. رابطه حاکم و مردم: ارتباط حاکم و مردم نقش تعیین کنندهاى در پیشبرد اهداف حکومت دارد، از دیدگاه پیامبر حاکم مسئول است و باید دلسوزانه جامعه را به سوى هدایت راهبرى کند. هیچ گاه حکومت طعمه و غنیمتى براى وى به حساب نمىآید که در کنار آن خود و بستگان و نزدیکانش را بهرهمند ساخته دیگران را از آن محروم نماید، چنان چه حضرت امیر7 خطاب به مالک اشتر مىفرماید: با مردم همچون حیوان درندهاى که خوردن آنان را غنیمت شمرى مباش. 49
از دید پیامبر معیارهایى مانند نسبت و خویشى با ایشان، سن یا ارتباط فرد با قبیلهاى خاص معیار احراز پستها نبود بلکه تنها ایمان و اهلیت فرد براى آن سمت ملاک قرار مىگرفت و بر همین اساس پس از فتح مکه جوان بیست سالهاى را به حکومت آن شهر منصوب مىکنند و یا اسامه که جوانى هیجده ساله بود را به فرماندهى سپاه براى نبرد با روم منصوب کرده و همه مسلمانان را به اطاعت از او فرا مىخوانند.
رابطه پیامبر به منزله حاکم با مردم، رابطهاى همراه با محبت و دوستى بود، مردم به پیامبر عشق مىورزیدند و در اجراى فرمان ایشان گوى سبقت را از یکدیگر مىربودند. در این جا به جاست که به توصیه حضرت امیر7 خطاب به مالک اشتر اشاره کنیم که حضرت فرمودهاند: «مهربانى با مردم را پوشش دل خویش قرار ده و با همه دوست و مهربان باش». 50 مهرورزى با مردم باید در تمامى برخوردها و نشست و برخاستها پایه عمل قرار گیرد و این جاست که قدرت همراه با عشق مردم امنیت را به ارمغان مىآورد چرا که یگانگى حاکم و مردم موجب مىشود تا آحاد جامعه امنیت کشور را امنیت خود دانسته در این راه از پاى ننشینند.
2 - 6. رعایت حقوق مردم: از دیدگاه اسلام هم چنان که حاکمان حقى بر مردم دارند مردم نیز حقى بر آنان دارند و این رابطه به طور متقابل برقرار است. مردم حق دارند که از امنیت ایجاد شده استفاده کنند و حاکمان نیز حق خواهند داشت که از نیروى ایجاد شده توسط آحاد مردم در ایجاد امنیت و رفاه همگانى بهره ببرند. حکومت موظف است که از حقوق مشروع شهروندان دفاع کند هم چنان که پیامبر از حقوق مردم دفاع مىکردند. روایت شده که فردى از سمرة بن جندب نزد پیامبر شکایت برد که وى بدون اجازه وارد خانه من مىشود تا به درختى که در آن جا دارد سرکشى کند سمره با درخواست پیامبر نیز حاضر نشد که با اجازه وارد خانه شود و حتى حاضر نشد درخت خود را با هیچ چیز دیگرى تعویض کند، پیامبر براى دفاع از حقوق یک شهروند دستور دادند که درخت او را از ریشه قطع کنند. این دقتها پیامبر را محبوب دلها کرده و اطاعت محض از ایشان را به ارمغان آورده بود که نتیجه همه اینها امنیت و آرامش ایجاد شده در مدینه بود.
2 - 7. حضور پیامبر در امور عمومى: پیامبر اکرم با وجود آن که پیامبر خدا و حاکم مدینه بودند سعى مىکردند که در امور عمومى شخصاً به منزله یک شهروند، حضورى فعال داشته باشند. براى نمونه در جریان ساخت مسجد ایشان نیز همانند دیگر مسلمانان بسان کارگرى ساده سنگ مىبردند و کار مىکردند و یا در حفر خندق شخصاً کار مىکردند. در جنگها نزدیکترین فرد به دشمن و پایدارترین فرد به شمار مىآمدند و هیچ گاه در لحظات حساس یاران خویش را تنها نمىگذاشتند.
پیداست که حضور فعال آن حضرت به مثابه فردى از افراد جامعه اسلامى بر پیروى دیگران از قوانین و مقررات اسلامى و فرامین حکومتى ایشان تأثیر شگرفى ایجاد مىکرد و بدین وسیله هر فردى خود را موظف به شرکت در امور عمومى و اجراى فرمان رسول خدا مىدانست. این موضوع نیز در یکپارچگى مردم و حاکمان که به امنیت و موفقیت حکومت مىانجامید کمک شایانى مىکرد.
2 - 8. وفاى به پیمانها: یکى از مهمترین خصوصیات همه پیامبران وفاى به عهد بوده است. دشمن به این ویژگى پیامبر نیز پى برده بود و به آسانى با او پیمان مىبست و اطمینان داشت که از جانب ایشان نقض نمىشود بر همین اساس بود که دشمن اصلى مسلمانان، یعنى کفار قریش در سال ششم هجرت، یعنى چند سال قبل از فتح مکه حاضر به انعقاد پیمان صلح با آن حضرت گردیدند و تا آنان دست به نقض آن پیمان نزدند پیامبر با وجود قدرت هیچ گونه تعرضى به آنان روا نداشت. وفاى به عهد در پیمانهایى که پیامبر با یهود و مشرکان مدینه براى دفاع و حفظ امنیت شهر بستند یا در پیمانهایى که بر اساس آنها امنیت غیر مسلمانان اطراف مدینه تأمین مىشد هیچ گونه نقض و مخالفتى از سوى پیامبر و مسلمانان دیده نشد و این موضوع نیز در حفظ امنیت مدینه تأثیر به سزایى داشت.
3. ایمان و اعتقاد به خدا
رابطه ایمان به خدا و آرامش و اطمینان رابطهاى واقعى و غیر قابل انکار است، در آیات متعددى از قرآن مجید این موضوع با اشاره یا تصریح آمده است، با نگاهى کلى به آیات مربوطه به چند گروه از آیات برخورد مىکنیم: در برخى از آیات، امنیت ثمره و نتیجه ایمان ذکر شده است مانند: «کسانى که ایمان آورده و ایمان خویش را به شرک نیالودهاند آنان راست ایمنى و ایشان راه یافتگانند». 51
2. در آیات دیگرى امنیت به منزله وعده الهى به افراد با ایمانى که عمل صالح انجام مىدهند دانسته شده است مانند: «خدا به کسانى که ایمان آورده و کارهاى شایسته کردهاند وعده داده است که... و هرآینه بیمشان را به ایمنى مبدل گرداند». 52
3. در برخى دیگر از آیات نیز این مسئله به گونه دیگرى مطرح شده هم چنان که به پیامبر گوشزد شده که خدا براى تو کافى است مانند: «اگر بخواهند تو را بفریبند خدا براى تو بس است». 53 یا «اى پیامبر! خدا و کسانى از مؤمنان که پیرو تواند تو را بس است». 54
4. در گروه دیگرى از آیات خداوند با یادآورى امنیت و امدادهاى غیبى در گذشته55 به مسلمانان دلدارى داده و به آنان گوشزد مىکند که خداوندى که شما را در فلان بحران از چنگ دشمن نجات داد دیگر بار نیز مىتواند امنیت را به شما باز گرداند.
5. در آیاتى دیگر خداوند این نوید را به مسلمانان مىدهد که آرامش درونى را از دشمن سلب مىکنم و رعب و وحشت را بر آنان غالب مىگردانم، 56 چنان چه در بسیاى از جنگها مسلمانان را با رعب و وحشت دشمن پیروز مىگرداند. پر واضح است که روحیه جنگجویان مهمترین عامل پیروزى یا شکست آنان به شمار مىرود در آیات فوق خداوند از یک طرف مانع بروز تشویش و نگرانى مسلمانان مىشود و از سوى دیگر وحشت دشمن را به آنان گوشزد مىکند و این امر در پرتو ایمان و اعتقاد راسخ به خداوند نتیجهاى جز آرامش، امنیت و پیروزى را به دنبال نخواهد داشت. ایمان به خدا قدرتى بىبدیل را در انسان ایجاد مىکند که فرد جان بر کف به میدان جنگ قدم مىگذارد تا به یکى از دو پاداش (احدى الحسنیین) پیروزى یا شهادت نایل آید، چنین افرادى با صبر و استقامت بر دشمن غلبه پیدا مىکنند و به فرموده قرآن مجید بیست نفر بر دویست نفر پیروز مىشوند. 57 تکیه بر نیروى لایزال الهى را مسلمانان از پیامبر خدا آموخته بودند که حضرت امیر مىفرمایند:
هر گاه شعلههاى جنگ از هر سو زبانه مىکشید به پیامبر خدا پناه مىبردیم (و پیامبر به همه ما روحیه مىدادند). 58
پیامبر با مستحکم کردن پایههاى ایمانى مردم برنامه درازمدت خود در ایجاد امنیت در جامعه اسلامى را تکمیل کردند، چه این که افرادى ثابت قدم، مقاوم و معتقد پشتوانهاى مهم براى امنیت به شمار مىروند.
همه اینها مرهون منش و رفتار نیک و عادلانه پیامبر و تربیت والاى پیروان ایشان بود به گونهاى که این رفتار در نسلهاى بعد نیز خودنمایى کرده است. همچنان که جرجى زیدان مىگوید:
هنگامى که مسلمانان براى کارزار یرموک گرد آمدند، آن چه جزیه از مردم حمص (شام) گرفته بودند به آنان بازپس داده گفتند: آن چه دادهاید بستانید و ما را از همپیمانى خود آزاد سازید. مردم حمص در پاسخ گفتند: هرگز از شما جدا نمىشویم، دادگسترى و پرهیزکارى فرمانروایان شما بهتر از بیداد رومیان است ما با شما مىمانیم و به همراهى فرماندار شما با ارتش هرقل مىجنگیم. 59
مىبینیم که رفتار نیک، غیر مسلمانان را نیز بر حفظ یا ایجاد امنیت در کشور اسلامى تشویق کرده است.
پىنوشتها
1. دانش آموخته حوزه علمیه قم و پژوهشگر پژوهشکده علوم و اندیشه سیاسى.
2. ر. ک: جهانشمولى اسلام و جهانىسازى (مجموعه مقالات)، ج 2، مقاله: ناامنى محدود، بررسى تهدیدهاى جهانى شدن براى اسلام از دکتر اصغر افتخارى، ص 198، (تهران: مجمع جهانى تقریب مذاهب اسلامى، 1382).
3. براى توضیح بیشتر درباره گفتمانهاى مزبور ر. ک: فصلنامه مطالعات راهبردى، شماره 23، بهار 83، عنوان مقاله: تحول تاریخى - گفتمانى مفهوم امنیت.
4. اصغر افتخارى، پیشین، ص 202.
5. ر. ک: سوره ابراهیم (14)، آیه 37.
6. و أنذر عشیرتک الأقربین؛ نزدیکان فامیل خود را انذار ده، شعرا (26)، آیه 214.
7. ابن هشام، السیرة النبویة، ج 2، (بیروت: دار احیاء التراث العربى)، ص 16.
8. ابن هشام، همان، ج 2، ص 76.
9. فروغ ابدیت، ج 1، ص 117، (قم: دفتر تبلیغات اسلامى، چاپ هشتم، 1372).
10. ابن هشام، پیشین، ج 2، ص 84.
11. فروغ ابدیت، ج 1، ص 48.
12. همان، ج 2، ص 126.
13. انفال (8)، آیه 30.
14. همان، ص 140.
15. این پیمان که به پیمان جوان مردان معروف است در مکه و بیست سال قبل از بعثت انجام شد.
16. دکتر على شریعتى، محمد خاتم پیامبران، (مجموعه مقالات، مقاله از هجرت تا وفات)، ص 276، (تهران: حسینیه ارشاد، چاپ اول، بىتا).
17. ابن هشام، همان، ج 2، ص 140.
18. جعفر سبحانى، فروغ ابدیت، ج 1، ص 459.
19. ابن هشام، همان، ج 2، ص 150.
20. ر. ک: جعفر سبحانى، همان، ص 468.
21. آل عمران (3)، آیه 64.
22. جعفر سبحانى، فروغ ابدیت، ج 2، ص 453.
23. روحالله شریعتى، حقوق و وظایف غیر مسلمانان در جامعه اسلامى، (بوستان کتاب، قم) ص 58
24. توبه (9) آیه 60.
25. قلم (68)، آیه 4.
26. انبیاء (21)، آیه 107.
27. توبه (9)، آیه 128.
28. ابن هشام، السیرة النبویة، ج 3، ص 49.
29. محمدعلى اسلامى ندوشن، سخنها را بشنویم، ص 11، (شرکت سهامى انتشار، چاپ سوم، بىجا، 1370).
30. ابن هشام، همان، ج 2، ص 266.
31. انشراح (94)، آیه 1.
32. مصطفى دلشاد تهرانى، سیره نبوى، ج 3، ص 161؛ (سازمان چاپ و انتشارات وزارت ارشاد، چاپ اول، 1372).
33. همان، ص 137.
34. جعفر سبحانى، همان، ج 2، ص 433.
35. دکتر على شریعتى، محمد خاتم پیامبران، (مقاله از هجرت تا وفات)، ص 268.
36. سید ابوالفضل مجتهد زنجانى، محمد خاتم پیامبران، (مقاله: گوشهاى از اخلاق محمد)، همان، ص 400.
37. محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 58، ص 65، (بیروت: دار احیاء التراث العربى، چاپ دوم، 1403ق).
38. جعفر سبحانى، همان، ج 1، ص 519.
39. جعفر سبحانى، همان، ج 2، ص 502.
40. نهج البلاغه، نامه 53.
41. جعفر سبحانى، همان، ج 2: ص 197.
42. ابن هشام، همان، ج 3، ص 35.
43. نهج البلاغه، کلام 55.
44. نهج البلاغه، خطبه 172.
45. ابن هشام، همان، ج 2، ص 266.
46. همان، ج 3، ص 67.
47. جعفر سبحانى، همان، ص 126.
48. جعفر سبحانى، همان، ج 2، ص 154.
49. نهج البلاغه، نامه 53.
50. نهج البلاغه، نامه 53.
51. انعام (6)، آیه 82: الذین آمنوا و لم یلبسوا ایمانهم بظلم اولئک لهم الأمن.
52. نور (24)، آیه 55: وعد اللَّه الذین آمنوا منکم وعملوا الصالحات... ولیبدّلنّهم من بعد خوفهم امناً....
53. انفال (8)، آیه 62: واِن یریدوا أن یخدعوک فانّ حسبک اللَّه.
54. انفال (8)، آیه 64.
55. مانند: انفال (8)، آیات: 7، 9، 11، 12 و....
56. مانند: آل عمران (3)، آیه 151؛ انفال (8)، آیه 12؛ احزاب (33)، آیه 26؛ حشر (59)، آیه 2.
57. انفال (8)، آیه 65.
58. نهج البلاغه، غرائب کلامه، شماره 9.
59. جرجى زیدان، تاریخ تمدن اسلام، ترجمه على جواهر کلام، ص 55، (تهران: امیرکبیر، چاپ چهارم، 1352).
منبع: / فصلنامه / علوم سیاسی / 1385 / شماره 33، بهار ۱۳۸۵/۳/۰۰
نویسنده : روح الله شریعتی
نظر شما