نقدی بر کتاب درسی از ولایت آقای برقعی
مجله ژرفا شماره چهارم، سال اول، زمستان 1391
نویسنده : ایرانی، ناصر
چکیده
مسئله ولایت تکوینی و تشریعی از مباحث مهمی است که در اعتقادات شیعی جایگاه والائی را به خود اختصاص داده است. نویسنده کتاب «درسی از ولایت»، برخی از اصول مرسوم ومورد قبول را برنتافته و از آنها تعاریفی دیگر ارائه کرده است.
برقعی، نویسنده کتاب، ولایت رابه تکوینی و تشریعی تقسیم نموده و پس از آن به ارائه تعریف از هر کدام پرداخته است. برقعی، تلاش دارد با ارائه مجموعه ای از دلایل، ولایت تکوینی را صرفاً مختص به خداوند متعال دانسته و پیامبر و امام را از دایره برخورداری از آن، خارج نماید.
همچنین، از منظر نگارنده، برقعی، تصویر صحیحی از ادله ولایت تشریعی ارائه نکرده است. نگارنده در تلاش است با نقد ادله نویسنده کتاب درسی از ولایت، تصویر صحیحی از ولایت تکوینی و تشریعی ارائه نماید.
مقدمه
چندی است که افرادی، شئون و مراتب مسلم و معلوم ائمه هدی را انکار کرده و عده ای دیگر، با تأویل و تفسیرهای نادرست پیرامون مسائلی مانند: عصمت، طهارت، شفاعت، ولایت، وصایت و امامت، دیگران را نیز دچار اشتباه وانحراف کرده اند.
به عنوان مثال کتابهایی نظیر الغدیر را خرافه میدانند و ولایت تکوینی و تشریعی را به معنای دوست اخذ می کنند، حتی از ابن تیمیه ها و ابن قیمها و ابن حطان و نواصب دیگر هم در دشمنی با اهل بیت پیش افتاده اند؛ ولی بیشتر کسانی که در میدان این مجادلات کشیده شده اند فریفته الفاظ گردیده اند و اگر می دانستند منکران و مزدوران چه قصدی دارند و چه حقایق مقدس و ثابتی را انکار میکنند، از آنها بیزاری می جستند.
البته پاسخ های متعددی نیز به صورت پراکنده پیرامون مسائل فوق ارائه شده است؛ ولی به نظر می رسد برخی پاسخ ها ناقص بوده، برخی دیگر از آنها نیز پیچیده وهمه فهم نیست.
در این نوشتار سعی برآن است که مطالب به بیان ساده، روشن و پاسخ شبهات به صورت یک جا ارائه گردد. پس از ذکر قسمت هایی که نویسنده (برقعی) در کتاب خود آورده، به بررسی و نقد آن می پردازم.
بحث و تحلیل
مستند اشکال اول، از کتاب درسی از ولایت
ولایت بر دو قسم است: تشریعی و تکوینی؛ حال باید گفت شکی نیست که خدای تعالی خود ولایت تکوینی و تشریعی بر بشر و بر سائر مخلوقات دارد و خود او قیّم و سرپرست جهان است و احتیاج به شریک و وزیر ندارد و عاجز و خسته از اداره جهان نمی باشد؛ حال آیا ولایت انبیا و اولیا مانند ولایت خدا است یا خیر؟
ما معتقدیم ولایت انبیا و اولیا مانند ولایت خدا نیست؛ بلکه طبق قرآن ولایت آنان تشریعی است و به قدری است که خدا در قرآن معین کرده و قول به ولایت تکوینی برای ایشان مخالف قرآن و نوعی از شرک و ضد قوانین اسلامی است. آیات قرآن که دلالت بر ولایت تشریعی دارد:
آیه اول: «النَّبِی أَوْلی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ أَزْواجُهُ أُمَّهاتُهُمْ» (احزاب/ 6).
حال باید دید آیا مؤمنین بر خودشان چگونه ولایتی دارند، تا رسول خدا اولویت داشته باشد. آیا مؤمنین بر خودشان ولایت تکوینی دارند؛ یعنی می توانند خودشان را خلق کنند و حیات دهند و آیا حق دارند که دست و پای خود را بِبُرند و از بین بِبَرند تا رسول خدا (علیه السلام) به طریق اولی چنین ولایتی داشته باشد؟
و آیا ولایت در این آیه نسبت به مؤمنین است و یا نسبت به آسمانها و زمین؟ و اگر نسبت به تمام جهان است؛ چرا نفرمود «النبی اولی بالسموات و الارضین» و یا نفرموده «النبی ولیّ کلشی»! پس معلوم می شود ولایت او فقط نسبت به مؤمنین است؛ آن هم طبق قوانین قرآن و شرع یعنی تشریعی است نه تکوینی و اگر ولایت رسول خدا (علیه السلام) چنین باشد ولایت امام بالاتر از او نیست.
به اضافه در این آیه اولویت را فقط به رسول اختصاص داده نه به کس دیگر و همانطوری که در این آیه فرموده «و ازواجُهُم اُمَّهاتُهُم» نمی توان گفت ازواج وصیّه و یا خلفائه امهاتهم، پس اولویت نیز مانند اُمّیت ازواج اختصاصی است و معنی اولویت رسول این است که جان او را مقدم بدارند و در محافظت و فرمان او را بر فرمان دیگران ترجیح دهند.
نقد و پاسخ به اشکال اول
آیاتی که ولایت تشریعی را در آیات قبل برای خداوند ثابت می کرد؛ همان را برای رسول خدا ثابت می کند و قیام به تشریع و دعوت به دین و تربیت است و حکومت بین آنان و قضاوت در آنان را از شوون و مناسب رسالت وی می داند، آنها نیز از این قرارند (طباطبائی، 1374: 6/ 17).
ولایت رسول بر مؤمنین در دین و دنیایشان قیدی است که ایمان به خدا و عمل صالح را در تاثیرش مقید کرده زیرا خدای تعالی ولایت رسول را تشریع و اطاعتش را واجب فرموده و مردم باید او را اخذ کنند. (همان: 14/ 264).
انفس مؤمنین یعنی خود مؤمنین، بنابراین معنای اَولی بودن رسول خدا (علیه السلام) به مؤمنین از خود مؤمنین، این است که آن جناب مخیرتر است نسبت به مؤمنین. معنای اولویت بدین معناست که فرد مسلمان هر جا امر را دائر دید بین حفظ منافع رسول خدا و حفظ منافع خودش باید منافع رسول خدا را مقدم بدارد و همچنین در تمامی امور دنیا و دین (همان: 16/ 413). پس آیه مذکور در صدد رد ولایت تکوینی نیست.
مستند اشکال دوم
آیه دوم: «ثُمَّ جَعَلْناک عَلی شَرِیعَهٍ مِنَ الْأَمْرِ فَاتَّبِعْها» (جاثیه/ 18)؛ سپس تو را معبوث کردیم و تو را بر امر شریعت موظف قرار دادیم آنرا پیروی نما.
این آیه صریح است که ولایت رسول خدا و وظیفه او امور تشریعی است نه تکوینی.
نقد و پاسخ به اشکال دوم
این آیه دال بر ولایت تکوینی نیست؛ خداوند نمی خواهد با این آیه ولایت تکوینی را اثبات کند تا نفی ولایت تکوینی کرده باشیم به همان دلیل سابق.
مستند اشکال سوم
آیه سوم: «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا. ... * إِنَّما وَلِیکمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یقِیمُونَ الصَّلاهَ وَ یؤْتُونَ الزَّکاهَ وَ هُمْ راکعُونَ» ( مائده/ 54-55)
در این آیه «ولی» را می توان به معنی دوست گرفت، به قرینه آیات قبل و بعد آن که قرینه ای برای این معنی است که فرموده «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْیهُودَ وَ النَّصاری أَوْلِیاءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ» (مائده/ 51).
اگر معنی ولیّ غیر از دوست باشد، اینجا از تناسب میافتد؛ زیرا نمیتوان برای کفار ولایت تکوینی را اثبات و یا نفی نمود و کسی از مؤمنین آنان را ولی تکوینی نگرفته تا خدا نهی کند.
همچنین به اضافه ضمیر (کم) در« انما ولیکم الله» خطاب به مؤمنین است و می فرماید ولی شما، نفرموده ولی آسمان و زمین.
نقد و پاسخ به اشکال سوم
کلام الهی؛ ساحتش منزه تر از آن است که نسبت به احترامات لازمُ الرعایه آن جناب کوتاهی و مسامحه بورزد و این خود قویترین دلیل بر این است که هر جا در قرآن ولایت را به پیغمبر نسبت داده است مقصود از آن ولایت در تصرف و محبت است؛ مانند: آیه شریفه «النبی اولی بالمومنین من انفسکم» و آیه «اِنّما ولیکم الله و رسوله و الذین آمنوا» چون در این دو آیه روی سخن با مؤمنین است و معنا ندارد رسول خدا (علیه السلام) یاور آنها باشد. (طباطبایی، 1374: 6/ 7).
از اینکه به جای «اولیائکم» «ولیکم» آمده؛ ممکن است استفاده شود که روح ولایت پیامبر (علیه السلام) و علی (علیه السلام) شعاع ولایت الهی است. (قرائتی، 1383: 3/ 111)
« بهترین دلیل بر عدم صحت مطلب ایشان این است که؛ هر جا خداوند می خواسته در قرآن اشاره به دوستی بنماید با کلمه «ولی» نیاورده است بلکه با «اولیاء» آورده است. (امینی، 1389: 3/ 163).
اما ادعای اینکه «انما» راجع به آیات قبل می باشد وجهی ندارد؛ چون ولایت پیامبر و حضرت امیرالمؤمنین را در طول ولایت الله که همان ولایت تکوینی است آورده؛ پس معلوم می شود پیامبر و امیرالمؤمنین ولایت تکوینی نیز دارند.
همچنین قاعده ای در ادبیات عرب داریم وقتی حرف عطف میآید «الاقرب یمنع الابعد» ایجاب میکند وقتی الله و پیامبر (علیه السلام) و ائمه )ع) در کنار هم هستند چه دلیلی دارد که به آیه قبل عطف شده باشد؟
مستند اشکال چهارم
آیه چهارم: «لَیسَ لَک مِنَ الْأَمْرِ شَیءٌ أَوْ یتُوبَ عَلَیهِمْ أَوْ یعَذِّبَهُمْ فَإِنَّهُمْ ظالِمُونَ» ( آل عمران/ 128)؛
امری از امور برای تو و بر عهده تو نیست چه خدا توبه ایشان را بپذیرد و چه ایشان را عذاب کند.
در اینجا کلمه «شیء» را نکره آورده و در سیاق نفی که مفید عموم و شامل هر امری است می باشد؛ یعنی هیچ کاری بر عهده رسول نیست جز آنچه خدا بیان کند.
نقد و پاسخ به اشکال چهارم
کسانی که به جمله « لَیْسَ لَک مِنَ الْأَمْرِ شَیْءٌ» تمسک کرده و خواسته اند توانایی پیامبر را بر این امر انکار کنند، در حقیقت آیات دیگر قرآن را فراموش کرده اند. (مکارم شیرازی، 1374: 3/ 83).
از جناب جابر روایت شده که من به حضرت باقر (علیه السلام) گفتم که آیه «لیس لک من الامر شیئ» را برای من تفسیر کن حضرت فرمودند: ای جابر، رسول الله حریص بود در این که علی بن ابی طالب بعد از او بر کافه مردمان خلیفه و جانشین او باشد و در علم خدا خلاف آنچه پیامبر می خواست تقدیرشده بود.
لذا خدای متعال فرمود: « لَیْسَ لَک... » یعنی نیست تو را ای محمد در خلافت امیرالمؤمنین(علیه السلام) قدرتی بلکه خلافت آن حضرت به قدرت ما راجع است (لاهیجی، 1373: 1/ 376).
لیس لک «یارسول الله» من الامر فی شئون الخلق من حیث الایصال الی الهدی و التوبه و التعذیب ونحو ذلک «شیئ» مما یرجع الی قدرت الله ولا داخل تحت قدرتک فانک بشر مخلوق وانمالامر فی ذلک لله» (بلاغی نجفی، 1420 ق: 1/ 341).
مستند اشکال پنجم
آیه پنجم: «وَ ما مُحَمَّدٌ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ» (آل عمران/ 144)؛ و در این آیه کلمه «ما» و «الاّ» مفید حصر است.
محمد هیچ عنوانی جز رسالت ندارد و رسالت او مانند رسولان دیگر است و مسلم است که رسولان گذشته مدیر جهان و سرپرست کیهان نبودند و رسالت ایشان در امور تشریعی بوده و نه تکوینی، پس آیه به طور واضح می گوید که محمد مأمور شرع است نه قیّوم جهان.
نقد و پاسخ به اشکال پنجم
اینکه نویسنده فرموده: به وسیله این آیه رسالت پیامبر در امور تشریعی اثبات می شود نه امور تکوینی، ما هم می گوییم: پیامبر مأمور شرع است؛ اما امور تکوینی را خداوند به پیامبر تفویض کرده است و این که فرمود: ما و الا مفید حصر است باید گفت که حصر اضافی است و نه حصر مطلق.
مستند اشکال ششم
آیه ششم: «قُلْ إِنِّی لا أَمْلِک لَکمْ ضَرًّا وَ لا رَشَداً قُلْ إِنِّی لَنْ یجِیرَنِی مِنَ اللَّهِ أَحَدٌ وَ لَنْ أَجِدَ مِنْ دُونِهِ مُلْتَحَداً، إِلاَّ بَلاغاً مِنَ اللَّهِ وَ رِسالاتِهِ» (جن/ 21-23)؛ بگو که من ضرر و نفعی برای شما ندارم و من پناهی جز خدا نخواهم یافت جز اینکه من مبلّغ می خواهم. یعنی من فقط عهده دار تبلیغم نه تکوین.
نقد و پاسخ به اشکال ششم
آنچه از سیاق آیات کریمه استفاده می شود؛ این است که رسول خدا به دستور پروردگار، جایگاه خود نسبت به پروردگار و نسبت به مردم را بیان کرده، درباره موقعیتی که نسبت به خدای تعالی دارد گفته که من او را میخوانم و کسی را شریک او نمی دانم و درباره موقیتش نسبت به مردم فرموده: من هم بشری مثل شمایم و مثل شما مالک رشد و ضرر خودم نیستم تا چه رسد به اینکه با اراده خودم به شما ضرر برسانم و یا با قدرتی که دارم شما را به خیری که خودم می خواهم ارشاد کنم بلکه من تنها ماموری از ناحیه خدا هستم که شما را دعوت کنم (طباطبایی، 1374: 20/ 79).
مستند اشکال هفتم
آیه هفتم: «قل ما کنْتُ بِدْعاً مِنَ الرُّسُلِ وَ ما أَدْرِی ما یفْعَلُ بِی وَ لا بِکمْ إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ ما یوحی إِلَی» (احقاف/ 9)؛ بگو من پیغمبر تازه در آمدی نیستم و مانند سائر رسولانم و نمیدانم با من چه خواهد شد و من پیروی نمی کنم مگر آنچه به من وحی می شود.
این آیه صریحاً می گوید: خاتم الانبیاء مانند سایر رسولان است و از امور آینده خود و دیگران بی خبر است ما حضرات ائمه را امام می دانیم ولی از خاتم الانبیاء برتر و بالاتر نمی دانیم.
نقد و پاسخ به اشکال هفتم
نفی علم غیب از پیامبر از جمله «ما ادری» از جهت بشر بودن او است و با اثبات علم غیب برای آن حضرت از طریق وحی منافات ندارد. (طباطبایی، 1374: 18/ 290).
علم غیب بالاصاله و مستقلاً خواست خدای تعالی است به آن معنایی که توضیح دادیم پس خدای تعالی به ذات خودش عالم به غیب است و دیگران اگر علمی به غیب داشته باشند به تعلیم او دارند با این نکته که از آیه استفاده کردیم روشن می شود که هرجا خدای تعالی از انبیا حکایت کرده که منکر علم غیب خود شده اند منظور این بود که بفهمانند ما رسولان بالاصاله و مستقلاً علم به غیب نداریم و نه اینکه با وحی خدا هم دانای به غیب نمی شویم مانند آنجا که فرموده: «قل لا اقول لکم عندی خزائن الله و لا اعلم الغیب » (طباطبایی، 1374: 20/ 86).
مستند اشکال هشتم
آیه هشتم: «وَ لا یأْمُرَکمْ أَنْ تَتَّخِذُوا الْمَلائِکهَ وَ النَّبِیینَ أَرْباباً أَ یأْمُرُکمْ بِالْکفْرِ بَعْدَ إِذْ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ» (آل عمران/80)؛ یعنی خدا شما را امر نمیکند که فرشتگان و پیامبران را ارباب و مربی خود بگیرید.
آیا خدا به این کفر امر کرده است! غیر خدا را ارباب و مربی خود دانستن کفر است طبق این آیه در آیه دیگری میفرماید: «یا صاحِبَی السِّجْنِ آ أرْبابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَیرٌ أَمِ اللَّهُ الْواحِدُ الْقَهَّارُ» (یوسف/39)؛ ارباب های جدا جدا بهتر است یا خدای یکتای قهار.
نقد و پاسخ به اشکال هشتم
در تفسیر آیه« و لا یامرکم ان تتخذواالملائکه والنبیین اربابا...»آمده که امام فرموده: در قدیم قومی بودند که ملائکه را می پرستیدند و قومی از نصارا معتقد بودند که عیسی رب و خداست و یهود معتقد بودند عُزَیر پسر خداست، لذا خدای تعالی فرمود: لا یامرکم. ..»طباطبایی، 1374: 3/ 510).
کفر تنها انکار خدا نیست، بلکه پذیرش هر گونه رب و مستقل دانستن هر مخلوقی کفر است «ان تتخذوا الملائکه والنبیین اربابا...»(قرائتی، 1383: 2/ 98).
همچنین، حضرت یوسف در زندان به دوستان مشرک خود فرمود: «أ أرْبابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَیرٌ أَمِ اللَّهُ الْواحِدُ الْقَهَّارُ» آیا پذیرش اربابان متعدد بهتر است «یا صاحِبَی السِّجْنِ أَ أَرْبابٌ. ..» ای دو زندانی آیا خدایان متعدد بهتر است یا الله، بتها واکنشی است از اوضاع و حالات انحرافی فاسد که در دوران اجتماع، آدمی وجود دارد و یا واقعیت درستی ندارد (قرائتی، 1383: 10/ 165).
با توجه به این آیه ما هم می گوییم: اگر در عرض هم باشند اشکال دارد اما در طول هم بودن هیچ اشکالی ندارد؛ همچنین است یک مکان چند تا ارباب مستقل داشته باشد اشکال دارد. از این جهت معلوم می شود که منظور از ارباب متفرق (بتها) هستند.
مستند اشکال نهم
آیه نهم: «فَذَکرْ إِنَّما أَنْتَ مُذَکرٌ* لَسْتَ عَلَیهِمْ بِمُصَطِیرٍ» ( غاشیه/ 21-22)؛ ای رسول تذکر بده تو فقط تذکر دهنده ای و بر ایشان تسلط نداری. پس رسول خدا که برایشان تسلط ندارد، چگونه برایشان و بر تمام جهان تسلط دارد؟ چگونه ایشان زمامدار امور هستی است؟
نقد و پاسخ به اشکال نهم
«انما انت مذکر» این جمله به دلیل اینکه حرف«فاء» بر سر دارد تفریع بر مطالب گذشته و نتیجه گیری ازآن است و معنایش این است که وقتی معلوم شد خدای سبحان رب ایشان می باشد و رب دیگری غیر او ندارد و نیز معلوم شد که در پیش رو یومُ الحساب و یومُ الجزا را دارند که در آن روز مؤمن وکافرشان جزا داده می شوند.
پس تو ای پیامبر ایشان را به این حقایق تذکر بده که «انما انت مذکر» وظیفه توکه پیامبر خدایی تنها همین تذکردادن است. به امید اینکه دعوتت را اجابت کنند و به طیب خاطر و بدون اکراه و اجبار ایمان آورند (علامه طباطبائی 1374:20/460).
مستند اشکال دهم
آیه دهم: «وَ مِنْ أَهْلِ الْمَدِینَهِ مَرَدُوا عَلَی النِّفاقِ لا تَعْلَمُهُمْ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ» ( توبه/ 101)؛ حال کسی که به اموال منافقین علمی ندارد و ایشان را نمی شناسد چگونه ولایت تکوینی بر ایشان دارند؟
نقد و پاسخ به اشکال دهم
شماکه در ذیل این آیه می گویید: پیامبر مستقلاً ولایت تکوینی ندارد ما نیز می پذیریم اما چه کنیم که شما توجهی به آیات دیگر ندارید به خاطر اینکه نه تنها ولایت تکوینی پیامبر (علیه السلام) بلکه ولایت تکوینی ائمه را نیز هم در منابع اهل سنت و هم در منابع شیعی به وسیله آیه ولایت اثبات کردیم.
مستند اشکال یازدهم
آیه یازدهم: «قُلْ أَ غَیرَ اللَّهِ أَتَّخِذُ وَلِیاً فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ هُوَ یطْعِمُ وَ لاَ یطْعَمُ قُلْ إِنِّی أُمِرْتُ أَنْ أَکونَ أَوَّلَ مَنْ أَسْلَمَ وَ لاَ تَکونَنَّ مِنَ الْمُشْرِکینَ.» (انعام/ 14)؛ بگو آیا غیر خدا را ولیّ و سرپرست بگیریم؛ ولیّ که ایجاد کننده آسمان و زمین است بگو که من مأمورم اولین مسلمان باشم و البته از مشرکین مباش.
این آیه می گوید ولایت تکوینی مخصوص کسی است که خالق آسمان و زمین باشد و طعام نخورد. آیا رسول و امام خالق آسمانها و زمیناند و طعام نمی خورند؟
نقد و پاسخ به اشکال یازدهم
برداشتی که نویسنده کرده صحیح نیست چون علامه طباطبایی در تفسیر خود فرموده است که: در این جمله رسول گرامی (علیه السلام) خود را دستور میدهد که از راه سؤال و جواب آنان را به اشتباه و خطایشان واقف ساخته و بفهماند که منطق «شکرمنعم» منطق و برهان صحیحی است لکن منعم شما این بتها نیستند؛
بلکه منعم و ولیِ نعمتی که نوع آدم و هر موجود دیگراز خوان نعمتش متنعم است، تنها خدای سبحان خداست آن کسی که روزی مید هد و خود احتیاجی به روزی ندارد «یطعم ولایطعم» به دلیل اینکه اوکسی است که آسمانها و زمین را آفریده است وآنها را از ظلمت عدم به نور وجود در آورده. آری اشیاء عالم و سلسله اسباب و مسببات همه از صنع اوست (طباطبایی، 1374: 7/ 42).
مستند اشکال دوازدهم
آیه دوازدهم: «وَ کفی بِاللَّهِ وَلِیا وَ کفی بِاللَّهِ نَصِیراً» ( نساء/ 45)؛ خدا کافی برای ولایت و سرپرستی و برای یاری است. پس احتیاج به ولایت و سرپرستی و یاری دیگری نیست و ولایت تکوینی کس دیگر لغو و بیهوده است.
نقد و پاسخ به اشکال دوازدهم
در این آیه که میفرماید: خدا مستقلاً برای ولایت کافی است، صحیح است؛ اما این ولایت برای پیامبران و ائمه، بالعرض و باذنه نیز ثابت است.
مستند اشکال سیزدهم
آیه سیزدهم: «وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَیسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ کمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ...» (نور/ 55)؛ از امام صادق منقولست این آیه راجع به امامان است که خدا به ایشان وعده داده و ایشان را خلیفه زمین کند و ایشان تمکن دینی دهد.
اولاً: خلافت آنچه مانند خلافت گذشتگان است چنانکه گذشتگان متولی امور تکوین نبودند اینان نیز نیستند؛ پس خلافت و سرپرستی ایشان در امور تشریع و تمکن دینی است نه امور تکوینی و خلافت گذشتگان در قسمتی از زمین بوده است.
ثانیاً: خدا ایشان را برای نشر دین تمکّن خواهد داد؛
ثالثاً: خلافت ایشان و زمین است نه در تمام جهان اگر چه ما آن روایت را صحیح نمی دانیم.
نقد و پاسخ به اشکال سیزدهم
الحسین بن محمد عن معلی بن محمد عن الوشاء عن عبدالله بن سنان قال: سالت ابا عبدالله (علیه السلام) عن قول الله جل جلاله « وَعَدَ اللَّهُ الَّذینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ » قال: هم الائمه (حویزی، 1415 ق: 3/ 616).
در این آیه حضرت مهدی و یارانش به عنوان «الذین آمنوا منکم و عملوا الصالحات» معرفی شده اند. بنابراین تحقق این انقلاب جهانی بدون یک ایمان مستحکم که هر گونه ضعف و ناتوانی را دور سازد و بدون اعمال صالحی که راه را برای اصلاح جهان بگشاید، امکان پذیر نیست. ..
وعده می دهد که آنها را قطعاً خلیفه روی زمین خواهد کرد همان گونه که پیشینیان را خلافت روی زمین بخشید (مکارم شیرازی، 1374: 7/ 386)؛ و در ذیل این آیه دلیل اولی را بیان نموده که ائمه متولی امور تکوین نبودند مانند خلافت گذشتگان ما ادعای ایشان را با اعجاز حضرت عیسی (علیه السلام) که «احیای مردگان و استشفاء امراض مختلف» بوده باشد جواب میدهیم.
مستند اشکال چهاردهم
ادله عقلیه و نقلیه بر نفی ولایت تکوینی مخلوق
اشکال و پاسخ به آن:
گویند اگر محال است فردی در آن واحد در دو مکان باشد یعنی امیرالمؤمنین (علیه السلام) چگونه فرموده «من یمت یرنی» یعنی «هر کس بمیرد مرا می بیند» چگونه او را می بیند در حالیکه او مکان واحد دارد؟
جواب این است که راویان این روایات غالباً از غلات بودهاند و این دروغ را به امام بستهاند. اگر آن امام در مرگ هر کسی حاضر باشد، باید همواره محزون و افسرده باشد و به قول خودش برای حزن شیعیان محزون گردد.
خدائیکه ستارالعیوب و به مؤمنین فرموده در امور تجسس نکنید؛ آیا فقط خدا کافی است که به گناه بندگانش آگاه باشد؟ آیا امام که فردی از افراد مؤمنین است نباید قول خدا را اطاعت کند؟ آیا میتوان به فرمان «لا تجسسوا» (حجرات / 12)؛ که در قرآن است اعتنا نکنیم؟
ثانیاً بر فرض صحت این خبر، امام را مانند ماه آسمان بدانند که هر کس او را می بیند و او مکان واحد دارد، اما اگر همه جا باشد دیگر آمد و رفت لازم ندارد و علی که به مکه می رود خود در مکه است نباید زحمت راه را بر خود تحمیل کند. رسول خدا که به معراج رفت اگر در همه جا بود دیگر رفتن لازم نبود!
نقد و پاسخ به اشکال چهاردهم
اما اینکه نویسنده فرموده: «من یمت یرنی» برای امیرالمؤمنین صدق نمیکند؛ ما جواب می دهیم که آیا یک نفر می تواند پنجاه نفر را درخواب ببیند یا خویشتن را در مکان های متعدد ببیند؟
جواب نویسنده حتماً «بله» می باشد چونکه برای هر شخصی اتفاق افتاده است و ثانیاً اینکه امیرالمؤمنین صورت های مثالی مختلف داشته باشد اشکالی ندارد؛ چونکه تمثل مثل روح می باشد جسم نیست و لذا بهتر است امیرالمؤمنین می تواند به صورت مثالی چندین نفر تمثل داشته باشد. ائمه می توانند ببینند چون دیدن گناه غیر از تجسس کردن هست به عبارت دیگر تجسس به چیز مخفی گفته می شودکه تلاش کنی ببینی و این تعریف درباره ائمه سالبه به انتفاء موضوع است.
مستند اشکال پانزدهم
دلیل دوم برای نفی ولایت تکوینی توحید افعالی:
باید دانست که توحید بر چهار قسم است: که انکار هر یک موجب شرک است. توحید ذاتی و صفاتی و افعالی و عبادی. توحید افعالی آن است که غیر خدا طبق آیات قرآن و عقل نمی توانند کار خود کنند و کارهای خدا منحصر است به خود او و یکی از صفات او قیمومیّت و ولایت و حفاظت او است بر تمام اشیاء چنانکه در قرآن آمده است. «هو الحی القیوم»؛ (آل عمران/ 2).
نقد و پاسخ به اشکال پانزدهم
اولاً ما می پذیریم تمام افعالی که در عالم اتفاق می افتد منحصراً کار خداست یا به واسطه هست که این واسطه قرار گرفتن مجوزی است از طرف خداوندکه قابل انکار نیست، با دلایل نقلی که گذشت.
ثانیاً اینکه گفتید کارهای خدا منحصراست، تالی فاسد این حرف این میشود که اگر ما به طور مثال توحید افعالی داشته باشیم کس دیگری قادر به انجام دادن هیچ کاری نیست به نظرشما این حرف صحیح می باشد؟ ثالثاًآیه قرانی راکه بر این مطلب آوردید جوابش درآیه ولایت مفصلاً آورده شد.
مستند اشکال شانزدهم
اگر ولایت و سرپرستی جهان با غیر خدای عزوجل باشد لازم می آید در وجود حق و افعال او تعطیل و اهمال باشد و آن باطل است؛ زیرا وجود حق معطل نیست «کُلَّ یَوْم هُوَ فِی شَأْن» (الرحمن/ 29)؛ و طبق آیات قرآن و روایت کسی که قائل به تعطیل شود کافر است.
نقد و پاسخ به اشکال شانزدهم
این ملازمه را ما رد می کنیم که سپردن کاربه دست امیرالمؤمنین کارها راتعطیل می کند سپردن کار به غیر، مثل اینکه خود خدا دارد انجام می دهد. به دلیل اینکه وقتی امیرالمؤمنین (علیه السلام) می شود یدالله، دیگر ید علی (علیه السلام) غیر خدا نیست. مثل اینکه شخصی چیزی را بردارد، بعدکسی بپرسد چه کسی برداشت؟ بگوید من نبودم.
مستند اشکال هفدهم
ولایت تکوینی مستقل و غیر مستقل فرق ندارد.
شیخیه چنانکه اسکوئی در احقاق الحق و سائر رؤسای ایشان نوشته اند که اگر رسول و امام در خلقت و اداره امور جهان مستقل باشد، شرک است و اما اگر مستقل باشند و به امور و اراده و اذن مدد خدا خلق و رزق و امور جهان را متکفل باشند چه اشکالی دارد؟
جواب آنست که: اولاً مدرک بر این فرض از شرع و عقل نداریم و هر گفتاری مدرکی می خواهد و مدیر بودن غیر خدای سبحان برای جهان چه به نحو استقلال و چه غیر استقلال مدرکی ندارد.
ثانیاً مدارک اسلام چنانکه آیات و روایات آن باشد دلالت بر بطلان آن دارد. ثالثاً خدا در همه جای قرآن می گوید «الله خالق کل شیء»؛ «و بکل شیئ» و یکجا نفرموده «رسولنا مدیر کل شیء» رابعاً می گوییم رسول یا امام چگونه مدیر و یا خالقاند با اسباب یا بدون اسباب، اگر بگوئی با اسباب. می گوییم خدا خود موجب اسباب است.
مگر عاجز و یا خسته شده چرا خودش، اسباب را اداره نکند که دیگری کند و اگر بگویی رسول و امام بدون اسباب جهان را اداره میکند، میگوییم رسول و امامی که دارای مکان و محدودند و در هر جا نیستند چگونه بدون اسباب اداره می کنند؟
به اضافه خوب بود رسول خدا (علیه السلام) یک مرتبه بدون اسباب برگردد. و اگر بگویی رسول و امام اسباب و ابزار کار خدایند برای خلق و اداره جهان، میگوییم اسباب و ابزار چیزهایی باشد که اراده و شعور نداشته باشد آیا رسول و امام مانند اسباب بی اراده و بی شعورند؟
این توهین به ایشان خواهد بود. پس اگر بی اراده باشند نباید فعلی و یا خلقی و اراده جهان را به ایشان نسبت داد؛ زیرا فعل را به فاعل مختار با اراده نسبت می دهند نه به ابزار و آلات.
نقد و پاسخ به اشکال هفدهم
اولاً: اینکه گفتید مدیر بودن غیر خدا چه به نحو استقلال و غیر استقلال مدرکی ندارد؛ پس قضیه حضرت عیسی که در آیه قران آمده چیست؟ (مائده/ 110)؛ توضیح آیه آورده می شود.
دلیل ثانی شما نیز رد می شود چون توجهی به آیات دیگر نداشتید من جمله«آیه ولایت» ثانیاً: پیامبر یک صورت ظاهری دارد و یک صورت باطنی مثل «اول من خلق الله نوری» این را که بدن نمی شود گفت و بدن نیست.
و در (اگربگویی) چهارم ملازمه عقلی به کار بردیدکه همه آنها ادعای بدون دلیل بود و نیاز به اثبات دارد و در قسمت پایینی حرفتان دچاراشتباه شدید؛ چونکه ما نگفتیم ممکن واجب شود اما صفات واجب را می شود گرفت اماگرفتن صفات واجب ایرادی ندارد مثلاً همانطور که خدا سمیع است انسانها نیز هستند.
مستند اشکال هجدهم
«فَسَخَّرْنَا لَهُ الرِّیحَ تَجْرِی بِأَمْرِهِ رُخَاءً حَیثُ أَصَابَ» (ص/ 36)؛ آیا از آیاتی که حضرت سلیمان ریاست داشته بر جن و انس و طیور و حتی بر بادها، ولایت تکوینی برای سلیمان نمی شود؟ ریاست سلیمان، همان حق امر و نهی بر آنهاست آنها از او اطاعت می کردند.
نقد و پاسخ به اشکال هجدهم
درتفسیر من وحی القرآن جلد6، صفحه28؛ فرموده است که این آیه از ادله ولایت تکوینی می باشد. همچنین ما از لفظ فرمان سلیمان (علیه السلام) درمی یابیم که منظور ولایت تکوینی است.
مستند اشکال نوزدهم
بعضی ها امام را قیاس به حضرت عیسی می کنند و می گویند: چنانکه عیسی خلق کرد و زنده نمود و شفا داد باذن الله چه مانعی دارد امام نیز خلق کند و رزق بدهد باذن است؟
حضرت عیسی چیزی خلق نکرده و خصوصاً در قصه او خلق روح از او نبوده بلکه خدا زنده کرده است و حیات داد ما برای روشن شدن مطلب آیه ای می آوریم. «وَ إِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطِّینِ کهَیئَهِ الطَّیرِ بِإِذْنِی فَتَنْفُخُ فیها فَتَکونُ طَیراً بِإِذْنِی وَ تُبْرِئُ الْأَکمَهَ وَ الْأَبْرَصَ بِإِذْنِی وَ إِذْ تُخْرِجُ الْمَوْتی بِإِذْنِی» (مائده/ 110)؛
ای عیسی به یاد آر هنگامی که از گل چون هیئت مرغ می ساختی پس به اراده من مرغ میشد و هنگامی که اکمه و ابرص را به اذن و اراده من شفا می دادی و هنگامی که آنان را از قبر بیرون می آوردی با اراده و اذن من.
در اینجا فرموده: تو از گل هیئت مرغ می ساختی و هر کس می تواند شکل و هیئت مرغ بسازد و این غیر از خلق و ایجاد از عدم است که مخصوص خدا می باشد و عیسی این کار را نکرده و بحث ما در خلق از عدم است و حضرت عیسی خلق را از عدم ننموده تا شما امام را قیاس به آن کنید عیسی مجسمهای ساخته و لفظ تخلق در آیه مجاز است. به معنی تصنع است.
و همچنین «تحرج الموتی» غیر از «تحیی الموتی» میباشد دلیل، تفاسیر شیعه و سنی و روایات خود ائمه )ع) است و خارق العاده بودنش همین است که با نبودن اجزاء و عروق و اوتار متعارض یک مرتبه خدا آنرا مرغ می کرد سخن ما در این است که روح را خدا ایجاد کرده و آن هیأت دمیده نه عیسی ما دلائل خود را می آوریم.
نقد و پاسخ به اشکال نوزدهم
توضیح این آیه:
1) بعضی خلق را در این آیه به معنای اندازه گیری و ساختن گرفته اند و گفته اند: خلق به معنای احداث و ایجاد و آفریدن فقط از آن خداست.
2) بعضی هم گفته اند خلق گاهی اطلاق می شود به معنای ابداع و آفرینش از عدم اراده و گاهی اطلاق می شود و اراده نیز به معنای آفرینش چیزی از چیز دیگر می شود.
نتیجه: اگر خلق را به معنای اول گرفتیم، در این صورت بر غیر خدا اطلاق نمی شود، اما به معنای دوم بگیریم اطلاق آن بر غیر خدا جائز است.
اما ممکن است گفته شود «وَ إِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطِّینِ کهَیئَهِ الطَّیرِ بِإِذْنِی» استفاده می شود که حضرت عیسی به اذن خدا از گل مانند پرنده و به هیئت پرنده میآفرید نه اینکه مانند یک نفر که با گل بازی کند و تمرین صنعت مجسمه سازی نماید.
بنابر این در این مورد همان معنای دوم «آفرینش یک شی از شی دیگر» مراد است و الا اگر مراد ساختن هیئت پرنده بود که از هر صورت گر و مجسمه سازی صادر میشود دیگر جمله «باذنی» لازم نبود زیرا همه چیز و همه کارها در یک حساب کلی به اذن خداست اما این «اذنی» است که در اینجا مراد است.
مستند اشکال بیستم
فرموده: «وَ یقُولُ الَّذِینَ کفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلاً قُلْ کفی بِاللَّهِ شَهِیداً بَینِی وَ بَینَکمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکتابِ» (رعد/ 43)؛ در اینجا بعضی از نویسندگان شیعه نوشته اند مقصود از «من عنده علم الکتاب» که شهادت بر صدق رسالت محمد (علیه السلام) داده و شهادت او ردیف شهادت خداست همانا علی ابن ابیطالب (علیه السلام) است آن وقت گفته اند آنکه علم همه کتاب نزد او باشد افضل است از آنکه نزد اوعلم بعض از کتاب است.
آیات بسیاری در قرآن است که دلالت میکند بر اینکه «و من عنده علم الکتاب» آخر سوره رعد، همانا علمای اهل کتابند که ایشان طبق نوشته های تورات و انجیل شهادت بر رسالت محمد (علیه السلام) دادند،
در اینجا که فرموده شهادت خدا و شهادت «و من عنده علم الکتاب» برای رسالت کافی است باید دید شهادت خدا چگونه و کی و کجا است تا برسیم به شهادت «و من عنده» این آیات شاهد است بر اینکه مقصود از جمله «و من عنده علم الکتاب» علمای اهل کتاب است.
نقد و پاسخ به اشکال بیستم
زمینه گفتاردر این صورت بیان این جهت بودکه کفار منکرحقیقت کتابند وآن را آیتی الهی نمی دانند و لذا از رسول خدا درخواست آیتی غیرآن میکردند همچنانکه دراین سوره درخلال آیاتش چند نوبت این معنا را ازکفار حکایت نمود و ازآن جوابی دادکه کلامشان رابه خودشان برگرداند وکانه وقتی این جواب را شنیده و از آمدن آیتی غیرقرآن مأیوس شدند
ناگریز اصل رسالت را انکارکردند؛ چون آیت بودن قرآن را قبول نداشتند وآیت دیگری هم نیامد و لذا گفتند «لست مرسلا- تو اصلاً پیغمبرنیستی» (طباطبایی، 1374: 11/526). مراد از جمله «قل کفی بالله شهیدا بینی وبینکم ومن عنده علم الکتاب» که درجواب انکار رسالت پیامبراسلام(علیه السلام) آمده است (همان).
مستند اشکال بیست و یکم
«وَإِذْ قَالَ رَبُّک لِلْمَلاَئِکهِ إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَهً» و آدم را جانشین کرد در نتیجه چون خدا ولایت تکوینی بر تمام جهان دارد؛ پس خلیفه او نیز باید ولایت تکوینی بر تمام جهان داشته باشد؟ جواب آناست که در این دلیل چندین اشتباه رخ داده:
اولاً: آنکه می گوییم خدا بر ملائکه خطاب کرد، باید بفهمید، که ملائکه از خطاب خدا و جعل خلیفه چه فهمیدند، آنان فهمیدند، که خدا می خواهد، بجای نسناس و آدمیانی که فساد می کردند و خون ریز بودند، جای آنانکه هلاک شدند، جانشینی قرار دهد.
ثانیاً: خدا نفرموده خلیفتی یعنی جانشینی من و نیز نفرموده خلیفه الله یعنی جانشین خدا. پس مدعی از کجا می گوید خلیفه الله در قرآن که چنین چیزی نیست در قرآن هر جا خلیفه و خلفاء و یستخلف گفته شده مقصود جانشینی گذشتگان است.
مثلاً در سوره ص به داوود فرمود: «إِنَّا جَعَلْناک خَلِیفَهً فِی الْأَرْضِ فَاحْکمْ بَینَ النَّاسِ بِالْحَقِّ» از این آیه استفاده می شود که حکومت و قضاوت انبیاء در قسمتی از زمین بوده نه در تمام جهان به قرینه کلمه «فِی الْأَرْضِ» که با الف ولام عهد نیز آمده و نیز قضاوت ایشان بین مردم و قانون تشریعی است نه تکوینی به قرینه کلمه« بَینَ النَّاسِ».
نقد و پاسخ به اشکال بیست و یکم
ظاهر کلمه خلافت این است که مراد از آن خلافت خدایی است و در نتیجه با خلافتی که در آیه مورد شبهه آمده منطبق است و یکی از شوون خلافت این است که صفات و اعمال مستخلف را نشان دهد و آینده صفات او باشد کار او را بکند؛ پس در نتیجه خلیفه خدا در زمین باید متخلق به اخلاق خدا باشد و آنچه خدا اراده می کند او اراده کند وآنچه خدا حکم می کند او همان را حکم کند و چون خدا همواره به حق حکم میکند او نیز به حق حکم می کند (طباطبایی، 1374: 17/ 296).
جاعل ازجعل دومفعولی وبه معنای «مصیر» است ومعنای جمله «انی جاعل فی الارض خلیفه» این است که من آدم را در زمین جانشین قراردادم (مترجمان ناشر، 1377: 1/ 61).
مستند اشکال بیست و دوم
اگر کسی بگوید خدا در قرآن برای خود واسطه قرار داده بین خود و بندگانش مثل: «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ ابْتَغُوا إِلَیهِ الْوَسِیلَهَ وَ جاهِدُوا فِی سَبِیلِهِ» (مائده/ 35)؛ آیا این وسیله مگر همان واسطه نیست آیا توسل غیر از واسطه خواندن است؟
اولاً: واسطه غیر از وسیله است و توسل مربوط به واسطه نیست واسطه فاصله بین دو چیز است مثلاً می گویند بین این خانه و آن خانه دیواری و یا باغی واسطه است اما نمی گویند وسیله است، وسیله یعنی ابزار و کارهایی که انسان را به مقصودش نزدیک کند.
ثانیاً: در این آیه فرموده «و ابتغوا الیه الوسیله»؛ یعنی وسیله ای بجوئید انسان مکلف به این آیه می تواند وسیله از ایمان و عمل برای خود بجویید متأسفانه ما می بینیم مردم عوام و یا غالیان اولیاء خدا را وسیله می خوانند در صورتی که خدا نفرموده بخوانید بلکه فرموده بجوئید.
ثالثاً: باید دید خود رسول و اصحاب او مانند علی (علیه السلام) از این آیه چه فهمیدند و چگونه عمل کردند و چه چیز را وسیله دانسته به سوی خدا عرض کرد. «الهی وسیلتی الیک ایمانی بک».
نقد و پاسخ به اشکال بیست و دوم
درتفسیرقمی درذیل آیه شریفه «وابتغوا الیه الوسیله» آمده که امام فرمود: یعنی به وسیله امام به درگاه اوتقرب بجویید. یعنی به وسیله اطاعت امام به درگاه خدا، تقرب بجویید و این روایت هم از باب تطبیق کلی برمصداق است،
می خواهد بفرماید: یکی از روشن ترین مصادیق وسیله، اطاعت امام است؛ نه اینکه اطاعت امام وسیله منحصربه فرد باشد و نظیرآن روایتی است که از ابن شهر آشوب نقل شده که گفت: امیرالمؤمنین (علیه السلام) در تفسیرآیه «وابتغوا الیه الوسیله» فرمود: منم وسیله خدای تعالی (طباطبایی، 1374: 5/ 545).
نتیجه
1. استقلال غیر خدا در امر خلق و رزق و زنده کردن و میراندن و تدبیر امور کائنات، کلاً یا بعضاً یا به عبارت دیگر ولایت تکوینیه مستقله مطلقه عامه یا غیر عامه، تفویض، شرک، غلو و باطل و محال است.
2. قدرت و ولایت عبد، به طور غیر مستقیم و بإذن الله و بر حسب نظام متقن الهی بر اماته و احیا و شفای بیماران و خلق و رزق و تصرف در اکوان – نه به عنوان اداره امور و خلق خلایق و سازمان دادن کائنات بلکه طبق حکم مصالح عارضی و ثانوی در داخل این سازمان – شرک و غلو و تفویض نیست و اعطای این قدرت به بعضی از بندگان، طبق حکمت و مصلحت لازم است.
3. ولایت و قدرت تصرف در اکوان به این نحو که خداوند متعال اشیا را تکویناً فرمانبر و مطیع او قرار دهد، مانند نرم شدن آهن برای داود نبی، جایز است و شرک و تفویض نیست.
4. ولایت شخص بر نفس خود و آنچه مسخر بشراست، تفویض نیست.
5. بعضی خوارق و معجزاتی که به وسیله انبیا و اولیا اظهار می شود، فعل خداست و برخی معجزات، فعل شخص نبی یا ولی است.
6. پیغمبر و امام مجاری فیض خدا هستند، به این معنی که علت غایی آفرینش بوده و عالم برای آنها و به طفیل وجود آنها آفریده شده است.
7. علت فاعلی آفرینش، اراده خداوند متعال است و پیغمبر و ائمه اطهار علت غایی هستند.
8. تفویض مطلق امر دین به پیغمبر و امام که به طور کلی و بدون وحی و الهام، هرچه را بخواهند حلال و هر چه را بخواهند حرام نمایند، باطل است.
کتابنامه
1. بلاغی نجفی، محمد جواد، (1420 ق)تفسیربیانی، قم: بنیاد بعثت مکان، چ اول.
2. طباطبایی،سید محمد حسین (1374 ش)المیزان فی تفسیرالقرآن، مترجم سید محمد باقرموسوی همدانی،، قم: انتشارات جامعه مدرسین، چ پنجم.
3. شریف لاهیجی، محمد بن علی، (1373 ش)، تفسیر شریف لاهیجی، تهران: نشر داد، چ اول.
4. مکارم شیرازی، ناصر، (1374 ش)، تفسیر نمونه، تهران: دار الکتب الإسلامیه، چ اول.
5. قرائتی، محسن، (بی تا)، تفسیر نور، تهران: مرکز فرهنگی درسهایی از قرآن، چ یازدهم.
6. عروسی حویزی، عبد علی بن جمعه، (1415 ق)، تفسیر نور الثقلین، قم: انتشارات اسماعیلیان.
7. امینی، عبدالحسین، (1389)، ترجمه الغدیر، قم: موسسه میراث نبوت.
نظر شما