موضوع : پژوهش | مقاله

انحطاط و افول امپراطوری آمریکا

مجله  رواق اندیشه  رواق اندیشه، شماره 9، مرداد -شهریور 1381 

نویسنده : حاجتی، میراحمدرضا
میراحمدرضا حاجتی[1]

چکیده:
خورشید بخت و اقبال تمدن آمریکایی رو به غروب نهاده است و آرمانهای ادعایی اومانیسم و لیبرالیسم، همچون حقوق بشر و... در ورای ظهور حقیقت غربِ خود بنیاد، بیش از پیش رنگ می بازد. دلایل متقن و قراین متعدد حاکی از آن است که آمریکا گرفتار حادثه است.[2] رویکرد میلیتاریستی و نظامی گری دولت ایالات متحده نه تنها شاخصه توانمندی این کشور تلقی نمی گردد که خود برهانی بر افول زود هنگام این امپراطوری است.

طی ماههای اخیر شیطان بزرگ سر مست از پیروزی کاذب و نیم بند خود در کشور ضعیف و ستم دیده افغانستان بر طبل جنگ کوبیده و بیش از پیش کشورهای مستقل و ملتهای آزاده جهان را به حمله نظامی تهدید می کند.

آیا تشدید روحیه جنگ افروزی رئیس جمهور اقلیت ملت آمریکا و زمامداران متکبر این کشور حاکی از اقتدار برونی ایالات متحده و انسجام درونی آن می باشد و یا در پس پرده این عربده کشیهای متکبرانه و خیمه شب بازی کودکانه راز دیگری نهفته است؟

از دیدگاه بسیاری از صاحب نظران رویکرد نظامی در دیپلماسی فرامرزی آمریکا نشانه ای واضح از افول ابر قدرت غرب و ابزاری برای سر پوش نهادن بر بحران همه جانبه جامعه آمریکا و انحراف افکار عمومی داخل و خارج، از واقعیتهای موجود در این زمینه تحلیل می گردد و در حقیقت «واکنش آمریکا به حادثه 11 سپتامبر نشان داد که قدرت این کشور رو به افول گذارده است»[3]

در این مقاله موضوع افول ایالات متحده را با طرح مباحثی چون «واقعیت افول امپراطوری آمریکا»، «اساسی ترین عوامل افول آمریکا»، «نگاهی به معضلات پیچیده این کشور»، «نشانه های افول تدریجی قدرت ایالات متحده» و «اعترافات شخصیتهای آمریکایی» مورد بررسی اجمالی قرار می دهیم.

با بررسی همه جانبه واقعیتهای پیدا و پنهانِ جامعه آمریکا که به تعبیر رهبر معظم انقلاب اسلامی «دچار بحران شدید هویت فرهنگی و شخصیتی بوده و به علت از بین رفتن پایه های اخلاق از درون در حال متلاشی شدن می باشد.»[4] می توان به علائم افول حتمی ایالات متحده پی برد، البته باید به این نکته مهم هم اذعان داشت که آمریکا نه تنها یک کشور غربی بلکه «آزمایشگاه بارزی از نزول و انحطاط جامعه مدنی و نهادهای شناخته شده آن در تمدن غرب می باشد.»[5]

واقعیت افول امپراطوری آمریکا
ایالات متحده آمریکا بر اساس شهادت واقعیتهای موجود و اعتراف شخصیتهای سیاسی و فرهنگی آن، به شدت گرفتار مشکلات پیچیده ای است که آینده این کشور را تیره و تار کرده است.

اکتاو یوپاز، نویسنده معروف غربی و برنده جایزه ادبی نوبل، طی مقاله ای با عنوان «امپراتوری دموکراسی (آمریکا) در سراشیب سقوط»[6] می نویسد:«چشم انداز آمریکا به هیچ وجه روی نوید و آرامش را نشان نمی دهد.»[7]

وی تصریح می کند:

«آمریکاییان...اطمینانی را که در گذشته نسبت به سرنوشت و آینده ملتشان داشته اند از دست داده اند.»[8]

برخی از تحلیل گران که نزدیک به چهار دهه از نزدیک نظاره گر تحولات درونی ایالات متحده بوده اند بر این اعتقادند که:

«از جنگ جهانی دوم تا امروز هیچ وقت مشکلات اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی آمریکا جدی تر از حال نبوده است.»[9]

البته آنانی که برای اثبات وجود ثبات در جامعه و نظام سیاسی ایالات متحده به اقتدار نسبی این کشور در عرصه های اقتصادی، نظامی و پیشرفتهای تکنولوژیک استناد می جویند، باید به این حقیقت معطوف گردند که:

«افول امپراتوری ها ناگهانی و آنی نیست و قدرتهای بزرگ در تاریخ همیشه به آهستگی سیر قهقهرایی خود را طی کرده اند و آمریکا نیز از این قاعده مستثنا نیست.»[10]

بحرانهای عظیم و چالشهای خطرناک و سقوط فرهنگی، اخلاقی و سیاسی الگوی جامعه مدنی غربی و بهشت موعود لیبرالیسم، شرایطی را رقم زده است که:«افول امپراتوری آمریکا اکنون سالهاست که مورد توجه صاحب نظران و اندیشمندان قرار گرفته است.»[11]

و «قراین متعدد حاکی از آن است که این جمهوری امپراتوری ساز پس از رسیدن به اوج، رو به افول می رود.»[12] و برخی از صاحب نظران برجسته آمریکا با بیان این مطلب که «آمریکا در لحظه مهمی از تاریخ خود قرار دارد.»[13] اعلام می دارند: «امپراتوری آمریکا در حال سقوط و فروپاشی است.»[14]

واقعیتهای جامعه آمریکا مؤید این مطلب است که «آثار انحطاط در ایالات متحده در پنجاه سال اخیر (سالهای 1912 - 1963) بیشتر از 137 سال پیش به چشم می خورد و نیز این آثار در بیست سال گذشته بیشتر از پنجاه سال پیش بوده است.»[15]

عوامل اساسی افول امپراطوری آمریکا
نکته در خور توجه این جاست که افول امپراتوری و تمدنی که بر مبنای باورهای ماتریالیستی رشد و توسعه یافت «کمتر باتنزل قدرت اقتصادی، سیاسی و نظامی، سر و کار داشته و ریشه آن را باید در گسیختگی های معنوی، اخلاقی، خانوادگی و اجتماعی جست و جو کرد.»[16]

امواج ویران کننده جنایت و خشونت، تجاوز، اعتیاد، ابتذال اخلاقی و فرو پاشی نهاد خانواده و «حرص و طمع مادی، تنزیل اصول معنوی،رشوه خواری، فساد، فردگرایی، خودخواهی و بالاتر از همه عدم وجود یک مرکز و قدرت معنوی، ایالات متحده را دچار بحرانهای اجتماعی و سیاسی کرده است.»[17]

البته این واقعیت غیر قابل انکاری است که آمریکا با برخورداری از تکنولوژی پیشرفته، قدرت عظیم نظامی ثروتمندترین کشور دنیاست، اما آنچه بدیهی می نماید این است که ثروتمندترین کشور دنیا به لحاظ گرفتار آمدن در دام فقر معنوی،[18] امروز از غلبه بر بحرانهای عظیم اجتماعی و فرهنگی خود درمانده گشته است.

نگاهی به معضلات پیچیده آمریکا
ریچارد نیکسون، رئیس جمهور اسبق آمریکا، در این زمینه می نویسد:«ثروتمندترین کشور جهان نباید به این واقعیت تن در دهد که در آمریکا (کشوری که جمعیتش 201 جمعیت جهان است) پولی که خرج مواد مخدر و وسایل غیر مجاز می شود برابر با کل هزینه کشورهای دیگر است.

ثروتمندترین کشور جهان نباید به این واقعیت تن در دهد که ما بیشترین نرخ جنایات را در جهان داشته باشیم و شمار آمریکاییانی که در مدت جنگ خلیج فارس در ایالات متحده کشته شدند بیست برابر کسانی باشد که در میدان جنگ به قتل رسیدند.

ثروتمندترین کشور جهان نباید به این حقیقت تن در دهد که یک طبقه محروم همیشگی به وجود بیاید و وجود آن شهرهای ما را آن قدر ناامن کند که دیگر جای زندگی نباشد. وضع بسیاری از شهرهای امروزه از آن روزی که پرزیدنت جانسون برنامه جامعه بزرگ را به راه انداخت بدتر است.»[19]

کورنل وست، استاد دانشگاه هاروارد آمریکا نیز با اعتراف به فقر معنوی ملت آمریکا و در اعتراض به سیاستهای اشتباه سردمداران کاخ سفید در زمینه های فرهنگی اظهار داشت:«ملتی که دنیا را از نظر اقتصادی و نظامی فتح کند ولی روح خود را از دست بدهد چه فایده ای دارد؟»

وست، با بیان این که شعارهای پیروزمندانه کاخ سفید و وال استریت فریب دهنده است، گفت:«در این جا[آمریکا] بیل کلینتون رئیس جمهوری آمریکا با جرأت در مقابل ملت می ایستد و با جسارت می گوید که زمان، زمان رونق است!

اما با یک نگاه دقیقتر به جامعه در می یابیم که ما تا چه اندازه مبتلا به فقر فزاینده معنوی، پوچی و خلأ اخلاقی هستیم و شمار روز افزون خودکشی ها و بی خانمانی ها و سقط جنینها خود گواه این فقر معنوی ماست.»[20]

رسانه های آمریکا و ترویج جرم و جنایت
رسانه های عمومی آمریکا امروزه به عامل مهمی در تقویت و تشدید جریان انحطاط جامعه آمریکا مبدل گشته اند و در حالی که «تلویزیون و فیلمها می توانند برنامه هایی با کیفیت عالی در اختیار بینندگان قرار دهند ولی بیشتر اوقات به پست ترین نوع هرزگی و خشونت متوسل می شوند.»[21]

و «فرهنگ آمریکا، سینماها، کتابها، اشعار و تلویزیون به مردها می آموزند خود را جانی ببینند.»[22]

جونزلانز، از اساتید دانشگاه «بوستون» آمریکا در کتاب خود به نام «آیا آمریکا قابل نجات است؟» که در آلمان منتشر و با استقبال کم نظیر مواجه گردید، در این زمینه می نویسد: یک نوجوان شانزده ساله آمریکایی در دوران کودکی و نوجوانی اش تا سن (16 سالگی) شاهد هجده هزار مورد قتل و هشت هزار مورد تجاوز جنسی از تلویزیون می باشد.[23]

در جامعه به ابتذال کشیده شده آمریکا در مقابل انحرافات تلویزیون و سینما و...نه تنها برخورد جدی به عمل نمی آید که «هرگونه اعتراض به تحسین و تجلیل از خشونت وحشی گری و بی بندوباری جنسی در تلویزیون و سینما با اعتراضهای طرفداران حقوقِ مدنی درباره آثار دلسرد کننده سانسور روبه رو می شود! گویی که سانسور تنها مسأله است.»[24]

برخی از صاحب نظران آمریکایی در خصوص انحطاط و ابتذال رسانه ای معتقدند:

«مردم آمریکا که اکنون بیشتر اطلاعات خود را از صفحه تلویزیون دریافت می دارند با تبلیغات غلط انداز و گزارشهای مغرضانه از خود بی خود شده اند؛ به طوری که بسیاری از آنها نمی توانند فرق بین حقیقت و پرت و پلا را تشخیص دهند.»[25]

ارمغان شوم فرهنگ مادی برای آمریکاییان
وضعیت کنونی آمریکا حاکی از آن است که «مادی گرایی، آرمان گرایی را تحت الشعاع قرار داده» و «آمریکا خشنترین جامعه در جهان می باشد.» و «آمار مربوط به قتل و سایر جنایات در کلیه بخشهای این جامعه وحشت آور است.» و «تمایلات جنسی نیز به وحشی گری و خشونت کشانده شده است.»[26]

ارمغان شوم مادی گرایی افراطی، مخاطرات عظیمی است که آسایش را از جامعه آمریکا ربوده است. به همین علت اکنون «سرطان جنایت و خشونت، جامعه آمریکا را تهدید می کند.»[27]

گزارشهای معتبر موجود به خوبی مبینِ تهدیدهای مورد اشاره است:

«از سال 1344 تا کنون نرخ جرایم خشونت آمیز با استفاده از اسلحه 355 برابر شده است که به راستی تکان دهنده است. شمار آدم کشی به طور سرانه چهار تا پنج برابر کشورهای اروپای غربی است و تعداد تجاوز و دزدی های مسلحانه بالاتر است.»[28]

مقامهای طراز اول سیاسی آمریکا اعتراف می کنند که «به دلیل وجود تعداد زیادی سلاح گرم در دست مردم، برای بسیاری از آمریکایی ها زندگی در ایالات متحده بسیار خطرناکتر از زندگی در سومالی جنگ زده شده است.»[29] تا آن جا که «در هر صد ساعت در خیابانهای آمریکا جوانان بیشتری از آنچه در صد ساعت جنگ خلیج فارس کشته شدند از دست می روند.»[30]

به هر صورت باید پذیرفت که «آمریکا بیشترین نرخ جنایت در جهان را داشته و شمار آمریکاییان که در مدت جنگ خلیج فارس در شهرهای ایالات متحده کشته شدند بیست برابر کسانی است که در میدان جنگ به قتل رسیدند.»[31]

بر اساس مستندات موجود:

«کنترل واشنگتن پایتخت آمریکا خارج از قدرت پلیس است و این شهر با 489 فقره قتل در میان پایتختهای دنیا مقام اول را داشته است و خیابانهای آن به کشتارگاه تبدیل شده اند.»[32]

وضعیتِ فضاحت بار اجتماعی، اخلاقی و فرهنگی مهد تمدن غرب تا آن جا چهره این کشور را دگرگون و زندگی عادی مردم را تحت شعاع خود قرار داده است که «قانون گذاران آمریکا برای مقابله با موج فزاینده فساد و بی بند و باری، چند شهر بزرگ این کشور را به عنوان شهرهای خطرناک اعلام کردند.»[33] و «تنظیم کنندگان لایحه قضایی تعداد جرایمی که حکم اعدام باید در مورد آنها اجرا شود را از سیزده مورد به شصت مورد افزایش داده اند.»[34]

آمریکای بحران زده و توسعه زندان سازی
رشدِ پدیده هایی چون خشونت، جنایت، اعتیاد و...در جامعه بحران زده ایالات متحده در قالب بحرانهای جدیدی تسلسل وار ادامه پیدا کرده و سرمایه های انسانی این کشور را به ورطه نابودی می کشاند.

بنابر آمار رسمی «جمعیت زندانیان آمریکایی در طول یک دهه گذشته (از تاریخ گزارش) تقریبا دو برابر شده است. و در پایان سال 1995 تعداد زندانیان محبوس در زندانهای محلی و ایالتی آمریکا بین 14% تا 25% بیش از ظرفیت موجود بوده است.»[35]

بر پایه این آمار در جامعه متمدن آمریکا «در پایان سال 1995 از هر 167 شهروند آمریکایی یک نفر در زندان محبوس بوده و در حالی که در سال پیش از آن، از هر 320 شهروند آمریکایی یک نفر در زندانهای این کشور محبوس بوده است.»[36]

«بر اساس آخرین آمار موجود، تعداد زندانیان در ایالات متحده به دو میلیون نفر رسیده است؛ یعنی از هر 125 نفر از افراد جامعه این کشور یک نفر در زندان به سر می برد.»[37]

و عجیبتر آن که بنابر گزارش روزنامه واشنگتن پست:

«بررسی بودجه فدرال و ایالتی آمریکا نشان می دهد که طی هشت سال گذشته بودجه ساخت زندانها 30% افزایش یافته است، در حالی که بودجه آموزش عالی 18% کاهش را نشان می دهد!»[38]

«ایالت پر جمعیت کالیفرنیا طی دوازده سال گذشته 21 زندان جدید ساخته و تنها یک دانشگاه جدید بنا نموده و وضعیت مشابهی هم در ایالت فلوریدا وجود دارد.»[39]

بنابر شهادت متخصصین امر «هزینه نگهداری افراد در زندانهای کالیفرنیا بسیار بیشتر از هزینه های دانشگاهی است!»[40]

افزایش ناهنجاری ها در میان دانش آموزان
از هم گسیختگی معنوی و اخلاقی که دامن گیر دانش آموزان و دانشجویان این کشور شده سیر صعودی خود را به سرعت طی می کند.

یک بررسی انجام شده در ایالت کالیفرنیا نشان می دهد که:

در سال 1940، هفت مورد از مسائل عمده انضباطی در مدارس این ایالت عبارت بودند از: صحبت کردن در سر کلاس، جویدن آدامس، شلوغ کردن، دویدن در راهروها، خارج شدن از صف، پوشیدن لباسهای نامناسب، نیانداختن آشغال در سطل زباله، [اما] در مطالعه ای که در سال 1986 در مدارس همین ایالت انجام گرفت هفت مورد از مسائل جاری به شرح زیر بود:

استفاده از مواد مخدر، نوشیدن مشروبات الکلی، حاملگی دختران جوان، خودکشی، تجاوز، دزدی و خشونت، البته یک مورد دیگر که در سالهای اخیر به موارد بالا افزوده و در غالب ایالات آمریکا به عنوان یک معضل اجتماعی مطرح شده، مسلّح شدن جوانان دانش آموز به انواع سلاحهای گرم و بعضا استفاده از آنها علیه معلمان، کارکنان و دانش آموزان دیگر است.»[41]

در گزارشی در این باره آمده است:

«در سال 1997 - 1998 در 10% مدارس آمریکا 4100 مورد تجاوز و اقدامات تهاجمی و 7100 فقره دزدی و 1100 مورد درگیری مسلحانه میان دانش آموزان به وقوع پیوسته است.»[42]

نشانه های افول تدریجی قدرت آمریکا
استمرار انحطاط فرهنگی و از هم گسیختگی معنوی و سیر صعودی معضلات اجتماعی و...و تبعات ویرانگر آن، در مجموع ایالات متحده را با دو بحران عمده مواجه ساخته است که نشانه ای واضح از افول تدریجی قدرت آمریکا می باشند:

1- کاهشِ چشم گیر اعتماد عمومی به زمامداران و نظام سیاسی حاکم؛

2- مخالفت روز افزون جهانی با نظریه نظام تک قطبی و رهبری آمریکا بر جهان.

1- کاهش اعتماد عمومی به زمامداران

ناتوانی جدی و مشهود رهبران نظام سیاسی ایالات متحده از مقابله با بحرانهای سیاسی، اقتصادی و فرهنگی در این جامعه از یک سو و فساد آشکار و گسترده سیاستمداران و کارگزاران آمریکایی از سوی دیگر، کاهش چشم گیر اعتماد عمومی به نهادهای سیاسی و دولتی و زمامداران دولتی این کشور را به دنبال داشته است.

با گسترش و رشد جوِّ بدبینی مردم آمریکا نسبت به قوای حاکم بر این کشور «مردم هر چه بیشتر اعتماد خود را به دولت واشنگتن از دست می دهند و احساس افسردگی و نا امیدی می کنند؛ چون راهی برای اصلاح سریع (فساد سیاسی و اقتصادی) پیش روی خود نمی بینند.»[43] و در واقع آمریکا دست خوشِ «موج جدیدی از بحرانهای خطرناک» گردیده است.

«بنا بر یک پرسش و آمار ملی که سال 1376 ش. در آمریکا صورت گرفت فقط 30% به قوه قضاییه و 20% به قوه مقنّنه و 18% به قوه مجریه اظهار اعتماد کرده اند.»[44]

الف) فساد مالی و اخلاقی مقام های آمریکایی
«نتایج آخرین نظرخواهی در آمریکا نشان می دهد که61% مردم این کشور معتقدند مقامات دولت آمریکا فاسد و تقلب کارند. این نظر سنجی که به طور مشترک توسط مؤسسه آمار سنجی گالوپ و شبکه تلویزیونی سی ان ان انجام پذیرفته نشان داده است که اکثر رأی دهندگان آمریکا از عملکرد مقامات دولتی بویژه اعضای کنگره آمریکا ناراضی هستند و معتقدند این افراد امین و درستکار نمی باشند. مؤسسه گالوپ، کشیدن چکهای بی محل توسط اعضای کنگره را یکی از عمده ترین دلایل ناامنی اعلام نموده است.»[45]

افشای وضعیت فضاحت بار و فساد مالی و اخلاقی مقامات آمریکایی در چند دهه اخیر و به دفعات مکرر موجبات حذف آنان را از صحنه سیاسی کشور فراهم کرده است چنان که تنها «در دو دهه 1970 و 1980 پانزده تن از سران و اعضای کنگره آمریکا به علت تخلف قانونی، رشوه خواری، سوءِ استفاده و فساد، از سمت خود استعفا داده و یا بر کنار شده اند.»[46]

فساد پنهان و پیدای دست اندرکاران نظام حاکم بر آمریکا تا به آن جا گسترده است که جمیز بیکر وزیر اسبق امور خارجه آمریکا با اشاره به بحران اجتماعی و پیچیده ایالات متحده می گوید:

«برای حل بحران اجتماعی آمریکا نخبگان و مسؤولان و شخصیتهای سیاسی آمریکا بایستی از خود شروع کنند و کمتر رسوایی اخلاقی و مالی به بار آورند.»[47]

ب) عدم توفیق سیاستمداران آمریکایی در مهار بحرانها
عامل دیگری که نقش به سزایی در کاهش اعتماد شهروندان آمریکایی و عدم حضور مردم این کشور بخصوص نسل جوان در صحنه های سیاسی همچون انتخابات مجلس و ریاست جمهوری داشته است آشکار شدن بیش از پیش ناتوانی رهبران و سیاستمداران پر مدعای آمریکا از حل مشکلات گسترده این کشور می باشد.

تلویزیون پر بیننده بی بی سی طی گزارشی با بررسی انتخابات مقدماتی دوره جدید ریاست جمهوری آمریکا به تشریح واقعیتهای تکان دهنده ای در این باره پرداخته و می گوید:

«آمریکایی ها به خود می بالند که کشورشان آزادترین و دمکرات ترین کشور جهان است، اما تعداد ناچیزی از جمعیت 205 میلیونی واجد شرایط این کشور در انتخابات مقدماتی تعیین نامزدهای انتخابات ریاست جمهوری آتی شرکت کردند.»

خبرنگار بی بی سی که برای آگاه شدن از علت عدم شرکت مردم آمریکا در انتخابات ماه نوامبر با چند تن از شهروندان این کشور گفت وگو کرده است می گوید:

«مردم عمدتا به این دلیل که به کودکان آموخته شده است می توانند با دروغ گویی و فریب و خیانت از زیر بار مسؤولیت شانه خالی کنند و می توانند دوپینگ کنند، مواد مخدر و سیگار مصرف کنند و از مسؤولیت آن بگریزند به انتخابات، دیگر اعتقادی ندارند.»

وی می افزاید:«مردم در واقع معتقدند که شرکت در انتخابات بی فایده است؛ زیرا سیاستمداران در هر حال هر که را بخواهند به مردم تحمیل می کنند.»[48]

نگرانی مردم آمریکا از وعده های توخالی سیاستمداران
تحلیل گران مسائل سیاسی و اجتماعی جامعه آمریکا اعتقاد دارند:«همه پرسی اخیر در سطح کل کشور و آمریکا نشان می دهد: جوانان 18 تا 24 ساله آمریکایی از صحنه سیاسی کشور رویگردان شده و تمایلی به رأی دادن نشان نمی دهند. کاندیداهای انتخاباتی گروه های ذینفع و حتی تجار و شرکتهای پر نفوذ هم قادر به جذب نسل جوان آمریکا به صحنه سیاسی کشور نشده اند.»[49]

این تحلیل گران در بررسی این رخوت سیاسی در جامعه آمریکا به سرخوردگی جوانان آمریکایی از وعده های توخالی سیاستمداران این کشور اشاره کرده و معتقدند:«جوانان آمریکایی بیش از هر چیز نگران وضعیت اقتصادی و امنیت شخصی خودهستند.»[50]

و با وجود این که:«بر حسب آمار موجود 73% مردم آمریکا از سقوط ارزشهای اخلاقی رنج می برند و نگران آینده خود هستند و جرم و جنایت سالانه به تعداد شش هزار میلیارد دلار به اقتصاد ملی آمریکایی ضرر می زند،»[51] اما نظام حاکم و «سیستم قضایی و آموزشی آمریکا از ایستادن در مقابل این نابسامانی فزون یافته عاجز است.»[52] همین امر به شدت بر نگرانی های موجود مردم ایالات متحده افزوده است.

جامعه ای که در آن افزایش نابسامانیها با عجز و درماندگی زمامدارانش مقرون گردد شاهد رشد فزاینده احساس عمیق یأس و ناامیدی از رهبران سیاسی خواهد گردید؛ واقعیتی که اکنون در جامعه آمریکا محسوس می باشد.

شرایط ناامید کننده
اسپایک لی، کارگردان مشهور سینمای آمریکا، طی مصاحبه ای با نشریه فرانسوی لیبراسیون با بیان برخی از معضلاتی که گریبان گیر جامعه آمریکا شده است، می گوید:«ما در وضعیت مبهوت کننده ای به سر می بریم...و آمریکا هنوز هم یک کشور نژادپرست است...

من معتقدم عموما جوانان باور ندارند که بتوانند چیزی را با رأی دادن عوض کنند... شرایط، کاملاً ناامید کننده است. لذا جوانان به مسأله انتخابات اهمیتی نمی دهند. تنها 20% افراد حائز شرایط رأی می دهند و دیگران باور خود را از دست داده اند.»[53]

بنجامین اسپاک، روان شناس شهیر آمریکایی نیز در این باره می نویسد:متأسفانه در جامعه امروزی بسیاری از مردم درباره تأثیر گذاری بر رهبران انتخابی خود احساس ناکامی و تردید دارند که صدا،یا رأی یک نفر کار مهمی را پیش ببرد...، سابقه ما در حضور پای صندوقهای رأی وحشتناکتر است.

عده ای دیگر به قدری از روندِ کند و نامطلوب سیاسی خسته شده اند که آگاهانه و برای اعتراض، از رأی دادن خوداری می کنند.[54]

مخالفت بین المللی با نظریه رهبری آمریکا بر جهان
تحولات جاری در آمریکا نه تنها استعداد و توانایی دولت مردان آن را در مهار بحرانهای گوناگون و گسترده و رفع ناهنجاری ها به شدت زیر سؤال برده که نظریه لزوم رهبری آمریکا بر جهان معاصر را به ایده ای تمسخرآمیز مبدل ساخته است.

ادعای شرم آور آمریکا
رهبر بصیر انقلاب اسلامی حضرت آیة الله خامنه ای(دام عزه) ضمن توصیف جامعه آمریکا به جامعه آفت زده معنوی می فرمایند:«امروز کتک زدن و زیر کتک کشتن زن در هیچ جای دنیا به اندازه آمریکا نمی باشد، امروز جنایات بر روی کودکان چه به صورت کشتن و چه به صورت جنایات و فجایع جنسی در هیچ جا به قدر آمریکا نیست. بچه های دوازده - سیزده ساله در خیابانهای آمریکا اسلحه می بندند و سیگار می کشند و عرق می خورند...آن وقت ادعا می کنند که ما می خواهیم بر دنیا رهبری کنیم، این شرم آور است.»[55]

عدم صلاحیت آمریکا برای رهبری جهان
نیوت گنگریج، رئیس اسبق مجلس نمایندگان آمریکا، با اعترافِ تلویحی به شرم آور بودن ادعای رهبری کشورش بر جهان و با ابراز تأسف از شرایط بحرانی جامعه آمریکا می گوید:

«ایالات متحده باید جهان را رهبری کند...اما با کشوری که در آن دوازده ساله ها باردار می شوند، پانزده ساله ها همدیگر را می کشند، هفده ساله ها به ایدز مبتلا می شوند و هجده ساله ها دیپلم می گیرند بدون این که بتوانند بخوانند و بنویسند هیچ کس را نمی شود رهبری کرد!»[56]

نکته جالب توجه این جاست که گوینده این سخنان به عنوان یکی از رهبران برجسته آمریکا اندک مدتی بعد از این اظهارات به اتهام تقلب در پرداخت مالیات بر درآمد تحت تعقیب مقامهای قضایی کشورش قرار گرفت![57]

بحران مخاطره آمیز و همه جانبه ای که جهان غرب و بویژه جامعه آمریکا را احاطه کرده این مهم را به اثبات می رساند که:

«آمریکا و اروپا نباید داعیه رهبری جهان را داشته باشند؛ زیرا کشورهای اروپایی و آمریکایی در یک بحران عمیق فرهنگی، معنوی، اجتماعی و اقتصادی گرفتار و مشغول شده اند.»[58]

باب هوک، نخست وزیر پیشین استرالیا، با اشاره به استفاده ابزاری آمریکا از شعار حقوق بشر و وضعیت نابسامان اجتماعی این کشور اظهار داشت:

«آمریکا درباره حقوق بشر دورویی می کند و این مسأله در آمریکا نابسامانتر از هر کشور دیگر است! آمریکا درباره حقوق بشر در کشورهای آسیایی سخن می گوید در حالی که وضعیت حقوق بشر در بسیاری از کشورهای آسیایی بهتر از آمریکاست.»[59]

براین اساس معتقد بود:«آمریکا با وجود داشتن برتری نظامی و اقتصادی صلاحیت رهبری سیاسی و اخلاقی جهان را ندارد.»[60]

برخی از نظریه پردازان آمریکایی نیز با ابراز نگرانی از آینده ایالات متحده می نویسند:

«من نگران آن هستم که موقعیت ابر قدرتی آمریکا تا حدودی متزلزل شود، فرهنگ ثروت اندوزی و بوالهوسی در آمریکا برای انتقال قدرت این کشور به نوعی اقتدار معنوی به اعتبار جهانی زیان بخش است.»[61]

اعترافات شخصیتهای آمریکایی
انحطاط معنوی و شرایط اسفبار اجتماعی و رشد فزاینده ناهنجاری های ویران کننده در جامعه آمریکا وضعیتی را پدید آورده است که جمع کثیری از صاحب نظران و تحلیل گران مسائل اجتماعی این کشور ضمن اعتراف به وجود بیماری فرهنگی جامعه آمریکا و نقش آن در افول تدریجی ایالات متحده با تأکید بر ضرورت درمان سریع آن، بازگشت به اعتقادات دینی و مذهبی و معنوی را یگانه راه نجات این کشور از فروپاشی معرفی می کنند.

مقام معظم رهبری حضرت آیة اللّه خامنه ای در این باره می فرمایند:«با این که خواب آنها [غربیان] در امور معنوی سنگین است و انحرافات و اشکالات را دیر متوجه می شوند...اما امروز متوجه شده اند و حتی سیاستمدارانشان به این واقعیت [انحرافات اخلاقی] اعتراف کرده اند.»[62]

در این قسمت اعترافات برخی از شخصیتهای آمریکایی را در زمینه های مذکور به ترتیب ذیل مورد بررسی قرار می دهیم:

وجود بیماری شدید فرهنگی در جامعه آمریکا؛

ضرورت چاره جویی جهت درمان آن؛

بازگشت به باورهای دینی، مذهبی و ارزشهای معنوی.

1- اعترافاتی در باره بیماری فرهنگی جامعه آمریکا
همان گونه که رهبر معظم انقلاب تصریح فرمودند، بسیاری از نخبگان فکری - فرهنگی آمریکا ضمن اعتراف به واقعیت اضمحلال فرهنگی ایالات متحده به تبیین ابعاد این بیماری فراگیر پرداخته اند که بعضی از آنها را نقل می کنیم:

الف) ضرورت بازنگری در فرهنگ آمریکا

برخی از صاحب نظران آمریکایی با صراحت می گویند:«امروزه بیش از پیش این حقیقت نمایان شده که پایه های فرهنگی در جامعه آمریکا فرسوده و رو به زوال است...و ما باید بپذیریم که فرهنگ ما نیاز به باز نویسی دارد.»[63]

آنان بی پرده اظهار می دارند:«آزادی بی حد و حصر و فرهنگ همگانی ترویج شده، وضع کثیف و درهمی به بار آورده است. اینک فرهنگ همگانی ترویج یافته در آمریکا در گنداب سکس و خشونت و معجون پستی از این دو فرو رفته است. این، مطلبِ بسیار بدیهی و روشنی می باشد و خشونت های جاری در خیابان ها، آینده را بیان می کند.»[64]

ب) تنزل استانداردهای فرهنگی جامعه آمریکا

توماس سول، اقتصاددان، تاریخ شناس و نویسنده معروف آمریکایی در این زمینه می گوید:«استانداردهای فرهنگی جامعه آمریکا به حدی تنزل یافته که تنها یک رهبر انقلابی با ایجاد انقلاب اجتماعی نجات بخش می تواند از انحطاط کامل جامعه آمریکا جلوگیری کند.»[65]

ج) فرهنگ آمریکایی تهدید اصلی بر ضدّ آمریکا

نظریه پرداز معروف آمریکایی «زبیگینو برژینسکی» در این باره به صراحت هشدار می دهد:«ضربه پذیری اصلی آمریکا به دنبال چالش رقبای خود نخواهد بود بلکه به دلیل تهدیداتی خواهد بود که فرهنگ آمریکا وارد می نماید؛ تهدیداتی که به طور فزاینده ای آمریکا را در داخل تضعیف و بی هویت و از هم گسیخته و ناتوان می نماید.»[66]

2- اعترافاتی در باره ضرورت درمان سریع بیماری فرهنگی آمریکا
در شرایطی که آثار بیماری فرهنگی و اجتماعی ایالات متحده بیش از هر زمان دیگر نمایان گردیده است برخی از صاحب نظران آمریکایی هم نظریه لزوم درمان و پاک سازی فرهنگی این جامعه را طرح کرده و به شدت از آن دفاع می کنند:

الف) نیاز به یک دوره پاک سازی و ریاضت

پال بریچ، نماینده مجلس آمریکا و رئیس انجمن آزاد کنگره، در نامه ای که به چندصد نفر از نمایندگان محافظه کار ارسال کرده با تشریح نگرانی شدید خود از آلودگی فرهنگی جامعه آمریکا می نویسد:

«ما به یک دوره پاک سازی و ریاضت نیازمندیم؛ زیرا فرهنگی که در آن زندگی می کنیم به فاضلاب بزرگی تبدیل شده است و سقوط فرهنگی ما به حدی است که سیستم سیاسی ما را به کلی در هم شکسته است.»[67]

ب) ضرورت پاک کردن آلودگی فرهنگی

بیوکنن، دستیار نیکسون (رئیس جمهوری سابق آمریکا) و نامزد جدید ریاست جمهوری آمریکا از حزب جمهوری خواه، اخیرا در یک کنفرانس خبری اظهار داشت:«ما مایلیم تمام آلودگی هایی که فرهنگ ما را در خود غرق ساخته است پاک کرده و از این راه، سلامت روحی جامعه آمریکا را تأمین کنیم.»[68]

3- اعترافاتی درباره نقش دین و معنویت در درمان بیماری های فرهنگی
آشکار شدن و گسترده شدن تبعات ویرانگرِ بیماری ابتذال فرهنگی جامعه آمریکا اکنون تعداد زیادی از نخبگان این کشور با هشدار شدید نسبت به وضعیت خطرناک موجود، به ارائه پی درپی راهکارهایی برای درمان بحران فرهنگی پرداخته اند:

الف) مذهب، کلید دنیای بهتر

دکتر بنجامین اسپاک، روان شناس معروف آمریکایی، با تصریح به نمونه های بارز سقوط و ابتذال فرهنگی جامعه آمریکا می نویسد:«درباره آمریکا خوش بین هستم یا بدبین؟ بستگی دارد. در حال حاضر بر لبه پرتگاه قرار داریم، اگر بگذاریم این روند ادامه یابد سقوط بیشتر خود را در آشفتگی مشاهده خواهیم کرد.»

وی تصریح می کند:

«اکنون حقیقت نهفته در این گفته انجیل را که «بشر نمی تواند فقط با نان زندگی کند.» درک می کنم. به عقیده من کلید دنیای بهتر برای کودکانمان، تأکید مجدد بر اهمیت ارزشها و تشویق آرمان گرایی است.»

وی به نقش با ارزش تعالیم مذهبی در ایجاد انسجام روحی و اجتماعی برای پیروان خود اشاره کرده می نویسد:

«اکنون بسیاری از پداران و مادرانِ جوان، مذهب والدین خود را رد می کنند در حالی که افرادی که در خانواده بی مذهب یا سست مذهب بزرگ شده اند اکنون احساس ناکامی می کنند و می خواهند فرزندان خود را تحت نوعی آموزش مذهبی قرار دهند.»[69]

ب) تعالیم مذهبی یعنی منابع قدرت معنوی

ریچارد نیکسون، رئیس جمهور اسبق ایالات متحده نیز در توضیح علل انحطاط جامعه آمریکا غفلت از مسائل معنوی و سست شدن بنیادهای اخلاقی را از جمله مهمترین عوامل اساسی بحران موجود بر شمرده و اظهار می دارد:

«امروزه مشکلات سهمگینی چون سقوط سیستم آموزشی، فروپاشی نظام خانواده، افزایش تبهکاری و فقر گریبان گیر جامعه آمریکاست که هسته اصلی آنها مسائل معنوی است نه مادی... که حل این مشکلات تنها با بازگشت به اصول و ارزشهای اولیه امکان پذیر است و لاغیر... از این رو صرف برخوردار بودن از قدرت و ثروت کافی نیست.»

سرانجام، مردم آمریکا باید به مذهب و خانواده خویش به عنوان عوامل مهم تجدید حیات معنوی توجه کنند. باید توجه داشت که:

«جدا کردن انسان از تعالیم مذهبی، دور ساختن او از منابع قدرت معنوی است؛ چیزی که برای قرنها محرک انسانها بوده است. از این رو دولت نمی تواند در دل افراد نفوذ کند، اما مذهب قادر است قلوب پیروانش را تسخیر نماید.»[70]

ج) مخالفت با دین و معنویت زیر بنای اصلی مشکلات آمریکا

دکتر روبرت کرین مشاور نیکسون رئیس جمهور وقت آمریکا در همین باره می گوید:

«مشکلات آمریکا - که بدترین مشکلهای جهان به شمار می رود - پی آمد این است که نهادهای بزرگ جامعه و دولت آمریکا و همچنین سیستمهای فرهنگی، قضایی و تبلیغاتی به شدت با این امر که دین پایه تفکر و عمل قرار گیرد، مبارزه می کنند.»[71]

د) فراموشی خدا، عامل اصلی حوادث خونبار آمریکا

جمیز ترفیکانت، نماینده دموکرات از ایالات اوهایو نیز در نطق پیش از دستور خود در مجلس نمایندگان آمریکا با اشاره به حادثه به گلوله بستن یکی از مدارس جنوب ایالت کالیفرنیا توسط یک دانش آموز پانزده ساله، گفت: «این حادثه، نتیجه، فراموشی نام و یاد خدا در مدارس آمریکاست.»[72]

وی افزود:

«در مدارس ما مواد مخدر هست، تجاوز جنسی هست حتی قتل هم هست، ولی به علت جدایی دین از سیاست و حاکمیت سکولاریسم اجازه نام بردن از خدا نیست.»[73]

وی که قبلاً رئیس پلیس ناحیه ای در ایالت اوهایو بوده خطاب به نمایندگان اضافه کرد:«اگر می خواهید، به من حمله کنید، ولی بدانید ملتی که منکر خدا می شود خداوند را از خود خشمگین می کند.»[74]

اعترافاتی از این قبیل ما را به این حقیقت رهنمون می سازند که:

در شناخت واقعیات تمدن آمریکایی و تحلیل اهداف سردمداران نظام استکباری ایالات متحده از تشدید سیاست جنگ افروزی باید از سطحی نگری پرهیز کرد؛ چرا که «به رغم تصویر زیبایی که سیاستمداران آمریکایی از ردپای زندگی آمریکایی برای دنیای خارج ترسیم می کنند این رؤیا برای جمع بزرگی از مردم این کشور به صورت یک «کابوس» درآمده است.»[75] واقعیات غیرقابل انکار موجود حاکی از آن است که انحطاط معنوی و فرهنگی، از هم گسیختگی اجتماعی و فساد سردمداران آمریکا و...، فروپاشی تدریجی امپراطوری ایالات متحده را تسریع ساخته است. و اساسا از نظر برخی از صاحب نظران «مسأله این نیست که آیا آمریکا افول می کند یا نه، بلکه سوال این است که آمریکا آبرومندانه افول می کند و یا با مقاومت لجوجانه و محافظه کارانه خود، ناگهان به ورطه نابودی سقوط می کند»[76]

پی نوشت ها:

[1] محقق و نویسنده.

[2] اشاره به فرمایش امام راحل قدس سره در پیام تاریخی خود به گورباچف: «غرب هم مانند مارکسیسم در مسائل اقتصادی و اجتماعی البته به شکل دیگر و نیز در مسائل دیگر گرفتار حادثه است.»

[3] امانوئل والرشتاین، استاد مشهور جامعه شناسی در آمریکا واضع تئوری معروف نظام جهانی (word.system) نشریه «فارن پالیسی» روزنامه کیهان 9/4/81.

[4] در دیدار نمایندگان فرهنگی جمهوری اسلامی ایران در خارج از کشور با معظم له، 11/6/76.

[5] پروفسور حمید مولانا، روزنامه کیهان، ستون چشم انداز، 29/5/77.

[6] یوپاز در حاشیه این مقاله چنین نگاشته است: این مقاله در سال 1980 نوشته شده و از آن موقع تا حال تغییرات زیادی در ایالات متحده رخ داده است، معذلک من نوشته را عینا حفظ کردم و در آن دست نبردم؛ زیرا این تغییرات اساسی نظریاتی را که ابراز داشته ام عوض نکرده و بر عکس وقایع بعدی آنها را هم مستقیم یا غیر مستقیم تأیید کرده است.

[7] اطلاعات سیاسی، اقتصادی، ش 64.

[8] همان.

[9] پروفسور حمید مولانا، در مصاحبه با هفته نامه صبح، ش 48،22/12/74.

[10] همان.

[11] همان.

[12] اکتاویوپاز، نویسنده معروف غربی و برنده جایزه نوبل، اطلاعات سیاسی و اقتصادی، ش 63.

[13] گورویدال، از برجسته ترین نویسندگان آمریکایی، روزنامه کیهان، 11/4/79، خبرگزاری جمهوری اسلامی.

[14] همان. (ویدال ادعای فوق را مجددا در جشنواره بین المللی ادبیات ایتالیا مورد تأکید قرار داد. ر.ک: روزنامه جمهوری اسلامی،18/6/80، خبرگزاری جمهوری اسلامی.

[15] محمدتقی جعفری، فرهنگ پیرو و فرهنگ پیشرو، صص 113 - 112. برای آشنایی بیشتر با موضوع افول تمدن آمریکایی به مصاحبه پروفسور پل کندی با مجله آلمانی اشپیگل، سروش، ش 553 مراجعه شود.

[16] پروفسور حمید مولانا، در مصاحبه با نشریه صبح، ش 48،22/12/74.

[17] همان.

[18] روبرت کرین مشاور اسبق ریچارد نیکسون در زمان ریاست جمهوری وی: «کشور ما اگر چه ممکن است ثروتمند باشد...اما از نظر معنوی فقیر هستیم.» در مصاحبه با مجله الفلسطین المسلمة (چاپ لندن نوامبر 1995، کلمه دانشجو، ش 26.

[19] نیکسون، فرصت را دریابیم...ترجمه حسین وفسی نژاد، صص 361 - 360.

[20] روزنامه کیهان، 11/3/77.

[21] بنجامین اسپاک، دنیای بهتر برای کودکانمان، ترجمه منصور حکمی، ص 84.

[22] مارلین فرانچ، جنگ علیه زنان، ترجمه توراندخت تمدن، ص 289.

[23] دکتر عقیلی، پزشک ایرانی مقیم آلمان، کیهان هوایی، 13/8/71.

[24] بنجامین اسپاک، پیشین، ص 85.

[25] همان، ص 165.

[26] همان، صص 64 - 63.

[27] بیل کلینتون، رئیس جمهور وقت آمریکا، روزنامه جمهوری اسلامی 21/3/73.

[28] پل کندی، مهیا شدن برای قرن بیست و یکم، به نقل از روزنامه جمهوری اسلامی 19/6/72.

[29] کلینتون، روزنامه اطلاعات،13/12/71.

[30] ریچارد نیکسون، پیشین، ص 360.

[31] ویلت کین، گوردون، اخبار آمریکا و گزارشهای جهانی، 6 ژوئن 1991.

[32] ماهنامه پیام انقلاب، شماره 300، به نقل از روزنامه آمریکایی واشنگتن پست.

[33] شبکه تلویزیونی CNN آمریکا، گزارش خبری، روزنامه کیهان، 19/3/71.

[34] نیویورک تایمز، روزنامه ابرار، 27/8/72.

[35] ضمیمه روزنامه اطلاعات، 1/6/75، به نقل از گزارش وزارت دادگستری آمریکا.

[36] همان.

[37] روزنامه جمهوری اسلامی، 11/12/78، به نقل از واشنگتن تایمز.

[38] روزنامه قدس 8/12/75.

[39] همان.

[40] پیره بوردو استاد هفتاد ساله کالج فرانسه و مدیر جامعه شناسی در پاریس، مصاحبه با خبرنگار روزنامه اسپانیایی ال موندو،روزنامه کیهان،16/4/79.

[41] سید علی اصغر کاظمی، بحران جامعه مدرن، ص 88.

[42] روزنامه کیهان، ستون چشم انداز، 30/3/77.

[43] پرفسور دوایت جیمز سیمپسون، استاد دانشگاه ایالتی سانفرانسیسکو در گفتگوی تلفنی با خبرنگار روزنامه رسالت 22/4/81.

[44] پرفسور حمید مولانا، روزنامه کیهان، ستون چشم انداز، 29/5/77.

[45] روزنامه کیهان، 6/2/71 به نقل از خبرگزاری جمهوری اسلامی.

[46] پرفسور حمید مولانا، پیشین.

[47] روزنامه جمهوری اسلامی،22/9/72.

[48] روزنامه کیهان، 25/12/78.

[49] روزنامه اطلاعات، ضمیمه، 3/6/75.

[50] همان.

[51] جمیز بیکر وزیر اسبق امور خارجه آمریکا، روزنامه جمهوری اسلامی، 22/9/72.

[52] همان.

[53] ماهنامه سروش،ش 596.

[54] بنجامین اسپاک، پیشین، ص 164 - 163.

[55] جراید، 29/1/75.

[56] روزنامه جمهوری اسلامی 22/5/75.

[57] روزنامه همشهری، 26/6/75، روزنامه کیهان 3/10/75.

[58] جراید 17/5/75، زبیگینو برژینسکی، نظریه پرداز آمریکایی و مشاور اسبق امنیت ملی آمریکا.

[59] طی سخنرانی در اجلاس پنجاهمین سالگرد تشکیل کانون وکلای مالزی در کوالالامپور، روزنامه جمهوری اسلامی، 526/76، خبرگزاری جمهوری اسلامی.

[60] لخ والسا، رئیس جمهور پیشین لهستان، رهبر حزب همبستگی، در همایش بین المللی «محور جهانی 2000»، بن آلمان، روزنامه جمهوری اسلامی 23/8/78.

[61] برژینسکی، نظریه برخورد تمدنها، ترجمه و ویراستاری مجتبی امیری، ص 166؛ برای آگاهی از تشریح بیشتر نظریه فوق به کتابِ خارج از کنترل، زبیگینو برژینکسی، ترجمه عبدالرحیم نوه ابراهیم، صص 90 - 80 مراجعه شود.

سخنرانی معظم له به مناسبت سالگرد تسخیر لانه جاسوسی 10/9/74.[62]

[63] چارلز کراوتامر از هیأت تحریریه روزنامه واشنگتن پست چاپ آمریکا، ماهنامه سروش، آذر 69، ش 539.

[64] ویلیام مریکسون تحلیلگر روزنامه دالاس موزنینگ عضو سندیکای ملی روزنامه نگاران آمریکا، روزنامه جمهوری اسلامی، 31/6/72 به نقل از خبرگزاری جمهوری اسلامی.

[65] ماهنامه صبح، 24/4/74.

[66] زبیگینو برژینسکی، خارج از کنترل، پیشین، ص 163.

[67] روزنامه کیهان، 29/11/77، به نقل از خبرگزاری جمهوری اسلامی.

[68] همان. 12/12/77.

[69] بنجامین اسپاک، پیشین، صص 107، 115، 119، 120 و 135.

[70] «نیکسون و رؤیای رهبری جهان»، مجله اطلاعات سیاسی - اقتصادی، ش 79-80.

[71] کلمه دانشجو، ش 16، به نقل از مجله الفلسطین المسلمة، نوامبر 1995.

[72] روزنامه کیهان، 8/12/78 به نقل از شبکه خبری. (CNN)

[73] همان.

[74] همان.

[75] مارلون پراندو، هنرپیشه سرشناس آمریکایی در مصاحبه با شبکه تلویزیونی (CNN) روزنامه اخبار، 21/1/75.

[76] امانوئل والرشتاین، پیشین، روزنامه کیهان 9/4/81.

نظر شما