موضوع : پژوهش | مقاله

گفت و گو در قرآن کریم

مجله  رواق اندیشه  رواق اندیشه، شماره 29،اردیبهشت 1383 

نویسنده : کریمی نیا، محمدمهدی
محمدمهدی کریمی نیا[1]

چکیده:
چندی است که بازار تعامل بین ادیان و تمدنها گرم است. هر کس از دیدگاه خویش، به این بحث پرداخته است. نظر قرآن به عنوان وحی آسمانی، بسیار حائز اهمیت می باشد. در این نوشتار، نویسنده ابتدا واژه گفت وگو را بررسی کرده سپس به زمینه ها و پیش شرطهای لازم برای گفت و گو می پردازد. موانع گفت و گو و انواع گفت و گوهایی که در قرآن آمده، موضع دیگری است که نویسنده آن را مورد کاوش قرار داده است.

مقدمه
در عصر حاضر، گفت و گو از واژه های بسیار رایج در عرصه فرهنگ، سیاست و اجتماع است. در این راستا،اصطلاح گفت و گوی ادیان و گفت و گوی تمدنها نیز مورد بحث و بررسی می باشد. یکی از پرسشهای اساسی این است که اسلام، چه دیدگاهی نسبت به گفت و گو دارد؟ و آیا آن را به عنوان یک روش مسالمت آمیز در تعامل با پیروان ادیان و مذاهب دیگر قبول دارد یا خیر؟ و به طور مشخص دیدگاه قرآن کریم در این باره چیست؟

مهمترین هدف این پژوهش بیان دیدگاه قرآن کریم در خصوص گفت و گوی مسالمت آمیز با مذاهب و عقاید مخالف است و این که اساس رفتار با پیروان مذاهب،رفتار صلح آمیز و استفاده از روش منطقی بوده و رد بر نظریه کسانی است که می گویند:

«مادامی که اسلام باقی است، صلح و سازش پیروان اسلام، حتّی با کلیمیها و مسیحیها و از این بالاتر با سایر افراد بشر، یک مسأله لاینحلی خواهد بود.»[2]

به عبارت دیگر، یکی از علل ضرورت اینگونه پژوهشها «نسبت دادن خشونت به اسلام»است.عده ای اساس روابط اسلام با غیر مسلمانان را بر جنگ و خصومت می دانند.این اشتباه از اینجا ناشی می شود که اسلام، اهمیت بسیاری به جهاد داده است. همین برداشت باعث شده است که پاره ای از نویسندگان از قبیل منتسکیو، متفکر فرانسوی، اسلام را دین شمشیر بداند. وی در کتاب روح القوانین می گوید:

«یکی از بدبختیهای بشر این است که هر فاتحی دیانت خود را بر جامعه مغلوب، تحمیل کند. دیانت اسلام که به زور شمشیر بر مردم تحمیل شده، چون اساس آن متکی بر جبر و زور بوده، باعث بدبختی و شدت شده است.»[3]

واضح است که اینگونه تبلیغات علیه مسلمانان صورت گرفته و می گیرد و در نهایت، روح همزیستی مسالمت آمیز ملل جهان و اساس گفت و گو میان ادیان، تمدنها و عقاید گوناگون را مورد آسیب جدی قرار خواهد داد و این در حالی است که بر اساس شواهد و ادلّه روشن، «گفت و گوی مسالمت آمیز در اسلام» اثبات می گردد. گوستاو لوبون می گوید:

«تساهل مذهبی اسلام نسبت به مذهب یهود و نصاری... خیلی بندرت می توان در مذاهب دیگر مشاهده نمود.»[4]

همچنین می گوید:

«اخلاق مسلمانان صدر اسلام از اخلاق امتهای روی زمین و بخصوص ملتهای نصرانی به طور نمایانی بهتر و برتر بوده است. آنان در عدالت، میانه روی، مهربانی، گذشت، وفای به عهد و بلندهمتی مشهور و معروف بودند و رفتارشان با دیگر ملتهای اروپایی، بخصوص آنهایی که در زمان جنگهای صلیبی بودند، متفاوت بود.»[5]

گفتار اول: واژه گفت و گو
این واژه هر چند در ظاهر، ساده می نماید، ولی واژه ای است که به تازگی با بار معنایی جدیدی مطرح شده و قداست و گیرایی خاصی در اذهان پدید آورده است. این بار معنایی، پیام آور ارتباط صمیمی، دوستانه و مخلصانه افراد، ادیان و تمدنهای مختلف با یکدیگر است.

گفت و گو ترکیب عطفی به معنای صحبت، بحث، سخن،محاوره و مکالمه است.این واژه که اغلب در نوشتارهای امروزی، بدون واو و متصل به یکدیگر نوشته می شود غلط مشهور است؛ چه این که کتب لغت معتبر[6]، آن را به صورت ترکیب عطفی گفت و گو ثبت نموده اند. این واژه در ادبیات سابق، بیشتر به صورت گفت و شنود نوشته یا بیان می شد. به نظر می رسد واژه گفت و شنود گویاتر و روشنتر از واژه گفت و گو باشد؛ زیرا نشان دهنده این معناست که طرفینِ گفتمان، مکالمه دو جانبه داشته، هم سخن می گویند و هم به سخن فرد مقابل گوش می دهند.

با این حال، هر گاه واژه «گفت و گوی»؛ یعنی همراه با یاء بیان شود، معنایی دیگر از آن داده می شود. لغت نامه دهخدا، برای واژه گفت و گوی این معانی را می نویسد: هنگامه پرخاش،مشاجره،بحث و جنجال.[7]

زمین کرده ضحاک پر گفت و گوی

به گرد جهان را بدین جست و جوی

نشد سیر ضحاک از آن جست و جوی

شد از کار گیتی پر از گفت و گوی[8]

گفت و گو را می توان معادله واژه conversation گرفت که منظور از آن گفت و شنود، مکالمه، محاوره و مذاکره است.[9] در این حالت، ممکن است فرد با فرد یا جامعه با جامعه با عقاید و مذاهب گوناگون به مکالمه و مذاکره بپردازند. به نظر می رسد مکالمه ادیان و مذاهب با یکدیگر وافی به مقصود نیست؛ چه این که مکالمه، در موارد فوری و ضروری، آن هم در سطحی نازل صورت می گیرد. از این رو، منظور ما از گفت و گو، مکالمه نمی باشد.

ممکن است گفت و گو را به معنای ارتباط (communication)[10] گرفت. در این حالت منظور از گفت و گوی ادیان و مذاهب، ارتباط این دینها با یکدیگر است. از آنجایی که در طول تاریخ، ادیان و مذاهب به گونه ای با یکدیگر ارتباط طبیعی داشته اند، نمی توان از گفت و گو، ارتباط را اراده کرد؛ چون به هیچ وجه وافی به مقصود نبوده و معنای واقعی گفت و گو را نمی رساند.

اگر گفت و گو را معادل سخنرانی و گفت و گوی علمی (discourse)[11] بگیریم، در این حالت، بالاتر از سطح مکالمه یا ارتباط خواهد بود و منظور از آن، گفت وگوی فرهیختگان و دانشمندان ادیان، ملتها و تمدنها با یکدیگر است و از آن به گفتمان نیز تعبیر شده است.

علاوه بر آن، می توان گفت و گو را معادل دیالوگ (dialogue)[12] دانست که همانند واژه discourse بار معنایی قوی تری از مکالمه و ارتباط دارد.

با توجه به آنچه گذشت می توان این نتیجه را گرفت که منظور از گفت و گو بحث علمی و مبادله اطلاعات و اندیشه ها از طریق گفت و شنود است؛ یعنی عالمان و صاحب نظران مسلمان و متفکران سایر ادیان و مذاهب، با استفاده از همه علوم عقلی و نقلی و همین طور آداب و رسوم بر گرفته از دین و یا سایر رسوم اجتماعی، طی نشستهای علمی در باره محتوا و ویژگیهای دین، عقاید و فرهنگ خود، به منظور دستیابی به حقیقتهای فطری و مشترک به گفت و گو نشسته و همدیگر را در مسیر رسیدن به اهداف مشترک یاری نمایند.[13]

گفتار دوم: اصول و قواعد حاکم بر گفت و گو از نظر قرآن
ماهیت گفت و گو چگونه باید باشد و طرفین، در گفت و گو با یکدیگر باید از چه اصول و قواعدی پیروی کنند؟ به چند مورد از اصول یا ویژگیهای حاکم بر گفت و گو از نظر قرآن کریم توجه می کنیم:

الف) برخورداری از منطق و استدلال: آیات زیادی از قرآن کریم، انسانها را به تأمل، تعقل[14] و تفکر[15] دعوت می کند. حکمت،[16] موعظه[17] و جدال احسن[18] از اصول مسلم قرآن کریم است. صاحب خرد و اندیشه کسی است که به سخنان مخاطب گوش فرا می دهد و بهترین آن را گزینش می کند.[19] این عده، تنها کسانی هستند که راه به سوی هدایت و سعادت دارند. گفت و گوهای خشونت آمیز یا جدال غیر احسن با اصول قرآنی ناسازگار است و پیامد آن چیزی جز کینه و دشمنی نیست.[20]

ب) آشکار بودن پیام گفت و گو: گفت و گوهای پیامبران الهی با مردم صریح و روشن بود و هر گاه مردم نیازمند توضیح و شرح بودند، با مهربانی و نرمش، مقصود کلام الهی را برای آنان روشن می ساختند. قرآن کریم در آیات متعددی، خود را مبین[21] یا آشکار و واضح معرفی می کند.

ج) پرهیز از تحمیل و اجبار: قرآن کریم هرچند پیام خویش را با قاطعیت بیان می کند، با این حال در قبول دین، اکراهی نیست؛[22] راه هدایت را نشان دادیم، خواه شاکر باش یا کافر[23].

پیامبر اسلام، رسول[24] و مبلّغ[25] بود و در آیات متعددی، تنها وظیفه پیامبر، بلاغ[26] یا رساندن پیام به مردم بود. پیمان مدینه که بر اساس آن، مسلمانان مدینه با کفار آن شهر، یهودیان و مسیحیان پیمان ترک مخاصمه بستند، نشان دهنده مطلب فوق است. با این حال، قرآن کریم به اهل کتاب خطاب می کند چنانچه ایمان بیاورید، برای شما خیر به دنبال دارد.[27]

گفتار سوم: اهداف گفت و گو
در اینجا به برخی از اهداف و آثار گفت و گو از نظر قرآن کریم، اشاره می کنیم:

الف) پایان دادن به دشمنیها: اختلافهای انسانها به علل و عوامل گوناگون بستگی دارد. گاه منشأ آن سلطه گری، استثمار و غارت گروهی نسبت به گروه دیگر است که در این حالت، راهی جز مقابله و دفع ستم و ظلم آنان وجود ندارد. در واقع، در چنین حالتی، زمینه ای برای گفت و گوی مسالمت آمیز وجود ندارد.

یکی دیگر از عوامل اختلافها؛ اختلاف نظر و دیدگاه های گوناگون در مسائل اعتقادی، اجتماعی و دینی است. بهترین راه برای حل اختلافها و یا دست کم توافق بر سر اصول و اهداف مشترک، پذیرش گفت و گوست. قرآن کریم به مسلمانان دستور می دهد که با جدال احسن و گفت و گوی مسالمت آمیز با اهل کتاب سخن بگویند و روابط خود را بر اساس اصول مشترک قرار دهند:

«وَ لا تُجادِلُوا أَهْلَ الْکتابِ إِلاّ بِالَّتِی هِی أَحْسَنُ إِلاَّ الَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ وَ قُولُوا آمَنّا بِالَّذِی أُنْزِلَ إِلَینا وَ أُنْزِلَ إِلَیکمْ وَ إِلهُنا وَ إِلهُکمْ واحِدٌ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ»[28]

یعنی: و با اهل کتاب، جز به شیوه ای که نیکوتر است، مجادله نکنید، مگر کسانی از آنها که مرتکب ظلم و ستم شده اند و بگویید: به آنچه بر ما و بر شما نازل شده ایمان آورده ایم و خدای ما و خدای شما یکی است و ما همه فرمانبردار اوییم.

باید توجه داشت که رسیدن به اصول مشترک با اهل کتاب، آنگونه که قرآن کریم مطرح می فرماید، انتظار حداقلی است؛ نه انتظار حداکثری. انتظار حداکثری این است که اهل کتاب، اسلام را به طور کامل بپذیرند و زیر بار دین خدا بروند.

از نظر قرآن کریم، اگر بدی را به وسیله خوبی پاسخ دهیم، دشمنیها پایان یافته و بلکه به دوستی صمیمی تبدیل می شود:

«وَ لا تَسْتَوِی الْحَسَنَةُ وَ لاَ السَّیئَةُ ادْفَعْ بِالَّتِی هِی أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِی بَینَک وَ بَینَهُ عَداوَةٌ کأَنَّهُ وَلِی حَمِیمٌ»[29]

یعنی: و نیکی با بدی یکسان نیست. ( بدی را) به آنچه خود بهتر است دفع کن، آنگاه کسی که میان تو و میان او دشمنی است، گویی دوستی یکدل می گردد.

هر کس بدی کند انتظار مقابله به مثل را دارد، بویژه افراد بدکردار؛ زیرا خود از این قماشند و گاه یک بدی را چند برابر پاسخ می گویند، هنگامی که ببینند طرف مقابل نه تنها بدی را به بدی پاسخ نمی دهد، بلکه با خوبی و نیکی به مقابله بر می خیزد، وجدانشان تحت فشار شدیدی قرار می گیرد، شرمنده شده و احساس حقارت می کنند و برای طرف مقابل عظمت قائل می شوند. اینجاست که کینه ها و دشمنیها برطرف شده و محبت و صمیمیت جای آن را می گیرد.[30]

ب) فراهم ساختن زمینه هدایت: اساسا هدف پیامبران، بزرگان و مصلحان از گفت و گو با مخاطبان خود، زمینه سازی هدایت انسانهاست. این مهم، زمانی فراهم می شود که مخاطبین نیز پیام گفت و گو را بشنوند. از نظر قرآن کریم، خردمند و صاحب اندیشه کسی است که از میان سخنان گوناگون، بهترین را انتخاب کند.

«فَبَشِّرْ عِبادِ الَّذِینَ یسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولئِک الَّذِینَ هَداهُمُ اللّهُ وَ أُولئِک هُمْ أُولُوا الأَلْبابِ»[31]

یعنی: پس بشارت ده به آن بندگان من که به سخن گوش فرا می دهند و بهترین آن را پیروی می کنند، اینانند که خدا ایشان را هدایت و راهنمایی کرد، و اینان همان خردمندانند.

اسلام، دارای منطق آزاد اندیشی است. بسیاری از مذاهب، پیروان خود را از مطالعه و بررسی سخنان دیگران نهی می کنند؛ چرا که بر اثر ضعف منطقی که به آن گرفتارند، این هراس را دارند که منطق دیگران برتری پیدا کند و پیروانشان را از دستشان بگیرد! در حالی که اسلام، سیاست دروازه های باز را به اجرا در آورده و بندگان راستین خداوند را کسانی می داند که اهل تحقیق هستند؛ نه از شنیدن سخنان دیگران وحشت دارند، نه تسلیم بی قید و شرط می شوند و نه هر وسوسه را می پذیرند.[32]

ج) ایجاد تفاهم و وحدت و همکاری بین اقوام و ملتها: از طریق گفت و گو، نه تنها می توان دشمنیها و جنگها را پایان داد، بلکه می توان همکاری و وحدت اقوام، ملتها و ادیان را بر اساس اصول مشترک پدید آورد. آیات قرآن کریم، در برخورد با مشرکان و اهل کتاب، مختلف است. از مشرکان و کافران می خواهد که به خدا و روز جزا ایمان آورند، ولی آنگاه که اهل کتاب از پذیرش سخن حق خودداری می کنند، از آنان می خواهد بر سر اصول مشترک توافق و همکاری داشته باشند. یکی از آیات مهم در این باره، آیه شصت و چهارم سوره آل عمران است که پیشتر بیان شد. پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله غالبا در نامه به سران کشورهای مسیحی به این آیه استناد می فرمود.

محور یگانه پرستی، یکی از اصول مشترک است که قرآن کریم بدان توجه و تأکید دارد:

«قُلْ إِنَّما أَعِظُکمْ بِواحِدَةٍ أَنْ تَقُومُوا لِلّهِ مَثْنی وَ فُرادی ثُمَّ تَتَفَکرُوا ما بِصاحِبِکمْ مِنْ جِنَّةٍ إِنْ هُوَ إِلاّ نَذِیرٌ لَکمْ بَینَ یدَی عَذابٍ شَدِیدٍ»[33]

یعنی: بگو: من فقط به شما یک اندرز می دهم که دو دو و به تنهایی برای خدا به پاخیزید، سپس بیندیشید که رفیق شما هیچ گونه دیوانگی ندارد. او شما را از عذاب سختی که در پیش است جز هشداردهنده ای (بیش) نیست.

گفتار چهارم: موانع گفت و گو
الف) پیروی از گمان وظن: هر گاه یکی از طرفین یا هر دو از ظن و گمان پیروی کنند، از رسیدن به حقیقت باز می مانند. قرآن دستور می دهد از چیزی که علم ندارید پیروی نکنید.[34] اصولاً یکی از مشکلات پیامبران الهی در گفت و گو با مردم و رساندن پیام خداوند به آنان، تبعیت عده زیادی از مردم از گمانهای به دور از واقعیت و علم است. از این رو، ظن و گمان، مورد سرزنش قرآن کریم است.[35]

ب) تقلید کورکورانه: عده ای، تنها آیین گذشتگان خود را مبنا و ملاک هدایت قرار می دهند و با وجودی که این آیینها و عقاید از واقعیت و علم دور هستند، همچنان لجبازی کرده و بر گفته های خویش پای می فشرند. این عده سد راه انبیا بودند. تقلید بی چون و چرا از پیشینیان مورد نکوهش قرآن کریم است.[36]

ج) عناد و ستیزه جویی: از نظر قرآن کریم، عده ای در مقابل کلام حق، مجادله و ستیزه جویی می کنند. این عده پس از مشاهده ادله و براهین روشن، به انکار و لجبازی روی می آوردند.[37] در چنین حالتی، هیچ گاه شخصی به حقیقت و هدایت دست نمی یابد و گفت و گو خالی از فایده است.

مراء (جدالگری) نوعی از مجادله است که شخص از سویی در حیرت است و از سویی دیگر، با طرف مقابل به انکار و ناباوری می پردازد و تلاش می کند مطالب و دیدگاه های طرف مقابل را از زبان وی بشنود و برای غلبه بر وی، آنها را رد کند و انکار نماید.

بنابراین، جدالگری در مجادله های باطل به کار گرفته می شود و نه گفتمانهای حق؛ زیرا گفتمان حق، عبارت است از گفت و گویی که در آن، هدف گفت و گوکننده، روشن کردن حق و پاسخگویی به شبهه هایی که مطرح شده است، می باشد. به هر حال، گفت و گوکننده چه بر حق باشد و چه بر باطل، روا نیست جدال به مفهوم بیان شده را انجام دهد.[38] قرآن کریم می فرماید:

با حکمت و اندرز نیکو، به راه پروردگارت دعوت نما و با آنها به روشی که نیکوتر است، استدلال و مناظره کن.[39]

د) پیروی از هواهای نفسانی و تمایلات شیطانی: هرگاه شخص به دنبال هواپرستی خویش باشد و در پی تأمین مال، جاه، شهوت و... باشد، از دستیابی به حقیقت باز می ماند. معبود عده ای، هوای نفسانی آنان است[40] و عده ای از شیطان تبعیت می کنند.[41] برای این عده، گفت و گو بی فایده است.

ه) یاری جویی از باطل: قرآن کریم، درباره قوم نوح و دیگر اقوام، در مبارزه با کلام حق چنین می گوید:

«وَ جادَلُوا بِالْباطِلِ لِیدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ.. .»[42]

یعنی: و به وسیله باطل جدال نمودند تا حقیقت را با آن پایمال کنند.

گفتار پنجم: انواع گفت و گو در قرآن کریم
در اینجا لازم است درباره انواع گفت و گو سخن بگوییم. برای این منظور، لازم است واژه های قال، قیل، قالوا، یقولون و مانند آن را مورد توجه قرار دهیم. آیات بسیار زیادی در قرآن کریم از نوعی مکالمه، گفتمان، جدال، مشافهه، سؤال و پاسخ و یا سؤالهای در تقدیر و پاسخهای مناسب با آن، حکایت دارد. حتی آنجا که از حوادث گذشته و سرگذشت اقوام خبر می دهد و یا آیات خدا را برمی شمرد، انگیزه هایی برای سؤال است که گاه پاسخهای لازم را به دنبال دارد.[43] نمونه هایی از این گفت و گوها را یادآور می شویم:

الف) گفت و گوهای تبلیغی
آیاتی از قرآن کریم بر مسأله تبلیغ دین و ابلاغ رسالت اشاره دارد و به دلیل اهمیت آن، خداوند از پیامبرش می خواهد که آن را به مردم برساند و هیچ گونه سهل انگاری و کوتاهی روا ندارد.

«یا أَیهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیک مِنْ رَبِّک وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللّهُ یعْصِمُک مِنَ النّاسِ إِنَّ اللّهَ لا یهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرِینَ»[44]

یعنی: ای پیامبر! آنچه از جانب پروردگارت به سوی تو نازل شده، ابلاغ کن و اگر نکنی هیچ پیامی از او را نرسانده ای. و خدا تو را از (گزند) مردم نگاه می دارد. خدا گروه کافران را هدایت نمی کند.

گاه درمواردی که پیامبر با انکارها و کارشکنیها مواجه می شد، خود را مبلّغ معرفی می کرد:

«أُبَلِّغُکمْ رِسالاتِ رَبِّی وَ أَنَا لَکمْ ناصِحٌ أَمِینٌ»[45]

یعنی: پیامهای الهی را به شما می رسانم و برای شما خیر خواهی امینم.

اهمیت تبلیغ و ارسال پیامهای الهی به گونه ای است که در چندین آیه، اینگونه بیان شده است که پیامبر هیچ وظیفه ای جز بلاغ و رساندن آشکار تعالیم الهی ندارد:

«فَهَلْ عَلَی الرُّسُلِ إِلاَّ الْبَلاغُ الْمُبِینُ»[46]

یعنی: و آیا جز ابلاغ آشکار بر پیامبران وظیفه ای است؟

ب) گفت و گوهای ارشادی
گفت و گو در صورتی مؤثر می افتد که از هر گونه خشونت، تحقیر طرف مقابل، تحریک حس لجاجت و مانند آن، خالی باشد. قرآن کریم از پیامبر می خواهد که با اندرز نیکو و حالت ارشادی با طرف مقابل به گفت و گو پرداخته و از بهترین روشهای خطابی استفاده کند:

«ادْعُ إِلی سَبِیلِ رَبِّک بِالْحِکمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِی هِی أَحْسَنُ»[47]

یعنی: با حکمت و اندرز نیکو به راه پروردگارت دعوت کن و با آنان به آن (شیوه ای) که نیکوتر است، مجادله نمای.

ج) گفت و گوهای تعلیمی
برخی گفت و گوهای قرآنی به منظور تعلیم مخاطب و در جواب پرسشهایی است که از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله صورت گرفته است. از پیامبر گرامی اسلام درباره موضوعات مختلف پرسشهایی شده است، مانند: هلال ماه،[48] قتال و کارزار در ماه های حرام،[49]چگونگی انفاق،[50]خمر و میسر،[51] یتیمان،[52] حلال ها،[53] حیض،[54] قیامت،[55] انفال،[56] روح،[57]ذی القرنین،[58] کوه ها،[59] نزول کتاب از آسمان.[60]

«یسْئَلُک النّاسُ عَنِ السّاعَةِ قُلْ إِنَّما عِلْمُها عِنْدَ اللّهِ وَ ما یدْرِیک لَعَلَّ السّاعَةَ تَکونُ قَرِیباً»[61]

یعنی: مردم از تو درباره رستاخیز می پرسند؛ بگو: علم آن فقط نزد خداست. و چه می دانی؟ شاید رستاخیز نزدیک باشد.

د) گفت و گوهای فقهی و آموزشی(استفتایی)
برخی گفت و گوهای قرآنی، در قالب استفتا یا پرسشهای فقهی و آموزشی است. عده ای از مردم در امری دچار تردید می شدند. از این رو، به پیامبر صلی الله علیه و آله مراجعه کرده و مشکل فکری خویش را حل می کردند.

«وَ یسْتَفْتُونَک فِی النِّساءِ قُلِ اللّهُ یفْتِیکمْ فِیهِنَّ وَ ما یتْلی عَلَیکمْ فِی الْکتابِ فِی یتامَی النِّساءِ اللاّتِی لا تُؤتُونَهُنَّ ما کتِبَ لَهُنَّ وَ تَرْغَبُونَ أَنْ تَنْکحُوهُنَّ وَ الْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الْوِلْدانِ وَ أَنْ تَقُومُوا لِلْیتامی بِالْقِسْطِ وَ ما تَفْعَلُوا مِنْ خَیرٍ فَإِنَّ اللّهَ کانَ بِهِ عَلِیماً»[62]

یعنی: و درباره زنان، رأی تو را می پرسند. بگو: خدا درباره آنان به شما فتوا می دهد و نیز درباره آنچه در قرآن بر شما تلاوت می شود: در مورد زنان یتیمی که حق مقرر آنان را به ایشان نمی دهید و تمایل به ازدواج با آنان دارید و درباره کودکان ناتوان و این که با یتیمان از روی عدل و درستی رفتار کنید، پاسخگوی شماست. و هر کار نیکی انجام دهید، قطعا خدا به آن داناست.

در موارد دیگری نیز از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله پرسش و استفتا شده است، مانند: کلاله،[63] استفتای دوست حضرت یوسف علیه السلام درباره هفت گاو،[64] استفتای پادشاه مصر از سران قوم خویش در باره تعبیر خوابی که دیده بود،[65] استفتای ملکه سبا با سران قوم خویش درباره نامه حضرت سلیمان علیه السلام.[66]

باتوجه به گفت و گوهای استفتایی در قرآن کریم معلوم می شود که استفتا همیشه به معنای طلب فتوا و پاسخ به پرسشهای فقهی و آموزشی نیست، بلکه در مواردی خداوند در مقام استفهام انکاری و در رد دیدگاه کافران و منکران، از آنان استفتا یا کسب جواب می کند:

«فَاسْتَفْتِهِمْ أَ لِرَبِّک الْبَناتُ وَ لَهُمُ الْبَنُونَ»[67]

پس از مشرکان جویا شود: آیا پروردگارت را دختران و آنان را پسران است؟!

«فَاسْتَفْتِهِمْ أَ هُمْ أَشَدُّ خَلْقاً أَمْ مَنْ خَلَقْنا»[68]

یعنی: پس، از کافران بپرس: آیا ایشان از نظر آفرینش سخت ترندیاکسانی که(در آسمانها)خلق کردیم؟

ه) گفت و گوهای احساسی (تحریکی)
در پاره ای از آیات، استفاده از حواس، تشویق شده است؛ مثلاً در قرآن، برای عدم تساوی موحد و مشرک در پیشگاه خداوند می فرماید:

«...قُلْ هَلْ یسْتَوِی الأَعْمی وَ الْبَصِیرُ أَمْ هَلْ تَسْتَوِی الظُّلُماتُ وَ النُّورُ...»[69]

یعنی: بگو: آیا نابینا و بینا یکسانند؟ یا تاریکیها و روشنایی برابرند؟

هنگامی که حضرت موسی علیه السلام از آزار و اذیت و کارشکنیهای قوم خویش خسته شد، از عواطف و احساسات آنان استفاده کرد:

«وَ إِذْ قالَ مُوسی لِقَوْمِهِ یا قَوْمِ لِمَ تُؤذُونَنِی وَ قَدْ تَعْلَمُونَ أَنِّی رَسُولُ اللّهِ إِلَیکمْ...»[70]

یعنی: و یاد کن هنگامی را که موسی به قوم خود گفت: ای قوم من! چرا آزار می دهید، با این که می دانید من فرستاده خدا به سوی شما هستم؟...

و) گفت و گوهای اقناعی
«وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الأَرْضَ وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ لَیقُولُنَّ اللّهُ فَأَنّی یؤفَکونَ»[71]

یعنی: هر گاه از آن ها بپرسی چه کسی آسمان ها و زمین را آفریده، و خورشید و ماه را مسخر کرده است؟ می گویند: الله، پس با این حال چگونه از عبادت خدا منحرف می شوند؟

«وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ نَزَّلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَحْیا بِهِ الأَْرْضَ مِنْ بَعْدِ مَوْتِها لَیقُولُنَّ اللّهُ»[72]

یعنی: و اگر از آنها بپرسی: چه کسی از آسمان، آبی نازل کرد و به وسیله آن، زمین را بعد از مردنش احیا نمود؟ می گویند: خدا.

ز) گفت و گوهای استدلالی
مهمترین بخش گفت و گوها، گفت و گوهای استدلالی است:

«قُلْ هاتُوا بُرْهانَکمْ إِنْ کنْتُمْ صادِقِینَ»[73]

یعنی: بگو: اگر راست می گویید، دلیل خود را بیاورید.

در اینگونه گفت و گوها خداوند از مخاطبین می خواهد دلیل خویش را اقامه کنند و به طور غیرمستقیم به آنان می فهماند که شما راستگو نیستید. از این رو، تعبیر «ان کنتم صادقین» در قرآن کریم زیاد به کار رفته است.[74] قرآن کریم در موارد مختلف، برای اثبات ادعاهای خود به استدلالهای عقلی روی می آورد، مانند:

«لَوْ کانَ فِیهِما آلِهَةٌ إِلاَّ اللّهُ لَفَسَدَتا»[75]

یعنی: اگر در آسمان و زمین، جز الله خدایان دیگری بود،فاسد می شدند(و نظام جهان به هم می خورد.)

گفتار ششم: انواع گفت و گو به لحاظ مخاطب
الف) گفت و گوی انسان با خود: منظور از این نوع گفت و گو، گفت و گوی درونی یا تعقل، تفکر و تذکر است. آیاتی از قرآن کریم با «اذکروا» شروع می شود که از این طریق، مخاطبین را به اندیشه بیشتر فرا می خواند. در پایان برخی آیات چنین آمده است: چرا تعقل نمی کنید،[76]چرا متذکر نمی شوید،[77] چرا فکر نمی کنید.[78] اینگونه آیات نیز، انسان را به گفت و گو با خویشتن دعوت می کند.

ب) گفت و گو با خدا: این نوع گفت و گو نه تنها ممکن است، بلکه به بشر دستور داده شده است که با خدا سخن بگوید و با او راز و نیاز نماید. خداوند نیز اجابت دعوت می نماید.

«فَاذْکرُونِی أَذْکرْکمْ»؛[79] یعنی: پس مرا یاد کنید، تا شما را یاد کنم.

«وَ إِذا سَأَلَک عِبادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ أُجِیبُ دَعْوَةَ الدّاعِ إِذا دَعانِ فَلْیسْتَجِیبُوا لِی وَ لْیؤمِنُوا بِی لَعَلَّهُمْ یرْشُدُونَ»[80]

یعنی: و هر گاه بندگان من، از تو درباره من بپرسند، بگو من نزدیکم و دعای دعا کننده را - به هنگامی که مرا بخواند - اجابت می کنم، پس آنان باید فرمان مرا گردن نهند و به من ایمان آورند؛ باشد که راه یابند.

ج) گفت و گوی انسانها با یکدیگر: در واقع چنانچه دو نوع گفت و گوی اول و دوم بخوبی شکل گرفته باشد، زمینه خوبی را برای گفت و گوی نوع سوم پدید می آورد. این به آن معناست که انسان، چنانچه مسأله برای خودش روشن شده و با خدای خویش نیز ارتباط خوبی برقرار کرده باشد، بسادگی می تواند با دیگر انسانها بر سر موضوعات به گفت و گو پرداخته و به تفاهم برسد.[81]

بخشی از گفت و گوی انسانها با یکدیگر، گفت و گوی انسانها با پیامبران است. خداوند، در این باره دستورات خاصی دارد؛ برای مثال، ابن عباس، مفسر معروف چنین نقل می کند:

مسلمانان صدر اسلام هنگامی که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله مشغول سخن گفتن بود و آیات و احکام الهی را بیان می کرد، گاهی از او می خواستند به آرامی سخن بگوید تا بتوانند مطالب را خوب درک کنند و سؤالات و خواسته های خود را نیز مطرح نمایند. برای این درخواست جمله «راعنا» که از ماده الرعی به معنی مهلت دادن است به کار می بردند.

ولی یهود همین کلمه «راعنا» را از ماده «الرعونه» که به معنی کودنی و حماقت است، استعمال می کردند. در صورت اول مفهومش این است که به ما مهلت بده ولی در صورت دوم یعنی: ما را تحمیق کن!

در اینجا برای یهود دستاویزی پیدا شده بود که با استفاده از همان جمله ای که مسلمانان می گفتند، پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله یا مسلمانان را استهزا کنند. خداوند، برای جلوگیری از این سوء استفاده، به مؤمنان دستور داد به جای جمله راعنا، جمله انظرنا را به کار برند که همان مفهوم را می رساند و دستاویزی برای دشمن لجوج نیست:[82]

«یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَقُولُوا راعِنا وَ قُولُوا انْظُرْنا وَ اسْمَعُوا وَ لِلْکافِرِینَ عَذابٌ أَلِیمٌ»[83]

یعنی: ای کسانی که ایمان آورده اید! نگویید: راعنا و بگویید: انظرنا و این توصیه را بشنوید و کافران را عذابی دردناک است.

نتیجه
گفت و گو و روابط مسالمت آمیز با غیر مسلمانان، یک فکر اصیل اسلامی است که آیات متعددی از قرآن کریم، به صورتهای گوناگون بدان سفارش نموده است. از نظر قرآن کریم، جنگ مذهبی و ستیز به خاطر اختلاف عقیده، کینه توزی و دشمنی نسبت به پیروان ادیان دیگر ممنوع است. پیش گرفتن روشهای اهانت آمیز نسبت به دیگران، یک روش پسندیده دینی به شمار نمی رود. قرآن کریم، گروهی از مسیحیان و یهودیان را یاد می کند که راه تمسخر و تکفیر یکدیگر را در پیش گرفته و با تحقیر، اهانت و پایمال نمودن حقوق انسانی یکدیگر، همواره آتش جنگ و اختلاف را شعله ور می سازند:

«وَ قالَتِ الْیهُودُ لَیسَتِ النَّصاری عَلی شَیءٍ وَ قالَتِ النَّصاری لَیسَتِ الْیهُودُ عَلی شَیءٍ وَ هُمْ یتْلُونَ الْکتابَ»[84]

یعنی: یهود گفتند: «نصرانیها بر حق نیستند.» و نصرانیها گفتند: «یهود بر حق نیستند.» حال آن که اینان، کتاب (آسمانی خویش را) تلاوت می کنند.

تاریخ اسلام، گفت و گوهای فراوان پیامبر خاتم را با مشرکان و اهل کتاب و اقوام و قبائل و سران مختلف، بخوبی در حافظه اش سپرده است. گفت و گوهای دینی و الهی از همان آغاز خلقت بین خداوند و ملائک و آدم ابوالبشر آغاز شده و در قالب پیام رسانی، ابلاغ و بلاغ رسولان و پیام آوران الهی، سنتی همیشگی در طول تاریخ بوده است.

گفت و گوهای علمی و عقیدتی امام صادق علیه السلام در مدینه و مکه بویژه در مسجدالحرام با صاحبان افکار و اندیشه های گوناگون همچون ابن مقفع، ابو شاکر دیصانی و... و یا گفت و گوهای عالمانه علی بن موسی الرضا علیه السلام با دانشمندان مسیحی و یهودی و اندیشوران عصر خویش،نقش مثبت و سازنده در جامعه انسانها داشته است.[85]

این مطلب بر کسی پوشیده نیست که گفت و گو به تنهایی هدف نیست،بلکه تنها راه و روشی است برای اهداف بلندتر و والاتر. در پایان، یادآوری این نکته، ضروری می نماید که در این نوشتار تنها به برخی از جنبه های گفتگو در قرآن، توجه شده است.

پی نوشت ها:

[1] مدرس دانشگاه، کارشناس ارشد حقوق بین الملل، محقق و نویسنده.

[2] سخن لوریمر قاضی و حقوقدان اروپایی قرن نوزدهم، درباره همکاری جامعه ملل با ملتهای مسلمان به نقل از: عباس علی عمید زنجانی، اسلام و همزیستی مسالمت آمیز، دار الکتب الاسلامیة، تهران، 1344، ص 13.

[3] منتسکیو، روح القوانین، ترجمه علی اکبر مهتدی، ص 671.

[4] گوستاو لوبون، تمدن اسلام و عرب، ج 4، ص 148.

[5] به نقل از: دکتر محمد رحیم عیوضی، راهکارهای مناسب در عرصه گفت و گوی تمدنها، چیستی گفت و گوی تمدنها، ص 351.

[6] علی اکبر دهخدا، لغت نامه، ج 12، ص 19188؛ حسن انوری، فرهنگ سخن، ج 6، ص 6198.  

[7] همان.

[8] ابوالقاسم فردوسی، شاهنامه.

[9] عباس آریان پور کاشانی و منوچهر آریان پور کاشانی، فرهنگ دانشگاهی، انگلیسی به فارسی، ج 1، ص 471.

[10] همان، ص 432.

[11] همان، ص 614.

[12] همان، ص 592.

[13] ر.ک.: محمد رضا لاجوردی،گفت و گوی تمدنها در قرآن، پایان نامه کارشناسی ارشد رشته الهیات و معارف اسلامی، مؤسسه آموزشی، پژوهشی امام خمینی قدس سره، 1379، صص 152-151.

[14] حدید / 17؛ بقره / 164؛ نحل / 12 و آیات فراوان دیگر.

[15] بقره / 219؛ روم / 8؛ اعراف / 176 و آیات فراوان دیگر.

[16] بقره / 231؛ نحل / 125؛ زخرف / 63.

[17] آل عمران / 138؛ اعراف / 145؛ یونس / 57 و آیات دیگر.

[18] نحل / 125؛ عنکبوت / 46.

[19] زمر / 18ـ17.

[20] انفال / 6؛ هود / 32؛ کهف / 54 و آیات دیگر.

[21] مائده / 15؛ انعام / 59؛ یونس / 61؛ یوسف / 1 و آیات دیگر.

[22] بقره / 256.

[23] انسان / 3.

[24] آل عمران / 81، 86 و144؛ نساء / 171ـ170؛ مائده / 67 و...

[25] مائده / 67؛ اعراف / 62 و 79؛ جن / 28 و...

[26] آل عمران / 20؛ مائده / 92؛ ابراهیم / 52 و...

[27] آل عمران / 110.

[28] عنکبوت / 46.

[29] فصلت / 34.

[30] ناصر مکارم شیرازی و دیگران، پیشین، ج 2، ص 281.

[31] زمر / 18ـ17

[32] ناصر مکارم شیرازی و دیگران، پیشین، ج 19، صص 416ـ415.

[33] سبأ / 46.

[34] اسراء / 36.

[35] نجم / 28؛ جاثیه / 24؛ ص / 27؛ انعام / 116؛ یونس / 39؛ نور / 15.

[36] مائده / 108؛ زخرف / 23؛ بقره / 170؛ یونس / 78؛ انبیاء / 54-53؛ شعراء / 74.

[37] کهف / 22.

[38] محمد محمدی ری شهری، گفت و گوی تمدنها در قرآن و روایات، ص 91.

[39] نحل / 125.

[40] جاثیه / 23.

[41] حج / 3.

[42] غافر / 5.

[43] ر.ک.: سازمان مدارک انقلاب اسلامی، چیستی گفت و گوی تمدنها، ص 515.

[44] مائده / 67.

[45] اعراف / 68؛ آیات مشابه دیگر از این قرار است: اعراف / 62، 79 و 93؛ احقاف / 23؛ هود / 57.

[46] نحل / 35؛ آیات مشابه دیگر از این قرار است: نحل / 82؛ نور / 54؛ عنکبوت / 18؛ یس / 17؛ شوری / 48؛ تغاین / 12.

[47] نمل / 125.

[48] بقره / 189.

[49] بقره / 217.

[50] بقره / 219.

[51] همان.

[52] بقره / 220.

[53] مائده / 4.

[54] بقره / 222.

[55] اعراف / 187؛ نازعات / 42؛ احزاب / 63؛ قیامت / 6.

[56] انفال / 1.

[57] اسراء / 85.

[58] کهف / 83.

[59] طه / 105.

[60] نساء / 153.

[61] احزاب / 63.

[62] نساء / 127.

[63] نساء / 176.

[64] یوسف / 46.

[65] یوسف / 43 و 41.

[66] نمل / 32.

[67] صافات / 149.

[68] صافات / 11.

[69] رعد / 16.

[70] صف / 5.

[71] عنکبوت / 61.

[72] عنکبوت / 63.

[73] بقره / 111؛ نمل / 64.

[74] مانند: بقره / 23 و 94؛ آل عمران / 93، 168 و183؛ انعام / 40 و 143؛ اعراف / 106 و 196؛ یونس / 38؛ هود / 13؛ صافات / 157و...

[75] انبیاء / 22.

[76] «افلا تعقلون»: آل عمران / 65؛ انعام / 32؛ اعراف / 169؛ صافات / 138؛ قصص / 60؛ مؤمنون / 80؛ انبیاء / 67؛ یوسف / 109؛ هود / 51؛ یونس / 16.

[77] «افلا تتذکرون»: انعام / 80؛ سجده / 4. «افلا تذکرون»: یونس / 3؛ هود / 24 و 30؛ نحل / 17؛ مؤمنون / 85؛ صافات / 155؛ جاثیه / 23.

[78] «افلا تتفکرون»: انعام / 50.

[79] بقره / 152.

[80] بقره/ 186.

[81] ر.ک.: چیستی گفت و گوی تمدنها، ص 517.

[82] ناصر مکارم شیرازی و دیگران، پیشین، ج 1، صص 384ـ383.

[83] بقره / 104.

[84]

[85]

نظر شما