آسیب شناسی جنبش نرم افزاری
مجله رواق اندیشه رواق اندیشه، شماره 37، دی 1383
نویسنده : خسروپناه، عبدالحسین
عبدالحسین خسروپناه[1]
چکیده:
آن زمان که رایانه، به کشور ما وارد شد و در اختیار محققان و پژوهشگران قرار گرفت، هیچ کس گمان نمی کرد که این وسیله کم حجم، بستری باشد برای اینترنت؛ پدیده ای که مرز بین کشورها بلکه دیوار بین خانه ها را برداشت و صالح و طالح، متاع خود را در آن نمودند....
ما معتقدیم که اسلام، پویا و در هر عصری، قابل اجرا است؛ پس نباید از موج بگریزیم بلکه باید بر آن سوار شویم و گزاره های دینی خود را که پشتوانه عقلی نیز دارد، طی یک نهضت نرم افزاری، به جهانیان، ارائه دهیم.
البته ناپخته کار کردن، عوارض جبران ناپذیری دارد. بنابراین، باید آسیبهای این نهضت را بشناسیم تا به آن دچار نشویم. در این نوشتار، نویسنده آسیبهایی را که فرا روی این جنبش قرار دارد، خاطر نشان می سازد.
مقدمه
در طول تاریخ جهان، کاستی ها و خلأهای اساسی، منشأ پیدایش انگیزه برای رفع نیازها و جبران کاستی ها بوده است. کاستی بیش از اندازه پژوهش و تولید علم و اندیشه در کشور ایران، مقام معظم رهبری را واداشت تا با سخنان و نگاشته های خود در جمع حوزویان و دانشگاهیان و اهل قلم و پژوهشگران، به فرهنگ سازی و بومی سازی بپردازند.
به اعتقاد نگارنده، ایشان به این نتیجه رسیده بودند که طرحها و دکترینهای مطرح شده مانند تمدن نوبنیاد اسلامی، مردم سالاری دینی و... بدون تحقق نهضت نرم افزاری و تولید علم میسر نیست و هموارسازی مسیر آن طرحها به فعلیت این جنبش بستگی دارد.
حال با تشخیص این ضرورت و ابلاغ به همه فرهیختگان و متولیان عرصه دانش و فرهنگ، از جمله شورای عالی حوزه علمیه و شورای عالی انقلاب فرهنگی امید است قدمهای ارزنده ای انجام گیرد.
پیش از ورود در بحث، یادآوری چند نکته ضروری است:
1- هر طرحی در مرحله تئوری پردازی و اجرا ممکن است گرفتار آسیب و انحراف و کج روی شود. دکترین جنبش نرم افزاری نیز از این قاعده، مستثنا نیست.
همچنان که بیماریهای جسمی موجب اختلال در سیستم بدن می شود، آسیبها و ناهنجاریهای اجتماعی نیز ضعف و انحطاط جامعه را در پی دارد. به همین جهت، آسیب شناسان اجتماعی باید تلاش کنند تا در برابر بحرانهای فرهنگی، سیاسی، اقتصادی، دینی و معنوی، فرایند پیشگیری و عملیات درمان را میسّر سازند.
2- آسیب شناسی معادل واژه Pathology است که ابتدا در علوم زیستی به کار می رفت. این واژه از ریشه یونانی path= Patho به معنای رنج، محنت، احساسات و غضب و logy به معنای دانش و شناخت، ترکیب یافته است. Pathology به معنای ناخوش شناسی، مرض شناسی، علم تشخیص امراض، مطالعه عوارض و علائم غیر عادی به کار می رود.[2] پس آسیب شناسی در اصطلاح علوم طبیعی، عبارت است از مطالعه و شناخت ریشه بی نظمی ها در ارگانیسم انسان.
اصطلاح آسیب شناسی اجتماعی، مفهوم جدیدتری است که از علوم زیستی و طبیعی به عاریه گرفته شده و مبتنی بر تشابهی است که دانشمندان بین بیماریهای عضوی و انحرافهای اجتماعی مشاهده کرده اند. البته این شباهت سازی، اختصاصی به واژه آسیب شناسی ندارد، بلکه با رشد و شکل گیری جامعه شناسی در قرن نوزدهم میلادی، بهره گیری واژگانی از علوم گوناگون در علوم اجتماعی رواج یافت. بنابراین، به دلیل مشابهت کالبد انسان با کالبد جامعه، اصطلاح آسیب شناسی اجتماعی (Pathology Social) برای مطالعه و ریشه یابی بی نظمی ها و بیماری های اجتماعی به کار رفت.
شایان ذکر است که مطالعه و شناخت آسیبهای اجتماعی و علل و عوامل پیدایی آنها، پیشگیری از وقوع جرم و انحراف در جامعه به منظور بهسازی محیط زندگی جمعی و خانوادگی، درمان کجرویهای اجتماعی با شیوه ها و روشهای علمی، از مهمترین اهداف آسیب شناسی اجتماعی است.[3]
3- مفهوم جنبش نرم افزاری و نهضت نرم افزاری که در پاسخ مقام معظم رهبری به نامه جمعی از دانش آموختگان حوزه علمیه قم در تاریخ 16/11/81 و در بیانات ایشان در دیدار اعضای انجمن قلم در تاریخ 8/11/81 مطرح گردید، اگر عالمانه تبیین شود و به مرحله اجرا برسد نقطه عطفی در تاریخ ایران خواهد بود و کارامدی نظام جمهوری اسلامی را به جهان نشان می دهد.
البته ایشان به مفاهیم دیگری مانند پاسخ به سؤالها و تولید اندیشه و نظریه پردازی و آزادی با حفظ منطق و اخلاق نیز پرداختند اما پرسش مهم و مقدماتی، به چیستی جنبش نرم افزاری مربوط است. این اصطلاح، از مفاهمی ماهوی نیست که جویای جنس و فصل و عرض عام و عرض خاص آن باشیم بلکه تنها باید در تبیین و توضیح بیشتر آن تلاش کنیم.
این اصطلاح، از دو واژه جنبش یا نهضت و نرم افزاری تشکیل شده است. واژه جنبش یا نهضت در جایی به کار می رود که جامعه ای گرفتار رکود، سکون و ثبات باشد. بنابراین، نهضت یا جنبش، یک نوع حرکت فزاینده و رو به رشد است.
واژه نرم افزاری نیز از علوم رایانه ای به عاریه گرفته شده و در مقابل سخت افزاری است؛ توضیح این که، حرکتهای علمی در جوامع بشری به دو دسته امور سخت افزار و نرم افزاری نیازمندند. امور سخت افزاری عبارتند از نیازهای لجستیکی مانند ساختمان، وسائل آموزشی و کمک آموزشی و مانند آن. امور نرم افزاری به محتوای علوم و تولید اندیشه و نظریه پردازی مربوط می گردد.
پس جنبش نرم افزاری تنها به معنای آموزش، تدریس و تعلیم و تعلّم نیست؛ زیرا این فرایند، قرنها در همه جوامع وجود داشته است و در ایران با سبک جدیدی از سال 1313 با تأسیس دانشگاه تهران و شش دانشکده وابسته آغاز شد. پیش از ظهور اسلام، در قرون وسطا و یونان باستان و ایران باستان نیز آکادمیها و مدارس و مکتب خانه های آموزشی وجود داشته است.
همچنین جنبش نرم افزاری به معنای حرکتهای علمی کند و موردی که همیشه وجود داشته و دارد، نیست بلکه باید حرکتهای علمی، پر شتاب، فزاینده و همگانی باشد تا بتوان به آن، جنبش نرم افزاری اطلاق کرد. تحقیقات نرم افزاری که جنبه خدمات پژوهشی و پشتیبانی دارند مانند معجم نویسی، فرهنگ نامه ها، اصطلاح نامه ها و... تنها بخش مقدماتی جنبش و نهضت نرم افزاری را تأمین می کند.
جنبش نرم افزاری، فرایند خاصی است که نظام آموزشی و پژوهشی مجامع حوزوی و دانشگاهی را به گونه ای عالمانه تغییر می دهد که ویژگی مصرف کنندگی این مراکز به تولید علم و نظریه پردازی تبدیل می گردد و این تبدیل، فزاینده و همگانی می شود؛ توضیح این که، نظام علمی و آموزشی و پژوهشی موجود در جامعه فاقد دو رکن مهم است:
رکن روحیه علمی و رکن سیستم و نظام آموزشی و پژوهشی.
اگر این دو رکن به فرایند تعلیم و پژوهش موجود تزریق گردد، می توان به تحقق جنبش نرم افزاری امید داشت.
روحیه علمی عبارت است از روحیه ای همراه با اراده فهمیدن، گشودن باب گفت وگو، نقادی عالمانه و منطقی و جسارت نوآوری و نظریه پردازی با رعایت اصول علمی و اخلاقی. البته همه عناصر گفته شده در روحیه علمی (اراده فهمیدن عنصر گفت وگو، نقادی و نوآوری) دارای مراتب و شدت و ضعف بردار است.
معنای نوآوری این نیست که همیشه ساختار و نظام فکری گذشته را به طور کامل ویران کنند و به سازمان دهی جدید روی آورند، بلکه جعل اصطلاحات و ادبیات جدید، تقریر و تبیین نو از مطالب گذشتگان، بازپژوهشی و بازنویسی، کشف نیازهای جدید و... را می توان از مراتب نوآوری به شمار آورد؛ همچنان که مرتبه عالی آن؛ یعنی نظام سازی و ارائه گفتمان جدید، از مصادیق نوآوری است. شایان ذکر است که نوآوری با بدعت مترادف نیست.
برخی گمان می کنند در نوآوری باید به تمام میراث گذشته پشت پا زد و بدون دلیل به طرد مبانی و پایه های معرفتی و دینی و فرهنگی و اجتماعی رو آورد تا بتوان، نظام جدیدی ارائه کرد؛ در حالی که یک مرتبه نوآوری، پاسخ به سؤالها و شبهات و رفع نیازهای جدید است. به عبارت دیگر، حذف و جذب در پدیده نوآوری باید با دلیل و بر اساس معیارهای منطقی انجام پذیرد.
رکن دیگر جنبش نرم افزاری، سیستم و نظام آموزشی و پژوهشی است. این نظام دارای عناصری به ترتیب زیر است:
الف) تبیین و کشف مباحث زیرساختی علوم و معارف
هر ادعایی که در عرصه های گوناگون علوم اعم از علوم دینی، علوم طبیعی، علوم انسانی، علوم فلسفی و عقلی، علوم عرفانی مطرح می گردد، بر یک سری پیش فرضهای زیرساختی و بنیادین، از جمله مفروضات معرفت شناختی، هستی شناختی، جهان شناختی و انسان شناختی مبتنی است.
ب) شناخت نیازهای نظری و عملی
باید توجه داشت که ما انسانها در جهانی زیست می کنیم که گرفتار حرکت و تغییر است و با یک حرکت جوهری و عرضی پیش می رود. این تغییرها، جزء جداناپذیر حیات فردی و اجتماعی به شمار می آید. تا زمانی که نیازهای زاییده مقتضیات و متغیرهای زمان شناخته نشود، نمی توان از نظام آموزشی و پژوهشی سخن گفت.
ج) بازپژوهی و بازپیرایی ذخایر علمی
نباید خود را از هویت علمی و فرهنگی گذشته جدا سازیم و در پاسخ یابی به نیازهای متغیر از صفر شروع کنیم بلکه شناسایی میراث گذشتگان و بهره وری از آنها در نظام سازی نقش، بسزایی دارد؛ نظامی که با فرهنگ اسلامی - ایرانی مردم جنبه بومی تری پیدا می کند.
د) پاسخ یابی روشمندانه و منطبق با نیازهای متغیر
عنصر نوآوری و تولید علم، در این عنصر از فرایند نظام سازی ظاهر می گردد.
ه) مطالعه تطبیقی بین اندیشه برگزیده و اندیشه ها و نظریه های معارض
پژوهشگران نمی توانند چشمان خود را ببندند و از محصولات عرضه شده توسط مکاتب و ایسم های معاصر غفلت کنند. باید وجوه مشترک و متمایز اندیشه خودی با اندیشه های معارض را یافت تا از نقطه های قوت آنها بهره گرفت واز نقطه های ضعف و آسیب پرهیز کرد؛ برای مثال، با ارتباط مباحث الفاظ علم اصول با مباحث فلسفه زبان و هرمنوتیک می توان کار تطبیقی مفیدی کرد تا با رفع ضعف های خودی، به رشد و بالندگی بیشتر نایل آمد.
به عبارت دیگر، امروزه با انسان جدید و دنیای نوی روبرو هستیم. مناسبتهای اجتماعی و ارتباطهای فرهنگی ما روز به روز با مکاتب جدید، درگیر و در حال تحول است. این وضعیت نو برای ما یک سری پرسشها و مسائل جدیدی را فراهم آورده و در مقابل، مکاتب جدید، پاسخهای جدیدی نیز ارائه داده اند.
اگر اسلام، از جامعیت و کمال برخوردار است و حضور اجتماعی دارد و خود را درگیر نیازها و پرسشهای معاصر می کند، باید برای مناسبات اجتماعی و ارتباطات فرهنگی و پرسشها و مکاتب نوین پاسخی داشته باشد و حرف روشمند بزند. ما نمی توانیم از پیشرفت برخوردار باشیم اما به مکاتب جدید و معاصر دنیای غرب مانند پوزیتیویسم، اگزیستانسیالیسم، فنومنولوژیسم و فلسفه های مضاف بی اعتنا باشیم؛ پس باید با نقد و مناظره و گفت وگو به تولید اندیشه و نوآوری و رکن دوم جنبش نرم افزاری دست یابیم.
پس از طی کردن عناصر پیش گفته در نظام سازی آموزشی و پژوهشی می توان به تمدن سازی و فرهنگ سازی رسید؛ زیرا فرهنگ به جنبه محتوا و تمدن به جنبه عینی و خارجی امور مرتبط است؛ یعنی تولید علم و فعلیت تکنولوژی، صنعت، معماری، هنر و سایر مقولات به صورت کارآمد در تمدن اسلامی شکل می گیرد.
چکیده سخن آن که، مفهوم جنبش نرم افزاری عبارت است از یک حرکت - نه سکون و رکود - فزاینده و رو به رشد - نه حرکت آرام - و همگانی - نه شخصی و فردی. بنابراین، با وجود تحقیقات متعدد در کشور در عرصه های علوم فنی، پزشکی، طبیعی و انسانی و فلسفی و هنری و با وجود تأسیس رشته های تخصصی مختلف در حوزه علمیه قم و با وجود شخصیتهای علمی توانمند و حکیمان و عالمان نامداری چون علامه طباطبایی، پرفسور حسابی، استاد مطهری، استاد جوادی، استاد سبحانی، استاد مصباح و دیگر بزرگان حوزوی و دانشگاهی، باز هم نمی توان از فعلیت جنبش نرم افزاری دم زد؛ زیرا چالشهای گوناگون در عرصه های فقهی و حقوقی، از جمله مسأله بیمه، اینترنت، مسائل نوپیدای پزشکی، و در عرصه فلسفه و کلام، بویژه فلسفه های مضاف و سایر عرصه های فنی و طبیعی و انسانی وجود دارد و هنوز حرکت همگانی و فزاینده در تولید علم و پاسخ یابی برداشته نشده است. این که در چند دهه اخیر شاهد تأثیرپذیری حداکثری روشنفکران، از اگزیستانسیالیسم، مارکسیسم، لیبرالیسم و... هستیم، بهترین دلیل بر فقدان تئوری پردازی و حرکت فزاینده همگانی در تولید علم است.
4- آسیب شناسی جنبش نرم افزاری با الگوگیری از آسیب شناسی امراض جسمانی و آسیب شناسی اجتماعی در صدد مطالعه و شناخت آسیبها و انحرافهای حرکت فزاینده همگانی تولید علم و علل و عوامل پیدایی آنها به منظور پیشگیری از وقوع کجروی و جلوگیری از ورود آنها به کشور ایران است؛ پس بهتر آن است که قبل از برنامه ریزی جهت تحقق این نهضت، به شناخت آسیبها و کجروی های احتمالی و یا ناهنجاریها و موانع موجود توجه شود.
نباید گمان کرد که تا زمان فعلیت بخشیدن نهضت نرم افزاری، سخن گفتن از آسیبهای آن، لغو و بی مورد است؛ زیرا برخی از آسیبها، به مثابه موانع تحقق این پدیده اند که باید شناسایی شوند و مراد نگارنده از آسیب شناسی جنبش نرم افزاری اعم از آسیبهای محقق شده و موانع موجود قبل از تحقق جنبش و انحرافها و کجرویهای ممکن در هنگام تحقق جنبش است.
بعد از توضیح این چهار نکته، به بیان انواع آسیبها می پردازیم:
انواع آسیبهای جنبش نرم افزاری
آسیبهای جنبش نرم افزاری را می توان به سه دسته تقسیم کرد:
آسیبهای معرفتی؛ آسیبهای اجتماعی؛ آسیبهای روانی.
آسیبهای معرفتی، ریشه ای ترین و مهم ترین گونه ی آسیب های این جنبش به شمار می آیند که به شاخه های دیگری مانند آسیبهای معرفت شناختی، آسیبهای فلسفی، آسیبهای دینی و آسیبهای علمی - تجربی منشعب می گردند.
آسیبهای معرفت شناختی
سه آسیب اساسی در عرصه معرفت شناختی، عبارتند از شکاکیت، نسبی گرایی و ناکارایی رویکرد واقع گرایی.
توضیح این که معرفت شناسی، دانشی است که از چیستی، انواع و امکان، ابزار، منابع، قلمرو و ارزش معرفت بحث می کند. اینگونه مطالب، مباحث زیرساختی تمام علوم بشری به شمار می آیند؛ یعنی سرچشمه بحثهای فلسفی، عرفانی، دین پژوهی، طبیعی، انسانی، مسائل معرفت شناختی هستند.
معرفت، در پاره ای از مسایل معرفت شناسی به معنای باور صادق موجه (justified true belief) قلمداد می شود[4]؛ یعنی تصدیقی که مطابق با واقع و برای انتقال به دیگران، توجیه پذیر واستدلال پذیر باشد و منظور از تصدیق، معرفت یقینی یا اطمینان بخش است.
گروهی از ایدئالیست های قدیم و جدید مانند سوفسطائیان یونان باستان و امثال هیوم و پست مدرنهای معاصر، به انکار امکان معرفت پرداخته اند و در یکی از ارکان سه گانه معرفت؛ یعنی تصدیق، صدق و توجیه خدشه وارد کردند.
عده ای از آنها به شکاکیت مطلق و جهان شمول (scepticism global) یا شکاکیت منطقه ای (local scepticism) رو آوردند؛[5] یعنی تصدیق یقینی یااطمینان بخش را انکار نمودند. دسته ای دیگر، از نسبی گرایی دفاع کردند؛ یعنی رکن سوم معرفت - توجیه و استدلال جهت انتقال به دیگران - را نفی کردند؛ یعنی معیار شناخت و ارزش شناخت را مورد تردید قرار دادند و معیار تشخیص معرفت صحیح از معرفت سقیم و سره از ناسره و صادق از کاذب را انکار نمودند.
گروه دیگر نیز به جای مطابقت معرفت با واقع، معنای دیگری برای صدق در نظر گرفتند و رکن دوم معرفت (صدق) را به معنای انجام معرفتهای یک شخص یا توافق معرفت میان افراد مختلف و یا فایده و ثمره عملی تلقی کردند؛ یعنی مکتب انسجام گرایی و پراگماتیسم را مطرح ساختند. بنابر این تعاریف، معرفتهای متناقض نیز می توانند صادق باشند؛ چون فایده عملی یا سازگاری و انسجام دارند. این طایفه، در مکتب پلورالیسم معرفتی جای می گیرند.
هر سه تفکر شکاکیت، نسبی گرایی و کثرت گرایی معرفتی، جزو مکتب ایدئالیسم اند که در مقابل رئالیسم قرار دارد.[6]
اگر قرار باشد در کشور، یک حرکت فزاینده همگانی در عرصه تولید علم و اندیشه اتفاق بیفتد با شکاکیت و نسبی گرایی ظهور نمی یابد؛ زیرا هر کسی به خود اجازه می دهد با فرض نبود معیار معرفت و نفی واقعیت، از هر دری سخن بگوید و بر هر شاخه ای بپرد که نتیجه اش فقط اتلاف وقت است.
شکاکیت و نسبی گرایی نه تنها دانش را به جلو رهنمون نمی سازد بلکه آنارشیسم معرفتی و فرهنگی را در جامعه ایجاد می کند و هویت علمی و فرهنگی کشور را می زداید. متأسفانه این تجربه تلخ را در دهه های اخیر در کشورمان چشیده ایم. جریانهای نسبی گرایی و پست مدرنی که در عرصه های سینما، ادبیات، موسیقی، طراحی و علوم اجتماعی تحقق یافته، آسیب بی هویتی، پوچ گرایی و بی بندوباری فرهنگی را برای نسل پیرو به ارمغان آورده است.
جامعه شناسی و روان شناسی در برخی دانشکده های ما دچار نسبی گرایی شده است؛ به گونه ای که نهادهای اجتماعی را در یک رتبه قرار داده و نهاد خانواده را با نهاد هم جنس بازی را در یک ردیف ارزشی می دانند؛ در حالی که اگر جامعه شناس، روانکاو، هنرمند و ادیب ما، واقع گرا باشند و امکان و معیار معرفت را بپذیرند، هم در رشد تولید علم می توانند پیش بروند و هم فریب آثار صادق هدایت و فروغ فرخزاد را نمی خورند و هم با گوش دادن به موسیقی های راک و متال، گرفتار آسیبهای فرهنگی مانند بی هویتی و پوچ گرایی نمی گردند.
البته، هرچند تبیین مکتب واقع گرایی، برای آغاز جنبش اولویت دارد اما باید توجه داشت که رویکرد واقع گرایی نیز کاستی هایی دارد که باید به رفع آنها پرداخت، رئالیست ها برای کشف معیار تشخیص معرفت صحیح از سقیم، به معرفتهای بدیهی و خود معیار و پایه پناه می برند تا از این طریق، به استنتاج معرفتهای نظری و غیر بدیهی برسند.[7] البته در تعداد معرفتهای بدیهی، نظریه هایی مطرح است اما همه رئالیست ها اصل استحاله تناقض، اصل علیت، اصل هوهویت، اصل واقعیت و امثال آن را به عنوان اصول بدیهی می پذیرند.
اما آیا میلیاردها گزاره ی نظری و غیر بدیهی را می توان از تعداد انگشت شمار معرفتهای بدیهی استنتاج کرد؟! مسأله بداهت و نظری بودن حسیات و معیار کشف واقعیت در گزاره های حسی، خلأ دیگری در نظریه رئالیستی است که نمی توان به سادگی از آن عبور کرد.
آسیبهای فلسفی
فلسفه اسلامی با وجود رشد و بالندگی ای که در قرنهای گذشته داشته و سیر حکمت مشاء و اشراق و حکمت متعالیه را طی نموده و در زمینه امور عامه و مباحث هستی شناسی و الهیات بالمعنی الاخص، پیشرفتهای چشمگیری داشته است ولی به برخی از نیازهای فلسفی معاصر توجه ندارد و حکیمان معاصر باید به این چالشهای فلسفی جدید بپردازند؛ هرچند لازم باشد تعریف دیگری از فلسفه ارائه بدهند و گستره فلسفه را افزونتر سازند و یا شاخه ها و رشته های دیگر فلسفی را ابداع نمایند.
یکی ازنیازهای فلسفی معاصر، مسأله عقلانیت است. عقلانیت در دنیای امروز، به عقلانیت سکولار و عقلانیت دینی، تقسیم پذیر است. البته آبشخور عقلانیت سکولار متفاوت است؛ پوزیتویسم، اگزیستانسیالیسم،[8] فنومنولوژیسم و ایسم های دیگر می توانند تأمین کننده عقلانیت سکولار باشند، با این که میان آنها تفاوتهای فاحشی وجود دارد. عقلانیت در این ساحت، تنها به معنای عقل گرایی رئالیستی یا عقل نظری و عملی نیست بلکه عقلانیت برنامه ریزی است که پایه های آن، در فلسفه باید تبیین گردد.
رگه های سکولاریستی در عقلانیت برنامه ریزی، در عرصه های گوناگون فرهنگ، اقتصاد، سیاست، آموزش و غیره در جامعه ما مشاهده می شود. شاید نتوان ادعا کرد که کارگزاران نظام، سکولارند (هر چند در دهه ی اخیر، برخی از آنها به صراحت از سکولاریسم دفاع می کنند) اما در مقام تحقق، آفت سکولاریزاسیون جدیتر مشاهده می شود. شاید بی توجهی به تمایز عقلانیت سکولار و عقلانیت دینی، این پیامد را به ارمغان آورده است.
آسیب دیگر فلسفی، کمبود و فقدان فلسفه های مضاف است که در جنبش نرم افزاری و تولید علم در مضافٌ الیه های این فلسفه ها نقش به سزایی دارند. به نظر نگارنده، از مهمترین عوامل عقب ماندگی علوم انسانی و روحیه تقلید منشانه برخی اساتید و محققان دانشگاهی از غربیان، بی توجهی به فلسفه های مضاف و فلسفه علوم انسانی و اجتماعی اعم از فلسفه روان شناسی، فلسفه جامعه شناسی، فلسفه اقتصاد و... است البته علوم طبیعی مانند فیزیک، شیمی، زیست شناسی، زمین شناسی و... نیز از فقدان فلسفه علوم طبیعی رنج می برند ولی باید به این نکته توجه کرد که فلسفه های مضاف، یک نگاه تاریخ مندانه به تمام دست آوردهای علوم دارد و چون علوم انسانی و طبیعی، با تحقیقات میدانی در کشورهای دیگر انجام گرفته است.
و بی شک، ویژگیهای فرهنگی و بومی در این تحقیقات اثر می گذارد، نباید داوریهای موجود در فلسفه های مضاف به اینگونه علوم را نسخه مطابق با نیازهای کشور دانست؛ برای مثال، چند سالی است فلسفه علم در دانشگاه صنعتی شریف تأسیس شده است اما جای این پرسش وجود دارد که این رشته آموزشی چه نقشی در رشد و بالندگی علوم طبیعی و فنی داشته است؟
به نظر می رسد نمی توان پاسخ مثبتی ارائه کرد؛ زیرا اساتید و دانشجویان این رشته نیز به جای پژوهش و نگاه تاریخی به دستآوردهای علمی در کشورمان - با همان دستاوردهای موجود - به ترجمه آرای فیلسوفان علم، در باب استقرا و تجربه پرداخته و همانند رشته های دیگر، گرفتار نسبی گرایی و شکاکیت در علم شده اند.
شایان توجه است که هرچند مباحث فلسفی انتزاعی اند ولی می توان از مباحث انتزاعی فلسفه در عرصه مباحث و نیازهای عینی، بهره گرفت و علوم بین رشته ای را ابداع کرد. به عبارت دیگر، فلسفه را از چیستی و چرایی، به فلسفه چگونگی تعمیم داد.
آسیبهای دین پژوهی
دسته دیگر از آسیبهای معرفتی، آسیبهای دین پژوهی است. یک سری مباحث زیرساختی در عرصه دین پژوهی وجود دارد که در مسأله جنبش نرم افزاری باید به حل آنها پرداخت: مسئله روش شناسی معرفت دینی، مسأله انتظارات بشر از دین، مسأله قلمرو دین و مسأله رابطه علم و دین و دینداری و مدرنیسم و پست مدرنیسم.[9]
روش شناسی معرفت دینی، جویای پاسخ این پرسش اساسی است که در باب پژوهش مسائل دینی از چه روشی باید بهره جست؟ روش درون متون دینی یا روش برون متون دینی و یا جمع روش درون و برون دینی؟[10]
گروهی مانند ظاهرگرایان و اهل حدیث از اهل سنت یا برخی از اخباریون شیعه به عقل و استدلال عقلی بی مهری کردند و تنها با استمداد از ظواهر روایات، بدون بررسی سند آنها به مطالعات دینی اقدام کردند و از آن طرف، گروهی از روشنفکران معاصر تنها روش برون متنی را ترویج می کنند و در صدد حل مسائل و پرسشهای دینی با روشهای عقلی و تجربی اند البته روشهایی که در درون پارادایم معینی شکل گرفته اند مانند عقل گرایی لیبرالیستی یا تجربه گرایی پوزیتویستی و مانند آن.
نگارنده در مباحث دین پژوهی، روش جمع درون و برون دینی را بر دیگر روشهای مطالعات دینی ترجیح می دهد.
مسأله انتظارات بشر از دین و قلمرو دین نیز از زیرساختهای دین پژوهی است که تا تکلیف علمی آنها روشن نگردد، نمی توان در عرصه های دیگر تولید اندیشه، گام برداشت؛ مثلاً وقتی سخن از سیاست اسلامی یا اقتصاد اسلامی به میان می آید، باید این پرسش را حل کرد که اسلام با کدام یک از علوم سیاسی و علوم اقتصادی، پیوند دارد. آیا اسلام با مکتب اقتصاد، علم اقتصاد، حقوق اقتصادی، اخلاق اقتصادی، فلسفه اقتصاد و نظام اقتصادی پیوند دارد؟
آیا اسلام با علم سیاست، فلسفه سیاسی، کلام سیاسی، فقه و حقوق سیاسی، جامعه شناسی سیاسی، سازگار است؟ دین در عرصه علوم تربیتی چه جایگاهی دارد؟ آیا انتظار منطقی بشر از دین، در عرصه مبانی تربیتی یا اصول تربیتی یا روش تربیتی یا هدف تربیتی و یا همه آنهاست؟ قلمرو دین در عرصه های علوم انسانی و طبیعی تا کجاست؟ جایگاه عقل و تجربه و شهود در کدام یک از بخشهای علوم طبیعی و انسانی قرار دارد؟
قلمرو فقه، اخلاق و عقاید که ارکان دین به شمار می آیند، چقدر است؟ آیا فقه به حل تمام مشکلات جامعه می پردازد؟ آیا فقه برنامه ساز است یا حکم ساز؟ مصلحت در فقه شیعه چه جایگاهی دارد؟ آیا با «مصالح مرسله» اهل سنت یا مصالح نظامهای سکولار یکسان است؟[11]
تا این پرسشها حل نشود، فرایند قانون گذاری کشور مانند مجلس شورای اسلامی، شورای نگهبان و مجمع تشخیص مصلحت، در برنامه ریزی کشور در چارچوب قوانین اسلامی موفق نخواهد بود. بعد از شناخت آموزه های اسلام، نوبت به کشف تعارضهای میان اسلام و علم و سایر مکاتب معاصر مانند مدرنیسم و پست مدرنیسم می رسد و بخش وسیعی از پژوهش های دینی را به خود اختصاص می دهد.
آسیبهای علمی - تجربی
دسته دیگر از آسیبهای معرفتی، آسیبهای علمی در عرصه علوم انسانی و طبیعی است. علوم انسانی مانند علم اقتصاد، علم سیاست، علم جامعه شناسی، علم روان شناسی و... به مطالعه ساحتهای گوناگون انسان می پردازد. علم اقتصاد، به کشف روابط بین پدیده های اقتصادی می پردازد و رابطه عرضه و تقاضا را در هر کشوری معین می سازد. علم سیاست، پدیده های سیاسی و روابط میان آنها را کشف می کند. سایر علوم انسانی نیز با روش تجربی و آماری و میدانی، به حل مسائل می پردازند.
محققان مغرب زمین، با مطالعه میدانی از جامعه آماری و نمونه آماری کشور متبوع، به نظریه پردازی در علم سیاست، علم اقتصاد، علم روان شناسی و علم جامعه شناسی می پردازند. آسیب علمی این است که دستاوردهای علوم انسانی کشورهای دیگر توان حل مشکلات اقتصادی، سیاسی، روان شناختی و جامعه شناختی کشور ایران را ندارد.
الگوی اقتصادی و سیاسی آمریکا و اروپا که از بافت فرهنگی خاصی نشأت گرفته است، با الگوهای فرهنگی و بومی مردم ایران انطباقی ندارد؛ زیرا نمونه آماری در این پژوهش ها از بینش، منش و کنش ویژه ای برخوردارند. پس تحقیقات میدانی باید با توجه به زوایای مختلف فرهنگی و نیازها و واقعیتهای کشور انجام پذیرد.
این آسیب نه تنها در علوم انسانی، بلکه در علوم طبیعی مانند زیست شناسی، شیمی، فیزیک، پزشکی نیز جاری است.
نگارنده نمی خواهد تحقیقات انجام شده در کشورهای غربی را نادیده بگیرد بلکه بر این باور است که نسخه های پیچیده شده در سرزمینهای دیگر بر کشور ما انطباق کامل ندارد؛ زیرا پیش فرضهای متافیزیکی و غیر تجربی، بر تحقیقات علوم طبیعی و انسانی اثر می گذارد. بنابراین، اسلامیزه کردن مدرنیسم، مارکسیسم، لیبرالیسم، پست مدرنیسم و امثال آن یک سری مفاهیم پارادوکسیکال است که آسیب معرفتی را در جنبش نرم افزاری جدیتر می سازد.
آسیبهای اجتماعی
جنبش نرم افزاری، از یک دسته آسیبهای اجتماعی رنج می برد. متصدیان و متولیان این مقوله باید در مسیر این حرکت فزاینده همگانی، به اینگونه آسیبها توجه ویژه داشته باشند. برخی از آنها به شرح زیر است:
1- وجود نهادهای مختلف و در عرض هم برای به سامان رساندن جنبش نرم افزاری پس از پاسخ مقام معظم رهبری به نامه جمعی از فرهیختگان حوزه، نهادهای موازی، به سرعت در صدد اجرای عملی نامه برآمدند. شورای عالی انقلاب فرهنگی، حوزه علمیه قم و نهادهای دیگر، اقدامهایی عجولانه و سریع اما کوتاه مدت انجام دادند. و قصه های گذشته را تکرار نمودند.
البته فعالیتهای در عرض یکدیگر مانعی ندارد؛ به شرطی که با یک دیگر ارتباط داشته باشند و میان آنها تقسیم کار انجام گیرد. جنبش نرم افزاری باید نهادینه شود؛ نه این که نهادهای متعدد و بدون هماهنگی متولی این نهضت باشند.
2- فرمایشی پنداشتن و حکومتی انگاشتن جنبش و نهضت برخی گمان می کنند مقام رهبری به عنوان عالی ترین مقام نظام جمهوری اسلامی توصیه ای فرموده اند و همگی برای رفع تکلیف ناچار به عملیات غیرعالمانه و سریع و عجولانه اند. دولت باید بسترسازی کند و موانع را برطرف و میدان را برای محققان و فرهیختگان آماده سازد تا مسأله، فرمایشی و حکومتی نگردد.
3- مدیریت تفرعن گونه یا تساهل گونه در نهادها و مراکز پژوهشی کشورپاره ای از مراکز پژوهشی، از مدیران غیر علمی و غیرپژوهشی رنج می برند؛ همچنان که برخی دیگر از مراکز آموزشی و پژوهشی، از مدیرانی که خود رأی و تفرعن منش اند یا مدیریتی کاملاً تساهل گونه دارند آسیب می بینند.
4- شتاب زدگی، ساده اندیشی و روزمرگی شدن به جای تأمل و تعمق گرایی در نیازها و پرسشهای پژوهشی و علمی
5- اداری محور کردن مراکز پژوهشی به جای پژوهش محوری
غالبا در نهادهای آموزشی، فرهنگی و پژوهشی کشور، مدیران اجرایی و اداری، در مقایسه با مدیران فکری و پژوهشی جایگاه برتری دارند و همین باعث می شود که تمام سیستم، اداری و اجرایی گردد.
6- دقت و مطالعه در برنامه و بودجه و هزینه کردهای مراکزغالبا بیش از هفتاد درصد اعتبارات مالی صرف امور اجرایی و اداری و کمتر از سی درصد صرف امور پژوهشی و فکری می گردد.
7- بی توجهی به نیازهای اقتصادی پژوهشگران و یا توزیع غیرعادلانه ثروت بین مدیران و پژوهشگران
پژوهشگران کشور ما به دلیل مشکلات اقتصادی نمی توانند بر یک موضوع تمرکز کنند و سالها به پژوهش بپردازند. در کشورهای توسعه یافته، پژوهشگری، ده ها سال بر یک مسأله متمرکز می شود و پس از سالها به یک تئوری جدید که نتیجه آن چند صفحه بیشتر نیست، دست می یازد.
بسیاری از محققان توانمند در کشور ما به لحاظ امکانات فراوان مدیران، مدیریت و کارهای اجرایی را بر پژوهش ترجیح می دهند. البته آسیب بی توجهی به حقوق معنوی محققان نیز آسیب هفتم را مضاعف می سازد و باعث سرقتهای علمی در کشور می گردد؛ در حالی که با تأسیس یک مرکز می توان به ثبت نظریه های نو پرداخت و از حقوق معنوی محققان دفاع کرد.
8- فقدان برنامه کلان و جامع پژوهشی و نظارت عالی بر عملکرد مراکز پژوهشی (بویژه مراکزی که از منبع مالی واحدی تغذیه می شوند)
برای نمونه، سازمان تبلیغات، نهاد مقام معظم رهبری در دانشگاه ها، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی و سایر مراکز وابسته، کارهای پژوهشی و فرهنگی یکسان و در عرض یکدیگر انجام می دهند و همین باعث می شود که با وجود کارهای زمین مانده، فعالیتهای تکراری انجام پذیرد. اشکال عدم تخصیص بودجه نظام مند و هدفمند نیز در این آسیب جای می گیرد.
اینگونه اشکالهای اجتماعی منشأ حاشیه راندن نخبگان و فرار مغزها و ترجیح مدیریت بر پژوهش می گردد. آنگاه برنامه های کشور بدون مطالعه پژوهشی، توسط مدیران نوشته و تصویب و ابلاغ و اجرا می گردد؛ در نتیجه پس از سالها تلاش، کشور را درنقطه آغازین راه مشاهده می کنیم.
آسیبهای اجتماعی دیگری را نیز می توان برشمرد، از جمله کاستی های فراوان در نظام آموزشی و پژوهشی و بیگانگی برنامه های آموزشی از برنامه های پژوهشی، تعدد بیش از حد مشاغل و مسؤولیتهای متولیان امور فرهنگی و علمی، فقدان احساس مسؤولیت اساتید راهنما و مشاور در تدوین پایان نامه های دانشگاهی، نبود سیاستگذاری منسجم و نظام مند و هدفمند و اولویتهای برنامه ها، نبود سنت پژوهش های گروهی و جمعی و گرایش به تحقیقات فردی و به کار نگرفتن سرمایه های عظیم علمی و مالی ایرانیان خارج از کشور.
آسیبهای روانی
پاره ای از آسیبها و موانع جنبش نرم افزاری، به عوامل روانی و درون شخصیتی انسانها برمی گردد. از جمله می توان به محبتهای افراطی به دیدگاه های خودی و کینه های افراطی از مکاتب رقیب اشاره کرد که باعث غفلت از قوتهای رقیب و عیوب اندیشه های خودی می گردد. اهمیت ندادن و تجاهل برخی از شخصیتهای دینی به اندیشه های نوظهور و نادیده انگاشتن تهدیدها و هجمه ها و حمله های مکاتب سکولار در عصر حاضر، از مهمترین موانع نوآوری در حوزه دین پژوهی است.
روحیه اشعری گری و جبری مسلکی نیز از عوامل روان شناختی است که متأسفانه از دوره فتح ایران به دست مسلمانان منحرف، در این سرزمین کاشته شد و هنوز برداشتهای آن، در رفتار و سلوک مردم دیده می شود؛ این که اراده انسان را نادیده بگیرند و حذف نمایند و تنها به اراده حق تعالی بیندیشند؛ اراده ای که نافی هرگونه جهد و اجتهاد آدمی است.
فقدان جسارت اندیشیدن و نقد و نوآوری و نظریه پردازی بر اثر سیطره فرهنگ غرب و نفی هرگونه جرأت در برابر مهاجمان غربی، آسیب دیگر روانی است که باید به شدت با آن برخورد کرد و رکود و سکون علمی را از روحیه محققان زدود.
روحیه اخباری مسلکی که به نفی عقل و تعقل می انجامد، خط دیگری است که تحجرگرایی را جانشین نوآوری در برابر پرسشهای نوظهور قرار می دهد.
روحیه رخوت و تنبلی در پژوهشگران و مدیران پژوهشی، آسیب روانی دیگری است که نطفه تحقیق را در رحم ذهن متفکران می میراند و زمین حاصلخیز فکر و دانش را به زمین بایر بدل می سازد. متأسفانه حالت رخوت و فتوری در مراجع تصمیم گیری و متصدیان فرهنگی و علمی کشور هم مشاهده می شود.
لازم است به روحیه تجارت منشانه محققان و ثروت اندوزی آنها نیز اشاره کنیم که آفت بزرگ نوآوری و عامل مداهنه گری در امر پژوهش است.
روحیه شهرت زدگی و شخصیت زدگی و عدم تمایز میان حرمت نگهداشتن با نقد عالمانه و برخورد عوامانه با نظریه های علمی، حسادت، کینه توزی، رقیب شکنی و افراط و تفریط در طرد و جذب، از خود بیگانگی معرفتی، شهرت طلبی، مرده پرستی و ده ها روحیه منفی دیگر آسیبهای روان شناختی قلمداد می شوند. این مطالب، ضرورت دروس اخلاق و تهذیب و تزکیه و سیر و سلوک عرفانی را مضاعف می سازد.
پی نوشت ها:
[1] استادیار دانشگاه، مدرس حوزه، محقق و نویسنده.
[2] عباس آریان پور کاشانی، فرهنگ کامل انگلیسی به فارسی، امیرکبیر، ج 4، ص 3821
[3] ر.ک.: علی سلیمی و محمد داوری، جامعه شناسی کجروی، پژوهشکده حوزه و دانشگاه، قم؛ محمد حسین فرجاد، آسیب شناسی اجتماعی و آسیب شناسی انحرافات، نشر همراه، تهران
[4] L. P. Pojman, the Theory of knowledge, P. 499
[5] J, dancy, An Introduction to cotemporary Epistemology, PP.9.
[6] عبدالحسین خسروپناه، معرفت شناسی جزوه، مؤسسه ی امام صادق علیه السلام قم
[7] شرح المواقف، ج 1، ص 90؛ شرح المقاصد، ج 1، ص 189؛ سید محمدحسین طباطبایی، اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج 2، ص 92؛ نقد المحصل، ص 12
[8] ر.ک.: هارولد براون، عقلانیت، ترجمه سید ذبیح الله جوادی و تقی آزاد ارمکی؛ جامعه شناسی عقلانیت، فصلنامه قبسات، سال اول، ش 1
[9] ر.ک.: عبدالحسین خسروپناه، انتظارات بشر از دین، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، تهران، 1382، ص 22
[10] ر.ک.: عبدالحسین خسروپناه، کلام جدید، مرکز مطالعات و پژوهشهای فرهنگی حوزه علمیه قم، 1379، گفتار دوم
[11] به این پرسشها در کتاب قلمرو دین نگارنده پاسخ داده شده است
نظر شما