موضوع : پژوهش | مقاله

علم در قرآن (مقدمه ای بر نهضت تولید دانش)

مجله  رواق اندیشه  رواق اندیشه، شماره 50، بهمن 1384 

نویسنده : مظاهری سیف، حمیدرضا
حمیدرضا مظاهری سیف[1]

چکیده:
به منظور فراهم شدن زمینه مناسب برای بحث منطقی درباره تولید دانش باید مبادی تصوریه آن از جمله مفهوم علم روشن شود. بشر معاصر به امید ساختن بهشت زمینی با تکیه بر شناخت طبیعت و غفلت از پایه های معنوی تفکر وتمدن به پیش رفت، اما امروزه با توجه به توسعه علوم گوناگون، با بحران های بی شماری دست به گریبان است.

با شکل گیری انقلاب اسلامی و احیای اندیشه پویای دینی، مبانی تازه ای برای تولید دانش و تحقق تمدن اسلامی کشف شد. ازاین رو پرسش از حقیقت علم در نظر قرآن که در این کتاب آسمانی بر آن تأکید فراوان شده است، ضروری می نماید.

در این مقاله، ضمن شرح نظریه «طرح جامع شناخت در قرآن»، پایه ها و پیامدهای علوم جدید نقادی شده و مبانی و مختصات علم از منظر قرآن که حاصل هم نهادی حس و تجربه و ایمان و خرد و تقوا است، تبیین می گردد.

مقدمه
انقلاب اسلامی موجب توجه جهانیان به دین و آثار حیات بخش آن در جوامع بشری گردید. این در حالی بود که ابرقدرت های غرب و شرق در اوج غرور و قدرت با بحران های جدی روبه رو بودند. حیات و تمدنی که آن ها برپایه علوم سکولار پی ریزی کرده بودند به بن بست های جدی رسیده بود که گذر از آن ها غیر ممکن به نظر می رسید و حتی تا امروز هم نه تنها گریزگاهی برای آن نیافته اند بلکه پس از فروپاشی ابرقدرت شرق، بحران های بیش تری دامنگیر غرب شده است.

این همه آشفتگی و سرگردانی که رشد دانش بدون رشد انسان پیش آورده به این دلیل است که انسان موجودی معنوی و خلیفه خداوند روی زمین است و همه شئون حیات و هستی او باید با ملاحظه این حقیقت پژوهش شده و پرورش یابد. دانش بشری نیز از این قاعده بیرون نیست.

اگر دانش برپایه مبانی معنوی یعنی انسان شناسی الهی و جهان بینی دینی شالوده ای محکم پیدا کند نردبان ترقی و شکوفایی آدمی در حیات فردی و جمعی می گردد. دراین فضا انسان می تواند از همه امکانات معرفت شناختی خود درشناخت و تصرف عالم استفاده کند.

در غیر این صورت، دانش در حقیقت اوهام نظام یافته ای است که هم چون پلکانی سست خواهد بود که انسان را چند گامی به بالا می برد اما او را به سختی برزمین خواهد کوبید.

انسان عصر مدرنیته با رویکردی این جهانی به حیات و تمدن خویش راه دوم را پیش گرفت و با سراب علوم سکولار در حسرت بهشت زمینی و رؤیاهای عصر روشن گری ماند.

انقلاب اسلامی در دوران درماندگی و ظهور تناقضات و چالش های مدرینته، پدید آمد و طرحی دیگر برای حیات و تمدن بشر پیشنهاد کرد. برای این که فرهنگ اسلامی به تمدن تبدیل شود نیازمند حلقه واسطه ای است که ارزش های فرهنگی را بسان روحی در کالبد ساختار مادی تمدن اسلامی بدمد.

این حلقه واسطه که نرم افزاری برای سخت افزار تمدن است چیزی غیر از دانش نیست.بی تردید دانشی که نرم افزار تمدن اسلامی است از دامن ارزش های فرهنگ متعالی آن برمی خیزد و مفهوم و ماهیتی غیر از دانش سکولار دارد. دراین پژوهش می کوشیم این مفهوم را تبیین نماییم.

مبانی فلسفی، کارکردها، حوزه یقینیات و مظنونات، اخلاق و آثار علم مباحثی است که در این مقاله پی گیری می شود.

ضرورت این پژوهش
ورود به هر مبحثی نیاز به تعریف و توضیح مبادی تصوری آن دارد. اگر از مفهوم «علم» در عبارت «نهضت تولید علم» تعریفی شایسته ارایه نشود چه بسا گروهی از درک تازگی و ضروت آن باز مانند، در اصل موضوع تردید نمایند و تصور کنند چون امروزه دانش در مراکز علمی و تحقیقاتی جهان در حال تولید است، ما هم باید سعی کنیم راه پیموده آن ها را طی کنیم تا به آن ها رسیده و سهمی از تولید دانش را به خود اختصاص دهیم.

انسان معاصر بارویکرد این جهانی[2] به دانش، بنای شکوه مند و مهیب عصر جدید را به پا نمود. پس از رنسانس توجه یک سو نگرانه انسان غربی به خود و توانایی هایش موجب دوری او از سایر حقایق گردید و با تکیه بر این استعدادهای ناشکفته، شعار خرد، طبیعت و پیشرفت را سر داد[3]و پرنده بلند پرواز اندیشه را در حصار این جهانی حیات طبیعی به بند کشید.

در آستانه دوران تجدد، اندکی بیش از دو صده پیش، به طور رسمی حس و تجربه را تنها راه دانش پنداشته و هر علمی غیر از آن را مردود و مرده انگاشتند و آن را به اتهام اوهام و افسانه بودن، بی اعتبار شمردند.

اما امروز با پیشرفت شتاب زده و کورکورانه دانش سکولار، کارکردهای اصیل و سازنده علم از دسترس انسان دور افتاده و در موارد بسیاری، تباه کننده انسانیت و آرزوهای متمدنانه بشری و حتی تهدیدی جدید برای آرامش و امنیت شده است.

گذشته ازاین مشکلات آشکار، درلایه های ژرف تر نیز معضلا ت جدی سر برآورده و مبانی دانش جدید در حوزه مطالعات فلسفی متزلزل شده است. [4] پرسش ها و جواب های کوته نظرانه از چیستی علم، طولانی و ملال آورده شده و بسیاری از مکاتب فکری در این وادی جز حیرت نیفزوده اند.

در این گرداب پر حادثه، قرآن عظیم رشته هدایتی است که از دست یازیدن به آن امید نجات می رود.

امروزه به اقتضای گسترش علم، شعبه ها و شاخه های فراوانی از آن به وجود آمده و هر کدام از این شاخه ها خود بسیار گسترش یافته است. اصل روش شناختی تقسیم[5] برای حل مسایل و پاسخ یابی پرسش ها به وسیله تجربه و عقل جزئی چنان سیطره یافته و حجاب درک صورت و معنای کلی عالم شده است، که فقط پی گیری و تعمق در یک یا دو رشته از علوم جدید یگانه راه و تنها لازمه معقول عالم شدن انگاشته می شود.

در این راه که سر انجام آن به بحران علم رسیده است، نه تنها دانش از فلسفه و فلسفه از دین و معنویت جدا شده بلکه خود علم شرحه شرحه و هزار پاره گردیده و موضوعات در علوم گم شده[6] و علم جدید به حالت احتضار افتاده است، به صورتی که وقتی انسان به اندوخته های علمی خود نظری دقیق و عمیق می افکند، در این تردید می ماند که آیا به راستی حقیقت علم چیزی است که او یافته است.

در این جا باید توجه داشت که علم غیر از اطلاعات است. اطلاعات، به مجموعه آگاهی های پراکنده ای گفته می شود که جهت دار نیست، اما علم جهت مند بوده و دارای ارتباطی منطقی، پیوسته، و روشن گر است.

چیستی علم در قرآن
قرآن شریف در طرح جامع شناخت، افزون بر این که به مطالعه پدیده های طبیعی و انسانی با استفاده از حس و تجربه تأکید می ورزد، این ادارک را به تدبر و خردورزی پیوند زده و با توجه دادن به ژرفای الهی پدیده های عالم در رابطه با پدید آورنده، دانشی بر آمده از حس و تجربه و خرد و ایمان و پرهیزکاری را در راه تعالی و شکوفایی، فراوری انسان می نهد.

تعبیر شهید مطهری برای ماهیت دانش از نظر قرآن «شناخت آیه ای که بر مبنای آن همه عالم آیت و علامت حق تعالی است»[7] می باشد و علامه جعفری آن را «شناخت تذکری» نامیده است. [8] به این ترتیب، طرح جامع شناخت درقرآن با دعوت انسان به مطالعه تاریخ، طبیعت و خود انسان، راه کشف آیات و آثار الهی را نشان می دهد.

تا افزون برگسترش سطح دانش در شناخت روابط این جهانی میان پدیده ها، موجب گشایش لایه های ژرف آگاهی انسان از طریق درک رابطه پدیده ها و نشانه ها با معنای بنیادین هستی شده و انسان را به مسیر صلاح و فلاح سیر دهد.

علامه طباطبایی مفهوم علم را در ادبیات قرآن چنین تعریف کرده است: «اصولاً علم درزبان قرآن عبارت است ازیقین به خدا و آیات او»[9]، و در جای دیگر گفته است: «قرآن مجید به این علوم دعوت می کند، به این شرط که به حق و حقیقت رهنما قرار گیرند و جهان بینی حقیقی را که سرلوحه آن خدا شناسی می باشد، در برداشته باشند، و گرنه علمی که انسان را سر گرم خود ساخته ازشناختن حق وحقیقت بازدارد، در قاموس قرآن مجید با جهل مرداف است».[10]

هم چنین غزالی در احیاء العلوم و فیض کاشانی در محجة البیضا علم را این گونه تعریف کرده اند: «العلم و قد کان یطلق ذلک علی الله تعالی و بآیاته و افعاله فی عباده و خلقه»[11].

محققان تلاش های فراوانی برای تدوین نظریه علم در قرآن نموده اند[12]، اما باید توجه داشت که در قرآن کریم کلمه علم به صورت جمع به کار نرفته است، زیرا علم یکی بیش نیست و آن شناخت حق تعالی و آثار و آیات بی کران اوست که در آفاق و انفس پراکنده شده و جلوه نموده است و شالوده آن شناخت آیه ای است که همه امکانات ادراکی انسان را برای تأمین و دست یابی به هدف خلقت سازمان دهی می کند.

«قرآن کریم از علم و یقین به عنوان هدف آفرینش یاد کرده و این در حالی است که از عبادت به عنوان هدف وسط یاد شده است. زیرا در سوره الذاریات می فرماید: «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الإِْنْسَ إِلاّ لِیعْبُدُونِ» و در سوره مبارکه حجر می فرماید: «وَ اعْبُدْ رَبَّک حَتّی یأْتِیک الْیقِینُ»؛ به این معنا عبادت گرچه هدف است لیکن هدف برتر همان یقین یعنی شناخت مصون از اشتباه و دگرگونی است».[13]

مفهوم جهل
عقل در حدیث معروف جمود عقل و جهل، با اخلاق فاضله ملازم دانسته شده است. جهل نیز نه تنها مرادف کژی و کاستی در شأن نظری انسان است بلکه به معنای نادرستی های رفتاری و اخلاقی است. در حقیقت علم و جهل هر دو بر گستره ای از مصادیق نظری و عملی دلالت دارند. جهل در حقیقت وصفی برای نوعی شخصیت است که خصوصیات شناختی و رفتاری فرد را توصیف می کند.

ابزار تحصیل دانش
علوم جدید تنها با استفاده از حس و تجربه پیش می رود و بر این مبنای روش شناختی نهاده شده است. با پیدایش تزلزل در این بنیان سست و نادرست، پس از اثبات گرایی، ابطال گرایی و بعد اقسام مکاتب نسبی گرایی در متدلوژی علوم جدید راه یافت[14] و خاکستر شکاکیت بر پیکر آن نشست.

اما قرآن مجید با تعریف مسئولیت همه امکانات شناختی انسان بنایی پایدار را پدید آورده که تاب حمل علم را تا افق های بی کران دارد. «إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ کلُّ أُولئِک کانَ عَنْهُ مَسْؤلاً»[15]

بنابراین نه تنها حواس - که برای نمونه، شنوایی و بینایی ذکر شده - بلکه قلب (عقل) نیز مسئولیت خود را دارا است. این مضمون درآیات دیگر نیز تکرار شده است، از جمله در آیه 78 سوره مؤمنون و آیه 78 سوره نحل که درپایان این دو آیه برلزوم شکر گذاری برای نعمت شنوایی وبینایی و اندیشیدن تأکید شده است. و بی تردید شکر گذاری شایسته از نعمت های الهی، استفاده مناسب از آن ها است.

در این جا ذکر دونکته لازم است: اولاً این که: قرآن مجید خصوصیتی برای سمع و بصر قائل شده که شاید دلیل آن استفاده بیش تر از آن دو می باشد. اما به هر حال سایر حواس ظاهری را در راه شناخت بی فایده ندانسته و در مواردی دیگر از ارزش معرفتی آن ها سخن گفته است. مثلاً درباره بویایی، در ماجرای رسیدن بوی پیراهن یوسف به حضرت یعقوب[16] و در مورد حس لامسه، در آیه هفتم سوره انعام و از حس چشایی در آیه 22 سوره اعراف سخن گفته است.

مطلب دوم این که: فؤاد یا قلب که در تکمیل عملکرد حواس ظاهری در آیات مذکور از آن یاد شده است، کارآیی هایی از قبیل اندیشیدن، دقیق دانستن و فهمیدن دارد که امام صادق علیه السلام در حدیثی به آن اشاره نموده است. [17] چنان که قرآن کریم نیز در آیات 46 سوره حج و 179 سوره اعراف به آن اشاره دارد.

از سوی دیگر، قلب جایگاه ایمان نیز هست، چنان که خداوند می فرماید: «إِنَّمَا الْمُؤمِنُونَ الَّذِینَ إِذا ذُکرَ اللّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ»[18] و در جای دیگر خطاب به اعراب می فرماید: «وَ لَمّا یدْخُلِ الإِْیمانُ فِی قُلُوبِکمْ»[19] به این ترتیب طرح جامع شناخت در قرآن، ایمان را کنار عقل و حواس ظاهری قرار داده و حاصل ادارک حسی و فهم عقلی را به شرط این که در قلب همنشین ایمان شود و رنگ الهی بگیرد، علم می داند.

در غیر این صورت ادراکات حسی برای مردمان بی ایمان بی فایده است؛ «انْظُرُوا ما ذا فِی السَّماواتِ وَ الأَْرْضِ وَ ما تُغْنِی الآْیاتُ وَ النُّذُرُ عَنْ قَوْمٍ لا یؤمِنُونَ»[20]

تقوا و عمل صالح نیز ابزار دیگری برای شناخت می باشد که در قرآن و احادیث به آن اشاره شده است. پیامبر صلی الله علیه و آله هنگام تلاوت آیه شریفه «وما یعقلها الا العالمون»[21]، می فرمودند: «العالم الذی عقل عن الله فعمل بطاعته و اجتنب سخطه»[22] البته نباید پنداشت که پرهیزگاری و نیکوکاری ثمره علم است، هر چند از جهتی چنین می باشد.

زیرا علم و عمل هر دو دارای مراتب اند و با ملاحظه مرتبه ای از علم مشاهده می کنیم که سطوحی از عمل صالح سبب و علت آن و بخشی دیگر ثمر و معلول آن است. چنان که خداوند می فرماید: «اتقوا الله و یعلمکم الله»[23]و در آیه 130 سوره نجم رو گرداندن از یاد خدا را نتیجه نادرستی و سستی دانش اهل دنیا بر می شمارد.

ممکن است گفته شود که نباید ایمان و تقوا را با مقوله دانش که بر آمده از حواس و خرد است، به هم آمیخت. در پاسخ باید گفت: اگر منظور، مسایل و قوانین خرد علوم است، مثل قانون نسبیت عام یا خاص و یا قوانین نیوتن، این ها اطلاعات خوبی است و ارزش در خور خویش را دارد، اما این امور زمانی علم محسوب می شود که انسان را از کشف علت های ظاهری به سوی علت حقیقی سیر داده و ابعاد اساسی هستی شناختی پدیده ها را آشکار سازد و درک او را از عالم ارتقا بخشد و در زندگی و رفتار انسان تاثیر هدایت گرانه بگذارد. هم چنان که پیامبران این گونه از علم بهره بردند.

اما چنان که این اطلاعات با اعراض از یاد پروردگار همراه شود و علت های ظاهری را به جای علت حقیقی بنشاند و حقیقت هستی پدیده ها را در غباری از پندارها فرو ببرد، همگی جهل و انحراف در رفتار و زندگی و اخلاق خواهد بود.

کارآمدی تجربه
- خداوند به تجربه حسی اعتبار داده است، چنان که با گرفتن جان مرد صالحی از بنی اسرائیل و زنده کردن دوباره او حقیقت حشر را برای او آشکار نمود.[24] و یا در داستان حضرت ابراهیم، به وسیله تجربه، یقین و ایمان او را کامل کرد.[25]

اما تجربه نمودن آیات الهی برای کسانی ارزش علمی دارد که اهل اندیشه و ایمان باشند.

در فرهنگ قرآن، شالوده علم طرح جامع شناخت است که از تجربه حسی، تعقل، ایمان وعمل صالح بر می آید. بنابراین اگر در هر یک از این ارکان خللی پیدا شود، از مسیر صحیح بندگی وشکر گذاری منحرف شده و در انجام مسئولیت آن ها کژی افتاده است. از این رو، همان طور که خداوند مردمان بی ایمان و بی تقوا و نیز کسانی را که اهل تدبر و خردورزی نیستند، ملامت می نماید، در آیات فراوانی گمراهانی را که حواس ظاهری خود را به درستی و براساس طرح جامع شناخت به کار نمی گیرند، توبیخ می نماید[26]:

«أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَکثَرَهُمْ یسْمَعُونَ أَوْ یعْقِلُونَ إِنْ هُمْ إِلاّ کالأَْنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِیلاً»[27]

وقتی حواس ظاهری با حواس باطنی درفرایند تحقق دانش مشارکت نکند، گویی شخص فاقد آن حواس ظاهری است، زیرا به درستی و در سازمان دهی مثمر ثمر و معنادار عمل نکرده است؛ «مَنْ کانَ فِی هذِهِ أَعْمی فَهُوَ فِی الآْخِرَةِ أَعْمی وَ أَضَلُّ سَبِیلاً»[28]؛ «تابَ اللّهُ عَلَیهِمْ ثُمَّ عَمُوا وَ صَمُّوا کثِیرٌ مِنْهُمْ»[29] حضرت علی علیه السلام در این باره می فرماید:

«نظر البصر لایجدی اذا عمیت البصیرة»[30]؛ یعنی چشم ظاهری فایده ای ندارد در حالی که چشم باطن و بصیرت آدمی نابینا و معیوب باشد.

مبانی دانش تجربی در قرآن
دانش تجربی نیازمند مبانی و پایه های چندی است تا بر آن ها تکیه نموده و به حیات و تکامل خود ادامه دهد. پاره ای از این مبانی در علوم سکولار و علم به مفهوم قرآنی مشترک است و بخشی دیگر تنها در طرح جامع شناخت قرآنی جایگاه یافته و از آن جا تأمین می شود.

البته مبانی خاص قرآنی علوم تجربی ضامن حیات و بقای مبانی مشترک است، چنان که در فلسفه علم این مبانی مشترک به چالش کشیده شده و راه نجات از بحران تزلزل در مبانی دانش تجربی تنها تمسک به طرح جامع شناخت در قرآن است.

اولین و مهم ترین مبنا در مطالعه پدیده های مادی عالم، اعتقاد به واقیعیت خارج است. هر چند پذیرش این اصل به ناچار بر همه لازم است و کسی را گریز از آن نیست اما حل این موضوع در مقام نظر و اندیشه، مباحثی را در فلسفه پدید آورده و برخی از بزرگان پذیرش اصل واقعیت را مرز میان فلسفه و سفسطه دانسته اند.[31]

شاید نتوان کسی را یافت که به راستی منکر این اصل باشد. اما بسیاری ندانسته اند که چگونه آن را بپذیرند و بسیاری دیگر به اموری اعتقاد پیدا نموده اند که لازمه آن سفسطه است. از جمله اصالت دادن و انحصار روش شناسانه در تجربه و حس با ملاحظه خطاهای بی شمار و محدودیت و نسبیت ره آوردهای این ابزار که منجر به شکاکیت می شود و سفسطه و انکار یا دست کم لا ادری گری در برابر اصل واقعیت را به همراه دارد. زیرا اگر راه مطمئنی برای شناخت پدیده ها و درک آن ها وجود ندارد، از کجا اصل وجود آن ها اثبات می شود.

در قرآن مجید آیات بسیاری به این موضوع اشاره نموده و پذیرش این اصل را به روشی معقول بیان نموده است. مهم ترین آیه در این باره آیه 53 سوره مبارکه فصلت است که می فرماید: «سَنُرِیهِمْ آیاتِنا فِی الآْفاقِ وَ فِی أَنْفُسِهِمْ حَتّی یتَبَینَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ أَ وَ لَمْ یکفِ بِرَبِّک أَنَّهُ عَلی کلِّ شَیءٍ شَهِیدٌ».

در قسمت اول آیه تا کلمه «الحق»، به هستی پایدار و واقعیت ثابت عالم که با نظر در آیات آفاقی و انفسی کشف می شود اشاره شده است، اما در بخش دوم می فرماید حقیقت معنای آیات الهی پیش از آن آیات مشهود است.[32] به این ترتیب، به وسیله برهان «لِمّ» و با سیر از علت به معلول واقعیت عالم را اثبات می کند.[33] این آیه مبارکه با عنایت به ضرورت ازلیه هستی ذات پروردگار، بر وجود امور فانی و در حال گذر استناد می کند و مسیر برهان را بر خلاف فراز نخستین تغییر جهت می دهد.

دومین مبنا، اعتقاد به نظام علّی و اسباب و مسببات است. در علوم جدید بارها این اصل مورد تردید قرار گرفته است. در فیزیک کوآنتم با طرح اصل عدم قطعیت هایزنیرگ اصل علیت به چالش کشیده شده است.

گروهی از آیات بر این اصل تأکید نموده است:

1- آیاتی که قطعی بودن سنت های الهی را بیان می کند، مانند آیه 38 و 62 احزاب، 77 اسرا، 26 نساء، 11 و 17 رعد، 55 نور، 139 آل عمران، 117 هود و 43 فاطر؛

2- آیاتی که مبین سیر برخی از پدیده ها است:

1-2- آیات مبین سیر تکاملی و مراحل رشد جنین؛ (مؤمنون/12و13).

2-2- آیات مربوط به باران و رویش گیاهان؛ (بقره/22).

3-2- آیات مربوط به طلوع و غروب و پدیده های وابسته به آن ها؛ (بقره/258) و (یس/38و40).

4-2- آیات تأثیر بعضی امور در حوادث عالم؛ (فیل/3و4)، (نحل/65و67)، (حجر/22) و (توبه/14).

صورت ریاضی پدیده های طبیعی و این جهانی یکی دیگر از مهم ترین مبانی دانش تجربی ومطالعه آیات طبیعی است. معانی ژرف و حقایقی برتر در ورای این صورت انتزاعی وجود دارد که دانش راستین به مفهوم قرآنی از این صورت روزانه ای به معنای بی کران هستی می گشاید و دل های شنوا آن حقیقت را از تسبیح همه ذرات عالم می شنود.

قرآن با تأکید بر تأمل و تعمق در معنای ژرف آفرینش، بر توجه به صورت کمی و ظاهری آن اصرار نموده است، مانند آیه 28 جن، 2 فرقان، 19 و 21 حجر، 94 مریم، 12 یس، 47 انبیا، 29 نبأ و 3 اعلی. البته لازم به ذکر است که فیزیک معاصر در شناخت بنیادین ماده به پدیده هایی برخورد نموده که به جهت سرگشتگی در تبیین آن ها، از نظم ریاضی روگردانده و به راه های دیگر رو آورده است.

از دیگر مبانی دانش تجربی، ملازمت قضایای عقلی محض با گزاره های اثبات پذیر یا ابطال پذیر حسی و تجربی است.

اگر عقل از حس جدا شود، غیر از تصورات پراکنده، نامضبوط و آشفته، چیزی برای انسان باقی نمی ماند. با حس و تجربه محض نه تنها هیچ قاعده علمی را نمی توان تعمیم داد، بلکه هیچ قضیه علمی را نمی توان به دست آورد. از این رو در برخی آیات قرآن، از حواس عمده در کنار قلب (عقل) نام برده شده است. و در آیات بسیاری، تکیه بر حس محض مذمت گردیده و بی علمی دانسته شده است: «وَ قالَ الَّذِینَ لا یعْلَمُونَ لَوْ لا یکلِّمُنَا اللّهُ».[34]

اما مبانی قرآنی علم عبارت است از:

1- توجه به خداوند: که محیط بر سایر اسباب ظاهری است و آثار و خواص امور گوناگون به اذن او آشکار می شود؛ «وَ الْبَلَدُ الطَّیبُ یخْرُجُ نَباتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَ الَّذِی خَبُثَ لا یخْرُجُ إِلاّ نَکداً»[35]

حتی شیرینی و تشنگی زدایی آب به خواست اوست[36] و آتش به اراده او می سوزاند و گاهی گلستان می شود.[37] این مبنا توحید را به صورت فلسفی و کلامی در دانش بشری رسوخ می دهد و علمیت آن را به عنوان شناخت آیه ای تضمین می کند.

2- توجه به سایر علت های غیر مادی در طول اراده الهی: که در زبان دین و قرآن با نام فرشتگان از آن ها یاد شده است. آن ها کارهای زیادی انجام می دهند، مثل حمل میراث موسی وهارون برای حضرت طالوت[38]، یاری مؤمنان[39]، عقاب کافران[40]، قبض روح[41]، انجام فرمان های خداوند[42]، لعن کفار[43]، استغفار نمودن برای مؤمنان[44]، صلوات فرستادن بر مؤمنان[45] و رسول خدا[46] و...

در روایات آمده است که همه امور عالم را فرشتگان مخصوص انجام می دهند. این مبنا با توجه دادن به نشانه های غیبی، فراخ دستی پروردگار و تعلق عالم به اراده او را در علوم نمایان ساخته و دانشی دقیق نه به معنای ریاضی و ذهنی بلکه به معنای عینی و آیه ای برای انسان ایجاد می کند.

3- نگاه خدا بینانه به عالم: این گزاره با مطلب نخست متفاوت است. در این جا مراد این است که نه تنها خداوند برتر از سایر علت ها و محیط بر جملگی آن ها است بلکه ظاهر و باطن اوست و همه عالم جلوه اوست؛ «هُوَ الأَْوَّلُ وَ الآْخِرُ وَ الظّاهِرُ وَ الْباطِنُ»[47].

مورد اول از سه مبنای اخیر بیش تر مایه فلسفی دارد و مورد سوم دارای محتوایی عرفانی است و از ژرفای حقیقتی حکایت می کند که در مورد اول لایه های میانی آن کشف گردید.

با ملاحظه سه مبنای پایانی علم که از طرح جامع شناخت در قرآن به دست می آید، پایه دانش بشری محکم شده و معارف و منابع مورد نیاز تأمین می گردد.

در واقع برای این شناخت، باید از حس و تجربه آغاز نمود. «موضوع علم سنت پروردگار در جهان هستی است که موجودات و نوامیس جهان هستی به آن متصف اند».[48]سنت ها و قوانین جامعه و تاریخ و روان انسان شعبه ای از نوامیس الهی است که در علوم انسانی تحقیق می شوند و سنت ها و قوانین جاری در طبیعت به علوم طبیعی مربوط می گردد.

«بحث از علوم طبیعی [و انسانی] گر چه محدود به مطالعه این خلقت است، اما بحث در آن خواه نا خواه منجر به توقف عقل و اندیشه در استدلال به وجود آفریننده حکیم می گردد».[49] چنان که استفان هوکینگ پدر فیزیک معاصر می گوید:«هر در از علم را که بگشایی در پشت آن خداوند را خواهی دید».[50] مگر این که انسان از باب «وجحدوا بِها و استیقنتها انفسهم ظلما و علوا»، به انکار پس از یقین رو بیاورد، چنان که عده ای این راه را گزیدند، و در نتیجه در کارکردهای علم با مشکلات جدی روبه رو شدند.

در دوران علمی تمدن اسلامی رویکرد دانشمندان مسلمان به علم بر اساس طرح جامع شناخت قرآنی بوده است. ابن هیثم در خاطراتش در صفحات مربوط به سال 417 هجری می نویسد: «بر آن شدم که به کشف آن چه مرا به خدا نزدیک می کند و باعث رضا و تسلیم من در برابر او و تقوا در من می شود بپردازم. به این نتیجه رسیدم که برای نزدیکی به خداوند هیچ چیز در دنیا مناسب تر از جست وجوی حقیقت و کسب دانش نیست».

ابوریحان بیرونی در مقدمه کتاب «تحدید نهایات الاماکن لتصحیح مسافات المساکن» می نویسد:«چون کسی بر آن شود که حق و باطل را از یک دیگر باز شناسد، ناگریز کارش به جست وجوی احوال جهان و این که آیا همیشه بوده یا نو پدید است می انجامد و اگر خود را از این جست وجو بی نیاز شمارد، در راهی که پیش گرفته است از آن بی نیاز نیست که در تدابیری که سامان جهان در یکپارچگی و پاره هایش بر آن گردش دارد، بیندیشد و بر حقایق آن آگاه شود، تا از این راه مدبر جهان و صفات او را بشناسد.

و این جست وجو و نگرش همان است که خدای تعالی از بندگان خردمند خود خواسته است، در آن جا که گفته است و گفته اش راست و روشن گر است: «وَ یتَفَکرُونَ فِی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الأَْرْضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً»[51].[52]

این نگرش قرآنی به علم موجب شد تمدن اسلامی در حد توسعه پاره ای از دانش راستین کامیاب شود؛ دانشی که منشأ یا ابزار جنگ و سلطه گری و سیاهی نبود، بلکه سراسر نور و معرفت و پاکی بود.

محدویت دانش بشری
انسان توان مند ترین مخلوقات از حیث ظرفیت دانش است و اگر آن را در مسیر حق سیر دهد و مرکب انسانیت خود سازد تا برترین مراتب هستی راه بر او هموار می گردد. در آیه 30 سوره بقره، این دانش ملاک برتری انسان بر ملائک و شایستگی او برای کسب مقام خلیفه اللهی معرفی شده است. با این همه، چند دسته از آیات قرآن، محدودیت ها و نقص های دانش بشری را بیان نموده است:

1- نادانی انسان در امور مربوط به خود: «إِنَّ اللّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السّاعَةِ وَ ینَزِّلُ الْغَیثَ وَ یعْلَمُ ما فِی الأَْرْحامِ وَ ما تَدْرِی نَفْسٌ ما ذا تَکسِبُ غَداً وَ ما تَدْرِی نَفْسٌ بِأَی أَرْضٍ تَمُوتُ إِنَّ اللّهَ عَلِیمٌ خَبِیرٌ»[53]

2- وجود مجهولات در قلمرو ارتباط با جهان مادی و عالم شهادت: «سُبْحانَ الَّذِی خَلَقَ الأَْزْواجَ کلَّها مِمّا تُنْبِتُ الأَْرْضُ وَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ مِمّا لا یعْلَمُونَ» در آیات 7 سوره روم، 67 انعام و 8 نحل به جنبه های دیگری از نادانستنی های بشری اشاره شده است.

3- وجود مجهولات در قلمرو ارتباط با عالم غیب: «عالِمُ الْغَیبِ فَلا یظْهِرُ عَلی غَیبِهِ أَحَداً».[54]

4- کاستی دیگر دانش بشری، نسبیت ارتباط انسان با رویدادها است: «کأَنَّهُمْ یوْمَ یرَوْنَها لَمْ یلْبَثُوا إِلاّ عَشِیةً أَوْ ضُحاها»[55] اثر پذیری ادراکات از مقایسه ها، پیش دانسته ها و پندارهای مخدوش کننده در آیات 52 اسراء، 19 کهف، 103 طه، 113 مؤمنون، 55 روم و 65 یونس نیز بیان شده است.

5- اطلاعات ناروا و دانستنی های ناپسند بیان گر جهت مهمی از کاستی های دانش بشری است: «وَ ما أُنْزِلَ عَلَی الْمَلَکینِ بِبابِلَ هارُوتَ وَ مارُوتَ وَ ما یعَلِّمانِ مِنْ أَحَدٍ حَتّی یقُولا إِنَّما نَحْنُ فِتْنَةٌ فَلا تَکفُرْ فَیتَعَلَّمُونَ مِنْهُما ما یفَرِّقُونَ بِهِ بَینَ الْمَرْءِ وَ زَوْجِهِ وَ ما هُمْ بِضارِّینَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلاّ بِإِذْنِ اللّهِ وَ یتَعَلَّمُونَ ما یضُرُّهُمْ وَ لا ینْفَعُهُمْ»[56]

بنابراین، چیزهایی هست که انسان نمی تواند به آن ها علم پیدا کند و چیزهایی دیگری وجود دارد که انسان نباید بداند و یا در مورد آن سؤال کند.

6- برخی آیات به طور کلی دانش انسان را کم و محدود شمرده است: «وَ ما أُوتِیتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلاّ قَلِیلاً»[57].

7- محدودیت عملکرد حواس برای همه آشکار است و قرآن مجید نیز به عنوان یکی از عوامل نقص در دانش بشری از آن نام برده است، مثلاً در ماجرای اصحاب کهف می فرماید: «وَ تَحْسَبُهُمْ أَیقاظاً وَ هُمْ رُقُودٌ»[58]. هم چنین در آیات 4 ملک، 86و103 کهف، 66 طه، 39 نور و 9 یس به این مطلب اشاره شده است.

8- قرآن برای بیان محدودیت دانش انسان بر این موضوع تأکید فراوان دارد که تماس با واقعیت محض، هنگام قیامت حقایق بسیاری را فاش می سازد. کل سوره زلزال و نیز آیه 22 سوره ق و 3 تا 7 سوره تکاثر در این باره است.

در طرح جامع شناخت، مواردی که انسان می تواند به یقین برسد با شیوه ای منطقی و قابل اعتماد تبیین شده است.

یقین در طرح جامع شناخت
علوم جدید یا علوم سکولار که در روش شناسی اصالت حس و تجربه را می پذیرد، به ناچار با شکاکیت که در واقعه سفسطه پنهان است[59] دست و پنجه نرم می کند. اما طرح جامع شناخت که قرآن کریم راهنمای آن است، با تعیین موارد یقینی، هم آرامش و اطمینان علمی و روان شناختی را تأمین می کند، هم مبادی لازم برای اخلاق و زندگی را فراهم می نماید و هم انسان را از فرو افتادن در دام قطعی انگاری گمان ها و مظنونات باز می دارد.

قرآن مجید با این که کارکردهای شناختی حس و تجربه را می پذیرد و انسان را به تأمل در پدیده های مادی و طبیعی تشویق می کند، اما هیچ کدام از دستاوردهای حس و تجربه را به عنوان موضوعات یقین بر نمی شمرد. مواردی که از نظر قرآن امکان شناخت یقینی آن ها وجود دارد عبارت است از:

1- لقاء پروردگار: «یفَصِّلُ الآْیاتِ لَعَلَّکمْ بِلِقاءِ رَبِّکمْ تُوقِنُونَ»[60]؛

2- آخرت: «وَ بِالآْخِرَةِ هُمْ یوقِنُونَ»[61]؛

3- بهترین بودن احکام الهی: «وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللّهِ حُکماً لِقَوْمٍ یوقِنُونَ»؛

4- آیات الهی از جهت آیت بودن و خدا نمایی: «وَ فِی الأَْرْضِ آیاتٌ لِلْمُوقِنِینَ»[62] آیات الهی گاه تکوینی و گاه کلامی و تشریعی است که برای هدایت بشر، بر پیامبران نازل گردیده است؛ «قَدْ بَینَّا الآْیاتِ لِقَوْمٍ یوقِنُونَ».[63]

5- ربوبیت خداوند متعال: «رَبُّ السَّماواتِ وَ الأَْرْضِ وَ ما بَینَهُمَا إِنْ کنْتُمْ مُوقِنِینَ».[64]

با جمع بندی آیات مربوط به یقین به این نتیجه می رسیم که آن چه در ظرف معرفت بشری با وصف یقین تحقق می یابد وجود خداوند متعال، آیات و اوصاف اوست. البته آیات تکوینی تنها از جهت آیه بودن و ارتباط آن به پروردگار موضوع یقین می باشند، نه از حیث ذات خود؛ مثلاً آمدن روز و شب یا رعد و برق آیات قدرت و حکمت و رحمت الهی است اما قوانینی که از ذات این پدیده ها و روابط میان آن ها به وجود می آید.

هم چنین آثار و عوارض آن ها می تواند مورد شناخت واقع شود اما این شناخت به صورت ظنی است نه یقینی و ممکن است این قوانین در دانش بشری دچار تحول شده و یا مورد تکامل قرار گیرد، چنان که تاریخ علم همین حقیقت را نشان داده است. اما با این حال، یقین آور بودن این آیات برای همه است، حتی کسانی که پس از مشاهده این آیات آن را انکار می کنند؛

«وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَیقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ».[65]

کارکردهای علم
با توجه به ظنی بودن و تحول پذیری دانش طبیعی، به طور کلی دانش چه فایده ای برای انسان دارد؟

در قرآن کریم دو کارکرد عمده برای علم معرفی شده است: 1- معرفت الهی با ثمراتی که درپی دارد؛ 2- تسخیر طبیعت به منظور بهره برداری مادی. در واقع علم هم حیات مادی را آباد می کند وهم مایه حیات معنوی است؛ «سَخَّرَ لَکمْ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الأَْرْضِ جَمِیعاً مِنْهُ إِنَّ فِی ذلِک لآَیاتٍ لِقَوْمٍ یتَفَکرُونَ».[66]

ادارک رابطه پیوسته ماده ومعنا ودنیا وآخرت به صورت ظاهر و باطن[67] این دو کارکرد را همراه هم قرار داده است. اگر شناخت ظاهر عالم، به صورت باطنی باشد، خود کلید گشایش ابواب برکات آسمان وگنجینه نعمات زمین است؛ «وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُری آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الأَْرْضِ»[68] این مطلب به این ترتیب قابل تعلیل است:

1- همه علم از آن خداست واگر رابطه با او اصلاح شود، رشد دانش بهبود می یابد؛ دانشی که به واسطه آن انسان بر امکانات موجود در طبیعت مسلط شده و از آن ها بهره می گیرد.

2- عالم در واقع و در حقیقت، الهی است. اگر شناخت انسان غیر از این باشد علم او در مقام نظر و عمل نادرست بوده و کارگر نمی افتد. پس اگر عالم را چنان که هست، الهی بشناسیم و هر کدام از تجربه و حکمت و دین را در جای خود و کنار هم بنشانیم وتمامی امکانات شناخت را به کار گیریم، آنگاه آثار علم از جمله تخسیر وتسلط برطبعیت وتنظیم روابط انسانی وتدبیر جوامع بشری بسیار شایسته ترتحقق می یابد. چنان که در مدت کمی پس از ظهور حضرت حجت(عج) که حیات طیبه قرآنی تحقق می پذیرد دانش بشری پیشرفت چشم گیری خواهد یافت. [69]

3- طبیعت، شعور و شناخت داشته و به تسبیح خداوند مشغول است. به عبارت دیگر، طبیعت لشگر خدا ودر خدمت اوست[70] و در برابر علوم سکولار و کفرآمیز فروتنی نکرده ومنابع خود را بیرون نمی ریزد. در عصر ظهور با رشد صحیح دانش، زمین گنجینه های خود را برای آن حضرت آشکار می سازد. [71]

غفلت زدگی وتجاوز گری از ویژگی های بارز علوم جدید یا علوم سکولار است. انسان با این علوم در گام نخست روی آیت بودن و نشان گری علم را به فراموشی سپرد و ساحت قدس الهی را مورد تعرض قرار داد، بعد به مصداق آیه «نسوا الله فانسیهم انفسهم»[72] خویش را فراموش کرد و بر هستی خود تعدی ورزید وآن را به افکار ورفتار وآمال شیطانی آلود، پس از آن به طبیعت وجوامع انسانی روی آورد وبا غفلت از حقیقت و حقوق آن ها تجاوز گری را پیشه ساخت.

البته نباید تنها به ابعاد آشکار خشونت علوم سکولار به ویژه در عرصه تولید سلاح های کشتار جمعی توجه نمود بلکه ابعاد به ظاهر صلح جویانه وانسان دوستانه علوم جدید نیز در ذات خود جهالت وخشونت را به همراه دارد.

استفاده لجام گسیخته ازطبیعت به عنوان منبع تولید و ذخیره نمودن انرژی به طور هم زمان که خطرناک ترین علمکرد خشونت بار در برابر طبیعت است[73]، از جهل وغفلت نسبت به حقیقت طبیعت ناشی شده و بزرگ ترین مشکل جهان معاصر، یعنی بحران محیط زیست، را به وجود آورده است. [74]

در رابطه با علوم انسانی، تصور جاهلانه از انسان به عنوان یک ماشین، موجب تجاوز قانون مند و مترقیانه به انسان در قالب نام های فریبنده ای چون صنعتی شدن جوامع، رشد شهر نشینی و توسعه شده است. حال آن که نتیجه آن، اسارت انسان در کارخانه ها ونظام پیچیده شهری جدید و مقتضیات تمدن تکنولوژیک با همه تلخی ها و تاریکی هایش بوده است. [75]

تعریف تازه تر از انسان، دوره جدیدی از سلطه اطلاعات بنیادی را بر اساس تئوری های جنگ روانی و تکیه بر نظریات علوم انسانی سکولار واستفاده از تکنولوژی اطلاعات وارتباطات رقم زده که با تهدید وجنگ وتبلیغات وترویج مفاسد اخلاقی همراه گردیده است. [76]

اما قرآن با دعوت انسان به علم، به معنای تدبر در آیات الهی، خودشناسی عرفانی وعالم شناسی ملکوتی را به انسان می آموزد و راه شکوفایی و بهبود بهره برداری از امکانات وجود خود، طبیعت و جامعه را به او نشان می دهد.

آثار علم
1- کشف قوانین طبیعی: «وَ قَدَّرَهُ مَنازِلَ لِتَعْلَمُوا عَدَدَ السِّنِینَ وَ الْحِسابَ»[77]؛

2- توحید ذاتی: «فَلا تَجْعَلُوا لِلّهِ أَنْداداً وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ»[78]؛

3- تذکر و یاد پروردگار: «فَإِذا أَمِنْتُمْ فَاذْکرُوا اللّهَ کما عَلَّمَکمْ ما لَمْ تَکونُوا تَعْلَمُونَ»[79]؛

4- عبادت و عبودیت: «أَنْ تَصُومُوا خَیرٌ لَکمْ إِنْ کنْتُمْ تَعْلَمُونَ»[80]؛

5- توجه به آن چه نزد خدا است: «إِنَّما عِنْدَ اللّهِ هُوَ خَیرٌ لَکمْ إِنْ کنْتُمْ تَعْلَمُونَ»[81]؛

6- توحید در مالکیت خداوند: «لِمَنِ الأَْرْضُ وَ مَنْ فِیها إِنْ کنْتُمْ تَعْلَمُونَ»[82]؛

7- درک حضور و تعظیم خداوند: «هُوَ یجِیرُ وَ لا یجارُ عَلَیهِ إِنْ کنْتُمْ تَعْلَمُونَ»[83]؛

8- تسلیم قضای الهی شدن: «إِنَّ أَجَلَ اللّهِ إِذا جاءَ لا یؤخَّرُ لَوْ کنْتُمْ تَعْلَمُونَ»[84]؛

9- شناخت حق و باطل: «وَ لِیعْلَمَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّک»[85]؛

10- درک حقیقت دنیا و آخرت: «وَ ما هذِهِ الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلاّ لَهْوٌ وَ لَعِبٌ وَ إِنَّ الدّارَ الآْخِرَةَ لَهِی الْحَیوانُ لَوْ کانُوا یعْلَمُونَ»[86]؛

11- درک ارزش و عظمت خویشتن: «وَ لَبِئْسَ ما شَرَوْا بِهِ أَنْفُسَهُمْ لَوْ کانُوا یعْلَمُونَ»[87]؛

12- ترک اصرار بر گناه: «وَ لَمْ یصِرُّوا عَلی ما فَعَلُوا وَ هُمْ یعْلَمُونَ»[88]؛

13- خشوع: «إِنَّما یخْشَی اللّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ»[89]؛

14- امید به رحمت پروردگار: «أَمَّنْ هُوَ قانِتٌ آناءَ اللَّیلِ ساجِداً وَ قائِماً یحْذَرُ الآْخِرَةَ وَ یرْجُوا رَحْمَةَ رَبِّهِ قُلْ هَلْ یسْتَوِی الَّذِینَ یعْلَمُونَ وَ الَّذِینَ لا یعْلَمُونَ»[90]؛

15و 16 - تواضع و بلند مرتبگی: «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا قِیلَ لَکمْ تَفَسَّحُوا فِی الْمَجالِسِ فَافْسَحُوا یفْسَحِ اللّهُ لَکمْ وَ إِذا قِیلَ انْشُزُوا فَانْشُزُوا یرْفَعِ اللّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکمْ وَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجاتٍ»[91]؛

این موارد، آثار و ثمرات علمی است که با طرح جامع شناخت قرآنی به دست می آید و همه جلوه های کمال انسانی را نمایان می سازد و حکایت گر حیات حقیقی است. حضرت علی علیه السلام می فرماید: «العلمُ حیاة»[92] و رسول خدا صلی الله علیه و آله نیز می فرماید: «العلمُ نورٌ و ضیاءٌ یقذفُهُ الله فی قلوب اولیائه و نَطَقَ بِه علی لسانهم»[93]

احتجاج انبیا به علم
علم به معنا و مفهوم قرآنی نور و مایه حیات طیبه است که در دعوت انبیا عیان شده و آنان به وسیله آن بر مردم احتجاج می نمودند. هم چنان که موسی علیه السلام در پاسخ فرعون که پرسید: «فَمَن ربُّکما یا موسی»[94]، فرمود: «الَّذِی جَعَلَ لَکمُ الأَْرْضَ مَهْداً وَ سَلَک لَکمْ فِیها سُبُلاً وَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَخْرَجْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْ نَباتٍ شَتّی»[95]. در این آیه شریفه به یکی از اعجاز علمی قرآن که تبیین زوجیت گیاهان می باشد، اشاره شده است.

هم چنین در آیات 11 تا 20 سوره نوح، احتجاجات حضرت نوح بر امت خود به صورت تبیین آیات طبیعی آمده است که مطالب علمی جالبی در جغرافیا، فیزیک و زیست شناسی دارد. بنابراین علم به معنای قرآنی، شرط هدایت و حیات آدمی است و به این دلیل، فراگیری آن بر هر مسلمانی واجب است.

اخلاق علمی در قرآن
اخلاق علمی یعنی خلقیات و فضایلی که برخورداری از آن ها موجب هدایت و رشد علمی می گردد. مهم ترین موارد اخلاق علمی که قرآن به آن ها اشاره نموده، عبارت است از:

1- دلیل جویی: «أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَةً قُلْ هاتُوا بُرْهانَکمْ»[96]

2- لزوم رجوع به دانایان و پارسایان، چنان که حضرت ابراهیم علیه السلام به عموی خویش فرمود: «یا أَبَتِ إِنِّی قَدْ جاءَنِی مِنَ الْعِلْمِ ما لَمْ یأْتِک فَاتَّبِعْنِی»[97]؛

3- توجه و پرداختن به بهترین ها: «قُلْ لِعِبادِی یقُولُوا الَّتِی هِی أَحْسَنُ»[98]؛

4- نیامیختن حق و باطل: «یا أَهْلَ الْکتابِ لِمَ تَلْبِسُونَ الْحَقَّ بِالْباطِلِ وَ تَکتُمُونَ الْحَقَّ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ»[99]؛

5- ترک گفت و شنودهای جاهلانه و غیر قابل اعتماد: «وَ مِنَ النّاسِ مَنْ یشْتَرِی لَهْوَ الْحَدِیثِ لِیضِلَّ عَنْ سَبِیلِ اللّهِ بِغَیرِ عِلْمٍ»[100]؛

6- عمل صالح و پروا پیشگی از خشم خداوند: «إِنْ تَتَّقُوا اللّهَ یجْعَلْ لَکمْ فُرْقاناً»[101].

عوامل و آثار جهل
1- عوامل جهل
1-1- بی ایمانی: اگر انسان آگاهی های بسیاری هم داشته باشد بدون ایمان، در جمع بندی به خطا رفته ودچار کج فهمی می شود؛ «قُلِ انْظُرُوا ما ذا فِی السَّماواتِ وَ الأَْرْضِ وَ ما تُغْنِی الآْیاتُ وَ النُّذُرُ عَنْ قَوْمٍ لا یؤمِنُونَ»[102]

2-1- سستی درشناخت حق وعمل به آن: «لَقَدْ جِئْناکمْ بِالْحَقِّ وَ لکنَّ أَکثَرَکمْ لِلْحَقِّ کارِهُونَ»[103]

3-1- عجله: از بزرگ ترین آفات علم و اسباب جهل است، زیرا علم به حلم وشکیبایی نیازمند است؛ «وَ لا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ یقْضی إِلَیک وَحْیهُ وَ قُلْ رَبِّ زِدْنِی عِلْماً»[104]؛

4-1- استکبار: تاریخ نشان داده است وقتی انسان احساس توان مندی وبی نیازی می کند، خود را بزرگ شمرده و به سرکشی و انکار آیات الهی و رفتار جاهلانه رو می آورد؛ «وَ لَقَدْ مَکنّاهُمْ فِیما إِنْ مَکنّاکمْ فِیهِ وَ جَعَلْنا لَهُمْ سَمْعاً وَ أَبْصاراً وَ أَفْئِدَةً فَما أَغْنی عَنْهُمْ سَمْعُهُمْ وَ لا أَبْصارُهُمْ وَ لا أَفْئِدَتُهُمْ مِنْ شَیءٍ إِذْ کانُوا یجْحَدُونَ بِآیاتِ اللّهِ»[105]؛

5-1- سلطه پذیری: سلطه گران برای حفظ حیات طبیعی سلطه گرانه خویش با پندارپردازی وترویج مفاسد وایجاد وحشت، سایر مردم را در وضعیت سلطه پذیری نگه می دارند. اساس سلطه پذیری بر جهل نهاده شده و نتیجه آن انکار آیات الهی به تبعیت از ستم گران است؛ «وَ تِلْک عادٌ جَحَدُوا بِ آیاتِ رَبِّهِمْ وَ عَصَوْا رُسُلَهُ وَ اتَّبَعُوا أَمْرَ کلِّ جَبّارٍ عَنِیدٍ»[106]

6-1- تعصب: «وَ کذلِک ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِک فِی قَرْیةٍ مِنْ نَذِیرٍ إِلاّ قالَ مُتْرَفُوها إِنّا وَجَدْنا آباءَنا عَلی أُمَّةٍ وَ إِنّا عَلی آثارِهِمْ مُقْتَدُونَ»[107].

7-1- تکیه برحس محض: «فَقالُوا أَرِنَا اللّهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْهُمُ الصّاعِقَةُ بِظُلْمِهِمْ»[108].

2- آثار جهل:
2-1- جدال جاهلانه: «وَ مِنَ النّاسِ مَنْ یجادِلُ فِی اللّهِ بِغَیرِ عِلْمٍ وَ لا هُدی وَ لا کتابٍ مُنِیرٍ»[109]

2-2- وانکار حق: «وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَیقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ ظُلْماً وَ عُلُوًّا»[110]

3-2- پیروی از هوا وهوس که به عنوان جامع دلایل مخالفت با پیامبران معرفی شده است: «فَإِنْ لَمْ یسْتَجِیبُوا لَک فَاعْلَمْ أَنَّما یتَّبِعُونَ أَهْواءَهُمْ وَ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَواهُ بِغَیرِ هُدی مِنَ اللّهِ»[111]

4-2- نفی واثبات های بی دلیل: «ها أَنْتُمْ هؤلاءِ حاجَجْتُمْ فِیما لَکمْ بِهِ عِلْمٌ فَلِمَ تُحَاجُّونَ فِیما لَیسَ لَکمْ بِهِ عِلْمٌ وَ اللّهُ یعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ»[112]؛

5-2 - سطحی نگری: «یعْلَمُونَ ظاهِراً مِنَ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ هُمْ عَنِ الآْخِرَةِ هُمْ غافِلُونَ»[113]؛

6-2- پذیرش اطلاعات واخبارسست و بی اساس: «إِنْ جاءَکمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَینُوا أَنْ تُصِیبُوا قَوْماً بِجَهالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلی ما فَعَلْتُمْ نادِمِینَ»[114]؛

7-2- پیروی ازظن و گمان های بی پایه: «وَ قالُوا ما هِی إِلاّ حَیاتُنَا الدُّنْیا نَمُوتُ وَ نَحْیا وَ ما یهْلِکنا إِلاَّ الدَّهْرُ وَ ما لَهُمْ بِذلِک مِنْ عِلْمٍ إِنْ هُمْ إِلاّ یظُنُّونَ»[115]

نتیجه گیری
علم بر آمده از کاربرد شایسته ابزار متعارف شناخت (تجربه حسی و عقل) و نیز برآمده از ایمان و تقوا است. اگر انسان بنا بر طرح جامع شناخت که قرآن کریم به آن هدایت فرموده، فراگیری علم را اساس کار خویش قرار دهد هدایت الهی تداوم یافته و درهای علم راستین که همانا شناخت آیه ای عالم است، به روی او گشوده می شود و از آثار و کارکردهای دانش بهره مند می گردد.

اما اگر راهی غیر از این طی شود، اوهام نظام یافته ظرفیت آگاهی انسان را پر کرده و سرچشمه نور و دانش و هدایت فرو بسته می شود. در این صورت آگاهی های انسان موجب گرفتاری ها و بحران های بی شمار و سهمگینی در زندگی فردی و اجتماعی می گردد. هم چنان که جهان امروز با علوم سکولار، جهنمی ساخته که آتش جنگ و توطئه و ستم از جای جای آن زبانه می کشد.[116]

پی نوشت ها:

[1] محقق و نویسنده.

[2] مهدی گلشنی، از علم سکولار تا علم دینی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، چاپ دوم، 1380. ص26ـ17.

[3] لوسین گلدمن، فلسفه روشنگری، ترجمه شیوا کاویانی، انتشارات فکر روز، تهران، چاپ اول، 1375، ص 21ـ19.

[4] دانالد دیگلیس، فلسفه علم در قرن بیستم، ترجمه ححسن میانداری، انتشارات سمت، تهران، چاپ اول، 1375، بخش نهم ودهم.

[5] رنه دکارت، گفتار در روش، ترجمه محمد علی فروغی، نشر البرز، تهران، چاپ دوم، 1377، ص 614.

[6] محمد تقی جعفری، شناخت انسان در تصعید حیات تکاملی، انتشارات امیر کبیر، تهران، چاپ اول، 1362، ص15ـ10.

[7] مرتضی مطهری، مجموعه آثار، انتشارات صدرا، قم، چاپ دوم، 1374، ج 13، ص425.

[8] محمدتقی جعفری، قرآن نماد حیات معقول، موسسه تدوین و نشر آثار علامه جعفری، چاپ اول، 1382، ص 84ـ82.

[9] محمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ترجمه سید محمدباقر موسوی همدانی، دفتر انتشارات اسلامی، قم، چاپ بیست و چهارم، 1379، ص309.

[10] محمدحسین طباطبایی، قرآن در اسلام، ص 94.

[11] مولی محسن فیض کاشانی، المحجة البیضاء فی تهذیب الاحیاء، دفتر انتشارات اسلامی، قم، چاپ سوم، 1415 ق، ص83.

[12] ر.ک.: غالب حسن، نظریه العلم فی القرآن، دارالهادی، بیروت، چاپ اول، 1421 ق.

[13] جوادی آملی، شناخت شناسی در قرآن، دفتر انتشارات اسلامی، قم، چاپ دوم، 1374، ص 156.

[14] ر.ک.: آلن چالمز، چیستی علم، ترجمه سعید زیبا کلام، انتشارات علمی فرهنگی، تهران، چاپ اول، 1374، فصل دوازدهم. هم چنین ر.ک.: حمید پارسانیا، علم و فلسفه، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، تهران، چاپ اول، 1377، بخش اول.

[15] اسرا / 36.

[16] یوسف / 94.

[17] قال الصادق «أ فمنها قلبه الذی به یعقل و یفقه و یفهم»؛ اصول کافی، ج 2، ص34.

[18] انفال / 2.

[19] حجرات / 14.

[20] یونس / 101.

[21] عنکبوت /

[22] محمد ری شهری، علم و حکمت در قرآن و حدیث، دارالحدیث، قم، چاپ اول، 1379، ج 1، حدیث 232.

[23] بقره / 282.

[24] بقره / 259.

[25] بقره / 260.

[26] نحل/108؛ طه/124و 125؛ فرقان /44و 73؛ نمل/80و81؛ روم/52و53و59و60؛ فاطر/14؛ فصلت/44؛ زخرف/40؛ جاثیه/123؛ احقاف/26؛ بقره/18و19و20و171؛ انعام/25؛ اعراف/179؛ یونس/43 و هود/24.

[27] فرقان / 44.

[28] اسرا / 72.

[29] مائده / 71.

[30] محمد ری شهری، میزان الحکمه، دارالحدیث، قم، ج 2، باب بصیرت، حدیث1730.

[31] فصلت/44و17؛ نمل/66؛ محمد/47؛ حج/46؛ مائده/71؛ اعراف/64؛ هود/24؛ طه/124؛ بقره/18 و یونس/43.

[32] «شهید» در آیه به معنای مشهود است.

[33] محمدحسین طباطبایی، رسالة الولایه، ترجمه صادق حسن زاه، نشر بخشایش، تهران، چاپ اول، 1381، ص170 از متن رساله و ص49و50 از شرح رساله.

[34] بقره / 55و118؛ نساء/153؛ اسراء/ 90 و 93؛ فرقان /21.

[35] اعراب / 58.

[36] واقعه / 70.

[37] انبیا / 69.

[38] بقره / 248.

[39] انفال/ 17.

[40] انفال/50؛ محمد/ 37؛ تحریم/6.

[41] نازعات/ 5؛ نساء /97؛ نمل / 28 و 32؛ سجده /11.

[42] فجر / 22.

[43] بقره/16؛ آل عمران/87.

[44] شورای/5.

[45] احزاب / 43.

[46] احزاب/56.

[47] حدید / 3 و اعراف / 185.

[48] مهدی گلشنی، قرآن و علوم طبیعت، نشر مطهر، تهران، چاپ اول، 1375، ص45.

[49] عبدالغنی الخطیب، قرآن و علم امروز، ترجمه اسدالله مبشری، مؤسسه عطائی، تهران، چاپ اول، 1362، ص 47.

[50] فرتیوف کاپرا، تائوی فیزیک، ترجمه حبیب الله داد، انتشارات کیهان، تهران، چاپ چهارم، 1375، ص 7.

[51] آل عمران / 191.

[52] همان ص 69.

[53] لقمان / 34.

[54] جن / 26و27. هم چنین ر.ک.: نمل / 65؛ هود / 49؛ اعراف / 188 و انعام / 50.

[55] نازعات / 46.

[56] بقره / 102.

[57] اسرا / 85. هم چنین ر.ک.: طه / 114.

[58] کهف / 18.

[59] جوادی آملی، شریعت در آینه معرفت، تنظیم و ویرایش حمید پارسانیا، نشر اسراء، قم، چاپ دوم، 1378، ص 270.

[60] رعد / 2.

[61] بقره/4؛ نمل/3؛ لقمان /4؛ مدثر/47؛ تکاثر/5 و سجده/12.

[62] ذاریات / 20.

[63] مائده/50؛ نمل/82؛ سجده/ 24؛ جاثیه/ 4و20؛ طور/36 و نمل/14.

[64] دخان/7؛ شعراء/24؛ انعام /75.

[65] نمل / 14.

[66] جاثیه / 13؛ هم چنین ر.ک.: لقمان / 20؛ زخرف / 12و13؛ اعراف / 10؛ قصص / 73 و روم / 46.

[67] «یعلمون ظاهرا من الحیوة الدنیا و هم عن الآخرة غافلون»؛ روم/8.

[68] اعراف / 96.

[69] محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، المکتبة الاسلامیه، قم، چاپ سوم، 1372، ج 25، ص 336.

[70] «لله جنود السموات و الارض»؛ فتح/4و7.

[71] محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، چاپ چهارم، 1373، ج 51، ص 66.

[72] حشر / 20.

[73] ر.ک.: مارتین هایدگر، پرسشی در باب تکنولوژی.

[74] سید حسن نصر، نیاز به علم مقدس، ترجمه حسن میانداری، مؤسسه فرهنگی طه، تهران، چاپ اول، 1379، بخش سوم.

[75] ر.ک.: هربرت مارکوز، انسان تک ساحتی، ترجمه محسن مؤیدی، انتشارات امیرکبیر، تهران، چاپ سوم، 1362.

[76] ر.ک.: جان کولمن، کمیته 300 کانونی توطئه جهانی، ترجمه یحیی شمس، نشر علم، تهران، چاپ چهارم، 1377. هم چنین ر.ک.: صلاح نصر، جنگ روانی، ترجمه محمود حقیقت کاشانی، انتشارات سروش، تهران، چاپ دوم، 1381.

[77] یونس / 5؛ هم چنین ر.ک.: اسرا / 12.

[78] بقره / 22؛ هم چنین ر.ک.: آل عمران / 18.

[79] بقره / 239.

[80] بقره/184؛ هم چنین ر.ک.: بقره/280؛ انفال / 27؛ عنکبوت/29و34؛ جمعه / 9 و شعراء/132.

[81] نحل / 95.

[82] مؤمنون / 84.

[83] مؤمنون / 88؛ هم چنین ر.ک.: علق / 14.

[84] نوح /4.

[85] حج/54؛ هم چنین ر.ک.: حج/62؛ بقره/26 و 144 و عنکبوت / 41.

[86] عنکبوت / 64.

[87] بقره/102؛ هم چنین ر.ک.: حشر/19.

[88] آل عمران/135.

[89] فاطر/28؛ هم چنین ر.ک.: اسراء/109-107.

[90] زمر/9.

[91] مجادله/11.

[92] محمد ری شهری، میزان الحکمه، باب علم، حدیث 13673.

[93] محمد ری شهری، علم و حکمت در قرآن و حدیث، ص 30.

[94] طه / 49.

[95] طه/53.

[96] انبیا/24؛ هم چنین ر.ک.: بقره/111؛ انعام/143؛ اعراف/106-104؛ مؤمنون / 117؛ فاطر/40؛ قصص/75؛ نساء/174؛ انفال/42.

[97] مریم/43؛ هم چنین ر.ک.: نحل/43 و انبیا/7.

[98] اسراء/53؛ هم چنین ر.ک.: نساء/125؛ زمر/18؛ نحل/125 و اعراف/145.

[99] آل عمران/71؛ هم چنین ر.ک.: بقره /42 و 146؛ مائده /116؛ اعراف/169 و غافر/5.

[100] لقمان /6؛ هم چنین ر.ک.: اسراء/36؛ آل عمران/61و66؛ نساء/ 157؛ حج/3؛ انعام/119؛ نور/15 و جاثیه/24.

[101] انفال/29؛ هم چنین ر.ک.: حجر/99؛ آل عمران/130؛ عنکبوت/69.

[102] یونس/101؛ هم چنین ر.ک.: نجم/29و30؛ منافقون /3؛ روم /53؛ انعام /125؛ اعراف /27؛ نحل /104 و فصلت/44.

[103] زخرف /78.

[104] طه /114؛ هم چنین ر.ک.: انبیا /37.

[105] احقاف /26؛ هم چنین ر.ک.: جاثیه/8و9؛ غافر /56؛ نمل 13و14؛ اعراف /40؛ نوح /17؛ مدثر 23 و24.

[106] هو/59و97.

[107] زحرف/23؛ هم چنین ر.ک.: احزاب /67؛ بقره /170؛ غافر /83؛ مائده /104 و زحرف/24.

[108] نساء /153؛ هم چنین ر.ک.: بقره /55 و118؛ اسراء /90و93 و فرقان /21.

[109] حج /8؛ هم چنین ر.ک.: آل عمران /66؛ انعام /119؛ احقاف /23؛ اسراء /36.

[110] نمل /14؛ هم چنین ر.ک.: اعراف /77و79؛ فصلت/17؛ نحل /107و108؛ محمد/9؛ زحرف /78؛ فتح /12؛ یوسف/37 و عنکبوت /38.

[111] قصص/50؛ هم چنین ر.ک.: جاثیه/23؛ بقره /120؛ صاد /26؛ انعام /119 و محمد /16.

[112] آل عمران /66؛ هم چنین ر.ک.: غافر /56؛ احقاف /4؛ نمل /64 و بقره/111.

[113] روم/7؛ هم چنین ر.ک.: ملک/10؛ یونس /100؛ مائده /58؛ یونس /42؛ حج/46 و یوسف /105.

[114] حجرات /6.

[115] جاثیه/24؛ هم چنین ر.ک.: نجم /28؛ یونس/36؛ آل عمران/154؛ انعام /148.

[116] سایر منابعی که در این پژوهش استفاده شده است: (1- محمدتقی جعفری، شناخت از دیدگاه علمی و از دیدگاه قرآن، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، قم، 1360. 2- محمد علی رضایی اصفهانی، درآمدی بر تفسیر علمی قرآن، انتشارات اسوه، قم، چاپ اول، 1375. 3- حنفی احمد، التفسیر العلمی للآیات؟ فی القرآن، دارالمعارف بمصر، قاهره، بی تا. 4- آنه ماری شیمل، تبیین آیات خداوند، ترجمه عبدالرحیم گواهی، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چاپ اول 1376. 5- محمد جعفر نجفی، برداشتی از جامعه و سنن اجتماعی در قرآن، سازمان چاپ و انتشارات وزارت ارشاد اسلامی، تهران، چاپ اول، 1371. )

نظر شما