موضوع : پژوهش | مقاله

مبلغان مسیحی و تبلیغ علیه اسلام در ایرانِ عصر قاجاریه

مجله  رواق اندیشه  رواق اندیشه، شماره 49، دی 1384 

نویسنده : رهدار، احمد
احمد رهدار[1]

چکیده:
سرزمین ایران از دیرباز شاهد حضور مسیحیان (به ویژه نسطوریان) بوده است. تا پیش از پنج سده قبل، تعامل ایرانیان با مسیحیان، که بسیاری از آنان ایرانی بوده اند، بیش تر تعامل اقتصادی و معیشتی و کم تر تعامل سیاسی دینی بوده است. از پانصد سال پیش تا کنون که به تبع شکل گیری عملی استعمارگری، ارتباط بیش تر ملل و نحل ضرورت یافته، مذهب و عقاید دینی از جایگاه ویژه ای برخوردار شده است تا جایی که در قرون اخیر، استعمار تلاش کرده است از این راه، برای پیش برد اهداف استعماری خود بهره ببرد.

به همین دلیل، نهادهایی که مذهب و عقاید را نمایندگی می کردند، از جمله دستگاه کلیسا، بیش از پیش رنگ سیاسی به خود گرفته و به موازات توسعه و گسترش استعمارگری، فعالیت آن ها نیز پیچیده تر شده است. این نوشتار در صدد پرداختن به ماهیت، شیوه و گستره فعالیت برخی از مبلغین مذهبی سیاسی از سه قرن پیش تاکنون می باشد.

1) فعالیت های هنری مارتین
1-1) ورود به ایران و اقدامات اولیه
هنری مارتین از نخستین نمایندگان جنبش به اصطلاح «بیداری مسیحی گری» غرب بود که به ایران آمد. البته پیش از وی، دیگر تبلیغ گران و نمایندگان جنبش بیداری سده 18 کیش پرتستان نیز به ایران آمده بودند. شاید هوکر[2] و روفر[3] آلمانی را بتوان نخستین تبلیغ گران پروتستان در ایران دانست.آن دو پزشک در سال 1160 ق / 1747 م، آهنگ یزد کردند تا با بهره برداری از حرفه پزشکی و نیاز فراوان مردم یزد به آن حرفه، گامی در راه اجرای نقشه های استعماری غرب بردارند.

آنان به خواست خویش دست نیافتند ولی برعکس، هنری مارتین که باور متدیستی داشت و محل زندگی او در انگلیس سخت تحت تأثیر اندیشه های وزلی و جنبش متدیستی او بود، فعال ترین و نام دارترین کشیش وابسته به استعمار غرب است که در سال های آغازین اوج دو رویه تمدن بورژوازی غرب در ایران خودنمایی کرد.

هنری مارتین در سال 1226 ق / 1811 م، با معرفی و کمک سر جان ملکم، از کارگردانان کمپانی هند شرقی که پیش از این تاریخ، بارها از ایران دیدن کرده بود، به ایران آمد و مدتی در شیراز اقامت نمود و از حمایت سر گور اوزلی سفیر انگلیس در ایران و برخی از ایرانیانی که در پیوند با مقام های انگلیسی بودند، برخوردار گردید.

در شیراز و تهران و هرجا که فرصت یافت، بحث هایی بر ضد اسلام و به سود مسیحی گری به راه انداخت و پس از تصحیح ترجمه فارسی عهد جدید به شیوه ای روان و شیوا، آن کتاب را توسط سر گور اوزلی به فتحعلی شاه تقدیم کرد.

مارتین برای بحث و جدل و پدیدآوردن سرگردانی فکری و عقیدتی در دیگران، از جمله جوانان تازه کار و زودباور، زمان و مکان نمی شناخت. وی همین که از کلکته با کشتی به سوی ایران به راه افتاد، با همسفران عرب خود به مباحثه پرداخت. در همان سفر، که گرمای توان فرسای دریا امکان خواب و آسایش را از مسافران سلب کرده بود، باعث شد کشتی ها چند روزی در مسقط توقف کنند و او در آن جا به جای استراحت، به بحث و گفت وگو با مردم پرداخت.

2-1) اظهار نفرت و دشمنی با ایرانیان
هنری مارتین در زمان اقامت در هندوستان، مردم هند را به چهار دسته مسلمانان، کاتولیک های وابسته به رم، بت پرستان، و کافران تقسیم کرده و سپس همه آن ها را چهار چهره از اهریمن به شمار آورده است. وی هنگامی که به ایران آمد، بر اساس همین باور تعصب آمیز خویش، اظهار داشت که بیش تر سرشناسان خاورزمین آدم کش هستند.

این بددلی هنری مارتین نسبت به همه انسان های غیرپروتستان، در مورد مسلمانان به شیوه ای چشم گیرتر، ژرف تر و گسترده تر خودنمایی کرده است تا جایی که وی آشکارا می گوید: «من هنوز بر این باور هستم که سرشت انسانی در پست ترین جلوه خود یک مسلمان است»، و از خدا می خواهد به زودی قلمرو نفرت انگیزشان نابود گردد!

این نکته مسلّم است که ایرانیان مسلمان از جمله مردمی بوده اند که هنری مارتین به ویژه نسبت به آنان ابراز بیزاری کرده است. وی درست یک ماه پس از ورود به ایران، در حالی که از میهمان نوازی گرم میزبان خود بهره می برد و هنوز تلخی های ناشی از رویارویی با روحانیان شیراز و تهران را لمس نکرده بود، نوشت که من از سرزمین فارس و مردم آن یک سره بیزارم.

3-1) معرفی ویژه مارتین به ایرانیان صاحب نفوذ
هنری مارتین هم چنین توسط ملکم به سر گور اوزلی سفیر وقت انگلیس در ایران معرفی می شود. اسناد تاریخی به خوبی دشمنی هر سه این افراد را با ایران روشن کرده است. مارتین خود بر دشمنی اوزلی نسبت به ایران گواهی می دهد و اعتراف می کند که اوزلی نیز همانند وی از ایران یک سره بیزار بوده است.

این رشته از پیوندهای تنگاتنگ میان کارگردانان سیاست انگلیس و نمایندگان رسمی کیش مسیح، به روشنی نشان گر یکی بودن خواست ها و آرمان های کلیسا و استعمار در آن زمان است. نامه ای که ملکم درباره هنری مارتین به اوزلی نوشت دربردارنده نکات پرمعنی و مهمی است.

ملکم در ظاهر در مورد خوی جدلی مارتین به اوزلی هشدار می دهد ولی در واقع، با یادآوری این نکته، به اوزلی گفته است که مارتین به هر روی، بساط بحث و جدل خویش را در ایران نیز خواهد گسترد و سیاست استعماری انگلیس در ایران با توجه به این ویژگی هنری مارتین باید به وی کمک کند. اوزلی به عنوان سفیر رسمی و بسیار توانای پادشاه انگلستان در دربار فتحعلی شاه، از موضع و نفوذ گسترده سیاسی و دیپلماسی خود برای کمک به آرمان هنری مارتین بهره برداری می کرد.

اوزلی حتی هنگامی که در شیراز بود و هنوز توجه فتحعلی شاه را به خود جلب نکرده بود، تا جایی که شاه به وی بنویسد در ایران به شیوه ای کار کن که گویی این کشور از آن توست، مارتین را مورد حمایت خود قرار داد و به او قول داد وی را به حاکم شیراز و دستیارانش معرفی و به سود او توصیه کند.

هم چنین، قرار نهاد فهرست پرس وجوهای مارتین را درباره ایران و آن چه وی می خواست در ایران انجام دهد را با خود ببرد تا راهنمایی هایی لازم را برای وی تهیه کند. اوزلی سرانجام به مارتین وعده داد که هنگام سفر مارتین، برای وی نگهبان خواهد فرستاد.

هنری مارتین از همکاری و دوستی نزدیک دیگر کارگردانان استعمار که تحت سرپرستی اوزلی در ایران کار می کردند، مانند موریه و دارسی، نیز برخوردار بود، حتی نوشته های خود مارتین نشان دهنده آن است که وی در فعالیت های خویش، با شبکه جاسوسی موجود در ایران در پیوند بوده است.

4-1) شروع فعالیت مارتین در شیراز
همین که هنری مارتین به شیراز رفت، کار معمولی خود، یعنی به راه انداختن بحث های مذهبی، را آغاز کرد و با افراد گوناگون ایرانی، از روحانی و غیرروحانی، به جدل پرداخت. او به ویژه در بحث های خود، نبوت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و اعجاز نسبت به او را انکار می کرد.

سخن درباره «نبوت پیامبر اسلام» از جمله بحث هایی بود که با تجربه ملکم در ایران چندان بی ارتباط نبود. ملکم و همراهانش در سال 1216 ق / 1801 م در راه بازگشت از ایران به سوی هند، در کرمانشاه به منزل آقا محمدعلی کرمانشاهی، روحانی پرآوازه آن روزگار، رفتند. در آن نشست، سخن از دین و آیین پیش آمد که دستاورد آن یک «رساله نبویه» بود که آقا محمدعلی برای ملکم و دوستانش به رشته نگارش درآورد.

این که ملکم در یک نشست کوتاه با یکی از علمای برجسته ایران وارد یک بحث بنیادی مذهبی مانند مسئله پیامبری شده است و آن عالم را به نوشتن رساله ای در این باره واداشته، بیان گر این مطلب است که هم علمای آن روزگار به جدل و بحث های مذهبی با مخالفان اسلام بسیار دل بستگی داشتند، تا جایی که آقا محمدعلی تنها در درازای یک هفته تقریبا پنج هزار بیت مطلب می نوشت، و هم ملکم به عنوان نماینده بانفوذ کمپانی هند شرقی انگلیس می خواسته که اصولاً نبوت پیامبر اسلام در سرزمین اسلامی ایران مورد پرسش و شک قرار گیرد و علما و مردم ایران در این زمینه سرگرم بحث و جدل شوند.

به نظر می رسد این روند، از دیدگاه ملکم دست کم در بنیاد باورهای مذهبی برخی از مردم سستی پدید می آورد و به هر حال، در مجموع برای سیاست کمپانی هند شرقی نه تنها بی زیان، بلکه پرسود بود. ملکم برای این که این رشته از گفت وگوها را در دل ها و مغزها زنده و فعال نگاه دارد، قول داد که جواب او را از ولایت ارسال نماید. از دیدگاه ما این رویداد، که قهرمانش ملکم بود، با آمدن هنری مارتین به ایران به کمک شخص ملکم و با آگاهی او از روحیه و روش جدلی مارتین و به ویژه انتخاب مسئله نبوت پیامبر اسلام به وسیله مارتین و درگیر ساختن علما و مردم در این زمینه بی ارتباط نمی باشند.

چنین به نظر می رسد که جواب ملکم از ولایت انگلستان، همان اعزام هنری مارتین به ایران بود که ده سال پس از گفت وگوی ملکم با آقا محمدعلی کرمانشاهی رخ داد و به گفته خود ملکم، وی به ایران آمد تا کسانی را که نام خدا را عبث بر زبان می رانند، سر جای خود بنشاند.

مارتین دیگر مردی نامدار شده بود. او در ضمن تبلیغ های مذهبی و استعماری خود در شیراز، از رواج دادن فرهنگ غربی تحت عنوان جشن نوئل نیز خودداری نمی کرد. خود وی از یک جشن نوئل سخن می گوید که با خواهش، جعفرعلی خانِ مرشد صوفیان را نیز به آن مهمانی خوانده بوده است.

یکی از نویسندگان می گوید: «مارتین در شیراز بدان گونه زبان زد مردم شده بود که مقامات ملی از بیم تزلزل ایمان مردم ناگزیر شدند آنان را به پایداری در یگانه دین و ایمان حقیقی شان ملزم سازند». خود مارتین در این زمینه ادعا می کند:

«بزرگان شهر و علما لحظه ای مرا آرام نمی گذاردند. دسته اول از روی حرمتی که برای موطنم دارند و دسته دوم از آن روی که به کار من علاقه مندند به سراغم می آیند. از آن جا که ایرانیان کم تر از هندوان تعصب دارند و مردمی کنجکاوند، امیدوارم برای آنان منشأ خدمتی باشم».

مارتین به هر شیوه که مناسب می دید، برای رسیدن به هدفش عمل می کرد. او حتی از به کار بردن حیله و نیرنگ ابایی نداشت. به عنوان مثال، باور همگانی در شیراز بر این شده بود که هنری مارتین به آن شهر آمده تا مسلمان شود.[4]

به نظر می رسد این شایعه بر پایه ادعای خود هنری مارتین استوار بوده است، زیرا طبق نوشته آقا محمدرضا همدانی، مارتین از میرزا ابراهیم خواسته بود بابی از ابواب ادله و براهین مفید علم و یقین در اثبات نبوت حضرت خاتم النبیین صلی الله علیه و آله بنویسد که شاید به این تدبیر، وی را از بیماری تشکیک به شاهراه تحقیق برساند.

5-1) تلاش مارتین برای مناظره با علمای شیعه
هنری مارتین به این نتیجه رسیده بود که باید با علمای برجسته و مراجع تقلید شیعه نیز رویارو شود و با آن ها جدل کند و از آن رهگذر به آرمان خود در چارچوب سوداگری و سودگرایی استعمار انگلیس نزدیک شود. درنگ یازده ماهه هنری مارتین در شیراز پایان یافت و او پس از ترجمه کتاب عهد جدید به فارسی، که با همکاری یکی از ایرانیان به نام سید علی انجام داده بود، راهی تهران شد تا نسخه ای از آن را به فتحعلی شاه داده و از آن راه، انجیل فارسی خود را جاودانه سازد.

وی در راه، یک هفته در اصفهان درنگ کرد. هنری مارتین و زندگینامه نویسان غربی او پیرامون ادامه جدل و مناظرات مذهبی او با علمای اصفهان سخنی به میان نیاورده اند، ولی مفتون دنبلی، تاریخ نویس ایرانی معاصر او، در حالی که از او با عنوان یوسف نام پادری یاد می کند، می گوید: «مارتین به اصفهان آمد و نزد علمای آن جا تحصیل کرد و مهارتی تمام در خط و علم و دین مسلمانی از فضلای کرام به هم رسانید».

محمد معصوم شیرازی نایب الصدر نیز، ضمن اشاره به حادثه و فتنه هنری مارتن پادری نصرانی، می گوید: «وی در اصفهان نیز به مناقشه و معارضه با علمای اعلام و حکمای اسلام درآمد». نایب الصدر از جمله کسانی که با هنری مارتین گفتگو کرده است، حاجی اصفهانی را که همان ملاعلی نوری اصفهانی است یاد می کند.

تنکابنی می نویسد: «وی چند سال در خدمت آخوند ملا علی نوری تلمذ نموده که مسلما مدت آن نمی تواند درست باشد». هنری مارتین در راه خود به تهران، در شهر قم نیز درنگی بسیار کوتاه داشت و بر پایه برنامه ای که برای خویش برگزیده بود، کوشید از مجتهد برجسته سراسر ایران که روشن است منظور او میرزای قمی بوده است، دیدن کند. ولی میرزا پاسخ داده که اگر مارتین کاری جدّی دارد می تواند به دیدن وی رود، وگرنه به سبب ناتوانی و پیری از دیدار پوزش می خواهد.

هنری مارتین نشست هایی نیز با صوفیان شیراز داشت. وی با شخصی به نام میرزا ابوالقاسم بحث و جدل کرده که به باور او بخش بزرگی از مردم شیراز پنهانی یا آشکارا سر به او سپرده بودند. خود مارتین می نویسد که او با فرزند یکی از مجتهدان، که از مذهب خسته شده و به صوفی گری پناه آورده بود، بحث کرد.

مارتین با صوفی نامدار دیگری به نام آقابزرگ به بحث و جدل پیرامون مسیحی گری پرداخت. چنین می نماید که هنری مارتین، با توجه به این که میان صوفیان و مجتهدان، ستیز دائمی وجود داشته است، می کوشید ضمن ردّ مذهب رسمی ایران و نادرست انگاشتن باورهای صوفیانه، بنیاد باورهای پیروان مذهب رسمی و صوفی گری را به سود مسیحی گری مورد تأیید و حمایت استعمار انگلیس سست نماید. مارتین در همین پیوند، رساله ای نیز نگاشت که در آن، ضمن رد صوفی گری، کیش های موسی و عیسی را برخوردار از حقیقت دانست.

2) فعالیت های ژوزف ولف (متولد 1210 ق / 1796 م)
1-2) ورود به ایران و اقدامات اولیه
یکی دیگر از مبلغان منفردی که پس از هنری مارتین به ایران آمد و فعالیت گسترده ای را در دربار قاجاریه و شهرهای مختلف ایران برای اشاعه مسیحیت در پیش گرفت، مردی آلمانی تبار به نام ژوزف ولف[5] یهودی الاصل بود. اگرچه پدر ولف از روحانیان یهودی بود، اما ولف در جوانی ضمنفراگیری زبان های بیگانه، به ویژه زبان یونانی، با عقاید مسیحیت آشنا شد و از این رو برای تحصیل به رم رفت و در سال 1812م / 1227 ق، به دست یک راهب بندیکت تعمید گرفت و تحصیل خود را در شاخه مسیحیت کاتولیک آغاز کرد.

مدتی بعد اگرچه به پاپ پیوس هفتم معرفی شد، اما به سبب مخالفت با برخی آرای کاتولیسیزم، به فرمان پاپ از رم تبعید شد و به سوئیس رفته و از آن جا به انگلستان بازگشت. ولف سپس در کمبریج به تحصیل زبان های فارسی و عربی پرداخت، الهیات مسیحیت پروتستان را فراگرفت و پس از مدتی به تبلیغ در بین یهودیان علاقه مند شد.

ژوزف ولف در انگلستان به کلیسای انگلیکن پیوست و در انجمن لندن برای اشاعه مسیحیت در بین یهودیان یا CMJبه فعالیت پرداخت. سرانجام ولف نیز همانند هنری مارتین تحت تأثیر عقاید و آرای چارلز سیمئون داوطلب شد به عنوان یک واعظ معمولی برای تبلیغ به شرق میانه اعزام شود. ژوزف ولف سفر تبلیغی خود را در سال 1821 م / 1236 ق، آغاز کرد. این سفر پنج سال به طول انجامید.

ولف یک سفر تبلیغی هم به ایالات متحده آمریکا داشت و در آن جا عهده دار مراسم انتخاب فرد به مقام روحانیت در کلیسا شد. گفتنی است، طی ایام اقامت ولف در آمریکا، به سبب فعالیت های او در مورد بررسی وضعیت یهودیان شرق، جان کوئینسی آدامز رئیس جمهور وقت آمریکا که از مدافعان اندیشه حمایت از یهودیان و صهیونیسم به شمار می رفت از وی برای سخنرانی در کنگره آمریکا دعوت کرد و کالج سنت جان در آناپولیس، نشان درجه دکتری افتخاری در علوم دینی به وی اعطا نمود. ولف پس از بازگشت به انگلستان، دکترای حقوق نیز گرفت و به عنوان کشیش در منطقه یورکشایر به کار پرداخت.

جوزف ولف در نوامبر سال 1824 م / 1239 ق، وارد بوشهر شد و سپس از کازرون، شیراز، اصفهان، کاشان، تهران و تبریز دیدن کرد و در تمامی این شهرها با یهودیان و مسلمانان درباره مسیحیت به بحث و جدال پرداخت و به گونه ای، خاطره حضور مارتین را در اذهان زنده کرد. ولف نیز همانند مارتین، بدون وقفه و در هر شرایط به تبلیغ می پرداخت. به عنوان مثال، وی یک بار در تبریز، از ساعت ده صبح تا شش بعد از ظهر به شش زبان روسی، فرانسوی، ایتالیایی، آلمانی، انگلیسی و سریانی موعظه نمود.

ولف در سال 1826 م / 1242 ق، ازدواج کرد و نتیجه این ازدواج، پسری به نام هنری دراموند شد که بعدها به نمایندگی مجلس انگلستان رسید و مدتی نیز به عنوان وزیرمختار انگلستان در ایران به خدمت پرداخت. سر هنری دراموند ولف مقارن انجام مأموریت خود در ایران (1887 تا 1890م / 1305 تا 1307ق) به عنوان یکی از سیاست مداران فعال در عرصه اقتصاد بین الملل انگلستان و به سبب ده سال نمایندگی حزب محافظه کار در مجلس این کشور، از حمایت و پشتیبانی کارگزاران دولت متبوعه خود برخوردار بود.

از این رو با تکیه بر تجربیات اقتصادی خویش و به منظور کاهش نفوذ روسیه، در صدد جلب سرمایه گذاری تجار انگلیسی در ایران برآمد که نقش وی در انعقاد قرارداد تجاری رویتر، امتیاز تالبوت در انحصار خرید و فروش توتون و تنباکو و آزادی کشتیرانی در کارون، از این امر نشئت می گیرد. وی را همچنین می توان پیشرو تفکر رسمیت بخشیدن به حضور روسیه و انگلستان در ایران دانست که سرانجام این اندیشه با انعقاد عهدنامه 1907 م / 1325 ق، به حقیقت پیوست.

2-2) ملاقات های سیاسی تبلیغی
ژوزف ولف شرح سفر خود را در کتابی با عنوان، «تحقیقات و زحمات تبلیغی بین یهودیان، مسلمانان و سایر فِرَق» به تفصیل بیان کرده است. وی در این سفر، با شاهزادگان قاجار از جمله عباس میرزا نایب السلطنه و اعضای سفارت انگلستان در آذربایجان مانند دکتر مک نیل[6]، سرجان کمپبل[7]و دکترکورمیک[8]ملاقات کرد. او در طول سفر همواره خود را یک انگلیسی واعظ معرفی می کرد و با پیروان فرقه ها و ادیان مختلف به بحث و گفت وگو می پرداخت، به گونه ای که بخشی از کتاب او به شرح مباحث وی با یهودیان، زرتشتیان، ارامنه، مسلمانان شیعه و سنی، صوفیان و... اختصاص دارد.

ژوزف ولف در خراسان با عباس میرزا نیز ملاقات کرد. در این دیدار، عباس میرزا از عقیده ولف مبنی بر تأسیس مدرسه در ایران، استقبال نموده و اظهار تمایل کرد در یکی از مباحثات ولف با مسلمانان و یهودیان شرکت کند. عباس میرزا خود با ولف به مباحثه پرداخت و سپس در نامه ای او را به امیر بخارا معرفی کرد. در مقابل این استقبال عباس میرزا از ولف، وی در بیرجند به سرقت دوازده هزار تومان از اموال عباس میرزا متهم شد و تحت تعقیب قرار گرفت[9] که به سبب انگلیسی بودن او را رها کردند و او نیز پس از رهایی، نسخه هایی از کتاب مقدس را به زبان عربی و فارسی در آن سامان پخش کرد.

ولف در آخرین سفر خود به ایران در سال 1843 م / 1259 ق، با محمد شاه قاجار (پادشاهی: 1250 تا 1264 ق / 1934 تا 1848 م) ملاقات کرد و از وی نیز سفارش نامه هایی برای فعالیت گسترده تر و بیش تر دریافت کرد.

3-2) فعالیت های استعماری
همان گونه که گذشت، فعالیت های تبلیغی کلیسا همواره با سیاست های استعماری کشورهای استعمارگر هماهنگ بوده است و فعالیت های ژوزف ولف نیز از این قاعده مستثنی نبوده و برنامه تبلیغی او در راستای برنامه های استعمار بوده است. یکی از مهم ترین نتایج فعالیت های تبلیغی او برای استعمار، تحقیقات وی درباره اقلیت یهود در شرق، به ویژه ایران، بود. تحقیقات ولف در زمینه اقلیت یهود، سرآغازی برای نگاه ویژه به یهودیان شرقی از جانب کلیسا شد.

در ایام تبلیغ ولف در ایران، نظریه ای خاص در اروپا درباره اسباط گمشده یهودیان رایج شد که بر اساس آن، رابطه ای این همانی میان افاغنه و اسباط گمشده یهودیان برقرار می شد. احتمالاً از همین روست که ژوزف ولف بیش ترین تلاش خود را بر تحقیق درباره یهودیان ایران و هم چنین اسباط گمشده آنان در این سرزمین و آسیای میانه معطوف کرد. از سوی دیگر، با توجه به پیشینه اندیشه رایج و سیاست انگلستان مبنی بر حمایت از یهودیان در شرق و ترغیب آنان به مهاجرت به فلسطین، می توان چنین انگاشت که فعالیت های ولف در شناسایی یهودیان تا حدودی از این امر نشئت می گرفته است. در واقع، در صورت تعیین افاغنه به عنوان یکی از اقوام یهود، اقدامات سیاسی دولت انگلستان برای نفوذ و تسلط بر افغانستان با عنوان قانون حمایت از یهودیان شرق، رسمیت می یافت و حضور انگلستان در شرق آسیای میانه را موجّه می نمود. از این روست که این گونه فعالیت های ولف به عنوان اولین اقدامات درباره معرفی یهودیان مورد توجه و حمایت دولت مردان اروپا قرار گرفت. وی خود در این باره چنین می گوید:

«برای نخستین بار مسیحیت را به یهودیان مقیم ایران، خراسان، بخارا، افغانستان، دشت ترکستان، خوقند و تاتارهای چینی شناساندم، و جمعی از یهودیان مصر، یافا، صنعا، یمن و بخارا را تعمید دادم. من اولین بار مسئله یهود را در دانشگاه های آکسفورد، لیدن، اوترخت و در کنگره آمریکا مطرح کردم».

سرانجام به دنبال فعالیت های گسترده و مداوم ژوزف ولف برای تبلیغ یهودیان شرق میانه، به ویژه ایران، انجمن لندن برای اشاعه مسیحیت در میان یهودیان، در سال 1844 م / 1260 ق، اولین مبلّغان مسیحی را برای فعالیت در جوامع یهودی ایران اعزام کرد.

از سوی دیگر، با توجه به این که مقارن قرن 19 م / 13 ق، ایران از نظر موقعیت سوق الجیشی و استراتژیکی به عنوان دروازه دست رسی به هندوستان، همواره مورد توجه دولت های انگلستان و روسیه قرار داشت، سفرهای مکرر ولف به شرق میانه را نمی توان با اهداف سیاسی و استعماری انگلستان در این ناحیه بی ارتباط دانست. به ویژه آن که حضور ولف به عنوان مبلّغ مذهبی در شرق میانه، کم تر از سفر کارگزاران سیاسی و نظامی انگلستان، توجه امرا و اهالی آن ناحیه را جلب می کرد.

4-2) دستاوردها
1) ملاقات با قشرهای مختلف مردم، از جمله مهم ترین وظایف ولف در سفرهایش به شرق میانه و ایران به شمار می رفت. وی در دیدار با افراد گوناگون، آمادگی آنان برای گرایش به مسیحیت را مدّ نظر قرار می داد و به شیوه های مختلف توجه آنان را به این آیین جلب می کرد. از جمله اقدامات وی در این زمینه، ملاقات وی با فردی به نام میرزا ابراهیم شیرازی است. گویا ولف پس از آشنایی با وی و بررسی توانایی های او، هزینه سفر وی به انگلستان را متقبل شد. اگرچه از هدف اصلی ولف برای اعزام میرزا ابراهیم به انگلستان اطلاع دقیقی در دست نیست، اما میرزا ابراهیم با حمایت سر گور اوزلی به عنوان استاد زبان فارسی و عربی در کالج هند شرقی هیلی بری[10] به کار مشغول شد.هم چنین با این که از تغییر مذهب میرزا ابراهیم به وسیله ولف اطلاع دقیقی در دست نیست، اما نمی توان پذیرفت که ولف بیهوده هزینه سفر وی را متقبل و یا سر گور اوزلی مقدمات تحصیل و تدریس وی را در انگلستان فراهم کرده باشد. از آن جا که وی با یک انگلیسی ازدواج کرد و نام فرزند او نیز نامی مسیحی بود، امکان دارد بتوان وی را یکی از نخستین دست پرورده های ولف و سایر مبلّغین انگلیسی در ایران قاجاری دانست.

2) ولف درباره نسطوریان مقیم ارومیه و خسروی تحقیق کرد و نخسه ارزشمندی از اسفار پنج گانه تورات به زبان سریانی را با خود به انگلستان برد که انجمن کتاب مقدس برای بریتانیا و خارج چندین نسخه از آن را چاپ و منتشر کرد.

3) خدمت ولف به مسیحیت، محدود به حوزه ایران نمی شود، بلکه وی در سال 1835 م سومین سفر خود را از انگلستان به شرق میانه از سر گرفت و این بار به تحقیق درباره مسیحیان و یهودیان قاهره، حبشه، جدّه و یمن پرداخت و نسخه هایی از کتاب عهد جدید را در دسترس آنان قرار داد. [11]

4) تبلیغات و تحقیقات ولف، نتایج مثبتی در نحوه تعامل میان یهود و مسیحیت در ایران در پی داشت. با این توضیح که: انجمنی به نام «انجمن اشاعه مسیحیت در بین یهودیان» در سال 1809 م / 1224 ق و به منظور تبلیغ و تبشیر یهودیان به آیین مسیحیت و ایجاد تسهیلات آموزشی و پزشکی برای آنان در سراسر جهان، در لندن تأسیس شد. اما اعضای این انجمن تا زمان ورود ژوزف ولف به ایران و سفرهای مکرر او در دهه 20 و 30 قرن 19 م / دهه 30 و 40 قرن 13 ق، برای تأسیس شعبه ای به منظور ترویج مسیحیت در بین یهودیان ایران، هیچ اقدامی نکردند.

از این جهت، پس از آن که ژوزف ولف به انگلستان بازگشت، با تکیه بر اطلاعاتی که از وضع یهودیان ایران و سایر سرزمین های واقع در شرق میانه جمع آوری کرده بود، اولین هیئت، برای فعالیت بین یهودیان در سال 1260 ق / 1844 م، به ایران اعزام شد. اعضای این هیئت سه نفره به طور هم زمان، در مناطق یهودی نشین ایران به جمع آوری اطلاعات و تبلیغ و تبشیر یهودیان پرداختند و شرح مشاهدات خود را در اختیار انجمن قرار دادند.

مدتی بعد، فعالیت های مبلغان این هیئت در بین یهودیان ایران، توجه سر موزس مونته فیوره رهبر یهودیان انگلستان را به خود جلب کرد و وی بودجه خاصی را برای کمک به این هیئت درنظر گرفت. به این ترتیب، هیئت اشاعه مسیحیت در بین یهودیان، در شهرهای تهران، اصفهان و همدان، سه مرکز تبلیغی تأسیس کرد و از این پس، با انجمن تبلیغی کلیسا در اصفهان که در میان تمام اقلیت های دینی در ایران فعالیت می کرد، همکاری خود را آغاز نمود.

رابرت بروس[12] مؤسس انجمن تبلیغی کلیسا در اصفهان، در مراسم مذهبی که اعضای هیئت مبلغان انگلیسی برای یهودیان برگزار می کردند به موعظه می پرداخت و دکتر کار در بنای نمازخانه بیمارستان این هیئت در اصفهان با آنان همکاری می کرد. به این ترتیب، اگرچه هیئت انجمن اشاعه مسیحیت در بین یهودیان به ظاهر هیئت مستقلی محسوب می شد، اما در واقع جزئی از هیئت انجمن تبلیغی کلیسا در ایران بود.[13]

3) فعالیت های رابرت بروس
1-3) ورود به ایران و اقدامات اولیه
انجمن تبلیغی کلیسا با توجه به ساختار مذهبی ایران مبنی بر حاکمیت غالب اسلام و تعصب مسیحیان بومی و سایر اقلیت های دینی در حفظ آیین های خویش، مایل بود بخش عمده فعالیت های تبلیغی خود را در سرزمینی چون هندوستان متمرکز کند تا از این طریق تا حدودی تحت حمایت نیروی استعماری انگلیسی حاکم بر آن منطقه، قرار گیرد و در ضمن، به تغییر کیش اهالی بومی آن سرزمین که به این امر مستعدتر و متمایل تر بودند، بپردازد.

اما ناگفته نماند که با این حال، اعضای انجمن تبلیغی کلیسا به رغم سفرهای مبلّغان منفرد، برای حفظ حلقه های ارتباطی خود در هندوستان، همواره امکان فعالیت در ایران را مدّ نظر داشتند. با این حال هیچ گاه در صدد تأسیس یک پایگاه ثابت در ایران برنیامدند و شاید هم مبلّغ داوطلب برای انجام این کار نیافتند؛ زیرا برای ایجاد چنین مرکزی، آنان نمی توانستند از وجود مبلغان منفرد سود جویند. در واقع، انجمن تبلیغی کلیسا دست کم به دو یا سه مبلّغ که در استخدام دایمی آن انجمن باشند، نیاز داشت تا امکان حضور و فعالیت آنان را تا حدود یک سال در ایران بررسی نماید و اطلاعات مورد نیاز آنان را برای توسعه امور تبلیغی در این کشور جمع آوری کند.

سرانجام زمانِ مناسب برای این کار در سال 1869 م / 1285 ق و مقارن با بیست و یکمین سال دوران حکم رانی ناصرالدین شاه قاجار (متوفی 1313 ق / 1896 م) فراهم شد و انجمن تبلیغی کلیسا مبلّغی به نام رابرت بروس[14] را برای اقامت دو ساله به ایران فرستاد.

رابرت بروس یک مبلّغ ایرلندی از اعضای کالج تثلیث دوبلین بود که در 25 سالگی و به سال 1858 م / 1275 ق، از مقام شماسی خادم کلیسا و رتبه ای پایین تر از کشیش به عنوان کشیش، تعمید داده شد و برای خدمت در هیئت انجمن تبلیغی کلیسا در ناحیه آمرینسار در پنجاب هندوستان مستقر شد.

بروس در سال 1868 م / 1285 ق، به سبب بیماری به همراه همسرش به انگلستان بازگشت و یک سال بعد به تنهایی بار دیگر به هندوستان سفر نمود. ولی چون طی اقامت در هندوستان با فارسی زبانان بسیاری روبه رو شده بود، تصمیم گرفت برای تکمیل زبان فارسی خود و اصلاح ترجمه انجیل هنری مارتین مدتی در ایران به سر برد.

از این رو، وی در سال 1286 ق / 1869 م، به عنوان تنها نماینده انگلیسی دولت انگلستان در جلفای اصفهان مستقر شد تا ترجمه فارسی انجیل و تورات را اصلاح نموده، کتاب دعایی را به زبان ارمنی ترجمه کند. [15]

ورود بروس به اصفهان با یکی از دوره های بروز قحطی در سراسر ایران و شیوع وبا در اصفهان هم زمان بود. در این دوران، به سبب دلایلی، چون کمبود آب، عمل نیامدن محصولات کشاورزی و بی توجهی دولت نسبت به توزیع عادلانه مواد غذایی، قحطی سختی در ایران گسترش یافت که به شیوع وبا و مرگ عدّه زیادی انجامید.

بروس با تکیه بر وظایف تبلیغی خویش، در صدد برآمد ضمن انجام امور خیریه برای رسیدگی به قحطی زدگان و بیماران مبتلا به وبا، اولین نمونه از فعالیت های انجمن تبلیغی کلیسا را به جامعه اصفهان معرفی کند. وی پس از آن که همسرش در سال 1287 ق / 1870 م، به او ملحق شد، کار رسیدگی به این آسیب دیدگان را آغاز کرد و حدود هفت هزار نفر را که دو هزار نفر آن ها ارمنی بودند، تحت پوشش قرار داد. در این راستا، حدود شانزده هزار پوند از لندن به عنوان کمک به قحطی زدگان، به ویژه ارامنه و یهودیان جلفا و اصفهان به دست بروس رسید. هزینه نگه داری از این افراد را، بروس و برخی حامیان امور تبلیغی در انگلستان و اروپا تأمین می کردند.

برخی از ارامنه جلفا از فعالیت های بروس استقبال نموده و به وی پیشنهاد کردند در تأسیس یک مدرسه کوچک برای ارامنه به آن ها کمک کند. این در حالی بود که گروه دیگری از ارامنه جلفا به طور علنی با حضور بروس و فعالیت های او که سبب تغییر آیین برخی از ارامنه و پذیرش آیین پروتستان از سوی آن ها شده بود مخالفت می کردند.

بروس طی پنج سال اقامت خود در ایران، علاوه بر انجام امور خیریه که در نهایت برای جلب توجه اهالی اصفهان و جلفا نسبت به فعالیت های هیئت تبلیغی بود، امر تبلیغ و ترویج آرا و عقاید مسیحیت پروتستان را نیز بر عهده داشت. وی برای دست یابی به این مقصود، مراسم مذهبی را در محل اقامت خود به زبان فارسی برگزار می کرد و تنها سرودها و مزامیر را به زبان ارمنی بیان می نمود.

وی درصدد بود علاوه بر ارامنه، سایر اهالی جلفا و اصفهان مانند مسلمانان و یهودیان را نیز به پذیرش آرا و عقاید پروتستانیزم دعوت کند. البته فعالیت او در این زمینه، در بیش تر موارد بی نتیجه بود. با این حال، پس از گذشت شش سال از اقامت بروس در جلفا، سرانجام انجمن تبلیغی کلیسا متقاعد شد فعالیت بروس در ایران را به رسمیت بشناسد و به این ترتیب در تابستان سال 1291 ق / 1875 م، اولین هیئت انجمن تبلیغی کلیسا به طور رسمی کار خود را در ایران دنبال کرد و از پشتیبانی و حمایت دایمی و رسمی این انجمن برخوردار شد.

به مرور ایام و به خصوص پس از سفر موفقیت آمیز بروس و خانواده اش به ایرلند در سال 1298 ق / 1881 م، که به تأمین بودجه مورد نیاز هیئت انجامید، شماری از مبلغان ایرلندی آمادگی خود را برای همکاری و فعالیت در هیئت انجمن تبلیغی کلیسا در جلفا اعلام کردند. برخی از این اعضای جدید، از مبلغان منفرد و شماری از آنان نیز از جمله زنان مبلّغ بودند. از این پس، فعالیت مبلغان هیئت انجمن تبلیغی کلیسا در جلفا در سطح قابل توجهی توسعه یافت و در سه شاخه امور مذهبی، آموزشی و پزشکی متمرکز شد که در واقع دو شاخه آموزشی و پزشکی، جزئی از فعالیت مذهبی بود.

2-3) فعالیت های تبلیغی
اگر چه رابرت بروس برای ترجمه و تصحیح متون کتاب های عهد عتیق و جدید به ایران آمد، اما حیطه وظایف او تنها به این امر محدود نمی شد. آرنولد آرتور سیاح انگلیسی، از بروس به عنوان یک مبلّغ استثنایی، سرباز الهی با ذائقه ای خاص برای جنگ مذهبی در دورترین مکان های زمین و مسلط ترین فرد در ایران به زبان فارسی یاد می کند. رابرت بروس به دلیل تسلط بر زبان فارسی، علاوه بر ترجمه و تصحیح کتب های مقدس، برای اهالی جلفا موعظه می کرد و از ترجمه متون مذهبی به زبان فارسی برای جلب توجه عامه مردم سود می جست. هم چنین بروس کلاس هایی برای فراگیری زبان انگلیسی برای بزرگ سالان تشکیل داده بود که پس از آن، مراسم عبادی به شیوه آیین ارامنه برگزار می شد. از این رو، چنین کلاس ها و مراسمی انگیزه لازم را برای جلب توجه ارامنه به حضور در هیئت ایجاد می کرد. اگر چه اکثر این ارامنه هیچ گاه از عقاید خود بازنگشتند، اما حضور در هیئت، بر وجهه ظاهری فعالیت مبلغان انجمن تبلیغی کلیسا می افزود.

3-3) فعالیت های آموزشی
رابرت بروس پس از اقامت در جلفا به پیشنهاد برخی از ارامنه و با همکاری کاراپت هوانس مدرسه ای برای آموزش پسران ارمنی در جلفا تأسیس کرد. این مدرسه در حدود سال 1291 ق / 1874 م، کار خود را در جلفا آغاز کرد. سه سال پس از تأسیس این مدرسه، در سال 1294 ق / 1877 م، 131 شاگرد که بجز سه نفر بقیه ارمنی بودند در این مدرسه تحصیل می کردند که بعضی از کودکانِ کشیشان ارمنی نیز در شمارِ این محصلین بودند. هم چنین برخی از کودکان بی سرپرست نیز در این مدرسه تحصیل می کردند که هیئت انجمن تبلیغی کلیسا مخارج تحصیل آنان را تأمین می کرد. شمار دانش آموزان این مدرسه در سال 1309 ق / 1891 م، 205 نفر بود. به این ترتیب طی پانزده سال حدود 56 درصد به تعداد دانش آموزان آن افزوده شد.

برنامه درسی این مدرسه عبارت بود از آموزش زبان لاتین، فرانسه، انگلیسی، چهار کتاب اول هندسه اقلیدسی و جبر، که بعضی از این دروس به نوجوانان تدریس می شد. به نقل از دکتر ویلز، برنامه درسی این مدرسه با کلاس های درسی سیکل اول دبیرستان در انگلستان مطابقت داشت.

علاوه بر مدرسه پسرانه، هیئت جلفا مدرسه دخترانه ای نیز ایجاد کرد. این مدرسه را مبلغان زن اداره می کردند و حدود 100 دانش آموز دختر در آن به تحصیل اشتغال داشتند. هم چنین کلاس های خاصی برای تعلیم فنون و حرفه های مختلف، از جمله نجّاری برای پسران و خیاطی، سوزن دوزی و برودری دوزی برای دختران در نظر گرفته شده بود که به سبب امکان استفاده از این فنون در زندگی روزمره و برای امرار معاش، این کلاس ها بسیار مورد استقبال دانش آموزان و خانواده های آنان قرار گرفت. گفتنی است تعلیم این حرفه ها را غالبا استادکاران بابی بر عهده می گرفتند و دولت انگلستان نیز از صرف هزینه های گزاف برای این امر خودداری نمی ورزید.

علاوه بر این، گروهی از ارامنه جلفا که کودکان آن ها در این مدرسه تحصیل می کردند، معتقد بودند کودکانشان پس از تحصیل در این مدارس و آشنایی با زبان انگلیسی به آسانی می توانند به هندوستان بروند و با پرداختن به برخی امور اقتصادی، از موقعیت مالی مناسب برخوردار شوند و با ارسال مبالغی، خانواده های خود را تأمین نمایند و تغییر قابل توجهی در وضع اجتماعی و اقتصادی خود به وجود آورند. به نقل از ایزابلا برد، با در نظر گرفتن بزرگ سالانی که در این هیئت تعلیم می دیدند، حدود 3000 نفر از آنان، پس از فراگیری زبان، علوم و حرفه های مختلف، به هندوستان، جاوه یا اروپا می رفتند و در این نواحی به تحصیل یا کار مشغول می شدند.

کلارا رایس از سیاحان و وابستگان به انجمن تبلیغی کلیسا نیز در کتاب خود به نام «زنان ایران و رسوم آن ها» به مواردی از این مهاجرت ها اشاره کرده، یادآور می شود که برخی دختران دانش آموز در مدارس هیئت برای تحصیل پزشکی و سایر علوم، به ایالت متحده آمریکا، هندوستان و انگلستان می رفتند. در مدارس هیئت انجمن تبلیغی کلیسا علاوه بر تعلیم و تدریس دانش آموزان، مکانی به فعالیت های ورزشی آنان اختصاص داشت.[16]

4) نگاهی کلی به انواع فعالیت های مبلغین مسیحی در ایران
4-1) ترجمه و پخش انجیل
مقارن سال های پایانی قرن 18 م / 12 ق، و با تأسیس و سامان یافتن انجمن های تبلیغی در اروپا، به ویژه انگلستان، و به دنبال گسترش اهداف توسعه طلبانه و استعماری این دوران در مشرق زمین، سیل مبلغان پروتستان به سراسر جهان به ویژه به این سرزمین ها، سرازیر شد.

در این بین، به سبب سیادت سیاسی انگلستان در هندوستان، این سرزمین به عنوان یکی از مهم ترین مراکز فعالیت مبلغان مذهبی انگلستان انتخاب شد. اما زبان هندی تنها زبان رایج در این سرزمین نبود، بلکه زبان فارسی به عنوان زبانی ادبی، زبان مشترک در سراسر هندوستان و زبان محاکم اسلامی و دادگاه های قضایی بریتانیای کبیر در هندوستان بود.

نظر به اهمیت زبان فارسی، مبلغان مسیحی که در هندوستان فعالیت می کردند، در صدد برآمدند برای پیشبرد مقاصد تبلیغی خود، متن کتاب مقدس را به زبان فارسی ترجمه کنند و نسخه هایی از این کتاب را در اختیار عامه مردم هندوستان قرار دهند. مهم ترین و فعال ترین این مبلغان هنری مارتین بود.

وی در سفر به ایران کتاب عهد جدید انجیل های چهارگانه را ترجمه کرد و پس از مرگ او نیز این ترجمه ها با کمی اصلاحات سه بار تجدید چاپ شد و از حدود سال 1827م / 1243ق، به مدت نیم قرن به عنوان تنها ترجمه از انجیل در این سرزمین مورد استفاده قرار گرفت.

حدود 26 سال پس از ترجمه انجیل هنری مارتین، یک مبلّغ اسکاتلندی به نام ویلیام گلن[17] کهدر قفقاز با هیئت تبلیغی بازل همکاری می کرد، کار ترجمه کتاب عهد عتیق را بر عهده گرفت. در واقع، کتاب عهد عتیق نیز یکی از ابزارهای کار مبلغان مسیحی بود؛ زیرا با ورود به قرن نوزدهم میلادی / سیزدهم هجری قمری، و رشد آرا و عقاید راسیونالیستی و عقل گرایانه، برخی مندرجات کتاب های مقدس مورد انتقاد قرار گرفت.

به این ترتیب و به گفته گورنفلد، محقق آلمانی، اگر تاریخی بودن موضوع های این دو کتاب مقدس مردود شمرده می شد، مسیحیت نیز بی اعتبار می گردید. از این جهت مبلغانی مانند گلن در صدد برآمدند با ترجمه نسخه هایی از کتاب عهد عتیق که در شرق موجود بود، هم درباره این کتاب تحقیق نمایند و هم ابزار تبلیغ مبلغان را تکمیل کنند. گلن هم چنین «مزامیر» و «کتاب امثال» را نیز به فارسی ترجمه کرد. مبلغان منفرد، بازرگانان و نمایندگان سیاسی کشورهای اروپایی، این دو کتاب و دیگر کتاب ها و رساله های انجمن های تبلیغی را پخش می کردند.

سرانجام پس از ورود بروس به هندوستان و اقامت او در ایران، وی در ترجمه کتاب عهد جدید هنری مارتین و عهد عتیق گلن تجدید نظر نموده و آن ها را دوباره تصحیح کرد، که ترجمه جدید وی از عهد جدید، از حدود سال 1891 م / 1309 ق، تا به امروز آخرین ترجمه از این کتاب است. بروس به سبب ترجمه این دو کتاب از سوی « انجمن انجیل برای بریتانیا در خارج» به عنوان نماینده این انجمن در ایران انتخاب شد و پس از او نیز این انجمن و انجمن تبلیغی کلیسا نمایندگانی را برای نظارت بر ترجمه کتاب ها و ادعیه مذهبی به ایران فرستادند، که فعال ترین آن ها مبلّغی به نام تیزدال[18] بود.

مراکز اصلی انجمن تبلیغی کلیسا و انجمن انجیل برای بریتانیا در خارج، در تهران و اصفهان متمرکز بود و تقریبا در فاصله زمانی حدود صد سال از آغاز تا پایان دوره قاجاریه 17412 جلد از بخش هایی از تورات، 20 هزار جلد انجیل، 64 هزار جلد عهد جدید به همراه عهد عتیق و مزامیر را چاپ و برای استفاده عامه مردم در ایران منتشر کرد، حال آن که تعداد جمعیت باسواد ایران از ده هزار نفر بیش تر نبود.

2-4) انتشار کتاب های مذهبی در کنار کتاب مقدس
مبلغان مذهبی در سفرهای تبلیغی خود، همواره شماری از کتاب های مذهبی را نیز به همراه داشتند و با تکیه بر مندرجات آن ها موعظه می نمودند و سپس نسخه ای از آن ها را به شنوندگان اهدا می کردند تا در صورت لزوم با مطالعه آن به پاسخ سؤالات خود دست یابند. از این جهت، کتاب ها و رساله های مذهبی مسیحی در تاریخچه فعالیت مبلغان مسیحی اهمیت قابل توجهی داشت و نگارش، چاپ و انتشار آن ها از جمله فعالیت های اصلی هیئت های تبلیغی مسیحی محسوب می شد.

در این بین، تألیف کتاب هایی درباره زندگی نامه مبلغان معروف و فعال در تاریخچه تبلیغ مسیحیت نیز بخشی از این فعالیت ها بود. بسیاری از مبلغین مسیحی اگر نمی توانستند در کشورهای شرقی کتاب های مورد نظر خود را چاپ و منتشر کنند، آن ها را در اروپا به چاپ می رساندند.[19]

3-4) چاپ و نشر سروده های روحانی مسیحی
با ورود تیزدال به جلفا، دوران طلایی در خلق آثار ادبی در انجمن تبلیغی کلیسا آغاز شد. وی با خرید یک دستگاه تایپ و یک دستگاه چاپ که به دستگاه چاپ هنری مارتین معروف بود، چاپ و نشر کتاب های مختلف را آغاز کرد که یک نسخه اصلاح شده از یک کتاب دعا به زبان فارسی، از آن جمله بود.

پس از این تاریخ، هیئت انجمن تبلیغی کلیسا با همکاری هیئت تبلیغی مبلغان آمریکایی، کار ترجمه کتاب های سرود مذهبی را در سطح وسیع تری آغاز کرد که نتیجه آن چاپ سه دوره از سه کتاب سرودهای مذهبی با عنوان سرودهای روحانی مسیحی بود. اهمیت ترجمه سرودهای مذهبی به حدّی بود که تمامی مبلغانی که حتی اطلاع کمی نیز از ادبیات فارسی داشتند، در کار ترجمه همکاری می کردند.

این مبلغان، علاوه بر مراسم عبادی، در بیمارستان ها نیز این سرودها را برای بیماران می خواندند و موجبِ تعجب آن ها می شدند. اگرچه این سرودها در چارچوب آهنگ های اروپایی ساخته شده و برای شنوندگان شرقی تا حدّی نامأنوس بود، اما انجمن تبلیغی کلیسا در اقدام بعدی در سال 1327 ق / 1928 م، و مقارن با سال های پایانی دوره قاجاریه، کتابی مشتمل بر 31 سرود به زبان فارسی و با آهنگ های شرقی چاپ و منتشر کرد و به این ترتیب، یکی از مهم ترین ابزار تبلیغ مبلغان این هیئت را در اختیار آنان قرار داد.

4-4) فعالیت پزشکی
مبلغان مسیحی معتقدند یک پزشک مبلّغ، باید نسخه زنده انجیل باشد، چون پزشکان می توانند با التیام بخشیدن به دردهای بیماران، تأثیر عمیقی در روحیه آن ها ایجاد کنند. بر اساس این، آنان بر این باور بودند که پزشک هیئت تبلیغی نباید هیچ گاه فراموش کند که وی در وهله اول یک مبلّغ است تا یک پزشک. طبیعی است برخلاف یک معلم مبلّغ که تنها با کودکان سروکار دارد، یک پزشک مبلّغ، می تواند با تمامی قشرهای مختلف اجتماعی ارتباط برقرار کند و در شرایطی که بیمار به صورت جدی به کمک وی احتیاج دارد، به نوعی مقدمات تبلیغ و تبشیر وی را فراهم سازد. در واقع همان گونه که در مجمع جهانی امور تبلیغ مسیحیت در سال 1910 م / 1328 ق، اعلام شده، مراقبت های پزشکی، بخش درست و ضروری کار تبلیغ است.

آن هنگام که مبلغان انجمن تبلیغی کلیسا در ایران مستقر شدند، اگرچه از میزان جنگ های داخلی و خارجی کاسته شده بود، ولی شیوع امراض واگیر و قحط سالی های مکرر، روزبه روز بر شمار جمعیت بیمار در ایران می افزود. تنها در حدّ فاصل سال های 1251 تا 1278 ق / 1835 تا 1861 م، هشت بار وبا در تبریز شایع شد؛ و حال آن که به سبب پایین بودن سطح بهداشت عمومی، امکان ابتلا به بسیاری از بیماری های دیگر مانند حصبه، ذات الریه و امثال آن ها نیز در جامعه وجود داشت.

اگرچه در این دوران، پزشکان ایرانی با روش های سنتی، مداوای بیماران را بر عهده داشتند، اما با توجه به میزان تخصص آن ها، این گروه نمی توانستند جواب گوی تمامی بیماران باشند. در واقع، در صورت وجود نیروی کافی برای درمان نیز، روش های آنان بسیار ابتدایی بود و نتایج مثبتی را به دنبال نداشت.

از این جهت، مبلغان انجمن تبلیغی کلیسا در ایران در اولین گام های تبلیغی خود، رسیدگی به بیماران و قحطی زدگان را بر عهده گرفتند و در برخی مناطق مانند کرمان، هیئت پزشکی مبلغان انگلیسی، اولین مرکز و پایگاه تبلیغی آنان به شمار می رفت.

مبلغان از ساعت شش صبح تا حدود ساعت هشت بعد از ظهر از بیماران عیادت می کردند و در برخی موارد هر مبلّغ پزشک با دستیارش، حدود چهل تا شصت بیمار را مداوا می کرد. برخی از پزشکان مانند دکتر کار نیز پس از مداوای بیمار یک جلد کتاب مقدس به آنان اهدا می کردند.

5-4) تأسیس مدرسه به سبک مسیحی
بیش تر مبلغین مسیحی تلاش می کردند برنامه های تبلیغی خود را در قالب کلاس های آموزشی در مدارس خودساخته دنبال کنند. در مدارس مسیحی علاوه بر آموزش عقاید مسیحی و زبان انگلیسی، انواع فنون و هنرهای پسرانه و دخترانه نیز آموزش داده می شد. مبلغین، در ابتدا تلاش می کردند کودکان مسیحی ایرانی را به این مدارس بکشانند و در برخی موارد نیز سعی می کردند کودکان یهودی و مسلمان را نیز در این مدارس ثبت نام کنند.

هدف آنان از ثبت نام کودکان مسلمان، دعوت آن ها به آیین مسیحی بود، هرچند بیش تر کودکانی که در خانواده های مذهبی تربیت شده بودند، کم تر به آرای مبلغان توجه می کردند و حتی با آن ها مخالفت می ورزیدند، که از این بین می توان به میرزا محمد فرخی یزدی از شاعران قرن 14 ق، اشاره کرد.

وی به سال 1306 ق / 1888 م، در یزد متولد شد و پس از فراگیری تحصیلات مقدماتی در مدرسه مبلغان انگلیسی در این شهر به تحصیل پرداخت. اما مدتی بعد با تعلیمات آنان، به مخالفت پرداخت و در پانزده سالگی اشعاری به این مضمون بر ضد فعالیت های آنان سرود:

سخت بسته با ما چرخ، عهد سست پیمانی

داده او به هر پستی، دستگاه سلطانی

دین ز دست مردم برد، فکرهای شیطانی

جمله طفل خود بردند در سرای نصرانی

صاحب الزمان! یک ره سوی مردمان بنگر

کز پی لسان گشتند، جمله تابع کافر

پس از نمازشان خوانند ذکر عیسی اندر بر

پا رکاب کن از مهر، ای امام برّ و بحر

فرخی یزدی به سبب سرودن این اشعار از مدرسه اخراج شد و تحصیلات او متوقف گردید. وی که از خانواده متوسطی بود، پس از اخراج از مدرسه در کارگاه پارچه بافی و مدتی نیز در نانوایی به کار پرداخت؛ اما از سرودن شعر نیز غافل نبود.

علاوه بر فرخی یزدی، گروه دیگری از شاگردان مدارس مبلغان انگلیسی، به طور علنی با ترجمه سرودهای مذهبی به زبان فارسی و خواندن آن ها در مدارس مخالفت می کردند که در یادداشت های برخی مبلغان انگلیسی به این امر اشاره شده است.

در مقابلِ این گروه از دانش آموزان، برخی دیگر، به ویژه کودکان بی سرپرستی که از سنین خردسالی در مدارس مبلغان تربیت می شدند، به تدریج به پذیرش آرا و تعالیم مبلغان متمایل می شدند. برخی نیز به توصیه والدین خود که به نوعی تحت تأثیر تعالیم مبلغان قرار گرفته بودند، در این مدارس تحصیل می کردند و با توجه به جوّ حاکم در محیط خانوادگی خود، مبنی بر حمایت از آموزش های مبلغان مسیحی، به سلک پیروان عقاید آنان در می آمدند. که از این بین، می توان به حسن دهقانی تفتی که بعدها به عنوان اولین اسقف ایرانی کلیسای اسقفی و چهارمین اسقف این کلیسا در ایران انتخاب شد، اشاره کرد.

همان گونه که وی در کتاب خود به نام «طرح دنیای من»[20]یادآور می شود، به سبب اشتغال مادربزرگ، خاله و مادرش در بیمارستان مبلغان انگلیسی در یزد، مادر او به مسیحیت می گرود و هنگام مرگ نیز وصیت می کند وی را برای تحصیل به مدرسه مبلغان یزد بفرستند. او نیز تحت سرپرستی میس گینگ دون قرار می گیرد و چون مدرسه پسرانه ای در یزد وجود نداشته، از شش سالگی در مدرسه دخترانه مبلغان، تحصیل می کند و پس از آن که مدرسه پسرانه تأسیس شد، تحصیل خود را در این مدرسه ادامه می دهد.

6-4) ارتباط با عشایر ایرانی
اکثر مبلغین مسیحی تمایل داشتند با عشایر ارتباط برقرار کنند. ارتباط بین مبلغان انگلیسی و عشایر از یک نیاز دوجانبه نشئت می گرفت؛ زیرا مبلغان مذهبی معتقد بودند به سبب بُعد مسافت و دور بودن محل زندگی عشایر از جامعه شهری، امکان توسعه فعالیت تبلیغی بیش تری را خواهند داشت و می توانند به دور از نظارت حکام محلی و عامه مردم، به آسانی با عشایر ارتباط برقرار کنند.

در مقابل، عشایر که به سبب دور بودن از شهرها، با کمبود امکانات آموزشی و پزشکی روبه رو بودند، از حضور پزشکان مبلّغ در بین خود خشنود می شدند؛ به گونه ای که خان های عشایر بختیاری و قشقایی حاضر بودند برای اقامت مبلغان آموزگار یا پزشک، تمامی لوازم و امکانات مورد نیاز آن ها را با حقوق کافی در اختیار ایشان قرار دهند.

طبیعی است مبلغان انگلیسی نیز از این امر استقبال می کردند و از این جهت بود که در دوره قاجاریه، شماری از پزشکان انجمن تبلیغی کلیسا برای مدتی در بین عشایر ناحیه غرب و جنوب غربی ایران، به فعالیت آموزشی و پزشکی پرداختند که در این بین می توان به فعالیت دکتر الیزابت راس اشاره کرد. وی در کتاب خود به نام «با من به سرزمین بختیاری بیایید» شرحی از اقامت خود در ایل بختیاری بیان کرده است.

هم چنین کلارا رایس در کتاب «ماری برد در ایران» به اعزام پزشکان بیمارستان انجمن تبلیغی کلیسا برای مداوای خان های بختیاری اشاره می کند و بخشی از کتاب دیگر خود «زنان ایرانی و رسوم آن ها» را نیز به توصیف وضع زنان قشقایی و بختیاری و جامعه آن ها اختصاص داده است. هم چنین برخی خان های عشایر، کودکان خود را پیش از تحصیل و اعزام آنان به اروپا، به مدرسه مبلغان انگلیسی می فرستادند، که الیزابت راس در کتاب خود به مواردی از این قبیل اشاره کرده است.

7-4) تلاش برای جذب دربار و حکام محلی
گروه های مذهبی برای رسمیت بخشیدن به فعالیت های خود، نه تنها به حمایت انجمن های مذهبی و دولت های غربی نیاز داشتند، بلکه اعطای اجازه حکم رانان ایران، مبنی بر آزادی مذهبی، ضامن اجرای فعالیت های تبلیغی آنان بود. از این جهت، هیئت ها و مبلغان مذهبی پس از اقامت در ایران، در صدد کسب فرمان مقامات دولتی برمی آمدند که متن آن ها در کتاب های اسناد تاریخی موجود است.

بر طبق اسناد موجود در بایگانی هیئت انجمن تبلیغی کلیسا در لندن، در ماه ژوئن 1873 م / 1290 ق، اعضای این هیئت و هیئت های مذهبی دیگر تقاضانامه ای درباره استقرار آزادی مذهب در ایران به حضور ناصرالدین شاه تسلیم کردند. در تقاضانامه مزبور، به وضع نابسامان مسیحیان نسطوری و ارمنی اشاره و از شاه درخواست شده است: «همان طور که 30 میلیون از رعایای مسلمان ملکه انگلستان در هندوستان، همراه با رعایای هندو، زرتشتی و پیروان سایر مذاهب، از تساوی حقوق مدنی و آزادی کامل برخوردارند، همان نوع آزادی نه به عموم مسیحیان، بلکه به همه طبقات از یهودی و زرتشتی و هر فردی از افراد دیگر از رعایای شاه که به حقیقت مسیحیت معتقد بوده و بخواهد پیروی خود را آزادانه از آن دین اعلام نماید، اعطا شود».

در همان گزارش ماهانه هیئت انجمن تبلیغی کلیسا، ترجمه نامه جوابیه میرزاملکم خان، به تاریخ 5 ژوئیه 1873 وجود دارد که با این عبارات آغاز می شود: «شاه به من فرمان داده اند که وصول تقاضانامه مبنی بر وضع پریشان نسطوریان و ارامنه را اعلام نمایم». وی پس از آماده نمودن مقدمات، در نامه خود ضمن دلجویی از آن ها، می گوید: «رعایای نسطوری و ارمنی از آزادی کامل مذهبی و حقوق مدنی برخوردار خواهند شد و ناصرالدین شاه از وجود تبعیضات مذهبی و حقوقی بین رعایای خود بی خبر بوده است».

اما به رغم فرمان هایی که این مبلغان برای ادامه فعالیت های مذهبی خود از شاه دریافت کردند، برای حفظ موقعیت خود در شهرهایی که مستقر بودند، با حکام محلی نیز رابطه مسالمت آمیز برقرار می کردند، که این امر در برخی مواقع مشکلاتی برای آنان به وجود می آورد؛ زیرا در صورت بروز هرگونه نارضایتی، حاکم محلی مؤسسات آن ها را تعطیل می کرد و مبلغان نمی توانستند کار تبلیغی خود را دنبال کنند.

به طور مثال، اگرچه ظل السلطان حاکم اصفهان، خود معلمی انگلیسی به نام اسپاروی را برای تعلیم کودکان خود استخدام کرده بود و به جانب داری از اتباع انگلستان نیز بی میل نبود، اما آن گونه که آرتور آرنولد در کتاب خود، «در ایران با کاروان»[21] ذکر می کند، وی به دلیل بروزنارضایتی های عمومی ناشی از فعالیت مبلغان انگلیسی، مدتی مدرسه این هیئت را تعطیل کرده بود. [22]

سند ذیل که گزارشی از فعالیت های ظل السلطان به ناصرالدین شاه می باشد، این ادعا را تأیید می کند:

«تصدیق خاک پای همایونت شوم، البته در نظر انور اقدس همایون (ارواح العالمین فداه) است که غلام بعد از سفر سال دویم که از اصفهان شرف اندوز حضور مبارک گردیده، مراجعت به اصفهان آمد، کتابچه ای در باب کشیش پروسی، به خاک پای همایون معروض داشت، که ثبت آن کتابچه هنوز در نزد غلام موجود است. و شرحی از حالات و شیطنت او معروض داشتم که در ایام قحطی چقدر پول به مردم اصفهان داده و حالا مدرسه باز کرده و جمعی از اطفال ارامنه جلفا را به اسم تحصیل علوم در آن مدرسه برده و جمعی از ارامنه جلفا را ثبت داده و هر سال چند نفر از این اشخاص را به همراه خود به هندوستان می برد و از جانشین هندوستان برای آن ها نوشته می گیرد که تبعه انگلیس باشند و اکنون در جلفا، جمعی پیدا شده اند که همه مذهب پروتستانی پیدا کرده و از تبعه دولت انگلیس اند و همه این ها که در اصفهان و جلفا، ملک و علاقه و خانه و زندگی و عیال و قوم و خویش دارند، رفته رفته یک جمع تبعه خواهند شد و این اخگر نیم سوخته وقتی مشتعل خواهد شد، آتش آن اغلب جاها را خواهد سوزاند.

عرض نمی کنم که این کار به زودی خواهد شد، بلکه تا بیست سی سال دیگر هم صورت نگیرد، ولی این حضرات، تخمی می کارند و می روند تا چه وقت ثمر کند. اکنون هم ریشه آن کار سخت شده است و حالا به اختصار، نمی توان قلع و قمع نمود و کاری است که چون موقع از دست رفته به سهولت نمی توان رفع کرد.

اکنون نیز چندی است بعضی از انگلیسی ها، متواتر به ایران می آیند و از راه بنادر فارس، از کشتی پیاده شده مختلفا کوه ها را گردش می کنند و به اصفهان می آیند و اسم خود را سیاح می گذارند. از جمله، چندی قبل شخصی انگلیسی که حاکم بریلی هندوستان بود، از راه بندرعباس آمده در کوهستانات گرمسیرات فارس گردش کرده، از راه کرمان و یزد به اصفهان آمد. واضح است که حاکم بریلی بدون مأموریت از طرف دولت، به ایران نخواهد آمد، ولی خودش در همه جا می گفت که من سیاحم و محض سیاحت آمده ام. چند دفعه هم مایل شد که نزد غلام بیاید، ولی غلام چون از جنس انگلیسی ها انزجار دارم، به دفع الوقت گذراندم».

ناصرالدین شاه در حاشیه گزارش ظل السلطان نوشته است:

«ظل السلطان! این عریضه را درست خواندم. در این فقرات خیلی باید دقت کرد. آن چه عمل کشیش است او را هم از ابتدا الی انتها و این که چه کارها کرده اند و می کنند و کدام یک از کارهای آن ها حالاً و مآلاً ضرر دولت است، بنویسید برای وزیر خارجه محرمانه بفرستید.

این جا غور می شود و دستورالعمل صحیح برای شما فرستاده می شود، هر طور حکم بشود شما رفتار بکنید. آن چه سیاحان انگلیسی هستند، منع سیاحت آن ها را که آشکارا نمی توان کرد، اما دو کار می توان کرد و آن تکلیف شما است: اولاً طوری باطنا رفتار بکنید که به آن ها خوش نگذرد و یک اسباب وحشتی در سیاحت خود ملاحظه کرده دیگر میل به سیاحت نکنند. و این فقره را هم از الوار و اکراد بدانند نه از شما. ثانیا طوری روزنامه نویس مخفی داشته باشید که اعمالی که می کنند و حرف هایی که می زنند با ایلات و مردم، هر خیالاتی که دارند، فهمیده شود. این دو کار هر دو لازم است».[23]

فارغ از جوابیه ناصرالدین شاه به ظل السطان، از سند بالا به خوبی فهمیده می شود آن هنگام که یک حاکم محلی مثل ظل السلطان با مبلغین مسیحی درمی افتاد، به راحتی می توانست جلو فعالیت های آن ها را بگیرد. این در حالی است که ظل السلطان کاملاً نوکر انگلیس و همسو با آن ها بوده و این اختلاف میان وی و مبلغین مسیحی کاملاً موردی می باشد. برخی از دلایلی که می توان برای همسو بودن ظل السلطان با انگلیسی ها شمرد به شرح ذیل است:

1) یحیی دولت آبادی که خود و پدرش از مشروطه خواهان طرفدار انگلیس می باشند، درباره انگلیسی بودن ظل السلطان می نویسد:

«انگلیسیان در تمام نقاط جنوبی، عوامل خود را به کار انداخته، که از جمله آن هاست ظل السلطان حاکم اصفهان و پسر او جلال الدوله حاکم یزد و جمعی از خوانین بختیاری که در اصفهان و اطراف اصفهان می باشند. ظل السلطان با انگلیسیان کاملاً مربوط است و مانند یک نوکر فرمان بردار به آن ها خدمت می کند، پسرش حاکم یزد هم به طریق اولی».[24]

2) ظل السلطان تشکیلات منظمی از قشون و ساز و برگ نظامی به منظور اجرای اهداف خود در سراسر حوزه وسیع حکومتش فراهم آورد. حمایت بیش از حدّ انگلیسی ها از او باعث شده بود که حتی گاهی اوقات از دستورهای شاه نیز سرپیچی می کرد. با حمایتی که انگلیسی ها از وی نشان می دادند، ناصرالدین شاه کم کم به وحشت افتاده و سعی در محدود کردن قدرت وی نمود. از این رو، به تحریک امین السلطان، یک ژنرال و صاحب منصب اتریشی را برای بررسی قدرت نظامی او روانه اصفهان کرد. [25]

3) در قضیه تنباکو نیز ظل السلطان برای تجدید مراتب خدمت گزاری خویش نسبت به دستگاه رژی و انگلیس، تلگرافی به آرنستین فرستاد و نوشت:

«بر عهده خود واجب می دانم که مساعی خود را از هر جهت به کار ببرم و تا به حال با وجود ضعف و ناخوشی، از هیچ کمکی مضایقه نداشته ام... هرچه مستر موئیر خواسته همواره برآورده ام و بعد از این نیز انجام خواهم داد. و به حرمت های آخوندها نباید اعتنایی داشت».[26]

4) سه سال پس از نهضت تنباکو که ناصرالدین شاه به علت اعتراض مردم، ظل السلطان را به تهران احضار کرد و او را در شرف عزل قرار داد، ایادی انگلیس در تهران به زور ظل السلطان را برای بار دوم به ناصرالدین شاه تحمیل کرده و حکم دوباره وی برای اصفهان را از او گرفتند.

پی نوشت ها:

[1] مدرس دانشگاه، محقق و نویسنده.

[2] W. Hoecker.

[3] J. Rueffer.

[4] حامد آلگار، دین و دولت در ایران نقش علما در دوره قاجار، ترجمه ابوالقاسم ستری، انتشارات توس، تهران، چاپ دوم، 1369، ص167.

[5] Joseph Wolff.

[6] Dr. Mc. Neill.

[7] Sir Jonh Campbell.

[8] Dr. Cormick.

[9] ولف، یک بار دیگر نیز، مدتی در بخارا زندانی شد تا این که به وساطت محمد شاه و اصرار کلنل شیل سفیر انگلستان در ایران، آزاد شد و به ایران بازگشت.

[10] East India College Hailey Bury.

[11] صفورا برومند، پژوهشی بر فعالیت انجمن تبلیغی کلیسا در دوره قاجاریه، مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر، تهران، چاپ اول، 1381، ص 119-128.

[12] Robert Bruce.

[13] صفورا برومند، پیشین، ص 194-196.

[14] Robert Bruce.

[15] جرج ناتانیل کرزن، ایران و قضیه ایران، ترجمه ع. وحید مازندرانی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، تهران، ج 2، 1350، ص71.

[16] صفورا برومند، پیشین، ص 135-155.

[17] William Glen.

[18] Tizdall.

[19] صفورا برومند، پیشین، ص 200-203.

[20] Design of My World.

[21] Through Perisan by Caravan.

[22] صفورا برومند، پیشین، ص 200-232.

[23] صفورا برومند، پیشین، ص 277-280.

[24] یحیی دولت آبادی، حیات یحیی، انتشارات عطار و فردوس، تهران، چاپ ششم، 1371، ص 371.

[25] ر.ک: موسی نجفی، حکم نافذ آقا نجفی، دفتر انتشارات اسلامی، قم، چاپ اول، 1371، ص 132-134.

[26] ر.ک: ابراهیم صفایی، رهبران مشروطه، انتشارات جاویدان، تهران، 1346، نقل از: حکم نافذ آقانجفی، ص 63-64.

نظر شما