موضوع : پژوهش | مقاله

تأثیر تجزیه جهان اسلام بر پایداری بحرانها در تاریخ معاصر

مجله  رواق اندیشه  رواق اندیشه، شماره 48، آذر 1384 

نویسنده : رجاء، علی اصغر
علی اصغر رجاء[1]

چکیده:
در این نوشته بیان می شود که تجزیه جهان اسلام در تاریخ معاصر چه تأثیری بر پایداری بحران های سیاسی - اجتماعی همانند بحران کشمیر و بحران فلسطین داشته است. می توان در چارچوب نظریه بحران با مرور تاریخی، کانون های بحران پایدار جهان اسلام را شناسایی کرد و با بهره گیری از منابع موجود، عوامل پایداری آن بحران ها را از نظر داخلی و خارجی برشمرد، چگونگی تأثیر تجزیه جهان اسلام را بر پایداری این بحران ها تحلیل نمود و راه خروج از آن ها را پیشنهاد کرد.

فرض بر این است که یک سری عوامل داخلی تاریخی - سیاسی از صدر اسلام زمینه ایجاد این بحران ها را فراهم آورده و عوامل خارجی، مانند استعمار در عصر حاضر، آن ها را با بهره گیری از زمینه ها و تأثیرات تحولات اروپا بر جهان و نیز از طریق تجزیه جهان اسلام، به صورت پایدار درآورده است.

مقدمه
اکنون جهان اسلام از حدود شصت کشور مستقل که بیش از پنجاه درصد جمعیت آن ها مسلمان اند و نیز اقلیت های مسلمان در سایر کشورها تشکیل می شود.

قلمرو اسلام پس از ظهور آن شاهد تغییرات بسیاری بوده تا به شکل کنونی درآمده است. در عصر فتوحات تا قرن سوم هجری قلمرو اسلام شامل شبه جزیره عرب، عراق، شامات، آذربایجان، فارس، خراسان، سند، ماوراءالنهر، ملنان، مناطق مرکزی هند و سرزمین های میانه این ها، هم چنین مصر، ای یقیه و مغرب و اندلس (شبه جزیره ایبری) می شد.

بخش زیادی از این قلمرو در حاکمیت عباسیان و با مرکزیت بغداد قرار داشت. به تدریج در قرن های بعدی تا پایان قرون وسطی اندلس (شبه جزیره ایبری) در اروپا تحت حاکمیت مسیحیان اروپایی درآمد و مسلمانان از آن جا اخراج شدند، اما هم زمان قلمرو امپراطوری بیزانس تحت حاکمیت اسلامی قرار گرفت.

از جانب شرق هم قلمرو اسلامی به واسطه فتوحات، روابط تجاری، سیاحت و مهاجرت علما و صوفیان مسلمان در حال گسترش بود، به طوری که تمام شبه قاره هند، بخشی از آسیای جنوب شرقی، جزایر فیلیپین و ترکستان چین هم مسلمان شدند و اقلیت هایی از مسلمانان در ژاپن و سایر مناطق هندوچین به وجود آمد.

پس از سقوط بغداد توسط مغولان در قرن هفتم هجری و سپس جهان گشایی تیمور، قلمرو وسیع مسلمانان در قرن 9 و 10 هجری (15 و 16 میلادی) به چندین بخش شامل قلمرو امپراطوری عثمانی در آسیای صغیر، بالکان، شام، عراق و شمال آفریقا؛ قلمرو حکومت شیبانیان در قسمتی از ماوراءالنهر (که اکنون به آسیای میانه شهرت دارد)؛ قلمرو امپراطوری گورکانیان (مغولان کبیر، بابریان) در هند و سند و نیز قلمرو حکومت صفویان با گرایش شیعی در سرزمین های مابین قلمرو دو امپراطوری عثمانی و گورکانیان تقسیم شد.

اکثر کشورهای مستقل اسلامی در گذشته از تجزیه امپراطوری های بزرگ عثمانی، مغولان کبیر هند و حکومت نادر افشار پدید آمده اند. بیش تر کشورهای عربی و آفریقایی مسلمان از تجزیه امپراطوری عثمانی به وجود آمده اند و دو کشور ایران و افغانستان از تجزیه حکومت نادر افشار، کشورهای پاکستان و بنگلادش از تجزیه امپراطوری مغولان کبیر هند، کشورهای آسیای میانه از تجزیه شوروی سابق و کشور مسلمان بوسنی و هرزگوین1 از تجزیه یوگسلاوی سابق پدیدار گشتند.

در تجزیه جهان اسلام، گذشته از عوامل داخلی، ورود استعمار از مهم ترین عوامل خارجی بوده است. از میان بحران هایی که در اثر تجزیه جهان اسلام دامن گیر مسلمین شد، می توان از بحران های سیاسی پایدار کشمیر و فلسطین نام برد.

در تجزیه جهان اسلام، گذشته از عوامل داخلی، ورود استعمار از مهم ترین عوامل خارجی بوده است. از میان بحران هایی که در اثر تجزیه جهان اسلام دامن گیر مسلمین شد، می توان از بحران های سیاسی پایدار کشمیر و فلسطین نام برد. در تجزیه جهان اسلام، گذشته از عوامل داخلی، ورود استعمار از مهم ترین عوامل خارجی بوده است. از میان بحران هایی که در اثر تجزیه جهان اسلام دامن گیر مسلمین شد، می توان از بحران های سیاسی پایدار کشمیر و فلسطین نام برد. این دو بحران به دلیل ریشه های تاریخی، سیاسی و فرهنگی خاص خود بیش از پنجاه سال است که تداوم دارد و پیامدهایی را در کشورهای درگیر به بار آورده است.

برجسته ساختن ریشه های این بحران ها با بهره گیری از منابع مکتوب به گونه ای که در چارچوب نظریه بحران بتواند دیرپایی بحران ها را توضیح دهد، منظور اصلی این نوشتار است.

بر اساس این، ابتدا با ذکر کلیاتی، وضعیت کنونی جهان اسلام بررسی گردیده و سپس به مهم ترین بحران های جهان اسلام پرداخته می شود و در آخر به عوامل پایداری بحران ها و چگونگی تأثیر تجزیه جهان اسلام بر آن اشاره می گردد.

مفهوم نظریه بحران
بحران به اعتبار عوامل به وجود آورنده، در انواع گوناگون فکری، اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، اقتصادی، پولی، یارانه ای، پزشکی، روان شناختی، دیپلماتیک، استراتژیک، ایدئولوژیک، نظامی، قومی و زیست محیطی ظاهر می شود. هم چنین یک بحران ممکن است در سطح مدیریت، مردم و عوامل خارجی به صورت ملی، منطقه ای و جهانی و نیز به شکل خرد یا عمومی و کلان به وجود آید.

بحران را از نظر جامعه شناختی می توان به بحران های جوامع در حال گذار، شامل بحران هویت، بحران مشارکت، بحران مشروعیت، بحران توزیع و بحران یکپارچگی تقسیم کرد. مطابق این رویکرد، بحران را می توان در میان اقشار جامعه از مرحله آسیب و انحراف تا خود مرحله بحران بررسی کرد. به لحاظ نظری خاستگاه بحران می تواند طبع بشری، ساختار دولت و روابط میان دولت ها باشد.

از نظر مدیریت، بحران ها را می توان با توجه به «شدت تهدید»، «زمان تصمیم گیری» و «درجه آگاهی» به شدید، نوظهور بدعتی، کند (بطئی)، موردی ویژه، انعکاسی، برنامه ریزی شده (عمدی)، عادی و اداری تقسیم بندی کرد:

انواع بحران از نظر مدیریت آن ها
نوع بحران تهدیدزمان تصمیم گیری درجه آگاهی بحران شدید شدیدکم غافل گیری بحران های نوظهور بدعتی شدیدطولانی غافل گیری بحران های کند (بطئی)خفیف کم غافل گیری بحران های ویژه ای (موردی)خفیف کم غافل گیری بحران های انعکاسی شدیدکم پیش بینی شده بحران های برنامه ای (عمدی)شدیدطولانی پیش بینی شده بحران های عادی خفیف طولانی پیش بینی شده بحران های اداری خفیف کم پیش بینی شده از نظر شدت تهدید هم می توان بحران را در دو دسته بحران های شدید شامل: خاص، احتمال زیاد، عواقب شدید، تشدید شده از لحاظ تاریخی و نزدیک از لحاظ مکانی و زمانی، و بحران های ضعیف شامل: پخش و پراکنده، احتمال کم، عواقب ضعیف، بی طرفی تاریخی و دور از لحاظ مکانی و زمانی تقسیم کرد.

در این نوشتار تکیه بر بحران های پایدار جهان اسلام است. با توجه به این که گفتمان جاری جهان اسلام در عصر کنونی اسلام گرایی سیاسی است، در چارچوب این گفتمان بر مفهومی سیاسی از بحران با نظر به عامل زمان استناد می شود. بر اساس این، بحران پایدار یعنی وضعیتی از تکرار تهدید که سطوح مؤثر سعی می کنند آن را از نظر زمان، مکان، شدت و شکل به نفع خود مهار و یا تبدیل کنند.

مشخصات بحران های پایدار جهان اسلام به این قرار است:

1- بقای تهدید نسبت به ارزش های بنیادین به رغم شدت، ضعف و رکود آن؛

2- سرایت بحران های جانبی و جدید و نیز تغییر در سطح؛

3- وجود زمان و اطلاعات برای تصمیم گیری برخلاف بحران های دیگر؛

4- امکان تبدیل تهدید به فرصت.

بحران های پایدار جهان اسلام به آن دسته از بحران های سیاسی اطلاق می شود که تهدید ناشی از آن ها مدتی طولانی تداوم داشته باشد، به گونه ای که دوره های ضعف و رکود بحران در مقابل زمان بقای تهدید اندک باشد و حتی تغییر در سطح نیز بقای تهدید را از میان نبرد.

بر اساس این، بحران های پایدار جهان اسلام به آن دسته از بحران های سیاسی اطلاق می شود که تهدید ناشی از آن ها مدتی طولانی تداوم داشته باشد، به گونه ای که دوره های ضعف و رکود بحران در مقابل زمان بقای تهدید اندک باشد و حتی تغییر در سطح نیز بقای تهدید را از میان نبرد.[2]

کانون های بحران پایدار در بحث جهان اسلام
با توجه به چارچوبی که در مفهوم نظریه بحران ارایه گردید، فهرست مهم ترین بحران های پایدار جهان اسلام از این قرار است:

1 - بحران جزیره مینانائو در کشور فیلیپین:
مسلمانان این جزیره دارای حکومت مستقل بوده و نفوذ معنوی امپراطوری عثمانی را پذیرفته بودند.[3] پس از ورود استعمار اسپانیا به آن، از اواسط قرن 16 میلادی تلاش هایی در جهت مبارزه با اسلام و گسترش مسیحیت در این جزیره صورت گرفت. با تجربه ای که اسپانیایی ها در اخراج مسلمانان از اندلس داشتند توانستند مناطق مسلمان نشین را کم کم و در طول 330 سال استعمار (بقای تهدید) به نصف کاهش دهند؛ (تغییر در سطح). از سال 1898 میلادی تاکنون هم مبارزه علیه اسلام در قالب فعالیت های بیش تری توسط آمریکایی ها ادامه دارد[4]؛ (سرایت بحران های جانبی). در سال های اخیر هم فعالیت برخی از گروه های مبارز مسلمان در آن در جهت به دست آوردن خودمختاری و توسعه و عمران جنوب، از سوی سایر گروه ها کاملاً پذیرفته نشده است؛ (امکان تبدیل تهدید به فرصت) [5]

2- بحران کشمیر:
پس از ورود استعمار انگلیس به هند و فروپاشی مغولان کبیر، منطقه کشمیر ابتدا به دست افغانان و سپس به دست سیک ها افتاد. در دهه 40 میلادی که موضوع استقلال پاکستان از هند مطرح بود، یک مهاراجه هندی بر کشمیر حکمرانی می کرد، در حالی که 78 درصد مردم آن مسلمان بودند. در این زمان میان جواهر لعل نهرو و محمد علی جناح و هم چنین میان احزاب کشمیری بر سر استقلال یا پیوستن کشمیر به پاکستان اختلاف نظر بود.

پس از استقلال پاکستان در سال 1947 میلادی، مهاراجه کشمیر مایل به امضای قراردادی در زمینه توقف دخالت در امور کشمیر با هند و پاکستان بود. پاکستان این امر را پذیرفت اما هند نه آن را رد کرد و نه پذیرفت. درگیری هایی هم میان مردم کشمیر با نیروهای مهاراجه به وقوع پیوست.

برخی از مردم سرحد شمال غربی پاکستان با ادامه درگیریها به کمک مردم کشمیر آمدند. در همین زمان مهاراجه کشمیر قرارداد الحاق به هند را امضا کرد و خواستار کمک نظامی هند شد. هند نیز نیروهای خود را به کشمیر اعزام کرد. از این پس درگیری های مرزی بین دو کشور رفته رفته تشدید شد و پیشنهاد همه پرسی توسط سازمان ملل که در قطع نامه های مختلف مطرح شده بود، مورد پذیرش طرفین قرار نگرفت.

در بین سال های 1962 تا 1965 میلادی، اولین درگیری ها میان دو کشور بر سر کشمیر رخ داد که با امضای موافقت نامه تاشکند آتش بس در سال 1965 برقرار شد؛ (بقای تهدید همراه با رکود).

در سال 1971 میلادی بر سر حاکمیت بنگلادش بین هند و پاکستان جنگ درگرفت و معاهده سیملا میان آن ها امضا شد. یکی از موارد توافق طرفین در آن معاهده مسئله کشمیر بود که بر طبق آن خط آتش بس قبلی در کشمیر به خط کنترل بر اساس آتش بس پس از جنگ 1971 میان دو کشور تبدیل شد و دو طرف توافق کردند از طریق مذاکرات دوجانبه اختلافات خود را حل کنند.

در عمل از امضای این قرارداد در مورد حل بحران کشمیر نتیجه ای حاصل نشد، بلکه مسایل جدیدی در این بحران به وجود آمد. یکی از این مسایل، رقابت تسلیحاتی میان دو کشور بود؛ (سرایت بحرانهای جدید). ابتدا هندوستان اولین آزمایش اتمی خود را در سال 1974 انجام داد و در مقابل، پاکستان سلاح های موشکی خود را توسعه داد.

در سال 1998 که پاکستان یک آزمایش موشکی جدید انجام داد، هندوستان پنج آزمایش هسته ای انجام داد. پاکستان هم در مقابل، برای اولین بار پنج آزمایش هسته ای انجام داد. به رغم آن که پاکستان یکی از متحدان منطقه ای آمریکا بود، انجام این آزمایش ها باعث فشار آمریکا بر هر دو کشور برای امضای معاهده های منع انجام آزمایش های هسته ای و نیز «گسترش سلاح های هسته ای» شد.

در سال 1998 که پاکستان یک آزمایش موشکی جدید انجام داد، هندوستان پنج آزمایش هسته ای انجام داد. پاکستان هم در مقابل، برای اولین بار پنج آزمایش هسته ای انجام داد. به رغم آن که پاکستان یکی از متحدان منطقه ای آمریکا بود، انجام این آزمایش ها باعث فشار آمریکا بر هر دو کشور برای امضای معاهده های منع انجام آزمایش های هسته ای و نیز «گسترش سلاح های هسته ای» شد.

از آن جا که چین در پیشبرد برنامه های هسته ای پاکستان نقش داشت و از طرفی بین چین و هند بر سر اختلافات مرزی جنگ درگرفته بود، آزمایش های هسته ای هند پاسخی به همکاری چین و پاکستان نیز بود. به این ترتیب بحران هند و چین به بحران کشمیر سرایت کرد؛ (تغییر در سطح همراه با سرایت بحران های جانبی).

در سال 1999م در پی نفوذ تعدادی از مبارزان کشمیری به مناطق سردسیر کشمیر تحت کنترل هند (کارگیل) و حمله مسلحانه به پارلمان هند، دو طرف به پیاده کردن گسترده نیرو در مرزهای یکدیگر پرداختند و بحران تا آستانه جنگ هسته ای بالا گرفت. این در حالی بود که قبلاً بندر کراچی، مهم ترین شهر اقتصادی پاکستان، در اثر آشوب هایی که گفته می شد

عامل آن هند است برای مدتی از فعالیت باز ایستاده بود. با سفر نخست وزیر پاکستان به آمریکا و عقب نشینی نیروهای کشمیری از کارگیل بحران کاهش یافت.[6] خبرگزاری ها از وجود نیروهای افغانی طالبان در میان مبارزان نفوذی کشمیری خبر دادند. آمریکا با این که در بحران افغانستان وارد شده و با کمک دیگران طالبان را به وجود آورده بود[7]، نتوانست در بحران کشمیر سیاست درستی پیش گیرد.

وجود تهدیدهای امنیتی ناشی از بحران کشمیر و نیز مناطق سرحدات پاکستان که به مسئله پشتونستان مشهور است (سرایت بحران های جانبی)، باعث شده که به جز سال های استقلال، همواره نظامیان در پاکستان قدرت را در دست داشته باشند. تداخل دو بحران کشمیر و پشتونستان هم در این وضع مشاهده می شود.

برای کاهش تنش در بحران کشمیر، آخرین طرح، کشیدن لوله گاز ایران از طریق پاکستان به هند و نیز کشیدن لوله گاز ترکمنستان از طریق افغانستان به چین و هند است که به پیشنهاد ایران و پاکستان بوده و مذاکرات نهایی آن در حال انجام است؛ (امکان تبدیل تهدید به فرصت).

مساحت کل کشمیر 302578 کیلومتر مربع است که از این میزان 79778 کیلومتر مربع به نام کشمیر آزاد با مرکزیت مظفرآباد به پاکستان تعلق دارد و ناحیه کشمیر هند با مساحت 222800 کیلومتر مربع شامل بخش های جامو و کشمیر است. بخشی از آن سرزمین نیز در اختیار چین است.

این سرزمین به دلیل آن که بر سرزمین های پست اطراف خود مسلط است و از طریق آن با افغانستان، آسیای میانه و چین مرتبط می شود، برای هند از نظر ژئوپلتیکی و استراتژیکی اهمیت دارد. برای پاکستان نیز کشمیر به دلیل آن که سرچشمه رودهای مهم سند، پنجاب، جهلم، چناب، راوی و ستلج است و جاده آسفالته استراتژیک راولپندی، کلگیت، کاشغر ارتباط پاکستان - چین را تأمین می کند، اهمیت اقتصادی و کشاورزی دارد.[8]

3- بحران پشتونستان:
مطابق قرارداد بین انگلیس و دولت افغانستان در سال 1892م این منطقه که اکنون ایالت سرحد پاکستان را تشکیل می دهد به مدت صد سال به حکومت انگلیسی هند واگذار شد؛ (بقای تهدید)، اما در طول این مدت پاکستان از هند جدا و انگلیس از شبه قاره هند خارج شد؛ (تغییر در سطح).[9] مسئله پشتونستان در دهه 60 میلادی به صورت بحران ارضی میان افغانستان و پاکستان درآمد و مورد سوءاستفاده شوروی سابق قرارگرفت.

ظهور طالبان در سال 1992م را یکی از اثرات پایانی این قرارداد قلمداد؛ می کنند (سرایت بحران های جانبی و تغییر در سطح).[10] طالبان را پاکستان با کمک های نظامی و اطلاعاتی و با بودجه کشورهای عربی و طرح انگلیس به وجود آورد تا حکومتی وابسته در افغانستان به وجود آورند و ضمن تأمین منافع اقتصادی برای پاکستان، بحران پشتونستان به کلی خاتمه یابد؛ (امکان تبدیل تهدید به فرصت).

طالبان را پاکستان با کمک های نظامی و اطلاعاتی و با بودجه کشورهای عربی و طرح انگلیس به وجود آورد تا حکومتی وابسته در افغانستان به وجود آورند و ضمن تأمین منافع اقتصادی برای پاکستان، بحران پشتونستان به کلی خاتمه یابد.

4- بحران کردستان:
منطقه کرد نشین در مرزبندی کشورهای عراق و سوریه توسط انگلیس و فرانسه پس از تجزیه عثمانی، میان چهار کشور ترکیه، سوریه، عراق و ایران تقسیم شد و ناسیونالیزم کرد را در مقابل حکومت های این چهار کشور قرارداد. از ابتدای قرن بیستم وجود دو قطب نیروهای سنتی و نخبگان سیاسی و اجتماعی مدرن که جریان مدرنیزاسیون را با تکیه بر ناسیونالیزم رهبری می کردند، باعث دگرگونی های اجتماعی و سیاسی معاصر در خاورمیانه شده بود. به موازات ایجاد دولت های جدید و جابه جایی نیروهای سنتی و مدرن، برخی گروه ها مانند کردها به سطح یک اقلیت تنزل یافتند. این مسئله در میان کردها به عنوان نتیجه قرارداد «لوزان» در سال 1923م تلقی شده و سرانجام آنان به عنوان اقلیت هایی در ایران، عراق، ترکیه و سوریه بدون داشتن منزلتی حقوقی و قانونی شناخته شدند.[11]

بنابراین به رغم مقاومت شدید کردها در فاصله سال های 1922 تا 1938م(بقای تهدید) تمام روابط و تشکیلات جامعه خود خوانده کردی در ترکیه نوین در پاسخ به موجودیت ایدئولوژی ملت - دولت کمالیست ها سرکوب شد. در همین زمان تلاش هایی برای تمرکزگرایی شدید دولت و سیاست های همگون سازی در ترکیه دنبال می شد.[12] ناسیونالیزم کردی در فرصت جابه جایی های بحرانی قدرت در داخل کشورهای چهارگانه مذکور، از جمله پس از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، خود را نشان داده است؛ (سرایت بحران جانبی و تغییر در سطح).

اکنون با به قدرت رسیدن یک رئیس جمهور کرد نژاد در عراق فرصت جدیدی برای مشارکت کردها در یکی از نظام های سیاسی که با آن ها تعامل دارند، فراهم شده است؛ (امکان تبدیل تهدید به فرصت).

5- بحران یمن:
این کشور طی سه دهه 60 تا 90 میلادی (بقای تهدید) به دو بخش شمالی و جنوبی تقسیم شده و هریک در طول جنگ سرد (سرایت بحران های جانبی) جزء دو بلوک شرق و غرب بود. پس از فروپاشی شوروی، یمن بار دیگر به صورت یکپارچه درآمد؛ (امکان تبدیل تهدید به فرصت).

6- بحران فلسطین:
قرن ها پیش از میلاد، حضرت داوود علیه السلام در فلسطین حکومتی را به منظور برقراری توازن قوا میان دو قدرت مصر و بابل از چند ملیت تشکیل داد که توسط فرزندش حضرت سلیمان علیه السلام تحکیم و گسترش یافت. پس از حضرت سلیمان این حکومت به دو بخش اسرائیل در شمال و یهودیه در جنوب تقسیم شد. از این تاریخ به بعد این منطقه در دست قدرت های زمانه می گشت و باعث آوارگی یهود در جهان به ویژه در اروپا شد. این سرزمین در سال 17 هجری به دست مسلمانان افتاد و در جنگ های صلیبی به مدت 91 سال در دست مسیحیان بود تا دوباره به اختیار مسلمانان قرار گرفت.

یهودیان در اروپا تحت آزار و اذیت مسیحیان بودند. فکر تأسیس دوباره کشوری یهودی در اثر این آزارها و آوارگی ها از رنسانس اروپا به بعد در میان یهودیان وجود داشت.[13] در اواخر قرن نوزدهم میلادی، بورژوازی یهود، قدرت های استعماری و صهیونیسم سیاسی با کوشش افرادی چون هرتسل سرزمین فلسطین را به عنوان ارض موعود انتخاب نموده و اقداماتی برای خرید زمین در آن انجام دادند. ضمن این که در این راستا مذاکراتی هم با سران استعماری و عثمانی توسط رهبران صهیونیست سیاسی انجام شد.

پس از جنگ جهانی اول تجزیه عثمانی به علت آن که هم پیمان آلمان بود به طور جدی از سوی انگلیس پی گیری شد[14] و در سال 1917 با صدور اعلامیه بالفور، دولت انگلیس به طور رسمی حمایت خود را از تشکیل دولت یهود در فلسطین اعلام کرد و این در حالی بود که یک سال قبل، در سال 1916، مخفیانه موافقت نامه سایکس پیکو را با فرانسه و روسیه بر سر تجزیه عثمانی امضا نموده بود. این قرارداد محرمانه پس از انقلاب روسیه توسط روس ها فاش شد. انگلیس ها که پس از وقوع انقلاب درصدد اجرای قیمومیت بر مناطق جدا شده امپراطوری بودند با مخالفت اعراب روبه رو شدند.

در داخل فلسطین اعتراض ها و مقاومت هایی نسبت به مهاجرت یهودیان صورت گرفت. در نتیجه، انگلیس در سال 1939 با صدور کتاب سفید، ضمن قائل شدن محدودیت هایی برای مهاجرت یهود، زمینه های تشکیل دولتی را برای آنان پی ریخت. با کشف نفت در عربستان پای آمریکا به منطقه خاورمیانه کشیده شد و نفوذ صهیونیست ها در دولت آمریکا باعث حمایت آن از تشکیل کشور اسرائیل شد؛ (تغییر در سطح). پس از جنگ جهانی دوم، آمریکا به صورت ابر قدرت ظاهر گشت و نهاد تازه تأسیس سازمان ملل را تحت نفوذ خود گرفت.

در سال 1947 (بقای تهدید) طرح تقسیم فلسطین و تشکیل اسرائیل در این سازمان تصویب و یک سال بعد به اجرا درآمد. با خروج سربازان انگلیسی از فلسطین تشکیل دولت اسرائیل اعلام گردید و باعث به وجود آمدن پنج جنگ بزرگ در خاورمیانه شد (سرایت بحران های جانبی) که عبارت اند از:

نخستین جنگ اعراب و اسرائیل در سال 1948 به وقوع پیوست. در این جنگ ارتش کشورهای مصر، سوریه و اردن به دلیل فقر تجهیزات نظامی و عقب ماندگی تسلیحاتی، فقدان اراده سیاسی در نزد رهبران، و نیز حمایت مؤثر انگلیس و آمریکا از دولت تازه تأسیس اسرائیل شکست خوردند.

الف) نخستین جنگ اعراب و اسرائیل در سال 1948 به وقوع پیوست. در این جنگ ارتش کشورهای مصر، سوریه و اردن به دلیل فقر تجهیزات نظامی و عقب ماندگی تسلیحاتی، فقدان اراده سیاسی در نزد رهبران، و نیز حمایت مؤثر انگلیس و آمریکا از دولت تازه تأسیس اسرائیل شکست خوردند. عدم اراده سیاسی رهبران عرب به این دلیل بود که آنان قدرت سیاسی خود را در مصر، اردن، عراق و عربستان با حمایت انگلیس به دست آورده بودند. در نتیجه این جنگ 77% خاک فلسطین در اختیار اسرائیل قرار گرفت

ب) در سال 1956 جمال عبدالناصر کانال سوئز را ملی اعلام نمود. در واکنش به این اقدام، بندر پرت سعید توسط فرانسه، انگلیس و اسرائیل اشغال شد که اخطار شوروی و عدم حمایت آمریکا از این تجاوز در اثر الزامات جنگ سرد، عقب نشینی نیروهای اشغال گر را در پی داشت.

ج) در سال 1967 ارتش اسرائیل با بهره گیری از اصل غافل گیری به فرماندهی موشه دایان با بمباران هواپیماهای سوریه و مصر و هم زمان حمله زمینی سریع نیروهای مکانیزه تحت پوشش هوایی، جنگ شش روزه ای را به راه انداخت و توانست مساحت قابل توجهی از کشورهای مصر، سوریه و اردن را اشغال کند. در این جنگ کشورهای عربی طرحی برای رویارویی با اسرائیل نداشتند، بلکه سرگرم رقابت ها و منازعات درونی خود بودند. آن ها با گرایش ناسیونالیستی، فقر تسلیحاتی و تکیه بر حمایت شوروی و عدم تکیه بر حمایت جهان اسلام وارد جنگ شده و شکست خوردند که این امر موجب طرح افسانه شکست ناپذیری اسرائیل شد. به دنبال این شکست، گروه های مبارز فلسطینی بیش تر با انگیزه های ناسیونالیستی و نه اسلامی به وجود آمدند.

د) در سال 1973 دو کشور مصر و سوریه در حمله ای غافل گیرانه قسمتی از سرزمین های اشغالی را بازپس گرفتند.

ه) در سال 1982، اسرائیل به بهانه کشته شدن سفیر این کشور در لندن با هدف انهدام تشکیلات سازمان آزادی بخش فلسطین در لبنان، وارد این کشور شد که در سال 1998 در اثر مقاومت شیعیان لبنان وادار به عقب نشینی شد. پس از آن رفته رفته کشورهای عربی به صلح با اسرائیل رو آوردند. تحولات بین الملل مانند فروپاشی شوروی و نزدیکی چین به آمریکا باعث شد برخی گروه های فلسطینی هم به صلح رو آورند (تغییر در سطح) تا بتوانند در سرزمین های باقی مانده در دست فلسطینی ها در باریکه غزه و کرانه غربی رود اردن حکومت خودگردان به وجود آورند؛ (امکان تبدیل تهدید به فرصت).

از ابعاد دیگر بحران فلسطین، بحران آب است که در اثر طرح های ترکیه برای ایجاد سد بر روی فرات به وجود آمده است؛ (سرایت بحران های جانبی) به خصوص این که سرچشمه رودهای اسرائیل هم در کشورهای مسلمان همسایه قرار دارد.

هم چنین اسرائیل سعی دارد هم زمان با تداوم روابط استراتژیک با آمریکا، روابطی را در این حد با هند داشته باشد. به رغم پنهان کاری ذاتی اسرائیل، طرح این کشور برای ایجاد زرادخانه اتمی هم فاش شد.[15]

7- بحران قبرس:
در این جزیره مناقشه میان جامعه ترکان و یونانیان پس از استقلال از انگلیس با پشتیبانی ترکیه و یونان از سال 1963 شروع و تا سال 1974 ادامه یافت. با ورود نیروهای نظامی ترکیه به بخش شمالی جزیره و اشغال 36% از آن عملاً قبرس دو قسمت شد. در سال 1983 دولت خود خوانده ترک در شمال قبرس تشکیل (بقای تهدید) و فقط از جانب ترکیه به رسمیت شناخته شد.[16] با وجود قطع نامه های مختلف سازمان ملل و مذاکرات طرفین هنوز اتحاد دو بخش قبرس به وقوع نپیوسته و مانعی بزرگ بر سر راه ورود ترکیه به اتحادیه اروپا شده است؛ (سرایت بحران های جانبی). در صورتی که ترکیه بر سر مسئله قبرس به نحوی با اروپا توافق کند، یکی از موانع جدی پیوستن این کشور به اتحادیه اروپا بر داشته خواهد شد؛ (امکان تبدیل تهدید به فرصت).

8- بحران بالکان:
این منطقه به علت ساختار جغرافیایی، قومی و ملی آن ویژگی منحصر به فردی در عصر حاضر دارد. احساسات ملی گرایی شدید مانند تفکر ایجاد صربستان بزرگ، ملی گرایی افراطی کروات ها، تفکر ایجاد بلغارستان بزرگ و یا تشکیل آلبانی بزرگ از جمله عوامل تأثیرگذار و تنش آفرین در به وجود آوردن بحران های این منطقه طی قرون گذشته بوده است. هر یک از این دیدگاه ها هر از گاهی جنگ ها و تغییر مرزها و مهاجرت های عظیم را در بالکان به دنبال داشته و بر پیچیدگی های ساختار قومی، سیاسی و اجتماعی این منطقه افزوده است. در طی جنگ بین کشورهای بالکان در سال های 1912 تا 1913 تسلط امپراطوری عثمانی بر این منطقه پایان یافت و متعاقب آن جنگ جهانی اول از این منطقه شعله ور شد؛ (سرایت بحران های جانبی و تغییر در سطح).

در طی جنگ بین کشورهای بالکان در سال های 1912 تا 1913 تسلط امپراطوری عثمانی بر این منطقه پایان یافت و متعاقب آن جنگ جهانی اول از این منطقه شعله ور شد؛ (سرایت بحران های جانبی و تغییر در سطح).

آخرین بحران در این منطقه پس از فروپاشی یوگسلاوی سابق بروز کرد و کشور مسلمان بوسنی هرزگوین (امکان تبدیل تهدید به فرصت برای مسلمانان این کشور) در پی یک تصفیه قومی - مذهبی، یکی از کشورهایی بود که از تجزیه آن به وجود آمد؛ (بقای تهدید). در این بحران، مسلمانان منطقه کوزوو نیز قتل عام شدند.[17]

9- بحران صحرا:
این بحران درگیری منطقه ای و جنگ قدرت میان الجزایر و مراکش برای کسب سلطه بر منطقه شمال غرب آفریقا است. پس از استقلال صحرا درگیری های نظامی بین مراکش و حامیان غربی آن (سرایت بحران های جانبی و نیز تغییر در سطح) با چریک های پولیساریو مورد حمایت الجزایر از سال 1988 شروع و تا سال 1991 ادامه یافت. رفراندومی که قرار بود در سال 1992 به پیشنهاد سازمان ملل برای تعیین سرنوشت آن منطقه برگزار شود (امکان تبدیل تهدید به فرصت)، به دلیل اختلاف طرفین در تعداد شرکت کنندگان هنوز برگزار نشده است؛ (بقای تهدید).[18]

از میان این بحران ها بحران کشمیر و فلسطین بسیار مهم می باشد و بحران های میندانائو، یمن و بالکان اکنون در ظاهر پایان یافته است. مشخصات ذکر شده برای بحران های پایدار بر تمامی این بحران ها صدق می کند؛ زیرا این مشخصات در هر یک به نحوی نمودار است.

عوامل پایداری بحران ها در جهان اسلام
الف) عوامل داخلی
1- جدایی تاریخی امور سیاسی از امور دینی پس از خلفای راشدین و دور بودن فقها و اندیشمندان از صحنه سیاست از عوامل داخلی پایداری بحران ها در جهان اسلام می باشد، به طوری که با وجود منابع مشترک دینی، کانون های مستقل فکری در جهان اسلام شکل گرفت و نخبگان سیاسی بدون در نظر گرفتن مصالح کلی اسلام و مسلمین سعی کردند در هر منطقه قدرت سیاسی را به دست گرفته و قلمرو خود را گسترش دهند. در نتیجه، وحدت سیاسی جهان اسلام بر پایه منابع دینی به وجود نیامد و تمرکز قدرت آن از میان رفت. دشمنان اسلام هم توانستند پس از شکست قدرت های محلی مسلمان ضربات خود را به طور مؤثر وارد سازند.

2- پس از تفرقه مسلمانان هنگامی که نسل اول آنان با قدرت سیاسی و نظامی غرب (مانند حمله ناپلئون به مصر) روبه رو شدند و عقب ماندگی خود را دریافتند، خواستند با غرب در شیوه کسب قدرت و زندگی مقابله به مثل کنند،[19] اما به دلیل شکاف نسلی در فکر اخذ و اقتباس شیوه های مناسب زندگی از تمدن غربی شکست خوردند. به طوری که نسل های بعدی به جای عمل به فکر اولیه انتخاب جنبه های مثبت تمدن غربی و تطبیق آن ایده ها با مبانی فکری - فلسفی اسلامی، با حیرت از پیشرفت غرب، شیفته آن شدند. آنان به جای کلی فرض کردن غرب، خواستند کلاً غربی شوند و بحران هویت را در جوامع اسلامی دامن زدند.

3- در اثر عدم عرضه اسلام به عنوان یک دین جامع و کارآمد در عرصه سیاسی و اجتماعی توسط نیروهای فکری و فرهنگی، بسیاری از رهبران سیاسی مسلمان از دین گریزان شدند و پیوستگی دین و سیاست را نپذیرفتند و به دامن ناسیونالیزم پناه بردند. حال آن که پدیده ناسیونالیزم زاده تحولات سیاسی - اجتماعی اروپا بود. از آن گذشته، بعدها با این که در اثر تلاش نیروهای فکری، فرهنگی اسلام گرایی به صورت یک گفتمان در حال گسترش در جوامع اسلامی درآمد، رهبران سیاسی با آن به مقابله برخاستند. به این ترتیب درگیری رهبران سیاسی به عنوان مدیران بحران ها با مردم که سطحی دیگر از آن بحران ها بودند، منجر به کاهش قدرت آنان و غفلت از سطح سوم بحران ها، یعنی عوامل خارجی (استعمار جدید)، شد.

4- فقر تکنولوژی به خصوص در تأمین سلاح برای مقابله با دشمن در طول جنگ های استقلال از استعمار.

5- عدم فکر و ابتکار عمل در تصمیم گیری مشترک توسط حکام مسلمان در قبال حل بحران و در پیش گیری استبداد در داخل قلمرو در عصر رشد دولت - ملت ها در جهان اسلام.

6- دست نشاندگی رهبران سیاسی مسلمان و ناکامی آنان در امر توسعه اقتصاد داخلی، به طوری که همواره با یک بحران مشروعیت روبه رو بودند. هم چنین وابستگی مطلق سیاسی رهبران به یکی از دو بلوک مسلط قدرت شرق و غرب غیر مسلمان در طول جنگ سرد.

7- هرچند از کشورهای اسلامی می توان با عنوان جهان اسلام نام برد، اما این معنا به صورت حقیقی و واقعی صورت هویت مشترک به خود نگرفته است. با وجود ساز و کارهای مناسب چون کنفرانس اسلامی، اکو، اتحادیه عرب و گروه Dهشت، سیاست های هم گرایی مشترک در قبال مدیریت بحران های پایدار به طور مؤثر و مناسب و نیز کنترل عوامل خارجی در طول تاریخ بحران ها صورت نگرفته است. اگر از اتحاد همه جانبه جهان اسلام بگذریم، اتحاد سیاست های خارجی مشترک در قبال بحران ها هم در میان کشورهای جهان اسلام وجود نداشته است. حتی دشمنی های دیرینه تاریخی، اختلاف های ارضی و مرزی در میان برخی کشورهای اسلامی هنوز به طور جدی وجود دارد؛ (اندونزی و مالزی). در حالی که نفت به عنوان رگ حیات اقتصاد جهان و برخی از معابر مهم استراتژیکی جهان در دست مسلمانان بوده است.

8- اندیشه وحدت سیاسی جهان اسلام که پس از انقلاب اسلامی در ایران قوت گرفت، به دلیل گرفتار آمدن انقلاب اسلامی در گرداب بحران های سیاسی و اقتصادی و جدال نیروهای داخلی انقلاب بر سر تثبیت قدرت مذهبی یا ملی، چندان مورد استقبال حکام مسلمان قرار نگرفت، هرچند اندیشه ای پویا است و طرفداران فکری بسیاری در جهان اسلام دارد. این تفکر بیش تر بر شناسایی امور نامشروع و نادرست که مانع تحقق وحدت است تأکید می کند، هر چند در جهت ایجاد وحدت، به یک برنامه عملی بر پایه ارزش های مشترک دست نیافته است.

استعمار، عامل خارجی ایجاد بحران های پایدار در جهان اسلام بوده است. فعالیت های جاسوسی، هیئت های تبشیری، فراماسونری و شرق شناسی هم در خدمت استعمار قرار داشته است.

ب) عوامل خارجی
استعمار، عامل خارجی ایجاد بحران های پایدار در جهان اسلام بوده است. فعالیت های جاسوسی، هیئت های تبشیری، فراماسونری و شرق شناسی هم در خدمت استعمار قرار داشته است. استعمار برای تجزیه جهان اسلام از طریق این فعالیت ها و در راه رسیدن به اهداف خود موارد زیر را به اجرا درآورده است:

دخالت در مرز بندی کشورها برای ایجاد بحران، تبلیغ ناسیونالیزم، زنده کردن آثار تمدن های گذشته، ترویج زبان های بیگانه برای مبارزه با فرهنگ اسلامی، به وجود آوردن اسرائیل، ترجمه مخدوش از قرآن، وارد نمودن انواع تهمت ها به اسلام و مسلمین و وارونه جلوه دادن حقایق تاریخی اسلام، تخریب موقعیت زن مسلمان، تربیت قلم به دستان مزدور، تسلط بر اوقاف اسلامی، ترویج حقوق مدنی مادی گرا، ایجاد مدرسه و بیمارستان با هدف نفوذ و ترویج افکار استعماری، ایجاد تفرقه میان مسلمین با فرقه سازی و دین تراشی، ترویج تصوف و کناره گیری از دنیا،کمک به دیکتاتوری، ایجاد ناامنی، ترویج جبرگرایی و جدایی دین از سیاست و مظاهر فساد و اباحی گری و تشکیل حزب کنگره در هند برای هویت بخشی به هندوان در مقابل مسلمانان، ترویج عادت های ناپسند در میان مردم نظیر کشیدن تریاک و استعمال مواد مخدر و دور شدن مبتلایان به آن از مسایل جاری جهان اسلام.

تجزیه جهان اسلام و پایداری بحران ها
قلمرو جهان اسلام در طول تاریخ آن همواره در معرض تجزیه داخلی بوده است. اولین جریان تجزیه در آن توسط معاویة بن ابی سفیان اتفاق افتاد و او توانست حاکمیت خود را بر تمام قلمرو اسلامی تثبیت کند خاندان او حاکمیت متمرکز امویان را به وجود آوردند. پس از آن عباسیان خاندان اموی را به اندلس راندند و قلمرو اسلام به دو بخش تقسیم شد. اندک اندک در قلمرو عباسیان حکومت های نیمه مستقل و مستقل سر برآوردند و حکومت های اسلامی دیگری جایگزین امویان اندلس شدند و جهان اسلام تمرکز قدرت خود را از دست داد.

حکومت های اسلامی در اثر اختلافات سیاسی و فرهنگی، بسیاری از اوقات با یکدیگر درگیر می شدند و برخی از آن ها بر قلمرو دیگری مسلط شده و حکومت های وسیع تری به وجود می آوردند. برخی از حکومت ها و خاندان های حکومت گر هم باعث افزایش قلمرو جهان اسلام شده فتوحاتی را انجام می دادند. در قلمرو برخی هم بقایایی از حکومت های پیشین وجود داشت. تا زمانی که قدرت سیاسی، نظامی و فرهنگی این حکومت ها پا بر جا بود، حکومت آنان هم پابرجا می ماند.

به این ترتیب، تا زمانی که بیگانه در درگیری های منجر به تجزیه جهان اسلام دخالتی نداشته است، جابه جایی حکومت های اسلامی و نوسان در قلمرو آن ها موجب نقصان و ضرر کلی به جهان اسلام نبوده است، هرچند شکوه و عظمت دوران حکومت های متمرکز دیگر قابل بازگشت نبود و زیان هایی به صورت جزئی و مقطعی به مسلمین وارد می آمد.[20]

در تاریخ اسلام نمونه هایی وجود دارد که نشان می دهد با کشیده شدن پای بیگانه در درگیری های مسلمین، ضررهای هنگفتی بر آنان وارد نموده است، که در این جا به برخی از این موارد اشاره می شود:

یکی از دلایل تصرف سرزمین اسلامی اندلس توسط مسیحیان، در کنار تفرقه آنان و عدم کمک دولت ها و امیران مسلمان دیگر، کمک گرفتن مسلمانان اندلس از مسیحیان بود. مسیحیان با نفوذ در تشکیلات مسلمانان و خیانت به آنان و نیز درخواست مناطقی در قبال کمک خود به طرف های درگیر مسلمان که برای بقای خود یکدیگر را نابود می کردند، در نهایت باعث براندازی و اخراج مسلمانان از اندلس شد[21] و این منطقه دیگر به دامن اسلام بازنگشت.

پیروزی مسیحیان در جنگ های صلیبی و به وجود آمدن حکومت های مسیحی در طول خط ساحلی دریای مدیترانه به مدت 91 سال، علاوه بر عوامل داخلی، به خاطر تفرقه و خیانت حاکمان مسلمان در همکاری با مسیحیان، فقر و وحشت مردم، غارت گری صلیبیان، دشمنی اسماعیلیان با امرای مسلمان و در بعضی موارد، ضعف نظامی مسلمانان بوده است.

پیروزی مسیحیان در جنگ های صلیبی و به وجود آمدن حکومت های مسیحی در طول خط ساحلی دریای مدیترانه به مدت 91 سال، علاوه بر عوامل داخلی، به خاطر تفرقه و خیانت حاکمان مسلمان در همکاری با مسیحیان، فقر و وحشت مردم، غارت گری صلیبیان، دشمنی اسماعیلیان با امرای مسلمان و در بعضی موارد، ضعف نظامی مسلمانان بوده است. در این مورد، عاقبت در اثر نبوغ نظامی عمادالدین زنگی اولین حکومت مسیحی در «رها» از بین رفت و نیز بر اثر اتحاد قلمرو در منطقه مصر و شام و جزیره به وسیله صلاح الدین ایوبی و تمرکز قدرت، بیت المقدس از دست مسیحیان آزاد و بقایای حکومت های مسیحی هم توسط ممالیک بحری پس از تثبیت قدرت و کسب مشروعیت از طریق استقرار خلافت در مصر، نابود شد.[22]

در حمله مغولان هم ضعف نظامی و نزاع های فرقه ای، باعث پیروزی مغولان شد، اما عاقبت آنان در جبهه فرهنگی مغلوب مسلمانان شدند. در سقوط و تجزیه عثمانی و در نتیجه از دست رفتن بخش هایی از قلمرو آن هم قدرت های اروپایی نقش بسزایی داشتند. در تجزیه هند و جدا شدن بخش مرکزی آن از قلمرو اسلام هم دست استعمار مشهود است. در عصر حاضر بیش ترین ضرر و زیان ناشی از تجزیه را قلمرو عثمانی و بابریان هند دیده است. بحران پایدار کشمیر در قلمرو هند و بحران های فلسطین، قبرس، صحرا و بالکان در قلمرو سابق عثمانی به وجود آمد. سرزمین های اروپایی عثمانی محدود به شهر استانبول شد و فلسطین هم به دست یهودیان افتاد. دیگر بحران های پایدار جهان اسلام نیز تحت تأثیر مستقیم استعمار قدیم و جدید به وجود آمد.

ناسیونالیزم برخاسته از اروپا که توسط استعمار ترویج می شود، جهان اسلام را تجزیه نمود و در نتیجه آن، مدیریت های کلان و فراگیر در مناطق بحران، به مدیریت های کوچک با منافع محدود که توانایی حل و فصل بحران ها را به دلایل داخلی و یا در اثر عوامل خارجی نداشت، تبدیل شد.

تا قبل از دهه هفتاد میلادی، ناسیونالیزم ملی رهبران سکولار جهان اسلام، مانع از شکل گیری جبهه ای متحد و یا سیاستی واحد در قبال حل بحران های پایدار بود. در مورد کشورهای عربی، به رغم وجود عامل ناسیونالیزم غربی، فقر تسلیحاتی و تکنولوژیک و عدم برنامه ریزی در مقابله با اسرائیل مانع از توفیق اعراب برای حل بحران فلسطین بود و رهبران عرب در اثر شکست های پی درپی، با بحران مشروعیت روبه رو شده بودند.

در دهه هفتاد میلادی هم با این که جنبش های اسلامی بالا گرفته بود، اما به دلیل آن که طبقات مسلمین با انگیزه های متفاوت (انقلاب تا اصلاح) و تحت تأثیر نحله های مختلف فکری به این جنبش ها پیوسته بودند، جهان اسلام نتوانست از این فرصت برای حل بحران های خود بهره برده و رهبری واحدی به صورت کاریزما در جهان اسلام ظهور نماید. پس از دهه هفتاد هم نوعی رقابت بر سر رهبری جهان اسلام بین عربستان و ایران با گرایش های مختلف مذهبی و زبانی و نوع متفاوت برخورد با اشغال افغانستان، جنگ عراق - ایران و سپس اشغال کویت توسط عراق به وجود آمد که از قدرت و قوت سیاسی جهان اسلام کاست.

از میان بحران های پایدار جهان اسلام، بحران کشمیر، پشتونستان، کردستان، قبرس، فلسطین و صحرا تا کنون پابرجا است و بحران های دیگر از بین رفته است. از بین این بحران ها در سه بحران کشمیر، قبرس و فلسطین، غیر مسلمانان با مسلمانان درگیر می باشند.

در بحران های پشتونستان، کردستان و صحرا اگر مسلمانان بتوانند بدون کمک از غیر مسلمان ها و بر اساس مصالح اسلامی و منافع دوجانبه و چند جانبه مذاکراتی را به پیش ببرند، می توان نسبت به حل آن بحران ها امیدوار بود. اما امکان حل مسالمت آمیز سه بحران کشمیر، قبرس و فلسطین حتی در درازمدت نیز وجود ندارد، زیرا طرف های غیرمسلمان آن ها قدرتمند هستند. هرچند اقدام هایی نظیر بهره گیری از نفت به عنوان سلاح در سال 1973م به طور موقت توانست قدرت مسلمانان را نشان دهد، اما در درازمدت با جایگزینی انرژی های دیگر به جای نفت توسط غیر مسلمانان، این حربه کارآمدی خود را از دست داد.

تنها درصورتی که مسلمانان بتوانند به سرعت بحران های پایدار پشتونستان، کردستان و صحرا را حل کرده و به یک سیاست خارجی مشترک دست یابند و از موضع انفعالی درآمده، با پاسخ به ستیزه جویی غیرمسلمانان، بحرانی بزرگ و عمومی برای آنان به وجود آورند و یا در شرایطی که چنین بحرانی دامن گیر آنان است، مدیریت بحران را در دست گیرند، امید حل نهایی سه بحران مذکور هم می رود.

در شرایط کنونی که اقتصاد به صورت جهانی درآمده است، بهترین راه برای رسیدن به هدف سیاست خارجی مشترک، همکاری های اقتصادی میان مسلمانان و حتی برخی دیگر از غیرمسلمانان و بازکردن جایی برای خود در اقتصاد جهانی است. در این صورت امکان ایجاد بحران فراگیر برای ستیزه جویی غیر مسلمانان فراهم آمده آنان به ناچار یا باید در مقابل اقتدار اقتصادی مسلمانان، به آن ها امتیاز دهند و یا در بحرانی سخت فروروند که مدیریت آن در دست مسلمانان است. به رغم آن که شرایط نابرابر اقتصادی جهانی امکان رقابت مفید را کم کرده است، اگر مسلمانان بتوانند از نظر اقتصادی قدرتی مطرح باشند، می توان انتظار شرایطی بحرانی نظیر شرایط وقوع جنگ جهانی اول و دوم را داشت، به خصوص آن که در سیاست های یک جانبه گرایی آمریکا، مسلمانان هدف برخورد تمدن ها و اعمال تحقیرآمیز آنان در افغانستان و عراق قرار گرفته اند.

از کشورهایی که مسلمانان در آن ها اکثریت دارند، به جهان اسلام یاد می شود که معمولاً از تجزیه دو امپراطوری عثمانی، گورکانی و دولت نادر افشار به وجود آمده اند و اسلام در عصر فتوحات، وارد آن ها شده است.

خلاصه
با نظر به خاستگاه موضوعی، زمانی و مکانی بحران و نبودن آن از مقولات ماهوی، اگر از گفتمان جاری جهان اسلام الگو گرفته و با تکیه بر زمان، مفهومی سیاسی از آن ارائه گردد، چارچوب نظری لازم جهت تحلیل تأثیر تجزیه جهان اسلام بر پایداری بحران ها فراهم می آید.

از کشورهایی که مسلمانان در آن ها اکثریت دارند، به جهان اسلام یاد می شود که معمولاً از تجزیه دو امپراطوری عثمانی، گورکانی و دولت نادر افشار به وجود آمده اند و اسلام در عصر فتوحات، وارد آن ها شده است. در برخی کشورها نیز اسلام از طریق تجار، صفویان و گردشگران مسلمان وارد آن ها شده است. برخی از مناطق مانند اندلس پس از عصر فتوحات دوباره از پیکر جهان اسلام جدا شده اند.

با توجه به چارچوب نظری بحران و مشخصات بحران های پایدار، می توان از نه کانون بحران در جهان اسلام نام برد که مهم ترین آن ها بحران کشمیر و بحران فلسطین است. این دو بحران بیش از پنجاه سال ادامه داشته اند. در این دو بحران و بحران قبرس، مسلمانان با غیر مسلمانان روبه رو هستند و سایر بحران ها ظاهرا پایان یافته اند.

عوامل پایداری بحران های جهان اسلام از نظر داخلی عبارت اند از: جدایی تاریخی میان نخبگان سیاسی در کسب قدرت و بسط آن از طرفی و میان فقها و اندیشمندان در حفظ و نشر اسلام از طرف دیگر، شکاف نسلی میان صاحبان اندیشه، مقابله به مثل با غرب در شیوه کسب قدرت و زندگی، پناه بردن رهبران سیاسی به دامن ناسیونالیزمی که زاده تحولات اروپا بود، برتری تکنولوژی استعمارگران، نبودن اراده جمعی در نزد حکام مسلمان و استبداد آنان، دست نشاندگی و بحران مشروعیت حکام، نبودن سیاست های مشترک در قبال کنترل و حل بحران های پایدار جهان اسلام با وجود ساز و کارهای مناسب و نیز در اختیار داشتن نفت به عنوان رگ حیات اقتصادی جهان و وجود معابر مهم استراتژیک، و عدم استقبال حکام مسلمان از اندیشه پویای وحدت سیاسی جهان اسلام.

استعمار به عنوان تنها عامل خارجی با بهره گیری از فعالیت های گوناگون، در پایداری بحران های جهان اسلام تأثیر داشته است.

مطابق شواهد تاریخی تا زمانی که دست عوامل غیر مسلمان در کار نبوده است، از تجزیه حکومت های مسلمان ضرر کلی به جهان اسلام وارد نشده است و اگر سرزمینی مانند اندلس از دست آنان خارج شده، به خاطر تأثیر غیر مسلمانان بوده است. در عصر استعمار، بیش ترین ضربات بر عثمانی به شکل تجزیه و کاهش قلمرو وارد شده و بحران فلسطین در آن شکل گرفته است.

پس از آن قلمرو گورکانیان دچار تجزیه و کاهش شده و بحران کشمیر در آن بروز کرده است. استعمار از طریق ناسیونالیزم، جهان اسلام را دچار تجزیه کرده و مدیریت های کلان را به مدیریت های کوچک با منافع محدود مبدل نموده و از قدرت آن ها در جهت حل و کنترل بحران ها کاسته است.

قبل از دهه هفتاد میلادی، گرایش ناسیونالیستی رهبران، مانع اتحاد اسلامی بود و در دهه هفتاد میلادی با وجود گسترش جنبش های اسلامی، اختلاف انگیزه ها مانع به ثمر رسیدن این جنبش ها شد. پس از دهه هفتاد میلادی نیز اختلافات سیاسی بر سر رهبری جهان اسلام میان عربستان و ایران از قدرت جهان اسلام کاست.

از میان بحران های پایدار جهان اسلام، سه بحران قبرس، کشمیر و فلسطین به دلیل قدرت مندی طرف های غیرمسلمان آن ها حتی در درازمدت امکان حل و فصل مسالمت آمیز ندارند. در مورد چگونگی به دست آوردن راهی برای حل این بحران ها، استفاده از نفت، در درازمدت به دلیل امکان جایگزینی انرژی های دیگر، به نفع مسلمانان نیست، بلکه باید سعی شود به رغم شرایط نابرابر رقابت در میدان اقتصاد جهانی، قدرت مسلمانان در حد ایجاد بحران و یا بهره گیری از یک فرصت بحرانی تقویت شود.

نتیجه گیری
اگر بحران های پایدار جهان اسلام را با توجه به مشخصات مشترک آن ها مورد بررسی قرار گیرد، می توان از نه کانون بحران نام برد. ریشه های این بحران ها را هم می توان در بعد داخلی در ساختارهای سیاسی - اجتماعی و فرهنگی جوامع اسلامی جست وجو کرد و تأثیرات عوامل خارجی را به عنوان یکی از سطوح این بحران ها در نظر گرفت. تعامل مردم، مدیران و استعمارگران خارجی در بحران های پایدار جهان اسلام، وضعیتی را در برخی از آن ها چون بحران کشمیر و فلسطین به وجود آورده که تا امروز ادامه دارد.

به نظر می رسد آن چه که به عنوان عامل اساسی داخلی، استعمارگران را موفق نموده است تا بحران های پایدار جهان اسلام را به وجود آورند، تجزیه جهان اسلام بوده که خود از عوامل زمینه ای دیگری سرچشمه گرفته است.

به نظر می رسد آن چه که به عنوان عامل اساسی داخلی، استعمارگران را موفق نموده است تا بحران های پایدار جهان اسلام را به وجود آورند، تجزیه جهان اسلام بوده که خود از عوامل زمینه ای دیگری سرچشمه گرفته است. دو عامل زمینه ای جدایی تاریخی میان نخبگان سیاسی در کسب قدرت و بسط آن از طرفی و میان فقها و اندیشمندان در حفظ و نشر اسلام از طرف دیگر و نیز عامل شکاف نسلی میان صاحبان اندیشه مقابله به مثل با غرب در شیوه کسب قدرت و زندگی، در توفیق سایر برنامه های استعمار تأثیر مستقیم داشته است.

از شواهد تاریخی نیز چنین بر می آید که تجزیه خود به خود باعث وارد شدن ضرر و زیان کلی بر جهان اسلام نبوده است، بلکه دخالت عامل خارجی باعث جدایی سرزمین های اندلس از قلمرو اسلامی شده است.

چنان چه در عصر استعمار جدید نیز درگیری میان سطوح داخلی بحران های پایدار جهان اسلام باعث غفلت از عامل خارجی در دوره اوج گیری جنبش های اسلامی در دهه هفتاد میلادی شد و مسلمانان توانستند از این فرصت طلایی بهره برده راه حلی برای بحران های پایدار جهان اسلام، به خصوص بحران های کشمیر و فلسطین، بجویند.

با این حال، به نظر می رسد هنوز هم مسلمانان می توانند در جست وجوی راه حلی برای خاتمه بخشیدن به بحران های پایداری که دامن گیر آنان است (به ویژه بحران های کشمیر و فلسطین) باشند و با بهره گیری از امکانات داخلی و برقراری روابط خارجی و از راه تقویت اقتصاد، قدرت خود را تا حد ایجاد یک بحران برای ستیزه جویی غرب ارتقا بخشند و یا از یک زمینه بحرانی سود برده بحران های پایدار خود را ریشه کن نمایند.

پی نوشت ها:

[1] کارشناسی ارشد تاریخ اسلام با گرایش دوره معاصر.

[2] کشور بوسنى هرزگوین با داشتن جمعیت 40% مسلمان که در اکثریت هستند جزء جهان اسلام به شمار مى رود.

[3] محمدکاظم توکلی، مسلمانان مور و تاریخ اجتماعی مسلمانان جنوب فیلیپین، امیرکبیر، تهران، چاپ اول، 1361، ص240.

[4] همان، ص 72-111.

[5] حافظ نیا، محمدرضا، مبانی مطالعات سیاسی - اجتماعی، سازمان حوزه ها و مدارس علمیه خارج از کشور، قم، چاپ اول، 1379، ج 2، ص302-322.

[6] علی کوثری، ریشه های مسئله کشمیر و چشم انداز آینده، مجله سیاست خارجی، سال سیزدهم، شماره 3، پاییز 1378، ص 789.

[7] مهدی علیزاده موسوی، افغانستان ریشه یابی و بازخوانی تحولات معاصر، انتشارات کیش مهر، قم، چاپ اول، 1381، ص120-126-127. بی نظر بوتو، نخست وزیر سابق پاکستان در مصاحبه با BBC گفت: «ایالات متحده و بریتانیا با پول عربستان تأمین کننده اسلحه طالبان اند»؛ ر.ک.: ویلیام میلی، افغانستان طالبان و سیاستهای جهانی، ترجمه عبدالغفار محقق، بی نا، 1377، ص177. از سرگیری روابط آمریکا با پاکستان پس از فروپاشی شوروی از سال 1993 و اوج گیری این روابط تا سطح امضای موافقت نامه اطلاعاتی تا سال 1995 تأییدکننده این نظر است که آمریکا و پاکستان طالبان را به وجود آورده اند؛ ر.ک.: زیبا فرزین نیا، پاکستان کتاب سبز، وزارت امور خارجه، تهران، چاپ اول، 1376، ص 196 و 214-215.

[8] کریم اسد سنگابی، بحران کشمیر و تسلیحات هسته ای، نشریه صف، شماره 232، ص 31، و محمدرضا حافظ نیا، مبانی مطالعات سیاسی - اجتماعی، ج2، ص 279 - 283.

[9] محمد اسحاق فیاض، پشتونستان چالش سیاست خارجی افغانستان 78-1947، فصل نامه توسعه، سال دوم، شماره هشتم، 1383، ص 129-136.

[10] علی اصغر رجاء، جنبش های اسلامی و مقایسه آن با طالبانیسم، فصل نامه طلوع، شماره 8 و 9، ص 287.

[11] صابر قاسمی، ترکیه، انتشارات وزارت امور خارجه، تهران، چاپ اول، 1374، ص 200-201.

[12] شیرزاد، جنبش کردها در عراق، ماهنامه اندیشه جامعه، شماره 11، تیرماه 1379.

[13] سهراب ستوده، بحران اعراب و اسرائیل از پیدایش تا فرجام، فصل نامه مطالعات دفاعی استراتژیک، شماره 80، ص21-48.

[14] حمید احمدی، ریشه های بحران در خاورمیانه، انتشارات کیهان، تهران، چاپ دوم، 1377، ص 155.

[15] محمدرضا حافظ نیا، پیشین، ص 258 - 273.

[16] صابر قاسمی، پیشین، ص 177-186.

[17] محمدرضا حافظ نیا، پیشین، ص 297 - 306 و احمد نقیب زاده، تاریخ دیپلماسی و روابط بین الملل از پیمان دستفانی تا امروز، انتشارات قومس، تهران، ج1، 1383، صص 104 و 147.

[18] احمد شروری، دیپلماسی بحران، انتشارات وزارت خارجه، تهران، 1375، ج 1، ص 305.

[19] احمد موثقی، جنبشهای اسلامی معاصر، انتشارات سمت، تهران، چاپ چهارم، 1380، ص 89.

[20] یورش های تیمور به هدف تمرکز قدرت بود اما جانشینان او نبوغ او را در تداوم و حفظ یکپارچگی قلمرو نداشتند.

[21] حجت الله ایزدی، ظهور و سقوط حکومت مسلمانان در اندلس، فصل نامه مصباح، شماره 17، بهار 1375، ص69و74-75.

[22] احمد کمال الدین حلمی، دولت سلجوقیان، ترجمه عبدلله ناصری طاهری و دیگران، انتشارات حوزه و دانشگاه، قم، چاپ اول، 1383، ص115 - 141.

نظر شما